‏نمایش پست‌ها با برچسب مردسالاری. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب مردسالاری. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۲ اسفند ۱۹, دوشنبه

مردان فمینیست در جامعه سنتی ایران

عرصه سوم- صفورا الیاسی: مردان فمینیست و برابری خواه تجربه سختی در جامعه سنتی ایران دارند، تجربه ای که تنها به برخوردهای تحقیر آمیز دوستان و آشنایان محدود نمی شود.
بسیاری زنان نیز آنها را باور ندارند و به آنها به دیده ی شک نگاه می کنند و حتی آنان را مرد “بتا” خطاب می کنند. شهاب الدین شیخی مثال خوبی برای توصیف این دسته از مردان در جامعه ایران است. در این رابطه با شهاب الدین شیخی فمینیست، فعال دانشجویی،حقوق بشر و روزنامه نگار گفت و گویی انجام دادم و از او پرسیدم:
- چگونه به عنوان یک مرد فمینیست خود را معرفی می کنی ؟
من یک معرفی از خودم در وبلاگم دارم که من یک انسانم که اتفاقا مرد هستم، اتفاقا کورد هستم و اتفاقا در ایران به دنیا آمده‌ام.اما جواب این پرسش که خودم را چگونه معرفی می کنم، در این لحظه از اوقات زندگیم که تجربه‌های جدید و عمیق و برنده‌ای را از سر می‌گذرانم خیلی سخت است. خیلی سخت از آن رو که بیش از یک سال است از هر هویتی که احاطه‌ام کند فاصله گرفته‌ام و می‌گیرم. بدون شک من روزنامه نگار، فمینیست، شاعر، فعال حقوق بشر و… بوده‌ام. یعنی فمینیسم حداقل برای من یک باشگاه نبوده که من بروم کارت عضویت آن را پر کنم و بعد از آن با تمرین و ممارست مثل یک فوتبالیست تبدیل بشوم به یک فمینیست. شعر گفته‌ام شاعر خوانده شده‌ام. برای حقوق بشر فعالیت‌هایی انجام داده ام یا نوشته‌ام فعال حقوق بشر هم ملقب شده‌ام.اما و صد اما اگر قرار بر موضع گیری باشد. دقیقا جایی که فمینیسم را به صورت یک انگ، یا گاهی یک فحش و یا گاهی به صورت یک جرم به کار می برند بدون شک می‌گویم و معرفی می کنم فمینیست هستم.
- چرا فکر می کنی یک فمینیست هستی؟
فمینیست هستم چون انسانی هستم که اگرچه جنس و جنسیت برساخته شده‌ام در جامعه‌ی مردسالاری «مرد» عنوان شده ،اما همین جنس و جنسیت برساخته شده نیز از سوی همین مردسالاری مورد تهاجم قرار گرفته و بلاهای زیادی سر مابه‌ازا و ارزش افزوده‌ی انسانی‌ام آورده است. از سوی دیگر بخشی از هویت انسانی من بدون شک سازه‌هایی زنانه دارد. در واقع وقتی من به این تقسیم بندی جنسی و جنسیتی معتقد نیستم پس این دوگانه ساز جنسی و جنسیتی هویت انسانی‌ام را مورد تهاجم قرار می‌دهد.
از دید من انسان موجودی مولتی سکسوئل و مولتی جندر است و نمی‌توان او را در یک جنسیت ویژه قالب بندی و زندانی کرد. اما باز هم تاکید می‌کنم حتا در این تقسیم بندی برساخته شده وقتی بخشی از هویت اجتماعی و فرهنگی و انسانی من به عنوان جنس دیگر یعنی زن مورد تهاجم و تبعیض قرار می‌گیرد در واقع سرمایه‌ی انسانی شخصی و اجتماعی من مورد تبعیض یا تحقیر یا تهدید و تحدید قرار می‌گیرد. پس موضع می‌گیرم به عنوان فمینیست با این عنوان که فمینیسم را جنبش و مکتب فکری که علیه این هویت سازی کاذب و نیز این تبعیض و تحقیر و تهدید انسانی از سوی مردسالاری موضع می‌گیرد. فمینیست هستم زیرا من فمینیست را مکتبی یافته‌ام که علیه تمامی اشکال تبعیض موضع می‌گیرد و فمینیستی که به عنوان فمینیست دیگر اشکال تبعیض را نادیده می‌گیرد از دید من فمینیست نیست. همان‌طور که معتقدم هر انسانی که بیشتر و عمیق‌تر و انسانی تر هویت انسانی خودش را جست و جو کرده باشد بدون شک فمینیست است.

- نگاه خانواده ات نسبت به مسئله ی برابری طلبی چه بود؟
من در یک خانواده‌ی کاملا سلسله مراتبی بزرگ شده‌ام. بزرگ یک طایفه‌ی بزرگ بودن. بدون شک مردسالار و سلسله سارا و پدر سالار و عمو سالار و نهایتا برادر بزرگ سالار هم بوده است. اما نکته‌های تربیتی وجود داشته که پدر من احترام ویژه‌ای برای زن، برای دختر‌هایش، برای زنان دیگر قائل بود.
به عنوان نمونه مثلا وقتی کودک بودم و خواهرم آشپزخانه بوده و خواهرم را صدا زده‌ام که یک لیوان آب بیاورد پدرم بهم گفته برو خودت یک لیوان آب بخور و یک لیوان هم برای من بیاور. این یعنی که من حق ندارم انتظار این را داشته باشم که خواهرم لیوان آب دست من بدهد. ادب و احترام نسبت به خواهر و همسر برادر و.. از ارکان تربیتی بوده است. اما این به معنای این نیست که تفکرات مرد سالارانه در خانواده و جامعه‌ی من نبوده است. اتفاقا عمیقش هم بوده است. این که چگونه چنین مسیری را پیمودم یا چه داستانی اتفاق افتاد باید بگویم که راستش برخی چیزها هیچ نقطه ی شروع مشخص یا دلیل مشخصی ندارد. شاید بعد‌ها آدم در روان و زندگی و تاریخ خودش غور می‌کند و غوطه می‌خورد برخی نقاط را پیدا کند. اگر چه این نقاط شاید کلیدی باشند اما باید یادمان باشد برخی از کارکرد حافظه به حذف یا فراموشی معطوف است و نمی‌تواند صرفا یادآوری برخی نقاط معنای دقیقی باشد. با توجه به این مقدمه که گفتم اما می‌توانم بگویم شاید اصلی ‌ترین نقاطی که یادم مانده است برای من تنها پرسشگری کودکانه‌ام باشد نسبت به برخی مسائل که هرگز حاضر نمی‌شدم قبول کنم زیرا به نظرم غیر عقلانی، غیر طبیعی و به هرحال غیر قابل قبول می‌‌آمد که به برخی از آن‌ها در این جا اشاره کرد‌ه ام.
- ممکن است از روزی که فمینیست شدی برای ما بگویی؟
مشخصا به عنوان یک فمینیست. می‌توانم بگویم اولین بار این کلمه سال ۷۲ یا ۷۳ وقتی هنوز نوجوانی شاعر بودم و در این جلسات ادبی شهرمان شرکت می‌کردم گاهی که برخی نقدها را به برخی شعرها و داستان ها و نمایشنامه‌ها می‌کرد. یک بار یکی بهم گفت این حرف‌ها که تو می‌زنی « فمینیستی» است. راستش آن موقع و در لحظه حتا تلفظ درست کلمه را نفهمیدم. بعد از اتمام جلسه از آن شخص پرسیدم که ببخشید اون کلمه‌ای که گفتید چی بود. گفت: مگه نمی دونی. فمینیسم.. گفتم چی هست؟ گفت: اگر نمی دونی این حرفا چیه می زنی.. گفت خب این حرفا و اعتقادات خودم است… بعد گفت یعنی این حرف‌هایی که بحث حقوق زن و این چیزها می کنه… خیلی هم با لحن خوبی نگفت… بعد من رفتم کلی گشتم دنبال این کلمه.. اولین کتابی که پیدا کردم. کتابی بود به اسم « فمینیسم»، جنبش اجتماعی زنان، فکر کنم مال کسی به اسم آندره میشل بود و ترجمه دکتر هما زنجانی زاده بود. یک کتاب بود با چاپی بسیار معمولی و جلدی مقوایی که یک طرفش سفید بود و فکر کنم رنگ تیتر و عنوان کتاب هم آبی بود.. از آن به بعد فمینیسم یکی از اصلی ترین نحله‌های مطالعاتی من به جز فلسفه و زبان و شعر و جامعه شناسی شد..
- نگاه جامعه به شهاب به عنوان یک مرد فمینیست چگونه بوده است؟ بارها پیش آمده است که از پسران فمینیست شنیده ام که “گی” یا “زن ذلیل” خطاب شده اند، آیا تو هم تجربه ی مشترکی در این زمینه داشته ای؟
این سوال سوال جالبی است. چون واقعا برخوردهای عجیب، جالب و گاه غیر منطقی و گاه با مزه با من شده است و هنوز می شود. نگاه جامعه خب اول‌ها وقتی همیشه شکل انتقاد و اعتراض و این ها داشت در محافل خصوصی و عمومی بیشتر به این صورت به چشم می‌آمد که طرف می‌خواهد نشان دهد زیادی روشنفکر است. یا می گفتند می‌خواهد توجه زنان را به خود جلب کند و به اصطلاح‌شون پاچه خواری زنان را می‌کرد. حالا ذکر این نکته خالی از لطف نیست به دلایلی که اینجا مجالش نیست من که از ۱۷ یا شاید ۱۸ سالگی چنین بحث‌هایی را می‌کردم تحت هیچ عنوانی هیچ رابطه ی شخصی نمی‌خواستم با زنان داشته باشم و تا نزدیک ۲۴ یا ۲۵ سالگی واقعا من هیچ رابطه‌ی شخصی با زنان نداشتم. اصلا قضیه هیچ ربطی به شخص خودم نداشت. تنها و تنها برخی اظهار نطرها و یا قوانین عرفی اجتماعی و یا حتا قانونی رو مسخره و بدون دلیل می ‌دانستم. اما خب به قول معروف دهن مردم رو که نمیشه بست و البته منم باکی نداشتم. سال‌های دانشگاه این مسئله بیشتر شد. سال‌های دوران دانشجویی من مصادف بود با اوایل جنبش دوم خرداد در ایران و من در دانشگاه علوم اجتماعی علامه جامعه شناسی می‌خواندم. طبیعی بود که چنین مباحثی بسیار زیاد شود. بارها بسیج دانشجویی و انجمن اسلامی دانشکده رسما و با ذکر اسمم در برد آزاد دانشجویی در حیاط دانشکده علیه‌ام مطلب می‌نوشتند و به چنین مطالبی اشاره می‌کردند.
در مورد این‌‌که « زن ذلیل» ام بخوانند نه بگویم نه، شنیده بودم و گاه هنوز می‌شنوم اما خیلی کم بود. ببنید جامعه دقیقا شبیه همان الگوهای کلیشه‌ای ذهنی خودش رفتار می‌کند. من به دلیل نوع ظاهر فیزیکی که داشتم شاید در کلیشه‌های جامعه نمی‌گنجید که مردی با این هیکل و تیپ و قیافه زن ذلیل باشد. آن‌چه بیش از هرچیز در مورد من گفته می‌شد و فکر کنم هنوز هم گفته می‌شود « خانم باز» است. این پسوند«باز» که به معنی به بازی گرفتن است اتفاقا یکی از مواردی بوده که من همیشه با دوستان مردم سرش دعوا داشته‌ام. در واقع شاید اینجا بد نباشد که بگویم بیشترین دعوا و مبارزه‌ی من با « مردها» بوده است.
در واقع این مردهای همسن و سال و همکار و همکلاسی و هم علاقه و هم فعالیت من بوده‌اند که با برخی اظهار نظرهایشان چیزهایی گفته‌اند که من خیلی راحت پرسیده‌ام « ببخشید اون وقت چرا»! و یکی از این موارد همین پسوند « باز» بوده است. فکر کن کسی که از اوائل جوانیش به دوستان خود می گوید بریم دختر بازی.. و معترض شده آخه یعنی چی دختر بازی…. مگه دختر یک انسان نیست.. مگه دختر توپ است.. یا میله‌ی بارفیکس.. یا آب یا برف.. که می‌گویید بریم دختر بازی و الی آخر بحث‌هایی که بوده.. بعد بیایی به چنین انسانی صفت «دخترباز» یا « خانم باز» بدهی. این صفت هنوز هم ادامه دارد حتا چند وقت پیش خیلی رسمی از دوست عزیزی که خودش هم فمینیست است وسط یک بحث و دعوا نوش جان کردم.

