‏نمایش پست‌ها با برچسب تجاوز. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب تجاوز. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۴ مهر ۷, سه‌شنبه

تجاوز: حمله به قبیله‌ تنهایی آدمی

این مطلب ابتدا در رادیو زمانه در این لینک منتشر شده است

مورد تجاوز قرار گرفتن، موضوعی فراموش شدنی نیست. واقعیت دردناکی است که حتی بازگو کردن آن و در موردش حرف زدن به قصد درمان، تا مدت‌ها آدم را دچار روان‌پریشی دوباره و ویرانگری‌های شخصی می‌کند. تجاوز دقیقا به قصد ویرانکاری و ویرانه افکنی در هویت دیگری مقابل است. تجاوز یعنی از بین بردن مالکیت، و توان احساس تملک به خویشتن، تجاوز یعنی  قصد به تسخیر در آوردن دیگری…تجاوز، ویران کردن هویت یکسان‌ساز آدم با «خودبودگی» اش است.
تابلوی تجاوز-اثر پیکاسو

 کسی که تجاوز می‌کند، در رابطه‌ «من با خود» و «توان مالکیت بر بدنم»، فاصله می‌اندازد. او همیشه در زخم و شکاف فاصله‌ای که بین ابژه‌ تجاوز و هویت شخصی وی انداخته، زیست خواهد کرد. تجاوز به قصد تملک دیگری، به قصد فرو کردن ویرانی و خشونت در دیگری، به قصد امحای غریزه‌ مرگ در خود و انتقال آن به دیگری و پیدا کردن مکانی در دیگری، مکانی در هویت دیگری صورت می‌گیرد.
فرقی ندارد که یک مرد به یک مرد تجاوز کند، یا یک زن به یک زن یا یک زن به یک مرد یا یک مرد به یک زن یا حتی دیگر هویت‌های جنسی به یکدیگر.
میشل فوفکو  و برخی دیگر از پساساختارگرایان(۱) فرانسوی بحثی داشتند در مورد «تناسب مجازات با جرم». آن‌جا این بحث مطرح می‌شود که به راستی چرا تجاوز خود چنین ویرانگر می‌نماید و مجازات تجاوز چنین بالاست. اگر به صورت فیزیکی نگاه کنیم، مثلا فرو کردن یک انگشت در چشم یا در گوش، یا زدن یک سیلی یا مشت محکم توی صورت یا یک عضو دیگر، می‌تواند آسیب جسمی بیشتری به آدم برساند از فرو کردن یک انگشت در ماتحت کسی یا حتی خود سکس. در سکس آسیب جسمی ویرانگری، شبیه آسیبی که مثلا از فرو کردن انگشت در گوش یا چشم که ممکن است به کوری یا کری  فرد منتهی شود، به عضو مربوطه وارد نمی‌شود، (اگر بحث درگیری جسمی و فیزکی برای مقابله با تجاوز به میان نیاید و ..) اما  بازهم بازخورد اجتماعی و فرهنگی این مسئله بی‌نهایت بیشتر از حد آسیب‌پذیری فیزیکی آن است.
از نظر روانی، گمان می‌کنم که تجاوز به دو غریزه‌ اصلی شناسایی شده توسط فروید، یعنی غریزه‌ سکس (عشق) و مرگ (تخریب) بر می‌گردد. در هر سکسی به احتمال فراوان رابطه‌ غیر تقسیم بندی شده‌ای میان خشونت و عشق هست، اما تجاوز به قصد تخریب و برگرفته از نیرو و هیجان نفرت به قصد ویران‌گری است و تنانگی این ویرانگری و فرو بردن آن نفرت (منظور فالوس نیست چون ممکن است تجاوز از سوی زن به مرد هم صورت بگیرد)، و بر جای گذاشتن آن. شکاف نفرتی ابدی است که ساختار روانی فرد را دچار شقه‌شدگی هویتی نسبت به خود و ساختار روانی- جنسی‌اش می‌کند.
