۱۳۹۱ شهریور ۲۴, جمعه

پرده‌ی بکارت آقای نویسنده‌ی فارسی زبان مقیم فرانسه


زنی می شناسم که ۴۲ سالش است،نزدیک به یک دهه است که اروپا زندگی می‌کند. ایشان می‌خواهد رابطه‌ی جنسی داشته باشد. اما می‌خواهد«بکارتش» را (بخوانید تمامیت ارضی هویتش)را هم ‌چنان حفظ کند. حتا دوست پسر خارجی هم گرفته و به دوست پسرش گفته بود باید جوری با من سکس کنی که بکارتم حفظ شود می‌‌خواهم نگهش دارم. مرد با خنده پرسیده بود می‌خواهیش چیکار.؟ گفته بود من ایرانی هستم و می‌خواهم به شیوه‌ی ایرانی نهایتا ازدواج کنم.
نویسنده‌ای می‌شناسم که موسیقی غربی گوش می‌دهد، رمان نویس است، فلسفه‌ی مدرن و پسا ساختارگرا به عنوان مثال «زیل دلوز» مطالعه می‌کند و مقیم قلب اروپا و مهد دموکراسی است. اما ایشان هم به شدت دنبال این است که بکارت فکری‌اش از دوران «اصطهبانات صفویستی و پهلویستی»‌اش را که دقیقا نقش همان پرده‌ی بکارت‌را برای آن خانم بازی می‌کند،حفظ کند.
ایشان نیز و خیل عظیمی از این دست مثلا نویسنده و روشنفکران دقیقا عین همان خانمی هستند که آمده‌است اروپا و اینجا می‌خواهد از زندگی و آزادی بهرهمند باشد و بدون شک به حقوق زنان نیز معتقد است و رابطه‌ی جنسی‌اش را هم داشته باشد، اما به شرظ حفظ پرده‌ی بکارت اش.
این‌ها نیز مدعی حقوق انسان هستند، مدعی دموکراسی و مدعی حقوق بشر مدعی آزادی و البته اگرچه در همان قلب اروپا نیز هنوز معتقدند زبان فارسی قندی است که به بنگاله می‌رود، اما زبان دیگران را مسخره می‌کنند حقوق طبیعی و انسانی مصرح در منشورهای بین‌المللی را رسما با بیانیه انکار می‌کنند و استاتوس می‌زنند که میلیون‌‌ها انسان را با تفکر در روستا مانده‌شان مسخره کنند تا از روستای خودشان مثال بیاورند. آن‌ها مدعی و خواهان همه چیز هستند اما به شرط حفظ پرده‌ی بکارتشان. که بعدا با افتخار به دیگران نشان بدهند خونی که ازشان خواهد رفت. وگرنه برایش خون خواهند ریخت مثل خون قتل ناموسی و خون وطن پرستی....

از طرف یک شاعر و روزنامه‌نگار کورد روستایی ایرانی فارسیزه نشده‌ی با طرف

0 comments:

ارسال یک نظر