- آیا این جامعه قضاوت دیگری هم به مردهای فمینیستی چون شما داشته است؟
جامعه‌ی مردسالار هترونورماتیک با آن ارزش‌های مردسالارانه و هنجارهای دگرجنس‌گرایانه برای دفاع از همان ارزش‌ها هم که شده کمتر به مردی که قدو هیکل و صورت تیپ ظاهری مثلا خشن و مردانه‌ای( طبق معیار‌های خودش) دارد، صفتی مثل « گی» یا «همنجس‌گرا» و البته به قول آن‌ها همجنس‌باز می‌دهد.
از دید این جامعه حتا از دید زنان‌اش و حتا گاه زنان قعالش مرد گی یا هم جنس گرا احتمالا مردی است که خیلی ظریف است. خیلی آرایش ‌می‌کند. روحیه لطیف و آرام و تدافعی دارد. مظلوم است. سر به زیر است و قابل زور گفتن است. در واقع وقتی ارزش‌ها و باورها هترو نورماتیک و مردسالارانه بنیاد باشد به باورش دقیقا موجود قابل سکس موجودی است ضعیف و لطیف خفیف، بنابراین نمی‌خواهد چنین صفت‌هایی را به کسی که دارای ارزش‌های مورد تایید جامعه مردسالار دگرجنس‌گرا باور نسبت دهد.
البته این باور در مورد من وجود داشته است. اما ظاهرا بیشتر به خاطر دفاعم و یا تاکیدم روی حقوق هم‌جنسگرایان بوده است. یک بار دوستی به من گفت که من واقعا فکر می‌کردم تو هم‌جنس گرا هستی. نکته‌ی دیگر که باعث این برداشت می‌شود به ویژه از سوی خانم‌ها این بوده که خودشان بارها گفته‌اند که آنقدر برایشان عجیب بوده که همیشه تحت آن حالت تهاجمی که از سوی مردان دیگر قرار گرفته‌اند و از سوی من چنین حسی بهشان دست نداده، بیشتر فکر کرده‌اند که احتمالا من همجنس‌گرا هستم. برای همین چنین رفتارهایی حتا در شکل ساده و معمولی آن‌هم از من نسبت به آن‌ها سر نزده است. بدون شک از دید آن‌ها شهرت فعالیت من به عنوان یک مرد فمینیست نیز موجب ازدیاد چنین حسی شد است.

تجربه‌ی جالب دیگر که باید بگویم و فقط در حد اشاره به آن می‌گویم و قصد باز کردن آن را ندارم این است. که سال ۲۰۱۲ از سخنرانی در یک سمینار حذف شدم به دلیل شائبه‌ی این‌که من « ممکن است کمی گی باشم» و سال ۲۰۱۴ از یک سخنرانی و سمینار دیگر این بار تحت شائبه‌ی این‌که گی نیستم از سمینار احتمالا حذف شدم.. حداقل این بحث به صورت جدی مطرح شده است. اگر چه ممکن است تنها دلیل حذف نبوده باشد و دلایل دیگری هم بوده باشد. اولی یک سمینار سیاسی بود و دومی ظاهرا یک سمینار فمینیستی …
اما همانطور که گفتم بیشترین برخورد و قضاوت در مورد من همان مفهوم عزیز و دوست داشتنی دوستان یعنی خانم بازی بوده است. در یک تجربه‌ی جالب و غمگین کننده دوستی پشت سر من از دوست دیگری پرسیده بود تو هم مثل این شهاب شیخی فمینیست هستی؟ طرف گفته بود شاید از او هم بیشتر فمینیست باشم هرچند این امر قابل اندازه گیری نیست اما منظورت چیست؟طرف گفته بود راستش منم دوست دارم با زنان زیادی بخوابم ولی حوصله‌ی دفاع از حقوق زن ها و این برنامه‌ها را ندارم…یادم نیست آن دوست در جوابش چه گفته بود. اما بد نیست به عنوان تجربه‌ یک مرد فمینیست بگویم(حداقل تجربه‌ی خودم را می‌گویم) باید بگویم که برای این نوع تفکر نه تنها از زاویه و خاستگاه و توهین آمیز بودنش هم نسبت به مرد و هم نسبت به زن، متاسفم بلکه باید بگویم واقعا و صادقانه می‌گویم اگر خدای ناکرده مردی به چنین قصدی می‌خواهد وارد چنین فعالیت‌هایی بشود، این ره به ترکستان که هیچ به هیچستان است.

