این مطلب ابتدا در سایت بی بی سی فارسی منتشر شده است
شاید در یک نگاه صرفا بیولوژیکی به راحتی بتوان گفت؛ یک نفر زن است و دیگری مرد. اما همین تقسیم بندی به ظاهر بیولوژیکی، در طول تاریخ معنای دیگری یافته است.
هرچند برخی پژوهشهای فمینیستی-مردمشناسانه، از جمله کارهای «اِوِلین رید» و حتی برخی پژوهشهای زیستشناسانه این معناها و باورهای پذیرفته شده زیست شناسی را با استدلالات علمی، با پرسش جدی روبرو میکند و بسیاری را هم رد میکند.
از سوی دیگر نظریههای معاصر در مورد سیالیت جنسیت، به طور کلی دو جنسی بودن را زیر سئوال میبرد، اما با فرض محال پذیرش همین باورها، امری به نام «جنسیت» و «زنانه- مردانه» کردن جامعه یک امر تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و در نهایت امری سیاسی است.
این مسئله از آنجا در این نوشتار مورد بررسی قرار میگیرد که برای دومین بار بعد از «کمپین مجید توکلی» در کمپینی به نام « زن بودن ابزار تنبیه و تحقیر هیچکس نیست»، مردان سعی دارند در استفاده با پوششی موسوم به پوشش زنانه، نشان دهند یا ادعا کنند که این تقسیمبندی را با چنین معانی اجتماعی قبول ندارند.
ورای این که هر دو کمپین مورد انتقاد و مخالفت برخی از فمینیستها قرار گرفت اما سئوال اصلی این است که چرا پوشش زنانه بر تن مردان عجیب است، در حالی که پوشش مردانه بر تن زنان عجیب نیست یا حداقل آنقدر عجیب نیست.
نکته مثبت کمپین «زن بودن ابزار تحقیر و تنبیه هیچ کس نیست» در این است که ظاهرا قصد دارد برخی گزینهها و باورها را به پرسش عمومی بگذارد. اولین پرسشی که به نظر سنجی گذاشته شده است دقیقا همین سوال است.
از میان پاسخها، دو گزینه «چون کمتر دیده شده است برای همین عجیب به نظر میرسد» و «در کشور ما مذهبی کاملا مردسالار در فرهنگ و قانونگذاری حاکم میباشد»، هر کدام، ۶.۸ دهم درصد نظرات را به خود اختصاص داده اند.
۵.۹ درصد از پاسخ گویان گزینه« چون مذهب ارثی نگاه جنسیتی را در ذهن ما نهادینه کرده است» را انتخاب کرده اند.
گزینههایی «چون لباس زنانه بر تن مردان خوب جلوه نمیکند» و«چون رژیم هیچ اهمیتی برای زن قائل نیست» نیز هر کدام حدود ۸.۳ پاسخدهندگان را در بر گرفته است. بقیه گزینهها زیر دو یا یک درصد هستند.
اما نکته جالب توجه اینجاست که گرچه در گزینههای پاسخ، مواردی چون « مذهب» و حاکمیت نیز وجود دارد اما بیش از ۶۸ درصد پاسخ دهندگان روی یک گزینه اتفاق نظر داشته اند و آن گزینه «چون جامعه مردانگی را ستایش میکند و زنانگی را خوار میشمارد» است.
برگزیدن این پاسخ، نشان از این دارد که به واقع تشخیص جامعه و مردم صحیح است و قضیه صرفا مذهب و دولت یا یک نظام سیاسی نیست. واقعیت این است که «جامعه» ای وجود دارد که به ستایش مردانگی مشغول است و زنانگی را خوار و محقر میشمارد.
اما برای پاسخ بهتر باید یک قدم به عقب تر و همان بحث اول این یادداشت برگشت و آن تقسیم بندی جنسیتی جامعه است.
تقسیم بندی که ظاهرا بر اساس «جنس» (sex) شکل گرفته اما در روندی تاریخی و فرهنگی به «جنسیت» (gender) رسیده است. فمینیستها و جامعه شناسان جنسیت، جنسیت را امری برساخته اجتماع میدانند.
