۱۳۸۸ اردیبهشت ۹, چهارشنبه

دوربین

یک دوربین عکاسی دارم


با آن


از مادرم


از عشق


وهمه ی شادی های زندگی که ندارم


 عکس می گیرم


دوربین من اما


فیلم ندارد!


خرداد ۷۷


 


پی نوشت: عاشق عکس و عکاسی بودم وهستم. در ۱۷-۱۸ سالگی توانستم یک دوربین زنیت۱۲۲ تهیه کنم. با آن از هر آنچه دستم و چشمم می رسید عکس می گرفتم. اما کیفیت این دوربین چنان نیست که بعد از گرفتن بیش از ۲۰۰۰ فریم عکس بتواند تو را ارضا کند به ویژه که شاپنس آن بسیار پایین است.از سوی دیگر این که هر هفته حداقل یک یا دو حلقه فیلم را به محل های ظهور و چاپ فیلم ببرم نیز هزینه ی بالایی داشت.هم چنین به علت بی پولی  توان تهیه ی دوربین عکاسی با کیفیت بالایی نداشتم. کم کم از صرافت اش افتادم و حاضر هم نبودم که دوربینی که دیگر با کیفیت پایین  عکاسی کنم و تمام آرزوی ام این بود که یک روز یک دوربین کانن یا نیکون تهیه کنم. سر انجام این آروز در چند روز گذشته به حقیقت پیوست. اما دوربین های امروز دیگر نسل دوربین های دیجیتال هستند و نه از فیلم خبری هست و نه از چاپ و نه از همه ی ماجراهایی از این دست.


دیروز یاد این شعرم افتادم که برای دوربینم گفته بودم و به این مسئله  فکر می کردم که این که منتقدین می گویند شعری که وابسته به عوامل فرامتن و بیرون متن  باشد نشان از ضعف متن است تا حد زیادی درست است.مثلا به همین شعر نگاه کنید تمام معنای این شعر وابسته به عکاسی در روزگاری است که باید فیلم در دوربین می گذاشتی اما حالا که نه از فیلمی خبری هست و نه این که بی فیلم بودن دوربین تا این حد فاجعه بار باشد. فکر کنید که زمانی دور تر در آینده کسی که از تاریخ رشد عکاسی خبر نداشته باشد هنگام خواندن این شعر به خودش خواهد گفت فیلم دیگر چیست؟ خوب نداشته باشد.مگر چه اتفاقی می افتد.


اما به هر حال من این شعرم را دوست دارم و وقتی هم به این مسئله فکر کردم غمگین تر هم شدم.


فایل مرتبط: شعرهای من

» ادامه مطلب

۱۳۸۸ اردیبهشت ۸, سه‌شنبه

نظم در بی ساختاری


عنوان اصلی موضوع نشست صبح، "نظم در بی ساختاری" تعیین شده بود که پر واضح بود، به واسطه ی ورود به بحث ساختار و نیز مشارکت همه ی شرکت کنندگان در بحث، موضوعات دیگری از دل بحث بیرون می آید.در بادی امر، خود موضوع بحث از سوی یکی از شرکت کنندگان با این ادعا مورد سوال قرار گرفت که: " نظم در بی ساختاری نوعی بدعت بوده و نظم و ساختار ملازم یکدیگرند. نظم یعنی ساختار و هر ساختاری ناشی از نظمی است."


مهرنوش اعتمادی با طرح این موضوع که "هر حرکتی در مسیر مشخص، نظم است و ساختار بیشتر سلسله مراتبی است" ، نظم و ساختار را لازم و ملزوم ندانسته، مدعی شد که وجود نظم بمعنای ساختار نیست. در ادامه شهاب الدین شیخی ضمن اشاره به تفاوت ماهوی میان نظم و ساختار گفت: "ساختار می تواند نظم دهنده باشد ولی هرچه نظم دارد لزوما ساختار نیست و رابطه ی نظم و ساختار دوطرفه نیست. وی با تصریح اینکه " ساختار انواع گوناگونی دارد، و تصوری که اکثر دوستان دارند، شورش ذاتی و ماهوی جنبش زنان علیه ساختار عمودی است، .....


» ادامه مطلب

۱۳۸۸ اردیبهشت ۷, دوشنبه

اعتقادات مذهبی شهروندان و بی حرمتی حاکمیت مدعی مذهب به آن ها

برای مریم مالک



 انتقال مریم مالک به بازداشتگاه وزرا


ما در جامعه ای زندگی می کنیم که به قول دکتر سروش:«دینی بودن جامعه٬ یک" است"است. نه یک باید».ما در جامعه ای زندگی می کنیم که حکومتش ادعا دارد که اسلامی ترین حکومت دنیا است و می خواهد «ام القرای جهان اسلام» باشد. ما در جامعه ای زندگی می کنیم که نام انقلاب اش را اسلامی نهاده اند و بر این ادعا هستند که انقلاب آن علیه بی توجهی ها و اباحه گری های حکومت قبلی نسبت به دین، از سوی«مردم» صورت گرفته است. ما در جامعه ای زندگی کردیم که دربان دانشگاه را به دلیل «متعهد» بودن به «دین» و اررزش های دینی و انقلابی، به «استاد دانشگاه» به دلیل متخصص بودن اش و معتقد بودن به ارزش های علمی و نه ایدئولوژیک و انقلابی از آن جنسی که مورد پسند بود٬ ترجیح داده اند.


