‏نمایش پست‌ها با برچسب زنان. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب زنان. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۴ آذر ۳, سه‌شنبه

خشونت‌های منِ مردِ فمینیست بر زنان

بگذارید ابتدا از این توضیح شروع کنیم که چرا اگر «مرد»ی نسبت به یک «زن» خشونت بورزد، آن را می‌توان «خشونت جنسیتی» نامید و برعکس اگر «زن»ی عمل و رفتار خشونت آمیزی علیه «مرد» انجام بدهد اگرچه طبیعتا خشونت است، اما تحت عنوان «خشونت جنسیتی» اطلاق نمی‌شود.



موردی که بسیار آزارنده است، به ویژه در میان مردان قشر مثلا روشنفکر و فعالان اجتماعی و مطبوعاتی دیده می‌شود، این است که هرگاه به تبعیضی خشن تحت عنوان «خشونت علیه زنان»  اشاره می‌شود، به سرعت شروع می‌کنند به ردیف کردن مواردی که مثلا فلان زن مردی را در خانه کتک زده است، یا زنی که همسرش را به قتل رسانده است یا حتی خشونت‌های روانی ویژه‌ زنان که به اصطلاح آن‌ها با زیرکی‌های زنانه علیه مردان، روا داشته می‌شود.
اما آن‌چه در پاسخ این گروه به سادگی می‌توان گفت این است اولا منطق «حقی در برابر حقی» هرگز جواب‌گو و موجب پاک کردن صورت مسئله نمی‌شود. دوم اینکه این‌که این دوستان هرگز توجه ندارند که «خشونت جنسیتی» برای این تحت چنین عنوانی اطلاق می‌شود که ما در جامعه شاهد تبعیض چندین هزاران سالانه‌ نظامی دیرپا و دیرزی به نام «مردسالاری» علیه جنسیت برساخته‌ی شده‌ای به نام «زن» هستیم. در واقع در خشونت‌هایی که پسوندی مفهومی و اجتماعی و فرهنگی به آن افزوده می‌شود، وضعیت هرگز برابر نیست. مثلا اگر یک سیاه پوست یک سفید پوست را کتک بزند، یا علیه وی فحاشی کند یا مسخره‌اش کند، بدون شک پسندیده نیست و طرف مرتکب خشونت شده است، اما خشونت وی خشونت نژادی نیست زیرا ما تاریخی به نام خشونت و تبعیض نژادی «سیاه پوستان» علیه «سفید پوستان» نداریم. به همان شیوه خشونت رفتاری یک همجنس‌گرا علیه یک دگرجنس‌گرا نمی‌تواند برابر با خشونتی باشد که یک دگرجنس‌گرا علیه همجنسگرایان یا ترنس‌ها و دیگر دگرباشان جنسی روا می‌دارد.
بنابراین وقتی زنی به صورت مردی به حق یا ناحق سیلی می‌زند، این تنها خشونت یک انسان علیه انسان است، اما زمانی که مردی زنی را حتی بدون تاکید بر جنسیتش و بدون دلایل جنسی و جنسیتی می‌زند، یا با کلامش می‌آزارد، این خشونت جنسیتی است. زیرا پشت سیلی آن مرد به آن زن، آن سفید‌پوست به سیاه پوست، آن دگرجنسگرا به همجنس‌گرا و ترنس و… سازمانی سیاسی به نام دولت، نظام فرهنگی و عرفی، گفتمانی هژمونیک و تولید کننده‌ ارزش‌های برتری و کهتری یکی بر دیگری گاه قوانین تبعیض آمیز رسمی و حمایت‌های نهادهای قضایی و پلیسی و امنیتی و نهایتا تاریخی از تبعیض، نهفته است. اما پشت سیلی یک زن به یک مرد، یک سیاه پوست به سفید پوست و الی آخر… هیچ  حافظه‌ تاریخی، هیچ سازمان سیاسی تدوین‌کننده‌ قانون و هیچ فرهنگ برسازنده‌ ارزش و نهایتا حافظه تاریخی مجروحی وجود ندارد.
برای همین است که «در اعلامیه‌ای که در کنوانسیون ۱۹۷۹سازمان ملل به تصویب رسید، مشخصا ماده‌ای در رابطه با خشونت وجود نداشت و تنها به برابری شرایط کار زنان و زندگی زناشویی و انحلال آن اشاره می‌شد.
اما در سال ۱۹۹۳ کمیته مقام زنان که زیر نظر کمیته حقوق بشر قرار داشت، اعلامیه‌ای را به تصویب سازمان ملل متحد رساند که در این اعلامیه خشونت علیه زنان به طور روشن اعلام شد. مفاد این اعلامیه بارها تکرار و اکثر کشورهای جهان حتی ایران نیز آن را امضا کردند و روز ۲۵ نوامبر نیز به عنوان روز جهانی منع خشونت علیه زنان اعلام شد.
این اعلامیه، خشونت علیه زنان را اینگونه تعریف می‌کند:
هرگونه عمل خشونت آمیز مبتنی بر خشونت علیه زنان به واسطه جنسیت (gender) که باعث بروز صدمات و آسیب های جسمی، جنسی و روانی و رنج و آزار و تهدید علیه آن‌ها شود که منجر به محرومیت زنان در اجتماع گردد، خشونت تلقی می‌شود.»
سخن کوتاه می‌کنم و در پاسخ به دوستان خوب و روزنامه‌نگارم در رادیو زمانه می‌خواهم به خشونت‌هایی که خودم مرتکب شده‌ام بپردازم. اولین خشونت جنسیتی به نظر من همین درخواست نوشتن چنین مطلبی از من است! خیلی پیش‌تر از منتشر شدن فراخوان از این اطلاعیه مطلع شدم، از آن روز که نزدیک یک هفته است هرچه به ذهنم فشار می‌آورم، می‌بینم من دقیقا علیه تمامی این رفتارها و کنش‌های  آموخته شده توسط جامعه مردسالار بودم و در نقد آن‌ها نوشتم و سخن‌ها پراکندم و به جلسه‌ها و کنفرانس‌ها و میزگردها و سخنرانی‌ها رفتم و انجام دادم. خب اگر من حتی به یکی از این‌ها معتقد بودم که در نقدشان به اقدام نوشتاری و گفتاری و عملی نمی‌پرداختم. پیش خودم رنجیده خاطر شدم که جامعه‌ مردسالار چه تصویر کریه و بدمنظری از «جنسیت برساخته شده»‌ای به نام «مرد» ارائه‌داده است که حتی دوست فمینیست روزنامه‌گارم همچنان ته ذهنش هست که او هم بالاخره هرچه باشد مرد است و حتما یک جایی خشونت کرده است. یا باورش این است که من هم جزو خیلی از مردانی هستم که فمینیست فیس بوکی و روزنامه‌ای هستم و «مرد راستین» حوزه خصوصی. به  هرحال به تاریخ زندگی‌ام رجوع کردم ببینم با این همه چیزی هست که دیدم بله هست…

یک مورد خشونت فیزیکی که نسبت به یک زن مرتکب شدم و یادم هست، زمانی بود که داشتم خودم را برای امتحان کنکور دانشگاه سراسری آماده می‌کردم. دانشگاه رفتن و کنکور دادن هرگز برای من به اندازه خانواده‌ام اهمیت نداشت. اعتقادم این بود من یک دور کتاب‌هایم را می‌خوانم و امتحان می‌دهم یا قبول می‌شوم یا نمی‌شوم. کاری که هم برای کنکور کارشناسی کردم و هم برای کارشناسی ارشد. خلاصه آن روز داشتم می رفتم بیرون که نمی‌دانم سر همین «بشین تو خونه درست رو بخون»، خواهرم در راهرو  به من گیر داد. خواهرم چند سالی از من بزرگ‌تر بود ولی من قدم بالای ۱۸۰ شده بود و آن وقت‌ها ورزشکار تقریبا نیمه‌حرفه‌ای بودم و بدنی عضلانی و هیکلی داشتم. عادت داشتم وقتی او عصبانی می‌شد و مرا کتک می‌زد به خیال خودش، بایستم تا کتک زدنش تمام شود و خسته شود. آن روز قرار داشتم و خیلی عجله داشتم او هی داشت با قد کوچکش از سر و هیکل من بالا می‌رفت و من عذرخواهی می‌کردم که بلکه بگذارد بروم. اما این واکنش نشان ندادن من شاید از نظر جنسیتی یا روانی برای او به این معنی بود که احتمالا من خودم را به عنوان مرد قوی‌تر نشان می‌دهم. این او را بیشتر عصبی می‌کرد، هم محکم‌تر می‌زد و هم بیشتر و من هم که عجله داشتم، با دست زدم روی سینه‌اش که برود عقب و ولم کند… افتاد روی زمین غش کرد. دنیا خیلی کوچک‌تر از آن بود که در  زمین‌اش فرو بروم… من که بعد از دوران کودکی و شاید از آغاز نوجوانی یاد گرفته بودم دست روی خواهر که هیچ، روی هیچ زنی بلند نکنم، می‌دیدم بر اثر ضربه‌ دست من، پروانه‌ترین خواهر دنیا به حالت غش افتاده. به دست و پایش افتادم تا کمی به حال آمد. نمی‌توانستم توی چشماش نگاه کنم. یادم هست که به اتاقم رفتم، تمام کتاب‌هایم را در یک کیسه بزرگ ریختم و رفتم خانه‌ خواهر بزرگترم که ازدواج کرده بود. تا رسیدن زمان کنکور دیگر به خانه بر نگشتم. بعدها، من که در عمرم برای شخص مشخصی به جز معشوقه‌هایی که خود به خود بخشی از سوژه‌ شعرهایم می‌شدند شعر نگفته بودم، برایش یک شعر گفتم و از او خواستم مرا ببخشد.
تجربه‌ خشونت بعدی من علیه یک زن این‌طور بود که یک سیلی زدم توی صورت دوست دخترم؛ دوست دختری که عزیزترین رابطه‌ زندگیم بود، زیباترین عاشقانه‌ترین و مفاهمه آمیزترین رابطه زندگی‌مان بود. این‌گونه نیست که در این رابطه‌های عالی و عاشقانه و پر از مفاهمه هم مشکل پیش نیاید، دعوا پیش نیاید. یک بار سر مسئله‌ای بحث‌مان بالا گرفت. وضعیت بغرنجی بود. نیمه شب تهران، صدای بلند، همسایه، ترس پلیس و … نمی‌دانم، به خاطر این که فکر می‌کرد فیزیکی حریف من نمی‌شود یا به خاطر این‌که لج مرا در بیاورد، شروع کرد به حرف‌های زشت زدن به خودش و زدن خودش. هر کاری می‌کردم آرام نمی شد. البته من هم چندان آرام نبودم. صدایم بلند بود. جوابش را می‌دادم، در آن وضعیت نمی‌دانستم چه کار کنم. مرد بودم. احتمالا تصمیم نهایی را گرفتم، با ناخودآگاه مردانه، زدم توی گوشش.
نمی‌دانم شوکه شد یا ترسید. ساکت شد. سکوتش هنوز آزارم می‌دهد. هنوز که هنوز است. اگرچه سال‌های بسیار عاشقانه زیستیم، اما آن سکوت.. آن شوکه شدن.. آن تصمیم به رفتن و مانع شدن من و عذرخواهی‌های بی‌پایانم… تا به امروز آزار آن سکوت را از یاد نبرده‌ام. من او را زده بودم. این واقعیتی بود که اتفاق افتاده بود.
اما شاید از دید خودم اولین خشونت من یا بهتر است بگویم اولین باری که متوجه خشونت جنسیتی شدم، زمانی بود در بچگی. نمی‌دانم به چه دلیل، اردویی گذاشته بودند که از هر خانواده یک کودک برای آن انتخاب می‌شد. از خانواده‌ ما خواهر کوچکترم انتخاب شده بود. اما گفتند چون دختر است و سنش کم‌تر است، تو را به اردو می‌فرستیم… اردو خیلی خوش گذشت ولی من همه‌اش به این فکر می‌کردم یعنی اگر به جای خواهرم مثلا برادرم بود، او این اردو را می‌آمد. این خشونتی نبود که من مرتکب شده باشم، بلکه خشونتی بود که جامعه با عاملیت من علیه زنان مرتکب شد. خیلی از خشونت‌های جنسیتی که علیه زنان مرتکب می‌شویم، ناخواسته و شاید به دلیل قیام نکردن علیه وضعیت موجود است. ما به عنوان مرد، تنها به این دلیل که مثلا سهمی در تدوین چنین، آیینی، رسمی، قانونی، ارزشی و.. نداشته‌ایم، از مسئولیت اخلاقی فردی‌مان هم خود را کنار می‌کشیم.
این‌ها همه‌ تجربه‌های من است. شاید طوری به نظر بیاید که من‌خواهم خودم را آدم خوب قصه نشان بدهم. شاید شما خواننده گرامی احساس کنید که این‌ها که هیچ کدامش خشونت نیست. شاید حتی اسمش  دفاع از خود باشد. اما برگردیم به تعریف اول مسئله. وقتی مردی زنی را می‌زند، یا آزار کلامی می‌دهد، یا تصمیمی می‌گیرد (حتی تصمیم‌هایی که بوی عشق و علاقه می‌دهد، از آن جنس تصمیم‌ها که مثلا «برای خودت می‌گویم، برای رابطه‌مان می‌گویم، برای عشق‌مان می‌گویم، برای بچه‌مان، خانواده‌مان»)، پشت آن تک ضربه، پشت آن تک کلمه، پشت آن فریاد، پشت آن تصمیم گرفتن‌ها، ما که مرد هستیم، ما که اگر مردسالاری به نام‌مان نبوده، به کام‌مان بوده است، پشت همه‌ این‌ها، تاریخ، گفتمان و فرهنگ دور و درازی از خشونت و تبعیض نهفته است.

