۱۳۸۷ بهمن ۱۱, جمعه

صدایی که آزارنده نیست بریده نمی شود

-ببخشید آقا! خانم ببخشید... چند لحظه ی کوتاه می توانم وقت تان را بگیرم؟

-بفرمایید

ـ ما اعضای یک جنبش اجتماعی-حقوقی( و نه سیاسی) هستیم. ما معتقدیم که قوانینی در کشور ما حاکم است که متناسب با شرایط زمان و مکان و روزگار ما نیست. ما معتقدیم برخی از این قوانین نسبت به زنان سویه های تبعیض آمیز دارد و بر این باوریم اگر مردم ما بخواهند و بتوانیم به طور نمادین ۱میلیون امضا را جمع آوری کنیم تا آن را به پارلمان کشورمان ارائه دهیم تا نشان دهیم درخواست برای تغییر این قوانین درخواستی عمومی و مردمی است، می توان «امید» داشت که قوانین به سوی برابرشدن و یا حداقل برابرترشدن حرکت کند. قوانینی که ما معتقدیم باید تغییر کند این ۱۰ماده هستند. مسائلی چون طلاق, حضانت, قتل های ناموسی, حق ولایت بر فرزند,  ارث, دیه و...

این هم بیانیه ی ما است لطفا آن را مطالعه فرمایید و در صورت رضایت آن را امضا نمایید

این  گفته ها و یا چیزی شبیه به این، همه ی متن گفت وگویی است که از جانب اعضای کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیز، با مردم این سرزمین صورت می گیرد. گفتگویی که نه حاکی و حاوی هیچ پیام سیاسی در خواست سیاسی و یا حتا تهییج و برهم زدن نظم عمومی و ملی است. عده ای از مردم این سرزمین  که می توانند طبق قانون  که از آزادی بیان و اندیشه حمایت می کند و آن را آزاد دانسته این اندیشه را داشته باشند که برخی از قوانین حاوی و حاکی تبعیض علیه گروه یا دسته یا جمعیتی از شهروندان این کشور است. طبق همان قانون آن ها آزادند که "اندیشه ی" خود را نیز«بیان» کنند و با دیگران نیز در میان بگذارند. هم چنین هیچ منع قانونی برای جمع کردن امضا در هیچ جای قانون ذکر نشده است.

این همه ی جرم ناکرده و نانوشته در هیچ جای قانون همین کشور است که گروهی از مردان و زنان این جامعه طی دو سال اخیر است که به طور میانگین هر ماه بار یک نفر از آن ها بازداشت شده است.اعضای کمپین در گفتگوهای شان با مردم به شدت بر این نکته تاکید می کنند قصد آن ها نه مقاصد سیاسی است و نه معاندت و معارضت با هیچ گروه و دسته ی خاصی. آن ها تنها به «برابری» انسان ها معتقدند و دوست دارند در سرزمینی زندگی کنند که حداقل، تبعیضات آشکار قانونی علیه گروهی از اعضای جامعه( در این مورد خاص زنان) وجود نداشته باشد.

این همه ی جرم نا جرمی است که امشب «بی گرد» و «نفیسه» باید دور از اعضای خانواده شان،در جایی که معمولا محل نگه داری متخلفین قوانین اجتماعی و مدنی است نگه داری شوند. این همه ی جرمی است که گروهی از زنان و مردان این سرزمین که اتفاق اکثر آن ها جوانانی زیر 30 سال هستند و به عقیده و آرمانی که در راه برابری دارند آن قدر احترام می گذارند که در گوشه سرزمینی دیگر و در گوشه ی روزنامه ای و یا وبلاگ و وبسایتی نخزیده اند. بلکه آن ها برای عقیده خودشان«قدم» در کوه و دشت وپارک و خیابان  و کوچه و میان مردم بر می دارند. هم به آرمانشان خدمت  می کنند و هم به ترویج آگاهی.

اما همه این را می دانیم که اگر چه اکنون در آستانه ی سالگرد توقیف مجله ی زنان هستیم. اگر چه همان طور که گفتم به طور میانگین ماهی یک نفر از اعضای جنبش های زنان بازداشت می شود. اگر چه سایت های جنبش زنان هر از چند گاهی فیلتر می شود و سایت کمپین با  ۱۹بار فیلترینگ تقریبا رکورد دار است، اما می بینیم و می شنویم که صدای آن ها نه تنها بریده نشده بلکه زلال تر و نیوشا تر به گوش مردمان این سرزمین می رسد. میبینم که ترانه ی برابری آن ها زمزمه ی لبان بیشتری شده است. زیرا صدایی که برای برابری بر آورده شده صدای آزارنده ای نیست و صدایی که آزارنده نباشد بریده نمی شود.خاموش نمی شود بلکه صدایی دوست داشتنی است که روز به روز درخواست برای بلندتر شدن صدای دوست داشتنی بیشتر می شود.

 و ما! من و تو! ای هم خوان و هم آوای من! من و تو چه کار کرده ایم؟ من و تو نشسته ایم و شب به  «VOA» و حالا هم به «بی بی سی فارسی» گوش می دهیم و بعد از ظهر هم هابز و جان لاک و کریستوا و استوارت میلز و کانت و دریدا می خوانیم.یا گوشه ای به ترجمه مشغولیم و از راه ترجمه عنوان «روشنفکر مترجم» را برای خود برگزیده ایم و بر این باور ساده ایم که من "روشنفکر تولید کننده" ام و مسئله ی زنان به من مربوط نیست. بر این باوریم که تبعیض قومی هم به من مربوط نیست. بر این باوریم که مسئله ی تبعیض مذهبی هم به من مربوط نیست و خود و مخاطبان خود را نیز به این گول زنک ساده فریفته ایم که ما به دنبال دموکراسی هستیم و در صورت وجود دموکراسی واقعی همه ی این مشکلات در یک ساختار دموکراتیک خود به خود حل خواهد شد. اصلا هم به این نکته توجه نداریم که«مسئله ی زنان» «مسئله ی قومیت(ملت)ها«مسئله ی مذاهب»، «مسئله ی کارگران»،«مسئله ی معلمان»و همه ی مسائل دیگری از این دست، مسئله ی گروهی خاص نیست. همه ی این ها مسئله ی جامعه ی ماست. ما اگر عضوی از اعضای این جامعه هستیم اگر به «همبستگی ارگانیک » معتقدیم بنابراین مشکلات و معضلاتی که در بخش های جدا ناشدنی از این سازمان بزرگ که نام جامعه ی ما را بر خود دارد معضل و مشکل همه ی ماست. باید بپذیریم که حتا اگر معلم نباشیم، اگر کارگر نباشیم، اگر زن نباشیم، و اگر به قومیت و مذهب خاصی نیز تعلق نداشته باشیم که مورد تبعیض قرار می گیرد، اما متعلق به جامعه ی بزرگی به نام جامعه ی انسانی هستیم و به جامعه ی کوچک تری نیز که اکنون در آن زندگی می کنیم تعلق داریم.