این تصور ابلهانه از ابله پنداشتن زنان بر می‌آید. هنوز این تصور که زن موجود ناقص‌العقل است و می‌تواند به ساده‌ترین حیله‌ها فریفته شود همزمان و هم ارز با تصور فریبکار بودن و اغواگر بودن زنان ادامه دارد. این که فکر می‌کنند هر زنی با ماشینی گران‌قیمت، یا خانه‌ای گران‌قمیت و یا فرمایشات و فعالیت‌هایی گران قیمت فریفته می‌شود تصور ابلهانه‌ای بیش نیست. باید پرسید منظور چنین دوستانی کدام زنان است. آیا این که مرد فمینیست را «‌خانم‌باز» می‌پندارند خارج از این بحث است که فکر می‌کنند این مردان این حرف‌ها و این فعالیت‌ها را می‌زنند که فریب بخورند. اولا تجربه نشان داده که بسیاری از زنان معمولی (منظورم غیر اکتویست‌هاست) به دلیل جامعه پذیر شدن در همان الگوهای جامعه‌ی مردسالار، یک مرد « سالار» و قوی و خشن و همچین با الدرم بلدرم بیشتر می‌پسندند تا مردی که هنگام کافه خوردن و یا هنگام بحث بر سر یک موضوع اجتماعی فرهنگی و یا حتا در یک مهمانی با آن‌ها بحث فمینیستی بکند. زنان اکتویسیت هم خودشان علیه همان وضعیتی هستند که از زنان کاالاهای ابلهانه‌ی قابل فریفتنی می‌سازد پس این کدام زنان هستند که به باور آقایان و خانم‌هایی که از لرزه‌های کوچک پایه‌های مردسالاری خشمگین شده‌اند و می ‌خواهند با این روش به تحقیر زنان و مردان بپردازند.
- و از نگاه جامعه ی فمینیستی به خودت بگو؟
در مورد نگاه جامعه‌ی فمینیستی خب می‌تونم بگم به صورت کلی برای من پذیرندگی وجود داشته است. راستش فمینیست عنوان شدن من و یا حتا فعال جنبش زنان عنوان شدن من از سوی خود دوستان فعال فمینیست و جنبش زنان بود. من آدمی بودم و هستم که زندگی خودم را می‌کنم. خب همان طور که گفتم برخوردها و انتقادات من از خیلی وقت پیش شروع شده بود. یادم هست اولین مقاله‌ام را به صورت اختصاصی در مورد زنان در ۲۲ سالگی و در مورد نگاه و نقش اختصاص داده شده به زنان در ادبیات و تئاتر بود. بعد‌ها همین مطلب نوشتن‌ها، همین جلسات و همایش‌ها و تجمعاتی که در مورد مسائل مربوط به زنان شکل می‌گرفت و شرکت به عنوان سخنران یا عضوی از میزگرد یا حتا به صورت مخاطب و صرفا شنونده و بیینده، کم کم باعث شد که انگار از سوی کسانی که این مسائل مورد علاقه‌شان بوده، فمینیست یا فعال جنبش زنان مورد خطاب قرار بگیرم.
سال‌های ۱۳۸۴ به بعد و بعد شکل گیری کمپین و امضا جمع کردن پنهان و آشکار برای کمپین و هم‌چنین توسعه کمی و کیفی سایت‌های فمینیستی نیز باعث شد کم کم گاهی برخی مقالاتم در برخی از این سایت‌ها باز نشر شود. در واقع وقتی من چشم باز کردم که مردم و حتا دوستان فعال من را فعال جنبش زنان و یا مرد فمینیست خطاب می‌کردند. وقتی من در این مجموعه قرار گرفتم قاعدتا در مجموعه‌ی برخوردهایی که با مردان فمینیست هم می شود قرار می‌گرفتم. غیر از این برخورد عمومی به شخصه برخورد ویژه‌ای ندیده‌ام. از دید من تا حدی هم این برخورد طبیعی است. درست است جنگ و مبارزه‌ی فمینیسم هرگز با «مرد» نیست و با مردسالاری است. اما به هر حال هر نظام تبعیض و هر نظام ستمی، کارگزارانی دارد و عمده‌ی کارگزاران نظام مردسالاری بدون شک مردان هستند. من خودم نیز به شخصه نه تنها به انتزاعی کردن بیش از حد مردسالاری اعتقاد ندارد بلکه شدیدا معتقدم که باید برخورد انضمامی صورت بگیرد. هم در روش هم در محتوا هم در تاکتیک هم در استتراتژی. بنابراین طبیعی است یک زن فعال فمینیست حساسیتی نسبت به حضور «مرد» با همان تعریف‌های برساخته‌ شده‌ی خود نظام مردسالاری داشته باشد.
- چه نوع برخوردهایی به طور مشخص وجود داشته؟
ببینید دو نوع برخورد وجود دارد. یک برخورد برخورد تئوریک است؛ که البته بخش زیادی از این برخوردهای تئوریک مبتنی بر نگرش فمینیست‌های موج دوم و نیز ذات گرایان است. یعنی همان دسته از فمینیست‌هایی که خود به دوگانه‌های برساخته‌ی جنسی و جنسیتی معتقدند و در واقع به دوگانه‌ای به نام مرد زن اعتقاد دارند همچنین به نگرش بیولوژیکی و ‌ذات‌گرایانه از جنس و جنسیت معتقدند. بنابراین به موجودی که مرد است هیچ اعتمادی ندارند وی را نماینده‌ی تام الاختیار مردسالاری می‌پندارند و از سوی دیگر برخی تجربه‌های جنسی و جنسیتی و بیولوژیکی « زنانه»!! را مستلزم فمینیسم و فمینیست بودن می‌پندارند. اما دسته‌ی دیگر برخوردها به نظرم شخصی است. مثلا در مورد من بارها شنیده‌ام که چر فلانی اگر فمینیست است این همه به ظاهر خودش می‌رسد. یا چرا یانقدر تیپش مردانه است. چرا اینقدر ماچو به نظر می‌رسد. یا حتا یک بار به خودم گفتند «‌تو دیگه خیلی قیافه‌ات هترو است». یعنی انگار برای فمینیست بودن الزاما باید قیافه و تیپ هترویی هم نباید داشت.
به طور کلی باید بگویم مردان فمینیست هم از سوی مردان و هم از سوی زنان تقریبا رانده می‌شوند. از سوی مردان به این دلیل که جامعه‌ی مردان واقعا از یک مرد فمینیست متنفرند. زیرا یک مرد فمینیست به واقع در چشم آن‌ها یک خائن بالفطره است. به تمامی آرمان‌ها و باورها و ارزش‌های گروهی که آن‌ها به عنوان مرد به آن تعلق دارند نه تنها معتقد نیست بلکه رسما علیه مناقع و ارزش‌های آنان مبارزه می‌کند. مدام در فکر حذف، تحقیر، تحدید مردان فمینیست هستند. به ویژه اگر تشخیص بدهند که آن مرد مثل اکثر خود آن‌ها تنها یک مدعی در عرصه‌ی عمومی روشنفکری نیست بلکه عملا و در تمامی لحظه‌های آگاهی در قهوه‌خانه و مهمانی‌های و جلسه‌ها و نشست‌های سیاسی و شخصی‌شان نیز هم‌چنان به عنوان یک فمینیست حضور دارند. بارها گفته شده که تحمل هر آدمی ممکن است جز یک مرد فمینیست.
- آیا پدیده مردهای برابری طلب و فمینیست از سوی زنان پذیرفته شده؟
از سوی زنان نیز پذیرفته نمی‌شود. زیرا زنان را در واقع دچار یک سرگیجه می‌کند. زنان به حق آموخته‌اند که عامل و فاعل و نماینده و طراح و تقویت‌ کننده ی نظام تبعیض و ستم مردسالاری در اصل مردان هستند. حال باید با مردی رو به رو شوند که با اینکه در گروه مقابل است اما در عمل در گروه آن‌ها است. با این‌که منافعش و ویژگی‌های آموخته شده اش متعلق به گروه جنسیتی خودش است اما در پایگاه و خاستگاهی فعالیت می‌کند که آن‌ها به عنوان زن فعالیت می‌کنند.
از سوی دیگر مباحثی از فمینیسم لیبرال همچون توانمندسازی زنان و.. مطرح می‌شود که عملا با حضور مردان این مسئله خدشه دار می‌شود. همچنین ترس از مصادره کردن این عرصه هم توسط مردان از دیگر دلایل مخالفت زنان با حضور مردان می‌باشد.
در پایان می‌توانم بگویم تن دادن عملی به تبلیغات مدام و منفی و همیشگی مردان علیه مردان فمینیست، گاهی اوقات انگار آن انگاره‌های تبلیغ شده از سوی جامعه‌ی مردان را در زنان نیز تقویت می‌کند و انگار بعد مدتی باور می‌کنند که شاید واقعا حضور این مردان در عرصه‌های فمینیستی نه بنا به باوری فمینیستی بلکه به خاطر همان تمایلات مردانه اما از این راه و این طریق باشد.

