۱۳۸۸ شهریور ۶, جمعه

هر دهه یک کشتار

1- سالهای آغاز انقلاب؛ کشتارهای سال 58و59 و 60 در کوردستان. ترکمن صحرا... این ها مهم نبود به هرحال یه سری کورد  و ترکمن جدایی طلب بودند باید کشته می شدند.
2-سال های پایان جنگ و آغاز سازندگی؛ کشتارهای 67 یا هامان اعدام ها که البته بازمانده ی اجرای ناقص همان کشتارهای 60 بود. این ها هم زیاد مهم نبودند. یک سری جوجه مارکسیست و منافق بودند که باید به سزای کافر بودنشان می رسیدند
3- سالهای آغاز اصلاحات: سال77؛ کشتار23 نفر در یک روز در شهر کوچکی همانند سنندج، دوم؛کشتار نویسندگان و دگر اندیشان سیاسی. قتل های زنجیره ای سالهای 77 و 78این ها هم آدم های مهمی نبودند یه عده ملحد و فسیل سیاسی بودند خوب حقشان بود که کشته شوند.
4-دهه ی 80. کشتار مردم اهواز، آذربایجان، کوردستان، مهاباد و سقز که می گویند مورد سقز به تنهایی 11کشته داشته است..کشتار بلوچ ها..کشتار.. اما به سال88 رسید. حالا دیگر همه معترض کشتاریم. حالا تعداد کشته شده ها را برای سیستم ناتوان آمرا گیری دولتی مرور می کنیم و می شماریم. حالا......
حالا دیگر خیلی مهم است. حالا دیگر هر اتهامی که حکومت به کشته شوندگان می بندد باور نمی کنیم. چرا چون به چشم خودمان می بینیم.
راستی چرا آن همه کشتار آن همه انسان قبلی را که هم نوع مان بودند، هم وطنمان بودند از نزدیک ندیدیم؟
که باور نکنیم آن چه را حکومت در مورد آنها می گوید؟. چرا؟ راستی چه اهمیت دارد تعداد کشته های چه قدر بود و چه اهمیت دارد تجاوز با شیشه نوشابه بوده یا باتوم یا شیشه ی اب معدنی یا با تخم مرغ پخته؟ راستی تعداد اعدامی های 67 ،5000 بوده یا 4500 یا 10000، فرقی در ابعاد فاجعه می کند. نکند واقعا برای سنجش ابعاد فاجعه ای به نام کشتار انسان و اقعا باید طول و عرض مساحتی را که جنازه ها اشغال می کنند در ذهن خود می سنجیم؟
ما کی یاد می گیریم به کشتن و کشته شدن بدون رنگ و نژاد و جنس و محل زندگی جغرافیایی و عقیده ی یک انسان درونا و عمیقا و عملا معترض باشیم.
با این همه یاد جان باختگان اعدام های 67 گرامی باد و درود بر بازماندگانشان...

پی نوشت: یک کامنت و پاسخی کوتاه:


سلام آقای شیخی عزیز
پاسخ چراهایت را چند وقت پیش خودت در یک نوشته دادی
چون در این مملکت "هم وطنی اتوبانی یک طرفه است"
این نوشته باعث شد آن نوشته را دوباره بخوانم



شهاب الدین: راستش من فکر می کنم غیر از آن نوشته و استدلال های آن عوامل دیگری چون: ترویج و باب شدن بیش از حد معنای غلط از «اندیدالیسم»یا فر گرایی که در ایرانیان بیشتر معنای «خودخواهی» یا اگوییسم آن رواج یافته. نکته ی دیگر باز رواج غلط این که «خوب این نظر شماست و برای خودتون محترمه»، هم چنین می توان از عامل به نام «عدم رشد مفهوم هم بستگی ملی» نام برد. در واقع ما باز هم به قول یکی دیگر از نوشته های خودم«جغرافیایی سیاسی» هستیم «بدون ملتی سیاسی»
وب سایت   پست الکترونیک
» ادامه مطلب

۱۳۸۸ شهریور ۵, پنجشنبه

سومین سالگرد کمپین یک میلیون امضا،افتخاری برای جامعه ی ایران


امروز، بامداد روزی است که 3 سال پیش «کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیز»، فعالیت اش را آغاز کرد. کمپینی که در کم تر از یک سال تبدیل شد به نماد یکی از فعال ترین جنبش های اجتماعی و به ویژه جنبش زنان هم در ایران و هم در منطقه و در برخی ویژگی ها حتا در جهان.

امروز 3 سال از آن روزی می گذرد که کمپین میان بهت و حیرت جنبش های اجتماعی دیگر که پیروزی دولت اقتدارگرای نهم، بر آن ها مستولی کرده بود، آغاز به کار کرد. جایی که بسیاری از جنبش های اجتماعی دیگر، با روند آغاز به کار این دولت، روند مبارزات و فعالیت های شان رکود گرفت، کمپین یک میلیون امضا، نوید شیوه ای دیگر از مبارزه ی مدنی را داد.

این جنبش که از همان آغاز به کار سرنوشت اش با بازداشت و زندان و تعلیق گذرنامه و ممنوع الخروجی و انواع و اقسام دیگری از این نوع محدودیت های قانونی وفراقانونی، راه اش را آغاز کرده بود و در ادامه ی راه اش هم چنان با همین محدودیت ها به راه خود ادامه داد. کمپینی که با شجاعت تمام آمادگی خود را برای پرداخت هر هزینه ای در راهی که آغاز کرده است اعلام نمود و نشان داد برای افقی که می خواهد به آن دست بیابد از راه و روش خود دست بردار نیست. راه و روش کمپین ساده است.می خواهیم یک سری قوانین تبعیض آمیز که در قوانین ایران علیه زنان وجود دارد را به کمک مردم عوض نماییم. در این راه هم به آگاه سازی چهره به چهره می پردازیم و هم ضمن همان آگاه سازی امضای موافقان را جمع آوری می نماییم. آغاز تاریخی برای برابری. این تاریخ شاید به قول یکی از دوستان می تواند مبدا تاریخی دیگر باشد. تاریخی برای برچیدن تاریخ مذکر.

اکنون سه سال از این تاریخ گذشت. در این 3 سال جمع بسیاری از دوستان طعم بازداشت و زندان و ممنوعیت و حتا اخراج از محل کار و.. را چشیدند. این سه سال با زحمت تک تک دوستان و زنان و مردانی گذشت که با پای پیاده کوچه به کوچه و خیابان به خیابان، پارک به پارک و دره به دره و کوه به کوه راپیمودند و از پای ننشستند و امروز ثمره ی 3 سال فعالیت شان را می توانند مرور کنند. تغییر برخی از همین قوانین تبعیض آمیز ، رشد آگاهی های زنان برای حضور در عرصه های اجتماعی و سیاسی، جلو گیری از تصویب لایحه ی ضد انسانی خانواده، ترویج گفتمان برابری طلبی در جامعه و در میان جنبش های دیگر اجتماعی، تنها بخشی از پیروزی های عینی این جنبش است. کسب جوایز معنوی و بزرگ از بنیادهای حامی جنبش های اجتماعی و زنان، اعتبار بین المللی کمپین را در سطح جهان به شهرتی غیر قابل باور برای یک جنبش ایرانی رسانده است.

اکنون و این جا قصد تحلیل و نگاه موشکافانه را ندارم این یادداشت تنها برای تبریک به همه ی انسان های آزاده ای است که آزادی و برابری آرمان شان است و علیه همه ی قوانین تبعیض آمیز مبارزه می کنند از میان این انسان ها انسان های عزیزی که در این سالیان افتخار این را داشته ام که در کنارشان باشم برایم صدایی نزدیک تر و سیمایی آشنا تر دارند. به صدای تان سوگند ما می مانیم و راه مان را ادامه می دهیم. به دست های عزیز تان که می نویسیم و امضا می کنیم و به پا های تان سوگند که گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید ؛اما گام برمی داریم. و از همین جا و با همین یاداشت تنها می خواهم بگویم از تک تک تان سپاسگزارم.

سپاسگزارم که چنین راهی را آغاز نمودیم که در جامعه ای که مردان مدعی روشنفکری اش از ترس این که به «زن ذلیلی» متهم نشوند روی شان نمی شود پای بیانیه ی کمپین را امضا کنند اما راهی آغاز شد که در آن و در این جامعه ی به شدت «مرد زده» مردان هم پای همین زنان نوشتند و راه رفتند و امضا جمع کردند، چون دریافته بودند که جامعه ای می تواند ندای پیشرفت سر دهد که نصف آن جامعه به عنوان ارتش ذخیره دور انداخته نشود و از نیروی برابر و همسان تمامی جامعه بهره گرفته شود راه برای حضور همه ی انسان و نه نصف آن در عرصه های آزادی و برابری باز و گشوده شود.

سپاسگزارم و تبریک می گویم و شادمانم از آغاز چنین تاریخی.

در یکی دو روز آینده مقاله ام را به مناسبت این سالگرد عزیز منتشر می کنم.

» ادامه مطلب

۱۳۸۸ شهریور ۲, دوشنبه

استعاره ی «نظام» و افسانه پرتقال فروش


منتشر شده در:روز آنلاین
چهارشنبه ۲۸مرداد
نظام اگر چه کلمه ای عربی است، اما در زبان فارسی معادلی برای کلمه ی سیستم(System) در نظر گرفته شده است. خود کلمه ی سیستم از نظر لغوی معانی چون،دستگاه منظومه، روش، سیاق، قاعده و کلمات دیگری از این دست برای آن در نظر گرفته شده است که در ظاهر و با توجه به معنای کلمه ی نظام که جمع نظم هاست به مجموعه ای از قواعد منظم گفته می شود که به طور هماهنگ و با یک سیاق و یک روش برای هدفی معین طراحی شده اند؛ یا مجموعه عناصری که بین خود به شکل معینی پیوند می یابند و یک نوع کل واحد را به وجود می آورند.
در فرهنگ های علوم سیاسی گاه این کلمه را "واژه ی استعاری برای حکومت یا سبک حکومت یک دولت" می نامند. از سوی دیگر به نظام های حکومتی، بسته به اینکه روش و سیاق آن نظام از کدام یک از مکاتب فکری پیروی می کند نام هایی اطلاق می شود هم چون نظام لیبرالی، نظام سوسیالیسیتی و الی آخر.در واقع و به طور کلی مجموعه ی کلی عناصر یک حکومت را که از نظر سیاسی بر یک جامعه حکم می راند، نظام می نامند. این نظام خود می تواند شامل زیر مجموعه هایی چون نظام قضایی و نظام پارلمانی و... نیز بشود.
جمهوری اسلامی حکومتی بر آمده از انقلاب 1357 است که در آن زمان به رفراندمی گذاشته شده و رای هم آورده است. این حکومت خود را نظامی از حکومت داری و حکومت رانی می دانسته و هنوز هم می داند که با همه ی نظام های سیاسی دنیا فرق دارد(البته تا حدی هم حق دارد) و مدعی نوعی جدید از نظام های سیاسی در جهان است که در بهترین حالت آن رویای پیوند میان دین و دموکراسی را دارد و برخی از قرائت های آن نیز در رویای تشکیل یک نوع حکومت اسلامی و دینی مبتنی بر احکام الهی و مذهبی و به ویژه مذهب شیعه و مهدویت است.
اکنون بعد از 30 سال اتفاق غریبی رخ داده است. بعد از انتخابات ریاست جمهوری نهم که در نتیجه ی آن احمدی نژاد رییس جمهور شد، رییس جمهور تازه که تربیت شده ی مکتب آیت الله مصباح یزدی است بسیار اندک از لفظ جمهوری اسلامی و بیشتر از واژه ی "حکومت اسلامی یا دولت اسلامی" استفاده می کرد. در انتخابات دهم که باز هم نتیجه ی آن با همه ی مخالفت های آشکاری که با رییس جمهور سابق وجود داشت، منتج به رییس جمهور شدن احمدی نژاد شد، این نتیجه مردم خشمگین را به خیابان ها کشاند و تظاهرات های میلیونی به راه انداختند که در تمام طول تاریخ سیاسی ایران بی سابقه بود. کاندیداهای مخالف احمدی نژاد نیز همچون مردم و در کنار مردم نتیجه ی بر آمده را ناشی از تقلبی گسترده دانستند و این نتیجه را مورد قبول ندانستند و به آن معترض شدند. این اعتراض ها نتایج دیگری به بار آورد: بازداشت های گسترده ی فعالان سیاسی، مطبوعاتی، مدنی و سیل عظیمی از مردمی را که به خیابان ها آمده بودند. کشتار و کشته شدن های بی سابقه در خیابان ها و بازداشت گاه ها، آشکار شدن شکنجه و شکنجه گاه ها و هزاران اتفاق از این دست. مردمی که زمانی رای شان را می خواستند و شعار ساده شان این بود که «رای من کجاست» نوع شعارهای شان تغییر یافت و رنگ و بوی دیگر گرفت.
اما اتفاق اصلی که مورد سوال این نوشته است مسئله ای است به نام "نظام". در تمام طول این اتفاقات، هم معترضین و هم حاکمین بر یک اصل تاکید داشتند که همانا "دفاع از نظام" بود. از آیت الله خامنه ای به عنوان رهبر این نظام گرفته تا احمدی نژاد رییس جمهور قبلی، محصولی وزیر کشور این نظام، احمدی مقدم فرمانده ی نیروی انتظامی همین نظام، حسن فیروز آبادی رییس ستاد نیروهای مسلح، مهدی کروبی و میر حسین موسوی کاندیداهای معترض به نتیجه ی انتخابات ریاست جمهوری و به نوعی رهبران این جنبش اعتراضی، سید محمد خاتمی رییس جمهور سابق و آیات عظام و مراجع تقلید و... همه و همه بر این اصل تاکید می کنند که مدافع نظام هستند و برای حفظ نظام باید از "این دست اقدامات" دست بردارند و همه به دامان نظام برگردند.
از سوی دیگر نکته ی جالب توجه این است که هیچ کس هم حاضر نیست مسئولیت هیچ کدام از اتفاقاتی راکه در همین نظام روی می دهد به عهده بگیرد چه در گذشته ی آن و چه در اکنون آن. همه ی این معترضین و صاحب منصبان کنونی از اقداماتی که روی می دهد اظهار اشمئزاز و همگی نیز دوباره در عین حال از نظام دفاع می کنند.این نظام چیست که هم آقای خامنه ای از آن دفاع می کند و هم آقای احمدی نژاد و هم آقای کروبی و هم آقای موسوی؟ هم سرلشکر فیروز آبادی و هم محسن رضایی و قالیباف و هم آن نوجوان 15 ساله ی باتون به دست که در خیابان برای برخورد با مردم آمده است و بر این باور است که از نظام دفاع می کند و هم هاشمی رفسنجانی رییس تشخیص مصلحت همین نظام.
این نظام چیست که این اتفاقات در آن روی می دهد و از هاشمی رفسنجانی گرفته تا میر حسین موسوی، از فیروز آبادی و سردار رادان گرفته تا کروبی و مراجع تقلیدی چون آقایان صانعی و طاهری و.. به آنچه در آن روی می دهد یا معترض اند و یا منکر وقوع و آن و منکر مسئولیت خویش در قبال آن هستند و باز هم زمان معتقدند که باید نظام را حفظ کرد؟
هم چنین سوالی که این روزها بسیار مطرح می شود این است که آیا همه ی این صاحب منصبان امروزی و همه ی این معترضین زمانی در کنار هم و شانه به شانه ی هم، همین نظام را به وجود نیاورده اند؟ مگر کسانی که امروز در جبهه ی مخالفین معترضین وضعیت کنونی هستند خود از ارکان و صاحب منصبان قدرت و مسئولیت در همین نظام نبوده اند؟ اگر نظام کل واحدی است که «اجتماع اصول قواعد مربوط به یک موضوع و مرتبط به هم » را در یک شکل و کلیت بر نظام سیاسی یک جامعه حاکم می گرداند، این چگونه نظامی است که معترضین مجلس آن را و وزرات کشور آن را و شورای نگهبان آن را و رسانه ی ملی آن را و سازمان زندان های آن و نظام قضایی آن و وزارت ارشاد و.. قبول ندارندو آن ها نیز از آن سو مجمع تشخیص مصلحت آن را و مجلس خبرگان آن را قبول ندارند، یا به آن معترض اند و هم زمان نیز در حفظ آن می کوشند؟
حقیقتا این سوالی است از آن جنس سوال ها که آدم در ذهن اش می گوید "مشکلی دارم ز دانش مند مجلس باز پرس". در کودکی های ما و در تمام سالیانی که جواب سوالی یا آن چنان روشن است که مجهولی در سوال و معما وجود ندارد و یا آن چنان پیچیده است که معلوم نیست باید دنبال کدام جواب بود، می گفتند: "پیدا کنید پرتقال فروش را". اکنون به نظر من این مسئله هم از آن جنس مسئله هاست. در واقع نظام در این میانه مفهومی استعاری و اسطوره ای پیدا کرده که هیچ کس حاضر نیست مصداق و معنای این استعاره را روشن کند.
از سوی دیگر در هیچ کدام از کشورهای دیگر و نظام های سیاسی دیگر کشور ها،در شرایط حتا بحرانی نمی گویند که باید همه ی ما در حفظ نظام بکوشیم و باید به دامان نظام برگردیم. بلکه معمولا بر مفاهیمی چون "حفظ منافع ملی"، "وفاق ملی" حفظ اصول و منافع کلی مردم و حقوق و آزادی های مردم صحبت به میان می آورند.
لینک این مطلب در روزنامه ی «روز»:
لینک شنیداری مصاحبه ی کوردی با من،درباره ی کابینه دهم:http://www.voanews.com/kurdish/2009-08-20-voa6.cfm
» ادامه مطلب

