‏نمایش پست‌ها با برچسب نژاد پرستی. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب نژاد پرستی. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۷, سه‌شنبه

فیروز کریمی ، دلقکی نژاد پرست و ضد زن ، یا مربی طنز پرداز و شوخ طبع

فیرز کریمی مربی تیم فوتبال پیکان، در این ویدیو خطاب به بازیکن رنگین پوست تیم فجر سپاسی


«به این آدم خوار بگو ....»
نه این‌‌که حالا که این ویدیو رو دیده‌ام بخواهم بگویم. بلکه راستش دیدن این ویدیو تنها بهانه‌ای شد برای این‌که اعلام کنم هرگز از این آدم خوشم نیامده است. چه زمانی که تیم پاس را قهرمان جام باشگاه‌های آسیا کرد. چه زمانی که خیلی ها بی ادبی‌ها و بی نزاکتی‌ها و توهین‌ها و شوخی‌هایش را در محافل مطبوعاتی و رسانه‌ای، به عنوان مربی طنز پرداز برجسته می‌کردند. حاضرم قسم بخورم حتا یک بار هم به شوخی‌های بی‌مزه‌اش نه تنها نخندیده‌ام.بلکه همیشه یک لایه‌ی نااشناو ناشناخته‌ای مرا از شوخی‌هایش دور و دور می‌کرد و بیشتر برایم دلقک بازی بود تا ظنز پردازی.
فیروز کریمی در این ویدیوه وقتی تیمش به تیم فجر سپاسی شیراز می‌بازد بعد بازی وارد زمین می‌شود و بازیکن رنگین پوست  تیم فوتبال فجرشیراز، برای ادای احترام به سرمربی تیم مقابل می‌خواهد با او دست بدهد. اما فیروز کریمی نه تنها دست‌اش را محکم پس می‌زند بلکه صربه‌ی محکمی هم به دست‌اش می‌زند و بعد به مترجم می‌گوید « به این آدم‌خوار بگو در کشور و فرهنگ ما اول بزرگ‌تر دست می‌دهد»...
این اتفاق در هرکشور و هرجامعه‌ی دیگری روی می‌داد این آدم نه تنها از فوتبال بلکه از خیلی از موقعیت‌ها و حیثیت‌های زندگی برای همیشه محروم می‌شد. اما در همان کشور و فرهنگی که همچین کسی را « فیروز خان» صدا می‌زنند و فیروز خان مدعی است در فرهنگ و کشور ما ال است و بل است..، وی هم‌چنان مربی فوتبال و از بزرگان و پیش کسوتان ورزش است و قابل احترام برای اهالی مطبوعات است.
این‌جا دم خروس مطبوعاتی‌ها و اصحاب رسانه هویدا می‌شود که چگونه همگی کارگزاران مبتذل دعوای اربابان و مدیران دو باشگاه قرمز و آبی و بیشتر هم قرمز هستند. که وا ویلا اگر چنین حرفی و یا اتفاقی در یک هزارم این از سوی مربی استقلال رخ می‌داد. بیا و ببین که تیتر تمام مطبوعات می‌شد « اجنبی» و ایراد گرفتن به فلانی. آن‌ها که در رسای لمپنی مثل پروین مقاله‌ی توجیهی می‌نویسند و در عناد لمپنی چون قلعه نویی صفحه‌ها سیاه می‌کنند.
هرکجای دیگر دنیا بود حداقلش این بود مطبوعات چنین آدمی را رسوا می‌کردند وشرمساری آن‌که این اتفاق در برنامه‌ی ۹۰ فردوسی پور هم آن‌چنان که باید انعاس نمی‌یابد  و تنها صرفا به نژاپرستانه بودن آن اکتفا می‌شود و آن هم در حد شوخی که نه به خاطر این که خودم پوستم سیاه است. در حالی که همین برنامه سه قسمت از برنامه‌اش را به بازی کردن فرزند یک مربی در یک باز یتمرینی اختصاص داده بود. یا مثلا برنامه‌های طولانی را به رد شدن گوسفند از یک زمین ورزشی و امثالهم اختصاص می‌دهد.
رفتار مردسالارنه و تفکر ضد زن و سکسیتی فیروز کریمی:

"فیروز کریمی 2 روز پیش (۱۴ اردیبهشت) با تاخیر به نشست خبری آمد و علت آن را مشکلاتی عنوان کرد که خانم‌ها در رانندگی ایجاد کرده بودند، به همین دلیل فیروز کریمی در ابتدا و انتهای نشست خبری خود با طعنه گفت: اگر در حال حاضر پلیس بودم به خانم‌ها گواهینامه نمی‌دادم که این موضوع با اعتراض تنها خبرنگار زن حاضر در نشست همراه شد."
این‌که هنوز این آدم در چنین تفکرات غیر انسانی به سر می‌برد، که فکر می‌کند انسانی که پوست‌اش سیاه باشد بدون شک آدم خوار است و او که از فرهنگ و کشوری ظاهرا متمدن برخاسته است حق دارد به آن انسان توهین کند حتا دست او را بزند. 
این که این آدم فکر می‌کند زنان احتمالا به طور ذهنی و توانایی بدنی و فکری از مردان پایین تر هستند زیرا که زن هستند، و این را عامل ترافیک و رانندگی می‌داند که اتفاقا عرصه‌ای عموما مردانه است و اتفاقا آمار اکثر تخلفات رانندگی و تصادفات نشان از مشکلات بسیار مردان  در رانندگی است.
این فاجعه بار است. اما فاجعه سکوت اهالی مطبوعات و رسانه‌ها است .آن‌ها که هنوز که هنوز است در غم از دست دادن جام قهرمانی برای قرمزها هستند و یا خوشحالی سپاهان و استقلال...  . فاجعه بار تر این که این آدم عنوان «مربی» یعنی تربیت کننده را نیز یدک می‌کشد.
اینجا ایران است سرزمینی که راسیست عادی ترین رفتار ممکن است و بخشی از همان فرهنگی است که هر وقت هم مورد انتقاد قرار بگیرد به منتقد حمله می‌شود.
هنوز هستند خوانندگانی که اتفاقی راهشان به وبلاگ من می‌افتد و یادداشتم را در مورد برخورد ایرانی ها با مردم افغانستان ، می ]وانند و کلی فحش و بد و بیراه نثار آدم می کنند.
لینک ویدوی : https://www.youtube.com/watch?v=8Vu3_L-6NEg
» ادامه مطلب

۱۳۹۲ فروردین ۲۰, سه‌شنبه

نگرانی نژادپرستانه‌ی فعال حقووق بشر



زن و شوهری عرب هستند. در شمال اروپا زندگی می‌کنند. فرزند خردسالی دارند. بنا به طبیعی‌ترین قاعده‌ی طبیعی و انسانی با فرزندان‌شان به زبان مادری خودشان یعنی عربی حرف می‌زنند. آن یکی فعال حقوق بشر است. اتفاقا در جلسه‌ای و یا برنامه‌ای حقوق بشری هم شرکت کرده‌است. احتمالا لحظه‌های آخر و خداحافظی کردن است. او(با ضمیر مونث) که فعال حقوق بشر است از پدر بچه، خیلی طبیعی خیلی آرام خیلی دوستانه و حقوق بشرانه می‌پرسد چرا به بچه‌تان فارسی یاد نمی‌دهید. می‌گوید من و همسرم عرب هستیم. در کشوری در شمال اروپا زندگی‌ می‌کنیم. چرا باید با فرزندم در محدوده‌ی زندگی خودمان فارسی حرف بزنیم. فرزند ما قاعدتا یا زبان مادریش را حرف می‌زند یا زبان کشور میزبان را.
می‌گوید. آخر من فکر می‌کنم این کار شما باعث قطع ارتباط فرزند شما با فرزندان مثلا یک کورد می‌شود. به ادامه‌ی گفت و گو نمی‌خواهم گوش بدهم . از یکی از دوستانم می‌پرسم واقعا او(با ضمیر مونث) چه پرسید توضیح داد که همین را پرسیدکه من هم گفتم. یعنی من باورم نمی‌شد.باورم نمی شد توهم عظمت طلبی حتا گریبان کسی را که بدون شک خود را فعال حقوق بشر می‌داند. بدون شک در اروپا زندگی می‌کند و بدون تردید فکر می‌کند حق دارد به یک عرب بگوید که تو با فرزندت با زبان من صحبت کن زیرا من نگران قطع ارتباط فرزند تو با فرزند مثلا کوردها هستم. و جالب است که تعیین می‌کند مثلا اگر احتمال ارتباطی بین فرزند یک عرب با فرزند یک کورد باشد بدون شک باید با زبان فارسی باشد.!باورم نمی‌شود که این فعال حقوق بشر به قول دوست فارس زبانم هیچ وقت نگران قطع شدن رابطه‌ی ملی و فرهنگی و زبانی تو و کوردهای ترکیه، تو و کوردهای عراق من و کوردهای سوریه نبوده است، اصلا مهم نیست هرگونه قطع شدنی اگر تنها و تنها به این منوط باشد که آن تنها زبانی که فکر می‌کند در دنیا یگانه شکر است، را هرکسی که او تشخیص می‌دهد باید بیاموزد. هانا آرنت می‌گوید : جایگزینی برای زبان مادری وجود ندارد.
» ادامه مطلب

۱۳۹۱ مرداد ۲۳, دوشنبه

زلزله و بلاهت بی پایان


دوباره سرما خورده ام و دوباره مريض بودم. آخرين خبرها را قبل از اينكه مصرف قرص ها گيجم كند در مورد زلزله خواندم. بيدار كه شدم استاتوس هاى فيس بوكي و برخى وبلاگ هايي را كه به زلزله پرداخته اند  مرور كردم. حماقت اذهان شست و شو داده شده از سوي پان ايرانيست ها و مذهبيست ها به يك اندازه ويران كننده است. چه آن هايي كه چنان شست و شوداده شده اند كه در اين شرايط مى خواهند، از