آنتونی گیدنز به عنوان یک جامعه شناس معتقد است نوزاد انسان وقتی به دنیا میآید، از همان بدو تولد در بیمارستان، همین که والدین برای نوزاد پسر لباس سرمهای یا آبی تهیه میکنند و برای دختر لباس قرمز و صورتی، همین که برای نوزاد پسر اسباب بازیهایی شبیه ماشین و هلی کوپتر و هواپیما تهیه میکنند، اما برای نوزاد دختر اسباب بازیهایی شبیه عروسک و قابلمه و ظروف آشپزخانه و نخ و کاموای کودکانه و... همین که اگر نوزاد پسر باشد مادر بزرگ و دیگر افرادی که به دیدن نوزاد آمدهاند نوزاد پسر را با صفاتی چون قدرت بازوی پهلوانی و قد و قامت و نیروی جسمانیاش توصیف میکنند و نوزاد دختر را با صفاتی نظیر ظرافت و زیبایی و موهای فلان و لبهای بهمان، از همان لحظه تا دیگر مراحل تربیت و جامعه پذیری، یک نوزاد انسان به سوی جنسیت برساخته شده سوق داده می شود.
جمله آشنای سیمون دوبوار، فمینیست مشهور فرانسوی ورد زبان بسیاری است که «زن، زن به دنیا نمیآید، زن میشود.»
از سوی دیگر «توریل موی» در مقالهای با عنوان « فمینیستی، زنانه، مونث» میان این واژهها تمایزی قائل میشود، به این معنا که فمینیست بودن را انتسابی سیاسی، زنانه بودن را صفتی زیست شناختی و مونث بودن را تعریفی فرهنگی میداند.(۱)
جامعه ابتدا این تقسیم بندی جنسیتی را انجام میدهد و سپس در یک روند تاریخی ویژگیهای منصوب به مردانه بودن را به عنوان ارزش تعیین میکند و سپس دیگر ارزشها و رفتارهای پذیرفته شده در جامعه را نیز از طریق فرهنگ و به ویژه از طریق زبان به طور موازی و روند تکرار و همنشینی کلمات، در کنار واژه مرد قرار میدهد.
از سوی دیگر ویژگیهای منصوب به زنانه را در همان تقسیم بندی برساخته، کاملا نفی و یا خوار میشمارد و بعد طبق همان پروژه، ویژگیها و ارزشهای منفی جامعه را به زنان و در کنار واژه زنانگی قرار میدهد.
این مسئله نزد زبان شناسان و فیلسوفان و زبان شناسان، با عنوان اصلی «تقسیم دو ارزشی» (Dichotomy) نامیده میشود.
یکی از کسانی که روی این تقسیم دو ارزشی زبان کار کرده است ژاک دریدا، فیلسوف معاصر فرانسوی است.
دریدا این انگارههای دوگانه را در تاریخ تفکر بشر مورد بررسی قرار داده است. اما تاکید اصلی دریدا بر سلسله مراتبی بودن این «انگارههای دو گانه» است. سلسله مراتب، به این معنی که معمولا در تاریخ تفکر، یکی از این دوگانهها دارای ارزشی برتر در نظر گرفته شده و دومی ارزشی فروتر.
انگارههای دوگانه آشنایی همچون، سوژه/ابژه، فرهنگ/طبیعت، عقل/ عاطفه، منطق/ شهود، آزادی/قید و بند، فعال/ منفعل، عمومی/خصوصی، خیر/شر، روشن/تاریک، روز/شب، آدم/ حوا و نهایتا مرد/زن.
ژاک دریدا به این مسئله این رهیافت را نیز اضافه میکند که «معنی در نظم نمادین، بدیهی یا ذاتی نیست. بلکه به طور مداوم به لحاظ فرهنگی و زبان شناختی در حال تولید شدن از طریق یک فرآیند سلسله مراتبی است.»(۲)
در واقع در اغلب این موارد، زن در بنیان خود تعریف ویژهای ندارد بلکه همه آن چیزی است که مرد نیست. آنچه مردانه است واجد معنا و مفهوم و ویژگی است و آنچه مرد نیست در دیگری سازی از زن رخ میدهد اما دیگریای که در واقع نیست. زن به عنوان «دیگریِ محذوف مرد» در نظر گرفته میشود، از این رو نمیتوان تن به ویژه گی داد که به عنوان نفی اصل موجود تعریف شده است.
