دو:
دارگل پرسید: پلیس خوب است؟
گفتم:عقلم به من میگوید. پلیس خوب است. حتا اگر عقلم «هابز»ی باشد. اما خوب راستش را بگویم دارگل؟
دار گل گفت. مگر تو غیر راست هم میگویی...
میگویم... بلد نیستم....
دار گل میگوید پس راستش را بگو.
میگویم. راستش من در تمام فیلمها طرفدار آنهایی بودهام که پلیس دنبالشان بوده است. در تمام زندگیام طرفدار کسانی بودهام که توانستهاند از دست پلیس بگریزند. طرفدار تمام زندانیانی که از زندان فرار کردهاند. تمام اعدامیانی که از طناب دار گریختهاند. تمامی کودکانی که پدر و مادرشان را پیچاندهاند. طرفدار تمامی دانشاموزانی که دیر مدرسه آمدهاند. که شیشهی پنجرهی مدرسه را شکستهاند. حتا وقتی خودم معلم بودم دانشآموزان شیطون و شلوغ را بیشتر دوست داشتهام. من خودم آدم قانونمندی هستم دار گل. پلیس را هم دوست دارم اما خوب همیشه طرفدار کسانی بودهام که توانستهاند بدون کشتن یک پلیس، پلیس را ناکارآمد بگذارند..
دارگل میپرسد:حالا من پلیس باشم یا تو...؟
میگویم تو فقط فکر کردهای من از پس جواب همهی پرسشهای تو بر میآیم....
دار گل میگوید: من فقط فکر نمیکنم...
0 comments:
ارسال یک نظر