گناه و شب قدر و عذاب متقابل گناه و.. بنويسند،  حالا جالبش اینه که یکی از این مذهبی‌ها نوشته:«يارو نوشته ما به دليل روزه بودن، نمي تونيم خون بديم، اما هم وطنانى كه روزه نيستند لطفا اين كار رو بكنند. من نمى دونم فلسفه ى اون ديندارى و عبادت و اون روزه گرفتنت براى چيه؟؟؟؟؟ يعنى اهداى خون به انسانى كه براى ادامه ى نفس هاش، به خون احتياج داره، بي ارزش تر از امتناع از خوردن و آشاميدن براى به يادگرسنگان بودن است؟؟؟؟؟ يا فكر مي كني اون خدايي كه ارحم الراحمين است براى اينكه تو از جانت مايه گذاشتي براى كمك به همنوعت، تو را عذاب ميده و و به خاطر اينكه يك وعده ى ذخيره شده را نخورده اى به بهشت خواهد فرستاد؟؟؟؟»
 آنهايى كه از این‌ها خشک‌ مغزترند و تو این شرایط به فكر اين هستند كه بگويند، آذربايجانی‌ها تجزيه طلب هستند، نيستند، نوكر خارجى ها هستند، نيستند، و اينكه توى استاتوس ها و وبلاگهاشون بنويسند، آذرپادگان، آذرآپادگان، آذر و هر كوفت و زهر مار ديگرى.... خيلي ساده ميشه از اين اذهان مريض پرسيد كه خوب ابله جان الان مثلا كه چى؛ چون گناه شده، چون شب قدره عذاب اومده، بيخيال شيم؟ يا از آنهايي كه هي مي گن آذرپادگان و اينها بپرسيم. خوب يعنى اگر اسمش آذر فلان نباشه نبايدكمك كنيم. يعني الان مي خواستي بگي اونا ترك نيستند خون پاك آريايي دارند پس بشتابيم؟؟ به فرض اصلا كلشون تجزيه طلب بودند، به فرض اصلا يك كشور ديگر بودند، يعني نبايد بهشون كمك كرد؟؟؟؟؟؟ لطفا خفه شوو از اون خون پاك آرياييت فردا برو يك كيسه اش رو اهدا كن صد برابر آذرپادگان. آذرآپادگان. اثبات تجزيه طلب بودن و نبودن و عذاب الهي و گناه و اينها مى ارزد. آ ماشالا فرزند رشيد و راستين كوروش و علي و مابقي...  برو خونتو بده بابا

» ادامه مطلب

۱۳۹۰ آبان ۶, جمعه

زلزله، فاشیسم و بی اخلاقی در فاجعه

در پی رخ‌دادن زلزله‌ای در شهر وان واقع در کوردستان ترکیه، رویداد‌هایی در صحنه‌ی واقعی و به ویژه در صحنه‌ی مجازی  زندگی مردمان کشورهای مربوطه رخ داد که بسیار دردناک‌تر از خود فاجعه‌ی زلزله بود. آن‌چه رخ داد حقیقت تلخ بیماری بود که سال‌هاست هم‌چنان مردم  کشورهای خاورمیانه از آن رنج می‌برد و آن حقیقت تلخ که هربار در شکل بارز و نمودار شده‌ی یک «رخداد» رخ می‌دهد ، چهره‌ی کریه فاشیست است. سیاست انکار دیگری و حذف هویتی و نابودی هویتی و بالاتر از آن حذف فیزیکی هویت‌های متمایز از آن هویتی است که فاشیسم حاکم می‌پسندد. این حذف هویتی در کشوری هم‌چون ترکیه از زمان حکومت کمالیست‌ها تا به امروز به خشن‌ترین شیوه‌ی ممکن ادامه داشته است. از همان زمانی که حرف زدن به زبان کوردی حتا در مزارع و کوهستان ها برای مردم کوردزبان ممنوع بود. و سربازان ارتش مدرن!!! ترکیه حق تیراندازی داشتند برای کسانی که به زبان کوردی حرف می‌زدند. آواره کردن و کوچاندن کوردها سوزاندن روستاها، عدم اجازه‌ی فعالیت سیاسی و حتا فرهنگی به کوردها، سرکوب نظامی ویران کردن روستاها و شهرهای کوردی ترکیه، زندانی کردن تمامی مدافعان آزادی بیان و آزادی هویتی و کوردها حتا اگر آن شخص خودش ترک بوده باشد. نه یک بار و نه یک دهه‌ و نه یک سیاست دوره‌ای بلکه یک سیاست دورانی و دایره‌ای بوده که در تمام این سال‌ها کوردها را در این کشور در برگرفته است. این سیاست تا آن‌جایی پیش رفت که پایش به زلزله که یک بلای طبیعی است نیز باز کرد. در همان اولین ساعات زلزله دولت رجب طیب اردغان عزیز با کمال بی‌شرمی و برای اولین بار در تاریخ که یک کشوری دچار فاجعه‌ای طبیعی شود از ارسال کمک‌های انسان دوستانه‌ی کشورهای خارجی جلوگیری کرد. در ۴۸ ساعت اولیه‌ی زلزله کم‌ترین اثار کمک رسانی  از سوی دولت می‌رسید و به گفته‌ی یکی از پناه‌بران ایرانی که در شهر وان به سر می‌برد پلیس حتا جلو کمک‌هایی را که از شهرهای دیگر ترکیه می‌رسید، می‌گرفت. شبکه‌های تلویزیونی که در ترکیه و برنامه‌های مختلفی اشاره‌های شادمانهای داشتند از این‌که این بلا سر کوردها آمده است. وقتی در شبکه‌های مجازی شان به قول « احمد هاکان» روزنامه‌نگار تورک،:«- بعضی از آنها، از ته دل خوشحال بودند.
- بعضی ها در کمال پررویی می گفتند: «آنهایی که از ترور حمایت کنند، چنین بلایی سرشان خواهد آمد».
- بعضی هایشان هم نوشته بودند: کاری که حکومت نتوانست بکند، خدا کرد.»