آیا گمان نمی کنیم که این گفته ی برتولد برشت در مورد ما باشد؟ جایی که گفت:

نخست برای گرفتن کمونیست ها آمدند
من هیچ نگفتم
زیرا من کمونیست نبودم
بعد برای گرفتن کارگران و اعضای سندیکا آمدند
من هیچ نگفتم
زیرا من عضو سندیکا نبودم
سپس برای گرفتن کاتولیک ها آمدند
من باز هیچ نگفتم
زیرا من پروتستان بودم
سرانجام برای گرفتن من آمدند
دیگر کسی برای حرف زدن باقی نمانده بود




مطالب مرتبط: زنان
» ادامه مطلب

بازداشت چند عضو دیگر از اعضای کمپین یک میلیون امضا

تغییر برای برابری: سه عضو کمپین یک میلیون امضا صبح امروز، جمعه در منطقه کوهستانی توچال تهران بازداشت شدند.


نفیسه آزاد، بیگرد ابراهیمی و یکی دیگر ازهمراهان آنان هنگام جمع آوری امضا و گفتگو با مردم توسط پلیس کوهستان بازداشت شده و ساعاتی را در پاسگاه مستقر در کوهپایه گذراندند.


اعضای کمپین یک میلیون امضا پس از چند ساعت بازداشت در پایگاه یکم پلیس امنیت دربند ، عصر امروز به بازداشتگاه وزرا منتقل شدند.

» ادامه مطلب

۱۳۸۷ بهمن ۸, سه‌شنبه

دیدار با سیمین بهبهانی

بعد از این که در آخرین ساعات روز جمعه به فرودگاه رفتیم و در جمعی صمیمی و خودمانی به پیشواز سیمین بهبهانی رفتیم تا از او به خاطر قبول زحمت اش برای قبول دریافت جایزه ی سیمون دوبوار در سال۲۰۰۹ که به کمپین یک میلیون امضا تعلق گرفته بود,تشکر نماییم. روز یک شنبه ششم بهمن ماه هم در یک بعد از ظهر زمستانی با تنی چند از فعالان جنبش زنان و اعضای کمپین یک میلیون امضا به خانه ی سمیمن بهبهانی رفتیم. دیدار با این زن سال دیده  اما شاداب و پر امید دیدار دوست داشتنی بود. این که زنی در سنی بالای ۸۰سال این قدر نسبت به یک جنبش اجتماعی حامعه اش احساس مسئولیت و تعلق بنماید که رنج سفر را در طول ۳روز بر شانه هی امیدوارش تحمل نماید و برای این که جایزه ای را که حق جنبش اجتماعی زنان ایران می داند به دست آنان برساند این راه را برود و برگردد برای من احترام درونی بیشتری نسبت به این انسان برمی انگیخت......
» ادامه مطلب

۱۳۸۷ بهمن ۷, دوشنبه

غربت ترمینال

هوای جان!


من به غربت این ترمینال عادت نمی کنم!


ترمینال برای منِ بی سرزمین باید تنها یاد آور غربت ازلی ام باشد. من به کدام سوی سفرهای ترمینال دلخوش باشم.


 من اهل شرق سرزمینی هستم و اهل غرب سرزمینی دیگر.


 من مشرق و مغرب هم زمان غربت ام  این سان .


ترمینال همیشه سرد است  نه چون من از جاده های برفی سرد می آیم. من یا صبح می رسم یا شب و در هر دو حالت باید در خودم جمع شوم از سرمایی که در روز ازل حضور من در من دمیده شده. من «شهاب»ام و زمین یعنی جایی که شهاب در آن سرد می شود. زمین جای سردی بود برای «شهاب» که من نوشتم:


 


آیینه و پاکتی سیگار است و


» ادامه مطلب

فردوسی پور بر گردن ما حق دارد

داستان حذف منتقد در ساختار سیاسی فرهنگی  جامعه ی ما داستان تازه ای نیست. حتا بسیاری از ما اگر تجربه ی کار گروهی و تشکیل انجمن و سازمان و.. هر کدام از اشکال سیستماتیک رفتار گروهی را نیز داشته باشیم قطعا تجاربی از حذف خود به خودی منتقد داشته و داریم چه این داستان بر سر خود ما آمده باشد و چه تصمیم به حذف کسی از گروهمان بوده باشد که بر این باور بوده باشیم نبودش راه را آسان تر می کند.نمونه ی بارزش حذف تدریجی اکبر گنجی توسط حلقه ی به نام اصلاح طلبان از حلقه ی خود بود. تا کار به جایی کشید که گوشه ی زندان و گوشه ی غربت را به حضور در جمعی که اگر خود یکی از پایه گذاران آن نبوده باشد از ارکان شکل گیری اش بوده است.


» ادامه مطلب

۱۳۸۷ بهمن ۵, شنبه

جغرافیای گم شده

ترجمه ی دو شعر کوردی از ۲۰ سالگی یک شاعر پیر


» ادامه مطلب

۱۳۸۷ بهمن ۱, سه‌شنبه

روزی به نام" اوباما"

ا۱-مروز در حدود ساعت ۷:۳۰به وقت ایران «باراک اوباما» از پله هایی بالا خواهد رفت که بی شک سعی خواهد کرد ژست بالا رفتن اش حداقل شباهت را به بالا رفتن«دکترمارتین لوترکینگ»در ۲۸ اوت۱۹۶۳ داشته باشد. هر چقدر هم اوباما خود را یک آمریکایی به تمام معنا بداند(که هست و اصولا آمریکا اساس سرزمینی است که پتانسیل اش بر این که هر که شهروند آمریکاست, آمریکایی است نا نهاده شده) و هر چقدر هم یک صدم سیاهان دوره ی لوترکینگ ظلم و نفرت تنها و تنها نسبت به رنگ پوستش احساس نکرده باشد اما خود را میراث دار و تحقق بخشنده ی سخنرانی لوترکینگ خواهد دانست که او رویای لوترکینگ است که گفت من باور دارم فرزندان ما کنار یکدیگر بر یک میز خواهند نشست....