- See more at: http://www.arsehsevom.net/fa/archives/3559#sthash.uFHbczqs.TzlHTBEX.dpuf
» ادامه مطلب

۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۰, جمعه

تعجب اجتماعی از پوشش موسوم به زنانه بر تن مرد


این مطلب ابتدا در سایت بی بی سی فارسی منتشر شده است
شاید در یک نگاه صرفا بیولوژیکی به راحتی بتوان گفت؛ یک نفر زن است و دیگری مرد. اما همین تقسیم بندی به ظاهر بیولوژیکی، در طول تاریخ معنای دیگری یافته است.
هرچند برخی پژوهش‌های فمینیستی-مردم‌شناسانه، از جمله کارهای «اِوِلین رید» و حتی برخی پژوهش‌های زیست‌شناسانه این معناها و باورهای پذیرفته‌ شده‌ زیست شناسی را با استدلالات علمی، با پرسش جدی روبرو می‌کند و بسیاری را هم رد می‌کند.
از سوی دیگر نظریه‌های معاصر در مورد سیالیت جنسیت، به طور کلی دو جنسی بودن را زیر سئوال می‌برد، اما با فرض محال پذیرش همین باورها، امری به نام «جنسیت» و «زنانه- مردانه» کردن جامعه یک امر تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و در نهایت امری سیاسی است.
این مسئله از آن‌جا در این نوشتار مورد بررسی قرار می‌گیرد که برای دومین بار بعد از «کمپین مجید توکلی» در کمپینی به نام « زن بودن ابزار تنبیه و تحقیر هیچ‌کس نیست»، مردان سعی دارند در استفاده با پوششی موسوم به پوشش زنانه، نشان دهند یا ادعا کنند که این تقسیم‌بندی را با چنین معانی اجتماعی قبول ندارند.
ورای این که هر دو کمپین‌ مورد انتقاد و مخالفت‌ برخی از فمینیست‌ها قرار گرفت اما سئوال اصلی این است که چرا پوشش زنانه بر تن مردان عجیب است، در حالی که پوشش مردانه بر تن زنان عجیب نیست یا حداقل آن‌قدر عجیب نیست.
نکته مثبت کمپین «زن بودن ابزار تحقیر و تنبیه هیچ کس نیست» در این است که ظاهرا قصد دارد برخی گزینه‌ها و باورها را به پرسش عمومی بگذارد. اولین پرسشی که به نظر سنجی گذاشته شده است دقیقا همین سوال است.
از میان پاسخ‌ها، دو گزینه‌ «چون کمتر دیده شده است برای همین عجیب به نظر می‌رسد» و «در کشور ما مذهبی کاملا مردسالار در فرهنگ و قانون‌گذاری حاکم می‌باشد»، هر کدام، ۶.۸ دهم درصد نظرات را به خود اختصاص داده اند.
۵.۹ درصد از پاسخ گویان گزینه« چون مذهب ارثی نگاه جنسیتی را در ذهن ما نهادینه کرده است» را انتخاب کرده اند.
گزینه‌هایی «چون لباس زنانه بر تن مردان خوب جلوه نمی‌کند» و«چون رژیم هیچ اهمیتی برای زن قائل نیست» نیز هر کدام حدود ۸.۳ پاسخ‌دهندگان را در بر گرفته است. بقیه گزینه‌ها زیر دو یا یک درصد هستند.
اما نکته جالب توجه این‌جاست که گرچه در گزینه‌های پاسخ، مواردی چون « مذهب» و حاکمیت نیز وجود دارد اما بیش از ۶۸ درصد پاسخ دهندگان روی یک گزینه اتفاق نظر داشته اند و آن گزینه‌ «چون جامعه مردانگی را ستایش می‌کند و زنانگی را خوار می‌شمارد» است.
برگزیدن این پاسخ، نشان از این دارد که به واقع تشخیص جامعه و مردم صحیح است و قضیه صرفا مذهب و دولت یا یک نظام سیاسی نیست. واقعیت این است که «جامعه‌» ای وجود دارد که به ستایش مردانگی مشغول است و زنانگی را خوار و محقر می‌شمارد.
اما برای پاسخ بهتر باید یک قدم به عقب تر و همان بحث اول این یادداشت برگشت و آن تقسیم بندی جنسیتی جامعه است.
تقسیم بندی که ظاهرا بر اساس «جنس» (sex) شکل گرفته اما در روندی تاریخی و فرهنگی به «جنسیت» (gender) رسیده است. فمینیست‌ها و جامعه شناسان جنسیت، جنسیت را امری برساخته‌ اجتماع می‌دانند.
آنتونی گیدنز به عنوان یک جامعه شناس معتقد است نوزاد انسان وقتی به دنیا می‌آید، از همان بدو تولد در بیمارستان، همین که والدین برای نوزاد پسر لباس سرمه‌ای یا آبی تهیه می‌کنند و برای دختر لباس قرمز و صورتی، همین که برای نوزاد پسر اسباب بازی‌هایی شبیه ماشین و هلی کوپتر و هواپیما تهیه می‌کنند، اما برای نوزاد دختر اسباب بازی‌هایی شبیه عروسک و قابلمه و ظروف آشپزخانه و نخ و کاموای کودکانه و... همین که اگر نوزاد پسر باشد مادر بزرگ و دیگر افرادی که به دیدن نوزاد آمده‌اند نوزاد پسر را با صفاتی چون قدرت بازوی پهلوانی و قد و قامت و نیروی جسمانی‌اش توصیف می‌کنند و نوزاد دختر را با صفاتی نظیر ظرافت و زیبایی و موهای فلان و لب‌های بهمان، از همان لحظه تا دیگر مراحل تربیت و جامعه پذیری، یک نوزاد انسان به سوی جنسیت برساخته شده سوق داده می شود.
جمله‌ آشنای سیمون دوبوار، فمینیست مشهور فرانسوی ورد زبان بسیاری است که «زن، زن به دنیا نمی‌آید، زن می‌شود.»
از سوی دیگر «توریل موی» در مقاله‌ای با عنوان « فمینیستی، زنانه، مونث» میان این واژه‌ها تمایزی قائل می‌شود، به این معنا که فمینیست بودن را انتسابی سیاسی، زنانه بودن را صفتی زیست شناختی و مونث بودن را تعریفی فرهنگی می‌داند.(۱)
جامعه ابتدا این تقسیم بندی جنسیتی را انجام می‌دهد و سپس در یک روند تاریخی ویژگی‌های منصوب به مردانه بودن را به عنوان ارزش تعیین می‌کند و سپس دیگر ارزش‌ها و رفتارهای پذیرفته شده در جامعه را نیز از طریق فرهنگ و به ویژه از طریق زبان به طور موازی و روند تکرار و همنشینی کلمات، در کنار واژه‌ مرد قرار می‌دهد.
از سوی دیگر ویژگی‌های منصوب به زنانه را در همان تقسیم بندی برساخته، کاملا نفی و یا خوار می‌شمارد و بعد طبق همان پروژه، ویژگی‌ها و ارزش‌های منفی جامعه را به زنان و در کنار واژه زنانگی قرار می‌دهد.
این مسئله نزد زبان شناسان و فیلسوفان و زبان شناسان، با عنوان اصلی «تقسیم دو ارزشی» (Dichotomy) نامیده می‌شود.
یکی از کسانی که روی این تقسیم دو ارزشی زبان کار کرده است ژاک دریدا، فیلسوف معاصر فرانسوی است.
دریدا این انگاره‌های دوگانه را در تاریخ تفکر بشر مورد بررسی قرار داده است. اما تاکید اصلی دریدا بر سلسله مراتبی بودن این «انگاره‌های دو گانه» است. سلسله مراتب، به این معنی که معمولا در تاریخ تفکر، یکی از این دوگانه‌ها دارای ارزشی برتر در نظر گرفته شده و دومی ارزشی فروتر.
انگاره‌های دوگانه‌ آشنایی هم‌چون، سوژه/ابژه، فرهنگ/طبیعت، عقل/ عاطفه، منطق/ شهود، آزادی/قید و بند، فعال/ منفعل، عمومی/خصوصی، خیر/شر، روشن/تاریک، روز/شب، آدم/ حوا و نهایتا مرد/زن.
ژاک دریدا به این مسئله این رهیافت را نیز اضافه می‌کند که «معنی در نظم نمادین، بدیهی یا ذاتی نیست. بلکه به طور مداوم به لحاظ فرهنگی و زبان شناختی در حال تولید شدن از طریق یک فرآیند سلسله مراتبی است.»(۲)
در واقع در اغلب این موارد، زن در بنیان خود تعریف ویژه‌ای ندارد بلکه همه‌ آن چیزی است که مرد نیست. آن‌چه مردانه است واجد معنا و مفهوم و ویژگی است و آن‌چه مرد نیست در دیگری سازی از زن رخ می‌دهد اما دیگری‌ای‌ که در واقع نیست. زن به عنوان «دیگریِ محذوف مرد» در نظر گرفته می‌شود، از این رو نمی‌توان تن به ویژه گی داد که به عنوان نفی اصل موجود تعریف شده است.
با این رهیافت جدای از جنبه‌های مردم‌شناسی پوشش و شرایط اقلیمی و محیط جغرافیایی، جدای از بحث برساخته شدن پوشش زنانه به عنوان خاستگاه میل مرد از جمله در دوران اخیر و به عنوان مثال پوشیدن کفش پاشنه بلند که ناگزیر فرم ویژه‌ای به بدن زن می‌دهد که ظاهرا مطلوب میل مرد است، باید در نظر داشت که در نظام فکری مردسالاری، پوشش هم ‌چون دیگر ویژگی‌ها، در واقع «ضد ویژگی» است.
ضد ویژگی برای ویژگی‌های انسان اصیل، که همانا مذکر است. انسانی که در تاریخ تفکر از ارسطو به بعد که معتقد بود مدینه‌ فاضله جای « بردگان و بربرها و زنان» نیست و یا بر این باور بود که « زن چیزی نیست مگر مرد ناکام، خطای طبیعت و حاصل نقصی در آفرینش، خدا زن و برده را آفرید تا به مرد خدمت کنند» تا تفکر دکارتی که عقل مورد تعریف‌اش مذکر و کانت که سوژه‌ خود آگاهش مذکر بود و فروید که زن را کسی می‌داند که « فالوس»(نرینه یا قضیب) ندارد.
همگی این اندیشه را بنا نهاده‌اند که زنانگی آن چیزی است که مرد نیست. در گفتار عامیانه و تربیت کودکان و حتی گروه‌های اجتماعی هم معمولا فرض بر این است که «‌این کار را نکن مردانه نیست.» بنابراین آن‌چه در این جهان برساخته شده توسط نظام فکری مردسالاری در نظر گرفته شده است مرد است.
از تصویر آدمک چراغ عابر پیاده گرفته که مرد است تا تولیدات فرهنگی مثل ادبیات که شخصیت‌های آن مردانه هستند و به عنوان نمونه‌ مشهور مورد نقد فمینیستی قرارگرفته‌، شعر «پرسه زن» بودلر که معطوف به مذکر است و به قول ژانت ولف «ادبیات مدرنیته بدوا تمایل به شرح و توصیف مردها دارد.»(۳)
این‌گونه است که آن‌چه هست مردانه است و مردانه بودن شکل اصیل با ارزش و قابل تبعیت و حتی تقلید است. اما بدون شک هیچ جامعه‌ای به خود اجازه نمی‌دهد که ضد ارزش‌ها و یا بهتر بگوییم آن‌چیزی را که نیست به عنوان هنجار تعیین کند.
بنابراین پوشیدن لباس مردانه حتی از سوی زنان در واقع تلاش آن‌ها برای تبدیل شدن به نوع و جنس «اصلح و برتر» است بدین سبب می‌تواند قابل تشویق نباشد اما امری نکوهیده هم نیست.
از سوی دیگر صنعتی شدن جوامع و ورود اختیاری و گاه اجباری زنان به عرصه‌ کار، از آن‌جا که «کار جوهر مرد است»، به نوعی لباس کار زن نیز مردانه شد و این گونه کم کم پوشش مرد بر تن زن عادی ترشد و امروز نیز همچنان تقسیم بندی پوشش محل کار، خانه و مهمانی برای زن وجود دارد که در محل کار مردانه تر است.
در همین زمینه و از زوایه‌ دیگر شاید نقدی درون گفتمانی هم نسبت به گفتمان و یا روش خود فمینیسم وارد باشد. در واقع می توان گفت که فمینیسم لیبرال موج اولی، خواسته‌اش برابری و همسانی با مرد بود.
می شود گفت که بر این باور بود که زن هم همان حقی را دارد که مرد در جامعه از آن برخوردار است. توسعه و گسترش این اندیشه احتمالا به نوع پوشش و شباهت به پوشش مردانه هم انجامید. از این رو در پوشش غربی، شیوه‌ پوشش زنان به سمت کت و شلوار و در دوران معاصر به سمت تی شرت و شلوار جین رفت.
این دو عامل، اولی به عنوان «ستایش مردانگی» و ارزش تشویق شده، و دومی به عنوان گریز از «در چارچوب سنتی تعریف زن» ماندن، باعث شد که پوشیدن لباس موسوم به «مردانه» عادی‌تر به نظر برسد.
اما در مورد پوشیدن لباس های موسوم به زنانه توسط مردان جز در کمپین‌هایی این‌چنینی، انگار بیننده پاسخی برای پرسش ذهنی‌اش، که چرا یک مرد باید لباس زنانه بپوشد، نخواهد یافت.
اگر بگوییم پاسخ پرسش «چرا زنی لباس مردانه می‌پوشد»، در حالت اول عملی است در راستای ارزش‌های تشویق شده‌ جامعه و ستایش مردانگی و مثبت پنداشتن ارزش‌های مردانه، در حالت دوم یعنی در فمینیسم لیبرال و نیز صنعتی شدن، گریز از پوششی است که به عنوان « یونیفورم سرکوب و تبعیض» (پوشش زنانه) شناخته و تداعی می‌شود و فمینیسم لیبرال برای این گریز، استفاده از پوشش‌های خارج از چارچوب مردانگی و زنانگی را و بیشتر پوشش معروف به پوشش مردانه را انتخاب کرده است، آن‌گاه جامعه برای پرسش «چرا یک مرد پوشش موسوم به زنانه را بر تن کرده است»، پاسخی نخواهد یافت. زیرا نه عملی است برای گریز از چارچوب بندی تبعیض مدار، و نه عملی است در راستای ارزشی تشویق شده و ستایش شده.
در مورد کمپین اخیر به طور خاص باید وضعیت جامعه‌ کردستان را یادآور شد، که پیش از آن «شیرزنی» که یکی از تعریف‌هایش برای غیر دیگری بودن زنان، زنی است که مثل شیر، مرد است، لباس چریکی مردان مبارز، بر تن کند و اسلحه‌ بر دوش و هم دوش و در واقع قدمی پشت سر مرد، برزمد و بجنگد.
اما در این کمپین، اتفاق جدید در آن بود که همان مردانی که «زنی را که یک پا مرد بود» هم ابژه می دیدند، امروز او را سوژه‌ای ببینند که علیه ابزار تحقیر قرار دادن پوشش به پا خاسته و به خیابان رفته و حالا این مرد است که می‌خواهد شجاعتش را با پوشیدن همان پوشش به نمایش بگذارد و بگوید که از پوشیدن این پوشش احساس تحقیر و تنبیه نمی‌کند.
این یعنی بر هم زدن همان نظم نمادین و امیدی برای کاسته شدن فاصله‌ گسسته‌ شده‌ زنانگی و مردانگی در جامعه‌ مردسالار ایرانی.
-----