ما در جامعه ی زندگی می کنیم که به ادعایی روزگاری با زور باتوم و شلاق و آژان و امنیه و افسر و قزاق،  زنان اش حاضر نبوده اند که حجاب از رخ برگیرند و امروز همان آژان و افسر و بسیج و گشت.....


» ادامه مطلب

۱۳۸۸ اردیبهشت ۵, شنبه

بازداشت و صدور حکم برای اعضای کمپین یک میلیون امضا

یک سال حبس تعزیری برای پرستو الهیاری/ انتقال مریم مالک به بازداشتگاه وزرا



» ادامه مطلب

۱۳۸۸ اردیبهشت ۳, پنجشنبه

کوردستان قاهره، انقلاب ۱۸۹۸

 به مناسبت ۱۱۱سال روزنامه نگاری کوردی



سرور گرامی


بسیارخرسندم از این که اولین شماره ی روزنامه ی «کوردستان» را برایتان می فرستم، همین روزنامه ای که اکنون در قاهره آن را منتشر نموده ام.


ملت من، یعنی ملت کورد،جمعیتی است بالغ بر 6 میلیون نفر که در آسیای صغیر به سر می برند، و دارای زبانی باستانی اند و من برای اولین بار است که روزنامه ای را با این زبان منتشر می نمایم، با هدف انتشار دانش و روح مهربانی در میان فرزندان ملت ام و ترغیب کوردها جهت در پیش گرفتن راه توسعه و مدرنیزاسیون و تمدن نوین، هم زمان برای نشان دادن ادبیات ملی این ملت به خود آن ها.....



» ادامه مطلب

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱, سه‌شنبه

مطالبات کوردها در مورد مشارکت در انتخابات در مصاحبه با روز آنلاین

انتخابات در گفت و گوی روز با فعالين کرد - دوشنبه 31 فروردین 1388 [2009.04.20]

سامان رسول پور
s. rasoulpour@gmail. com


پيرامون مطالبات کردهاي ايران و انتظارات آنها از رييس جمهور
آينده با دکتر محمد علي توفيقي، عضو شوراي مرکزي ‏سازمان مجاهدين انقلاب و
عضو شوراي سردبيري دو نشريه توقيف شده "روژهه لات" و "هاوار"، محمود سعيد
زاده، ‏کارشناس مسائل خاورميانه و عضو شوراي سياستگذاري سازمان دانش
آموختگان ايران و شهاب الدين شيخي، روزنامه ‏نگار گفت و گو کرده ايم. ‏



» ادامه مطلب

۱۳۸۸ فروردین ۳۱, دوشنبه

شبه موضع انتخاباتی

اولا دلیل این که این همه مدت چیزی ننوشته ام بماند برای فرصتی دیگر.



دوما از زمان جدی شدن بازار انتخابات بحث های زیادی در مورد موضع فعالین کورد از سر گرفته شده است. عده ای که در حمایت و دعوت خاتمی کوشیدند و عده ای همچنان منتظر کاندیدای مورد نظر خودشان هستند که ببیند آیا اعلام موضع می کند یا نه تا جدی تر وارد کارزرا و بازار شوند.اما آن چه عجیب و دور از ذهن به نظر می رسید اظهار نظر در مورد نظر افرادی است که خود هم رسانه دارند و هم دسترسی به تریبون و رسانه های دیگر. این که ما از سوی ان ها اعلام موضع کنیم و بگوییم فلانی طرفدار فلان کاندیدا است و یا فلان کس دیگر انتخابات را تحریم کرده است و به هر نحوی از انحا سعی در  آن داشته اند که موضع کسی را به خود و یا از خود دور کنند. به هر حال این هم از آن جنس اخلاق یا شاید بهتر آن ست که بگویم بی اخلاقی های انتخاباتی ما فعالین دموکراسی خواه و نادموکراتیزه شده است.از این رو و از آن جا که این اتفاقات در مورد شخص بنده نیز روی داده و بسیاری بدون هیچ گونه کسب اطلاعی از شخص بنده مواضعی را از سو ی من اعلام کرده اند٬به همین دلیل موضع انتخاباتی خود را به این شرح اعلام می کنم.