این مطلب ابتدا  در اردیو زمانه و به خاطر  فراخوان: یک روایت مردانه از خشونت علیه زنان  در این لینک منتشر شده است . 
» ادامه مطلب

۱۳۹۴ مرداد ۱۶, جمعه

مردی که « پرده» را نمی‌فهمید ...


نوجون که بودم. معمولا گفته می‌شد که « فلان دختر، پرده‌اش پاره شده است. خب این گفتن هم همراه بود با یک آه و حسرت و یا یک نگاه و گفتار مبنی بر تباه شدن آن عضوی که پرده‌اش پاره شده یا حتا خود آن انسان... حتما می‌دانید که چطوری می گفتن هی! وای ! شنیدی فلانی پرده اش پاره شده...!؟ 

.من خیلی هم چشم و گوش بسته نبودم.... اما همیشه تصورم این بود پرده‌ی واژن .. هم چیزی است مثل پرده‌ی گوش... پرده‌ی چشم و این جور چیزها بود... بنابراین در باور من، همانظور که پاره شدن پرده‌ی گوش منجر به «کر شدن» و پاره شدن «چشم» منجر به «کور شدن» می‌شد. گمان من هم این بود پاره شدن پزده بکارت، یعنی زایل شدن عضو جنسی زن یا دختر... خلاصه این که بعد از بارها و بارها یک بار که دختری که در موردش حرف زده می شد را می شناختم و از دخترهای محله مان بود... پرسیدم یعنی اون بیچاره دیگه نمی‌تونه رفع ادرار کنه یا نمی تونه سکس انجام بده... که دوستانم با نگاه عاقل اندر سفیه ناباورانه‌ای بهم گفتند... اولا چه ربطی به شاش داره... دوما سکس هم که دقیقا بعد از پاره شدن این پرده می تواند سکس واقعی وکاملی باشد ... حالا این نگاه من بود که تبدیل به ناباوری و نگاه عاقل اندر سفیه شد... و پرسیدم خب اون وقت این داد و بیداد و هوار سر چیست اگر هیچ آسیبی به اون آدم نمی‌رسه...؟ گفتند خب خنگول وقتی یک دختر پرده‌اش پاره می شود یعنی این که سکس کرده و دیگه هیچ مردی با اون ازدواج نمی‌کند ..دوباره متعجب‌تر پرسیدم یعنی چی ؟ چرا مگر مردی که با زنی ازدواج کند نمی‌خواهد با او سکس کند... دادشون در آمده بود و فکر می‌کردند من دستشون می‌اندازم ولی حقیقتا من نمی فهمیدم خب مشکل کجاست. گفتند خب معلوم است مردی که با زن ازدواج می‌کند می‌خواهد با اون سکس کند.. 
پرسیدم خب مشکل کجاست وقتی زن زمانی می‌تواند سکس کند که آن پرده که شما می‌گویید نداشته باشد و مرد هم می‌خواهد با همسرش سکس کند و در ضمن مشکلی هم از نظر رفع ادرار ندارد پس مشکل کجاست که وقتی آن پرده پاره شود....شماها و مردم معمولا داد و بیدادتون می‌ره هوا...؟
گفتند تو اصلا حاضری با زنی که قبل از تو با یکی دیگه سکس کرده ازدواج کنی؟؟ (من تا آن موقع و سال‌ها بعدش اصلا تجربه‌ی جنسی نداشتم)قصد ازدواج هم نداشته‌ام و تا امروز هم ندارم و فکر کنم هرگز نخواهم داشت). در جواب گفتم اولا من که قصد ازدواج مدارم به فرض هم داشته باشم احتمالا بعد از ۲۷ و ۳۰ سالگی خواهد بود خب قاعدتا با زنی ازدواج خواهم کرد که هم سن و سال باشیم یعنی یک زن حدودا بین ۲۷ تا ۳۰ و اندی ساله . خب قاعدتا احتمالا چنین زنی سکس داشته است. احتمالا من هم آن را تجربه کرده‌ام. ... خب طبیعی است ....داد زدن سرم طبیعی است؟؟؟!!! گفتم خب ببینید الان در حال حاضر شماها معمولا من رو مسخره می کنید که رابطه‌ی جنسی ندارم اما شما که همه‌تون دلتون می‌خواهد با زن‌ها سکس داشته باشید مگرنه .... گفتند چرا؟ گفتم خب چطوری شما هم دلتون می‌خواهد با دخترها سکس داشته باشید و هم دلتون می‌خواهد که زن‌ها قبل از ازدواج سکس نداشته باشند.... مطمئنم آن‌ها فکر می‌کردند من احمقم ولی خب من این پارادکس رو اجمقانه‌تر می‌دونستم... گفتند خب ما با دختری که سکس کنیم یا خودمون باهاش ازدواج می‌کنیم یا اگر نه خب معلومه با زنی که قبل از ما سکس کرده ازدواج نمی‌کنیم. یعنی واقعا شهاب تو حاضری با زنی که قبل از تو سکس داشته ازدواح کنی گفتم من ازوداج نمی‌کنم اگر هم بکنم بدون شک نمی‌تونم به چنین مسئله‌ی ابلهانه‌ای فکر کنم... فکر کنم استدلال دیگری نداشتند و گفتند می‌دونی چیه « تو آدم نیستی.... اصلا آدم هم باشی ، مرد نیستی....» ( البته بعضی ها زیر لبی و مسخره گفتند احتمالا کلا نداره... برای همین هم هست رابطه نداره ...) من فهمیدم که ظاهرا مرد بودن من به اون پرده‌ی مذکور زنان ربط دارد و تازه انگار مرد بودن از آدم بودن مهم تر است... چون گفتند تو اصلا آدم نیستی.. آدم هم باشم مرد نیستم یعنی انگار مرد بودن بالاتر از آدم بودن من است..... هنوز هم نفهمیده‌ام رابطه‌ی بین مردانگی و آدم بودن من با خون لای پای زنان چیست ...اگر خونی احتملا باشد .... مرد و خون و پرده...!!!!
» ادامه مطلب

قدرت، سرمایه، بکارت

این مطلب ابتدا در «رادیو زمانه» منتشر شده است .

پرده بکارت، غشاء البکاره یا ‌هایمن (hymen)، به زبان لاتین برگرفته از نام الهه عروسی در فرهنگ یونان باستان است. در زبان فارسی بکارت به مفهوم دوشیزه بودن، دختری و تازگی استفاده می‌شود.
hymen
پرده در اصطلاح پزشکی گونه‌های مختلفی دارد؛ از جمله پرده یا غشایی که قلب را احاطه می‌کند ولی به دلیل کاربرد بیشتر آن در مورد دختران پرده منظور همان غشای واژن است که از جنس مخاطی است و ورودی مهبل زن را به صورت ناقص می‌پوشاند و به اصطلاح، «پرده‌ بکارت» یعنی پرده‌ای که ناظر به دست نخوردگی و تازه بودن «زن» از نظر جنسی است. در واقع اندام جنسی جنین در مراحل اولیه رشد کاملاً بسته است و به مرور لایه‌های پوستی به صورت ناقص از هم جدا می‌شوند وپرده بکارت را تشکیل می‌دهند. پرده بکارت شکل ثابتی ندارد و در بسیاری از زنان نیز از ابتدا وجود ندارد و به مرور تشکیل می‌شود. در صورتی که در مرحله قبل از تولد تقسیم لایه‌های پوستی به طور کامل انجام شود، باعث می‌شود تا این دسته از خانم‌ها که درصد کمی‌ از جامعه هستند، به طور مادرزادی پرده بکارت نداشته باشند.
از نظر پزشکی این پرده موجب حفظ عضو جنسی نوزاد دختر از بیماری‌های عفونی می‌شود یا تا حدی نقش محافظتی را در برابر وارد شدن اشیا به داخل واژن بازی کند.
پرده بکارت
انواع پرده بکارت
اما بکارت به همین امر بیولوژیک در روزگار ما قناعت نکرده و در تغییرات تاریخی فرهنگی سیاسی و اجتماعی اشکال مختلفی سوای یک امر فیزیولوژیک به خود گرفته است. شکل اجتماعی و سیاسی شده‌ نگاه به بکارت زنان قبل از ازدواج (دختر) بسیار حائز اهمیت است؛ دقیقا مسئله همان دختر ماندن زنان، قبل از شرف‌یابی به حضور  مرد در حجله ممهور به مهر پدران و زنان پیر سالخورده‌ قابل اعتماد قبیله است؛ و دختر ماندن دقیقا به معنای زیر سلطه معنوی و مادی(فیزیکی) خانواده بودن است و خانواده به عنوان یک نهاد سکس‌سالار و سرمایه‌سالار و در ژرف‌ترین شکل خود نهادی پدر سالار و «نرسالار» تلقی می‌شود.
این گونه است که دختر در فرهنگ گذشته و حتی تا به امروز به انسان -زنی گفته می‌شود که افتخار ازدواج با یک مرد را پیدا نکرده است، زنی که تا از زیر سلطه این یکی مرد (پدر یا برادر) خارج نشود و به سلطه مرد دیگری (شوهر) در نیاید، به درجه‌ کمال انسان بودن و نام زن که بر انسان بالغ مونث نهاده می‌شود نمی‌رسد.
نکته‌ جالبی که قابل ذکر است این است که وقتی فمینیست‌ها می‌گویند، سکسیست و تبعیض جنسیتی جهانی‌ترین و گلوبال‌ترین و دیرین‌ترین نظام تبعیض است، برخی گمان می‌کنند این نظام تبعیض احتمالا تنها مختص کشورهای توسعه نیافته است؛ در حالی که به عنوان مثال، در زبان آلمانی که همگی اسم‌ها  آرتیکل و یا (ضمیر) مذکر، مونث و مخنث ( خنثی) دارند. جالبی قضیه آن‌جاست که واژه‌ «پسر»  (Der Junge) از همان زمان نوزادی ضمیر مذکر دارد ولی واژه‌ دختر (Das Mädchen)  ابتدا ضمیر خنثی دارد و بعدها که به «زن» تبدیل می‌شود، ضمیر مونث می‌گیرد. در واقع ناخودآگاه جمعی این زبان نیز آغشته به تفکرات جنسیتی است که هویت دختر را از ابتدا همانند پسر به عنوان ضمیر واقعی متقارن و هم معنی با فرزند مذکر ندارد مگر اینکه به درجه‌ زن بودن برسد.