۱۳۸۸ مرداد ۲۹, پنجشنبه

برای هنگاهه شهیدی: آفتاب هم هنگام غروب رنگش می پرد


منتشر شده در:تغییر برای برابری
درخبرهایی که از زندان اوین همیشه اندوه بار و انگشت به دهان به ما می رسد، خبر رسید که هنگامه ی شهیدی دختر جوان و روزنامه نگار را برای شکنجه چندین بار به پای دار برده اند. خبر اندوه بار است و هر انسانی را انگشت به دهان می کند از این همه قساوت. هر انسانی دل اش می لرزد از این که با فرزندان این سرزمین آن می کنند که هیچ کس روا نمی دارد آن چه با جان انسان می کنند.
از آن روز تا به این لحظه که این یادداشت را می نویسم هم چنان جمله ای در ذهنم می چرخد و اندوهم می دهد. جمله ای که می توانی هربار تکرارش کنی و با آن به فکر فرو بروی و تصور کنی خود را در جایگاه آفتاب حتا. جمله ای که انگار از شاعری بزرگ و یا متفکری به گوش تو رسیده است. جمله ای که می گوید« آفتاب نیز هنگامی که غروب می کند رنگش می پرد».
در همان سال های درد و رنج و نکبت در کوردستان ایران، در همان سال هایی که کوردها در توافقی پیشینی و پیش از انقلاب با نیروهای انقلابی آن زمان که عهد بسته بودند ، ایران سرزمینی دموکرات شود و کوردستان در اداره ی حداقل های مدیریتی چون ،آموزش زبان، پوشیدن لباس کوردی، داشتن مطبوعات آزاد به هردو زبان ملی و کوردی، استفاده از نیروهای انتظامی و اداری( ونه نظامی)، مختار باشد و از فرزندان خود و از نیروهای بومی اش بهره ببرد ، انقلاب که پیروز شد نشد این چنین و جور دیگر شد. این یک به هوای توافق اش بانگ حق خواهی بلند کرد و آن یک نعره ی وطن خواهی و لشکر کشی. آن چه بر ما رفت حادثه ای یا چندین حادثه نبود، کلیت زندگی مان بود روزهایی بر ما و بر آن کودکی رفت که هرکودکی هرجایی از زندگی اش را به یاد بیاورد یکی از همان حوادث است.
آری در آن سال ها زندان ها تشکیل دادند و شکنجه گاه ها و اعدام سراها. برادر یکی از دوستانم که آن موقع ها نوجوانی بیش نبود و شاید خدا و فقط خود خدا نه هیچ کس دیگر، به نوجوانی اش رحم کرده و جزو اعدامی ها نبوده اما در بند اعدامی ها بوده است، تعریف می کرد : در آن سال ها عبدالله نامی بود که تا زمانی که به اسارت در نیامده بود نام اش لرزه بر اندام می انداخت و ترسی غریب و قریب بر جان آنان که در جبهه ی دیگر بودند می انداخت. عبدالله به اسیری در آمده بود و در زندان بود.
برادر دوستم می گفت آن موقع ها رسم بر این بود که مثلا نیم ساعت قبل از اعدام، زندان بان می آمد و یکی را صدا می کرد و مثلا می گفت :شهاب آماده باش. این آماده باش نه برای صبحانه بود و نه برای هوا خوری و نه برای شام خوردن. آماده باش برای اعدام شدن بود. در این فاصله زندانی با هم بندان اش خدا حافظی و رو بوسی می کرد و حلالیتی می طلبید و چند دقیقه بعد همان زندان بان می آمد و زندانی را با خود می برد. زندان بان را من می شناسم. زندان بان معروف شهر سقز اسمش اش برادر مرتضی بود. برادر مرتضی آن روز ها تازه ریش های اش داشت جو گندمی می شد. صورت پهنی داشت و قدی متوسط با عرض شانه هایی به نسبت پهن و البته لبخندی که من کودک آن روزها و این روزها نیز، نفهمیدم که آن لبخند از سر فاتحیت اش بر برادران ماست و یا از سر مهربانی بر کودکی ما؟.
برادر مرتضی وقتی یکی را برای اعدام می برد، بعد از اعدام تکه ای از لباس اعدامی مثلا کلاه اش یا چفیه(جامانه) اش را به درون سلول و روی سر بقیه پرت می کرد و این یعنی این که اعدام شد و بعدی را صدا می کرد که آماده باش. این بار آمده بود بعد از پرت کردن کلاه یکی که تازه اعدام اش کرده بودند به عبدالله گفته بود نوبت توست، آماده باش. بعد در حالی که هنوز در را کامل نبسته دوباره گشوده بود و به عبدالله متلک انداخته بود که : چیه عبدالله رنگ ات پریده؟ عبدالله در جواب گفته بود:« برادر مرتضی آفتاب نیز هنگامی که غروب می کند رنگ اش می پرد مگر من از آفتاب بزرگ ترم که می خواهی رنگم نپرد».
اکنون حدود 30 سال از آن اتفاقات می گذرد و در تهران نه پیشمرگه ای که اتهام براندازی داشت و محاربه، نه چریکی مبارز و نه عبدالله نامی که روزگاری از نام اش ترسیده اند بلکه «هنگامه ی شیهدی» نامی دختری جوان که به رسم علاقه و به رسم حرفه روزنامه می نگاشته و به حکم تبعیضاتی که به جنس زن بودن اش رفته گاهی گزراشی نیز در این زمینه تهیه کرده است؛ اکنون بعد سی سال و در تهران دختری را از جنس همین دخترانی که در این چند ساله ی اخیر، جنبش زنان ایرانی را به شهرتی جهانی رسانده اند برای شکنجه و برای اعتراف به آن چه آنان می خواهند به پای دارمی برند. طناب بر گردن اش انداخته می شود و گشوده می شود، تا بترسد و چیزی بگوید که بازجو می خواهد. غافل از این که دختران در جامعه ی مردسالار سال ها و قرن ها است که با طناب بر گردن زندگی می کنند. در جامعه ای که هر آن پدر یا بردار یا شوهر می تواند وی را به قتل برساند. زندگی دختران در چنین جامعه ای مدت هاست که زندگی کردن با طناب دار بر گردن است و به گمان ام به همین دلیل تا به این لحظه نتوانسته اند هیچ گونه اعترافی بگیرند. آن ها را از مرگ ترساندن در جامعه ای که طناب مرگ بر گردن آن ها دوخته است کار عبثی است.
هنگامه و شیوا و ژیلا و مهسا و... به درون زندان برده اند و هم این زنان غیور، هم بازجویان شان غافل بودند از این که این بیرون ، ندایی هست و نداهایی. این بیرون زنانی هستند که از 17 ساله تا بالای 60سال به خیابان می آیند و می خواهند تغییری را برای برابری در حقوق شهروندی و آزادی های شان به وجود بیاورند و در این راه نه واهمه ای از باتوم و کتک هست و نه حتا از مرگ.
این یادداشت کوتاه را نوشتم که به هنگامه و دیگر دوستان دربند بگویم که مقاومت تان ستودنی است و اگر لحظه ای پای آن چوبه ی دار تن ات یا دل ات لرزید ، نگران نباش هنگامه جان که آفتاب هم به گاهِ غروب رنگ اش می پرد.تو اما و دیگر دوستان مان غروب نمیکنید چرا که شما زندگی تان بزرگ تر از مرگتان است. من مطمئنم که مرگ قدرت چیره شدن بر زندگی تان را ندارد.
لینک این مطلب در سایت تغییر برای برابری:
» ادامه مطلب

۱۳۸۸ مرداد ۲۶, دوشنبه

پس از حمله به تجمع مردم در خیابان کریم خان زند، اعتماد ملی توقیف شد.


من دی شب یا در واقع بهتر است بگویم که امروز صبح یادداشتم را در مورد خبر توقیف شبانه ی اعتماد ملی که دی شب اتفاق افتاد٬نوشتم و خوابم برد. نزدیک های ظهر که بیدار شدم دیدم خبرداده اند که اعتماد ملی توقیف نشده است. همان موقع شک کردم به این خبر. و دیدید در پی نوشت یک این یادداشت نوشتم که باید منتظر ماند. اکنون اما خبر توقیف این روزنامه دوباره اعلام شد. به نظر من این تاخیر و این عقب نشینی چند ساعته به خاطر اخلال در تجمع مردم در مقابل دفتر روزنامه ی اعتماد ملی بود. که با توجه به وقایع نماز جمعه ی هفته ی گذشته و اعلام تجمع حزب الله در مقابل این روزنامه و پاتک مناسب کروبی مبنی بر این که اگر آن ها شنبه تجمع بکنند ما با روی باز می پذیریم و در عوض ما و طرفدران ما نیز روز 2 شنبه یعنی همین امروز، اقدام به تجمع خواهیم نمود.

آن تجمع حزب الله صورت نگرفت و شیخ نیز گفت ما نیز از تجمع خود صرف نظر می کنیم، اما دیروز مهدی کروبی با افشای سوابق برخی از ائمه ی جمعه، و نیز پرده برداری از ماجرای«ترانه موسوی» کاری کرد که دی شب نماینده ی دادستانی در چاپخانه با حکم توقیف موقت روزنامه از انتشار امروز آن جلوگیری به عمل آورد. اما وقتی با واکنش شبانه ی مردم در سایت ها و ماهواره ها و .. رو به رو شد و اعلام آمادگی مردم برای تجمعی که از قبل نیز زمینه ی برگزاری آن در اذهان مردم وجود داشت، به ناگاه خبرگزاری مهر،در یک اقدام تاکتیکی از سوی قاضی مرتضوی اعلام کرد که روزنامه توقیف نشده و و خودشان در چاپخانه مشکل داشته اند. اما نکته ی مشکوک از دید من این بود که خبرگزاری فارس که خبرگزاری اختصاصی و مطلع ازهمه ی جریانات جناح اصول گرا، در حوداث اخیر بوده است، هیچ خبری را در این زمینه منتشر نکرد. تا این که در ساعت15:46 دقیقه در خبری مشابه همان خبر خبرگزاری مهر ، نوشت که مرتضوی گفته در مورد «توبیخ اعتماد ملی» بعدا خبر رسانی خواهیم کرد. این خبر در حالی منتشر شده بود که به گزارش ادوار نیوز در تجمعی که در میدان هفت تیر و خیابان کریم خان زند توسط مردم صورت گرفته بود نیروهای گارد ویژه به مردم حمله ور شده و حدود15 نفر را بازداشت کرده اند. ظاهرا بعد از آن که نیروهای انتظامی امنیتی توانسته اند از تجمع و راه پیمایی مردم جلوگیر کنند و زمانی که از عدم شکل گیری تجمع مطمئن شده اند خبر توقیف این روزنامه را اعلام کرده اند.

