‏نمایش پست‌ها با برچسب زندگی خصوصی. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب زندگی خصوصی. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۱ دی ۲۷, چهارشنبه

لطفا فیلم بوسه‌ی دو انسان در آسانسور را که منتشر شده، نه نگاه کن نه تکثیر کن. ریپورتش کنیم تا حذف شود.


لطفا دست نگه دارید!!!!!

لطفا فیلم بوسه‌ی دو انسان در آسانسور را که منتشر شده، نه نگاه کن نه تکثیر کن. ریپورتش کنیم تا حذف شود.

پیش نوشت:
مهم این است که تفکری وجود دارد که بر این باور است که حق دارد وارد زندگی خصوصی مردم شود. مهم این نیست این تفکر مربطو به وزیر یک دولت استبدادی است یا مربوط به کسانی که به گمان خودشان مخالف چنین حکومت استبدادی هستند. آن وقت هیچ امنیت و تضمینی وجود ندارد که همین تفکر که امروز مدعی اپوزیسیون بودن است فردا که به قدرت رسید همین تشخیص را ندهد در مورد دیگران و مخالفان‌اش که باید وارد زندگی خصوصی‌شان شد و در آن دخالت کرد و از آن فیلم گرفت و آن را نیز منتشر سازد» هیچ تضمینی وجود ندارد .. هیچ تضمینی . مهم مخالفت با چنین تفکری است.»

متاسفانه فیلمی در فضای وب منتشر شده است. که حاوی نوازش عاشقانه‌ی یک زن و مرد در یک آسانسور است. که به این بهانه دست به دست می‌شود که مدعی هستند مردی که در فیلم است «‌کامران دانشجو وزیر علوم دولت اخمدی نژاد» است.
از همین اینجا به عنوان کسی که فیلم را دید و متاسفانه طوری روی آن توضیح داده بودن فکر کردم ماجرایی همچون ماجرای دانشگاه زنجان است، اما اصلا این طوری نیست رابطه کاملا معلوم است از روی رضایت هر دو طرف است و اگر خاطی این وسط وجود داشته باشد فرد یا افرادی هستند که فیلم را گرفته اند و منتشر کرده‌ند. از همین جا و از همین تریبون هم اعلام می‌کنم اصلا حتا کنجکاوی هم نکنید حتا شما «‌ملت عاشق صحنه» باور کنید حتا یک صحنه‌ی قابل عرض در آن وجود ندراد جز این که آدم شرمسار می شود از این که ناخودآگاه بغل کردن دو انسان را نگاه کرده است و وارد رابطه‌ی انسان‌هایی شده است که نمی‌دانیم کیستند و به فرض هم بدانیم باز هم ما چنین حقی نداریم. باور کنید


به فرض که فیلم مربوط به کامران دانشجو باشد. چه مجوز اخلاقی عرفی سیاسی و فرهنگی و مبارازتی، مذهبی و طبقاتی و جنسیتی و..... به ما اجازه می‌دهد که این فیلم را منتشر و تکثیر کنیم.

حداقل آن‌چه در فیلم مشخص است این است که آن خانم با رضایت کامل با ایشان در آسانسور ایستاده است. حتا اگر کامران دانشجو دشمن شماره‌ی یک ما باشد باز هم ما حق نداریم رابطه‌ی خصوصی وی را آشکار کنیم. «‌خصوصی سیاسی است » را این گونه اشتباه نگیریم. اصلی ترین شکل ناموجه این کار این است آن خانمی که در آن فیلم هست با کدام مجوز اخلاقی،عرفی،سیاسی، مبارزاتی ما باید رابطه‌ی خصوصی‌اش از دید همگان بگذرد. به من و شما و هیچ کس دیگر ربط ندارد که یک زن دلش بخواهد با مردی رابطه داشته باشد که ما از او خوش‌مان نمی‌آید. هیچ ربطی به هیچکس ندارد حتا به شما دوست عزیز..
آیا تا به حال بازجوها تحت فشارت نگذاشته‌اند که « فیلم سکسی‌ات را داریم پخش می‌کنیم»؟ اگر نگذاشته‌اند تا به حال نشنیده‌ای این را از سوی کسان دیگر؟ آیا این کار ما دقیقا کپی همان کار آن‌ها نیست برای تحت فشار قرار دادن افرادی که با آن ها مخالفیم.
آن هم در ویدوییی که هر دو نفر کاملا معلوم است با رضایت کامل همدیگر را می‌بوسند و اتفاقا زن برخورد خیلی مهربانی با مرد دارد... این نشانه‌ی این است هیچ جنبه‌ی اجباری در آن نیست...