 بکارت امر فیزیولوژیک اجتماعی شده

مردم شناسنان و جامعه‌شناسان سیر تاریخی جوامع را به چند مرحله‌ متعین متشکل تقسیم می‌کنند. «جامعه شکار و گردآوری خوراک»، «جامعه شبانی»، «جامعه باغچه‌کاری» «جامعه‌ کشاورزی»  و «جامعه‌ صنعتی» و «فراصنعتی». (گیدنز ۱۳۷۶، ۵۴)

جوامع شبانی و گردآوری خوراک را برخی جامعه شناسان همزمان یا لااقل هم شکل در شیوه‌های تولید، تقسیم دارایی‌ها و اشکال زندگی جنسی می‌دانند. این جوامع اولین اجتماعات شکل گرفته‌ توسط انسان به نیت امنیت بیشتر و دستیابی آسان‌تر به مواد مورد نیاز بوده است. شکل زندگی در این جوامع هم از نظر محل سکونت به دلیل جست‌وجوی شکار یا غذا و یا حیوانات جدید‌تر یا مهاجرت همراه حیوانات ثابت نبوده است، از همین رو «اعضا»ی این ‌جوامع به همین دلیل  ثابت نبوده‌اند و امکان ادغام و تکثیر و تبدیل در آن بسیار زیاد بوده، از همین رو شکل روابط جنسی هم الگوی ثابتی نداشته و مثل دیگر موارد دیگر بسته به موقعیت و نیاز زمانی بوده است.
جامعه کهن


اولین تغییر در شکل زندگی انسان بعد از جامعه‌ «باغچه‌کاری» اتفاق می‌افتد. زنان برای اولین بار «بیلچه» یا «کج بیل» را کشف می‌کنند و پی به زایایی زمین و پرورش دانه در دل زمین می‌برند. در پی این کشف، زنان هم صاحب اولین «ابزار تولید» می‌شوند و هم به دلیل حضور «باغچه» زندگی شکل ثابتی پیدا می‌کند. این ثبات باعث می‌شود که دیگران (به ویژه مردان) که از شکار و یا گردآوری خوراک بی بهره و یا خسته شده‌اند، وابستگی به حضور در باغچه‌ زن پیدا کنند. این وابستگی قطعا به برآورد کردن نیازهای جنسی زن از سوی مردان مختلف منجر می‌شود که همین آغاز اولین نهاد جنسی بشر با نام «چندهمبستری» است. باید به قطع تاکید کرد که ترجمه‌هایی شبیه «چند شوهری» کاملا غلط است، زیرا که تاسیس نهادها یا نام‌هایی همچون «شوهر»، «پدر» و «خانواده» دقیقا بعد از این مرحله‌ تاریخی شکل می‌گیرد.
در این شکل از زندگی، روابط جنسی که شاید تا قبل از آن نظم ویژه‌ای نداشت، حداقل نظمی ‌پیدا می‌کند و مشخص می‌شود که چه مردانی با چه زنی ارتباط دارند. به همین دلیل و به دلیل تعدد همبسترهای زن، مشخص نبوده بچه‌ به دنیا آمده متعلق به کدام مرد است، اما مشخص بود که متعلق به کدام زن است. در واقع، «تبار» انسان از راه «مادر» مشخص می‌شد از همین رو هم اسم صحیح این دوران «مادرتباری» است و نه «مادر سالاری»؛ زیرا سالاریت ویژه‌ای نسبت به وضیعت‌های مشابه در دیگر دوران‌های تاریخی وجود نداشته و هنوز چیزی به نام «انباشت ثروت» و به تبع آن قدرت به وجود نیامده‌ که سالاریت سیستماتیک هژمونیکی که در دوران‌های بعد از آن صحبت می‌شود، به وجود آمده باشد. در این دوران، نهاد پدری هنوز به وجود نیامده بود و وظایف مشابهی اگر موجود بود، بیشتر بر عهده‌ی برادرِ زن (دایی فرزند) بوده است. در این الگو، تولید به اندازه‌ همان میزان مصرفی بود که آن واحد همبسته به آن نیاز داشت. اما وقتی به گفته‌ یکی از فمینیست‌ها  زن اولین اشتباه تاریخی خودش را مرتکب شد و به دست مرد  خسته از شکار که به خانه برگشته بود، بیلچه داد و مرد بیلچه را به بیل تبدیل کرد و نیز با کمک گرفتن از حیوانات باغچه به مزرعه تبدیل شد، میزان تولید از حد مصرف واحد اجتماعی موجود بیشتر شد و برای اولین بار «مازادمصرف» و به تبع آن «انباشت ثروت» و نهایتا « سرمایه» به وجود آمد و الگوی زندگی اجتماعی از شکل «باغچه کاری» به « جامعه‌ کشاورزی» تغییر کرد.
از آن زمان، تعداد مصرف‌کنندگان و مشروعیت آن‌ها برای استفاده از نتایج تولید برای صاحب سرمایه اهمیت یافت. در واقع به وجود آمدن مفهوم ثروت و متعاقب آن «ارث» و نیز تقسیم این ثروت و قدرت این دغدغه را برای صاحب این ثروت و مازاد مصرف به وجود آورد که حاصل زحمات من به فرزندان کدام مرد می‌رسد؟ از این رو پرسش قدیمی «‌نسبت تو با این مرد چیست»، از همان دوران به وجود آمد و تا امروز در اغلب جوامع همچنان به صورت رسمی ‌و غیر رسمی‌ باقی است. این نسبت نیز همچنان ناظر به نسبت جنسی است و تنها راه موجود برای این که فرزندان متعلق به یک مرد واحد باشند، این بود که رابطه‌ جنسی زن تنها با یک مرد مشخص محدود شود. کم کم شکل زندگی جنسی بشر (polygamy) -به معنای «چند پارتنری» و نه «چند شوهری»- به  شکل (monogamy) یعنی تک پارتنری البته برای زن تغییر کرد و برای اولین بار نهادی به اسم «خانواده» به وجود آمد. واحدی اجتماعی با محوریت «مرد»ی که به عنوان «یگانه» شریک جنسی زن و نیز صاحب قدرت بر سکسوالیته‌ بقیه‌ اعضای خانواده می‌شود و حاکمیت «نام پدر» را بنا می‌نهد؛ در واقع آغاز «یک شوهری»، «یک پدری» و نهایتا به طرز جالب و همزمانی تغییر آیین‌های مذهبی از «چندخدایی» به «تک خدایی».  در این نظام خانوادگی نخستین چیزی که باید معلوم و آشکار باشد، نوع رابطه‌ منتهی به فرزندآوری است.
agriculture society


اساسا رابطه‌ جنسی از آن زمان تبدیل به رابطه‌ای تنها و تنها به هدف «تولید مثل» می‌شود، به همین خاطر است که در جامعه‌ مردسالار تا به امروز هم هتوز هر نوع رابطه‌ جنسی که منجر به تولید مثل نمی‌شود، زشت و ناپسند شمرده شده است؛ از جمله روابط همجنسگرایان و دیگر روابط و اشکالی از رابطه‌ جنسی که منتهی به تولید مثل به شکل سنتی نمی‌شود. چون فرزند یک نان‌خور و یک مصرف‌کننده است و دلیلی ندارد بدون هیچ توجیه اقتصادی، یک نفر به مصرف‌کنندگان اضافه شود که در نهایت هم معلوم نیست بعد از آن‌که به نیروی کار تبدیل شد، مربوط و متعلق به چه کسی است.
بنابراین همان طور که همسر از هرگونه رابطه با مرد دیگر محروم می‌شود، مسلما، دختر هم نباید به هیچ‌گونه‌ رابطه جنسی‌ خارج از حوزه‌ نظارت پدر، تن دهد. زیرا اولا ممکن است موجب فرزند‌آوری، خارج از چارچوب متعین شود و ثانیا در چنین نظامی فرزندآوری باید توسط مادر خانواده صورت گیرد تا فرزند، در آینده به عنوان یکی از اعضای خانواده‌ «پدری»، بتواند تحت قیادت  پدر به نیروی کار تبدیل شود. مشخص است در این ساختار، به فرزند نر ارزش بیشتری داده می‌شود؛ چون می‌تواند بر نیروی کار خانواده بیفزاید.   با توسعه یافتن جامعه‌ کشاورزی و تبدیل شدن نیروی کار از نیروی زنانه در جامعه‌ باغچه‌کاری به نیروی مردانه در جامعه‌ کشاورزی، داشتن «فرزند مذکر» که در آینده‌ای نزدیک به «مرد کاری» تبدیل می‌شود، خود به عنوان یکی از منابع ثروت شناخته می‌شود.  ولی در همین الگو، دختر که به عنوان یک نیروی کار در نظر گرفته نمی‌شود، به کالایی برای تبادل، تبدیل می‌شود که در هنگام نیاز، به منظور تبدیل به احسن، مثلا اضافه شدن یک داماد، یا برای جلوگیری از وقوع نزاع یا برای تشکیل یک پایگاه خانوادگی گسترده‌تر با ایجاد روابط سببی و در خیلی از موارد هم به عنوان مابه ازای یک توافق اقتصادی یا اختلافی خونی(خون‌بس) می‌تواند مورد استفاده قرار گیرد.
در این حالت جنس دست‌نخورده(بکر)، مثل زمین بکر، مثل کالای استفاده نشده، ارزش و قیمت افزون‌تری دارد. بنابراین «پرده بکارت» از امری فیزیولوژیک، که خلاف سایر اعضای جسمی‌مان با افزایش سن و تغییر کارکرد با گذشت زمان و نوع استفاده‌  از آن می‌تواند دچار تغییر شود، به مفهومی ‌اجتماعی به نام «بکارت»  تغییر ماهیت می‌دهد که مرجع تعیین کننده تغییرات آن، نه ویژگی‌های جسمی، بلکه ساختارهای خانوادگی و قوانین  فرهنگی- اجتماعی است.
به همین خاطر است که تعریف حقیقی و هویتی یک زن به حدی تنازل پیدا می‌کند که هنگام عروسی هنوز که هنوز است  در برخی دهات مادر یا یکی دیگر از زنان مسن خانواده داماد پشت حجله می‌ایستد تا دستمال خونی را دست به دست کند و کل می‌کشد در شکل مدرن‌اش و در شهرهای بزرگ  با گرفتن  زمانی گواهی بکارت هویت او را می‌سنجند. به همین دلیل است که معنا و هویت مردانگی را چنان تنزل می‌دهند که یک مرد تمام هویت مردانه و حس مرد بودن خود را در خونی شدن اولین رابطه‌ سکسی بعد از ازدواجش می‌بیند؛ چیزی که در روزگار امروز خیلی از آن‌ها می‌دانند که این خون ممکن است حاصل یک عمل ترمیم باشد اما این بلاهت را به اعتبار و آبروی اجتماعی  ظاهری ترجیح می‌دهند.
 منابع مورد استفاده:
نظریه‌های جامعه شناسی در دوران معاصر،جورج ریتزر، محسن ثلاثی، تهران ۱۳۷۴، نشر علمی.
جامعه شناسی، آنتونی گیدنز، منوچهر کاشانی،تهران ،۱۳۷۶ نشر نی
زن در گستره‌ تاریخ تکامل، ایولین رید، افشنگ مقصودی، تهران۱۳۸۷،نشر گل آذین
فمینیسم و مردمشناسی، ایولین رید، افشنگ مقصودی،تهران ۱۳۸۴، نشر گل آذین
از مدرنیسم تا پست مدرنیسم، لانرس کهون، عبدالکریم رشیدیان، تهران۱۳۸۱،نشر نی
» ادامه مطلب

۱۳۹۴ مرداد ۴, یکشنبه

دژایەتیی رۆشنبیرانەی ژن

سێکسیزم یان دژایەتیی سیستماتیکی ژن لە کۆمەڵگەدا یەکێک لەو هەڵسوکەوتە سەرەکیانەیە کە لەسەر هەڵاواردنی مرۆڤ لەلایەن مرۆڤەوە بناخەڕێژ کراوە. ئەگەر ڕەیسیزم هەڵدانەوەی بنەما کولتووری، سیاسی، کۆمەڵایەتی و ئابوورییەکانی هەڵاواردنی رەگەزییە لە کۆمەڵگەدا، ئەوا فێمێنیزم بزووتنەوە و قوتابخانەیەکە بۆ دەرخستنی بنەما و ژێرخانە ئاشکرا و داپۆشراوەکانی هەڵاواردنی ڕەگەزی. واتە لە ڕەیسیزمدا لە سەر ئەو بنامایانە کار دەکرێت کە مرۆڤ بە شێوەیەکی سیستماتیک لە رێگەی کولتوور، ئایین، یاسا و دابونەریتەوە دژایەتی تاقم و گرووپێک لە کۆمەڵگە دەکات تەنیا بەهۆی ڕەنگی پێست، یان نەتەوە یان زمان و رەنگە لە بەر ئایینێکی تایبەت کە لەو کۆمەڵگەدا بە خراپ، ناشیرین، ناحەز یان جاری وا هەیە نایاسایی و دژ بە ئایین ناسراوە. سێکسیزم ڕێک هەر ئەو شیوە هەڵاواردنەیە بەڵام دژ بە تاقمێک یان گرووپێک لە مرۆڤ، تەنیا لە بەر ئەوەی کە جنسەکەی ژنە. واتە دەبێ لە بەر چاو بگرین کە فێمێنیزم بە بەرجەستەکردنەوەی چەمکی "سێکسیزم" نایەوێت کە لە توندوتیژی پیاوێک بەرانبەر بە ژنێک یان جەور و جەفای باوکێک، برایەک، شوویەک یان یارێک، دژ بە کچەکەی یان ژنەکەی یان خۆشکەکەی یان دڵدارکەی قسە بکات. بەڵکو فێمێنیزم ئەو بزووتنەوە و قوتابخانەیەیە کە بنەماکانی پیاوسالاری لە کۆمەڵگەدا دەر دەخات و هەوڵ دەدات بەرانبەری بوەستێت. 