انتخابات در کشوری همانند ایران که به گفته ی دکتر حسین بشیریه...



» ادامه مطلب

۱۳۸۸ فروردین ۲۲, شنبه

رنگ مرگ






رنگ مرگ



شاعر: شیرکو بی کس



مترجم: شهاب الدین شیخی
















ای رنگ مرگ

هنگام! که می آیی، هنگامی که در آخرین سفر؛ همراه خود

چمدان پاره پاره ی قامت ام را و ....بقچه ی گره زده ی سرم را بردی!

هنگام! که در آغوش ات ریختم

هیجان ، رنگ های ام را دربر می گیرد

رنگ های ام به تو خواهند گفت:

او زمانی...... رنگ روح بود

در کالبد شعرهایی سپید!

او زمانی رنگ خاک بود در صدای آزادی

او زمانی.......... رنگ خون بود در جسد قربانیان

او زمانی........... عطر زن بود در رنگ عشق



او زمانی تا هر آن جا که در توان داشت

خیال آینه می شد در انعکاس آفتابِ زیبایی

تا هر آن جا که در توان داشت........ شعر تازه و پرنده ی تازه  و

رویای تازه برای این زبان ِغمگین کوردی به ارمغان می آورد!







ای رنگ مرگ!

هنوز تو پیش اش نرفته بودی....

شبی پوشکین در کجاوه ای از برف های روسیه

خواب آخرین رنگ کوچ و ...

رنگ جهانِ پس از مرگ اش را می دید

خواب دید

خودش را می بری اما نمی توانی شعرهای اش را با خودت ببری

خواب دید، چون سبزی دشت ها، رنگ واژه های او زندگی خواهند کرد

من نیز اکنون، پیش از آن که بیایی، دقیقا همان خواب را

در کجاوه ی پاییزی پروانه ریز از رنگِ خودم، دقیقا همان خواب را

میان ابری سپید بر فراز کوردستان ، می بینم:

تا زمانی دور و دراز ، بر خیابان آینده ی زمانِ من

پیکره ای ایستاده می شوم، لبخندم رو به کوه  و

کیف ام هم چنان در بغل و

چه آسمان صاف باشد و ... چه آفتابی  و

هر شب هم .... ردیفی از لامپ های منور و

یا پرتوی گاه به گاه....

همه باهم  پرتو رنگارنگ خویش را..... نرم و اندک

به قد و قامت و کیف من می تابانند و

به عینکم!

تا زمانی بسیار دور و دراز .....  من بدون چتر،

زیر باران می ایستم و در برف و بوران

سپید می شوم، یخ می زنم و نمی لرزم و دستم را در جیب هایم فرو نمی برم و

مگر بادی از شعر بوزد و مرا بتکاند و

یا پاسبان شب های آن خیابان

زیر پاهای من، برای خودش آتشی برپا کند.

برای چند لحظه هر دوی ما گرم شویم.

«من در همان حال هم

تنها از یک چیز می ترسم،

شعری که در کیفم دارم خیس شود و پاک شود و

من شعرم را از بر نباشم!»



ای رنگ مرگ!

تازمانی دور و دراز ، آن پیکره خواهم بود

در پایین، پاهایم ، برای کودکان شهرم

جایی برای بازی ِ آن ها می شود و از من بالا می روند و

با رنگ زیبای خنده ،.... رنگم می کنند.

عاشقان هم، بر پیراهن سفید م و بر سینه ام و

بر یقه ی ژاکتم

برای یادگار گل امضایی جا می نهند، و روی سکو هم

چند شمع را برای ام روشن می کنند...

آن بالا هم یک جفت پرنده، میان موهایم آشیانه ای

برای آواز و مهربانی ِ این جهان

می سازند».



ای رنگ مرگ!

چشم به راهم باش!

شاید میان تکه ابری سپید که پروانه و

  نورس و شعرهای لطیف در برش گرفته اند

به تو برسم!



شاید بر پشت اسبی  که دود و...

که سراب و بخار ِ تنهایی  و غربت از آن بر می خیزد.

به تو برسم!



شاید وقتی  که به تو می رسم

غروب باشد و برف  راه بر آمد و شد چراغ ها و

بر آمد و شد شعر ها و بر تمام موج ها و آهوها و

عاشقان ببندد و من نیز آن وقت هم چون قاه قاه

کرخ کبکی و بق بقوی یخ زده ی کبوتری، یا باران باریدنی زخمی

به تو برسم!

هنگام که بیایم خسته خسته...

دستی در دست «آبی» داشته باشم و

دستی در گردن«سرخ»

سر «زرد» بر شانه های ام باشد و، به تو برسم

قطره قطره«سبز» از من بچکد،و

«آه»ی ابریشمین در بکشم و

بعد هم همراه بادی«ارغوانی» به تو برسم.





ای رنگ مرگ!