پی‌نوشت:
۱- زن و ادبیات سلسله پژوهش‌هایی در باره‌ی مسائل زنان ۱۳۸۵،نشر چشمه، تهران
۲- کریس بیسلی، چسیتی فمینیسم، ترجمه محمدرضا زمردی،روشنگران و مطالعات زنان، تهران
۳-(مدرنیته و مدرنیسم، حسین علی نوذری، ۱۳۸۰،نقش جهان،  تهران

» ادامه مطلب

۱۳۹۲ اردیبهشت ۲, دوشنبه

مصاحبه‌ام با دویچه وله فارسی. در مورد کمپین « زن بودن ابزار تنبیه و تحقیر هیچ کس نیست»


امروز مردانی لباس زنانه برتن می‌کنند و با افتخار از حقوق برابر زن و مرد حرف می‌زنند که تا دیروز یکی از قسم‌های مردان جامعه کوردستان این بود که « اگر نتونستم فلان کار را بکنم لباس زن به تن خواهم کرد» (ئەگەر ئەو کارەم نەکرد دەرپێی ژن لە پام دا بێت) این که این مردان از این که قسم بی شرافتی‌شان پوشیدن شلوار زن بوده است حالا با افتخار عکس خود را با پوشش زنانه منتشر می‌کند اصلا اتفاق کوچکی نیست.

پوشاندن لباس زنانه بر تن مردی متهم در مریوان و گرداندن او در خیابان، ابتدا زنان مریوان و سپس مردان خطه کردستان را به اعتراض واداشت. کمپین "زن بودن ابزار تحقیر و تنبیه هیچکس نیست" به همین منظور راه افتاده است.
چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۶۰ زمانی که ابوالحسن بنی صدر، اولین رئیس جمهور ایران، سوار بر هواپیمای بویینگ ۷۰۷ ایران را ترک کرد، رسانه‏‌های دولتی اعلام کردند که او لباس زنانه بر تن کرده و آرایش کرده بود.

ابوالحسن بنی صدر بعد از رسیدن به فرانسه این شایعه را تکذیب کرد و معلوم شد که رسانه‏‏‌ها تنها به منظور تحقیر وی، این شایعه را بر سر زبانها انداخته‏‌اند.

۲۸ سال بعد در ۱۶ آذر ۱۳۸۸ خبرگزاری فارس نزدیک به سپاه پاسداران، لباس زنانه را بر تن یکی از فعالان سرشناس جنبش دانشجویی کرد. این بار اما تکنولوژی هم به یاری آمد و عکس‏‌هایی از مجید توکلی با چادر و مقنعه منتشر و اعلام شد که وی با لباس زنانه قصد فرار داشته است.

دوستان و همراهان او اما و نیز مردمی که در آن روز از چهارراه کالج تهران عبور می‏کردند، شاهد کتک خوردن مجید توکلی توسط سرنشینان دو خودروی پژو و یک ون سفید رنگ و بردن او بعد از این ضرب و شتم بودند.

اختناق، وحشت و فشار حاکم بر ایران در تابستان ۱۳۶۰ مجال اعتراض نسبت به خبر دروغ فرار بنی‏‌صدر با لباس زنانه را نداد، اما گسترش وسیع رسانه‏‌های الکترونیک در سال ۱۳۸۸ فرصت اعتراض را برای مردم مهیاتر کرده بود.

بعد از انتشار عکس مجید توکلی با لباس زنانه، کمپینی اینترنتی در حمایت از او به راه افتاد. مردانی از سراسر دنیا عکس باحجاب خود را در صفحه این کمپین منتشر ‏‏کردند.

هرچند انتقاداتی نیز به این حرکت شد و برخی آن را بازتولید نگاه مردسالارانه و به نوعی دفاع از مردانگی دانستند اما بازتاب جهانی این حرکت درخور توجه بود.

حالا نزدیک به چهار سال بعد از خبر مجید توکلی و ۳۲ سال پس از خروج بنی‏‌صدر از ایران، دادگاهی در شهر مریوان یک متهم را که در یک نزاع خانوادگی شرکت داشت، محکوم به گرداندن در سطح شهر با لباس زنانه کرد.