ئەگەر مارکسیستەکان بنەمای هەموو هەڵاواردنەکانی کۆمەڵگە دەگەرەێننەوە بۆ "هەڵاواردن و شەڕی چینایەتی"، فێمێنیستەکان هەڵاواردنی ڕەگەزی بە دێرینەترین و گلۆبالترین سیستەم و بنەمای هەڵاواردنی مرۆڤ دژ بە مرۆڤ دیاری دەکەن. دەبێ ئاماژەش بەوە بکرێت کە قوتابخانە و بزووتنەوەی فێمێنیزم تا ئێستاش کەس نەیتوانیوە لە یەک ڕستە یان تەنانەت لە یەک کتێبیشدا پێناسەیەکی یەکسانی بۆ بدۆزێتەوە. فێمێنیزم دەتوانین بڵێن وەک چەندین و چەند ڕووباری جۆراوجۆرە کە هەموو لە دەریایەکی گەورەدا بە یەک دەگەن و ئەو دەریایەش لە دەوری یەک چەمک و بنەمای گشتی کۆ دەبێتەوە. دەتوانین بڵێن "فێمێنیستەکان ئەو کەسانەن کە بڕوایان بەوە هەیە کە هەڵاواردن و ستەمێکی سیستماتیک لە کۆمەڵگەدا بوونی هەیە و لەلایەن گرووپێک لە جنسیەتێکی تایبەت، یان حەزێکی سێکسیی تایبەت بە ناوی هێترۆسێکشوالیسم کار دەکات. هەروەها بڕوایان هەیە و تێدەکۆشن بۆ ئەوەی خۆیان و کۆمەڵگەکەیان لەو هەڵاواردنە دوور بخەنەوە و پاک بکەنەوە". ڕەنگە بکرێ ئەم ڕوانینە وەکوو فێمێنیستەکانی "شەپۆلی یەکەم" کە روانگەیەکی لیبڕاڵی هەیە و داوای مافە یەکسانەکان دەکات بۆ ژنان، پێناسە بکرێ. لەم ڕوانینەدا بڕوا لە سەر ئەوە بوو کە کۆمەڵگە بە سیستەم و دەوڵەت و دیسکۆرس و یاسا، پشتگیری لە پیاوان دەکات و ڕکابەری ژنانە. بۆیە دەبێت ژنان هەمان ئەو مافانەیان ببێت کە پیاوان هەیانە. گەورەترین ڕەخنە لە فێمێنیستە لێبراڵەکان، جیا لەوەی کە بنەماکانی نایەکسانی چینایەتی و ئابووری و.. هەروەها دەروونناسی و "بە کۆمەڵگەیی کردن (سۆسیالیزەیشن) لە بەر چاو ناگرن، ئەوەیە کە لەم روانگەدا هەمدیسان "پیاو"تەوەرەی شوناسی مرۆڤە و ئەوانیش وەک پیاو دەڕواننە ژیان و چەمکەکانی: دەبێت مرۆڤ بە پێوانەی پیاو بنرخێنین و ئەوە کە پیاو هەیەتی بۆ ژنیشی دەستەبەر بکەین. "شەپۆلی دووهەم"ی فێمێنیستەکان دەتوانین بە شەپۆلی مارکسیستی ناو ببەین کە دوای سەقامگیربوون و گلۆبالبوونی گوتاری مارکسیستی، لە زێدەی بوارەکاندا هاتە ئاراوە. ڕوانین و خوێندنەوەی خۆیان بۆ هەڵاواردنی جنسیەتیش خستە ئاراوە، کە هەروەک دەزانین ئەم ڕوانگەیە بنەمای هەڵاواردنەکان دەگەڕێنێتەوە بۆ کۆیلەتیی چینایەتی و لەسەر ئەو بڕوایە بوون کە بە لابردنی هەڵاواردنی چینایەتی، ئۆتۆماتیک هەڵاواردنی جنسیەتیش لا دەچێت، چوونکە توانای پیاو لە سیستەمی پیاوسالاریدا دەگەرێتەوە بە خاوەنداریەتی "ئامرازەکانی بەرهەمهێنان". هانا ئارێنت وتەنی، "پیاوی کاریگەر کۆیلەی سەرمایەدارە و ژنیش کۆیلەی ئەو کۆیلەیە". ... ئەوەی کە فێمێنیستە مارکسیستەکانی خستە بەر ڕەخنە ئەوە بوو کە ئەوان تەنیا هەڵاواردنی چینایەتییان لە بەرچاو دەگرت. ئەدی ئەو پیاوە کاریگەرە کە کۆمەڵگە و سیستەم و یاسا ئیزن و هانی دەدات کە ژن بچەوسێنێتەوە لە کام گوتاردا دەگۆنجێت؟ هەروەها ئەوان بە گلۆباڵکردن و گشتیکردنی کێشەکان، کێشە تایبەتییەکانی ژنانیان لە بەرچاو نەدەگرت، یان پشتگوێیان دەخست. قۆناخی دوەمی شەپۆلی دووهەم، واتە فێمێنیستە سۆسیالیستەکان، بەڵام ڕوانینێكی تێڕوتەسەلتر و قووڵتریان بوو. ئەوان لە سەر ئەو بڕوایە بوون کە کۆمەڵگە لە کۆمەڵیک سیستەمی هەڵاواردنی جۆراجۆر و هەمەرەنگ پێکهاتووە و ناتوانین تەنیا لە یەک سیستەمی هەڵاواردن ناو ببەین. بە بڕوای فێمێنیستە سۆسیالیستەکان فێمێنزم دژ بە هەموو بنەما و ژێرخانەکانی هەڵاواردنە، وەکوو هەڵاواردنی جنسیەتی، چینایەتی، زمانی، نەتەوەیی، سێکسی و تەنانەت ئایینیش. شەپۆلی سێی فێمێنیزم ناوی فراوانی لەخۆی گرتەوە چونکە تەنیا یەک ڕوانگەی نییە. هەندێ بە شەپۆلی پۆستمۆدیرن ناوی دەبەن، هەندێ بە شەپۆلی "فێمێنیزمی ڕەش"، هەندێکیش بە شەپۆلی فێمێنیزمی فەرانسەیی یانیش دەروننناسانە. یەکەم ڕەخنە کە لە ناو خودی گوتاری فێمێنیزمەوە لە فێمێنیزم گیرا، لە لایەن فێمێنیستە رەشپێستەکانەوە بوو. بە بڕوای ئەوان، ئەوەی کە تا ئەوکاتە بە ناوی فێمێنیزم تاووتوێ دەکرا، هەموو ڕەنج و دەرد و ستەم و خەون و دەغدەغەی "ژنی سپیپێستی چینی ناوەندیی کۆمەڵگەی ئەورووپی" بوو. واتە لەم ڕوانگەیانەدا وەکوو نموونە هیچ ئاماژەیەک بە تایبەتمەندییەکانی ژنانی رەشپێست نەدەکرا کە جیا لە چەوسانەوە و هەڵاواردنی چینایەتی و زمانی و جنسیەتی، ڕووبەڕووی هەڵاواردنی ڕەگەزی و راسیستیش دەبوونەوە. وەک نموونە پرسیار ئەوەیە داخوا بۆ ئەو ژنەی کە تەنیا لە بەرئەوەی کە رەشپێستە کۆیلە کراوە، چ خوێندنەوەیەک لە فێمێنزمدا هەیە کە مافەکانی ئەو لەبەرچاو بگرێت. ئەرێ وەک نموونە بۆ وەها ژنێک مافی خاوەنداریەتی بە سەر پێوەندیی جنسیدا گرینگە یان مافی مناڵ لە بار بردن یان مافی خوێندن یان شۆرش دژ بە کۆیەلەتیی رەشپێستەکان؟ هەروەها وەک نموونەیەکی ئاشنا بۆ خۆمان: ئەدی بۆ ژنێکی کورد کە کێشەی نەتەوەیی، جنسیەتی و تەنانەت کولتووریشی هەیە فێمێنیزمی شەپۆلی لیبراڵ یان مارکسیست وەڵامی کام یەک لە پرسیارەکانی دەداتەوە؟ …. لە وەڵامی ئەم پرسیارانەدا بوو کە ئەو شەپۆل و خوێندنەوانەی تری فێمێنیزم هاتنە ئاراوە کە گرنگی بە کێشە جیاوازەکانی ژنانی جیاوازتر لە ژنی سپیپێستی ئەورووپیی چینی ناوەندی دەدات. 

بەڵام ئەم وتارە نایەوێت لێردەا مێژووی بزوونتنەوەی فێمێنیستی بخاتە بەرچاو. ئەم پێشەکییە تەنیا بۆ دەستپێکردنی ئەوە بوو کە ئەوەی ئەمرۆ ئێمە بە ناوی بزاڤ و چالاکیی ژنان دەیناسین، هەمووی لە خانەیەکدا کۆدەبێتەوە بە ناوی فێمێنیزم.
 لام وایە لەم رۆژگارەدا کەس لە ناو  کۆمەڵگەی ڕۆشنبیری، سیاسی و کولتووریدا ـ واتە هیچکام لە چالاکانی سیاسی، کۆمەلایەتی و ڕۆشنبیری، بە ڕاشکاوی دژایەتیی مافی ژنان هیچ کە ناکەن، بەڵکوو زۆریش خۆیان بە ئازادیخواز و پیشڕەو و تەنانەت دلسۆزتر لە ژنانیش دەردەخەن. 