چندین سال پیش به یاد داریم که ویدیویی از منتسب به هنرپیشه‌ای زن ایرانی منتشر شد. یادم می‌آید بعد این که خیلی ها نگاه کردندو تمام نفرت و حشریت و هوس خود را با فحش نثار آن ویدیو و آن هنرپیشه کردند چندان که ا مرز خودکشی هم پیش رفت. اما بعدها خیلی ها قیافه و هیئت روشنفکری می‌گرفتند و از ایشان دفاع می‌کردن و از حق و حقوقی که از ایشان برای همیشه ضایع و تباه شد. امروز همین الان و در هین لحظه به جای منتشر کردن آن آن را در یوتوب و دیگر سایت‌ها ریپورت کنیم بلکه دیلیت شود.

آن خانم. آن مرد حوزه‌ی خصوصی اش به خودش ربط دارد. جز در مورادی که خشونت آشکاری اتفاق افتاده باشد و انتشار چنین مسائلی کمکی قطعی به پیشگیری از خشونت بکند ما حق نداریم هیچ رابطه‌ی خصوصی را آشکار کنیم. تکثیر کنیم و منتشر کنیم و به اشتراک بگذاریم.

--
پی‌نوشت: جواب به برخی ادعاها.
نخست مردی که در فیلم دیده می‌شود از نظر جسمانی و وزن و هیکل مشابهت زیادی با «کامران دانشجو» ندارد. بنابراین تمامی آن‌هایی که مدعی هستند چون طرف کامران دانشجو است و وزیر یک دول و حکومت مستبد و دیکتاتور و قاتل و... است ، ما حق داریم که این فیلم را منتشر کنیم. ابتدا باید توانایی تکنولوژیک و حقوقی این را داشته باشند که بتوانند ثابت کنند واقعا هویت افراد موجود در فیلم، همان کسانی هستند که آن‌ها ادعا می‌کنند.

دوم: به فرض که کامران دانشجو باشد. هویت زنی که در فیلم وجود است و نوع رابطه‌ی آن‌ها نیز بر ما مشخص نیست. ما به فرض این‌که این حق غلط سیاسی را برای مبارزه با کامران دانشجو برای خویش قائل باشیم، چه مجوزی نسبت به حوزه‌ی خصوصی آن انسان دیگر در فیلم داریم.
سوم: باز هم تکرار می‌کنم این که نوشته می‌شود بگذار رسوا شوند تا معلوم شود خودشان به چه کارهایی مشغول‌اند؟!!! کدام رسوایی و کدام آبروز ریزی مگر خود شما دوست عزیز خانم عزیز آقای عزیز برایت پیش نیامده که کسی را که دوست داری در آسانسور بوسیده باشی. آیا بغل کردن و دوست داشتن و بوسیدن کسی که با رضایت خود شما انجام می‌گیرد « نشانه‌ی رسوایی» است از دید حضرت عالی که می‌خواهی با آن مردم و به گمان خودت قاتلین و ... رسوا سازی؟!! هیچ فکر کرده‌ای این نوع استدلالات نوع تفکر خودت را نسبت به روابط انسانی آشکار می‌کند.
چهارم. فرض آخر این می‌تواند این باشد که یان رابطه خارج از قاعده‌ی عرفی و اخلاقی است و به فرض رابطه‌ی دوم و یا چندم آقایی باشد که ما اصلا مطمئن نیستیم که وی هست و یا نیست اما باز هم به فرض درست بودن تئوری ما، وقتی رضایت دو طرف وجود دارد ما نمی‌توانیم آن را منتشر کنیم . این مسئله به خانواده‌ی خود آقای دانشجو و همسر ایشان و آن خانم مربوط است و لا غیر.
ما حق داریم و باید متقد و مخالف « حق چند همسری یک طرفه برای مردان» باشیم. اما حق نداریم ویدیو برداریم و فیلم روابط خصوصی زندگی افراد را منتشر کنیم.
پنجم دقت کنیم که تمامی آن‌چه که حتا قرار است روی آن بحث کنیم و اثبات یا ردش کنیم هیچ جا اثبات نشده است. بنابراین به قول یک دوست « وارد نشدن در رابطه‌ی خصوصی انسان‌ها نشانه‌ی شخصیت شماست »!!