این حکم روز دوشنبه ۲۶ فروردین (۱۵ آوریل) در شهر مریوان اجرا شد و متهم مرد در حالی که یک روسری قرمز به سر داشت در شهر گردانده شد.

این بار دیگر خبر و شایعه و رسانه نبود؛ حکمی قضایی بود برای تنبیه یک متهم و سال هم سال ۱۳۶۰ نبود. زنان مریوان زودتر از همه دست به اعتراض زدند و فردای روز اجرای حکم، با پوشیدن لباس زنانه در خیابان‌های مریوان فریاد اعتراضشان را بلند کردند.

یک روز بعد از اعتراض مدنی زنان در مریوان، مسعود فتحی، روزنامه نگار کرد، عکسی از خود با لباس زنانه کردی منتشر کرد و زیر آن نوشت: «بنده در اعتراض به حکم دادگاه رژیم (جمهوری اسلامی) در مریوان لباس زنانه پوشیدم چون این حکم، هتک حرمت انسان بود. این را هم بگویم که من هر موقع در باره زنان حرف زدم گفته‏‌ام که من درباره بخش استثمارشده و لگدمال شده شخصیت انسانی خودم حرف میزنم.»

این حرکت شروع کمپینی بود با نام "زن بودن ابزار تحقیر و تنبیه هیچکس نیست" که در آن مردان اکثرا کرد، عکس خود با لباس زنانه کردی را منتشر کردند.
شهاب شیخی فعال زنان و یکی از کنشگران کمپین زن بودن تحقیر نیستشهاب شیخی، فعال زنان و یکی از کنشگران "کمپین زن بودن تحقیر نیست"


چرا مردان؟

اما ضرورت این حرکت آن هم بعد از اعتراض هوشمندانه و مدنی زنان مریوان چه بود؟ شهاب شیخی، فعال زنان که خود به این کمپین پیوسته، حرکت اولیه یک روزنامه‌‏نگار کرد را جرقه شروع این کمپین می‌داند و می‌گوید با جمعی از دیگر فعالان کرد در این فکر بوده‏‌اند که چگونه از حرکت زنان مریوان حمایت کنند که انتشار آن عکس و استقبالی که از آن شد، عملا آنان را به این سمت کشاند.

وی در توضیح دلیلی دیگر برای راه‏‌اندازی این کمپین می‏گوید: «وقتی نیروی انتظامی لباس موسوم به زنانه را بر تن مردان می‌پوشاند تا به گمان خودشان مرد را تنبیه و یا شأن و شخصیت او را زیر سؤال ببرند، خب از این‌جا به بعدش به مردان مربوط می‌شود. یعنی زنان می‌توانند به عامل مورد تحقیر قرار دادن لباس‌شان اعتراض کنند و مردان نیز می‌توانند اعلام کنند اگر به برابری باور دارند بنابراین پوشش زنانه نیز یک پوشش انسانی است و نمی‌تواند عامل تحقیر من مرد باشد. پس من خود آن را به اختیار می‌پوشم و نشان می‌دهم هیچ شرمساری ندارم.»

شهاب شیخی معتقد است اگر کمپین مردان با لباس زنانه کردی به راه نمی‏افتاد، اقدام زنان مریوان ممکن بود در حد خبر باقی بماند و تا این حد پررنگ نشود.

نقد دیگری که به این حرکت مردان شد، بر این اساس بود که این حرکت را نوعی بازتولید تفکری میدانست که پوشیدن لباس زنانه را توهین می‏داند و در حقیقت این مردان اعلام کرده‏‌اند که این توهین را با جان و دل می‌‏پذیرند.
شهاب شیخی اما این انتقاد را به جا نمی‏‌داند و معتقد است کسی که پوشیدن لباس زنانه را توهین بداند آن را عملی نمی‏‌کند. به نظر او مردان با پوشیدن لباس زنانه اعلام کرده‏‌اند که آگاهانه و با اختیار این لباس را بر تن می‏‌کنند و نه به داشتن پوشش مردانه یا زنانه بلکه به داشتن تفکر برابری خواهانه افتخار می‏‌کنند.

وی فایده دیگر این حرکت را کمرنگ کردن تقسیم‏بندی جنسیتی پوشش میداند و می‏گوید: «اگر فردا مردی شالی را به گردن انداخت که تا دیروز زنانه محسوب می‏شد یا جورابی کوتاه یا بلند پوشید دیگر تعجبی ندارد؛ فوقش این است کسانی که همان تفکر را دارند بخواهند بگویند تو زنانه پوشیده‌ای و آن شخص دیگر خجالت نمی‌کشد چون یک بار لباس کامل موسوم به زنانه را پوشیده است و خود را با آن لباس در معرض دید جهانیان نیز قرار داده است.»

اینجا دیگر مردی برای دفاع نبود

کمپین دفاع از مجید توکلی با انتقاداتی از این دست روبرو شد که این حرکت تبدیل به دفاع از مردانگی شده است و نه اعتراض به توهین دانستن لباس زنانه.

شهاب شیخی این نگرانی را در مورد "زن بودن ابزار تحقیر و تنبیه هیچکس نیست" بی‌مورد می‏‏داند. او معتقد است در کمپین دفاع از مجید توکلی، یک " قهرمان مرد " مورد بحث بود که حاکمیت به منظور تحقیر او لباس زنانه بر تنش کرده بود، در حالی که در حرکت اخیر، قهرمان مردی در میان نیست تا کنشگران متهم به دفاع از مردانگی او شوند.

شیخی در توضیح روش کمپین اخیر می‏گوید: «ما تمام سعی خود را بر این گذاشتیم که گفتمان تا آن‌جایی که در توان ماست گفتمانی فمینیستی باشد و از شعارهای مردانه‌گرا و حتا ناسیونالسیتی (با توجه به این که پوشش کردی بود) پرهیز کنیم. سعی ما براین بود که عکسها عادی باشد. حاوی شعار به خصوصی نباشد، ژست ویژه‌ای هم نداشته باشد و نگاهی و پیامی که قرار است منتقل کند نگاه برابرطلبانه باشد.»

با این همه وی اذعان می‏کند که در حرکت‏‌هایی اینچنین همه اختیارات در دست گردانندگان نیست و این خود کنشگران هستند که تصمیم می‏‌گیرند چه لباسی را بر تن کنند و چه ژستی را برای عکس انتخاب کنند.

شهاب شیخی اما تاکید می‏کند که مهم این است که یک مرد یک بار حتا برای چند دقیقه پوششی را که حاکمیت و فرهنگ و جامعه‌ای آن را کسر شان می‌پندارد بر خود بپوشاند و این اقدامش را ثبت کند.

انتظار تغییر نگرش حاکمیت را نداریم

آیا پوشیدن لباس زنانه توسط مردان و ثبت آن در شبکه‏‌های اجتماعی می‏تواند نگرشی را تغییر دهد که لباس زنانه را تحقیرآمیز می‏داند؟

شهاب شیخی معتقد است که با راه‌اندازی چنین کمپین‏‌هایی رفتار حاکمیت را نمی‌توان تغییر داد، اما نگاه جامعه را می‏توان عوض کرد. او می‏گوید: «یادمان نرود که این اتفاق در کردستان روی داده است و این مردانی که عکس خودشان را با لباس زنانه کردی منتشر می‌کنند مردان جامعه‌ای هستند که مردسالاری در پوست و استخوان‌اش فرو رفته است. این مردان هستند که شجاعانه و با افتخار عکس خود را با پوشش زنانه منتشر می‌کنند تا نشان دهند که امکان و آمادگی تغییر را دارند. قطعا و بدون شک این تغییر فعلا موقتی، هیجانی و در ظاهر است، اما تصویر بیرونی آن‌ها واقعیتی را ثبت می‌کند که غیر قابل انکار خواهد بود و به طور ناخودآگاه و به اجبار آن‌ها را وادار می‌کند که بعد از این در مواضعی که رگه‌های مردسالارانه داشته باشد کوتاه بیایند یا سعی در تغییر آن داشته باشند.»

این روزنامه‌نگار کرد به ضرب‏‌المثلی کردی اشاره می‏کند که معنای آن این است: «اگر نتوانستم فلان کار را بکنم، لباس زنانه به تن می‏کنم» و در حقیقت لباس زنانه همپای "بی‌شرافتی" قلمداد می‏شود.

حالا مردانی از این خطه با میل و رغبت لباس زنانه بر تن می‏کنند، آن را ثبت می‏کنند و در شبکه‏‌های جهانی انتشار می‏دهند.
» ادامه مطلب

در حمایت از اقدام زنان کورد مریوان که به تحقیر لباس زنانه اعتراض کردند.- کوردی و فارسی.



این لباس مادرم نیست. لباس خواهرم نیست. لباس دوست دخترم یا معشوقه‌ام، یا نامزدم نیست. لباس مادر زنم، خواهر زنم، زن دادشم، یا هیچ کس نسبتداری با من نیست. لباس زن است. بگذار یک بار یاد بگیرم که «زن» را دقیقا در موقعیت‌اش به عنوان انسان بپذیریم نه در تعریف نسبتش با « یک‌مرد دیگر» که خودم باشم یا پدرم یا برادر یا عاشق و یا شوهر و ...