اکنون و سرانجام خبر توقیف این آخرین رسانه ی اصلاح طلبی تایید و اعلام شد. این در حالی است که عده ای بر این باور بودند که محمد صادق لاریجانی رییس قوه ی قضاییه که همین امروز مراسم معذفه اش انجام گرفت از این توقیف جلو گیری نموده تا سابقه یک اری اش در روز اول با توقیف روزنامه آغاز نشده باشد. اما ظاهرا این تحلیل نیز نتوانسته از وقوع چنین حادثه ای ناگواری برای روزنامه نگاری اصلاح طلبی جلوگیری نماید.


لینک خبر فارس:http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8805261027

لینک خبر ادوار نیوز:http://advarnews.biz/humanright/9384.aspx


» ادامه مطلب

اعتماد ملی که از دست رفت!


ما مردمی هستیم همیشه منتظر حادثه. مردمی هستیم همیشه مشکوک. مردمی که همیشه منتظریم اتفاقی علیه ما روی دهد. اگر اتفاقی روی ندهد انگار جایی از کار لنگ است. ما همیشه منتظریم ابتدا اتفاق بیافتد. باید همیشه واقعه وقوع بیابد و آن گاه علاج واقعه بنماییم. در تمام این سال ها که از عمر 4 ساله ی روزنامه ی اعتماد ملی می گذرد بارها از خودمان از همین خود مایی که خود را روشنفکر و طرفدار آزادی بیان و آزادی مطبوعات و به طور کلی آزادی می دانیم، شنیده ایم که راستی چرا روزنامه ی اعتماد ملی توقیف نمی شود. همیشه به کروبی مشکوک بوده ایم که بابا از خودشان است و گرنه چگونه روزنامه اش را توقیف نمی کنند. همیشه گفته ایم و گاه نوشته اند که خود وی بخشی از مافیای قدرت و ثروت است و به همین دلیل روزنامه اش توقیف نمی شود. من هرگز به تطهیر کسی بدون محاکمه و جواب پس دادن و یا حداقل عذرخواهی رسمی در پیشگاه مردم، معتقد نبوده ام و هم اکنون نیز اگر چه کروبی را به خاطر آن چه در گذشته اش روی داده و یا در آن مشارکت داشته و یا چشم بر آن پوشیده است، مسئول می دانم، اما از سویی نیز به خاطر همه ی آن چه در این سال ها به نفع مردم و به نفع اصلاحات و به ویژه به سود زندانیان سیاسی انجام داده است به ویژه به خاطر برنامه های پیش روانه و مبتنی بر حقوق بشر و شهروندی، علی الخصوص توجه به حقوق زنان و اقلیت های ملی و قومی در ایران ونیز بیانیه ی حقوق شهروندی اش که یکی از ناب ترین بیانیه ها و برنامه های حقوق بشری است که در تاریخ ایران به ثبت رسیده است، هم چنین به خاطر آن چه در بعد از انتخابات از وی دیده ایم می توانیم وی را قدر بدانیم و بر این باور باشیم میل او به آزادی و شهروندان این جامعه، تمایل بیشتری دارد از میل او به حاکمیت از جنس و اشکالی که تاکنون در جمهوری اسلامی شاهد آن بوده ایم.

اکنون اما اتفاق افتاد. روزنامه ی اعتماد ملی به عنوان آخرین تریبون مردمی و آخرین رسانه ی حداقلی ای که می توانستیم حداقلی از اعتماد را به آن داشته باشیم در همین بامداد و چند ساعت پیش توقیف شد.

به گزارش سحام نیوز؛ سایت رسمی حزب اعتماد ملی:روزنامه اعتماد ملی به دستور نماینده دادستانی به طور موقت توقیف شد.

حسین کروبی با اعلام این خبر در گفتگو با خبرنگار ما گفت: شب گذشته(یک شنبه شب) نماینده دادستانی با حضور در چاپخانه روزنامه اعتماد ملی توقیف موقت این روزنامه را اعلام کرد.

فرزند مهدی کروبی علت توقیف روزنامه را چاپ نامه کروبی در پاسخ به هتاکی های صورت گرفته نسبت به وی دانست.

اکنون دیگر زمان باور کردن فرا رسیده است؟ اکنون باید به قول عامه باید از «سق سیاه» خود بنالیم که این همه گفتیم دیدید اعتماد ملی را نمی بندند.؟ دیدیم که بستند. اکنون آیا باز باید منتظر اتفاق دیگری باشیم؟ می خواهیم منتظر بازداشت کروبی بمانیم؟ بعد هم به نوبت بازداشت خاتمی و موسویرا به چشم ببینیم؟ یعنی همیشه باید اتفاق بیافتد؟ این را نیک بدانیم که این پروزه ای است که آغازش کروبی است و پایان اش معلوم نیست. راستی پروزه ای که آغازش کروبی باشد پایان اش کجا می تواند باشد؟
نکته ی جالب در این ماجرا شباهت آن به دیگر ماجراهایی است که سال ها پیش آن را تجربه کرده بودیم. تجربه ی توقیف سلام، توقیف فله ای مطبوعات، برهم زدن جلسات و تجمعات اصلاح طلبانه و اصلاح طلبان. در آن رویدادها نیز، ماجرا همیشه از کیهان آغاز می شد، در نماز جمعه انعکاس می یافت و مدتی کوتاه بعد از آن اتفاق می افتاد. اتفاق افتاد.
توقیف «اعتماد ملی» به صورت واژگانی معنای خوبی را در بر ندارد. یعنی اعتماد ملی دیگر شکلی از اشکال واژگانی و مفاهیمی است که باید توقیف شود؟ یعنی دیگر نیازی به اعتماد ملی، وفاق ملی و اتحاد ملی و این ها نداریم؟ گاهی برخی واژگان و برخی رویدادها در مضامین زبانی خود معانی پنهان بسیار دارند.«گاهی زود دیر می شود» برای هر دو طرف ماجرا.... من هنوز که هنوز است، امیدوارم نقطه ی مبهمی از امید باقی مانده باشد... کاش دیر نشده باشد زیرا « چون پرده بر افتد نه تو مانی و نه من....»

پی نوشت: در خبر هایی که فعلا آمده است،به نقل از خبرگزاری مهر در این لینک http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=930971ظاهرا و خوشبختانه شاهد یک عقب نشینی آشکار هستیم مبنی بر این که اعتماد ملی توقیف نشده است.تا این جای کار جای خوشحالی دارد اما من هنوز به این وضعیت مشکوکم. و شکم هم از این جا ناشی می شود که خبرگزاری فارس خبر توقیف را در این لینک http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8805260178 کار کرده است. اما با اینکه اکنون ساعت ها از خبر عدم توقیف این روزنامه می گذرد فعلا حاضر نیست خبر عدم توقیف روزنامه ی اعتماد ملی را کار کند؟!!! باید منتظر ماند.
» ادامه مطلب

۱۳۸۸ مرداد ۲۵, یکشنبه

برای امروز و برای تو

اگر مرا دوست نداشته باشی

دراز می کشم و می میرم

مرگ نه سفری بی باز گشت است

و نه ناگهان محو شدن

مرگ دوست نداشتن توست

درست

آن موقع که باید دوست بداری!



25/5/1388

شعری از دوست خوبم رسول یونان

» ادامه مطلب

۱۳۸۸ مرداد ۲۱, چهارشنبه

پاسبان ها هرگز شاعر نخواهند ماند

من شاعر ترینِ آدم بودم
و قتی زمین و بهشت
تنها جای حوا و چند فرشته ی نادان بود
گندم زهر نوشتن بود و گفتن طعم سیب
سفر نام دختری بود که به حوا خیانت کردم
هبوط حاصل هم آغوشی حرام من و سفر بود
و من آدم شدم؟!

هیچ کس
مثل من عاشق نبود
به درک من مثل هیچ کس آدم نبودم

من آدم و فرشته و شیطان بودنم را به یاد ندارم
اما بیا و گزینه ی توقف و تقاطع را از این خیابان بر داریم
من چراغ ها را روشن نکرده ام که خاموش کنم
سرعت این غذای سریع به حجم عاقلانگی ام سُس آگاهی می ریزد
و کاش
من «عَلّمَ اسماءَ کُلَّها۱» نبودم

چربی این آگاهی
آستین عشق آلودم را
که برای خواب تو آماده کردم چرب می کند
و تو از بازوی من لیز می خوری و
بالش پرتقال را ترجیح خواهی داد

پنجره نامی از نام های گلوی من بود
وقتی باد را در گیسوان لَختِ تو آواز می خواندم
لُخت که  می شوم بوی آدم می دهم
لُخت که می شوی فرشته ها شاعران آگاه سیب و گندم اند
لباس که می پوشی من انسان می شوم و
تو سفر های مرا دوست نداری
و دزدکی تمام چمدان های مرا آب ریخته ای

کودکانی که هر گز به دنیا نیاورده ایم
شناسنامه های پار ه شده از سیم خاردار های مرزهای جهان،
مثل زخمی کبود در پالتوی پر از باران مان قایم می کنیم
من هنوز به خانه نرسیده ام
که خرمالوهای پاییز را در باغ های تو تقسیم کنم
بیا و از این خیابان چراغ های رنگی را برداریم
پاسبان ها هرگز شاعر نخواهند ماند



۱- در روایت اسلامی خلقت آدم٬ وقتی خدواند می خواهد فضل آدم را بر فرشتگان به آن ها نشان بدهد از فرشته ها می پرسد٬ شما «نام» های جهان را می دانید و فرشته ها نام هیچ چیزی را نمی دانند و خداوند " به آدم همه ی اسم ها را یاد داد" وِ عَلَمَ الادمَ اسماءَ کُلَها" .
» ادامه مطلب

۱۳۸۸ مرداد ۱۷, شنبه

تورا دوست می دارم چون خودکار و کاغذ(به احمد زید آبادی)



برای احمد زید آبادی عزیز و شریف

تو را دوست می دارم. تورا چنان دوست می دارم که قبل از آن که حتا عکس ات را دیده باشم. تورا چون نوشتن ات دوست می درم. از همان زمانی که یادداشت های بدون عکس ات را می خواندم. تورا دوست می دارم وقتی در یک یادداشت کوتاه همه ی آن چیزی را که رویای اش را داشتم بنویسم و انگار من هنوز نیاموخته بودم چنان بنویسم،می نوشتی. تو را دوست می دارم به خاطر مقاله های بلند ات. یادداشت های کوتاه ات. تورا دوست می دارم چون وقتی دیدم ات هرگز شک نکردم به همه ی دوست داشتن هایم در همه ی سال های قبل از دیدن ات. تو را به خاطر موضع گیری های انسانی ات بیشتر دوست می داشتم. به خاطر موضع گیری های ات در مقابل مسئله ی فلسطین که نه مثل عده ای از آن سوی بام افتاده، و مسلمانان فلسطینی را عده ای تروریست می دانستی و خود را مدافع حقوق بشر اسرایلی ها جلوه بدهی و نه مثل عده ای دیگر به "قدسیت " و «مقدس مابی» از مسئله ای انسانی می پرداختی و سربازان فلسظینی را نیز فرشته گانی از بهشت نمی دانستی .. تو هردوی این گروه را انسان می پنداشتی و برای هر دو نیز حق و وظیفه و خیر و شر قایل بودی..

تو را دوست می دارم به خاطر آن که بارها گفته ام اگر از نسل قدیم تر از تو روزنامه نگاری را دوست بدارم مسعود بهنود بوده و از نسل تو شاید بتوانم گفت تنها تویی که به تمامی دوست ات دارم. تو را دوست می دارم وقتی به تو حکم«ممنوع امصاحبه» دادند زیرا که فهمیدم بی جهت نیست که آن همه مصاحبه های ات را دوست دارم. تو را دوست می دارم چرا که صادقانه اعتراف می کنم بارها سعی کرده ام از روی دست تو یاد بگیرم نوشتن را. چگونه نوشتن را و چگونه تحلیل کردن را بدون شک شاگرد دور ی بوده ام و خوب نرسیده ام.

تو را دوست می دارم به خاطر همه ی موضع گیری های انسانی ات در مورد مسئله ی زنان قومیت ها، دانشجویان، کارگران و به دوباره برگردم سر اصل کلمه به خاطر آن که در مقابل آن چه به «انسان» می رفت موضع داشتی و اساسا به خاطر این که انسان صاحب موضعی بودی که کم بودند در این سال ها انسان هایی که حاضر باشند موضع شان را آشکار کنند. همیشه چهرات در مقابل چشمانم است با پیراهنی آستین کوتاه که در دستی خودکاری داشتی و ساعد دست دیگرت چسپیده بود به صندلی و عرق می کرد از نوشتن.

گرچه این روزها من نیز عادت کرده ام به تایپ کردن و کم تر از خودکار و کاغذ استفاده می کنم اما یادمان نمی رود که ما هنوز از نسل نویسندگان خودکار و کاغذ های کاهی هستیم و همه ی لذت نوشتن ام این بوده که یاد بگیرم مثل احمد زید آبادی با شرافت بنویسم و با شرافت زندگی کنم. اکنون که بعد مدت ها عکس های ات را در خبر گزاری اختصاصی بیدادگاه ها(فارس) می بینم. اکنون که مدت هاست که عکس ات را در گوشه ی سمت چپ روزنامه «روز آنلاین» نمی بینم و یادداشت های ات را نمی خواندم. صادقانه بگویم تمام این مدت به این فکر می کردم که اگر تو بیرون بودی این شرایط را چگونه تحلیل می کردی و کاش آن ها نیز صادقانه می گفتند که تمام ترس ولرز شان از این بود که تو بیرون باشی و این شرایط را تحلیل کنی.