 


 


» ادامه مطلب

مقاومت و مبارزه در کنار قلم ها برای دستیابی به آزادی

روزنامه نگاران کرد با صدور بیانیه ای تاکید نمودند:


مقاومت و مبارزه در کنار قلم ها برای دستیابی به آزادی


بدنبال تشدید فشارها بر مطبوعات کردی که در آخرین مورد آن دوهفته نامه "روژهه لات" به محاق توقیف رفت، دست اندرکاران مطبوعات لغو امتیاز وتوقیف شده در کردستان ایران بیانیه ای منتشر نمودند.امضا کنندگان این بیانیه که جمعی از شناخته شده ترین روزنامه نگاران کردستان و از طیف های مختلف هستند، با اشاره به  محدودیت های اقتصادی، امنیتی و سیاسی که مطبوعات کردی در چندسال گذشته با آن مواجه بوده است، ضمن اعتراض به روند موجود که عملا جامعه را به سوی انسداد هدایت می کند، نسبت به عواقب زیانبار این رویکرد غیر دمکراتیک هشدار داده اند. روزنامه نگاران کرد در عین حال اعلام کرده اند که در " مبارزه برای مردم سالاری "، به عنوان سربازان دمکراسی در عرصه ی قلم ، همواره نشان داده اند که با درک بهتر از آینده، اجازه نخواهند داد ساختارهای قدرت، اینگونه  "فراقانون نگر" و "لجام گسیخته از قانون"، به کار خود ادامه دهند. روزنامه نگاران کرد در این بیانیه همچنین تاکید نموده اند که تا در هم شکستن منافع خودخواهانه ی گروهی انحصارطلب برای دستیابی به مردم سالاری پایا ، در کنار قلم هایشان برای دستیابی به واژه مقدس " آزادی " مقاومت خواهند کرد.


 


لطفا متن کامل این بیانیه و اسامی امضاکنندگان آن را در ادامه ی مطلب بخوانید:


» ادامه مطلب

۱۳۸۷ دی ۲۹, یکشنبه

از يكسان سازي نظامي به يكسان سازي فرهنگي

در حاشيه‌ي راه‌اندازي كانال تلويزيوني TRT6 تركيه

منتشرشده در: روز آنلاین

فاجعه‌اي به نام جنگ جهاني اول در ابتداي قرن بيستم بدون شك منتج به نتايجي تاثير گذار، در بسياري از حوزه‌ها شد. كه اولين و شايد تاثير گذارترين اين نتايج تغيير در جغرافياي سياسي جهان و به ويژه خاور ميانه و تجزيه‌ي منتقمانه‌ي امپراتوري مسلمان عثماني به دست فاتحان جنگ بود. اين انتقام به طرز شديدتري اما، دامن كوردها را گرفت و سرزمين آن‌ها را به صليبي كشيد كه بسياري از كوردها بر اين باورند در پاسخ به جنگ‌هاي فاتحانه‌ي سردار جنگ‌هاي صليبي، صلاح‌الدين ايوبي كورد بوده است.

 اگر چه در اولين قرارداد پس از جنگ و در معاهده‌ي «سور» قرار بر اين بود كه امپراتوري عثماني به كشورهاي عراق،اردن،سوريه،تركيه و كوردستان تجزيه شود،



» ادامه مطلب

۱۳۸۷ دی ۲۸, شنبه

من یک معلم می مانم و تو یک زندانبان

تازه ترین نامه ی فرزاد کمانگر


من یک معلم می مانم و تو یک زندانبان¹



زئوس ، خدای خدایان فرمان داد تا پرومته نافرمان را به بند کشند و اینگونه بود حکایت من و تو اینجا آغاز شد.


تو میراث خوار زندانبانان زئوس گشتی تا هر روز نگهبان فرزندی از سلاله آفتاب و روشنی گردی و برای من و تو زندان دو معنای جداگانه پیدا کرد، دو نفر در دو سوی دیوار با دری آهنی و دریچه ای کوچک میان آن، توبیرون سلول ، من درون سلول .


حال بهتر است همدیگر را بهتر بشناسیم


» ادامه مطلب

۱۳۸۷ دی ۲۴, سه‌شنبه

"نه" يعني "نه"

فیلمی را دید به نام discloserدر این فیلم یک شرکت طراحی کامپیوتری که قرار بود یک مدیر جدید برای یکی از بخش ها انتخاب شود و همگان منتظر بودند که 2نفر از کارمندان ارشد که یک خانم و یک آقا بودند به عنوان مدیر جدید انتخاب شوند. اما ناگهان  یک خانم جوان به شدت لوند که اتفاقا زمانی با همین کارمند مرد دوست بوده و امروز با مدیر اصلی کمپانی، به عنوان مدیر پروژه انتخاب می شود و تعجب همگان را بر می انگیزد. به هر حال خانم جوان دوست پسر سابقش را به اتاقش به بهانه‌ي برخي توضيحات در مورد پروژه‌ي در حال انجام در پايان وقت اداري دعوت می کند و از او می خواهد که همان جا رابطه ی جنسی با هم داشته باشند و مثل دوستان قدیم  و روزگار حوش گذشته خوش باشند. این که انگیزه های زن چه بود و به چه دلایلی اصرار به چنین رابطه ای داشت هم در این جا مورد نظر من نیست. اما به هر حال مرد مخالفت کرد و مثل یک کارمند زیر دست سر به راه سعی می کرد که به جای ادامه‌ی چنین بحثی توضیحاتی که خانم مدیر از او خواسته بود را ادامه دهد.اما زن هم بر بحث خودش متمرکز بود....


فیلمی را دید به نام discloserدر این فیلم یک شرکت طراحی کامپیوتری که قرار بود یک مدیر جدید برای یکی از بخش ها انتخاب شود و همگان منتظر بودند که 2نفر از کارمندان ارشد که یک خانم و یک آقا بودند به عنوان مدیر جدید انتخاب شوند. اما ناگهان  یک خانم جوان به شدت لوند که اتفاقا زمانی با همین کارمند مرد دوست بوده و امروز با مدیر اصلی کمپانی، به عنوان مدیر پروژه انتخاب می شود و تعجب همگان را بر می انگیزد. به هر حال خانم جوان دوست پسر سابقش را به اتاقش به بهانه‌ي برخي توضيحات در مورد پروژه‌ي در حال انجام در پايان وقت اداري دعوت می کند و از او می خواهد که همان جا رابطه ی جنسی با هم داشته باشند و مثل دوستان قدیم  و روزگار حوش گذشته خوش باشند. این که انگیزه های زن چه بود و به چه دلایلی اصرار به چنین رابطه ای داشت هم در این جا مورد نظر من نیست. اما به هر حال مرد مخالفت کرد و مثل یک کارمند زیر دست سر به راه سعی می کرد که به جای ادامه‌ی چنین بحثی توضیحاتی که خانم مدیر از او خواسته بود را ادامه دهد.اما زن هم بر بحث خودش متمرکز بود و اصرار به رابطه را ادامه می داد و مرد هم به دلایلي نظير این که؛ این داستان مال گذشته بوده و اکنون دیگر شرایط آن ها فرق کرده و او زن و بچه دارد و.... از این داستان ها، به شدت مخالفت می کرد تا کار به جایی رسید که زن دست به کار شد و به اصرار عملی پرداخت و رسما کار را به جایی  رساند که به مرد تجاوز کرد و مرد هم در لحظه هایی که بر اثر فشارهای زن کنترلش را از دست داد و او هم تقریبا تن داد به موقعیت.  اما در یک لحظه با دیدن تصویر خودش در شیشه ی رو به رو سعی می کند خودش و خانم را دوباره متوجه موقعیت واقعی که هر دوی آن ها نباید در آن باشند بکند و چون خانم ول نکن نبود زن را با خشونت از خود راند و فرار کرد.