از فرهنگی... می توان با نگاهی مردم شناسانه شکل گیری تجاوز به عنوان یک عمل اجتماعی را به دوران شکل گیری قانون تبادل ربط داد.؛ آن گاه که قانون زنا با محارم و ازدواج درون گروهی و… شکل گرفت. در سکس «دیگری آدمی» به افراد «قبیله‌» دیگر تبدیل می‌شوند و هویت، هویت قبیله‌ای است که در آن، انسان به توتم و تابویش وابسته است. در این دوره سکس و اجازه‌ سکس به رابطه‌ای تبادلی تبدیل می‌شود و آن‌چه تجاوز را امری ویران‌گر می‌کند، رابطه‌ای خارج از قانون «تبادل» است. سکس بدون «تبادل»، اساسا سکسی متجاوزانه است. در دوران امروز که زندگی شکل فریت یافته‌ بیشتری بافته است، تجاوز، حمله و تخریب قبیله‌ی تنهایی آدم است. تنهایی خود آدم با بدنش  و روانش.
از نظر اجتماعی اما بسته به این‌که رابطه‌ جنسی از بعد از دوران زندگی کشاورزی اولین شکل سیستماتیک خود را یافت و نهاد خانواده و ازدواج از میان نظام «سرمایه» و «ارزش افزوده» و «ارث» سر بر آورد، رابطه‌ جنسی در اختیار رضایت «پدر» و در قدرت« نام پدر» (لکان) قرار گرفت. پدران برای فرزندان تصمیم می‌گرفتند که برای فرزندان مذکرشان «زن» بستاننند و فرزندان «مونث» شان را به «شوهر» بدهند. بنابراین هرگونه رابطه‌ای جنسی خارج از محدوده، تابویی بود که امکان اجبارش  یعنی ویران کردن امکانات سرمایه‌ خانه‌ پدر. بنابراین تجاوز به قصد ویران کردن سرمایه‌ خانه‌ پدر  صورت می‌گیرد. برای همین هرگونه «ورود» به «مزرعه»، «زمین»، «سرزمین» هم بدون توافق قبلی شکلی از «تجاوز» نامیده و شناخته شده است. جنگ هم که بالاترین و سازمان‌دهی‌شده‌ترین شکل خشونت آدمی است، به قصد ورود و تخریب و تملک مایملک دیگری صورت گرفته و می‌گیرد. بر جای گذاشتن ویرانی، چه به معنای ویران کردن سازه‌های معماری و دارایی بشر و چه ویران کردن روحیه‌ مردمان با برجای گذاشتن خاطره‌ی تجاوز، پایاترین و ماناترین خاطره‌ جنگ است که نسل‌ها در یاد می‌ماند. هر بنایی را می‌توان دوباره ساخت ولی ویران شدگی شقه شده‌ بنای روانی هم‌بسته درونی شخص با فانتسم‌ها و خود و فراخودش، چیزی نیست که دوباره توسط سازمان میراث فرهنگی یا یونسکو بازسازی شود.
اما باز در جنگ هم یکی از اصلی‌ترین رفتارها همان «تجاوز جنسی» است که معنای تجاوز و اشغال و ویرانی را برای همیشه در ذهن‌ها باقی می‌گذارد.
برای درک این تصویر لازم نیست که به دنیای باستان رجوع کرد در همین سال ۱۹۹۲ در قلب اروپای به اصطلاح متمدن، در جنگ بالکان، حدود ۲۰ هزار زن مسلمان مورد تجاوز صرب‌ها قرار گرفتند. به نقل از ایندیپندنت (Independent) زنان بوسنایی همه داستان‌هایی شبیه به هم دارند؛ داستان‌هایی درباره مردان مسلسل به دست با چراغ قوه که در آغاز جنگ نیمه شب به زور وارد خانه‌های آنها شدند، مردان را کشته و یا به اسارت گرفتند و زنان و دختران را هفته‌ها و گاه ماه‌ها مورد تجاوز قرار دادند.(۲)
در موردی دیگر و در سال ۲۰۰۹ در شرق کنگو در جنگ‌های قبیله‌ای آن منطقه «زنان به عنوان سلاح در جنگ مورد تجاوز قرار می گیرند»، زیرا این کار به عنوان روشی که در جنگ بوسنی نیز جواب داده است به عنوان آخرین مرحله جنگ و تضعیف و تحقیر کامل دشمن به کار می رود. سازمان ملل گزارش داده که در سال ۲۰۰۹- حدود ۱۵ هزار زن در شرق کنگو مورد تجاوز قرار گرفته‌اند (۳) که حتی خود سازمان ملل نیز این آمار را محتاطانه می داند.