رنگ زندگی مرا بیشتر ترسانده

تا رنگ تو، از تو نمی ترسم

چه قدر آرام است، چه قدربی آزار است، چه زبان بسته است رنگ تو

تو که بیایی، تنها یک بار می آیی....

تو که بیایی، دیگر من به آن مرگ  های لحظه به لحظه بر نمی گردم و

تو که بیایی، با احترام، خوابیده مرا با خود خواهی برد.

اما زندگی قامت ایستاده ام را فرو می ریزد و نمی کُشدم،

در یک روز مرگ های رنگارنگ ِ او  هزار بار می آید!..



ای رنگ مرگ!

در نقطه ای حیران چشم به راهم باش!

دقیقا شبیه حیرانی سرزمین ام،

در برابرِ تاریخ چاقو!



در نقطه ای حیران چشم به راهم باش!

خودت به همراه عصای کهنه ات.

خودت  به همراه  رازهای زیر پالتو ی ات و دودو   زدن چشم های ات و

پچ پچ یک پاییز و خش خش برگریزان.

خودت به همراه دریایی تلخ و چراغی بی اندازه کم سو

یک کشتی بی آرام و یک بندر بی نام و نشان!



ای رنگِ مرگ!

ای رنگ سکون و سکوت و آرامش و خونِ سرد و بی قیدی و

چرخ خوردن آن پرسشی که مدام از تنوره و

از گرداب این شعر مرا به ناکجا می سپارد و

گیجم ... گیجم... گیج م می کند.



چشم به راهم باش!

ای رنگ مرگ



چشم به راه ام باش!

تو که رنگ حیرتی! من که آمدم

به همراه خودم «رنگدان» بخت یک شاعر و سرزمینی را

که به عمرت ندیده باشی و من رنگی را به تو نشان خواهم داد

رنگی که تو را نیز حیران کند.



 بخشی از شعر  رنگ مرگ انتخاب شده از کتاب «رنگدان» اثر:

شیرکو بی کس٬استکهلم 7/3/2001

شهاب الدین شیخی ٬تهران 2003
» ادامه مطلب

۱۳۸۸ فروردین ۲۰, پنجشنبه

بازخوانی 30 سال مطبوعات کردستان(قمست دوم)

نوشتن از مطبوعات کوردی، در اولین برخورد یعنی نوشتن درباره ی مجموعه نوشته هایی که انگار قرار بوده نانوشته بمانند. در واقع در سرزمینی که بعد از گذشت حدود دو قرن از آغاز آموزش رسمی زبان در مدارس به سبک جدید، و آموزش برای نوشتن و خواندن به زبان مکتوب مردمان آن سرزمین، هنوز که هنوز است آموزش بسیاری از زبان های موجود و زنده در این سرزمین ممنوع و فاقد مجوز است، تاریخ مطبوعات مردمان صاحب زبانی غیر از زبان حاکم، چه تاریخی می تواند باشد؟
هنوز میان اهل فن پاسخ این پرسش بسیار مهم و مبیّن، روشن نیست که آیا واقعا مطبوعات کوردی یا ترکی و یا عربی در کشوری چون ایران با تنوع ملت ها و زبان ها به چه معناست؟

آیا به عنوان مثال منظور از مطبوعات کوردی چه می تواند باشد؟ حوزه ی تعریف و محدوده ی مفهوم کدام است؟ آیا مطبوعات کوردی به مجموعه جرایدی گفته می شود که به زبان کوردی به طبع رسیده اند؟ یا مجموعه ی نشریه هایی که در مناطق کوردنشین منتشر می شوند؟ و یا این که به جراید و نشریاتی که موضوع و محتوای آن ها به مسایل و پدیده ها و مفاهیمی مربوط می شود که در رابطه با کوردهاست؟ نا گفته روشن است که هر کدام از شاخص های مذکور را ، معیار قرار دهیم؛ نه تنها نمی تواند  شاخص و معیار جامعی باشد بلکه گاهبه کار بردن هر کدام از آن ها به تنهایی، ممکن است بسایری از نشریات را از دایره ی مطبوعات کوردی خارج نمایند.

با همه ی این توصیفات و این مشکلات ما مجبوریم بیشتر به تحلیل نشریه هایی اکتفا کنیم که در محدوده ی جغرافیایی کوردستان یا مناطق کورد نشین منتشر شده است و البته محتوای آن مسایل و و مفاهیم و مشکلات کوردها بوده اند، حتا اگر زبان اکثر آن ها کوردی نبوده باشد. از همین منظر در بخش اول مقاله ی 30 سال مطبوعات کوردستان بعد از انقلاب، به بررسی اجمالی پرداختیم که به دلایلی که ذکر شد برخی نکات ناگفته ماند و قرار بر این شد در جای دیگری به ادامه ی همان بحث بپردازم. اکنون برای اینکه فاصله ی بیشتری نیافتد آن را از سر می گیریم.