اگر با محتوای این نوشته موافقید لطفا به جای دنبال فیلم گشتن و نشستن و دیدن بیهوده و غیر اخلاقی آن ، این نوشته را به اشتراک بگذارید.
» ادامه مطلب

۱۳۹۱ مهر ۴, سه‌شنبه

عادت‌های فراموش نشدنی زندگی در نظام‌های فاشیستی

دو زن رو به رويم در مترو نشسته اند. چون بيرون بودند يكى شان احتمالا به دليل سرما، شال اش را روى موهايش كشيده بود. رفتارش كمى هم سرخوش نشان مى داد. ناگهان ميان «كژ شدن و مژ شدن »هايش، شال اش را از روى موهايش برداشت. من براى يك لحظه اين ور و اون ور را پاييدم، كه مأمورى بسيجى اى، چيزى نباشد كه برايشان مشكلى درست كند. همان يك لحظه بود و يادم آمد كه اينجا نيرويى وجود ندارد كه مواظب بدن و پوشش انسان و به ويژه بدن و پوشش زنان باشد. اما اين يادآورى ها خيلى سخت است كه هنوز بعد دوسال با من است.
وقتى سوئد رفته بودم يك شب مهمان مهشيد بودم. وقتى به بالكن رفتم كه سيگار بكشم، فورى متوجه شدم اى ول خونه اش حسابى راه« دررو »دارد. خواستم به مهشيد بگم يادم اومد او به چنين چيزى نياز ندارد. اين من بودم كه به هر خانه اى مى رفتم، اولين چيزى كه به آن فكر مى كردم، راه هاى فرار و دررويش بود. هنوز كه هنوز است اين عادت با من است. عادتي كه با اين كه خانه ام در تهران طبقه ى سوم بود، اما قسم خورده بودم اگر بيايند دم در، حتما بپرم و فرار كنم. فرار كردن با پاى شكسته را حتا ترجيح مى دادم.

به گمانم وودى آلن بود كه گفت:« من باور دارم كه يك نيرويى آن بيرون مراقب و ناظر رفتار ماست، اما متاسفانه آن نيرو حكومت است». تجربه زيست در حكومت هايي آن هم ديكتاتورى و فاشيستى، تنها وقتى كه از آن بيرون مى آيى زهرهاى ريخته شده درجانت شروع مى كند به نشان دادن تاثيراتش. زيرا زمانى كه بوديم به قول معروف جان مان گرم بود و نمى فهميديم و يا اين كه تمام نيروى مان خرج مبارزه و تطبيق با چنين سيستمى مى شد.
» ادامه مطلب

۱۳۸۷ آذر ۴, دوشنبه

زندگی دیگران( به درود زندگی خصوصی)





«زندگی دیگران» عنوان فیلمی است به نویسندگی و کارگردانی«فلوریان هنکل فون دونرسمارک» که  به زندگی هنرمندان و روشنفکران در زمان حکومت کمونیست ها بر آلمان شرقی در اوایل دهه ی1980می پردازد.

گئورگ درایمان(سباستین کخ) نمایشنامه نویس و کارگردان موفق و مورد توجه جامعه ی آلمان که با یکی از سرشناس ترین و محبوب ترین هنر پیشه های زن آن زمان به نام کریستیا ماریا زیلاند(مارتینا گدک) هم زندگی مشترکی دارند و هم این که این خانم بازیگر نقش اول بیشتر کارهای درایمان است.اما یک روز به دستور وزیر فرهنگ آلمان شرقی و توسط ماموری از سرویس اداره ی اطلاعات وامنیت به نام سروان ویسلر (اولریش موهه)زندگی این زوج هنری زیر نظر گرفته می شود ویسلر هم که یکی از زبده ترین ماموران امنیتی آلمان شرقی است تمام ارکان زندگی آن ها را مورد استراق سمع و حتا بخش های از آن مورد مشاهده می دهد.اما سروان ویسلر در اثنای مشاهده های اش به نوعی دلباخته ی زندگی آن ها می شودتا جایی که خود نیز به مطالعه ی بکت و.. می پردازد و از آن به بعد بخش هایی از زندگی آن ها را گزارش نمی کند و حتا خود با جان فشانی تمام یکی از مدارک اصلی را که علیه آن ها بوده پنهان می کند هر چند نمی تواند از مرگ کریستیا جلو گیری کند .

این که فیلم به طرز زیبایی به مفهوم  «دلباختن جلاد به قربانی» می پردازد و تغییرات بنیادین در افکار و کنش های یک مامور امنیتی را به تصویر می کشد و سرنوشت شخصیت های این فیلم به کجا می کشد مورد نظر این نوشته نیست. آن چه برای من جلب توجه می نمود، بی شرمی یک سیستم امنیتی، به بهانه ی امنیت، در خود را محق دانستن و مجاز دانستن تا جایی که خصوصی ترین جنبه ها و حوزه های زندگی شهروندانش را مورد مشاهده و تجسس قرار دهد. تا جایی که آن مامور و همکارش در بخش هایی از گزارش شان می نوشتند:« ....که به گمانم به رابطه ی جنسی مشغول شدند».