حالا بیش از هر چیز خوشحالم که جسم ات زنده است. حالا دیگر برایم مهم نیست که در این محکمه تو چه خواهی گفت حتا اگر چیزهایی بگویی که تمام آن چه را که به خاطر آن دوست ات می داشته ام، انکار کنی و بر علیه همه ی آن ها بشوری من باز دوست ات خواهم داشت. بگو هرچه که آن ها دلشان خواست و اگر هم می توانی نگو.. برای من در دوست داشتن ات فرقی نمی کند و می دانم بسیارند که مثل من فکر می کنند.

دوست ات دارم چون خودکار و کاغذ... دوست ات دارم چون نوشتن

» ادامه مطلب

۱۳۸۸ مرداد ۱۶, جمعه

نظرات خوانندگان گرامی رادیو زمانه در مورد مصاحبه با من و دوستان

داستان آن مصاحبه بماند برای تاریخ و روزگاری بهتر از این.

اما چند نگته را بگویم: اولا من مصاحبه کننده را به صورت شخصی نمی شناسم و تنها ارتباط حرفه ای با ایشان دارم و می دانم روزنامه نگارند و در ایمیل گفته بودند که با چند نفر می خواهند مصاحبه ای را در زمینه «علل عدم همراهی عملی کوردها با جنبش اعتراضی مردم ایران » داشته باشند و اگر من نیز مایلم در این مصاحبه شرکت کنم. من نیز که دمتی بود به این مسئله فکر می کدم در فکر یادداشت کوتاهی برای تبیین کوتاه و گذرای این «سکوت خیابانی» بودم قول دادم متن یاد داشتم را به عنوان جواب سوال ایشان خدمتشان تقدیم بدارم. دوم آن که؛ نمی دانستم که افراد دیگری که مورد مصاحبه قرار می گیرند چه کسانی هستند و چه گفته اند. اگر شباهتی در تحلیل ها وجود دارد کاملا نشان از آن دارد که این نظرات افرادی است که کمترین ارتباط را باهم دارند، اما به اتفاق عوامل مشترکی را دخیل در جنین جریانی می بییند.حد اقل من نفر از مصاحبه شوندگان را تنها با نام می شناسم و با آقای فرازی آشنایی از همان سال های اولیه ی اصلاحات دارم و جناب کرمانشاهی زا نیز به واسطه ی فعالیت های شان در جنبش زنان می شناسم و آشنایی مان با ایشان نیز حادث است و قدیم نیست.

سوم آن که؛ با این نوع نگاه کردن و این گونه جواب دادن تنها می توان گفت که« خود پیداست از زانوی تو...»

چهارم آن که در مطلب بعدی سعی می کنم که جواب کامنت ها را در حد وسع خودم بدهم.

اکنون نظرات خوانندگان رادیو زمانه را بخوانید:

نظرهای خوانندگان

جناب کرمانشاهی آقای حمید رضا جلایی پور در زندان نیست این پسر اش محمد رضا جلایی پور است که زندانی است.

-- راوی ، Jul 31, 2009

بسیاری از ایرانی ها به شکلی نامتعادل ادعا میکنندکه عاشق ایران هستند وقتی از انها میپرسم عاشق خاک انسانهای این سرزمین گم میشوند!
ما کردها عاشق ازادی هستیم نه خاک یا کوه وکمر کردستان!
دل هرخانواده کردی داغداری فرزندانیست که بدست حکامی که امروز در ماسک اصلاح طلبی تنها در مبارزه قدرت علیه جلادانشان هستند. انهایی که هرگز از توحش ٣٠ سال گذشته بخشش نخواسته اند و هنوز به بخاک و خون کشیدن کردستا ن و مجاهدین و زندانیان سیاسی و ایرانیان ازاده بخود و خمینی ضححاک میبالند.
حقا که بلطف خداوند در همان سیاهچالهایی دربندد که برای ایرانیان ازاده ساختند و داغی را زدنند لمس میکنند. کفتارهایی که بجان ایرانیان ازاده انداختند اکنون انها را میبلعد!!!

-- David Jalil ، Jul 31, 2009

به نظر من این گونه نیست . همیشه کردها معترض به استبداد بوده اند .
مسلما جنبش دز شهرهای بزرگ بیشتر نمود داشته و شهرهای کوچک به دلیل شرایط خاص خود نتوانسته اند به خوبی ظاهر شوند وگرنه می توان این موضوع را ادامه داد و گفت :
چرایی عدم همراهی "لرها " با جنبش اعتراضی .... چرایی عدم همراهی کرمانیها با جنبش اعتراضی ... چرایی عدم همراهی جنوبی ها با جنبش اعتراضی ... در صورتی که من جنوبی به خوبی می دانم جنوبی ها هم مترصد هستند تا این آتش زیر خاکسترشان شعله ور شود و همین طور بسیار نقاط دیگر ایران .
.

-- رامین ، Jul 31, 2009

به نظر من این گونه نیست . همیشه کردها معترض به استبداد بوده اند .
مسلما جنبش در شهرهای بزرگ بیشتر نمود داشته و شهرهای کوچک به دلیل شرایط خاص خود نتوانسته اند به خوبی ظاهر شوند وگرنه می توان این موضوع را ادامه داد و گفت :
چرایی عدم همراهی "لرها " با جنبش اعتراضی .... چرایی عدم همراهی کرمانیها با جنبش اعتراضی ... چرایی عدم همراهی جنوبی ها با جنبش اعتراضی ... در صورتی که من جنوبی به خوبی می دانم جنوبی ها هم مترصد هستند تا این آتش زیر خاکسترشان شعله ور شود و همین طور بسیار نقاط دیگر ایران .
.

-- رامین ، Jul 31, 2009

به نظر من این گونه نیست . همیشه کردها معترض به استبداد بوده اند .
مسلما جنبش در شهرهای بزرگ بیشتر نمود داشته و شهرهای کوچک به دلیل شرایط خاص خود نتوانسته اند به خوبی ظاهر شوند وگرنه می توان این موضوع را ادامه داد و گفت :
چرایی عدم همراهی "لرها " با جنبش اعتراضی .... چرایی عدم همراهی کرمانیها با جنبش اعتراضی ... چرایی عدم همراهی جنوبی ها با جنبش اعتراضی ... در صورتی که من جنوبی به خوبی می دانم جنوبی ها هم مترصد هستند تا این آتش زیر خاکسترشان شعله ور شود و همین طور بسیار نقاط دیگر ایران .
.

-- رامین ، Jul 31, 2009

به نظر من این گونه نیست . همیشه کردها معترض به استبداد بوده اند .
مسلما جنبش در شهرهای بزرگ بیشتر نمود داشته و شهرهای کوچک به دلیل شرایط خاص خود نتوانسته اند به خوبی ظاهر شوند وگرنه می توان این موضوع را ادامه داد و گفت :
چرایی عدم همراهی "لرها " با جنبش اعتراضی .... چرایی عدم همراهی کرمانیها با جنبش اعتراضی ... چرایی عدم همراهی جنوبی ها با جنبش اعتراضی ... در صورتی که من جنوبی به خوبی می دانم جنوبی ها هم مترصد هستند تا این آتش زیر خاکسترشان شعله ور شود و همین طور بسیار نقاط دیگر ایران .
.

-- رامین ، Jul 31, 2009

تفکر قبیله گرایی در دیسکورس این به اصطلاح روشنفکر کرد موج می زند. تأسف بار است که درس خوانده ها و رهبری سیاسی کردهای ایرانی ظاهرا حکومت دیکتاتوری و ارتجاعی مرکزی را ترجیح می دهند چون با وجود چنین نظامی افکار و نظریات کهنه شان خریدار پیدا می کند . به این دلیل از این که مردم ایران در یک جنبش سراسری به دنبال دموکراسی برای همه ایران باشند ترس دارند. بحث های این آقا متأسفانه عدم سلامت نظری احزاب قبیله گرا و در نهایت جدایی خواه را نشان می دهد. ببینید مثالهایش چیست: می گوید مردم تبریز برای کاریکاتور سوسگ قیام کرده اند ، مردم اصفهان و شیراز به چه دلیل باید اعتراض کنند؟این گونه حرف زدن بیانگر تفکر کسانی ست که خود را جزیی از ملت ایران نمی دانند و احساس همبستگی و دلبستگی نمی کنند. از این رو با دیکتاتورهای حکومت مرکزی سازگار ترند تا با جنبش های دموکراسی خواهانه سراسری. خوشبختانه مردم آذربایجان و کردستان جز تعداد معدودی فعال سیاسی و ایدئولوژیک ، برای این فرقه ها و شبه فرقه ها تره هم خرد نمی کنند و به خصوص در آذربایجان افکار تجزیه طلبانه هرگز راهی به دهی نبرده است چون ایرانیت و حس تعلق به ایران و همبستگی ملی در مردم آذربایجان بسیار قوی ست. این آقای روزنامه نگار می باید فکری به حال این افکار دیکتاتور پسند خودش بکند.

-- ایرج ، Jul 31, 2009

I spent a year in Kurdistan teaching at University of Kurdistan. Now I have a number of good friends in Sanandaj, Banneh, etc. They are all very nice people. I hope they will have their freedom soon

-- Pirouz ، Jul 31, 2009

درست است که ملت غیور کرد ازاین حکومت جانی ضربه های بسیار دیده ولی این امر دیگر دامنگیر مسولین فاشیستی همچون روح الامینی هم شده وسکوت اقوام مختلف وعدم همسدایی با ملت چیزی را حل نکرده پلکه دامن زدن همان شپه عدم تعلق خاطر و همصدایی با ملت از یکطرف و خوشنودی سفاکان رژیم در راستای ایجاد رعب در دل شیر زنان و مردان کرد و سایر اقوام را در بر خواهد داشت.
عزیزان دیگر دوره سیاست آدم کشی و مخفی کاری رژیم به سر آمده حتی اگر درست هم اطلاع رسانی کنند کسی دیگر پشیزی برایشان ارزش قاعل نیست همگی دست در دست هم به فردای ایرانی آزاد ومتعلق به تمام اقوام ایرانی بیاندیشیم اینها آنقدر ضعیف شده اند که قادر به جنگ با همه اقوام در یک زمان نخواهند بود ما همه ایرانی هستیم پس کمک کنید تا متجاوز را از خانه خود بیرون کنیم نگران گذشته نباشید با پیشرفت تکنولوژی مانند اینترنت و... همه دنیا از نزدیک نظاره گر ما هستند کسی دیگر قادر به وارونه نشان دادن حرکت هیچ قومی نیست.
این است شعار ملی: استقلال - آزادی - جمهوری ایرانی
زنده باد ایران و به امید ایرانی آباد و آزاد برای همه اقوام و نژاد ایرانی

-- رضا ، Jul 31, 2009

این مزخرفات چیه؟ اولین اعتصاب عمومی که تمام بازار تعطیل شد در کدوم شهر بود؟ شما هم در ایجاد و پخش شایعه حسابی حرفه ای هستید..با پانصد صفحه مصاحبه و تحلیل آبدوغ خیاری هم نمی تونید واقعیت رو عوض کنید و دروغ رو جایگزین کنید

-- فضول ، Jul 31, 2009

گزارش عالی بود،تنها میتونم تشکر کنم و تائید کنم. امیدوارم به زودی این اعتماد به مردم کردستان برگردد و با تمام قوا ملت کرد عزیز برای ازادی ایران قدم پیش بگذارد همانطور که 30 سال تنها و یکتنه مبارزه کرده.
و مطمئن هستم زمانیکه کردها و دیگر اقوام وارد میدان شوند جنبش سبز پیروز خواهد شد.

-- morad beyg ، Jul 31, 2009

درود بر مخاطبان این رادیو

چه اصرار عجیبی دارید که آذری ها و کردها همراهی نکردند؟ شما نمیبینید درست، این آقایون مصاحبه شده هم اعتراضات مردم را در کردستان ندیدند؟

-- بابک ، Jul 31, 2009

با سلام
دوستان عزیز تلاش فرمودند که عدم حمایت کردها را با جملات فلسفی توجیه نمایند . ولی همگان میدانند رویای کردستان مستقل آرزوی قلبی همه ایشان است و نباید به ایشان امید واهی همراهی داشت.

-- ایرانی ، Aug 1, 2009

رادیو زمانهٔ لطفا درج کنید!
با وجود اینکه ترک هستم و کوردها را برادر و هموطن خود میدانم اما من با ایدهٔ "ملت کرد" مشکل دارم. کدام ملت؟ آیا این عدم هماهنگی با بگییه مردم ایران نشان از موففگییت نمبرک تبلیغات تجزیه طلبانه نیست؟ چندی پیش به برنامای از رعد‌ هلند گوشگ میدادم که درش یک کرد متولد هلند از سر نادانی و دروغ میگفت کردها در ایران حق داشتن پاسپورت، زمین، سند ملکییت و اینجور چیزها را ندارند. خوب این درروغی بیش نیست که جدایی طلبان دایما با کمک دوستان اروپایی در گوش مردمان (نه ملل!!) ایران میکنند.