در واقع در این بخش به مطالبی می پردازم که در بخش اول یا به دلیل محدودیت صفحه(در روزنامه) و یا به دلایلی که ممکن بود مطلب را غیر قابل چاپ نماید و یا به دلیل فراموش کاری من، از نظر دور مانده است.

دوره ی اول1357 تا1359 :آزادی نوشتن

در این دوره همان طور که گفته شد دوره ای بود که شاهد یک نوع انفجار آزادی مطبوعاتی بودیم. به طور دقیق تر باید گفت آن چه نگارنده از آن روزگار کودکی به یاد دارد این بود که هر گروه و دسته و گرایشی تقریبا زیر زمین هایی داشتند که در آن یک دستگاه فتو استنسل وجود داشت و این گروه عقاید و آرای خود را در نشریه ی گاه یک صفحه ای و گاه چند صفحه ای در شکل همین نشریات دانشجویی امروزی منتشر می ساخت. گاه همه ی کبکبه و دبدبه ی یک حزب یا گروه سیاسی به یک اتاق تکثیر و یک ماشین( معمولا جیپ یا وانت های نظامی مانند) و یک بلندگو  و همان نشریه محدود می شد. که از طریق همان ماشین افکار و عقاید خود را از طریق بلندگو به صورت شفاهی و از طریق همان نشریه که گفتم به صورت کتبی میان مردم منتشر می ساخت.

از تعدد و تکثر فراوان این نشریات نه آماری در دسترس است و نه نامی و نشانی مگر در آرشیوهای شخصی که فعلا من نتوانسته ام به آن ها دسرسی پیدا کنم. اما گاه یکی دو نشریه و یا تکه پاره هایی را که دیده ام می توان قضاوت هرچند ناصوابی کرد که محتوای اکثر آن ها مطالب سیاسی و مقالاتی در زمینه هایی چون ناسیونالیسم، مارکسیسم، و نقد ها و پیشنهاد هایی در مورد وضعیت سیاسی آن روزگار ایران و کوردستان بود. بخش های ادبی (اگر از چنین بخش هایی برخوردار بودند)هم به تبع حاوی اشعار و داستان هایی در همان زمینه ها بود.مسایل زنان در این گونه نشریات بیشتر در نشریاتی مطرح شده که گرایشات چپ داشته اند و البته از همان منظر و با دیدی سطحی نیز به آن پرداحته شده است.

سال های 1359 تا 1364؛ روزنامه نگاری نظامی تلقینی و ایدئولوژیکی دولتی

این تقسیم بندی در اساس به خاطر توقیف و یا عدم اجازه ی فعالیت به سازمان ها و نهادها و نشریات در این سال ها بوده که تا سال 1364 که ماهنامه ی «سروه» منتشر شد عملا نامی از نشریه به معنای کوردی آن وجود نداشت. مگر آن چند نشریه ای که اشاره شد.(فریاد آزادی،آمانج و اصحاب انقلاب)، در این جا لازم می بینم به نکات جالبی در مورد نشریه و سازمان پیشمرگان مسلمان اشاره کنم. ابتدا باید اشاره کنم به این موضوع که احزاب سیاسی کوردستان نام افرادی را که در شاخه های نظامی عضو بودند«پیشمرگه» می نامیدند. در واقع معادل همان کلمه ی چریک. در آن سال های اولیه ی انقلاب و شاید تا اکنون چنین نامی از احترام و قرب ویژه ای میان مردم برخوردار بوده است. حکومت جمهوری اسلامی در آن سال ها یکی از راه ها مورد نظرش را برای مقابله با این نیروهای نظامی در این دید که اقدام به تشکیل یک سازمان نظامیی همگن و همنام میان کوردها بنماید. به همین خاطر سازمانی از نیروهای نظامی را تشکیل داد تحت عنوان «سازمان پیشمرگان مسلمان کورد». هم چنین مدعی بود که تمامی سازمان های سیاسی حاضر در کوردستان از حزب دموکرات گرفته( که آغاز تمام برنامه های رادیویی اش قرائت قرآن بود» تا کومله و فدایی و رزگاری و .. از دم کافرند و پیشمرگه های واقعی همین افرادی هستند که از میان کوردهای  واقعی مسلمان و معتقد به جمهوری اسلامی برخاسته اند. این نشریه رسما به تولید و تبلیغ ادبیاتی خشونت آمیز و جنگ طلب می پرداخت و بارها در مطالبشان از دولت می خواسته اند که با تمام قوا و هر چه سریع تر باید بساط هرچه مخالف است بر چیند.نشریه های اصحاب انقلاب و آمانج اما رویکردی فرهنگی تر داشتند و سعی در جلب نظر نویسنده ها و استعدادهای جوان داشتند.شاید بتوان آن ها را نیز شکل محلی از نشریه های سوره و امثالهم در کوردستان نامید. نشریه هایی با محتوای تبلیغی مذهبی و ایدئولوژیکی انقلاب اسلامی و  البته با تلاش برای رسوا سازی چهره ی گروهک های به اصطلاح ضد انقلاب آن زمان.