چنین برخوردهایی را با زلزله‌زدگانی داشتند که ادعا می‌شود بخشی از شهروندان آن سرزمین عزیز به نام ترکیه هستند، وقتی شدت این برخورد‌ها به قدری بالا رفت که خود شبکه‌های دیگر تلویزیونی  در ترکیه برنامه‌ای را به این مسئله که از دید خود شان « بی وجدانی» بود اختصاص داند و در آن برنامه ، فهرستی از برخوردها و مواضعی را که در رسانه‌های ترکیه با برخورهای نژادپرستانه به آن پرداخته بودند، ارائه دادند و بعد ازآن اعلام کردند که از این پس باید در مدارس به بچه‌ها‌یمان « درس انسانیت» بدهیم و به آن‌ها « واکسن انسانیت» تزریق کنیم تا در مقابل  دیدگاه‌های ضد انسانی واکسینه باشند.
اگر در ترکیه چنین اتفاقاتی رخ می‌هد و  و چنین برخوردهای نژادپرستانه‌ای رخ می‌دهد، لااقل خوبیش آن است که   در میان ترک‌ها کم نیستند کە بە فاشیسم در این زلزلە واکنش بە جا و بە موقع نشان دادەاند.یکی همین برنامه‌تلویزیونی که  به لزوم درس انسانیت در مدارس ترکیه و واکسینه کردن کودکان در مقابل نژادپرستی پرداخت و دیگری، کمپین خانە من خانە توست کە مبتکرش یک هنرپیشە ترک است کە مردم در همە جا با آغوش باز خانە خود را بە زلزلە زدەها هدیە می کنند و یا جای زندگی می‌دهند.
از سوی دیگر روزنامه نگارانی هم‌چون « احمد هاکان»  که در یادداشتی در روزنامه‌ی « حریت» ترکیه و دوروز بعد از وقوع زلزله بنویسد که « ابتدا زلزله وان را لرزاند و بعد فاشیسم» و یا کسی هم‌چون « پنار اوغونچ» که در مطلب دیگری و در ۲۸ اکتبر مقالهای دیگر بنویسد که «   نمی‌خواستم باور کنم که‌ در محموله‌‌‌ کمک‌های ارسالی به‌ زلزله‌ زدگان شهر وان، جعبه‌‌های محتوی سنگ و چوب، بیکینی و پرچم ترکیه‌ وجود داشته‌ است اما پس از تحقیق‌های لازم متأسفانه‌ مشخص شد که‌ این خبر حقیقت دارد." پنار اوغونچ می‌گوید: این یک بلای طبیعی نیست بلکه‌ نژادپرستی است.».
اما از سوی دیگر من نیز به عنوان یک روزنامه‌نگار  در شبکه‌های مجازی وقتی حضور می‌یابم، گاه با صحنه‌هایی رو به رو می‌شوم که همصدا با احمد هاکان می‌گویم کاش در صفحه‌های مجاز حضور نمی‌یافتم . زیرا می‌دیدم از این سو کسانی و برخی از مثلا فعالان حقوق بشری و فعالان سیاسی، در گوشه‌هایی از این صفحه‌های مجازی که بحث این برخوردهای نژادپرستانه مطرح می‌شود، به جای این‌که به محکومیت چنین اقداماتی بپردازند، ابتدا شروع می‌کنند به ماست مالی قضیه از سوی ترکیه و یا ایجاد شک در صحت و سقم این ویدیو‌ها، جالبی ماجرا این است که آن‌ها در چیزی ایجاد شک می‌کنند که بیشترشان تصویری است و بیشتر‌ این مسایل که از سوی برخی از این فعالان مورد شک و تردید قرار می‌گیرد مسایلی است که از سوی بخش دیگری از مردم ترکیه مورد انتقاد قرار گرفته است. البته در مرحله‌ی دوم بعد از ایجاد شک شروع می‌کنند به دادو فریاد که ای وای الان وقت این بحث‌ها نیست. این فرهنگ که وقتی عملی زشت و قبیح از سوی کسی یا کسانی یا دولتی اتفاق می‌افتد، به جای این‌که اقدام کننده به عمل زشت را محکوم کنیم، کسی را محکوم می‌کنیم که دست روی اقدام غیر انسانی گذاشته است، فرهنگ آشنایی است و هیچ کس هم شک ندارد این فریاد « ای وای الان وقت این حرف‌ها نیست» دقیقا آب به آسیاب کسی یا کسانی و یا سیستمی می‌ریزد که مرتکب چنین اقداماتی شده است. همه‌ی آن‌ها هم  که مثلا به این بهانه این ویدیو ها مشکوک است، یا به این بهانه که ما زبان موجود را نمی فهمیم، ما که مدرک نداریم یک بار نمی‌روند که یکی از این مقالات یا ویدیوها را به صورت درست ترجمه کنند و به بقیه بگویند ببیند این اصل واقعیت است و مثلا آن عده‌ی دیگر غوغا سالاری کردند و واقعیت این نبود. از همه جالب تر برایم برخورد آن مثلا فعال حقوق بشر آذربایجانی است که تا زمانی که در ایران  بود روز به روز از « حقوق اتنیک‌های غیر فارس» و شونیسم فارسی و این جور حرف‌ها می گفت و بارها خودش و همفکران‌اش از سوی همین سیستم و تفکر حامی چنین سیستمی به تجزیه طلب بودن خائن بودن و تروریست بودن متهم شده بود اما به وقت دفاع از هم‌زبان ترک‌اش در کشور ترکیه رسید می نویسد مردم ترکیه منظورشان کوردهای تروریست است، اولا به فرض محال که چنین صفتی در مورد کوردها در ترکیه درست باشد، اما آیا در موقع زلزله که یک فاجعه‌ی طبیعی است ما باید بگوییم « کاری را که حکومت نکرد خدا کرد» ؟؟ حتا در روزی که سرخط تمام خبرگزاری‌های خارجی و داخلی و حتا خارجی فارسی زبان، همچون بی‌بی سی فارسی و دویچه وله و صدای آمریکا و..و خبرگزاری‌هایی چون رویترز و خبرگزاری‌های آلمانی، کشته شدن صدها نفر و مفقودالاثر بودن هزاران نفر در زلزله بود، بودند رسانه‌هایی که تیتر خبرهایشان پرداختن به پناه‌جویان ایرانی در شهر وان بود. یعنی نرسیدن شارژتلفن به برخی از این عزیزان ، مهم‌تر از کشته شدن آن همه انسان و اصلا پرداختن به خود فاجعه بود. بی شک که پی‌گیری خبری  و انسانی حال  و روز عزیزان‌مان که از دست حکومت استبدادی آواره شده‌اند وظیفه‌ای انسانی است و هم‌چنان باید به تلاش‌‌مان ادامه بدهیم عزیزانی که خدا می‌داند خود من نیز نگران حداقل دوستان خودم بوده‌ام. اما به عنوان کسی که نزدیک ده سال است کار رسانه می‌کنم می دانم که برگزیدن تیتر و موضع گزارش چه معنایی دارد. 