فردای آن روز خانم داستان را وارونه برای مدیر شرکت و .. تعریف می کند. این مسئله را نیز یک اهرم فشار قرار می دهد که اساسا این فرد را که درستکارتر است از سر راه بردارند و به جای دیگری منتقل کنند. به هر حال مرد می خواهد شکایت کند. همه به او می گویند که این چه مزخرفی است. چه کسی باور می کند. کجای دنیا قبول می کنند که یک زن به یک مرد تجاوز کرده؟ اما مرد بر تصمیم خود مصمم است. به هر حال در دادگاهی که تشکیل می شود و با همه‌ی مشکلاتی که از نظر کاری و خانوادگی برای مرد پیش می آید. با همه ی سوالات مزخرفی از جمله این که اگر شما میل نداشتیتد در اتاق كار ايشان و در خلوت بعد از ساعات اداري  چکار می کردید. آیا شما فلان کلمه ی سکسی را به کار برده اید؟ آیا خانم فلاني از نظر شما زن جذابی هستند و.... از اين گونه سوالات.

بالاخره مرد به کمک وکیل اش که اتفاقا یک خانم است می تواند ثابت کند. خانم وكيل به زن می گوید خانم وقتی ما زن ها می گوییم نه توقع داریم که طرف بپذیرد. اما وقتی یک مرد می گوید نه ما گمان می کنیم که دروغ می گوید. در حالی که امکان این که به دلایل اجتماعی، فرهنگی و تربیتی جواب «نه» ی ما نه نباشد بیشتر است. اما باید بپذیریم که «نه» نه است همین.

در جامعه ی مرد سالار و مزخرف ما یک جمله ی مرد سالارانه مشهور است که می گوید:« مرد همه نیاز است و زن همه ناز» این جمله تقلیل شخصیت مرد به موجودی بدبخت و درمانده و بیچاره که کل وجودش آویزان شده از یک عضو شریف( به قول میرزا اسدا...در رمان دایی جان ناپلئون) است و همه ی هستی اش نیازی بی کرانه به موجودی به نام زن است.

این جمله کارکرد ناخودآگاه دیر زمان اش این است که مرد واقعا خود را همیشه نیازمند ببیند و خوب برای رفع نیاز همیشه باید در تلاش باشد و اگر «همه» ی مرد نیاز است بنابراین این که به هر مقدار و تا هر چه قدر به این نیاز بپردازد امری طبیعی است  جامعه هم به طور زیر سبیلی پذیرفته است و می بینیم و می شنویم که می گویند خوب مرد است دیگر. همین جمله بنا نهاده ای این رابطه ی مزخرف است که همیشه مرد درخواست کننده یا حمله برنده باشد. هکذا که این همه نياز بودن، بنیان گزار همه‌ی نهادهای تبعیض جنسیتی چون چند همسری و  چند رابطه ای و ....چند.. چند.. هم باشد. بنابراین گزار از ديد من يكي از عوامل توجیه کننده ی رذالت و خشونت جنسی بین مردان به تبع موقعیت شان  هزار و یک چیز دیگر که در این مجال و مقال اندک نمی گنجد.

از سوی دیگر همين گزاره، زن را به موجود ضعیف النفسی تبدیل می کند که هیچ استقلال فردی و خود آگاهی و عزت نفسی از آن خود ندارد و تنها عروسکی کوک شده برای تنظیم شدت و حدت نیاز جناب مرد است.این که اساسا زن موجودی است که هیچ نیازی ندارد و در کل خیلی زشت است که زن نیازی داشته باشد و آن را ابراز کند. در دراز مدت زن را به همین موجود سرد مزاج در رابطه ی جنسی تبدیل مي‌كند که در روابط زناشویی می بینیم و آن موقع بیا و کار شناس مشاوره برو. مادرانی که عمری دختران شان را به ناز و عشوه و نخواستن تربیت کرده اند حالا باید راه های دلبری به دختران شان برای شوهران شان بیاموزنند که دیر است و کار از بیخ ویران است.مردان هم در اثر همین وضعیت و البته تاثیر پیشینی «همه نیاز » بودن تن به آغوش هر تن دیگری بدهند جز همسر گران قدر با وفای «همه ناز» خودشان.

حالا به غیر از این نتایج خانوادگی  و اجتماعي ،این نتیجه هم از آن متصاعد است که اگر زنی چه به عنوان پروژه ای همانند داستان آن فیلم و چه به عنوان یک نیاز واقعی و خود آگاه یا یک شور لحظه ای و هر دلیل دیگری به مردی پیشنهاد هر گونه رابطه ای داد و اگر خدای نخواسته مرد نپذیرفت آن موقع بگوییم یا طرف خواجه است و از هيچ احساس انساني و عاطفي و.. برخوردار نيست. يا اين‌كه مي گوييم اين ها همه تعارف است و كيست كه زني را نخواهد و  با دست پس مي‌زند و  با پا پيش مي‌كشد و نمي دانم از اين داستان ها.

اين‌جا به نظرم دو موضوع نبايد نبايد خلط شود. اول اين‌كه من هم معتقدم كه كليشه‌هاي جنسيتي از اين دست كه زنان خودشان  هميشه ناز كننده باشند و منتظر بمانند كه مردي لطف بفرمايد آن‌ها را انتخاب كند و ايشان هم البته شروع به ناز و عشوه بفرمايند ويا به قولي عشق و علاقه ي جناب مرد را بسنجند كه گاه چنان افراط مي كنند و آن‌قدر طولش مي دهند كه طرف از خير علاقه و پيشنهاد و همه چيز مي گذرد، از بين برود (البته باز جامعه‌اي كه هميشه دوست دارد از زنان موجودي مظلوم و ناتوان و.. بسازد تنها يك جواب ظاهرالصواب دارد و آن اين است كه ديدي دروغ مي گفت و تورا نمي خواست؟)

و هر زن و مردي حق دارند در هر شرايطي و به هر كسي كه مي پسندند ابراز علاقه براي رابطه بنمايند. اما اين حق را هم براي يكديگر قايل باشند به هر دليل منطقي يا حتا غير منطقي يكي از طرفين چنين رابطه‌اي را نخواهد. در آن صورت نه پيشنهاد دهنده را فردي هرزه و بي چشم و رو(به ويژه اگر زن باشد) بپنداريم و نه طرف ناموافق را دروغ‌گو ناز كننده واغواگر و ...