با این رهیافت جدای از جنبههای مردمشناسی پوشش و شرایط اقلیمی و محیط جغرافیایی، جدای از بحث برساخته شدن پوشش زنانه به عنوان خاستگاه میل مرد از جمله در دوران اخیر و به عنوان مثال پوشیدن کفش پاشنه بلند که ناگزیر فرم ویژهای به بدن زن میدهد که ظاهرا مطلوب میل مرد است، باید در نظر داشت که در نظام فکری مردسالاری، پوشش هم چون دیگر ویژگیها، در واقع «ضد ویژگی» است.
ضد ویژگی برای ویژگیهای انسان اصیل، که همانا مذکر است. انسانی که در تاریخ تفکر از ارسطو به بعد که معتقد بود مدینه فاضله جای « بردگان و بربرها و زنان» نیست و یا بر این باور بود که « زن چیزی نیست مگر مرد ناکام، خطای طبیعت و حاصل نقصی در آفرینش، خدا زن و برده را آفرید تا به مرد خدمت کنند» تا تفکر دکارتی که عقل مورد تعریفاش مذکر و کانت که سوژه خود آگاهش مذکر بود و فروید که زن را کسی میداند که « فالوس»(نرینه یا قضیب) ندارد.
همگی این اندیشه را بنا نهادهاند که زنانگی آن چیزی است که مرد نیست. در گفتار عامیانه و تربیت کودکان و حتی گروههای اجتماعی هم معمولا فرض بر این است که «این کار را نکن مردانه نیست.» بنابراین آنچه در این جهان برساخته شده توسط نظام فکری مردسالاری در نظر گرفته شده است مرد است.
از تصویر آدمک چراغ عابر پیاده گرفته که مرد است تا تولیدات فرهنگی مثل ادبیات که شخصیتهای آن مردانه هستند و به عنوان نمونه مشهور مورد نقد فمینیستی قرارگرفته، شعر «پرسه زن» بودلر که معطوف به مذکر است و به قول ژانت ولف «ادبیات مدرنیته بدوا تمایل به شرح و توصیف مردها دارد.»(۳)
اینگونه است که آنچه هست مردانه است و مردانه بودن شکل اصیل با ارزش و قابل تبعیت و حتی تقلید است. اما بدون شک هیچ جامعهای به خود اجازه نمیدهد که ضد ارزشها و یا بهتر بگوییم آنچیزی را که نیست به عنوان هنجار تعیین کند.
بنابراین پوشیدن لباس مردانه حتی از سوی زنان در واقع تلاش آنها برای تبدیل شدن به نوع و جنس «اصلح و برتر» است بدین سبب میتواند قابل تشویق نباشد اما امری نکوهیده هم نیست.
از سوی دیگر صنعتی شدن جوامع و ورود اختیاری و گاه اجباری زنان به عرصه کار، از آنجا که «کار جوهر مرد است»، به نوعی لباس کار زن نیز مردانه شد و این گونه کم کم پوشش مرد بر تن زن عادی ترشد و امروز نیز همچنان تقسیم بندی پوشش محل کار، خانه و مهمانی برای زن وجود دارد که در محل کار مردانه تر است.
در همین زمینه و از زوایه دیگر شاید نقدی درون گفتمانی هم نسبت به گفتمان و یا روش خود فمینیسم وارد باشد. در واقع می توان گفت که فمینیسم لیبرال موج اولی، خواستهاش برابری و همسانی با مرد بود.
می شود گفت که بر این باور بود که زن هم همان حقی را دارد که مرد در جامعه از آن برخوردار است. توسعه و گسترش این اندیشه احتمالا به نوع پوشش و شباهت به پوشش مردانه هم انجامید. از این رو در پوشش غربی، شیوه پوشش زنان به سمت کت و شلوار و در دوران معاصر به سمت تی شرت و شلوار جین رفت.
این دو عامل، اولی به عنوان «ستایش مردانگی» و ارزش تشویق شده، و دومی به عنوان گریز از «در چارچوب سنتی تعریف زن» ماندن، باعث شد که پوشیدن لباس موسوم به «مردانه» عادیتر به نظر برسد.
اما در مورد پوشیدن لباس های موسوم به زنانه توسط مردان جز در کمپینهایی اینچنینی، انگار بیننده پاسخی برای پرسش ذهنیاش، که چرا یک مرد باید لباس زنانه بپوشد، نخواهد یافت.