 واقعیت قضیه آن است که از دید من هرگونه تلاشی برای ایزوله کردن این مسئله تحت نام « کوردی» کردن فاجعه، امری مذموم است. این انتقاد من به خود ما کوردها نیز وارد است. اگرچه صددردصد این اقدام در ابتدای امر از سوی ترکیه و تفکرات فاشیستی و نژاپرستی موجود اتفاق افتاد، اما ادامه دادن این بازی یعنی ادامه‌ی بازی‌ای که فاشیسم دوست دارد. از سوی دیگر مشکل من با هم‌وطنان ایرانی یعنی آن عده‌ای که سعی در ماست مالی کردن سیاست‌های فاشیستی در ترکیه هستند. این عده دقیقا همان‌هایی هستند که هنگامی که سپاه پاسداران به قندیل در خاک کوردستان عراق حمله کرد، به نام و بهانه‌هایی مثل تمامیت ارضی و امنیت ملی و این حرف‌ها، از اقدام تروریستی و تجاوزگرانه‌ی سپاه حمایت کردند و حتا نسبت به کشتار غیرنظامیان سکوت کردند و اگر هم به خاطر پز وشنفکری در این مورد حرف زدند نوشتند که تقصیر کوردها است و مقصر اصلی آن‌ها هستند.اما وقتی سپاه با سرافکندگی از جنگی که آغاز کرده بود برگشت و شروع کرد به ناز کردن برای پذیرش شرایط آتش بس از سوی دیگر همپیمان دیگر حکومت ایران برای سرکوب کوردها در منطقه حمله‌اش را آغاز کرد  و جالبی ماجرا این است که این بار هم همین فعالان نسبت به کشتار کوردها و تجاوز به خاک عراق توسط ترکیه نیز دفاع کردند؟ ؟ ای بار سوال این بود که آیا این بار هم بحث و بهانه‌ی تمامیت ارضی ایران مطرح بود که از کشتار خانواده‌های غیر نظامی کورد به ویژه آن خانواده‌ی هفته نفره که در میان آن‌ها یک کودک چند ماهه هم وجود داشت دفاع کردید؟ خوب به فرض از آن‌جا که استدلال‌های نخ نمای این افراد را حفظ هستم به بهانه‌ای این‌که ترکیه  و ایران هم پیمان نظامی هستند و کوردها نیز علیه هردو کشور مبارزه می‌کنند طبیعی است که این حضرات طرف ترکیه را بگیرند اما دیگر ماست مالی کردن  « کمک نرسانی» به زلزله زدگان به بهانه‌ی « کورد» بودنشان نیز جزو همپیمانی و تمامیت ارضی و این حرف ‌ها محسوب می‌شود؟؟ آیا گاهی از وجدان‌تان که ظاهرا هیچ وقت معذب نمی شود پرسیده اید به راستی چطور است که هرجا حتا اگر توسط بلای طبیعی هم باشد بحث کشته شدن کوردها مطرح باشد ما اعتراض کردن به کشتار را محکوم می‌کنیم به جای این‌که عمل کشتار را  محکوم کنیم ویا لااقل از کشته شدن مردم در یک بلای طبیعی  متاثر باشیم و به جای این‌که توان‌مان را بر این بگذاریم که مسایل نژادپرستی اتفاق افتاده در ترکیه را که خود ترک‌ها به آن معترض شده اند لاپوشانی کنیم، به فکر راهی برای کمک رسانی جهانی و وادار کردن ترکیه به قبول کمک‌های جهانی باشیم؟ آیا  عجیب نیست که  امری که توسط احزاب ترک ترکیه، و ناهیتا دول خود اردوغان به آن اذعان شده است و خود دولت اردوغان پذیرفته است که کمک رسانی خوب و کافی نبوده است، فلان روزنامه‌نگار ایرانی مصاحبه می‌کند و می گوید نه آن چنان هم نیست و کمک رسانی خوب بوده است؟؟؟
آن‌چه که  در تمام این سال‌های طولانی فعالیتم با نوشتن و فعالیت عملی در زمینه ی محو دیدگاه‌های قومیت مداری و ملیت مداری و گاه برتری گزینی قومیتی و ملیتی در ایران ، مرا غمگین کرده است این است که در ایران ما هرگز شاهد نیروهای و جریان‌هایی نبوده‌ایم که لااقل به مانند همان ترکیه، کسانی از غیر کوردها،از غیر عرب‌ها و از غیر ترک‌ها باشند که برای احقاق حقوق مردم بدون توجه به نام و نژاد و زبان و قومیت‌شان تلاش کنند. واقعا  سیاست‌های فاشیستی حکومت ترکیه نیاز به اثبات دارد برای این حضرات؟ برخی از این حضرات که اتفاقا از نظر فکری به طیف‌های لیبرال و نیز « اصلاح‌طلب حکومتی» و یا گاه دیدگاه‌های «پان ایرانیستی» و نه لزوما عضویت در حزبی به نام «پان ایرانیست» وابسته هستند، خیلی تلاش دارند که مدل جدید حکومت «اسلامی‌های ترکیه» را به رهبری رجب طیب اردوغان مدلی بسیار خوب ارزیابی کنند. اولا که آن‌ها هم مثل « اصلاح طلب‌های حکومتی» ایرانی، مسلمان هستند، هم‌چون لیبرال‌های وطنی به آزادی های مدنی و اجتماعی و دموکراسی تا حد ممکن رشد در این کشورها . نیز اقتصاد سرمایه‌داری اعتقاد دارند، هم‌چون پان ایرانیست‌ها تفکرات ناسیونالیستی شدید دارند، و سعی کرده‌اند چهره ی دولت ترکیه را به عنوان « دموکراتِ آزادی خواهِ مدل و الگوی دموکراسی درمنطقه و جهان، پلِ ارتباطی شرق و غرب، مدافعِ ملت‌های فلسطین و سوریه و سودان و صلح جویِ اهل گفتگویِ مدافعِ حقوق بشر و آزادی بیان » جلوه دهند. فارغ از این‌که  انگار نه انگار که در همین کشور  و در همین حکومت فعلی «کسی  به جرم حرف زدن به ۱۳۸ سال محکوم نشده و اصلا هم درخواست ۲۴۷۴ سال زندان برای پارلمانتارهای کورد نشده است». اما در همین ترکیه هستند نویسندگانی هم‌چون « پروفسور اسماعیل بیشکچی» دکترای علوم سیاسی و جامعه شناسی  که  به خاطر تحقیقات علمی‌اش در مورد کوردها و البته نظراتی که به هیچ وچه موید نظرات سیاست‌های حاکم بر ترکیه نبوده است، تا کنون در مجموع 76 سال و 7 ماه حکم زندان صادر گشته است وبه پرداخت بیش از 6/5 میلیارد لیره ترک (6550746666) نیز به‌عنوان جریمه‌ی نقدی محکوم شده است . چون قادر به‌ پرداخت ان نیست باید به جای آن در زندان بماند . اگر مطابق موازین جاری دولت ترکیه حساب شود بیشکچی می‌بایست مدت 198 سال و پنج ماه در زندان باشد . به این ترتیب در واقع او را به حبس ابد محکوم کرده اند به خاطر این‌که نمی تواند حقایقی را که در تحقیقات جامعه‌شناسانه اش بدان رسیده است کتمان نماید.