اين مطلب هم به اين معنا هم نيست كه ما نسبت به پيشنهاد هيچ كس نيانديشيم و در مواردي كه دليل خاصي براي رد يك پيشنهاد نداريم فرصت اين را به خودمان يا ديگري براي فكر كردن ندهيم.از ديد من در همه ي اين روابط بايد يك چيز مطرح باشد اسان در برابر انسان نه هيچ عامل ديگري.

اين را بپذيريم كه جامعه ي ما در بستر چنين روابطي رشد نيافته است و داستان چنين تجربه‌هايي در شكل مدرن آن (نه داستان‌هاي فيلم فارسي و دل و دلدادگي‌هاي كوچه به كوچه و بچه محلي و از زير چادر گوشه ي چشم فريبايي ديدن و نه داستان عشق‌هاي ليلي و مجنوني) هوز به نيم قرن نمي‌رسد. همه‌ي ما در وضعيت گذار هستيم و همه‌ي ما در معرض اشتباه. واين خاصيت وضعيت گذار جوامع است تا زماني كه به تثبيت مي‌رسند.
پي نوشت:در پايان بايد بگويم، آن مطلب ظهر عاشورا يك مطلب شخصي بود و اصولا وضعيت متفاوتي را بازگو مي‌كرد. وضعيت مربوط به امروز اين زمان هم نيست. داستان شخصي است كه روزي كاخي بلند از تنهايي بنا كرده بود كه از عشق و هوس گزند نمي يافت. داستان معامله كردن روز اول است. روز اولي كه براي اولين بار تنهايي‌اش را معامله‌كرد و داستان ورود يافتگان اولي‌اند. و از ديد من چنين كسي در امروز خودش ديگر همانند پير مي فروشي است در مي‌خانه‌اي متروكه و دور دست شايد سر جاده‌اي بياباني. هر كس مي آيد و مي‌رود پيكي در اين ميخانه ي تنهايي مي‌نوشد گاه دمي نيز به گفت‌و گويي تر مي‌كند، گاه نه. گاه يكي مي آيد و شبي سرخوش از مي‌اي كه نوشيده داد عشق و مستي مي‌پراكند و فردا كه سردرد مستي به سراغ‌اش  آمد و بامداد خمار، به هر چه مي و مي فروش و ميخانه‌ و پير مردي چنين رند و نظر باز است فحش مي‌هد و برخودش لعنت مي‌فرستد. اما گاه يكي از مهمانان مي‌خانه سرودي ديگر مي‌خواند. نغمه‌اي ديگر سر مي‌دهد. بر اين باور است كه او اساسا دنبال چنين ميخانه‌و چنين پيرمردي بوده است. آزاد و رها كسي كه روحش را، حتا به نتيجه ي اين‌كه در چنين مي‌خانه‌اي خود را متروك كرده باشد؛ معامله نكرده است. مهمان سرخوش آن شب بر اين باور است كه او هم روح‌اش آزاد است و در پي اين آزادي بوده. بي تعلق و رها چون سرو. پير مرد مي داند و از روزگار بازي زياد ديده است. به مهمان سرخوش‌اش مي‌گويد كه اين ترانه ي امشب‌ات است و فردا چو خورشيد برآيد نعره‌ي ديگري بر خواهي آورد. به ميهمان‌اش مي‌گويد كه من و اين مي‌خانه و اين روح طلب نتوان كرد و جمع نمي‌آييم و قابل معامله نيستيم. ميهمان مست است و عاشق و اصرار بر گفته‌ي خوش دارد. پير گرچه مي‌داند سرنوشت‌اش همان خواهد شد كه شده اما به اندك اميدي كه در هر ياسي هست مي‌پذيرد. كام در كام و جام در جام مي‌شود. تا روزي كه جام مهمان خالي مي‌شود آن روز ديگر پير آزاد و رهاي  قصه‌ي ما مردي آزاده نيست براي ميهمان عزيز. آن روز پيرمرد عياش و خدا نشناس و طناز و دروغ‌پرداز و خيره سري است. كه اين مدت از عمر مهمان را به بازي هوس‌اش گرفته و با اين همه اگر چه دل سپرده است اما چه كند كه به مالكيت مهمان در نمي‌آيد و سرپرده نمي‌شود. پير مرد اگر يارا داشته باشد كمي گفت‌و گو هاي نخستين را به ياد مهمان مي‌آورد و اگر هم نايي نداشته باشد تنها چشمان تنهايي‌اش را به او مي دوزد و گوش مي‌دهد به آن‌چه كه بسيار شنيده است و تنها بر خود و در خود زمزمه مي كند و از قول محمد علي بهمني مي گويد:
يك عمر دور و تنها، تنها به جرم اين‌كه                             او سرسپرده مي‌خواست، من دل سپرده بودم
يا به ياد رودكي مي‌افتد كه مي‌گفت: با صدهزار مردم تنهايي...... بي صدهزار مردم تنهايي
آن‌چه در اين "پايان" گفتم داستان است و آن چه در ابتدا گفتم واقعيت جامعه ي ما اين داستان بگذار و آن واقعيت ببين



» ادامه مطلب

۱۳۸۷ دی ۲۳, دوشنبه

لغو امتیاز نشریه ای که تازه از توقیف در آمده بود


 


» ادامه مطلب

۱۳۸۷ دی ۲۲, یکشنبه

Ice pack

 


تمام این سیاره را



آب گرفته


حالا برای نفس کشیدن


دنبال«زمین» بگرد


«قورباغه ی مأیوس»


 


 


پی نوشت:همیشه این آرم فروشگاه های آیس پک را می دیدم سر در نمی آوردم که «آیس پک» چه ربطی به قورباغه ی مایوس دارد. من که زبان انگلیسی را با شرم ساری تمام در حد I is a windowمی دانم اما می دانستم بالاخره «آیس پک»نهایتش یعنی بسته ی یخی. ولی چیزی که توجه مرا جلب می کرد یاس و تنهایی آن قورباغه در گوشه ی آن تبلوی تبلیغاتی بود. این شعر را هم نوشتم. آخرش یک بار رفتم از یکی از مدیران این نمایشگاه ها پرسیدم که داستان این قورباغه ی مایوس چیست. ایشان نیز غیر از این که بگوید ما تنها به ثبت یک علامت تجاری نیاز داشته ایم و به این خاطر این آرم ماست و ربط معنایی ندارد,نتوانست کمک بیشتری بکند.به هر حال من و این قورباغه برای کمی زمین مایوس مانده ایم...


 مطالب مرتبط: شعرهای من

» ادامه مطلب

چند شعر اس.ام.اسی


۱-



دلتنگی


تنها سرزمینی است


که مرز ندارد


و پادشاه اش عاشق شوریده ای است


نه قصد کشور گشایی دارد


نه لحظه ای از سرزمین اش را به کسی خواهد داد.