وضعیت زنان ایرانی که مورد تجاوز بعثیان عراقی قرار گرفتند و زنانی که توسط داعش به اسارت گرفته می‌شوند و مورد تجاوز قرار می‌گیرند نیز، گویای این مسئله است.
در این میان اما وجه فردی تجاوز بیشتر مورد نظر است. آن‌چه در تجاوز اتفاق می‌افتد به جا ماندن خاطره‌ یک اشغال ابدی در هویت زیستی جنسی آدمی‌ است. خاطره‌ای که خود را در صمیمی‌ترین لحظات روحی روانی فرد مورد تجاوز قرار گرفته شریک می‌کند. کسی که مورد تجاوز قرار گرفته، حتی «ژویسانس»-لذت در درد- آدمی را تحت اشغال دوباره‌ «امر واقعی» قرار می‌دهد و این‌بار نه به قانون پدر و امر نمادین تسلط یافته، بلکه حضور فاعل دیگر در وضعیت روانی انسان به نام متجاوز. ژوئیسانس، به صورت معمول، تحت تسلط امر نمادین است و امر واقعی هرگز اجازه‌ بروز آن را نمی‌دهد زیرا که « ژویسانس در واقع آنگاه جلوه می‌کند که امر واقعی به امر نماین تعدی می‌کند و روال معمول آن را به هم می‌ریزد. در این موقع است که ژوئیسانس خود را می‌تواند نشان دهد.»  (۴)
انسان برای لذت بردن و درک واقعیت تنهایی لذت‌برانه‌ خویش نهایتا باید تا سرحدممکن که ظاهرا هم غیرممکن است از امر نمادین فاصله بگیرد زیرا «امر نمادین مبتنی بر رابطه دیالکتیکی است که میان حضور و غیاب حاصل می‌شود، انسان همواره باید به عنوان فاعل از خود غایب شود تا بتواند حضور دیگری را برای خودش امکان‌پذیر سازد.»
اما در وضعیتی که انسان دچار تجربه‌ تجاوز شده است، اگر به فرض محال امکان فاصله گیری از امر نمادین هم متصور باشد، امر واقعی خارج از واقعیت اصلی سوژه در انسان حضور پیدا خواهد کرد که همیشه خاطره‌ یک ویرانی و رنج را در امکان لذت فراهم می‌سازد؛ رنجی که پایان پذیر نیست.
آدم‌هایی که تجربه‌ زیستن در سرزمین‌های اشغال شده را دارند و آدم‌هایی که تجربه‌ تجاوز دارند، معمولا در وضعیت جنسی دچار شقه‌شدگی هویتی شیزوفرنیکی می‌شوند که ایگو -سوپر ایگوی کس دیگری در سوژه حضور دارد.
فرهاد پیربال، نویسنده‌ کورد کوردستان عراق داستانی دارد به اسم لوزان. لوزان دختری است که بختیار، شخصیت داستان با او همخوابه می‌شود. اما به دلیل تداعی اسمی «لوزان» با شهر « لوزان» سوییس، هربار همخوابگی بختیار با لوزان مصادف بود با تجربه‌ شیزوفرنیک شقه شدگی بختیار به قسمت‌های متفاوت بدن و هویتش. بیست و چهارم جولای سال ۱۹۲۳، طرف‌های پیروز در جنگ جهانی اول و نمایندگان چندین کشور دیگر در شهر لوزان سویس طی نشستی، پیمانی را امضا کردند که ‌بعدها به ‌پیمان لوزان معروف شد. طبق این پیمان، کردستان به چهار بخش، در میان کشورهای ایران، ترکیه‌، عراق و سوریه‌ تقسیم شد.
همین است که جنگ با تجاوز همخوانی ویژه‌ای دارد. فارغ از جنگ‌های دفاع مشروع یا قیام مسلحانه، جنگ‌های اشغال‌گرانه و تجاوز شکل همسانی دارند. جنگ شکل سازمان یافته‌ خشونت و اشغال جمعی دیگری است و تجاوز حمله به قبیله‌ تنهایی آدمی است.