پرسیار ئەوەیە دوای زیاتر لە یەک سەدە لە شۆرشی ئازادیخوزانەی کورد و لەگەڵ ئەوەی کە هەموو ئەم شۆرشانە بەشێک لە بنەمای بڕوای سیاسی و دروشمەکانیان مافی ژنان بووە، ئەدی بۆچی هیشتا ڕێژەی خۆسوتاندنی ژنانی کورد، ڕێژەی قەتڵی نامووسی، یان کوشتن لە سەر شەرەف، توندوتیژیی جەستەیی و دەرونی، توندوتیژیی بنەماڵەیی و سەرشەقام لە ئاستێکی هەرە بەرزدایە و بەشداریی سیاسیی ژنان لە پۆستە ژوورووەکانی حکوومەت، حیزب، پارلەمان و بەشداریی لە چاکییە رۆشنبیری و کولتوورییەکاندا هەر لە ئاستی خوارەوە دایە؟ ئەدی جیا لە هەموو ئەمانە بۆچی دوای ئەم چەندین سەدەیە هەر پیاوی کورد، لە هەر پلەیەکی خوێندەواری، سیاسەت، ڕۆشنبیری و...هتددا بێت، هەر کە تووڕە دەبێت و هەڵدەچیت یەکسەر ئەندام و جەستەی ژن دەکات بە ئامانجی هەموو کۆمپلێکسە جنسییەکانی سەردەمی منداڵی هەتا ئیستەی خۆی؟ 

هەر بۆیە دەبێ ئاوڕێک بدەینەوە لەو شێوازانەی کە تێیدا گوتاری رۆشنبیری پیاوسالار دژ بە ژن دەوەستێت و شیوازەکەی زۆر ئاراستەتر و ڕازاوەترە لە گوتارێک کە راستەوخۆ و بە ڕاشکاوی دژایەتی ژنان دەکات. لە دابەشکردنێکی گشتیی نێوان گوتارە رۆشنبیری و سیاسییەکانی کوردەواریدا، دەتوانین ئەم چوار گوتارە بەرجەستەتر لە هەموان ببینین. 
 گوتاری ناسیۆنالیستیی کوردی لەم گوتارەدا کێشەی کورد کێشەیەکی نەتەوەیی و وڵاتپارێزانەیە. واتە کورد لەبەر کوردبوون دژی هەڵاواردنێک بووەتەوە کە لە لایەن ئەویترەکانەوە کراوە ـ وەک عەرەب و فارس و تورک. هەروەها وڵاتەکەی هێشتا لە رۆژگاری کۆلۆنیالیزمی پاشماوەی ئیمپراتۆرییەکاندا ماوەتەوە و تا ئێستا نە کورد خۆی توانیویەتی مافە ڕەواکانی خۆی وەربگرێت و نە بەرانبەرکانیشی وەها شێوازێکی دێمۆکراتیکیان پێڕەوە کردووە کە ببێت بە هۆی گەڕانەوەی مافەکان بۆ کورد و پاراستنیان. لە پێناسەی گوتاری ناسیۆنالیستیی کوردیدا، مرۆڤی کورد کەسێکە کە پارێزەر و تێکۆشەری رێگەی بەدیهێنان و تێکۆشانی ناسنامەی کوردییە. واتە وڵاتپارێزی و نەتەوە و زمان پارێزی و ئیتر بەمجۆرە ... لەم گوتارەدا جیاوازییەکی ئەوتۆ بۆ ناسنامەی ڕەگەزی لەبەرچاو ناگیردرێت و وەکوو هەموو گوتارە ناسیۆنالیستییەکانی تری دونیا، مرۆڤ بە پێوەری "پیاوێکی هێترۆسێکشواڵ" دەنرخێنرێت. تەنانەت ئەگەر ناسیۆنالیزمی کوردی ئەو ڕەواییە بدا بە خۆی کە ناسیۆنالیزمێکی هەرشەکەر نییە بەڵکوو ناسیۆنالیزمێکی بەرگرە، لە شێوەکانی رووبەروبوونەوەی لەگەڵ دیکەی ناسنامەکانی کۆمەڵگە ـ وەک ژنان، هۆمۆسێکشواڵەکان، چین و توێژە ئابووری و کۆمەڵایەتییەکان و تەنانەت ئایین و مەزهەب و دیالێکتە جیاوازەکاندا هەر هەمان شێوەی ناسیۆنالیزمە داگیرکەرکانی خۆی گرتووەتە بەر. وەک نموونە ئەگەر لە ئێراندا زمانی فارسی و دیالێکتی فارسی تارانی و ئایینی شێعە، ئەویش بە پەیڕەویکردنی هەموو بایەخە پیاوسالارییەکانیەوە، وەکو ناوەندی ناسیۆنالیزمی ئێرانی دەناسرێ، ئەوا لە کوردستانی رۆژهەڵاتیشدا زمان کوردی سۆرانییە و ئایین مەزهەبی سوننەیە، بۆیە بۆ نموونە لە تەلەفیزیۆنی گوایە سێکۆلاری حیزبی دێمۆکراتدا لەوانەیە پیرۆزبایی جەژنی قوربان و ڕەمەزان لە بینەرانیان بکرێت بەڵام قەت پیرۆزبایی "جەشنی غەدیر" لە شێعەکان نەکرێت! بۆیە لەم گوتارەدا نەتەنیا زاراوەی کەڵهوری بە کوردی نەدەناسران، بەلکوو خەڵکی سنەش زۆرکات لە قسەی ژێرزمانی خەڵکدا بە کورد قەبووڵ نەدەکران و ئێساش دەستەواژەی "کوردی لاستیکی" کە بە کوردەکانی ئەردەڵانی و کەڵهوری و ئیلامی دەوترا، هێشتا لە ناو نەچووە. جا کە وایە ئەگەر گوتارێک وەک یەکسانیی ژنان بێتە ئاراوە، ئەوا تەنیا بەو مەرجە ڕەوایە کە ئامانجەکانی ناسیۆنالیزمی پیاوسالاری هێترۆسێکشواڵی سوننە مەزهەبی سۆرانی[موکریانی]ئاخێوی بەرجەستە بکاتەوە ... ئەگەر گوتارێکی ژنانە بێتە ئاراوە کە بۆنی ئەوەی لێ بێ "کێشە ڕەواکانی کورد" بباتە ژێر پرسیار و "ئێمە لە پرۆسەی خەباتی رزگاریخوازیمان بخاتە دواوە"، ئەوا ئەم گوتارە ناسیۆنالیستییە سۆرانیئاخێوە سوننە مەزهەبە ... بە تەواوی توانای خۆیەوە دژی دەوەستێتەوە ... ڕەنگە توندوتیژتر لە دوژمنیش بەرانبەری بوەستین، چونکە وەکوو خائین لە بەرچاو دەگیرێن و بەو کەسانە ناو دەبرێن کە ئێمەی کورد لە ڕێگای ڕزگاریخوازیی نەتەوەیی دوور دەخەنەوە...

لەم گوتاری ناسیۆنالیزمەدا ژن بە شوناسی خۆی، وەک تاکێکی ئازاد بوونی نییە، بەڵکوو ژن یان دایکی نیشتمانە، یان خوشکی نیشتمانە، یان کچی نیشتمانە، یان ژنی پیاوێکی نیشتمانپەروەرە، دەنا لە باشترین حاڵەتدا دایکی شەهید و خوشکی شەهید و هاوسەری شەهیدە! ئەگەریش بێتو وەک خۆی بڕیار بێت قەبوول بکرێت، ئەوا تەنیا کاتێکە کە "جلی پیاوانەی شەڕ" لە بەر بکات و ببێتە "شێرەژن". لەم گوتارەدا ئەگەر کۆر و کۆمەڵێک بە ناو ژنانەوە دابمەزرێت، ڕەنگە ناوی بنرێت " کۆڕی ئافرەتان"! ژن لەم گوتارەدا، ئەگەر بوونەوەرێکە کە پەیەروەی بایەخ و نۆرمەکانی  کۆمەڵگەی ڕزگاریخوازی نەتەوەپەوەروە، ئامادەیە هەمیشە خزمەتی پێشمەرگە پیاوەکانی وڵاتەکەی بکات، ئەوا ژن بوونەوەرێکی جێگەی ڕێزە. ئەگینا ئەگەر لە ئەنجامدانی ئەمانە سەرپێچی بکات خائینە و دوژمنی خەباتی ڕزگاریخوازی گەل و نیشتمانەکەیەتی و لە خزمەت دوژمنان و بیانییەکان دایە، بۆیە خەریکە نەتەوە و گەل لە ئامانجە ڕەواکانی (کە پیاوان مافی دیاریکردنی ئەو ڕەواییانەیان هەیە)، خۆی دوور دەکاتەوە.. گوتاری چەپ و مارکسیستی پاش گوتاری ناسیۆنالیستیی کوردی، ناسراوترین گوتار لە  کۆمەڵگەی فەرمی و نافەرمی کوردیدا هاتووەتە ئاراوە و بەردەوام لە ئارادایە، گوتاری مارکسیستی/ سۆسیالیستی یان بڵێین گوتاری چەپە. لەم گوتارەدا، لەبەر ئەوەی بنەمای خوێندەنەوەکانی گوتاری مارکسیستی دەگرێتەوە بۆ کۆمۆنە و سۆسیال و بە گشتی بایەخدان بە "کۆمەڵ" و گرووپ لە بەرانبەر تاکدا، دیارە کە ڕوانگە تاکانە و تاقانەکان کەمتر بایەخیان پێ دەدرێت. جا ئەگەر ئەم بیرۆکە بێتە کۆمەڵگەیەکەوە کە پێشتر خۆی لە بنەما فکرییەکانی ‌تر: بایەخدان بە گرووپ، وەک گوتاری ناسیۆنالیستی کە "نەتەوەباوەڕ" و گوتاری ئایینی کە "ئۆممەت‌باوڕە"، ئەوا بنەما فکری و پراکتیکەکانی زیاتر ئامادەیە کە ئەو جۆرە کۆمەڵگەیە بە هێزتر بکات تا تاکایەتی یان گرووپی بچووکتر. لێرەدا گوتارە گشتگیرەکان بە بایەختر دادەنرێن لە بەرانبەر گوتارە گوایە گەچکەکاندا. بۆیە لەم بڕوایەدا، وەکوو دیکەی گوتارە سۆسیالیستییەکان، چالاکی و تێکۆشانی گشتی هەمان تێکۆشان و شۆرشی چینایەتییە و تێکۆشان و چالاکیگەلێکی وەک فێمێنیزم، ئەگەر وەک لەمپەرێک لەپێش شەڕی چینایەتی نەناسرێن، ئەوا وەک پێشخەری ئەم تێکۆشانەش ناناسرێن. ئەگەرچی حاشاهەڵنەگرە کە ئەم گوتارە لە هەموو گوتارەکانی تر هەوڵی زیاتری بۆ ئاشکراکردنی کێشە و کۆیلەتییەکانی ژنان داوە، بەڵام ئەمە زیاتر وەک خەباتێکی چینایەتی چاوی لێکراوە، نەک خەباتێکی ڕەگەزی. هەروەها گوتاری چەپ بەردەوام وەکوو دیکەی گوتارە خەباتگێڕەکان، خۆی بە گوتارێکی گشتی دەزانێت و ئەو مافە بۆ خۆی دادەنێ کە بە تەواوی بەشەر بڵێت، ڕێگای ڕزگاری تەنیا ئەمەیە کە ئێمە دەیڵێن، جا بۆیە ژنانیش دەبێت ئەم رێگەیە بگرنە بەر کە دوای سەرکەوتنی چینی کرێکار، دیارە زۆلم و کۆیلەتییەک نامێنی. بەڵام شێوازەکانی پیاوسالارانە لەم خەباتەدا بەردەوام دەبینرێت. لە ناو هەرە زۆری دامودەزگا چەپەکاندا هێشتا پیاو سەروەرە، پیاو خاوەنی کورسییەکانی پارتەکانیانە. پیاو بە گشتی دیاریی دەکات ژنان چی بکەن، چۆن تێبکۆشن، کەی تێبکۆشن و کەی تێنەکۆشن و تەنانەت لە هەندێ حاڵەتی ئیفراتیدا دیاریش دەکەن چی و چۆن لەبەر بکەن (وەکوو ئەوەی کە زۆر لە گرووپە مارکسیستی و چەپەکان لە بەر ئەوە مەکیاج و ئارایش و ڕازانەوە بە بەرهەمێکی سەرمایەداری و بۆرژوازی دەناسن، فەرمی و نافەرمی ژنانی ئەندامی خۆیان لەم شێوە جل لەبەرکردن و ڕازانەوە نەهی دەکەن). ئەم گوتارە بەڵام تەنیا گوتارێکە کە ژن بە "ئافرەت" خوشک، دایک و شتی وا ناو نانێت و ئەگەر کۆڕ و کۆمەڵێک بە ناوی ژنانەوە ببێت، دیارە ئەزموون پێمان دەڵێت ناوی دەنرێ کۆڕ یان کۆمەڵی "ژنان". لەم گوتارەدا ژن ئەگەر جەنگاوەرێکی خەباتگێڕی شەڕی چینایەتییە و خولیاکەی دامەزراندنی کۆمەڵگەیەکی بێ چین و بێ ستەمکار و ستەمبەرە، کەوابوو بوونەوەرێکی بەڕێز و جێگەی ڕێزە، جیا لەوە زاڵوو و کرمێکی مردووی بۆرژوازی و سەرمایەدارییە و فاحیشەی ئاواتڕزاوی دەروونوێرانی حەزە بێ بایەخە تاکە کەسییەکانە! گوتاری ئایینی لە پێشدا ئەوە بڵیم کە بەداخەوە لە کۆمەڵگەی ئێمەدا کە باسی ئایین دەکرێت، تەنیا یەک ئایین لە مێشکەکان دایە و ئەو ئایینەش ئیسلامە. ئەگەر کۆمەڵگەی ڕۆشنبیری و حیزبی و سیاسیش ڕەخنە لە ئایین دەگرێ، ئەوا دیسان تەنیا ڕەخنە لە ئیسلامە. جێی سەرسووڕمان و پێکەنینە کە چەپەکانی لای ئێمە، کە پێڕەوی لە مارکس دەکەن، تەنیا باسی ئیسلام دەکەن کەچی ڕەخنەکانی مارکس و مارکسیزم لە دین گشتین ـ دیارە لە باسەکاندا مەسیحی یان یەهوودیەت وەک نموونە هێنراوە، بەڵام مەبەستەکە گشتییە و هەموو دینەکان دەگرێتەوە. کەواتە ئەگەر لەلای خودا، لە قورعانی پیرۆزدا "إن الدین عندالله اسلام"ە، وا دیارە لای رۆشنبیر و سیاسی و حیزبە سیاسییەکانی ئێمەش دین و ئایین هەر بە تەنیا ئیسلامە.