-- عالمی‌ ، Aug 1, 2009

دکتر علیرضا اصغر زاده جامعه شناس مقیم کانادا هم در باره عدم همراهی اذربایجانی ها با اعتراضات اخیر ایران مصاحبه جالبی داره که متن اش را در آدرش زیر بخوانید. وقت آن است که روششنفکران فارس به این گونه نوشته ها توجه کرده و برای عاقبت و اینده ایران به اندیشه به نشینند. عدم همراهی اذربایجانی ها و کرد ها و ترکمن ها و بلوچ ها و اعراب ایرانی با تهران پیامی داشت که امیدواریم که توسط روشنفکران و متفکرین و نخبه گان فرهنگی و سیاسی شنیده شده باشد.

http://fa.shahrvand.com/2008-07-14-20-49-09/2008-07-14-20-49-46/3138-2009-07-21-16-08-51

-- علی اذری ، Aug 1, 2009

در مورد آقای رمضان زاده چند نکته ضروری است :
1. در دوره ی اصلاحات با وجود فشارهای خاتمی نیروی انتظامی تحت فرمان وزارت کشور نبود و مستقیما توسط رهبر اداره می شد .
2. آقای رمضان زاده سخنگو ی حکومت بوده است و مسلما مواضع شخص ایشان نبوده .
نمی دانم چطور با اخبار من درآوردی تحلیل می کنید .
من منکر ظلم و ستم جمهوری اسلامی به کردها نیستم ولی خودتان را هم کمی نقد کنید .
اگر در اول انقلاب رهبران کرد مانند عزالدین حسینی عاقلانه تر رفتار می کردند وضع این نبود .
متاسفانه کردها بین خود هم جنگ به راه انداختند و مدتی به جان هم افتاده بوند .
کمی خودتان و فرهنگتان را هم نقد کنید و این قدر عالم را مقصر ندانید .
دختر کشی و تعصب های نابجا هنوز به راه خود ادامه می دهند . ولی همه مقصرند به جز شما دوستان .
باز هم می گویم من منکر ستم و ظلمی که سالهاست به کردهای عزیز کشورمان می رود نیستم .
با احترام

-- فرشاد ، Aug 1, 2009

بنظرم طرح این سؤال ناروشن و مشکوک فقط در جهت تفکیک و انشعاب خواستهای مبارزاتی مردم ایران در این دوران ٦٠ ساله اخیر که خود شاهد آن بودم طرح و مهندسی میشود. خواستهای دموکراتیک مردم مبنی بر آزادی ،استقلال و جمهوری ایران فقط خواستهای یک بخش جغرافیای و یا قومی مردم نیست. این خواستهای تمامی مردم این سرزمین است که قرنها شناسنامه و فرهنگ مشترک دارند. از دوران مهاباد تا بامروز آنچه بخاطرم است سؤاستفاده از ظلم مضاعف حکومتهای ارتجاعی مرکزی بر اقوامهای ترک،کرد،گیلک،بلوچ،عرب زبان و..عده ايی فرصت طلب و عوامل استعمار جهانی تحت عنوان نجات ؛خلقها؛ هر بار ازسوئی بسو ی دیگر پوزیسیون عوض میکردند. زمانی شوروی سابق نجات بخش بود و زمان´دیگر عمو سام. صدام حسین و محمد رضا پهلوی مثال دوران اخیر است. میان این دوقطب تاوانش را همه مردم ایران دادند. نقشه جدای شمال عراق و چپاول ثروت و نفت مردم عراق توسط سوداگران و عوامل داخلی نسخه برداری نامیمون برای ایران است. امروزه رهبران رنگارنگ اقوام ایران با استفاده از شرایط داخلی و جهانی، حرکت و مبارزات مردم ایران را آنطور بیان و ترسیم میکنند که بانان دیکته میشود. آزاد زیستن در محیط دموکراسی نه خواست یک بخش از ایرانیان است بلکه خواست ساکنین دورترین منطقه نقطه جغرافیایی ایران است.

-- احمد قاضی شناس ، Aug 1, 2009

Bayad danest ke Türk ha ham be an shekl ke az anha entezar miraft dar in gaziye dekhalat nakardand .Tabriz bad az entekhabat tanha 1 rooz sharayete moshabehe Tehran ra gozarand . Dar hali ke agar be nazare man kandidaye morede nazare anha yani Alami dar entekhabat bood Tabriz ra nemishod be an rahati aram kard . İn neshan midahad ke anha shayad be Mosavi ray dade bashand amma dar amal tarafdare jaryane digari boodand ke bishtar be masayele manatege gomi alagemand bashad .

-- Mehdi ، Aug 1, 2009

تجزیه طلبان عامل صهیونیسم بهتراست گوش کنند که ما چیزی بجز ملت ایران نداریم. این
آشغال ها را از کدام صندوقچه بیرون کشیده اید. تا شما با دشمنان ایران صهیونیسم که افسار شما را مانند سگی بر دست دارد ما شما را ایرانی نمی شناسیم. نابود باد دشمنان ایران و عاملین خوار و ذلیل اش

-- بدون نام ، Aug 1, 2009

من از اذربايجاني‌هاي نسل دوم مقيم تهران هستم و از کودکي هر دو فرهنگ را حفط کرده‌ام و تربيت دوگانه شده‌ام. متأسفم که نظرات دوستان را بايد تا حد زيادي تأييد کنم. مسئله‌ي دمکراسي‌خواهي و ازادي‌خواهي براي بسياري به آزادي‌هاي شهري يا گونه‌اي رسمي که آن هم به نسخه‌اي براي همه‌ي نقاط ريز و درشت فروکاسته شده است. ده سال پيش من که در شهرستان درس مي‌خواندم(از قضا در اردبيل دوره‌ي استانداري همين حضرت) به دليل گرايش‌هاي چپي، نابرابري مرکز(تهران) مراکز استان‌هااز طرفي و در درون استان نابرابري مرکز استان با شهرستان‌ها بسيار آزاردهنده بود. اين نابرابري در همه‌ي ابعاد فرهنگي، سياسي، اقتصادي و اجتماعي ديده مي‌شود. از طرف ديگر، راه دشوار دست‌يابي به آزادي و دمکراسي مبارزه‌ي همه‌جانبه از سوي همگان است، يعني براي همه‌ي اقليت‌ها در همه‌ي زمينه‌ها، يعني يک جامع‌نگري که يک فعال ترکمن يا ترک يا کرد صرفاًً مطالبات و خواسته‌ي قومي نداشته باشد و بايد براي برابري جنسيتي، آزادي آموزش همه‌ي زبان‌هاي مادري تا حقوق کودک مبارزه کند. اين‌جا فعال حقوق زن برايش مهم نيست که شادروان شوانه سید قادر به آن شکل اسف‌بار و غيرانساني در خيابان‌هاي مهاباد به پشت چيپ بسته و کشيده شود در صورتي که اگر نگاه جامعي داشته باشيم بايد نسبت به همه‌ي اين‌ها حساس باشيم. دوروبر من کم نيستند دوستاني که در باره‌ي مسئله‌ي زبان مادري به مانند جمهوري اسلامي مي‌انديشند و ناگزير چنين نتيجه‌اي در بر مي‌آيد. يا در باب توسعه و مکانيزاسيون چه‌گونه پخش و توزيع نابرابرانه و ناعادلانه در استان‌هايي چون تهران، قزوين، خراسان مرکزي، اصفهان و کرمان اين‌چنين نتايجي در پي داشت که به بي‌تفاوتي انجامبد. براي مثال اعضاي کارگزاران که در کابينه‌هاي آقاي رفسنجاني حضور داشتند به دليل اين‌که اکثريت‌شان(دوسوم) اصفهاني بودند چه‌گونه سيل سرمايه‌ و کارخانه را به اصفهان و کرمان گسيل داشتند و حتا برخي طرح‌ها( مانند نفت در خوزستان يا سنگ‌هاي معدني سودآور در ديگر استان‌ها) را ملي اعلام مي‌کردند تا پول آن به خزانه‌ي دولت برود ولي همين طرح‌ها در استان‌هاي نظرکرده "استاني" اعلام مي‌شد تا درآمد آن به حساب استانداري ريخته شود. اين‌ها فقط مشتي از خروار اند ...

-- محمد ، Aug 1, 2009

دوستان رادیو زمانه،
مشخص است که شما طرفدار جدایی طلبان هستید که نظر قبلی مرا چاپ نکردید. آنکه درش گفتم در بارهٔ مصاحبهٔ یک بنفر کرد که هرگز در ایران نبوده ولی‌ کاملا در باره شرایط ایران مشغول تولید "میس اینفرمیشن " بود دقیقا مستند است، بگردید آرشیو رادیو هلند را و ببینید. بفرمایید! با این سانسور میشوید بنیاد سخن پراکنی جدای طلبان! کدام ملل؟؟ کدام فارس؟؟ ما در ایران فارس نداریم. در ایران چندین اقوام داریم اما نه ملت!!! این آقایان هم کم سوادند، و هم با کمال تاسف عوامل سیاستهای کشورهای همسایه.

-- عالمی‌ ، Aug 1, 2009

دم همه شما کرد های عزیز گرم؛حق هم دارید جون خودتون و خانوادتونو مفت فدای کسانی کنید که معلوم نیست فردای قدرت چه بلایی سرتون بیارن
درود من بدر هر چه کرد و ترک و لر و ترکمن و بلوچ آزاده

-- آلنی ، Aug 1, 2009

من با آقای شیخی موافقم . بقول برشت : آمدند یهودیها را کشتند و من گفتم من که یهودی نیستم . .....زمانی که آمدند مرا گرفتند کسی نبود که به فریادم برسد . با اینحال کردها به قول کاوه یکچنین راهی را نپیمودند و همراه فارس ها به اعتراض پرداختند و هزینه هم دادند

مطالب مربوط:

چرایی عدم همراهی کردها با جنبش اعتراضی

» ادامه مطلب

۱۳۸۸ مرداد ۱۳, سه‌شنبه

گربه ھاي ایراني در كنار بزرگان سینماي جھان

فیلم «کسی از گربه های ایرانی خبر نداره» جدید ترین ساخته ی بهمن قبادی، که توانست در بخش نوعی نگاه جشنواره ی کن، دو جایزه را به خود اختصاص دهد، امسال در بخش بھترین فیلم هاي جشنوارھاي دیگر جهان،Zabaltegi-pearls در پنجاه و هفتمی دوره از جشن واره ی بین المللی فیلم سن سباستین، در کنار ده فیلم دیگر از کارگردانانی هم چون کوینتین تارانتینو، وودی آلن و جیم جارموش، به نمایش در خواهد آمد.


بهمن قبادی در سال 2006 در پنجاه و چهارمین دوره ی این جشنواره توانست با فیلم «نیوه مانگ» جایزه ی بزرگ(صدف طلایی) را کسب نماید. هم چنین در سال 2004 فیلم «لاک پشت ها هم پرواز می کنند» ساخته ی همین کارگردان توانست جایزه ی صدف طلای و جایزه ی منتقدان و نویسندگان را به خود اختصاص دهد.

جشنواره ی سن سباستین از27شهریور ماه تا4مهر 1388(18تا26 سپتامبر) در شهر ساحلی سن سباستین، در کشور اسپانیا برگزار خواهد شد.

فیلم «کسی از گربه های ایرانی خبر نداره» در حال حاضر در جشنواره ی ملبورن، در بخش چشم انداز بین المللی، international Panorama، حضور دارد. این جشنواره از 2مرداد کار خود را آغاز کرده است و تا 18مرداد ادامه خواهد داشت.


براي اطلاعات بیشتر به لینک های زیر مراجعه کنید :

http://www.melbournefilmfestival.com.au/content/341/film_id/90077.html

http://www.sansebastianfestival.com/in/noticia.php?ano=2009&ap=1&id=979

مژفیلم


» ادامه مطلب

۱۳۸۸ مرداد ۱۰, شنبه

میان آن همه اتفاق

یکی از دوستان چند روز پیش احوالم رو پرسید

گفتم: ای زنده ام هنوز

گفت: وااااا خدا نکنه همیشه زنده باشی.. این حرف ها چیه که می زنی..

گفتم: مگر ندا ها و سهراب ها و کیانوش ها و رامین ها و .. قرارشان را گذاشته بودند که بمیرند.

نه باور کن به قول شاملو مردگان این سال عاشق ترین زنده گان بودند.. نه آن ها قرارشان بر زندگی بود و شهید شدند..

این گونه است که این روزها گاهی حتا به زنده بودن خودم شک می کنم و یاد آن شعر سید علی صالحی می افتم:

آیا میان آن همه اتفاق

من از سر اتفاق زنده ام هنوز؟!


این روزها مرگ بیش از هر زمان دیگری نزدیک و آشناست راست اش از اولین روزهای این اتفاقات. همه اش ذهنم درگیر مرگ اتفاقی بود. اما مثل کسی که تاحدی خرافی باشد و بگویم بگذار حرفش را نزنم که اتفاق نیافتد. حتا می خواستم مطلبی درابره چگونه مردن و ارزش و انواع مرگ بنویسم. ننوشتم. حالا هم قصدم این بود که تا همان شعر سید علی صالحی بنویسم. اما انگار فرصتی شد که یک چیز را بنویسم و آن این است که با کمال خودخواهی از دوستان دور یا نزدیک هر آن که می شناسمش و نمی شناسمش او مرا می شناسد و من او را نه ..اگر روزی به قلمی حرفی، درمی، کلامی، نوشته ای..از من رنجیده، بخواهم که چیزی را از من به دل نگیرند. در این لحظه که شاید جزو صادقانه ترین صادقانگی های همیشگی ام باشد می گویم که من جز به انسان نایندیشیده ام و به حرمت اش اگر هر عکل و حرف ونوشته ای از من بوده به حساب سهوم بگذارید. که من همیشه گفته ام آن که مرا می رنجاند یا نمی داند یا نمی شناسد مرا همین. شاید ای دل نرسیدیم به فردایی دگر


» ادامه مطلب

در مصاحبه با کار شناسان مسایل کوردستان مطرح شد؛چرایی عدم همراهی کوردها با جنبش اعتراضی

منتشر شده در: رادیو زمانه
سوسن محمدخانی غیاثوند

اعلام نتیجه‌ی دهمین دوره‌ی انتخابات ریاست جمهوری ایران که طی آن محمود احمدی‌نژاد به عنوان پیروز این دوره از انتخابات معرفی شد، موج گسترده‌ای از اعتراضات را به همراه داشت. این اعتراض‌ها به نتیجه‌ی انتخابات و دولت برآمده از تقلب انتخاباتی در روزهای ابتدایی به صورت پراکنده اما در روز ۲۵ خرداد با حضور میلیونی مردم تهران انجام شد.

دامنه اعتراض‌ها کم کم به سایر شهرهای ایران از جمله اصفهان، شیراز، مشهد، تبریز، رشت، انزلی، ارومیه، گرگان، اهواز، یزد، زاهدان و ... گسترش یافت. اما جنبش اعتراضی مردم ایران در گذر از مناطق کردنشین خصوصاً استان کردستان با عدم همراهی و عدم مشارکت مردم کرد مواجه شد.