آری در سرزمین ترکیه نیازی به اثبات فاشیسم نیست و هستند کسانی از میان خود تورک‌ها که علیه این فاشیسم مبارزه می‌کند و هزینه‌ی مباررزه علیه فاشیسم را هم می‌دهند حتا اگر فاشیسم موجود به برتری نژادی خود آن‌ها تاکید کند و برای آن‌ها شرایط بهتر و بهروزی بیشتری به ارمغان بیاورد. حتا اگر بر درو دیوار ترکیه نوشته شده باشد« من چه خوشبختم که یک تورک هستم». آیا تنها و تنها وجود این شعار بر اماکن عمومی ترکیه برای اثبات نژادپرستی کافی نیست که برخی حضرات مثلا فعال سیاسی  و روزنامه‌نگار بکوشند که در نژادپرستی موجود « ایجاد شبهه» نمایند؟ حکومت ترکیه وقتی برای اولین بار درخواست عضویت در اتحادیه‌ی اروپا را داد، با نزدیک به ۱۵هزار صفحه سند در نقض حقوق اساسی انسانی   و غیر دموکراتیک بودن از سوی اتحادیه‌ی اروپا رو به رو شد، که بیش از ۱۰هزار صفحه‌ی آن مربوط به نقض حقوق کوردها در این کشور بود. کسی منکر قدم‌های برداشته شده‌ی ظاهری از جمله ایجاد شبکه‌های تلویزونی به زبان کوردی، و نیز تازگی‌ها ایجاد دانشگاه برای « تورک‌ها کوهی» سابق نیست و همین اقدامات را نیز باید در گسترش‌اش بکوشیم اما همه‌ی این‌ها به معنای از بین رفتن تفکر نژادپرستانه  و فاشیستی در ترکیه نیست.
 واقعیت قضیه آن است که آن چه در ترکیه اتفاق می‌افتد و آن چه در صفحه‌های مجازی و رسانه‌های ترکیه  به عنوان نژادپرستی اتفاق افتاد، فاشیسم بود. اما آن چه در برخی رسانه‌ها و صفحات مجازی در این سو در تمامی این مدت از زمان حمله‌ی سپاه به کوردستان عراق و متعاقب آن حمله‌ی ترکیه به کوردستان عراق و در نهایت زلزله‌ی وان، اتفاق افتاد پفیوزی و دست‌مال به دستی برای یک حکومت فاشیست در کشوری دیگر بود.واقعیت آن است که فجایع انسانی تنها نقطه‌ای هستند که  حضور « اخلاق» را می‌طلبد برای هم‌دردی که منتهی به کاهش آلام و رنج‌هایی باشد که ممکن است از آن خود ما نیز باشد، اما آن‌گاه که با فاجعه‌ی انسانی نیز برخوردی سیاسی کردیم، نشان از بی اخلاقی ما در فاجعه است.
من از این در رنجم که ادامه‌ی این تفکرات و این سیاست امحای خشونت و فاشیسم و نژادپرستی در کشور ما هم روزبه روز دیوار موجود بی اعتمادی و همبستگی ملی را در کشوری که حضرات معتقدند جانشان را برای خاکش می‌دهند، ضخیم‌تر و ضخیم‌تر کند. تا جایی که نه صدای‌مان به هم برسدو نه دیگر بتوانیم چهره‌ی یکدیگر را ببینیم. به جای این‌که از این تفکرات و اقدامات فاشیستی درس بگیریم و علیه‌اش باشیم و اگر رگه‌هایی از این تفکر را در کشوری که این همه ادعای « وطن پرستی» اش را داریم ، می بینیم در اصلاحش بکوشیم، می‌رویم و دست مال و ماست مال و لاپوشان سیاست‌های موجود در کشور دیگری می‌شویم که اتفاقا تنها ویژگی مشترک‌مان داشتن جمعیت قابل توجهی از کوردهاست. من نمی‌خواهم روزی به سرنوشت مردم ترکیه گرفتار شویم و در این راه هم می‌نویسم و برعکس خیلی‌های دیگر « نمی‌خواهم محبوب باشم، می خواهم بجنگم» بجنگم با این وضع موجود، به‌جای این‌که مواضعی بگیرم که به محبوبیت عمومی‌ام بیانجامد. دفاع از مردمی بی پناه در مقابل سیاست‌های رژیم‌های فاشیستی که هزاران لابی بین‌المللی و هزاران رسانه و هزران ابزار فریب و ایجاد هژمونی بر افکار عمومی دارند وظیفه‌‌ی من است نه در بوق و کرنا کردن سیاست‌های حکومت‌هایی که همگان می‌دانیم در ۲۰۰ سال اخیر چه فجایعی به بار آورده‌اند.
» ادامه مطلب