سال های 1364تا1375؛ روزنامه نگاری ادبی، فرهنگی

اما همان طور که در بخش اول گفته شد این دوره از مطبوعات کوردی در کوردستان با تولد ماهنامه ی «سروه»( نسیم) آغاز شد. رویکرد این ماهنامه و محتوای آن مطلقا فرهنگی و ادبی بود. از این رو  شروع قلم فرسایی دوباره نویسندگان جوان و میان سال و سالخورده، در این سال ها مطلقا در حول و حوش مسایل ادبی و فرهنگی بود و البته انتشار نشریه به زبان کوردی کمک شایانی به دوباره روی آوردن مردم به آموزش و یادگیری خانگی و محفلی زبان کودری نمود. از سوی دیگر باعث آشنایی دوباره مردم با منبع ادبیات و نوشتار کوردی در کوردستان عراق شد. سیر ورود کتب و مجلات منتشر شده از شعرا و نویسندگان کورد کوردستان عراق نیز از همین ایام آغاز شد.

از سوی دیگر ادارات  فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز در اواخر دهه ی 60 و اوایل دهه ی 70 اجازه ی تشکیل انجمن هایی ادبی- فرهنگی را به ادیبان و نویسندگان در این مناطق داد. در این انجمن ها که به همت نسل دوم و سوم نویسندگان و شعرای کورد تشکیل می شد اعضای جوانی هم جذب می شدند و فضای نوشتاری جدی تری را هر چند در زمینه ی خالص ادبی،تجربه می کردند. از آن سو نیز ادارات آموزش و پرورش اقدام به تشکیل کانون های ادبی و برگزاری مسابقه های شعر و داستان دانش آموزی نمود که قاعدتا اعضای آن بیشتر از میان نوجوانان دبیرستانی بود. همین اعضای نوجوان این انجمن ها و کانون های دانش اموزی بودند که بعد از حدود 4-5 سال به جوانان ادب آموخته و اهل مطالعه تبدیل شدند که همان طور که در قسمت قبل اشاره شد، با فراخ تر شدن دایره ی تنگ گزینش ورود به دانشگاه ها، فضاهای جدی تری از نوشتار و مطالعه را تجربه کردند و در سال های میانی دهه ی 70 نسل جدید از نویسندگان و شعرا و روزنامه نگاران کورد را پدید آوردند که امروزه اکثر آن ها سابقه ای بالای 10تا15سال فعالیت  نوشتاری را دارا هستند. در این سال ها همان طور که دوستان به درستی متذکر شده بودن نشریه دیگری به نام «ئاوینه» در تهران و توسط سازمان تبلیغات اسلامی باز هم با محتوایی فرهنگی ادبی و به سردبیری آقای کمانگر که خود زمانی از گویندگان و کارکنان رادیو کوردی کرماشان بود، منتشر می شد.

سال های 1375 تا138۴: از روزنامه نگاری فرهنگی-ادبی به روزنامه نگاری سیاسی-اجتماعی

اما میانه های دهه ی هفتاد با شرحی که از تغییر و تحولات سیاسی اجتماعی فرهنگی که آمد، آغاز رنسانس روزنامه نگاری کوردی بود. در واقع انتشار آبیدر با آن ادبیات و آن ویژگی ها با هر منظوری که بود باعث تغییر و پوست اندازی سبک نوشتار روزنامه نگاری از نوشتار صرفا ادبی- فرهنگی به نوشتار سیاسی- اجتماعی بود. آغاز روی آوردن نسل جوان دانش آموخته به نوشتن در نشریات محلی و سراسری و نوشتن از جنس مطالبی در قالب های تعریف شده به عنوان مفاله و یادداشت روزنامه نگاری بود. موج اصلاحات و دوم خرداد به معنای واقعی موجی بود که در تمام کشور و نه تنها در تهران یا شهر های بزرگ به راه افتاده بود، بلکه موجی بود سراسری و در اقصا نقاط ایران، دوم خرداد تنها پاسخی به این حجم انباشته از نیاز و میل بود.استان کوردستان نیز از این قاعده مستثنا نبود و جریان اجتماعی فرهنگی ای را تجربه کرد که اگر چه میزان پاسخ دهی کاملی به نیاز جامعه ی همیشه سیاسی کوردستان نبود اما تاثیر شگرفی داشت.