اگر نبود مشارکت و حضور گسترده‌ی مردم کرد در انتخابات و در پای صندوق‌های رأی و اگر در این دوره نیز مردم کرد و مناطق کردنشین همچون دوره‌های قبل نسبت به مسأله انتخابات در شرایط انفعالی به سر می‌بردند، شاید امروز این سوال با تعجب زیاد مطرح نمی‌شد که چرا کردها در جنبش اعتراضی مردم ایران مشارکتی ندارند؟

بر کسی پوشیده نیست که حضور فعال مردم کرد در این دوره از انتخابات برای تغییر و تحولات بنیادی و اساسی نبود. چرا که عمر سی ساله‌ی حکومت ایران به مردم کرد ثابت کرد که نمی‌توان به چنین تغییراتی در درون این نظام دل بست. مسأله مهم برای کردها و تنها راه برون‌رفت از وضعیتی که در دولت نهم با آن مواجه بودند، حذف احمدی‌نژاد و روی کار آمدن هر کسی غیر از او بود.

بنابراین بیرون آمدن نام احمدی‌نژاد از درون صندوق‌های رأی که بسیاری آن را محصول یک کودتای انتخاباتی می‌دانستند، می‌بایست خشم مردم کرد را نیز برمی‌انگیخت. مردمی که با مبارزه و اعتراض، غریبه و ناآشنا نیستند و سال‌هاست که فریاد عدالت‌خواهی و برابری‌طلبی‌شان بلند است.

اما دیدیم که در عمل چنین نشد. فقط در چند روز ابتدایی آغاز اعتراض‌ها، شاهد چند تجمع اعتراض‌آمیز پراکنده در کرمانشاه و یک روز اعتصاب بازار در سقز بودیم. در بقیه‌ی روزها سکوت سوال‌برانگیزی حاکم بر تمامی شهرهای مناطق کردنشین ایران بود.

به همین دلیل به سراغ تعدادی از فعالان سیاسی و مدنی کرد رفتم و نظر آنان را در خصوص «چرایی عدم همراهی کردها با جنبش اعتراضی مردم ایران» جویا شدم.


شهاب‌الدین شیخی

سکوت مردم کردستان را سکوت سیاسی نمی‌دانم

شهاب‌الدین شیخی، جامعه‌شناس، فعال مدنی و روزنامه‌نگار کرد در خصوص علل عدم همراهی کردها در جنبش اعتراضی مردم ایران با بیان این‌که «من سکوت مردم کوردستان را سکوت سیاسی نمی‌دانم»، درباره‌ی علت این اظهار نظرش گفت:

مردم کرد در طول حداقل هفتاد سال اخیر نشان داده‌اند چه در دوران حکومت رضا خان‌ها و رضا شاه‌ها و چه در دوران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، اهل مماشات و سکوت در برابر مسایل سیاسی‌ای که مربوط به سرنوشت آن‌ها می‌شود، نیستند.

شیخی ضمن معرفی مردم کرد به عنوان یکی از فعال‌ترین و پویاترین ملت‌های ایران اظهارداشت:

این مردم از هر راه ممکن برای دخالت خود در سرنوشت سیاسی ـ اجتماعی‌شان سود می‌جویند. از مذاکره، مکاتبه، اتحاد، ائتلاف، تحریم و مشارکت در انتخابات گرفته تا تن دادن به جنگ مسلحانه در وضعیت دفاع مشروع. در واقع با در نظر گرفتن همه‌ی این موارد و مروری بر وقایع همین دهه‌ی گذشته می‌توان به روشنی دریافت که سکوت سیاسی برای کردستان از بار معنایی درست و روشن و قابل اتکایی برخوردار نیست.

از این رو من عنوان «سکوت خیابانی» را برای آن بر‌می‌گزینم. زیرا آن‌چه سکوت سیاسی کردستان نامیده می‌شود، عملاً تنها به این معنا است که چرا کردها که معمولاً آماده‌ی شادی‌های خیابانی و یا حتا اعتراضات خیابانی بوده‌اند این بار که مردم ایران در وضعیتی بی‌سابقه اقدام به اعتراضی خیابانی و در نوع خود منحصر به فرد نمودند از همراهی خیابانی سر باز زدند؟

من برای این اتفاق دلایل زیر را تأثیر‌گذار می‌دانم:
وی در ادامه‌ی سخنانش افزود: سیاست‌های سانترالیسم سیاسی و اقتصادی، این‌گونه نیست که تنها بر مسأله‌ی اقتصادی و یا توسعه سیاسی و فرهنگی تأثیر داشته باشد، بلکه نتایج نامیمون این سیاست‌ها در عرصه‌های دیگر نیز نمایان است.

از آن جمله این‌که همیشه میزان و شدت خشونت در سرکوب اعتراض‌های خیابانی در مناطق حاشیه‌ای این کشور، به ویژه اگر مربوط به حواشی‌ای باشد که مردمان آن منطقه دارای تفاوت‌های زبانی، فرهنگی، قومی و یا مذهبی با زبان و مذهب حاکم باشند، بدون شک میزان این خشونت غیر قابل تصور است و نوع برخوردها با مردم معترض بیشتر از نوع و جنس کشتارهای خیابانی خواهد بود.

به قول یکی از دوستان «اصولاً در تمام مناطق کرد‌نشین در دست نیروهای ضد شورش یک باتوم پیدا نمی‌شود« زیرا اولین سلاح آن‌ها برای برخورد با مردم به جای باتوم، همان اسلحه است و سلاح‌های بعدی‌شان ممکن است اسلحه‌های سنگین‌تر باشد.

برخوردهای خشنی که از گذشته با این مناطق شده همانند برخوردهایی که با مردم تبریز، اهواز، بلوچستان و به ویژه کردستان در سوم اسفند ۱۳۷۷ و بعدها در تیرماه ۱۳۸۴ شد، نشان از آن دارد که حاکمیت در برخورد خشن با این مردم هیچ‌گونه تردید به دل راه نمی‌دهد. جالبی قضیه این است که این دو موردی که در این ۱۱ سال اخیر اتفاق افتاده، هر دوی آن‌ها در زمان دولت اصلاحات روی داده که رأفت خاتمی و نوع سیاست‌های تساهل‌گرایانه‌ی ایشان بر کسی پوشیده نیست و مورد اسفند ۷۷ به فرمان همین آقای دکتر رمضان‌زاده‌ی عزیز که اکنون در زندان است و در شرایط غیر انسانی‌ای به سر می‌برد، اتفاق افتاده است.

این اشاره به دولت اصلاحات برای آن است که وقتی در زمان حکومت اصلاحات از سوی شورای تأمین استان با مردم معترض چنین برخوردی صورت می‌گیرد تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل که در دوران حکومت اصولگرایان و دولت احمدی‌نژاد ممکن است چه برخوردی روی دهد؟

این روزنامه‌نگار کرد با ابراز تأسف از دستمایه قرار دادن اتهام معمول و در دسترس «جدایی‌طلبی و تجزیه‌طلبی» توسط حکومت برای مردم معترض ایران به ویژه کردها و آذربایجانی‌ها اضافه کرد:

این اتهام متاسفانه هنوز اتهامی است که حتا روشنفکران و فعالان سیاسی مرکزی نیز، هرگز آن را رد نمی‌‌کنند و معمولاً در این موارد از حکومت به خاطر شجاعتش در حفظ منافع ملی و امنیت سرزمینی حمایت کرده و از همین حاکمیت نیز تشکر می‌کنند و باورشان این است که باز هم تا مقداری فضای سیاسی ایران به هم ریخت، کردها شروع کردند به تجزیه‌طلبی.

که در این صورت و با چنین حمایت آشکار و یا پنهان و خاموش وارانه‌ای که تا به امروز صورت گرفته، دست حکومت برای هر اقدامی باز خواهد ماند. از این رو به گمانم کردها با هوشمندی کامل و بی‌نظیری که این مردم تا به حال در کنش‌های‌شان به خرج داده‌اند، این بار نیز نخواسته‌اند که هم در اعتراضات شرکت کنند و هزینه بدهند و هم مثل همیشه اتهام تجزیه‌طلبی را که انگار گناهی غیر حقوق بشری است دوباره به دوش بکشند. درواقع در آن صورت کردها از این جا رانده و از آن جا مانده می‌شدند.

شهاب‌الدین شیخی سپس با اشاره به «سیاست‌های مرکز‌گرایی فرهنگی و سیاسی در ایران» ادامه داد:

منظور من، فرهنگ ناسالمی است که این فرهنگ به وجود آورده و آن این است که متأسفانه سال‌هاست مردم ایران مرکز همه‌ی امور و همه‌ی مسایل را تنها و تنها تهران می‌دانند و مردم ایران سال‌ها است ایران را در ناخود آگاه خود به قول شهریار، شاعر ترک «از تهران تا کرج» تعریف کرده‌اند‌.

انگار هر ظلمی که به مردمان دیگر مناطق ایران بشود و هر اتفاقی که باعث ضایع شدن حقی از آنان شود، ظلم و پایمال شدن حق نسبت به مردم ایران نیست بلکه آن تنها ظلمی است که به مردم آن منطقه رفته است. همین چند روز پیش وقتی با یکی از دوستان که اهل یکی ازاین سه شهر معترض (تهران، اصفهان، شیراز) است در این مورد حرف می‌زدم می‌گفت خوب مثلاً مردم تبریز به خاطر کاریکاتوری که به آن‌ها توهین شده بود اعتراض کردند، مردم شیراز یا اصفهان چه بگویند مثلاً به چه چیزی معترض باشند؟

یا مثلاً وقتی در سال ۸۴ مردم مناطق کرد‌نشین نسبت به قتل غیر انسانی یک انسان به نام شوانه سید قادر (‌حال هرچه هم این انسان از دید حاکمیت شرور و.. باشد) اعتراض کردند، مردم کرمان چه حرفی دارند بزنند؟ دقیقاً نکته هم همین جاست که اگر مردم کرمان و اصفهان و ... توهین به هم‌میهن ترک‌زبانشان را تنها به این دلیل که آن‌ها ترک‌اند و خودشان ترک نیستند و ظلم نسبت به هم‌میهن کرد و بلوچشان را به همین دلیل که خود کرد و بلوچ نیستند، ظلم به خودشان ندانند، چگونه انتظار دارند آن هم‌میهن در زمانی دیگر برای آن‌ها حس هم‌میهنی داشته باشد؟

وی همچنین اضافه کرد:
در واقع نکته‌ای که می‌خواهم آن را به عنوان عامل تأثیر‌گذار در این عدم همراهی برای مناطق حاشیه‌ای نام ببرم این است که مردمان این حاشیه‌ها که اتفاقاً همگی آن‌ها از تفاوت‌های زبانی، مذهبی یا قومی برخوردارند، تمام این سال‌ها در اعتراضا‌تشان خود را تنها و بی‌کس و بی‌مدافع دیده‌اند.

امروز به همان دو دلیل بالا و آن حس تنهایی عمیق همه‌ی این سال‌ها شاید از یک دل‌شکستگی عاطفی در رنج‌اند. هر چند نمی‌توان این مسأله را انکار کرد که کردها اگرچه از ترس سرکوب خشن و تحویل هزینه‌ی سنگین بدون کسب نتیجه‌ای متقارن از روی آوردن به خیابان خود‌داری کردند، اما برای اعلام هم‌بستگی، یک روز را به عنوان اعتصاب اعلام کردند و در آن روز از رفتن به سر کار و گشودن محل‌های کسب کارشان خودداری کردند که این اعتصاب در شهرهای سقز، مهاباد، اشنویه و بخشی از بوکان چشم‌گیر بود.

شیخی از تأثیر احزاب، میان مردم کرد به عنوان عامل دیگر عدم مشارکت کردها در اعتراض‌های خیابانی اخیر یاد کرد و افزود:

در کردستان فعالیت حزبی نزدیک به مطلق ممنوع است. چند حزب در کردستان قبل و زمان انقلاب حق فعالیت داشتند، که بعد از تثبیت حکومت جمهوری اسلامی و آن جنگ‌های خشن، آن‌ها را از مرزهای ایران خارج کردند و امروزه به نام «گروهک» شناخته می‌شوند.

در طول این سالیان نیز هرگز اجازه‌ی تأسیس حزبی با مشخصه‌ها و بنا بر خواست‌ها و مطالبات مردم کرد نداشته‌اند. اما با این همه همین احزابی که از حداقل امکانات ارتباط با مردم برخوردارند، در این اتفاقات درست یا نادرست از مردم خواستند که به خیابان‌ها نیایند و به طرز باور نکردنی‌ای مردم نیز نیامدند.

این نکته از نظر من نباید از دید ناظران مغفول بماند، چه ناظران حکومتی و چه ناظران روشنفکر و فعالان سیاسی که علاقه‌مند به تحلیل مسایل کردستان و به تبع آن راه حلی برای مسأله‌ی کرد در ایران هستند. یعنی این‌که این احزاب هنوز از مرجعیت سیاسی بالایی در میان مردم کرد برخوردارند. و این نکته‌ای است که نشان می‌دهد سهم این احزاب در تحولات اجتماعی ـ سیاسی کردها بسیار شایان توجه است.

وی در ادامه سخنانش، ضمن انتقاد از عملکرد اصلاح طلبان کرد گفت:
وقتی مردم کرد به دلایلی که گفته شد و هم‌چنین بنا به توصیه احزاب برون مرز از آمدن به خیابان‌ها خود داری کردند، نوک پیکان انتقادات بر‌می‌گردد به سوی گروهی به نام اصلاح‌طلبان کرد. این گروه، گروهی از فعالینی هستند که یا رابطه‌ی ساختاری و سازمانی با احزاب مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی دارند و یا رابطه‌ی مرید و مرادی و یا رابطه‌ی دوستانه به قول خودشان.

در این گروه افرادی که عضو احزاب مذکور هستند، متناسب با شرایط فعالیت حزبی‌شان به فعالیت سیاسی مشغول‌اند. اما عده‌ی کثیر دیگری از آن‌ها هر چهار سال یک بار و در هنگامه‌ی انتخابات‌ها، دور این افراد حزبی گرد می‌آیند و به نام «فعالین سیاسی» و با پسوند کرد به فعالیت انتخاباتی می‌پردازند.