۱۳۸۹ دی ۲۸, سه‌شنبه

ما که نژاد پرست نیستیم...مگه نه؟

ما که نژاد پرست نیستیم...مگه نه؟

داستان خیلی ساده است. ظاهرا مردم افغانستان در اعتراض به جلو گیری ایران در ترانزیت  تانکر‌های سوخت از مرز ایران به افغانستان در مقابل سفارت جمهوری اسلامی ایران تجمع اعتراضی به پا کرده‌اند و البته ظاهرا بنا به خبرهای منتشره عکس‌های مقامات ایران را پاره کرده‌اند. پیش‌تر نیز همین مردم افعانستان در اردیبهشت‌ماه نیز در اعتراض به اعدام‌ها در ایران راهپیمایی کردندو  شعار مرگ بر طالبان چه کابل  چه تهران نیز سر دادند.  جالبی ماجرا این‌جاست که دولت هم‌چنان غیرمشروع و غیرقانونی ایران از دولت افغنستان درخواست کرده که معترضان ر بازداشت کند و یا با آن‌ها برخورد کند. جواب طعنه آمیز افغانستان به ایران جالب توجه بوده که این‌جا افغانستان است و مردم می‌توانند راه‌پیمایی کنند.
حال برخورد فعالان مثلا سیاسی و مدنی ایرانی که هر کدام هزار و یک ادعا دارند جالب بود. بدون هیچ تعارفی این عزیزان بهشان برخورده بود که مردم افغانستان در مقابل سفارت جمهوری اسلامی ایران راه‌پیمایی کرده بودند. و چندین بار و در چندین نت وبلاگی و استاتوس فیس‌بوکی بدون هیچ خجالت کشیدنی جملاتی از جمله « آن‌که به ما نریده بود کلاغ کون دریده بود» ، «خاک بر سرمون که افغانستان هم برای ما تره خورد نمی‌کند» و « ما چه‌قدر بدبختیم که افغانی‌ها جلوی سفارت‌مان راه‌پیمایی می‌کنند » و همه‌ی این‌ها را نشانه‌ی خدشه‌دار شدن غرور ایرانی و حمیت ایرانی می‌دانند و در نهایت اگر‌هم مثل عده‌ای حتا حاضر نشوند از این دولت در برابر افغان‌ها حمایت کنند لااقل می‌گویند که این دولت و سیاست‌های احمدی‌نژادی است که باعث شده « آن‌ها به خودشان جرات بدهند در مقابل سفارت کشور ما راه‌پیمایی کنند  و..».