» ادامه مطلب

۱۳۸۷ دی ۲۱, شنبه

نگاهی کوتاه به شعرهای اس.ام.اسی

من نمی دانم که آیا چنین عنوانی قبلا وجود داشته یا اصلا وجود دارد.یک بار جناب عبدا... لطیف پور در نظری درباره ی 13سطر از نبودن ات گفته بود به این شعر ها «اس.ام.اسی» می گویند. خوب من همان موقع نخواستم که بگویم. من خودم به این تئوری رسیده ام و اصلا این گونه شعر ها را «اس.ام.اسی» می دانم. دلیل دیگرش هم این بود که شعرهای 13سطر از نبودن ات مربوط به دورانی می شد که من هنوز موبایل نداشتم و حقیقتا آن شعرها زاده ی اس.ام.اس نبود. اگرچه منظور از شعرهای اس.ام.اسی لزوما شعرهایی نیست که به وسیله ی اس.ام.اس نگاشته شده است.از سوی دیگر همه ی ما می دانیم و می بینیم که گاه تکه های ادبی یا شعرهای کوتاهی میان موبایل های دوستان ردوبدل می شود که شاید آن ها را هم مردم شعرهای اس.ام.اسی بدانند. اما منظور کامل من از شعرهای اس.ام.اسی شعرهایی است که «در کوتاهی یک جواب ساده در اس.ام.اس زاده می شود.» ذاتا موبایل پدیده ای مدرن و مربوط به اواخر قرن ۲۰ و اوایل۲۱ است. شعر اس.ام.اسی خود زاده ی« مفهوم و عینیت شهر» به معنای مدرن آن است.از نظر مفهوم بدان معنا که اگر یکی از ویژگی های شهر را سرعت و شتاب در مقابل کندی و آرامی روستا یا هر جامعه ی غیر شهری بدانیم.یکی از مواردی که باعث و موجد و موجب «آفرینش در لحظه ی» شعر کوتاه در جواب یک اس.ام.اس می شود همان سرعت است.


از دیگر مفاهیم شهر شکل نگاه اقتصادی و حساب شدگی همه ی امور و نیز سنجش و قابلیت اندازه گیری و حجم و مقدار در مقابل آزادی و تساهل نگاه جامعه ی غیر شهری نسبت به این مفاهیم است.....


» ادامه مطلب

موفقیت های جنبش زنان ایران ادامه دارد

اگرچه در ایران به دلیل ساختار متسلب سیاسی و رسانه ای طوری با جنبش های زنان برخورد می شود که انگار نه انگار یکی از فعال ترین جنبش های اجتمااعی طول تاریخ یران در حال فعالیت و فراگیرشدن در میان مردم است. اگرچه هر روز بر حجم فشارهایی که بر فعالان جنبش های زنان افزوده می شود .هر روز از طرق مختلف چه به شیوه ی تنظیم لوایحی کاملا ضد انسانی برای مشغول کردن جنبش زنان به وضعیت های این زمانی نگر و در حال باقی گذاشتن آن هاباشد و چه به شیوه ی جنگ رسانه ای و تحقیر و توهین علیه زنان و چه از راه بازداشت و زندانی کردن و احکام سنگین و ناعادلانه علیه آنان باشد به طوری که به طور میانگین درماه یک فعال زن یا بازداشت می شود یا بازجویی و یا حکم و یا کیفرخواست تازه به دست اش می رسد. اما در بیرون از مرزهای و در ساختار های سیاسی و دموکراتیک که نگاه انسانی تری براین ساختارها حاکم است همین جنبش زنان ایران است که مورد تقدیر و قدردانی قرار می گیرد چرا که از نگاه آن ها فعالان این جنبش کسانی هستند که برای احقاق حقوق حقه ی بخشی از انسان ها در تلاش هستند.
در راستای همین موفقیت ها کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیز در ایران, بعد از آن که چند سال پیش توسط پروین اردلان, موفق به دریافت جایزه ی جهانی«اولاف پالمه» شد و در چند ماه گذشته نیز توسط سازمان گزارش گران بدون مرز به عنوان برنده ی جایزه ی سالیانه انتخاب شد. امروز نیز برنده ی جایزه ی «سیمون دوبوار» فمینیست مشهور فرانسوی شد.



به گزارش رادیو فرانسه جایزه سیمون دو بووار دو سال است که در روز نهم ژانویه، روز سالگرد تولد این نویسندۀ بزرگ فرانسوی و نظریه پرداز دفاع از حقوق زنان، به یک شخصیت یا نهادی که در راه دفاع از حقوق زنان تلاش می کند اهدا می شود. امسال این جایزه به کمپین یک ملیون امضا, به خاطر آن چه که برگزار کنندگان این جایزه «جسارت زنان ایرانی و بدیع بودن شکل مبارزه اشان» و هم چنین فعالیت آن ها«در جهت توضیح معنا و ماهیت حقوق بشر و حقوق زنان به خود زنان»  دانسته اند تعلق گرفته است.

خانم جولیا کریستوا ، نویسنده و روانکاو معروف فرانسوی که بنیانگذار و رئیس هیأت داوران این جایزه است در گفتگویی با رادیوی فرانسه در بارۀ جایزۀ امسال گفته است:


"سیمون دو بوار دنبالۀ مبارزۀ زنان را که دو قرن است ادامه دارد در دست گرفت . سیمون دو بوار با کتابش "جنس دوم"، که شهرتی جهانی دارد، انقلابی در این جنبش بوجود آورد. هیات داوران این جایزه که حدود بیست شخصیت جهانی را در برمی گیرد و چندین زن و مرد نویسنده، جامعه شناس، فیلسوف، روزنامه نگار و سیاستمدار در آن شرکت دارند امسال خواسته اند بر این نکته انگشت بگذارند که مبارزه برای حقوق زنان تنها مسئلۀ زنان فرانسوی، اروپایی و غربی نیست بلکه زنان را در تقریباً سراسر جهان به خود جلب کرده است. سال گذشته این چایزه به تسلیمه نسرین که تحت تعقیب و آزار است داده شد.امسال ما سخت تحت تأثیر جسارت زنان ایرانی و بدیع بودن شکل مبارزه اشان قرار گرفتیم. این جنبش کار مهمی را در جهت توضیح معنا و ماهیت حقوق بشر و حقوق زنان به خود زنان انجام می دهدو آن ها را تشویق می کند که علیه تضعیقات مبارزه کنند. کمپین یک میلیون امضاء جنبش بدیع و تازه ایست چون بر محور یک زن پیشرو و مشهور شکل نگرفته است بلکه جنبش وسیع است زیرا زنانی که در آن فعال هستندبه دیدار زنان دیگر می روند، با آن ها بحث می کنند ، خانه به خانه سر می زنند و حقوق زنان را تک به تک به آن ها توضیح می دهند. از این طریق و از راه اینترنت یک شبکۀ وسیع فکری بوجود می آورند که همنوع زنی را ، از اقشار کم درآمد گرفته تا زنان مرفه، در بر می گیرد و این دقیقاً با روح کار سیمون دو بووار همخوانی دارد. ما با اهدای این جایزه می خواهیم این زنان را تشویق کنیم و علاقه ، عشق و همبستگی خود را به آنها نشان دهیم".