سطح فعالیت سیاسی‌شان نیز به همین ختم می‌شود که یکی دو دیدار با کاندیداهایی که این احزاب رأی‌شان تعیین می‌کنند، داشته باشند و بعد در شهرستان‌ها به شکل کارگزاران و اعضای ستادهای تبلیغاتی در‌می‌آیند و سخنرانی و جلسه و میتینگ و میز ‌گردی برگزار می‌کنند و بعد از انتخابات نیز اگر کاندیدای مورد نظرشان در انتخابات پیروز شود هر کدام به فراخور حال، پستی می‌گیرند و اگر نیز پیروز نشود می‌روند دنبال زندگی عادی‌شان و دیگر فعال سیاسی بودن از کمترین اهمیتی برخوردار نیست.

شهاب‌الدین شیخی که این روزها او را بیشتر به عنوان یک سیاسی‌نویس کرد می‌شناسند در پایان سخنانش اظهارداشت‌:
در همین انتخابات نیز متأسفانه وضع به همین منوال گذشت. در واقع آن‌ها که در هنگامه‌ی تبلیغات انتخاباتی، عده‌ای از جوان‌ها را به خیابان می‌آوردند و شال سبز می‌بستند و در خیابان دستمال می‌چرخاندند و مدعی بودند که در میان مردم نفوذ بالایی دارند، چگونه شد بعد از انتخابات و زمانی که همه‌ی گروه‌ها به نتایج انتخابات معترض شدند، هیچ گونه اقدامی نکردند و چرا از حق کسانی که آن‌ها را در روزهای تبلیغات به خیابان کشانده بودند هیچ دفاعی نکردند و هیچ برنامه‌ای ارائه نداند؟

به قول کردی حداقل نانی را و پول‌هایی را که معمولاً بعد از انتخابات نیز مبنای اختلافات عقیدتی!!! می‌شود، خورده بودند حلال می‌کردند. از دید من تنها گروهی که هم وظیفه‌اش بود و هم به دلیل این‌که از مصونیت بیشتری در چشم حکومت برخوردار بود و به همین خاطر می‌توانست راهپیمایی‌هایی را یا هر نوع برنامه‌ی اعتراضی دیگر را تدارک ببیند، این گروه بود، که آن‌ها نیز به همان شکلی که گفتم دست از هر اقدامی شستند و رفتند.

طاهره خرمی
طاهره خرمی

مبارزات و مشروعیت سیاسی کردها در صحنه سیاسی ایران به رسمیت شناخته نمی‌شود

طاهره خرمی، جامعه‌شناس و فعال مدنی کرد مقیم هلند نیز در خصوص علل عدم همراهی کردها در جنبش اعتراضی مردم ایران گفت:

فکر می کنم میزان مشارکت مردم در جنبش مدنی اخیر، قبل و بعد از انتخابات با هم تفاوت کیفی دارد. قبل از انتخابات شاهد مشارکت وسیع مردم ایران حتی در دور افتاده‌ترین دهات ایران هم بودیم. موج سبزی به‌راه افتاده بود و همگان آشکارا به بحث و جدل در مجامع عمومی می‌پرداختند. موج سبز در همه جای ایران به جوش و خروش افتاده بود و صحنه سیاسی کشور کاملاً عوض شده بود.

روز انتخابات مردم مغرور و سر مست از حضور سبز با رویای قشنگ پیروزی به پای صندوق‌های رأی رفتند. پیروزی قطعی بود و حضور مردم در تمامی مناطق ملموس. حتی مناطق کردنشینی که طی سی سال گذشته، شرکت در انتخابات را تحریم کرده بودند فعالانه به میدان مبارزات انتخاباتی پا نهادند. پس من می‌توانم اذعان کنم که مردم ایران تماماً و یک‌صدا و متحد برای تغییر سرنوشت خویش به میدان آمدند.

روز بعد از انتخابات مردم دچار شوک عظیمی شدند. مردم تهران به خیابان ریختند و آشکارا و گسترده مخالفت خویش را سر دادند. اما مردم دیگر شهرهای ایران از جمله مردم کردنشین کمتر از مردم تهران به مخلفت علنی پرداختند. اگر دامنه و گسترش تظاهرات و مخالفت‌های مردم کرد را با تهران مقایسه کنیم، می‌بینیم که هیچ‌کدام از دیگر شهرهای ایران به اندازه تهران فعال نبود.

خرمی با بیان این‌که «ملت کرد این‌بار هم آگاهانه به میدان آمد»، اظهار داشت:

در مهاباد به نشانه اعتراض، آب استخرها، کانال‌ها و جوی‌های شهر به رنگ خون در آمد. کسبه و بازاریان تلاش کردند اعتصاب کنند و در بعضی نقاط مغازه‌ها اعتصاب کردند. همچنین دانشجویان دانشگاه رازی به اعتراض برخاستند. ملت کرد تا به حال در وقایع بعد از انتخابات چندین شهید تقدیم کرده‌اند و در مراسم یادبود شهدا فعالانه شرکت کرده‌ا‌ند. علاوه بر این چند تن از فعالان مدنی کرد نیز دستگیر و زندانی شده‌اند و از برخی هم خبری نیست.

این فعال مدنی کرد در ادامه سخنانش افزود:
اما مسأله اصلی این است که ملت کرد و کردستان زخم‌های عمیق و کهنه‌ای از حاکمیت کنونی بر تن دارند. کردها تا به حال هزینه بسیار بالایی پرداخت کرده و می‌کنند. رهبرانشان را نا‌جوانمردانه ترور کردند. شهرها به محاصره نظامی در آمدند و سالیان سال مورد خشم و ستم ملاها قرار گرفتند و از کسی صدای اعتراضی بر نخواست.

مردم و فعالان کرد بیش از دیگر فعالان ایرانی تحت پیگرد، مجازات و شکنجه واقع می‌شوند. در حقیقت رژیم هر حرکت ولو کوچک و اعتراضی در مناطق کردنشین را سبعانه سرکوب کرده و می‌کند. در حقیقت سرکوب عریان در مناطق کردنشین در طی سی سال گذشته جراحات عمیقی بر جای گذاشته که می‌تواند مانعی برای عدم مشارکت گسترده مردم کرد باشد.

وی دیگر عامل همراهی نکردن مردم کرد در حرکت های اعتراضی اخیر را به‌رسمیت نشناختن مبارزات و مشروعیت سیاسی کردها در صحنه سیاسی ایران دانست و در پایان سخنانش با طرح این پرسش که «ملت کرد بیش از ۱۰ درصد جمعیت مردم ایران را تشکیل می دهد اما آیا ملت کرد ۱۰ کرسی مهم دولتی را در اختیار دارد؟»، یادآور شد:

در حقیقت ملت کرد همزمان در دو جبهه مشغول مبارزه است. مبارزه با استبداد و مبارزه برای کسب مشروعیت و موجودیت. به همین دلیل هم حضور ملت کرد کم‌رنگ است. هرگاه ما حضور ملت کرد را در صحنه مبارزات مدنی به‌رسمیت شناختیم آنگاه می‌توانیم شاهد حضور فعال آنان نیز در جریان مبارزات مدنی باشیم.

محمد رضا اسکندری
محمدرضا اسکندری

ملت کرد، آگاهانه عمل کرده است

محمدرضا اسکندری، فعال مدنی و روزنامه‌نگار کرد مقیم هلند درباره‌ی علل عدم مشارکت مردم کرد در اعتراض‌های خیابانی ایران با بیان این نکته که «پاسخ به این سوال بدون بررسی مبارزات ملت کرد در طی سی سال گذشته میسر نیست» گفت:

اگر به یاد داشته باشیم، دیدیم که دقیقاً چند صباحی بعد از پیروزی انقلاب مخالفت مردم کرد با استبداد دینی شروع شد. نتیجه این اعتراضات هم این بود که ملت کرد مورد بی‌رحمانه‌ترین اذیت و آزارها و سرکوب وحشیانه قرار گرفت.

اسکندری ادامه داد:
اگر چه از آن زمان تاکنون، هزاران تن از بهترین فرزندان این ملت، جان خود را یا در سیاه‌چال‌های رژیم و یا در میدان نبرد نابرابر از دست داده است. اگر چه ده‌ها روستای کردنشین با خاک یکسان شده است. اگر چه ده‌ها روزنامه‌نگار و فعال مدنی زیر حکم اعدام هستند. باز هم این ملت کرد بود که پس از اعلام برنامه‌های دو کاندیدای اصلاح‌طلب یک صدا و مصمم به میدان آمدند و درجنبش ملی مردم ایران برای تغییر سرنوشت خویش مشارکت گسترده داشتند. حمایت مردم کرد تا آنجا پیش رفت که حتی احزابی که بیش از سه دهه، انتخابات را تحریم کرده بودند از مردم خواستند تا در این جنبش شرکت کنند.

وی در ادامه سخنانش افزود:
دعوت احزاب کرد و روشنفکران کرد در صورتی بود که آن‌ها خوب به یاد دا‌شتند که دو نفر کاندیدای اصلاح‌طلب در گذشته یا خود در سرکوب آن‌ها دست داشتند و یا در مقابل سرکوب آن‌ها سکوت کرده بودند. دو کاندیدای مزبور نیز از بدنه همین رژیم سرکوب‌گر جدا شده بودند.

ولی ملت کرد این بار همانند گذشته از یک موضع بسیار بالا به جنبش مدنی ایران نگاه کرد و منافع بزرگ ایران و کردستان را در داراز مدت بر منافع کوچک‌تر خویش ترجیح داد. آن‌ها قبل از ۲۲ خرداد یک پارچه در خدمت جنبش تغییر بودند. اما پس از ۲۲ خرداد، به‌نظر من خیلی آگاهانه برخورد نمودند.

با توجه به فضای امنیتی حاکم در کردستان و بی‌رحمی حکومت، ملت کرد می‌دانست که هر حرکت غیر حساب شده، بهای سنگین را برای مردم کرد در پی دارد. ملت کرد خوب می‌داند و از یاد نبرده است که زنان و فعالان حقوق بشری که با کمپین‌های مرکز همکاری می‌کردند هنوز در زندان به‌سر می‌برند و یا زیر اعدام هستند در حالی که مسئولین آن‌ها در مرکز کشور آزاد هستند. آن‌ها از یاد نبرده‌اند که کبودوند که کمتر از شیرین عبادی و حتی آقای باقی کار حقوق بشری کرده است، هم اکنون سال هاست در بدترین شرایط در زندان است.

این روزنامه‌نگار کرد سپس با اشاره به این‌که «ملت کرد با توجه به تجارب گران‌بهای تاریخی که کسب نموده، آگاهانه عمل کرده و می‌کند» گفت:

تلاش بر این است که این بار با کمترین بها به بیشترین نتیجه دست یافت. تازه این را هم نباید از یاد برد که آقایان موسوی و کروبی هنوز همانند یک هندوانه سربسته هستند که هیچ کس نمی‌داند که کال، رسیده و یا شیرین هستند. چون آن‌ها وقتی حرف می‌زنند همه‌اش از خمینی حرف می‌زنند و مدینه فاضله آن‌ها زمامداری ولایت خمینی است.

ولایتی که برای مردم کرد جز بدبختی و شکنجه و ویرانی چیزی به ارمغان نیاورده است. به نظر من، مردم کرد خوب می‌دانند اگر خامنه‌ای را با خمینی مقایسه کنی، خامنه‌ای در رابطه با کشتار و اذیت و آزار مردم به گرد پای خمینی نمی‌رسد.

محمدرضا اسکندری در پایان سخنانش ضمن ابراز خرسندی از حضور گسترده‌ی مردم کرد در انتخابات و حمایت آن‌ها از برخی از کاندیداها با وجود داشتن زخم‌هایی کهنه از رژیم ایران بر دل، روح و ضمیر خود، اظهارداشت:

البته مردم کرد امیدوارند که این هندوانه در مسیر این حرکت به هندوانه‌ای رسیده و شیرین تبدیل شود و مردم ما طعم شیرین آزادی را بچشند. ما ملت کرد معتقد هستیم که شخصیت سیاسی افراد را دوباره می‌توان بررسی کرد. به همین خاطر مردم کرد هم دست دوستی به کسانی داده‌اند که قبلاً در مقابل آن‌ها ایستاده بودند.

حامد فرازی
حامد فرازی

مهم‌ترین دلیل سکوت کردها عدم برخورداری جنبش اعتراضی مردم ایران از برنامه‌ریزی، سازماندهی و رهبری منسجم است

حامد فرازی، عضو شورای مرکزی جبهه متحد کرد، مهم‌ترین عامل سکوت کردها در حوادث اخیر ایران را عدم برخورداری جنبش از برنامه‌ریزی، سازماندهی و رهبری منسجم دانست و گفت:

این جنبش فعلاً نتوانسته‌ خود را به‌ تمام نقاط ایران توسعه‌ دهد لذا هنوز ارتباط مستحکمی بین سر جنبش در تهران و بدنه‌ آن در سایر نقاط ایران و از جمله‌ در کردستان به‌ وجود نیامده‌ و مردم سایر استان‌ها اگر هم بخواهند سهیم باشند و نقش خود را در این رابطه‌ ایفا کنند شاید نمی‌دانند که‌ باید از کجا آغاز کنند و چگونه‌ ارتباط برقرار کنند.

فرازی در ادامه افزود:
جنبشی که‌ بعد از انتخابات در ایران به‌راه افتاد با همه‌ ابعاد و بزرگی‌اش تاکنون بیشتر محدود به‌ تهران بوده‌ و در مقیاس بسیار کمتری در چند شهر بزرگ ایران نمود پیدا کرده‌ است یعنی این جریان هنوز نتوانسته‌ به‌ سراسر ایران گسترش پیدا کند و کردستان هم در این میان تنها منطقه‌ای نبوده‌ که‌ نسبت به‌ حوادث هفته‌های گذشته‌ بی‌تفاوت بوده‌ باشد.