امروزه شرایط کشور ما متاسفانه به طرز غیر قابل باوری به سمت و سویی میرود که انگار  دولت هیچ حوزه ای به نام حوزه ی خصوصی برای شهروندان اش قایل نیست. مدت هاست که دیگر به این که گفتگو های تلفنی مان شنود شود عادت کرده ایم. مدت هاست به این که هر موقع و هرجا به هر بهانه و بی بهانه در خیابان یا هر مکان دیگری اینکه ماموران همه ی ارکان هستی شخصی مان را بپویند عادت کرده ایم. این که کیف زنان و دختران و خواهران و معشوقه هایمان را بجویند عادت کرده ایم. به این که هر کدام از ما (چه زن چه مرد) بازداشت شویم بیایند وسراخ سنبه ی خصوصی ترین گوشه های وسایل شخصی مان را بگردند عادت کرده ایم.

اما چند سالی است که این همه سرک کشیدن در زندگی ما, قانع شان نمی کند و کار به فیلمبرداری از زندگی خصوصی و عمومی مان هم رسیده است. اوایل سال 85 بود که مدیران دانشگاه اصفهان در دانشگاه دوربین های مدار بسته کار گذاشتند. سال 86 کار به دانشگاه های دیگر هم رسید. سال87 سوای این که از زندگی خصوصی دختران نیز در خواب گاه ها نگذشتند، نیروی انتظامی هم دست به کار شد و تصمیم گرفته به نام دوربین های ترافیکی در اماکن عمومی و میدان ها و چهارراه ها نیز به مشاهده ی زندگی مان بپردازد. کار به جایی رسید که رییس جمهور نیز صدای اش در آمد.

 همین یکی دو شب پیش نیز گزارشگران تلویزیون با بی شرمی تمام به کافی نت ها رفتند و وارد خصوصی ترین حوزه های زندگی مردم شدند.برایم خیلی جالب بود که مردم ما هیچ واکنشی نشان نمی دهند که وقتی گزارشگری تلویزیونی به خودش جرات بدهد و هدفون را از گوش یک شهروند در بیاورد و صدای آن را از تلویزیون پخش کند و موسیقی را که گوش می دهد به خصوصی ترین شیوه (یعنی استفاده از هدفون) گوش می دهد در عمومی  ترین شیوه نمایش دهد. یا در قسمتی دیگر از گزارش اش یکی از خصوصی ترین ارتباط های عصر مدرن (یعنی چت کردن) را از سوی یک نوجوان به تصویر بکشد و حتا متن گفت و گو را نیز نمایش دهد. و از آن نوجوان بخواهد اسم شخصی را که با وی چت می کند به همگان بگوید.

نمی دانم این داستان پیش روی بی شرمانه از سوی دولت در حوزه ی خصوصی مردم تا کجا ادامه پیدا خواهد کرد؟ و لی حاکمان که به ادعای خود نگران وضعیت اخلاقی جامعه هستند؛ سوای این که این کارها خود کثیف ترین و غیر قانونی ترین و غیر اخلاقی ترین رفتارها با یک انسان است؛ به این اندیشیده اند که با این کارها در واقع قبح عمومی شدن اعمال خصوصی مردم را دارند می شکنند؟ از آن جا که بخش زیادی از بار اخلاقی جامعه از دید جامعه شناسان بر دوش «نیروهای غیر رسمی نظارت اجتماعی» (همانند عرف و اخلاق و شرم و ...)است. وقتی شما همه ی ارکان خصوصی زندگی شهروندان را به سمع و نظر جامعه می رسانید چگونه انتظار کنترل و یا عدم اشاعه ی اموری هستید که به ادعای خودتان نگران اشاعه ی آن هستید؟.

به راستی وقتی زندگی خصوصی من در تلفن هایم، ای میل هایم، چت کردن هایم، زندگی در خوابگاه دانشجویی ام و قدم زدن شخصی ام با نزدیکان آم در خیابان می گذرد، دیگر چیزی از زندگی خصوصی  ما باقی مانده است که شما از آن حظ بصر یا سمع نبرید؟ تنها در این میان شاید به امید این باشیم سروان «ویسلر»نامی هنوز ذره ای از وجدان اش باقی مانده باشد و گوشه هایی از زندگی مان را کم تر گزارش نماید. دیگر چیزی نمانده است که ما نگران پی بردن شما به آن باشیم، تنها می توانیم بگوییم زندگی خصوصی ما، نوش جان تان!


» ادامه مطلب