چنین توفیقاتی برای جنبش زنان ایران از یک سو به معنای تاثیرگزاری فعالیت آنان و شناخته شدگی در عرصه ی جهانی است و از سوی دیگر شأن و قدرت این جنبش را به خود زنان و مردم جامعه ی جهانی و به ویژه به همه ی فعالان حقوق بشر ایرانی نشان می دهد تا امیدوارانه تر در راهی که برگزیده اند فعالیت نمایند. از سوی دیگر نوعی تلنگر به برخی روشنفکران وفعالان در دیگر حوزه هاست که نهایت فعالیت شان برای احقاق حقوق زنان به امضا کردن یک بیانیه می رسد که در برخی موارد حتا از این کار هم ناتوانند. یک بار دیگر باید یادآوری کنیم مسئله ی تبعیض جنسیتی علیه زنان تنها مسئله ی زنان نیست بلکه مسئله ی جامعه ی ایران است. همان طور که دیگر اشکال تبعیض هم همانند تبعیض قومی تبعیض مذهبی و..تبعیض طبقاتی نیز این شمول را شامل می شود.
» ادامه مطلب

۱۳۸۷ دی ۲۰, جمعه

گزارش سازمان دیدبان حقوق بشر از کوردستان ایران

ایران به سرکوب در مناطق کردنشین پایان دهد


مخالفان به زندان افتاده و کتاب ها و نشریان توقیف می شوند 


نیویورک؛ ژانویه ۲۰۰۹: سازمان دیده بان حقوق بشر در گزارشی که امروز  منتشر کرد از دولت ایران خواست عبارات و تعاریف کلی و مبهم در قوانین امنیت ملی را که برای سرکوب مخالفت های صلح آمیز در مناطق کوردنشین از آن استفاده می شود را اصلاح یا به کلی لغو کنند و به بازداشت های خودسرانه مخالفین و منتقدین کورد پایان دهند. 


» ادامه مطلب

۱۳۸۷ دی ۱۹, پنجشنبه

انسان- عاشق

انسان فرصت کوتاه هستی است برای عاشق شدن. هستی را اگر عظمتی غیر قابل توصیف یا اندازه گیری بدانیم و زمان را وضعیتی ازلی ابدی,آن گاه می توان پی برد که عمر یک انسان در این عظمت گاه بی پایان و بی آغاز چه اندازه کوتاه و ناچیز است. اما این عمر از ان رو اهمیت و عظمت می یابد که بدانیم برای این که هستی بتواند عشق را تجربه کند تنها یک راه دارد و آن حضور انسان است.زیرا که در کل هستی,تنها انسان است که می تواند سوژه یا ابژه ی عشق شود.زین رو هستی تنها از طریق انسان می تواند عاشق شود. بنابراین انسان فرصت هستی است. «انسان عاشق»

پی نوشت: ایستگاه متروی هفت تیر سه دیوار جدا از هم دارد وقتی از سمت شمال غربی میدان پایین می آیی بر دیوار اولی به خط کوفی نوشته«انسان» دیوار میانی خالی است و بر دیوار سوم نوشته «عاشق».
» ادامه مطلب

۱۳۸۷ دی ۱۸, چهارشنبه

"جان" یا "جهان"(یادی از دکتر جواد یوسفیان)

آن وقت ها که دردانشگاه علامه درس می خواندم. در دانشکده ی علوم اجتماعی استاد بسیار نازنینی داشتیم که از دید من یکی از آخرین بازمانده های نسل استادان به تمام معنایی بود که آدم با شنیدن نام «استاد دانشگاه» چنین شخصیتی در ذهن اش تداعی می شود. یعنی شکل واقعی استاد بود. ادبیات ایران زمین خوب می دانست و با حافظ و مولانا و سعدی انس داشت وفروغ شاملو را دوست می داشت. مطالعه ی عمیقی در عرفان شرقی و اسلامی داشت و از آن سو فلسفه و علم اجتماع غرب را از افلاطون تا نیچه و متاخرتر از وی نیز می دانست.جامعه شناسی آموخته بود و فرهنگ شناسی اندوخته و مردم شناسی فرهنگی به ما درس می داد و جامعه شناسی ادبیات.مترجم کتاب «تاریخ اندیشه ی اجتماعی» بارنز و بکر بود و صاحب تالیفاتی چند..دکتر جواد یوسفیان نام شیرین و مهربان این استاد بود.


» ادامه مطلب

ظهر عاشورا

..........برو در یک پیاده رو قدم بزن. پرسه بزن. بزرگ راه ها گز کن.. مگر نکرده ای....پیاده رو بوی سس خردل کهنه شده لای سنگک کپک زده می دهد. سیگار برگی از پوست خیس یک سگ هار بپیچ.بوی نفس های ات در گلوی ات می پیچد. بویی شبیه انتهای پاشنه ی عرق کرده می دهد. سیگارت را عمیق تر پک بزن.هاری مزا جت را سورئال تر می کند. زنی از آن سوی خیابان قیمت را برای ماکسیمایی که این طرف بوق می زند. داد می زند.تو قیمتی نداری.از استخوان های صورت چه گوارا بوی کوبا می آید. در تی شرتی که زنی مانتو ای اش را گشوده است. تو ناسیونالیست بودی باید بوی کوردستان می دادی. از این زن بدت می آید. احساس عقده ای بودن می کنی. سیگار برگ ات خوب پک نمی دهد. پوست سگ خیس است. طعم خون سگ در لای دندان های در جوانی پوسیده ات له له می زند.........