عضو شورای مرکزی جبهه متحد کرد، ضمن اشاره به بالا بودن سطح هزینه‌های چنین اعتراض‌هایی در کردستان تاکید کرد:
همیشه‌ فضای امنیتی بر کردستان حاکم بوده‌ و به‌ بهانه‌های تجزیه‌طلبی و حفظ تمامیت ارضی همیشه‌ دست نهادهای امنیتی برای برخورد با مردم در این دیار بازتر بوده‌ است.

وی با بیان این‌که‌ «بسیاری از مردم کردستان این مسأله‌ را هنوز یک مسأله‌ درون جناحی در بدنه‌ قدرت می‌بیند» اضافه کرد:
کردها منتظرند ببینند که‌ جناح معترض به‌ روند انتخابات واقعاً تا کجا می‌خواهد پیش برود و سازش خواهد کرد یا خیر. همچنین این اعتقاد وجود دارد که‌ اگر قرار بر یک حرکت جدی تأثیر‌گذار باشد چنین جریانی در شهرهای بزرگ و مخصوصاً در تهران می‌تواند انجام شود.

حامد فرازی، عضو شورای مرکزی جبهه متحد کرد در پایان سخنانش گفت:
مردم کردستان احساس کنند که‌ مسایل و اولویت های خاص خود را دارند و یا هنوز کاملاً باور نکرده‌اند که‌ از این مجاری بتوان تغییرات امیدوار کننده‌ای ایجاد کرد.

البته‌ مردم اینجا مقداری هم از سایر هموطنانشان گله‌مندند که‌ چرا در مواردی که‌ کردستان به‌ تنهایی اعتراض کرده‌ و از این بابت هزینه‌ پرداخت کرده‌ است از سوی مردم سایر مناطق ایران همراهی نشده‌ است، به‌ عنوان نمونه‌ در آغاز دوره‌ اول ریاست جمهوری آقای احمدی‌نژاد مناطق کردنشین برای چند ماه صحنه‌ اعتراضات خیابانی بود و مردم کشته‌ شدند اما این مسأله‌ در سطح مطبوعات و رسانه‌ها انعکاس چندانی پیدا نکرد و حتی روشنفکران داخل کشور از آن صحبتی به‌ میان نیاوردند. البته‌ من فکر می‌کنم در حال حاضر ما در جهت به‌ وجود آمدن یک احساس همبستگی قوی‌تری در میان کردها با سایر ایرانیان پیش می‌رویم.

کاوه کرماشانی
کاوه قاسمی کرمانشاهی

نوع و کيفيت برخورد با اعتراضات کردها، عاملی تعيين کننده در تصميم آنان برای همراهی با جنبش اعتراضی و سراسری مردم ایران است

کاوه قاسمی کرمانشاهی، فعال مدنی و عضو ارشد سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان نیز در خصوص علل عدم مشارکت کردها در اعتراض‌های خیابانی اخیر ضمن اشاره به حضور گسترده مردم مناطق کردنشین در دهمین دوره‌ی انتخابات ریاست جمهوری گفت:

آن‌گونه که شاهد بوديم طی انتخابات رياست جمهوری اخير فضای کردستان چه به لحاظ ميزان مشارکت مردم و چه سنت شکنی برخی از احزاب اپوزيسيون کردی مبنی بر خروج از موضع تحريم متفاوت بود از آن‌چه که در دورهای پيشين وجود داشت و اتفاق می‌افتاد. هر چند اين فضا به گونه‌ای در کل ايران مشهود بود اما از آن‌جا که مناطق کردنشين کشور طی دوره‌های قبل همواره کم‌ترين ميزان مشارکت در انتخابات را داشته‌اند، تفاوت اين فضا نيز در کردستان بيش‌تر احساس می‌شد.

اگر چه شمار آن گروه از شهروندان کردی نيز که ترجيح دادند به قهر سی ساله‌‌ی خود با صندوق‌های رأی ادامه دهند در حد قابل توجهی بود، به گونه‌ای که باز هم کردستان را در انتهای جدول مشارکت عمومی در انتخابات نشاند.

قاسمی کرمانشاهی با بیان این‌که به دنبال برگزاری و اعلام نتايج انتخابات رياست جمهوری آن موج اعتراضی که پايتخت و تعداد ديگری از شهرهای بزرگ ايران را فرا گرفت به مناطق کردنشين نرسيد، افزود:

آن‌گونه که از کردستان به عنوان سنگر مبارزات آزادی خواهانه طی سه دهه اخير انتظار می‌رفت به جز چند مورد تجمع پراکنده در شهر کرمانشاه طی هفته‌ی نخست و يک روز اعتصاب عمومی بازار شهر سقز، اعتراض چشم‌گير ديگری در این مناطق مشاهده نشد.

حتی فعالان سياسی کرد و تشکل‌های کردی درون مرز نيز که پيش از انتخابات با طرح مطالبات خود و ارائه‌ی آن‌ به کانديدها عموماً حمايت خود را از دو نامزد اصلاح طلب اين دوره اعلام کرده بودند و در کمپين‌های حمايتی و تبليغاتی آنان حضور فعال و مؤثر داشتند پس از اعلام نتايج انتخابات و در جريان وقايع اخير، واکنش چندانی از خود نشان ندادند.

این فعال مدنی در خصوص علل برخورد منفعلانه‌ی مردم کردستان در رابطه با وقايع اخير ايران پس از انتخابات رياست جمهوری عنوان کرد:

بنا بر اذعان آگاهان و بر اساس گزارش‌های موجود طی سی سال گذشته و در طول چهار سال اخير بيش‌ترين فشارها و سرکوب‌ها از سوی حاکميت بر مردم کردستان و فعالان کرد اعمال گرديده است. نقض مستمر و گسترده حقوق بشر در مناطق کردنشين، آمار بالای بازداشتی‌ها و زندانيان سياسی در کردستان، صدور احکام سنگين حبس و اعدام برای فعالان کرد به اضافه‌ی موارد بسيار اين چنينی از يک سو ناشی از وجود سابقه‌ی مبارازتی قوی در بين اين مردم و از ديگر سوی نشان دهنده عمق و شدت برخورد حاکميت با مطالبات برحق کردهاست.

وی همچنین اظهار داشت:
به جز چند سال اخير که به واسطه‌ی افزايش حساسيت‌های حقوق بشری در سطح جهانی و ارزش يافتن اين اصول نزد گروهی از نهادها و فعالان داخلی موارد نقض حقوق شهروندان و فعالان کرد گاهاً مورد توجه و اعتراض ايشان آن هم نه به صورت گسترده قرار می‌گيرد پيش از اين در طول تمامی اين سال‌ها اصولاً هيچ صدای رسای ‌اعتراضی از سوی ديگر ايرانيان در برابر اين همه تبعيض و سرکوب که بر ملت کرد رفت برنخواست، هيچ حمايتی از خواسته‌های انسانی و ابتدايی آنان صورت نگرفت، هيچ مرجع تقليدی برای کشته شدگان کرد عزای عمومی اعلام نکرد، هيچ تحصن و تجمعی در تقبيح رفتار خشونت‌آميز با کردها در ديگر شهرهای ‌ايران شکل نگرفت، هيچ اعتصاب غذايی در پشتيبانی از اين مردم از سوی روشنفکران و فعالان ايرانی اعلام نشد.

و اين‌ها همه در حافظه‌ی ملت کرد ثبت گرديد و ماندگار شد و شايد سکوت مردم کردستان در اين مقطع از مبارزات سراسری مردم ايران عليه دولت برآمده از کودتا به آن دليل که شروع و کانون آن در مرکز می‌باشد واکنشی مشابه باشد در برابر سکوت و بی‌توجهی مرکزنشينان به وقايع و فجايع اتفاق افتاده در کردستان طی تمامی اين سال‌ها!

عضو ارشد سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان از نوع و کيفيت برخورد با اعتراضات کردها به عنوان عاملی تعيين کننده در تصميم آنان برای همراهی با جنبش اعتراضی و سراسری مردم ایران یاد کرد و افزود:

همان‌طور که اشاره شد شدت سرکوب‌ها در کردستان بيش از ديگر مناطق ايران است. هر چند به راستی ميزان و شدت برخوردهای خشونت آميز در شکل ضرب و شتم و کشتار مردم بی‌دفاع و بازداشت‌های گسترده شهروندان و فعالان سياسی طی جريانات اخير در تهران و ديگر شهرهای ايران در نوع خود بی‌سابقه بود اما با اين وجود احتمال اين‌که همين اعتراضات در کردستان به بهانه‌ی وجود احزاب و افراد مسلح و اتهاماتی نظير تجزيه‌طلب و ضدانقلاب به شکلی شديدتر و خشن‌تر مورد سکوب قرار گيرد وجود داشت و همين باعث شد تا مردم کردستان در برخورد با اين مسأله محطاطانه‌تر عمل کنند و ميزان هزينه‌‌پردازی خود در جريان اعتراض به نتيجه‌ی انتخابات را با روش‌هايی چون اعلام اعتصاب عمومی بازار تا حد ممکن پائين بياورند.

استدلالی هم که گاهاً از سوی برخی شهروندان و فعالان کرد بدون توجه به درستی يا نادرستی آن در توجيه اين نوع موضع گيری کم هزينه عنوان می‌گشت يادآوری هزينه‌های سنگينی بود که کردها تا کنون به تنهايی و بدن نيروی حمايتی پرداخت نموده و اين‌که در جريان اين وقايع با توجه به گستردگی آن و وجود نيروهای حمايتی قوی لزومی احساس نمی‌گردد که مردم کردستان باز هم متحمل هزينه گردند و بهتر آن‌که توان و نيروی خود را برای زمانی هزينه کنند که باز هم بدون پشتيبان و به تنهايی مجبور به دفاع از موجوديت اجتماعی، فرهنگی و سياسی خويش خواهند بود.

کرمانشاهی در بخش دیگری از سخنانش، نوع نگاه کردها به جریان اصلاح‌طلبی و شخصیت‌های اصلاح‌طلب در ایران را موردی بسیار تأثیر‌گذار بر حضور کمرنگ مردم کردستان در اعتراضات سراسری اخير دانست و اضافه کرد:

آن نگاه باز می‌گردد به سابقه‌ی حضور جریان اصلاح‌طلبی و شخصیت‌های اصلاح‌طلب در کردستان و موضع گيری‌شان در برابر جنبش کردی. واقعيت اين است تعدادی از شخصيت‌های محلی که امروز به عنوان فعالان کرد اصلاح‌طلب شناخته می‌شوند و مورد تائيد و وثوق اصلاح‌طلبان مرکز نيز می‌باشند چهره‌های خوشنام سياسی در کردستان نيستند از آن رو که در دوره‌هايی از مبارزات مردم و گروه‌های کرد در کنار نيروهای سرکوبگر قرار داشتند.

همچنين چهره‌های ‌اصلاح‌طلب ديگری مانند حميدرضا جلايی‌پور يا عبدالله رمضان‌زاده که امروز هر دو در زندان هستند و پيش از اين در آغاز انقلاب و در دوران دولت اصلاحات به ترتيب مسئوليت فرمانداری مهاباد و استانداری کردستان را به عهده داشته‌اند به نسبت شرايط زمانی موجود هر يک به نوعی در توليد يا تداوم فضای امنيتی در کردستان دخيل بوده‌اند.

به عنوان نمونه می‌توان به قضيه‌ی سوم اسفند ۷۷ و راهپيمايی مردم سنندج در اعتراض به دستگيری عبدالله اوجالان اشاره نمود که در زمان استانداری آقای رمضان‌زاده اتفاق افتاد و به شکل خشونت‌آميزی با آن برخورد گرديد که منجر به کشته شدن افرادی نيز گرديد جالب آن‌که موضع گيری آقای رمضان زاده در آن زمان نسبت به اين اعتراضات و شرکت کنندگان در آن چيزی بود شبيه آن‌چه امروز درباره اعتراضات مردمی بعد از انتخابات و حتی عليه خود ايشان مطرح می‌شود.

قاسمی کرمانشاهی ادامه داد:
این‌ها همه باعث شده که مردم کردستان با حساسيت بسيار بيش‌تری با اين جريان که اصلاح‌طلبان معترض در رأس آن قرار دارند برخورد کنند و آن اعتماد که لازمه‌ی حضورشان در اين حرکت و نيز اطمينان از کسب نتيجه‌ی مطلوب به نفع خويش بود را به راحتی به دست نياوردند.

کاوه قاسمی کرمانشاهی، فعال مدنی و عضو ارشد سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان در پایان سخنانش گفت:

اما با اين وجود و با در نظر داشتن مواردی که به عنوان بخشی از دلايل سکوت مردم کردستان بيان گشت نبايد اين تصور را داشت که کردها نسبت به نتيجه‌ی انتخابات و وقايع پس از آن در ايران بی‌تفاوت بوده و موضعی متفاوت از ديگر ايرانيان داشتند.

کردها هر چند در کردستان فضايی برای اعتراض نيافتند و يا برای وجود آوردن آن اقدام نکردند اما هر جا که امکان اعتراض برای‌شان وجود داشت در کنار ديگر هم‌ميهنان معترض خود حاضر شدند و نسبت به شرايط پيش آمده اعتراض نمودند.

شهادت کيانوش آسا و شلر خضری دو دانشجوی کرد و چند تن ديگر از شهروندان کرد در تجمعات اعتراضی تهران، شرکت بسياری از کردهای مقيم اروپا و آمريکا در تحصن‌ها و تجمعات ايرانيان خارج از کشور در پشتيبانی ‌از مبارزات و مطالبات مردم ايران، صدور بيانيه‌های اعتراضی و اعلام همبستگی به امضای ‌فعالين کرد يا از سوی احزاب کردستان و مواردی ديگر از اين دست، بی‌تفاوت بودن کردها نسبت به مسائل پيش آمده و ادعای سکوت کامل آنان در برابر وقايع اخير را نفی می‌کند.

لینک مطلب در زمانه: http://www.zamaaneh.com/jiar/2009/07/post_95.html

» ادامه مطلب