اگر بگوییم پاسخ پرسش «چرا زنی لباس مردانه میپوشد»، در حالت اول عملی است در راستای ارزشهای تشویق شده جامعه و ستایش مردانگی و مثبت پنداشتن ارزشهای مردانه، در حالت دوم یعنی در فمینیسم لیبرال و نیز صنعتی شدن، گریز از پوششی است که به عنوان « یونیفورم سرکوب و تبعیض» (پوشش زنانه) شناخته و تداعی میشود و فمینیسم لیبرال برای این گریز، استفاده از پوششهای خارج از چارچوب مردانگی و زنانگی را و بیشتر پوشش معروف به پوشش مردانه را انتخاب کرده است، آنگاه جامعه برای پرسش «چرا یک مرد پوشش موسوم به زنانه را بر تن کرده است»، پاسخی نخواهد یافت. زیرا نه عملی است برای گریز از چارچوب بندی تبعیض مدار، و نه عملی است در راستای ارزشی تشویق شده و ستایش شده.
در مورد کمپین اخیر به طور خاص باید وضعیت جامعه کردستان را یادآور شد، که پیش از آن «شیرزنی» که یکی از تعریفهایش برای غیر دیگری بودن زنان، زنی است که مثل شیر، مرد است، لباس چریکی مردان مبارز، بر تن کند و اسلحه بر دوش و هم دوش و در واقع قدمی پشت سر مرد، برزمد و بجنگد.
اما در این کمپین، اتفاق جدید در آن بود که همان مردانی که «زنی را که یک پا مرد بود» هم ابژه می دیدند، امروز او را سوژهای ببینند که علیه ابزار تحقیر قرار دادن پوشش به پا خاسته و به خیابان رفته و حالا این مرد است که میخواهد شجاعتش را با پوشیدن همان پوشش به نمایش بگذارد و بگوید که از پوشیدن این پوشش احساس تحقیر و تنبیه نمیکند.
این یعنی بر هم زدن همان نظم نمادین و امیدی برای کاسته شدن فاصله گسسته شده زنانگی و مردانگی در جامعه مردسالار ایرانی.
-----
پینوشت:
۱- زن و ادبیات سلسله پژوهشهایی در بارهی مسائل زنان ۱۳۸۵،نشر چشمه، تهران
۲- کریس بیسلی، چسیتی فمینیسم، ترجمه محمدرضا زمردی،روشنگران و مطالعات زنان، تهران
۳-(مدرنیته و مدرنیسم، حسین علی نوذری، ۱۳۸۰،نقش جهان، تهران
1 comments:
برای حل یک چالش و گشودن گره مجهولات بهتر آنست بدیهیات پیرامون مسئله را از نظر گذارنده و آنها را چون پرتوهای نور در جهت روشن کردن مسئله بکار برد.
آنچه بدیهی و غیرقابل انکار است وجود تفاوتهاییست میان جنس زن و مرد که نه تنها ناچیز نبوده بلکه بسیار چشمگیر هستند و همین تفاوتها در طول تاریخ نقشهای منحصر بفردی برای هر دو جنس تعریف کرده اند.
این تفاوتها نشان برتری هیچ جنسی بر دیگری نیستند و براحتی میتوانند ایده برابری حقوق زن و مرد را که ریشه تاریخی نداشته و یکی از هنجارهای پیشنهاد شده از طرف مدرنیسم میباشد به چالشی اساسی بکشانند اما متاسفانه آنچه در عالم واقع به چالش کشیده شده نه خود هنجار که نقشهایی است که طبیعت به زن و مرد واگذار کرده است!
بیاییدگریزی بزنیم به درون طبیعت و نقشهای جنس نر و ماده را میان جانوارن مختلف از نظر بگذرانیم:
آیا نقش رهبری ای که در بیشتر گونه های جانواری بر عهده جنس نر میباشد نشان برتری است!؟
آیا در این برتری!(نقش)بیشتر نیاز دخیل بوده یا میل به استثمار!؟
آیا میتوان بخاطر این نقش جنس نر را محکوم کرد!؟
من پیشتر هم به هارمونیهایی اشاره کرده بودم که مدرنیستم یکی پس از دیگری در حال به هم زدن آنهاست و نتیجه افت شدید کیفیت زندگی روی کره زمین به اندازه ای که نه تنها زندگی انسانها بلکه کل طبیعت را به مرز نابودی کشانده است.