تا ئیستا کەس باسی بارودۆخی ژنی لە ئایینێکی تردا نەکردووە. دەتوانم بڵێم لە خوێندنەوەکانی خۆمدا لە لەسەر ئایینەکانی وەک یەهوودی، مەسیحی، ئیسلام، بوودایی و زەردەشتی، بارودۆخی ژن لە ئایینەکانی زەردەشتی و یەهوودیدا سەدان بەرانبەر خراپترە لە ئایینی ئیسلام. بە تایبەت لە ئایینی یەهووددا کە بە تەوای ژن وەک بوونەوەرێکی پیس پێناسە دەکرێ کە لە کاتی سێکسیشدا نابێ تماشای بکەی و لە کاتی قاعیدەی مانگانە دا نابێ ببینرێت و دەستی لێ بدرێت. ژن لەم ئایینە دا دەشفرۆشرێت.

ئایین خۆی وەکوو پیاوسالاری مێژوویەکی درێژی هەیە. جێگەی سەرنجدانە کە ئایینەکان لە گەڵ مێژووی مرۆڤدا و لە گەڵ گۆرانکارییەکانی مێژوودا تووشی گۆرانی بنەڕەتی و تەنانەت ژنباوەڕانە یان پیاوسالارانە بوون. ناکرێ لە بەر چاو نەگێردرێ کە پێش کۆمەڵگەی "کشتوکاڵ" ـ کە بنەمای دامەزرانی سەردەمی پیاوسالارییە ـ، واتە لە سەردەمانی "کۆمەڵگەی دایک پشتی"دا، ئێمە ئایینی تاکە خوایی نابینین یان زۆر بە دەگمەن دەبینین. لەو سەردەمانەدا، هەروەک هێشتا ئاسەوارە زمانییەکانی هەر ماوە، کۆمەڵگەی دینیش وەک کۆمەڵگەی ژن‌باوەڕ، کە "چەند هاوژیان" یان "چەند هاوسەر"ی بووە، کۆمەڵگەیەکی "چەند خوایی" هەبووە. وەک خوای باران، خوای شەڕ، خوای عەشق و هتد…(زۆر کەس بە هەڵە دەلێن دایک‌سالاری: دیارە ئەو دەستەواژەیە هەڵەیە، چونکە پێش کۆمەڵگەی پیاوسالاری ژیانی ئازاد یان بەرانبەری جنسی و سێکسی لە ئارادا بووە، هەر بۆیە لەبەر ئەوەی کە ژنێک رەنگە زیاتر لە چەند هاوژیانی سێکسی بووبێت، ئاشکرایە کە دیار نەبوو کە منداڵیك کە لە دایک دەبێت، هی کام پیاوە، بەڵام دایک هەمیشە ئاشکرا و دیارە، لەبەر ئەوە ڕەسەن و ڕەگ و ڕیشەی مرۆڤ دەگەرایەوە بۆ دایک. لە ڕاستیدا ئەو شتەی لە کوردەواریدا پێی دەڵێن "پشت"، دەگەرێتەوە بۆ باوک ئەو سەردەمانە دەگەرایەوە بۆ دایک. زۆربەی ئەنترپۆلۆجیستەکان یەکێک لە هۆکانی هەوڵی پیاو بۆ زاڵبوون بە سەر ژیانی ژندا بە گشتی و بە تایبەت ژیانی جنسیی ژندا، دەگەرێننەوە بۆ ئەم مەسەلەیە.) کەچی لە  کۆمەڵگەی کشتوکاڵ بە دواوە و پاش ئەوەی کێشەی میرات‌دابەشکردن و سامانی پیاو دێتە پێشەوە و هەر بەم هۆیە و لەبەر ئەوەی دیار نەبوو کە منداڵەکانی بنەماڵە هی کام پیاون و ئەم سەروەت و سامانەی پیاو دەبێ بە کێ بگات، کەم کەم ئەم بڕیارە دەدرێ کە ژن مافی ئەوەی هەیە کە تەنیا لە گەل یەک پیاودا پێوەندی سێکسیی هەبێت. ئەم یەک پیاوییە لە درێژەی مێژووی کۆمەڵگەی پیاوسالاریدا دەبێت بە یەک مێڕد، یەک باوک، یەک خوا. بۆیە کە کۆمەڵگە بەرەوە یەک خوایی دەڕوات. لە زۆربەی ئایینە تاکخواییەکاندا، ژن یان لە پیاو بەدیهاتوە، یان لە درێژەی خواست و ئاوات و پێویستییەکانی "پیاو"دا. بۆیە بنەمای زیاتری یاسا و دابونەریتە ئایینییەکان هەر لەسەر ئەوە دانرواە کە ژن بوونەوەرێک بێت کە لە خزمەت پێداویستییەکانی پیاودا بێت، ژن وەک تەواوکەری پیاو. لە یەهوودەوە تا ئیسلام، لەزەردەشتەوە تا بوودا و کونفۆسیۆس، ژن بوونەوەرێکە کە مافی بوونی ـ وەک بوونەوەرـ هەڵبەستراوە بەوە کە چەنێ لە خزمەت پیاودایە و سزادانیشی تەنیا لە سەر ئەوەیە کە باش خزمەتی پیاوی نەکردووە. 

دووهەم کاریگەریی ژن لەسەر کۆمەڵگە، تەنیا توانای ئاوسبوونە و ژن بوونەوەرێکە کە دەتوانێت مناڵی لێ لە دایک بێت. هەڵبەت ئەم کاریگەرییەی ژن تەنیا تایبەت بە ڕوانگەی ئایینی نییە و دەتوانین بڵێین ئایین ئەم باوەڕە کۆمەڵایەتی و ئەم دابونەریتە فەرهەنگییە پتەوتر و پشتئەستوورتر دەکات. واتە بە گشتی لە ئایینشدا وەکوو دیکەی گوتارەکانی دیکەی کۆمەڵگە، ژن بە مەرجێک دەتوانێ بوونەوەرێکی جێی ڕێز بێت کە لە خزمەت ئاوات و ئامانجەکانی پیاودا بێت، وەچە و هاوشێوەی بۆ بخاتەوە. بەڵام لە ڕوانگە ئایینییەکەدا زیاتری دەخرێتە سەر و بابەتەکە لە بیروبڕوای ئایینییەوە دەپێچرێت و وەک قسەی خوا و پێغەمبەر و ئەمانە دەگوترێت و دەنووسرێتەوە. بۆ مرۆڤی ئیماندار کێشەکە ئیتر لە ڕەزامەندیی پیاو و کۆمەڵگە بە دەرە و دەگاتە ڕەزای خوا و ئیمان و دونیا و قیامەت. لە ئایینی ئیسلامەوە کە مافی سەروەریی ژن لە بنەماڵەدا بە پیاو دەدات و مافی جەستەشی ـ لە وەی کە "ژن مەزرای خۆتانە و لە هەر لایەکەوە دەێکێلن بیکێلن" تا کوو تەنانەت مافی لێدان و کوتەک. ئێستا ڕەنگە ئیسلامییە نوێخوازەکان بگەڕێن بە دوای تەفسیری وا دا کە گوایە ئەو لێدانە بە ١٠٠ دانە گەڵای ناسک دەبێت و ... کۆنفۆسیۆس دەڵێت: ژن لە ژیانیدا بەردە و پەیرەوی سێ پیاوە، کاتێ کە کچە، پەیرەوەی باوکیەتی، کاتێ کە مێرد دەکات هی پیاوەکەیەتی و کاتێ کە پیاوەکەی دەمرێ هی کورەکەیەتی. (جێی سەرسوڕمان نییە کە لە کۆمەڵگەی پێشووی ئەورووپیشدا سەروەت و سامانی ژن هی باوکی بووە پاشان هی مێردەکەی و پاشان هی کوڕەکەی!)

ڕاستییەکەی ئەوەیە کە لە گوتاری نوێخوازی ئایینیدا، ئەوپەڕی نوێخوازی دەگەرێتەوە بۆ ئەوەی کە چۆن ژنی ئەمڕۆیی ئیمانداری کۆمەڵگەی مۆدێرن هەڵخەڵتێنن کە بە شێوازێکی نەرمتر بەم کۆیەلەتییە ڕازی بێت. ئەگەر لە گوتارەکانی تردا ژن بە لادان لە نۆرم و بایەخەکانی ئەو گوتارانە لەگەڵ سزای زمانی و سیاسی و کولتووری رووبەروو دەبێتەوە، لە گوتاری ئایینیدا بە داخەوە جیا لە سزای زمانی و کولتووری و… ڕەنگە لەگەڵ سزای جەستەییش ڕووبەڕوو بێتەوە، لە قامچی لێدانەوە بگرە تا بەردەبارانکردن و ... گوتاری عاشقانە یان ئەدەبی/ شاعیرانە چوارەم گوتارێک کە لە کۆمەڵگەی کوردەواریدا وەکوو دیکەی گوتارەکان بە ڕەسمی و ناڕەسمی باسی ژنی تێدا کراوە، ئەمن بە گوتاری عاشقانە یان گوتاری شاعیرانە ناوی دەنێم. لەم گوتارەدایە کە پیاو دەست دەکات بە ستایشی ژن. لە رواڵەتدا، ئەم گوتارە تەنیا گوتارێکە کە پیاو بە جوانی و شیرینی و زمانی ستایش و پاڕانەوە باسی ژن دەکات. لەم گوتارەدا ژن بۆ پیاو ئەو بوونەوەرە خەون و خولیایەیە کە تەواوی ژیانی خۆی بۆتەرخان دەکات و ڕەنگە تفەنگ و نیشتمان و ناسنامە و هەموو شتێکیش بەخت بکات لە پێناوی ژندا. "زەهر لە دەستی دەخوات" (گۆرانییەکی عەلی مەردان) تاوەکوو "مەمکی لە نارنجەک پێ خۆشەویست ترە" (شێعرێکی قوباد جەلیزادە) و "وەک کڵاشینکۆف دەیکاتە شانی" (گۆرانیی فۆلکلۆر) و ڕەنگە " كچێکیش بێت بە نیشتمانی" (شێرکۆ بێکەس) و هتد... وا نازانم زۆر پێویست بێت زیاتر ئەم گوتارە شی بکەمەوە چونکوو هەم ژنان ئەم گوتارە دەناسن و هەم پیاوان خۆیان وەک بەرهەمهێنەری ئەم گوتارە، بە باشی لێی تێدەگەن. ئەرێ چەند پیاوی کورد دەناسن کە سەدان گۆرانی و شێعری عاشقانە نەناسێت نەیخوێندبێتەوە؟