-----
۱- رجوع شود به ؛ دریفــوس، هیوبرت؛ رابینو، پل، میشــل فوکو- فراســوی ســاختارگرایی و هرمونیتیک، برگردان: حسین بشیریه، تهران: نی، چاپ دوم، 1379.
۲- خشونت جنسی به مثابه سلاح، زهرا ابطحی  ،تارنمای «انسان شناسی و فرهگ » http://anthropology.ir/article/7712
۳- همان
۴-رجوع شود به مبانی روان کاوی فروید - لکان ، کرامت موللی، نشر نی، ۱۳۸۳ تهران
» ادامه مطلب

۱۳۹۰ تیر ۳۰, پنجشنبه

کوردستان بدون مرز


کوردستان بدون مرز
پرسش‌هایی بی پاسخ در باب تجاوز همیشگی به سرزمینی به نام کوردستان


بسیاری از شاعران و نویسندگان کورد که رویای تشکیل سرزمینی به نام کوردستان را داشته‌اند  در گفته‌ها و شعرهای‌شان گاه اشاره کرده‌اند و یا نوشته‌اند که دوست دارند سرزمینی داشته باشند بدون مرز باشد ویا مرزهای‌اش از مرز پروانه‌ها باشد. رویا‌شان تنها سرزمین بون مرز خاورمیانه بوده است. اگر چه این یک رویای شاعرانه است و شاید از رنج و دردی که از ذات مرز کشیده‌اند برخاسته است اما نیک می‌دنیم که در دنیای سیاست و روابط بین‌الملل تقریبا امری محال است حتا در کشورهای عضو اتحادیه‌ی اروپا اگر چه پلیس و سگ و سیم خاردار برمرزها نیست. اما نقاط و خط کشی‌های مرزی با مجهز‌ترین سیستم‌های ماهواره‌ای کنترل و تعیین می‌شود.
اما آن‌چه از این مقدمه‌ی کوتاه منظورم بود پرداختن به دقیقا همین مسئله بود. یعنی کوردستان بدون مرز. وقتی به معادلات سیاسی و منطقه‌ای در مورد سرزمینی به نام کوردستان نگاه می‌کنیم بی اغراق متوجه می‌شویم که انگار واقعا این سرزمین حتا اگرچه در مرزهای سیاسی چهار دولت ملت واقع شده باشد و هر کدام از بخش‌های آن از نظر حقوقی متعلق به یکی از این کشورها باشد. اما وقتی قضیه به مسایلی می‌رسد که به کوردستان مربوط می‌شود حتا این کشورها قسمت‌هایی از کشور خودشان را که مربوط به کوردهاست انگار جزو سرزمین خودشان به حساب نمی‌آورند و یا جزو سرزمین کشور دیگری به حساب نمی‌آورند.
زیرا بارها  می‌بینیم که این کشورها به راحتی این حق را برای خود قایل هستند که وارد حدود سرزمینی یکدیگر بشوند و نسبت به کوردها هر عملیات نظامی که برای شان ممکن است، انجام بدهند. جالبی قضیه آن‌جاست که کشورهای صاحب مرز نیز خود را موظف به دفاع از حدود سرزمینی خود که مربوط به کوردستان است، نمی‌دانند.
این اتفاق از سوی عراق برای وارد شدن به مرزهای کشور ترکیه و ایران رخ داده است و از همه بارزتر ورود و تجاوز رسمی و گاه با برنامه و موافقت از سوی ترکیه  و جمهوری اسلامی ایران به خاک کوردستان عراق در این چند ساله رخ داده است.