در دوره ی  که از آن در بخش اول به عنوان بهار مطبوعات کوردی نام بردم و شامل حدود 2سال پایان حاکمیت اصلاح طلبان می شود، چند نشریه فضای روزنامه نگاری کوردی را تا حد بسیار بالایی ارتقا دادند. این ارتقا و تغییر ذائقه و سطح توقع؛ در سطوح مختلفی از جمله روزنامه نگاری حرفه ای، میزان بالاتری از بازگو کردن مشکلات و خواسته های سیاسی و فرهنگی که زمانی از جنس تابو بودند، تغییر در نگرش ها و ترویج فضای انتقادی، باز کردم فضا و ایجاد تریبون برای نویسندگان جوان بی نام و نشان و در نهایت ارتقای سطح تیراژ و شمارگان فروش و تبدیل نشریه به کالایی از میان کالاهای سبد خانوار کوردها را شامل می شد.

که برای اختصار به چند نشریه اشاره می کنم. ابتدا نشریه پیام مردم بود که می توان برای آن، طرح مسایل کلان و تیترهای بی پروا و شجاعت در طرح برخی مسایل را  که تا آن روزها محلی از موضوعیت در نشریات کوردی نداشتند نام برد و بسیار سریع توانست در میان مخاطبان جای خود را باز کند. اما به فاصله ی کمی دو هفته نامه ی روژهه لات با در پی گیری اصولی هم چون فضای انتقادی و به ویژه اننتقاد درون گفتمانی با سویه ای به درون خود فضای روشنفکری کوردی و نیز توجه به نویسندگان جوان نوید یک نشریه با نگرشی حرفه ای نوین را می داد پا گرفت. و سطح فراتری از مخاطبان را مورد پوشش قرار داد. اما به فاصله چند شماره بعد از آن نشریه ی آشتی  بر دکه ی روزنامه فروشی های کوردستان دیده شد. نشریه ای با نگرشی تماما حرفه ای از نظر توجه به فرم، گرافیک، صفحه آرایی، و نیز باز کردن پل گفت و گو با همه ی شخصیت های معروف گفتمان روشنفکری و سیاسی کورد و فارس از ابراهیم یزدی گرفته تا عطریان فرد و از میان کوردها از هنرمندان و روشنفکرانی جوانی چون بهمن قبادی و ریبوار سویلی و.. تا شخصیت های سیاسی چون مسعود بارزانی و جلال طالبانی و طرح مسایل سیاسی و فرهنگی کوردها از زبان این شخصیت ها توانست نوید یک نشریه با رویکردی انتقادی به هر دوسو را بدهد. نشریه ای که اگرچه هرگز قصد جنحال نداشت اما از بازگو کردن مسایلی که اختصاصا و قاعدتا می بایست در نشریه ای کوردی طرح شود ابایی نداشت. رویکرد دیگر این نشریه که بسیار مورد توجه بود جمع آوری اخبار از تمام خبرگزاری هایی که خبری قابل توجه را در مورد کوردها منتشر می کردند. در واقع یکی از نقاط قوت این نشریه در این بود که خبر رسانی را هنوز برای جامعه ای که میزان جمعیتی اندکی از آن، جامعه به شبکه های خبر رسانی دسترسی داشتند، نیاز این جامعه می دانست.

از میان نشریاتی که ذکرشان رفت می بایست و به جا بود که از نشریه هاوار به مدیر مسولی «سید هاشم هدایتی »نام برد. در بحبوحه ی انتخابات ریاست جمهوری سال 1384 گروهی در سنندج با نام«اصلاح طلبان کورد اعلام حضور کردند و مدعی شدند که خواسته های روشن  و به طور واضح قومی و مذهبی از جنس خواست های کوردها و از سوی دیگر خواسته های اهل سنت دارند. این گروه ابتدا در یک سایت اینترنتی به نام «آسو ی کورد» به نشر دیدگاه های شان می پرداختند و بعد ها بیشتر در دو هفته نامه ی «روژ هه لات». یکی از این افراد سید هاشم هدایتی که از بازماندگان همان سازمان پیشمرگان مسلمان کورد بود که بعدها رسما به سپاه پیوست و تا آن جا که من خبر دارم به درجه ی سرهنگی نیز رسید و از سوی دیگر به تحصیلات خود ادامه داد و در دانشگاه امام حسین مشغول تحصیل در رشته مدیریت استراتژیک در مقطع دکترا بود. وی نیز در تغییر و تحولات سیاسی جامعه ایران به سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی گراییده بود به عضویت این سازمان در آمده بود و از نقطه نظر تقسیم بندی جناح های سیاسی ایران، قاعدتا در جبهه ی اصلاح طلبان می نشست. هدایتی نیز ظاهرا مدت ها در انتظار مجوز نشریه اش بود و بعد از جندین بار تغییر نام نشریه، نهایتا موفق شد با نام «هاوار» نشریه اش را منتشر نماید.در این راه از دوست جوان خوش ذوق و هم حزبی اش محمد علی توفیقی یاری جست. این نشریه در ابتدا در شکل و قطع نشریه های داخلی  حزب مشارکت و یا سازمان مجاهدین منتشر می شد، اما بعد از توقیف نشریاتی چون روژ هه لات و آسو و آشتی در دور جدید انتشار اش از شکل و شمایل روزنامه ی، و چیزی شبیه روزنامه ی آشتی بهره گرفت. در آن خزان بهت زده ی مطبوعات به خوبی توانست جای خالی نشریه ای با رویکردی اصلاح طلبی را پر کند. نشریه ی هاوار از این ویژگی برخوردار بود که یک گفتمان ویژه و روشن را دنبال می کرد. گفتمانی به نام اصلاح طلبی و پیوند فضای سیاسی و روشنفکری کوردها به گفتمان فراگیر اصلاحات و از آن فراتر فضایی از ایرانی بودن نشریه به عنوان بخشی از این جامعه به نام کوردستان اما هاوار هم به همان سرنوشتی گرفتار آمد که دیگران آمدند و توقیف شد. اما محمد علی توفیقی بعد از توقیف هاوار و نیز بعد از رفع توقیف «روژ هه لات»، به انتشار دوباره ی روژ هه لات همت گمارد و در این راه از یک شورای نویسندگان متفاوت با هاوار بهره گرفت، اما این نشریه ی تازه از توقیف در آمده حتا فرصت نکرد نیتجه ی کوتاه مدت فعالیت خود را در جامعه ببیند و بعد از 5 شماره لغو امتیاز شد.