ئەم گوتارە جوانترین، پاراوترین، شیاوترین، رۆمانسیترین، مێهرەبانترین وشە، گوتار، وەسف و ڕوانین بەرانبەر بە ژن لە گوتاری پیاوەتیدا دادەنێت و دەڕازێنێتەوە. بەڵام وەک هەموو گوتارەکانی تری کۆمەڵگەی پیاوسالار "ژن"بوون لەم گوتارەشدا دیسان پێوەر و پێوانەی تایبەت بە مەیلی پیاوانەی خۆی هەیە. واتە ئەگەر ژن لەو گوتارە پیاوسالارانە رۆمانسییەدا بکەوێتە ناو خانەکانی وەهمی خۆشەویستیی پیاوانەوە، ئەوا شیاوی هەموو جوانییەکانی دونیایە. دیسان گوتاری دەسەڵاتە کە تەنانەت مەرجەکانی "خۆشەویست بوون" و دیسانەوە "ژنی باش" بوون دیاری دەکات. ئەگەر لە گوتاری ناسیۆنالیزمدا ژنی باش ژنێکە کە لە خزمەت پیاوی خەباتگێر و وڵاتپارێزدا بێت، یان ژنێکە نۆرم بایەخەکانی ناسیۆنالیستی وەک دایک و خۆشکێکی باش بڕازێنێتەوە؛ ئەگەر لە گوتاری مارکسیستیدا ژنی باش ژنی چەپی خەباتگێڕی شەڕی چینایەتی و دژ بە لیبڕاڵیزمە؛ ئەگەر لە گوتاری ئایینیدا ژنی باش ژنێکی بە دین و ئیمان و پەیرەو و چاولێکەری پیاوەکەیەتی، ئەوا لە گوتاری شاعیرانە و عاشقانەدا ژنی باش ژنێکە کە مەعشوقی منی پیاو ییت، هی منی پیاو بێت و ببێت بە دایک و خوشک و ژنی گۆرانی و شیعرە کانی من. ئەگەر بوو بە هی من ئەوا لە زیندانی عەشقی خۆمدا وەک کۆیلە دەیبەستمەوە و تەنیا مافی ئەوەی هەیە من لە وەسفیدا شێعر بڵێم، چیرۆک بنووسم، گۆرانی بڵێم. ئەگەر ژنێکی رۆشنبیریش بێت ئەوا ئەوپەڕەکەی کەسێکە کە جیا لەوەی ماڵەکە خاوێن دەکاتەوە و مناڵەکان بەخێو دەکات و لە کاتی نووسیندا ماڵەکەم بۆ هێمن و ئارام دەکات، یان بەوپەڕی بەخشەندگییەوە وتار لە وەسفی باشی ئامانجەکانی منی پیاودا بنووسێت، ئەگینا ئەوا ژنێکی بەڕەڵایە و یاخییە و بێحەیایەوە سووک و چنووکە و هتد... بە گشتی لەم گوتاری رۆمانسییەشدا، ژن بۆ پیاو بوونەوەرێکە کە ئەگەر لە گەڵ ئەو پیاوە تایبەتەدا ڕووت بێتەوە یان بخەوێت یان سێکس بکات، ئەوا پەیکەرە و خواوەندی جوانی و عەشق و باران و هیواو حەز و لەز و ئەم شتانەیە، بەڵام ئەگەر هەر ئەو ژنە پێش لەو پیاوە ناوبراوە، و پاش ئەو، لەگەڵ هەر پیاوێکی تر بخەوێت، دڵداری بکات یان تەنانەت چوار شۆخیش بکات، ئەوا هەر ئەو پەیکەرەی خواوەندی جوانی و عەشق و باران و دڵ و دڵدارییە دەبێتە قەحبەیەکی ئەبەدی و ئەزەلی... ئێستا دەگەڕینەوە سەر پرسیاری سەرەکیی ئەم وتارە کە چۆنە کە هەندێ پیاوان، کە ڕەنگە قارەمانی ناسیۆنالیستیی وڵاتەکەیان، قارەمانی مەیدانی ڕۆشنبیری، هەڤاڵ و ڕەفێقی کۆمۆنیست، مامۆستای زانکۆ و شاعیر و نووسەری بە ناوبانگی ساحەکە بن، کاتێک کە لە ژنێک یان پیاوێک تووڕە دەبن، بیانوی تووڕە بوونەکەش هەرچێک بێت، کورد گوتەنی دێ بە دەمیا و دەست دەکات بە بێرێزیکردنی سێکسی و جنێوی سێکسی داین کە بێگومان ژن لە ناوەندیاندایە؟ جیا لەوەی کە لە تاووتوێکردنی دەروونناسانەی مرۆڤدا، دەروونناسگەلێکی وەک فرۆید، "عەشق" و "مەرگ" یان " ئەوین " و "وێرانکردن" بە دوو غەریزەی سەرەکیی مرۆڤ دەناسن و لە پیاوی پەروەردەبوو لە کۆمەڵگەی پیاوسالاری هیترۆسێکشواڵدا، سێکس هێشتا بەشێکی لە خراپکردن و وێرانکردن تێدایە. جنێودان بەشێکی هەرە ناسراوی توندوتیژیی زمانییە، جنێوی سێکسی دان توندوتیژیی جنسی و سێکسییە. پیاوێک کە توڕە دەبێت، لە بۆچوونی وشیار و ناوشیاریدا ژن بوننەوەرێکە بۆ وێرانکردن، بۆ خراپکردن. لەو کۆمەڵگە پیاوسالارەدا کە هەموو شت و چەمکەکان لە "دووانە زمانییەکان" دا بە دوو دابەش دەکرێن. ژن بە وتەی سێمۆن دووبوار "ئەوی تری" پیاوە. پیاو، ژن بە ئەوی تری خۆی دەزانێت و بۆیە لە هەرکام لەم گوتارانەدا کە باسمان کرد، ئەگەر بیەوێت ژن لە چوارچێوەی ئەوی تری خۆی دەربێنێت، تێدەکۆشێ کە نۆرم و بایەخەکانی خۆی بە سەریدا بسەپێنێت. ئەگەر ژن هاتە ژێر ئەو چوارچێوە فکرییانەی پیاوەوە، ئەوا ژن دەتوانێ خەباتگێر، مارکسیست، ئاییندار، مەعشوق و ... هتد بێت و لە باوەڕی پیاودا جێی ستایش بێت. هەر کە دەرچوو لەو چوارچێوانە، ئیتر دەبێتەوە بە "ئەوی تری" پیاو و دیارە کە جێگە و ئامانجی هێرشە. یەکەم هێرش و دوایین هێرشی پیاویش بۆسەر ژن سێکسە و جەستەی ژن. بۆیە ژن لە جەستەیدا کۆدەکاتەوە و ڕوو دەکاتە جەستەی ژن و جنێوی جەستەیی و جنسی پێدەدات. پرسیاری دوهەم ئەوەیە کە بۆچی پیاوە سێکۆلارە رۆشنبیرە سیاسییە چالاکە مەدەنییە هەموو شتەکان، زۆر جار دەڵێن ئەوان لایەنگری ژنانن، بەڵام دژ بە فێمێنیزمن؟ گەلۆ ئەم ڕوانینیە هەر ئەوڕ کۆن و سواو و ڕزاوەیە کە دەیەوە "ژن" وەکوو بوونەوەری خۆلیاکانی خۆی دەناسێنێت؟ واتە وەختێک پیاوێک دەڵێت من لایەنگری ژنم مەبەستی ژنێکە کە ئەو پێناسەی دەکات، دەنا چۆن دەبێت مرۆڤ لایەنگری ژن بێت و دژایەتی فێمێنیزم بکات؟ ئەمە جیا لەوەی کە گوتاری سەرکوتکەرانەی دەسەڵات بەردەوام گوتارێکی ناشیرینە: وەک نموونە سەرمایەداری، بزووتنەوەی کرێکاری وەک جەماعتێک دەناسێنێت کە نایانەوێت ئیش بکەن و هەموو بەرهەم و سەروەت و سامانی ئەو مرۆڤە داماوە دەوڵەمەنانەی کە زەحمەت و ڕەنجیان کێشاوە لە دەستی دەربێنن! یان گوتاری سیاسیی دەوڵەتانێکی وەک ئێران، تورکیا، عێراق و سووریا کە دەیانەوێ بزووتنەوەی سیاسیی کوردی بە بزووتنەویەک (هەڵبەت زیاتر بە جەماعتێک چەتە) ناو بەرن کە دژی ئاسایشی نەتەوەیین و دەیانەوێ سنوورە ڕەواکانی وڵات ببەزێنن و لێکی هەڵوەشێننەوە! گوتاری پیاوسالاریش دەیەوێت گوتاری فێمێنیزم بە گوتارێک بناسێنیت کە دژ بە پیاوە، دەیەوێت هەموو ڕەنج و سەروەت و توانای پیاو داگیر بکات و دژ بە ڕەوایەتییەکانی بنەماڵە و عەشق و جوانی دەوەستێتەوە و ... بەڵام جیا لەوەش: فێمێنیزم لەخۆیدا بزووتنەوەیەکە، زیاتر لەوەی کاری بە سەر کاروباری پیاوەوە ببێت، لەسەر ژنان ئیش دەکات. بزوونتنەوەی فێمێنیزم، بزووتنەوەیەکە دیەوێت ژنان لە پێش هەرشتێکدا خۆیان بە بوونەوەرێکی ئازاد و خاوەن ڕۆڵ و پێگەی خۆی بزانێت، بەبێ ئەوەی خۆی گرێ بداتەوە بە ئاوات و ئامانجەگەلێکەوە کە پیاوان و کۆمەڵگەی پیاوسالاری دیارییان کردوون. ڕەنگە هەر لەبەر ئەمەیە کە پیاوی رۆشنبیر و سیاسی و چالاکی مەدەنی و وەرگێر و فیلۆسۆف و بیرمەند و نابیرمەند، لەو پەڕی خۆ بەڕۆشنبیرزانیندا دەڵێت من لایەنگری ژنانم بەڵام دژی فێمێنیزمم. 
 وەختێک فێمێنیزم دەیەوێت مافەکانی ژنان لە ژێر چەکمەی ناسیۆنالیزم، ڕکێفی شەڕی چیبایەتی، هێژمۆنیی ئامۆژگارییە ئایینییەکان و هەست و سۆزی گوتاری عاشقانەدا داپۆشرێت، کەواتە فێمێنیزم دەیەوێت ژن بەر لەوەی چالاکیی شەری چێنایەتی، وڵاتپارێزی و نیشتمانپەروەری، ئایینداری و خوداباوەڕی و مەعشوقی مەیەل و کەیلەکانی عاشقی پیاو بێت، مرۆڤێکی ئازاد بێت. کە وابوو دیارە ژنێک کە فێمێنیست بێت، ئەگەر لە پارتێکی سیاسیدا بوو کە وتی بۆ ئێمە کێشەی نەتەوایەتی گەورەترە لە كێشەی ژن، ئەگەر وتی کێشەی شەڕی چینایەتی گەورەترە لە شەڕ و تێکۆشانی یەکسانیی ڕەگەزی، ئەگەر وتی ئاییندار بوون مەرجی ئەویە کە تۆ ڕێرەو و پەیڕوی پیاو بیت، ئەگەر وتی کە تۆ ببە بە کۆیلەی عەشقی پیاوانەی من ... ڕەنگە بە یەکجاری بڵێت "نا" و هەموو ئەو خەون و باوەڕ و ئامانجە ڕازراوە پیاوانانە بە جێ بێڵێت و بڵێت: من دەمەوێ مرۆڤێکی ئازد بم، بەخەونەکانی خۆمەوە. جا کە وای لێهات، گوتاری چەپ فێمێنیزم بە بزووتنەوەیەکی لادەر لە گوتاری شەڕی چینایەتی پێناسە دەکات. گوتاری ناسیۆنالیستی فێمێنیزم بە گوتارێکی خایین بە وڵات و گەل و نەتەوە دەناسێنیت و گوتاری ئایینی بە دژی خوای ناوی دەبات و گوتاری عاشقانەش بە گوتارێکی دژ بە وەفا و عەشق ناوی دەبات. بۆیە کە توڕە دەبن، دەم دەکەنەوە و جنێوی سێکسناوەندانە دەدەن، کە دەڵێن ئێمە لایەنگری ژنانین ـ وەک بڵێی ژنان "یانەی فوتباڵ"ن و لایەنگریان بوێت ـ بەڵام دژی فێمێنیزمن و ئەگەر بۆیان هەڵکەوێ وێنەی "ماکەر" بە ناو فێمێنیزم بڵاو دەکەنەوە و جنێوی سێکسی و جنسی بە ژنە چالاکە فێمێنیستەکان دەدەن و لاپەڕەش درووست دەکەن و بە سەربەرزییەوە دەڵێن کە "هەموومان گۆڵەکەرین"؛ هەڵبەت هەر بە راستیش هەموویان گۆڵەکەرن! پرسیارێک کە دێتە ئاراوە ئەوەیە کە وەختێک تۆ دەڵێی لایەنگری ژنان و مافی ژنانی، چۆنە کە دژ بە فێمێنیزمی؟ چونکوو وەک "دیل ئیسپێندەر" دەڵێت و فەرنازی سەیفی کردوویەتی بە فارسی" فێمێنیزم قەت شەڕێکی هەڵنەگیرساندووە، هەرگیز کەسێکی دژ بە خۆی نەکوشتووە، هیچ دوژمنێکی بە برسیەتی نەهێڵاوەتەوە، هەرگیز توندوتیژیی نەکردووە، فێمێنیزم ئۆردوگای کاری زۆرەملیی دانەمەزراندووە، تێکۆشانی فێمێنیزم تەنیا بۆ مافی خوێندنی ژنان، مافی هەڵبژاردن، مافی بارودۆخی باشتر و یەکسانیی ئیش و کار، بۆ ئەوەی کە دەوڵەتەکان لایەنگری ژن و منداڵانی بێپەنا بن و بۆ دامەزراندنی باخچەی منداڵان بە خۆڕایی لە لایەن دەوڵەتەکانەوە، بۆ سەنتەرەکانی بەرگری لە قوربانییەکانی تەجاوز و توندوتیژی و دەستدرێژیی سێکسی، ماڵی ئەمن و رێفۆرم لە یاساکاندا بۆ یەکسانی مرۆڤ تێدەکۆشێ." ئەگەر کەسێک بڵێت من فێمێنیست نیم یان دژ بە فمینیزمم من لێ دەپرسم … ها، بۆچی؟ بە ڕاستی کێشەی تۆ چییە؟
» ادامه مطلب