در زن بودن و زنانگی نیز قدسیت و برجستگی ویژه‌ای وجود ندارد تا به آن فخر بورزیم به ‍آن مباهات کنیم. همان طور که مرد بودن نیز هیچ قدسیت و عظمتی ندارد. درست است زنانه و مردانه کردن جهان به نوعی خودش باز تولید همان وضعیتی است که وجود دارد. اما « موضِع کنش» است که موقعیت و نتیجه‌ی مایل به آن را مشخص می‌کند. 

تا زمانی که جامعه‌ای وجود دارد که جهان را به تقسیم بندی جنسیتی زنانه وا می‌دارد و در این تقسیم بندی و واداشتن، ویژگی‌های منفی و ضعیف و ناتوان و محقر و .. را به جنسیت زن نسبت می‌دهد و ویژگی‌های به گمان خودبرتر و عالی و شگفت انگیز و مثبت را همراه و همزاد مردانگی می‌پندارد و تا زمانی که جامعه‌ای هست که هنوز برای تحقیر و تنبیه « مردانگی» پوشش زنانه  بر تن متنبه می‌پوشاند، اقدام عملی علیه چنین وضعیتی معنادار است.

این‌که در سخن بگوییم که مرد بودن یا زن بودن مایه‌ی مباهات و فخر و یا سرخوردگی وتحقیر نیست اما زمان عمل بخواهیم آن را حتا با دلایل فمینستی رد کنیم. باید از خود بپرسیم اگر عار نیست از دید شما پس بگذار من مرد هم بپوشم. یا اگر از دید شما هم زن عزیز اگر چیز عجیبی نیست خوب چه اشکال دارد بگذاریم این مردان یک بار حتا با اقدام نمادین هم شده و برای دفاع از اقدام عملی زنان مریوان که نسبته به اقدام دولتی و حکومت و جامعه‌ای که می‌خواهد لباس زنانه را موجب تحقیر و تنبیه بپندارد، بگوید آری من هم لباس زنان می‌پوشم و از انجام این کار شرمسار نیستم. 

بگذاریم مردان عادی یک بار خود را حتا به طور پوششی هم شده در موقعیت زنانگی موجود در جامعه قرار دهند شاید باعث شود همیشه این روز و این عکس را به خود یادآوری کنند و گمان نکنند هر کس چنین پوششی به تن داشت موجودی است که فاقد حق و حقوق برابر است. یا کسی است که می‌توان در مورد سرنوشت‌اش تصمیم گرفت. یا در مورد بدن‌اش.گرفتن این این عکس راستش در این شرایط سخت بود. هنوز موقعیت زندگیم کاملا مستقر نشده است. تضاد فکری‌هایی هم بود. و تجربه‌ی از دید من ناموفق « کمپین مجید توکلی» که با همه‌ی ایده‌های خوبش نهایتا به دفاع از مردانگی « مجید توکلی» انجامید. دغدغه را بیشتر می‌کرد. از لحظه‌ی پیشنهاد دوستان گفتم که شرط اصلی آن است که در حمایت از اقدام زنان کورد مریوان باشد و دوما زا زوایه‌‌ای کاملا زنانه و فمینیستی باشد. نه این که به عنوان مرد بخواهیم اقدام آن‌ها را مصادره به مطلوب کنیم. با این همه از دید من روشنفکری بیش از ۹۰ درصدش به قول بابک احمدی به « کنش و کار روشنفکری» است. اگر کسی روشنفکر است و مدعی برابری است موقع عمل که رسید یا با عمل موافق است یا نه اگر موافق است تنها یک راه وجود دارد اقدام عملی. پس یا باید نشان می‌دادم عملا نسبت به پوشش معروف شده به زنانه فوبیا و هراسی ندارم یا می‌توانستم یک ماه در رد و قبول آن مقاله بنویسم. ضمن این که فمینیست بودن یک مرد به این نیست که برای زنان مقاله بنویسد یا سخنرانی کند که « حقوق زنان» چه هست و چه نیست و زنان از کدام راه به رهایی!!! می‌رسند . بلکه اقدام عملی زنانه گاهی نشان از عمق باورهای ما دارد.

نکته‌ی عملی نیز این بود که پیدا کردن زنی در برلین که لباس کوردی داشته باشد و اندازه‌اش هم در اندازه‌ای باشد که لباس‌هایش برای من قابل پوشیدن باشد. میان تلفن ها و جست و جو هایم خدم یا دوست هنرمند و موزیسینم «سحر» افتادم که از لباس‌های جدید کوردیش که مادرش برایش آورده حرف زده بود. بهش تلفن کردم و با روی باز قبول کرد و لباس را پوشیدم و عکس گرفتم. و حالا هم به عجله منتشرش می‌کنم.-----


ئەوە جل و بەرگی دایکم نیە. جل و بەرگی خوشکم نیە. جل و بەرگی دەسگیرانکەم یان خۆشەویستە کەم نیە. ئەوە جل و بەرگی "ژن" ە و بەس.با فێر بین ژن بە تەنیایەە لە بەر ئەوەی کە مرۆڤە و وەک من یەکسانە بی بینن. نەک لەبەر ئەوەی کە بوونەوەرێکە کە لە پێوەندی لە گەڵ "پیاوێکی" تر دا پێناسە بکرێت. پێویست نیە کە أن کسێک بێت لە کەسەکانی من کە من لە بیر و بۆچوونم دا بیر لە پاراستن یان پشت گیری مافەکانی بکەم.بە ئەوەش بزانین کە "نە ژنایەتی" بەس بە تەنیا لەبەر "ژن" بوون جێی شانازیە و فەخر پیوە فرۆشتن نە پیاوەتی. پێویست ناکات بۆئەوەی کە مافی ژن بپارێزین کە مافی مرۆڤە، ژن وەک بوونەوەرێکی عەجاێب لە بەر چاو بگرین.راستە کە ئەو باوەرە ئینسانیەی کە دەڵێت با جیهان نەکەین بە "ژنانە" و پیاوانە و یان رەنگە فمینسیتانەش لێی بڕوانین بەشێکی زۆر لەو هەڵاویردانە دژی ژنان لە ئارادایە ئاکامی هەر ئەو دابەش کردنی جیهانە بە ژنانە و پیاوانە. بەڵام تا ئەو کاتەی ئێمە لە کۆمەڵ گایەک دا دەژین کە دابەش کراوە بە "ژنانە"و "پیاوانە، تا ئەو کاتەی کە لە کۆمەڵ گایەک دا دەژین کە ژنایەتی بە کەم دادەنێت و پیاوەتی بە سەروەری و گەورەی. تا ئەو کاتەی کە هەموو تایبەت مەندیە باشەکانی جیهان لە پێوەندی لە گەل جەمکی پیاو دا پێناسە دەکات و هەموو تایبەتمەندیە ناشیرین و ناحەزەکان لە پاڵ چەمکی ژن دا دادەنێت و کاتێک دەیەوێت کە "پیاوێک" سزا بدات جلی ژنانە دەکاتە بەری با وەک مرۆڤ هەڵویستمان ببێت و بڵێن بەڵی راستە من لەسەر ئەو باوەرەم کە ژن بوون یان یەو جلەی کە بە ژنانە ناسراوە یان هەر تایبەت مەندیەکی تری ژنانە جێی شەرمەساری و تەریقەوە بوون نیە و ئەوە من بە کردوە و نەک بە قسە نیشانی دەدەم.من دژ بە وەی کە بۆ سزا دان و شەرمەسار کردنی کەسێک جلی ژنانەی لە بەر بکرێت و لە پشت گیری لەو ژنە ئازا کوردانە دا کە لە مریوان بە جوانی دژ بەو کردوەی ناشیرینەی هێزە ئیتزامیە کانی ئیران هاتنە خیابان و هەر وەها بۆ ئەوە باوەری خۆم بە کردوە نیشان بدەم کە باورێکم بە دابەش کردنی شێوەی جل لە بەر کردن نیە ئەم وێنەیەم گرت.بێڵا با پیاوە ئاسایەکانی کورد جارێکیش بو تەنانەت سیمبۆلیکش بوە و بە جل بەرگیش بێت بچنە پێگەی ژنانەوە و بۆ ئەبەد خۆیان لەو پێگە دا تۆمار بکن. بەڵکوو فێر بین کە ئەو مرۆڤەی کە وەها جل و بەرگێکی لە بەر دایە کەسێکە وەک خۆمان و ئێمە مافمان نیە کە لە سەر مافەکانی ژن بڕیار بدەین. لە سەر مافی پۆشینی، لە سەر مافی خوێندنی یان لە سەر مافی جەستەی. چ بگات بەوەی کە لەبەر ئەوەی کە پیاوین مافی ئەوە بە خۆمان بدەین هەڵ بدەین لە ژن دا و یان بیکوژین یان بەر بە خوێندن یان منداڵ بوونی بگرین یان بە پێچەوانە بە زۆر مندال داری بکەین.گرتنی ئەم وێنە لە شارێکی وەک بەرلین دا زۆر گران بوو . چوونکو دۆزیەنەوە ژنێکی کورد کە جلێ کوردی ببێت و بە ەبری منیش بکات زەحمەت بوو. زۆر بە هەڵکەوت بیری هاورێکی هونەرمندی موزیسەنم کەوتمەوە کە باسی جلە کوردیەکانی کردبو تەلە فوونم بۆ کرد ئەویش زۆر هاورێانە وڵامی دامەوە. هاتم جلەکانیم لە بەر گرت و وێنە کەم گرت و ئێستاش بە پەلە دای دەنێم . چوونکو هێشتا ئەنتەرنێتم نیە----

