در روزگاری که دوست داشتن رسم زمانه نبود
از حجم دوست داشتنم ترسیدی
از عاشقیام
از تنهاییام..
خودت را پرت کردی میان تنهاییهای منتشر..
عشقهای متعدد..
آغوشهای متکثر..
می دانم
حالا دلت برای من که نه...
دلت برای حجم یکپارچهی خودت.
برای عشق تنگ شده...
خودت را جایی جا گذاشتی که یادت نمیآید..
حالا درست همانجایی ایستادهام که خواسته بودی....
من میدانستم.تو نمی دانستی..
اهل آمدن نیستی..
میگفتم اصرار نکن که باد نباشم و نوزم..
اصرار نکن سر جای تو بایستم
جایی که تو ایستادهای عشق حالش خوب نیست....
من ایستادهام...
درست سر جایی که میخواستی
حالا اگر خواستی بیا....
من همچنان ایستادهام
شین-شین
پاریس
جولای ۲۰۱۱