 در واقع وقتی کشور ترکیه می‌خواهد به خاک کوردستان عراق تجاوز کند با این‌که این خاک از نظر جغرافیای سیاسی متعلق به  کشور عراق است، اما ترکیه در باور خود انگار نه انگار دارد وارد خاک یک کشور دیگر می‌شود. همین تصور از سوی جمهوری اسلامی نیز انگار وجود دارد. از سوی دیگر و جالب‌تر از همه خود کشور عراق است که انگار نه ‌انگار که این خاک و این سرزمین جزویی از خاک کشوری است که این همه جنایت و قتل و کشتار دسته جمعی و نسل کشی در آن رخ داده است تا مثلا این بخش از خاک کشور عراق نه جدا شود و نه حتا خودمختاری و فدارل باشد. اگر هم امروز حگومتی اقلیمی و فدرال بر آن حاکم است به یمن!!! حمله‌ی آمریکا به کشور عراق و قانون اساسی نوین آن است.
نکته‌ی جالب تر این‌که هر سه‌ی این کشورها و البته کشور چهارم سوریه نیز که سویه‌ی دیگری عربی این توافق‌هاست، باهم توافق‌ها و هم‌پیمانی‌های امنیتی بسیاری با یکدیگر دارند که با تمام وجود مانع هرگونه اقدام و سیاستی شوند که منجر به بخشیدن حقوق سیاسی ویژه‌ای به کوردها در هرکدام از کشور‌ها شود. هم‌چنین به شدت مدافع و مانع هرگونه بحث استقلال‌خواهی و یا تجزیه‌طلبی از سوی کوردها در مرزهای سرزمین یکدیگر هستند. یعنی محتوای این توافق‌های امنیتی قاعدتا تاکید بیش‌ از حد بر این است که خاک و سرزمین کوردستان تحت هر شرایطی قسمتی از خاک و سرزمین یکی از این چهار کشور است. اما زمان تجاوز و حمله و نسل کشی  و جنگ و جنگ افروزی که می‌رسد هیچ‌کدام انگار بر این بارو نیستند این همان سرزمینی است که آن همه اصرار دارند بخشی از حدود سرزمینی  یکی از این کشورها باشد و در واقع خودشان اولین نقض کنندگان همین حدود سرزمینی یکدیگر هستند که آن‌همه بر آن اصرار دارند.
حقیقت سیاسی آشکار ماجرا آن‌جاست که «تجاوز» و ورود به حدود سرزمینی و حتا هوایی هر کشوری در عرف و قوانین بین‌ المللی جرمی آشکار و نپذیرفتنی است. هیچ بهانه‌ای هم نمی‌تواند توجیهی بر «تجاوز» به خاک یک کشور دیگر باشد. بهانه‌ی حضور یک گروه  اپوزیسیون که به فعالیت مسلحانه علیه یکی از این دولت ملت‌ها می‌پردازد، بی بنیاد‌ترین بهانه‌ی ممکن است زیرا همین کشورها خودشان در همین زمان حاضر به ویژه کشور ایران و عراق پایگاه رسمی انواع و اقسام گروه‌های مسلح شناخته‌شده و ضد آمریکایی و ضد اسراییلی و حتا ضد یکدیگر هستند. به عنوان مثال آیا این حق برای کشوری چون اسراییل قایل هستیم که بهانه‌ی حضور  دفتر و پایگاه‌های رسیم گروه‌های لبنانی و فلسطینی، به خاک کشور ایران تجاوز کند؟ بدون شک نه و این بهانه هرگز بهانه‌ای پذیرفتنی نیست برای تجاوز رسمی به خاک یک کشور.
اما حقیقت پنهان ماجرا انگار این است که این کشورها هرگز کوردستان را بخشی از حدود سرزمینی  خودشان و یکدیگر نمی‌پندارند. چه اگر می‌پنداشتند چگونه امکان داشت بی‌پروا و بی محابا اقدام به تجاوز به  سرزمین دیگری بنمایند. چگونه امکان دارد بی پروا و بی محابا  کشورهای دیگر به خاک کشورشان تجاوز کنند و لام تا کام اعتراضی عملی ننمایند بلکه تنها به پَز‌های دیپلماتیک بسنده کنند.