نقشهای زن و مرد در گذشته یک هارمونی بود که گرچه با دخالت مذهب و رسومات قبایل بادیه نشین به اجحافهایی در حق زنان انجامیده بود اما هرگز به این اندازه که امروز مشاهده میکنیم زنان در گذشته در معرض آزار و تهدید و بهره کشی جنسی و استفاده ابزاری نبوده اند.
اینکه زنان در هیچ دوره تاریخی به اندازه زمان حال قدرت نداشته اند یک ادعای پوشالی و یک سعی نافرجام از سمت مدرنیته است برای سرپوش گذاشتن بر یکی دیگر از رسواییهای بزرگی که تعدادشان به حدی زیاد شده که میرود تا کمر کاپیتالیسم را بشکند و این به روشنی از رشد چشمگیر اعتراضات جهانی علیه عملکرد بازوهای قدرتمند این سیستم (ناتو و پنتاگون و سیا و ناسا) قابل رویت است.
نگرش تحقیرآمیز مردان به زنان مختص شرق و منطقه خاورمیانه نبوده و این نگرش در گذشته و در غرب بسیار بدتر از مشرق زمین بوده است. حتی در میان مذاهب هم این نگرش تحقیرآمیز به جنس زن گرچه در اسلام برجسته تر است اما با نگاهی اجمالی به آثار و نوشته های مسیحیان در گذشته و مخصوصا حال میتوان به این نکته پی برد که در مسیحیت هم دست کمی از اسلام ندارد و حجاب زنان مسلمانان همچون پوششی این واقعیت را هم از انظار دور کرده است.
از خلال جوکها و داستانها و از برآیند نگاه تمام مردان دنیای کنونی به زنان این نتیجه حاصل میشود که آنها را موجوداتی احساساتی, کوته بین و مادیگرا میبینند و این صفات گرچه ظاهرا نامعقول و زشت به نظر میرسند اما برا اساس نرمها و پیش فرضهای زندگی(در معنای واقعی کلمه) و نه زنده گی, ارزشهایی هستند بسیار ستودنی و زیبا و زندگی ساز.
زنان مرکز زایش و زیبایی و هنر و زیستن در همین لحظه و مکانند و به راحتی مردان به توهماتی که از ازل چون گلوله برفی انسان را در خود پیچیده و مدام بزرگ و بزرگتر میشده اند, سر نمیسپارند.
همین سجایای اخلاقی زنان که در طول تاریخ چون لگامی بر گردن برتری طلبی و خود خدای انگاری مردان عمل میکرده اند, اگر نبودند چه بسا اکنون زندگی به تمامی از این کره رخت بربسته بود!
و اکنون که زندگی رو به زوال است پیغمبران راستینش در خط مقدم آزار و آتش و مرگ و نابودی قرار گرفته اند و آمار تجاوزات دسته جمعی به زنان و خودسوزی و مرگ و میر آنها به طرز چشمگیری در حال افزایش بوده و در آینده ای بسیار نزدیک بدون شک به یکی از بزرگترین معضلات دنیای کنونی تبدیل خواهد شد!
تو گویی افت کیفیت زندگی در مردان آنها را به طمع انداخته و میخواهند با استفاده ابزاری(سکس و تبلیغات) از زنان این خلا را در درون خود جبران نمایند.
برابری حقوق زن و مرد گرچه ظاهرا معقول و پسندیده به نظر میاید اما تفاوت نقشها در درونش یک پارادوکس بوجود آورده و با نگاهی به طبیعت ناکارآمدیش بوضوح دیده میشود.
تنها راه الگو قرار دادن دوباره سرشت است و خلق دوباره این هارمونیست بر اساس طبیعت.
(با توجه به اینکه پیشتر طی کامنتی بر یادداشتی دیگر از شما به این هارمونی به هم ریخته اشاره کرده بودم به محض دیدن یادداشت شما (تعجب اجتماعی از پوشش موسوم به زنانه بر تن مرد)
انتظار داشتم تم اصلیش هارمونی باشد و متاسفانه هیچ اثری از آن ندیدم و چون مسئله خودسوزی زنان در کوردستان به یک مسئله و بحران ملی ای تبدیل شده که مسبب اصلیش مدرنیسم و استثمار تاریخی این ملت مظلوم است, بهتر آن دیدم باز و اینبار مفصل به آن بپردازم )
ارسال یک نظر