» ادامه مطلب

۱۳۸۷ دی ۱۷, سه‌شنبه

انفجار کاظمین و ثبت نام برای عملیات استشهادی

در خبرها خواندیم که یک زن که کمربند انفجاری به خود بسته بود با منفجر كردن آن در صف زایران حرم يكي از امامان شيعه که طبق معمول تعداد زیادی از آن ها ایرانی بودند موجب کشته و زخمی شدن تعداد زیادی از مردمان همین سرزمین و همان سرزمینی هم که خود در آن می زیست شد.طبیعتا تاثیر و تاثر زیادی از این خبر بر ذهن هر شنونده ای باقی می ماند


» ادامه مطلب

آزادی دو دانشجو از زندان



» ادامه مطلب

۱۳۸۷ دی ۱۶, دوشنبه

خانه ی قبیله ی غم

دارم کاست«پرشنگ» عباس کمندی با نوازندگی بی نظیر کامکارها را گوش می دهم.ترجمه ی قسمت کوتاهی از این ترانه را به صدای عباس کمندی تقدیم می کنم:


چشم سیاه لیلی


رو سوی ما گردان


خانه ی قبیله ی غم


این«سو» ست

» ادامه مطلب

۱۳۸۷ دی ۱۵, یکشنبه

یقه ی دختر12 ساله را هم می گیرند

مادرش می گوید از ظهر که خانه آمده هی گریه می کند.این قدر گریه کرده که چشماش سرخ شده. برادرم می گوید: از من پرسیده آخه بابا به اونا چه من چی می پوشم و چرا پوتینم این شکلی است؟



خودش می گوید وقتی آن زنه دستم را گرفت تمام تنم می لرزید.وقتی من را به داخل ماشین بردند نمی دونستم از ترس چی بگم. از وقتی که خانه آمده ام نتوانسته ام درس بخوانم.می گوید این همه زن و دختر در خیابان که خیلی هم بد لباس می پوشند مگر من چکار کرده ام؟


» ادامه مطلب

گرچه پیرم تو...

به نظرم پیری همیشه یک احساس است تا یک وضعیت.کاری به بحث فیزیولوژیک آن ندارم که به هر حال بافت های بدن بعد از مدتی فرسوده می  شوند و توان قبلی خود را از دست می دهند.اما این که احساس جوانی ای کودکی یا پیری داشته باشی یک حس است و من که همه ی عمرم یعنی عمری که از آن خاطره ی کامل دارم(بعد از کودکی) احساس پیری داشته ام.


» ادامه مطلب

۱۳۸۷ دی ۱۲, پنجشنبه

غزه و سکوت من و تو

آیا بحران غزه یک بحران در ابعاد جهانی است؟آیا وظیفه ی کسانی که نام روشنفکر را یا به دوش خود نهاده اند و یا به دوشش شان گذاشته شده تنها بر این بنا نهاده شده که بیانیه ی مخالفت اعدام با فلان کس و آزدی بهمان کس را امضا نمایند یا در حوزه‌ی مسائل جهانی   تنها در حد این‌ است که نسبت به پیروزی اوباما واکنش نشان دهند و مقاله ویادداشت و تحلیل بنویسند یا آن که جذابیت بصری سارا پیلین آن ها را وادار نماید که رای به پیروزی مک کین قبل از انتخابات آمریکا بدهند؟ یا این که نسبت به برابری حقوق زنان و ظلمی که نسبت به کارگران می رود بنویسند و با اعدام نوجوانان زیر۱۸سال برای حفظ موقعیت روشنفکر نمایی مخالفت کنند؟ آیا حتا در صورت تلاش برای روشنفکر‌نمایی همه‌ی توان روشنفکرنمایی ما حتا, تا همین حد است؟

گر چه همه ی این سوال ها هر کدام پاسخ مثبت دارند و می تواند درست باشد؟ اما چگونه است که یک هفته از بحران غزه می گذرد و بسیاری از ما زبان در کام کشیده ایم و هر  لاطائلاتی می نویسیم جز یک اشاره ی کوچک به کشتار نزدیک به ۵۰۰نفر که فعلا سازمان ملل با همه ی مهربانی های آشکارش با اسراییل بیش از ۶۰نفر از آنان را زنان و کودکان و غیر نظامیان اعلام کرده است. یا عده ای منتظر آن اند که تعداد از نظر آن ها به حد فاجعه برسد همان طور که در صحبت های خصوصی برخی هست که هنوز آن قدرها هم نیست بالاخره در یک جنگ ساده هم همین تعداد کشته می‌شوند!! و غافل‌اند که به گفته ی آدورنو  به هنگام سخن گفتن درباره‌ی فاجعه، حرف زدن از تعداد و کمیت فاجعه و حماقت است.

خوب می توانیم چد دلیل  و البته توجیه ساده و آشکار برای این اقدام عده ای در نظر بگیریم که معروف ترین آنها دلایل زیر است

۱-یکی از طرفین درگیر معادلات فلسطین و لبنان و اسراییل جمهوری اسلامی است و ما که یا سر مخالفت و یا سر انتقاد به جمهوری اسلامی دارییم نگران آن هستیم که هرگونه موضع گیری ما به همراهی با مواضع جمهوری اسلامی بیانجامد و این برای پرستیژ همیشه منتقد و زاویه دار ما نسبت به جمهوری اسلامی, می تواند حکم فاجعه را داشته باشد.از سوی دیگر ممکن است مورد سو استفاده ی جمهوری اسلامی قرار بگیرد و در آن صورت هم آب به آسیاب سیاست‌های جمهوری اسلامی, که مورد انتقاد ماست, ریخته ایم.

۲-مدت هاست که ژست مخالف جریان آب گرفتن خود به نوعی باعث جلب توجه است و زمانی که همه ی سمت و سوهای انتقاد به سوی اسراییل باشد آن وقت ما می تواینم در یک حرکت غافل گیرانه و روشنفکرمابانه سمت و سوی انتقاد را به فلسطینی ها برگردانیم و از کشته شدن اسراییلی‌ها به دست حماس و دیگر گروه های مسلح فلسطینی صحبت کنیم خوب ما که مدت هاست چنین موضعی را انتخاب کرده ایم امروز تنها کار ممکن برایمان سکوت کردن است

۳-از سوی دیگر فلسطینی ها و گروه های مسلحی چون حماس خود مرتکب  رفتار های غیر انسانی نسبت به دشمن شان اسراییل می شوند که غیر قابل انکار است. نیز برخی از این گروه ها به ویژه حماس که امروز در واقع یک طرف به وجود آورنده ی فاجعه است وابستگی تشکیلاتی عقیدتی و حتا تسلیحاتی به برخی کشورهای دیگری دارند که از جمله سودبرندگان همیشگی لاینحل باقی ماندن معادلات صلح خاورمیانه به ویژه صلح اسراییل و فلسطین هستند. این موضوع نیز خود باعث می شود که نیروی بازدارنده ای در ما به وجود بیاید که نسبت به چنین وضع اسف باری موضع نگیریم.

اما همه ی این ها حتا اگر درست باشد که بسیاری از آن ها هست اما آیا باز می تواند دلیل و توجیه خوبی برای بی واکنشی ما باشد؟ این که نسبت ما با قضیه چقدر است  و نسبت ما با برخی گروه های درگیرماجرا چگونه است و روابط معادلات چند مجهمولی از این دست که آیا در این میان حق اسراییلیان تضییع می شود یا فلسطینیان و این که محکوم کردن ساده ای کشتاری که اکنون در حال جریان است به نفع کدام یک از گروه ها و کشورهای درگیر ماجرا تمام می شود نمی تواند از این حقیقت جلوگیری کند که اکنون و در این لحظه عده ای دارند جان خود را از دست می دهند و من سکوت کرده ام؟؟؟



» ادامه مطلب