از دوست خوب و هنر مند کوردم« سحر چنگایی» برای این همه کمک ممنونم
» ادامه مطلب

۱۳۹۱ بهمن ۲۱, شنبه

توالت فرنگی و ناصر محمدخانی

توالت فرنگی همیشه من را به یاد ناصر محمد خانی می‌اندازد.من در خانه‌ی تهران‌ام نیز « توالت فرنگی» داشتم. اتفاقا به دلیل دیسک کمر که داشتم و دارم از آن هم زیاد استفاده می‌کردم اما نه به طور معمول. اما زندگی در این‌جا که تمامی استفاده از توالت فرنگی است، مرا بیشتر به یاد ناصر محمدخانی می‌اندازد.
ناصر محمد خانی نه آن غزال تیزپای فوتبال ایران و باشگاه فوتبال پرسپولیس، که همان « معشوق اشتباهی» زنی عاشق به نام « شهلا جاهد» را می‌گویم.
ناصر محمدخانی درگفته‌هایی که تقریبا حکم شهادت دادن علیه شهلا جاهد را داشت. از عشق شهلا به خودش می‌گفت. تعریف می‌کرد که چگونه این زن عاشق برای این مرد که حالا نقش مرد عاشق زن قبلی و مقتولش را بازی می‌کرد، از خود فداکاری‌ها نشان داده است. ناصر محمدخانی می‌گفت« شهلا آن قدر عاشق من بود که من هربار می‌خواستم روی دسشویی بنشینم اول خودش می‌نشست. زیرا می گفت کاسه‌ی توالت سرد است و تو ممکن است سرما بخوری. من رویش می‌نشینم که گرم شود و تو بعد بنشینی». این‌ها را ناصر محمدخانی که لباس سیاه برتن کرده بود و مرد اندوهگین قصه بود تعریف می‌کرد.
من قبلا هم توالت فرنگی داشتم اما به دلیل وفور انرژی‌های بنیادین در سرزمین قبلی و البته فرهنگ اشتباه مصرف این انرژی، خانه‌ای که در آن زندگی می‌کردم، همیشه گرم گرم بود. حالا در این اروپا و این آلمان که همیشه‌ی خدا کاسه‌ی توالت و خود توالت سرد است. من همیشه یاد ناصر محمدخانی می‌افتم . یاد شهلا جاهد که چگونه این گونه به پای عشقی که تماما اشتباه بود تا سر خط مرگ که نه تا ته و آن سوی خط مرگ هم رفت و سکوت کرد و هیچ نگفت. جز این‌که پرسید « واقعا ناصر این حرف‌ها را زده است؟» و بعد دیگر هیچ نگفت و سکوتش رازی ابدی شد . برقتلی که نتیجه‌ی قدرت مردان در نظام مردسالاری و قوانینی نابرابر بود. مردی می‌توانست زن قبلی‌اش را داشته باشد معشوقی و یا عاشقی چنین هم داشته باشد و پای قتل زن قبلی‌اش هم باشد و بعد پشیمان شود و زن دوم را هم که عاشق‌اش بود قربانی هوس‌های خود کند و مادر زن مقتول قصاص کننده‌ی زن عاشق باشد. دو زن به قتل رسیدند و یک زن قاتل و قصاص گر یک زن دیگر شد که....مردی هوای هوس‌هایش در چنین جامعه‌ای، گرامی داشته شود...
آری هر بار به دسشویی می‌روم یاد ناصر محمدخانی می‌افتم....
---
پی‌نوشت ضروری
یک: این بخش از گفت‌وگو و مصاحبه با ناصر محمدخانی و نیز عکس استفاده شده برای این مطلب مربوط به فیلم « کارت قرمز» ساخته‌ی « مهناز افضلی» می‌باشد.

بعد از حدود یک روز از انتشار این توشته در فیس بوکم و به اشتراک گذاری‌های زیاد که در هر صفحه‌ای بحثی را پیش می‌آورد این چن نکته را ضروری دیدم که به عنوان پی نوشت بنویسم
چند نکته در مورد این نوشته:
نخست من در این نوشته قضاوتی در مورد اشخاص نکرده‌ام. از قضاوت کردن هم نمی‌ترسم ولی وقتی شواهد کافی در اختیار ندارم و کسی هم شان قضاوت کردن رو به من واگذار نکرده است قضاوت کردن به نظرم برای خودم ابلهانه است. اگر اشاره‌ای به « عاشق» بودن خانم شهلا جاهد شده است، این قضاوت نیست و امری روشن  و بدیهی است و حتا خود آقای محمدخانی براین امر صحه گذارده است و اصلا خود این استاتوس حاوی و ناشی از عشق خانم جاهد به آقای محمدخانی بوده که یادآوریش هربار برای من بغض آور است. اگر نوشته شده آقای محمد خانی هم همسر داشته است و هم معشوقه این نیز قضاوت نیست واقعیتی بوده که اتفاق افتاده است.
دوم: نه خواسته‌ام  که آقای محمدخانی را تخطئه کنم که و نه خواسته‌ام خانم جاهد را تبرئه، اگرچه قابلیت این دو را دارند. بلکه تنها و تنها بغضی است که به دلیل  اتفاق و خاطره‌ای که خود آقای محمدخانی آن را تعریف کرده است باعث چنین یادآوری تلخی در من می‌شود.
سوم: در مورد روابط مثلثی و یا مربعی و دیگر ابعاد نیز من چیزی نگفته ام. اگر اشاره‌ای به «مردسالاری» شده است به معنای بدی ذاتی مرد و فرشته خو بودن ذاتی زن نیست. زنان هسرداری نیز هستند و بوده‌اند و خواهند بود که عاشق و معشوق مرد دیگری غیر از همسرشان باشند. بحث در قوانین مردسالاری است که قربانی کردن  و در واعق مثله کردن و یا انتقام « تنانه» را تنها از «زن» می‌گیرد مطمئنا اگر این اتفاق در جوامعی با قوانین مردسالاری کمتری، رخ می‌داد این چنین آسان یک نفر به تمامی تباه نمی‌شد و یک نفر که مقصر اصلی ماجراست، به تمام تبرئه  شود. بحث در این است که این قوانین حتا به فرض معقول محکوم کردن چنین روابطی و نیز اتفاق افتادن یک قتل بی شرمانه و غیر انسانی نیز در آن ، باز هم به نوعی حامی مرد است .
چهارم: این نوشته هرگز به معنای نادیده گرفتن حق و حقوق و یا پایمال شدن حق خانم « لاله سحرخیزان» همسر مقتول آقای محمدخانی نیست. بنابراین تفسیر‌های غر اخلاقی و قاطی کردن مسائل به نظرم دور از انصاف برای خواندن چنین نوشته‌ای است. (که گاهی در برخی صفحات دیگر مشاهده کرده‌ام).
پنجم این نوشته هرگز به معنای امکان و صدور اجازه برای فحاشی و خشونت کلامی علیه مردان و ادیان و حتا شخص آقای محمد خانی نیست. خشونت در هر صورت تولید کننده‌ی خشونت مضاعف است و بارها گفته‌ام مورد خشونت قرار گرفتن و مورد تبعیض قرار گرفتن مجوز تولید خوشنت اردای نمی‌شود جز در مقام دفاع مشروع که آن هم از دید همگان خشونت نیست بلکه همان دفاع مشروع است.این واقعیت است که من آن جملات را در یک فیلم از زبان آقای محمدخانی شنیدم و هربار این مسئله یادم می افتد.
ششم برای هزارمین بار تکرار می‌کنم. مردسالاری هیچ ربطی به دین مختصی به  نام اسلام نیست. ادیان بعد از دوره‌ی کشاورزی و کلا نهادینه شدن جامعه‌ی « ارث مبنا» به طور کلی مردسالار هستند. مطالعه‌ی کوتاهی از ادیان مسیح و یهود و حتا زرتشتی ویرانه بودن این ادیان را نیز در زمینه‌ی حقوق زنان نشان می‌دهد به ویژه دین یهود و زرتشتی. مردسالاری یک نظام جهانی و تاریخی است . با اسلام به وجود نیامده است و با برداشتن اسلام هم از بین نمی‌رود تمامی نظام‌های ایدئولوژی محور، مردسالار هستند.هرجامعه‌ای برای تحکیم و تقویت و مستدل کردن ارزش‌های مردسالارنه‌اش، از آن‌چه در جامعه مورد پذیرش عمومی قرار دارد، استفاده می‌کند. زمانی از دین یهود و زمانی از دین اسلام و زمانی از ایدئولوژی های سیاسی ویژه...

-----
 
» ادامه مطلب