یک: من آدمی بودهام و هستم که به هیچ نوع تعلقی باور ندارم. تعلق از آن نوع که مالکیت بردار و مالکیت خواه باشد. همیشه حتا به نسبتهای سببی نیز مشکوک بوده ام وقتی قرار بوده است تعلق ویژهای را ثابت کند. اگرچه نیک میدانیم که در زندگی اجتماعی گریز صددر صد از آن ممکن نیست. از سوی دیگر تعلق به معنای « علاقه» و « میل» دوست داشتن آدمی را بسیار ستودهام و هنوز که هنوز است بی محابا فکر میکنم دوست داشتن و عشق تنها راه جات انسان از هرچیزی است و اگر عشق نبود این سیاره و این انسانها بسیار نامهربان تر بودند. هنوز معتقدم زیباترین سرودهها و زیبا ترین نقشها و زیباترین ملودیها و زیباترین تصاویر و زیباترین پیکرهها، عاشقانهترین آنها است و شعر میشود در نهایت و این عشق و هنر است که ما را میرهاند. اگر به رهایی سیاسی ویژهای منهی نشود به رهایی روح و آلایش جان و روان انسان بدون شک منتهی میشود.
از همین رو همیشه باور داشتم که این اعلام تعلقات و انتسابات و سببها و عللها و علقهها نوعی مالکیت و سام روی هم گذاشتن و اعلام و نمایش به دیگران است. از همین رو اتفاقا مردان و زنان متاهلی را که نسبتهایشان را در فضای اجتماعی اینترنتی فریاد گوشخراشی نمیکردند و به نمایش نمیگذاشتند. دوست میداشتم و برایم قابل احترام بود. حال این نسبت چه تاهل بود و چه رابطه و دوست داشتن.
دوم. در طی تمامی سالیانی که این مسئله را از این زوایه نگاه میکردم همیشه احساس میکردم که یک جای این کار میلنگد. در این دو سال تنهایی و فرصت فکر کردن به چیزهایی که معمولا آدم کمتر به آنها فکر نمیکند. به این سوراخ دعای گمشدهی فکرهایم پی بردم. سوال سادهای است. آیا همهی ما که داریم زیر سر ادعای آزادی و عدم تعلق انسان به انسان همگی روابط شخصی و رسمی و غیر رسمیمان را در واقع پنهان میکنیم، آیا واقعا همهاش از سر این تفکر رهایی بخش انسانی است و یا اتفاقا از یک تفکر « محافظه کارنه تر» و کهنه تری نشأت میگیرد. همان تفکری که مردان جامعهی ما سعی میکردند نشان ندهند که متأهلند، همان تفکری که زنان جامعهی ما اگر ازدواج کرده بودند سعی میکردند نشان ندهند که قبلا سابقهی ازدواج داشته اند. همان تفکری که میخواهد روابطاش با زنان و با مردان در اندرونی باشد و در بیرون بتواند از « آزادی» خودش بهره ها بجوید. آیا این که ما نمیگوییم با کسی رابطه داریم بیشتر برای این نیست که « دستمان» برای ارتباطات دیگر باز باشد؟ آیا برای این نیست که به خیال خودمان فرصتهای دیگر را از دست ندهیم. آیا برای این نیست که هر زمان دلمان خواست بزنیم زیر یک رابطه و بگویم کی؟ کّی؟ کجا و ... در این مدت اندکی که در این بلاد افرنجیه زندگی کردهام به راحتی پی بردهام که این مردمان وقتی با کسی رابطه دارند به راحتی رابطه دارند و دیگر منتظر بالا پایین و سوراخ سنبهی همدگیر ینستند همهاش نمی گویند« نه این جوری نیست» نه بابا در اون حدها نیست، نه فقط یک دوست معمولیه.. نه دوست پسرم کجا بود .. دوست دخترم کجا بود و از این جملات که برای همهی ما اشناست. این ها وقتی دوست میشوند خوب دوست میشوند و دوستشان را به دوستانشان و اگر پیش بیاید به خانوادهشان معرفی میکنند با هم در جمع حاضر میشوند در جمع با دوست دختر و دوست پسرشان صحبت میکنند و موقع صحبت کردن مگر صحبت خصوصی ویژهای نباشد دیگر دستشان را جلوی گوشی نمیگیرند و دنبال اولین جای خلوت نمیگردند و بعدش هم بر گردند بگویند« مادرم بود یا برادرم بود یا همکارم بود یا بابام بود».
