۱۳۹۱ مهر ۴, سه‌شنبه

گریه از گلو

اشك رابطه ى مستقيمى با گلوى انسان دارد. به اعتقاد من پزشكان خوب بررسى نكرده اند وگرنه مركز فرماندهى اشك در گلوى انسان است. هرگاه را گلوى آدمى گرفته شد اشك انسان ناخودآگاه جارى مى شود. همان گونه كه چيزى در گلو مى پرد و راه گلو را مى بندد. قدرت دلتنگى اى كه راه گلو را مى گيرد، از حبه قندى كه در گلو مى پرد بيشتر است. چه اگر چيزى در گلو بپرد ممكن است يكي دو قطره اشك در چشم برويد اما وقتى بغض را گلو را گرفت پهناى صورت انسان را اشك فرا مى گيرد. و بغض رابطه ى دقيقى با دلتنگى دارد. دلتنگى يك حالتى است كه وقتى از خواب بيدار مى شوى به هر چيزى كه فكر مى كنى يك جايى از گلوت مى سوزد. يك سوزش نرم آشنا. همچون سوزش يك زخم آشنا كه روى زخم خشك شده و زيرش هنوز زنده است و نمى تونى زخم رو بكنى. به زخم دلتنگى ات هيچ وقت اعتماد نكن، كه خوب شده، بهش دست نزن چون خون گرم و تازه اش را خواهد افتاد و درد و سوزش از گلويت به جاهاى ديگرت سرايت مى كند.

0 comments:

ارسال یک نظر