داستان غمگین‌تر آن‌‌جاست که حتا مردمان این کشورها نیز با تمام ادعایی که در هم وطنی می‌کنند بسیار کم نسبت به کوردها احساس هم‌وطنی دارند. البته که در گفتمان رسمی و غالب چه از سوی دولت و چه از سوی ملت تقویت شده توسط همان دولت، این گناه نا هم‌وطنی همیشه برگردن کوردها بوده است و من نیز هرگز تمامیت این تقصیر را انکار نمی‌کنم. اما سوال این‌جاست اگر این بخش دیگر از ملت در این ملت-دولت های سیاسی، واقعا کوردها را هم وطن خود می‌دانند چرا احساس تجاوز به سرزمین خودشان نمی‌کنند. نه عرب‌های عراق احساس می‌کنند که آن بخش از خاک‌شان و مردم‌شان که مورد تجاوز قرار گرفته است، واقعا بخشی از سرزمین خودشان است و قسمتی از هم وطنان‌شان در حال کشته‌ شدن هستند، نه ترک‌ها هنگام ورود عراق به خاک ترکیه. یا به عنوان مثال ایرانی‌ها که در ریشه‌هایی از اندیشه‌های پان ایرانیستی که بسیار هم قدرت‌مند است در رسوبات فکری اکثریت روشنفکران و فعالان سیاسی‌اش، کوردها را اصیل‌ترین ایرانی ها در هرجای دنیا می‌پندارند. چگونه است که نه نسبت به تجاوز به خاک کوردها در سرزمین خودشان و نه نسبت به تجاوز به کوردها در هر سرزمین دیگری نه تنها اعتراضی ندارند بلکه گاه خوشحالی زیر پوستی‌شان را نیز با مطرح  کردن بهانه‌هایی چون مثلا فعالیت مسلحانه و عملیات ترویستی سعی در به آشوب کشاندن اصل قضیه تجاوز، نسل کشی، اعدام‌های بی رویه و هزار جنایت دیگر علیه کوردها ، دارند. اوج ماجرا آن‌جاست که گاه برخی از این مثلا تحلیل‌گرها می‌نویسند و یا می‌گویند آخر کوردها به « خاک ما تجاوز کرده اند»؟؟؟ این که چطور مردمی می‌توانند به خاک خودشان تجاوز کنند از آن سوال‌های بی پرسش است. تحت هر شرایطی یک حزب سیاسی حتا اگر فعالیت مسلحانه هم داشته باشد یک نیروی خارجی و یک کشور خارجی نیست که «تجاوز» کرده باشد. بلکه اگر واقعا حس هم وطنی وجود داشته باشد باید و غیر قابل انکار است که احساس کند که یکی از احزاب هم وطن‌اش اقدام به فعالیت مسلحانه کرده است نه این‌که تجاوز کرده است.
کوردها در تمام طول تاریخ مبارزات شان در هر چهار کشور به تعداد انگشتان دست نیز عملیات تروریستی نداشته‌اند حتا اگر قایل به چنین عنوانی باشیم. اما همین ایرانی‌ها و همین فعالان سیاسی حال حاضر به تعداد انگشتان دست‌شان نیز رسما علیه عملیات‌های تروریستی گروه‌های لبنانی و فلسطینی موضع نمی‌گیرند و بالاتر این‌که در کشورهای آزاد هم رسما عنوان می‌کنند در هیچ ت‍‍ظاهراتی علیه فلسطین شرکت نمی‌کنند.



مطلب را با یک طنز بسیار تلخ به پایان می برم. سال‌ها پیش لطیفه‌ای شنیدم که « یک کورد اقدام به هواپیمایی ربایی کرد وقتی موفق شد نمی‌دانست که هواپیما را کجا ببرد». تلخی این طنز را تنها یک کورد متوجه می شود و آن این است که  یعنی هیچ‌کجای این دنیا وجود ندارد که یک کورد اعتماد کند که حتا با قدرت هواپیما ربایی نیز می‌تواند قسمتی از حقوق‌اش را مسجل نماید. این داستان تلخ مردمانی است که نه وطنی دارند نه هم وطن هستند و نه مرزی دارند و نه کسی آن‌ها را جزو مرز‌های خودشان و هم وطنان خوشان به حساب می‌آورد.
کوردستان اگرچه سرزمین و یک واحد سیاسی مستقل نیست اما ظاهرا از زاویه‌ی عکس رویای شاعران واقعا سرزمین بدون مرزی است.
» ادامه مطلب