از همان اولش توی رابطهای که هستند هستند وقتی هم مشکل داشتند مشکل دارند اگر از پس حل کردنش بر بیایند بر می آیند اگر هم نیامدند و خوب بد با هر مدلی که از هم جدا شدند دیگر جدا شدهاند. کوتاه باشد این رابطه یا بلند، هم فرقی نمیکند. البته دقت کنید دارم میگویم رابطه.. نه هر دوستی و آشنایی و البته دقت هم دارید که ما واقعا وقتی که رابطه داریم باز هم سعی میکنیم بپوشانیم. خلاصه که این سوال به قوت عجیبی باور من را به آن حس رها بودن از دست میدهد. بلکه میبینم بسیاری که با این نامها و ادعاها رابطههایشان را میپوشانند، دقیقا برای همان مفرهایی است که عرض کردم. که حتا فرصت رابطههای چند ساعته و چند روزه را از دست ندهند. این گونه افراد البته کسانی هستند که معمولا ادعا میکند انسان باید « مونوگامی» باشد و افرادی را که به « پلی گامی» و اپون ریلیشن شیپ» اعتقاد دارند به شدت به باد انتقاد میگیرند.
در مورد خودم به شخصه هنوز بی تعلقم و به رها بودن ها معتقدم با این همه آنقدر شفاف زندگی میکنم و مینویسم که هرکسی کمی اهل دقت باشد فقط میتواند به راحتی بفهمد که من با کسی رابطه دارم یا نه. جدای از این هم با هر انسانی که از نزدیک اشنا شدهام و آشنایی در حدی بوده که این حرفها پیش بیاید. بدون شک گفتهام که من رابطه دارم. دیگر حساب کسانی جدا باشد که خودشان در توهم بودهاند ومثلا پیش آمده که من انسانی را حتا یک بار حتا به صورت مجازی هم ندیدهام، اما فکر کرده که من عاشق ایشان هستم یا با ایشان رابطه دارم. یا کسانی که با این که در شعرهای من اصطلاحات و ترکیباتی از مرز و کشور و دوری و ... سر می رود اما طرف که بغل گوش من بوده فکر کرده بنده برای ایشان شعر گفتهام. این ها خود داستانی است.
سوم: این داستان ریلیشن شیپ ما که در فیس بوک هم زدیم خودش داستانی بود. اول بگذارید یکه نکته را در پرانتز بگویم. کسی که دو زبانه بوده باشد. یعنی کسی که از همان اون کودکی مجبور بوده باشد زبان دیگری بیاموزد از همان کودکی با معنی واژههای متشابهالتلفظ» مشکل دارد و یا در هر صورت باعث خندهاش میشود. حال اگر با زبانهایی هم آشنا شود که معانی واژههای آن را خوب نمیداند دیگر این ذهن بازی گوشاش است که با این واژهها بازی میکند. مثلا من همیشه این واژهی ریلشن شیپ را به خاطر کلمهی « شیپ» اش که می دانم در انگلیسی به معنای گوسفند و با املایی دیگر به معنای کشتی ست برایم خنده دارد بوده است. این وضعیت زبانی را در یادداشتهای کورد زبان نفهم در المان بیشتر توضیح دادهام. خلاصه این که اره یعنی طرف آیا یک کشتی رابطه دارد یا عین گوسفند دارد در رابطهاش به سر میبرد و یا هر نوع تخیل دیگری خودتان می توانید ادامه دهید.
القصه داشتم عرض میکردم که همین تغییر وضعیت رابطه به این که بنده «ای ریلیشن شیپ» هستم . با واکنشهای جلبی رو به رو شد. البته بدون شک خیلیها به همان گمان « دروغ سیزده» یا دروغ اول آوریل آن را نادیده گرفتند. اما کم نبود برخوردها و طرز برخوردهایی که به محض چنین تغییر وضعیتی پیش آمد. کم هم نبود برخوردهای مهربانانهای که آنقدر دوست بودند و دوست هستند که نوشتند حتا اگر دروغ باشد خرسند و خوشحالاند.
حال حدس خیلی ها درست بود. دلیل زدن این وضعیت، همان سیزده فروردین بود. اما اکنون برداشتنش نه رد این که من کسی را دوست دارم ، بلکه به دلیل این که اگر قرار است چنین تغییری داده شود، این تغییر و این رفتار آنقدر عزیز و با عزت باشد که نه به عنوان دروغ سیزده بلکه به عنوان حقیقت از آن یاد شود.
خلاصه که بی محابا و بی پروا از این که بگویند چه قدر خودستاست. خودم را میستایم و ادعا می کنم که من دروغ نمیگویم و بنابراین برخلاف تمامی استاتوسها و نوشتههایی که معتقد بودند این برای ما و مردم جامعه ی ما نیست که مدام دروغ میگویند باید عرض کنم من آنقدر در زندگیام راست میگویم ودروغ نمی گویم که در چنین روزی حق این را برای خودم قائل باشم که یک بار در چنین روزی دروغ بگویم.
حال بر میگردم به سوال اول این نوشته واقعا چند درصد و چند نفر از ما این که اعلام نمیکنیم رابطه داریم به خاطر همان دلایل دست دوم است که ذکر کردم؟
0 comments:
ارسال یک نظر