قبل از به پایان رساندن این گزارش باید از نشریه ی راسان نام ببرم که در دور اول آن به مدیر مسئولی ثریا عزیز پناه و سردبیری رویا طلوعی با نگرشی کاملا فمینیستی، قدم در این فضای متلاطم گذاشت. این نشریه در آن دوره ی زمانی به خوبی توانست فضای مطبوعاتی و روزنامه نگاری را با نگرش فمینیستی در جامعه کوردستان باز کند و توانسته بود خیل عظیمی از نوسیندگان و رزونامه نگاران کورد و غیر کورد را به مجموعه ی نویسندگان خود بیافزاید. در واقع تنها نشریه ای که با چنین گفتمان مشخصی به طرح مسایل زنان در جامعه ی کوردستان پرداخت همان نشریه بود. اما پس از بازداشت و زندانی شدن سردبیر آن، در دور جدید انتشارش از آ« فضای اختصاصی فیمنیستی بیرون آمد و با نگرشی کلی تر به یکی دیگر از نشریه های کوردی تبدیل شد. که البته چندین بار این تغییر اعضای تحریریه را تجربه کرد و اکنون هم به دلیل تغییر اعضای تحریریه فعلا منتشر نمی شود.

سرانجام نشریاتی که در این دو گزارش نام برده شد به این شرح می باشد. ماهنامه ی سروه هنوز منتشر می شود. سیروان نیز که همان طور که گفته شد نشریه ای دولتی است و هنوز در حال انتشار است. راسان نیز توقیف نشده اما به دلیل اختلاف در تحریریه فعلا منتشر نمی شود. «مهاباد» نیز به همان دلیل راسان و شاید مشکلات مالی منتشر نمی شود. آسو  و پیام مردم و کرفتو توقیف و یا لغو امتیاز شده اند. روژ هه لات یک بار توقیف و بعد رفع توقیف و نهایتا لغو امتیاز شد. آشتی توقیف و بعد از توقیف با تغییر کامل اعضای تحریریه و نگرش و محتوا شده و به صورت نشریه ای کاملا بی خطر و معمولی و در سطحی بسیار نازل منتشر می شود.هاوار نیز در توقیف به سر می برد.

در واقع باید گفت اگر زمانی می گفتند به پیروزی رسیدن دولت اصولگرا به معنای باز گشت به دهه ی 60 خواهد بود اکر در هیچ حالتی درست نبود باشد در زیمنه ی انتشار مطبوعات در کوردستان می تواند درست باشد. انگار همان سال های دهه ی 60 است و ماییم و یک ماهنامه ی سروه با رویکردی ادبی –فرهنگی و سیروانی دولتی و یکی دونشریه ی پراکنده که به هیچ وجه بازگو کننده ی فضای واقعی سیاسی فرهنگی کوردستان نیستند.

 در پایان باز هم تاکید می کنم، بدون شک و همان طور که نوشته ام نشریات بسیار دیگری بوده اند و هستند که شاید نام شان در این گزارش ها نیامده باشد.اما این گزارش همان طور که گفتم تنها روایت و حافظه ی شخصی نگارنده است و می تواند حاوی نقص های فراوان باشد.

موضوع مر تبط: هرگز به100 نرسیدیم
» ادامه مطلب