برای من جالب است که اگر یک رییس جمهور غیرقانونی‌است. اگر خون عده‌ی زیادی برای غیرقانونی بودن این دولت ریخته‌شده و جان بسیاری دیگر در حبس و تبعید و شکنجه‌است دقیقا به خاطر باور به غیرقانونی بودن این دولت، بنابراین این ودلت و کابینه‌اش و وزارت‌خانه‌های‌اش و  سفارت‌خانه‌های اش نیز غیر قانونی است و تحت هیچ شرایطی نمی‌تواند مورد تایید ما باشد.

اما نکته‌ی اصلی هم‌چنان این حس خوربرتر بینی نسبت به دیگران است. سوال من این است اگر مردم هلند، مردم ایتالیا و مردم فرانسه در مقابل سفارت جمهوری اسلامی راه‌پیمایی می‌کردند این دوستان  چنین احساس تحقیر می‌کردند؟ آیا آن زمان نیز به خودشان می‌گفتند خاک بر سرمون که مردم آلمان و فرانسه و ایتالیا کارشان به جایی رسیده است که به خودشان جرات!!!! بدهند و در مقابل سفارت‌خانه‌های ما راه‌پیمایی کنند؟ صادقانه آیا آن زمان خیلی هم خوشحال نبودیم که چه بهتر که مشروعیت و دردسر‌های بین‌المللی این دولت بیشتر شود و زودتر مجبور به سقوط شود.

چه رازی است در این‌که نسبت به اعتراض و راه‌پیمایی افغانستان و نیز جواب  منطقی دولت افغانستان برافروخته‌ می‌شویم جز این‌که خود را برتر از افغانی‌ها می‌دانیم. تا حدی که حمایت از دولت غیرقانونی احمدی نژاد را البته «تحت لفافه‌ی دروغین حب وطن» به اعتراض به آن‌ها و نشان دادن ناراحتی‌مان ترجیح می‌دهیم. البته و صد البته آن‌ها را نیز نمک نشناس می‌دانیم که سال‌های سال در بدترین شرایط زیستی بدون حداقل حقوق‌های انسانی و یا پناهندگی، برای پست‌ترین و حقیرترین‌کارها در سرزمین‌مان نگه داشته‌یم. حالا این‌قدر پررو شده‌اند که برای ما تظاهرات و راه‌پیمایی‌هم می‌کنند.؟؟؟ تفو بر تو ای چرخ گردون تفو....


پی‌نوشت: من یک استاتوس برای تحقیر و رسوا سازی چنین روحیه‌ای در فیس‌بوک زدم. البته شدیدا از تمام انتقاد‌هایی که شد خوشحال‌ام و البته باز خوشحال‌ام که عده‌ای هم  انگار زمینه‌ را مساعد دیده‌اند شروع کردند به نوشتن به همان سیاق فکری‌شان که ظاهرا پنهان کرده بودند. اما با این‌همه کمی بریام تعجب داشت از دوستانی‌ که من را می‌شناسند باورشان این‌بود که من چنین باوری دارم و فقط  دو سه نفر متوجه شدند که من درواقع چنین نگاهی را تا حد انزجار مورد تمسخر قرار داده‌ام. 
لینک استاتوسی که بحث برانگیز شد: http://www.facebook.com/shahabaddin/posts/157792327602628

پی نوشت دوم: من به شخصه با هرگونه حمله به هر سفارت‌خانه‌ای درهرجا و توسط هرگروه دسته‌ای مخالفم. اما حق اعتراض را برای هر کس و هر گروهی در مقابل هرجا و هر نهاد دولتی و یا نمایندگی دولت‌دیگر قایلم.
بحث من اصلا ربطی به حمله‌ به سفارت‌خانه ندارد. از نظر من نیز مردم افعانستان به سفارت‌خانه‌ی ایران حمله نکرده‌اند بلکه به این کشور اعتراض کرده‌اند و اعتراض به ایران نیز در مقابل سفارت‌خانه‌اش معنا می‌دهد. این پی نوشت را برای جلوگیری از برخی مباحث دیگر نوشتم که کسی نیاید  و از در بحث دفاع از ایران وارد شود. به گمانم نوشته‌ی من مشخصا نشان داده است که انتقاد من به چه موضوعی بوده به نوع واکنش‌ها و این‌که این واکنش‌ها را به نوعی هم‌راه با تحقیر افغانی‌ها همراه کرده‌ایم. همین و نه چیز دیگر
» ادامه مطلب