۱۳۸۷ آذر ۴, دوشنبه

زندگی دیگران( به درود زندگی خصوصی)





«زندگی دیگران» عنوان فیلمی است به نویسندگی و کارگردانی«فلوریان هنکل فون دونرسمارک» که  به زندگی هنرمندان و روشنفکران در زمان حکومت کمونیست ها بر آلمان شرقی در اوایل دهه ی1980می پردازد.

گئورگ درایمان(سباستین کخ) نمایشنامه نویس و کارگردان موفق و مورد توجه جامعه ی آلمان که با یکی از سرشناس ترین و محبوب ترین هنر پیشه های زن آن زمان به نام کریستیا ماریا زیلاند(مارتینا گدک) هم زندگی مشترکی دارند و هم این که این خانم بازیگر نقش اول بیشتر کارهای درایمان است.اما یک روز به دستور وزیر فرهنگ آلمان شرقی و توسط ماموری از سرویس اداره ی اطلاعات وامنیت به نام سروان ویسلر (اولریش موهه)زندگی این زوج هنری زیر نظر گرفته می شود ویسلر هم که یکی از زبده ترین ماموران امنیتی آلمان شرقی است تمام ارکان زندگی آن ها را مورد استراق سمع و حتا بخش های از آن مورد مشاهده می دهد.اما سروان ویسلر در اثنای مشاهده های اش به نوعی دلباخته ی زندگی آن ها می شودتا جایی که خود نیز به مطالعه ی بکت و.. می پردازد و از آن به بعد بخش هایی از زندگی آن ها را گزارش نمی کند و حتا خود با جان فشانی تمام یکی از مدارک اصلی را که علیه آن ها بوده پنهان می کند هر چند نمی تواند از مرگ کریستیا جلو گیری کند .

این که فیلم به طرز زیبایی به مفهوم  «دلباختن جلاد به قربانی» می پردازد و تغییرات بنیادین در افکار و کنش های یک مامور امنیتی را به تصویر می کشد و سرنوشت شخصیت های این فیلم به کجا می کشد مورد نظر این نوشته نیست. آن چه برای من جلب توجه می نمود، بی شرمی یک سیستم امنیتی، به بهانه ی امنیت، در خود را محق دانستن و مجاز دانستن تا جایی که خصوصی ترین جنبه ها و حوزه های زندگی شهروندانش را مورد مشاهده و تجسس قرار دهد. تا جایی که آن مامور و همکارش در بخش هایی از گزارش شان می نوشتند:« ....که به گمانم به رابطه ی جنسی مشغول شدند».

امروزه شرایط کشور ما متاسفانه به طرز غیر قابل باوری به سمت و سویی میرود که انگار  دولت هیچ حوزه ای به نام حوزه ی خصوصی برای شهروندان اش قایل نیست. مدت هاست که دیگر به این که گفتگو های تلفنی مان شنود شود عادت کرده ایم. مدت هاست به این که هر موقع و هرجا به هر بهانه و بی بهانه در خیابان یا هر مکان دیگری اینکه ماموران همه ی ارکان هستی شخصی مان را بپویند عادت کرده ایم. این که کیف زنان و دختران و خواهران و معشوقه هایمان را بجویند عادت کرده ایم. به این که هر کدام از ما (چه زن چه مرد) بازداشت شویم بیایند وسراخ سنبه ی خصوصی ترین گوشه های وسایل شخصی مان را بگردند عادت کرده ایم.

اما چند سالی است که این همه سرک کشیدن در زندگی ما, قانع شان نمی کند و کار به فیلمبرداری از زندگی خصوصی و عمومی مان هم رسیده است. اوایل سال 85 بود که مدیران دانشگاه اصفهان در دانشگاه دوربین های مدار بسته کار گذاشتند. سال 86 کار به دانشگاه های دیگر هم رسید. سال87 سوای این که از زندگی خصوصی دختران نیز در خواب گاه ها نگذشتند، نیروی انتظامی هم دست به کار شد و تصمیم گرفته به نام دوربین های ترافیکی در اماکن عمومی و میدان ها و چهارراه ها نیز به مشاهده ی زندگی مان بپردازد. کار به جایی رسید که رییس جمهور نیز صدای اش در آمد.

 همین یکی دو شب پیش نیز گزارشگران تلویزیون با بی شرمی تمام به کافی نت ها رفتند و وارد خصوصی ترین حوزه های زندگی مردم شدند.برایم خیلی جالب بود که مردم ما هیچ واکنشی نشان نمی دهند که وقتی گزارشگری تلویزیونی به خودش جرات بدهد و هدفون را از گوش یک شهروند در بیاورد و صدای آن را از تلویزیون پخش کند و موسیقی را که گوش می دهد به خصوصی ترین شیوه (یعنی استفاده از هدفون) گوش می دهد در عمومی  ترین شیوه نمایش دهد. یا در قسمتی دیگر از گزارش اش یکی از خصوصی ترین ارتباط های عصر مدرن (یعنی چت کردن) را از سوی یک نوجوان به تصویر بکشد و حتا متن گفت و گو را نیز نمایش دهد. و از آن نوجوان بخواهد اسم شخصی را که با وی چت می کند به همگان بگوید.

نمی دانم این داستان پیش روی بی شرمانه از سوی دولت در حوزه ی خصوصی مردم تا کجا ادامه پیدا خواهد کرد؟ و لی حاکمان که به ادعای خود نگران وضعیت اخلاقی جامعه هستند؛ سوای این که این کارها خود کثیف ترین و غیر قانونی ترین و غیر اخلاقی ترین رفتارها با یک انسان است؛ به این اندیشیده اند که با این کارها در واقع قبح عمومی شدن اعمال خصوصی مردم را دارند می شکنند؟ از آن جا که بخش زیادی از بار اخلاقی جامعه از دید جامعه شناسان بر دوش «نیروهای غیر رسمی نظارت اجتماعی» (همانند عرف و اخلاق و شرم و ...)است. وقتی شما همه ی ارکان خصوصی زندگی شهروندان را به سمع و نظر جامعه می رسانید چگونه انتظار کنترل و یا عدم اشاعه ی اموری هستید که به ادعای خودتان نگران اشاعه ی آن هستید؟.

به راستی وقتی زندگی خصوصی من در تلفن هایم، ای میل هایم، چت کردن هایم، زندگی در خوابگاه دانشجویی ام و قدم زدن شخصی ام با نزدیکان آم در خیابان می گذرد، دیگر چیزی از زندگی خصوصی  ما باقی مانده است که شما از آن حظ بصر یا سمع نبرید؟ تنها در این میان شاید به امید این باشیم سروان «ویسلر»نامی هنوز ذره ای از وجدان اش باقی مانده باشد و گوشه هایی از زندگی مان را کم تر گزارش نماید. دیگر چیزی نمانده است که ما نگران پی بردن شما به آن باشیم، تنها می توانیم بگوییم زندگی خصوصی ما، نوش جان تان!


2 comments:

بانوی تبعیدی گفت...

سلام . فیلم جالبی رو معرفی کردید
در ضمن مطالب وبلاگتون قابل تعمق .
بهترین باشید

کیمیاگر گفت...

از مطالب جالب وبلاگتان لذت بردم
امیدوارم موفق باشید به ما هم سر بزنید.

ارسال یک نظر