۱۳۹۴ تیر ۱۸, پنجشنبه

سکسیسم و فوتبال

جایزه مالی تیم قهرمان جام جهانی ۲۰۱۵ کانادا، ۲ میلیون دلار است. شاید برای شما این رقم، مقداری چشم گیر باشد. اما وقتی بدانید تیم ملی فوتبال آلمان، برای قهرمانی در جام جهانی برزیل ۲۰۱۴، ۳۵ میلیون دلار دریافت کرد، دیگر این مبلغ چشم گیری نیست. مجموع جوایز مسابقات مردان فیفا ۵۷۶ میلیون دلار بوده است. در حالی که تمام جوایز و پاداش های جام جهانی بانوان، به رقم ناچیز ۱۵ میلیون دلار می رسد.
در پاسخ به چنین تبعیض آشکاری احتمالا برخی آگاهانه و نا آگاهانه، پای برخی استدلال‌های تکراری و ظاهرا درست و حق به جانب را به میان می‌کشند که این نوشته قصد دارد به چنین استدلال‌هایی پاسخ بدهد.

 فوتبال زنان کیفیت ندارد؟!  


« فوتبال زنان کیفیت فوتبال مردان را ندارد»‌. این استدلالی است که در اولین لحظه از سوی خیلی‌ها مطرح می‌شود و فیفا همچنین بر این باور است که «فوتبال زنان جدید است و درآمدزایی فوتبال مردان را ندارد و  جالبی قضیه این جاست  که کسانی که این استدلال‌ها را مطرح می‌کنند، این باور خود را  نه تنها  یک«اظهار نظر سکسیستی» نمی‌دانند،  بلکه  آن را مبنای استدلال‌های دیگر نیز قرار می‌دهند که یک امرحاوی تبعیض جنسیتی را با آن توجیه کنند و یا لااقل بگویند از دید آن‌‌ها  اصلا  قیاس مع‌الفارقی است .
اساسا همین کم کیفت نشان دادن و تبلیغ نمودن بی کیفیتی فوتبال زنان خودش مبنای سکسیستی و تبعیض جنسیتی دارد.زیرا که در حقیقت در همین ورزش فوتبال، با توجه به معیارهای فوتبالی مثل،  میزان لمس توپ، تعداد پاس‌ها، تنوع پاس‌ها( پاس‌های بلند، جهت‌دار قائمه و منفرجه و ، پاس سرضرب و ..) سرعت به ثمر رسیدن گل‌ها و تعداد سانترهای عرضی و طولی و ..  در فوتبال زنان  با فوتبال مردان، تفاوت معناداری دیده نمی‌شود. از نظر آماری نیز این تفاوت  اعتبار و روایی  و پایایی چنین تفاوت دریافتی فاحشی را ندارند.

اما به فرض این‌که چنین تفاوت کیفی هم وجود داشته باشد. سوال این است که آیا شما معتقدید زنان صرفا به دلیل این‌که جنس و جنسیت‌شان در جامعه‌ی مردسالاری « زن» نام نهاده شده است، توان چنین کیفیتی را ندارند یا اگر کمبود کیفیتی هم باشد باز خود ریشه در تاریخ  از تبعیض دارد.
برای پی‌بردن به این مسئله به چند مثال تاریخی تبعیض بپردازیم.

 شاید غیر قابل باور باشد ولی تا اوسط قرن بیستم ، سیاه پوستان از  حق آموزش برابر با سفید پوستان برخوردار نبودند.  آیا از روزی که از این حق برابر برخوردار شدند . سفید پوستان و سیاه پوستان در موقعیت برابر تحصیلی قرار می‌گیرند؟  یا باید تلاشی دو چندان  صورت بگیرد که  تاریخ شرمگین سالیان نابرابری را جبران کرد ( مبحثی که در مفاهیم حقوق بشری با عنوان  «تبعیض مثبت » شناخته می‌شود).  اما  حتا بدون آن هم آیا اکنون تفاوتی ذاتی  در میزان یادگیری و توانایی علمی سفید پوستان و سیاه پوستان مشاهده می‌شود؟ 

 مثال دوم که احتمالا برای جامعه‌ی ایرانیان آشناتر باشد. سال‌هاست بحث «آموزش به زبان مادری» برای دیگر ملیت‌های ایرانی مطرح می‌شود. جدای از بحث همیشگی آن اما به فرض که از همین فردا «کوردها»،«تورک‌ها»، «عرب‌ها» و «بلوچ‌‌ها» و «ترکمن»ها و … دقیقا حقوق آموزشی برابر با فارس‌ها را داشته باشند. آیا صرفا از همان فردا «وضیعت آموزش زبان مثلا تورکی یا  کوردی در ایران برابر با زبان فارسی می‌شود؟   پس تکلیف یک عمر سیاست‌های آسیملاسیون فرهنگی، یک عمر پشتیبانی فرهنگی زاز بان فارسی و سال‌ها داشتن دانشگاه و فرهنگستان زبان و بنیادهای آموزشی و تحقیقی به زبان فارسی چه می‌شود . آیا به همان اندازه هم کوردها و تورک ها و…. همچنین تاریخ سرشاری دارند. پس تکلیف این فاصله‌ی نپیموده شده کجای این دیگاه حقوق بشری  شما قرار می‌گیرد؟ 

یک مثال دیگر. در حوزه‌ی اقتصاد تاریخ بشر متاسفانه سرشار از تاریخی شرمسار از استبداد و استعمار و استثمار است.  در پیشرفت  موج اول و دوم  توسعه یافتگی غرب   به جز از انقلاب صنعتی و ماشینی شدن کارخانه‌ها، یک امر بسیار ملموس دیگر تاثیر بیشتری داشته است. آن هم استعمار است. در تاریخ استعمار مواد خام و اولیه از سرزمین‌های استعماری استخراج می‌شد و به سوی سرزمین‌های «مرکزی» سرازیر می‌شوند و همان مواد خام در شکل محصولات تازه دوباره به بازارهای کشورهای پیرامونی صادر می‌شود و با قیمت چند برابر به آن‌ها فروخته می‌شود. 
حال به فرض که کشوری بعد ۲۰۰ سال استعمار همان شرایط کشور اولیه را پیدا کند. سوال این است که اصلا نه  شرایط استعماری و جود دارد که بتوان مواد خام اولیه را به وفور در اختیار آن‌ها قرار بدهد و نه  بازاری خالی مانده که این کشور بخواهد محصولات تولید شده را در آن بازارها به فروش برساند و این چنین اصلا شرایط برابری بین کشورهای در حال توسعه با کشورهای توسعه یافته وجود ندارد. 

  وقتی سالیان سال و قرن‌ها حق چیزی را نداشته باشی خوب معلوم است از ابتدای کار کیفیت آموزش و کیفیت یادگیری و کیفیت به کارگیری نسبت  به گروه اولیه پایین تر باشد یا لااقل برابر نباشد. اما بحث در این‌جاست آن استدلالی که روا داشته می‌شود خودش مبنای استعماری، استثماری، تبعیض نژادی، دینی، یا جنسیتی یا گرایش جنسیتی داشته است. 


ورزش زنان (فوتبال) جذابیت  و درآمد تبلیغاتی فوتبال مردان را ندارد؟!

یکی دیگر از استدلال‌هایی که برای توجیه چنین رسوایی تبعیض جنسیتی آشکاری که می‌شود، این است که فوتبال زنان به اندازه‌ی فوتبال مردان جذابیت تبلیغاتی و درآمد اقتصادی ندارد.  اولا برای بازی فینال همین جام جهانی ۲۰۱۵ زنان در کانادا که کشور فوتبال خیز و فوتبال‌پروری هم نیست بیش از ۵۳ هزار نفر برای تماشای فینال به ورزشگاه رفته بودند. در  حالی که میانگین بازی‌های فوتبال جام جهانی مردان هم   ۵۳٬۵۹۲   برای  هربازی است. 

تعداد گل‌های زده شده در جام جهانی ۲۰۱۴ مردان ۱۷۱ و تعداد گل‌های زده شده توسط زنان ۱۴۶ یعنی تنها ۲۵ گل کمتر  آن هم با ۶۰ سال اختلاف(اولین دوره‌ی مسابقات جام جهانی زنان در سل ۱۹۹۱، یعنی ۶۰ سال بعد از برگزاری اولین دوره‌ی جام جهانی مردان برگزارشد).
تصور کنید که به مردان ۶۰ سال اجازه‌ی فوتبال بازی کردن و مسابقه‌ی رسمی برگزار کردن و .. را ندهند  جدا باور می‌کنید که در ۲۴ سال بتوانند در ۳۲ بازی رسمی گل‌های شان را به ۳۰ گل هم برسانند.؟؟
از سوی دیگر ممکن است که یک سوال  کاملا سکسیستی مطرح شود. چطور است که برای جذابیت تبلیغاتی بخشیدن به هر امری در این دنیای سرمایه‌داری و از جمله‌ خود همین مسابقات فوتبال مردان، از زنان به عنوان ابژه‌ی تبلیغاتی  استفاده می‌شود، اما وقتی مسئله به خود فوتبال خود زنان می‌رسد اظهار می‌شود که جذابیت تبلیغاتی ندارد.  جواب در دو پاسخ نهفته است. نکته‌ی اول در حالت اول  زنان به عنوان ابژه‌ای در اختیار امیال و آرزوهای مردانه هستند  اما در حالت دوم ابژه و سوژه‌ی عمل خود  زنان هستند و این خالی از لطف لذت‌جویی سرمایه‌سالارانه و مردسالارانه است.
اما پاسخ اقتصادی قضیه در این نهفته است که خود فوتبال زنان نه به دلیل عدم جذابیت و کیفیت  این ورزش از سوی زنان ،  قضیه دقیقا سر نکته‌ی آغاز این نوشته است. شما به مقداری که برای یک امر سرمایه گذاری می‌کنید، به همین مقدار امکان سودآوری و تبلیغات و دیگردرآمدهای جانبی آن نیز افزایش می‌یابد. وقتی جایزه‌ی نهایی و نفع مادی یک کالا به نام فوتبال در بخش زنانه‌اش ۲ میلیون دلار می‌ارزد چگونه باید انتظار داشته باشیم که شبکه‌های تلویزیونی زیادی آن را پوشش دهند  به اندازه‌ی همان کالایی که ۳۵ میلیون دلار می‌ارزد. 

آیا واقعا ورزش زنان و به ویژه فوتبال زنان جذابیت ندارد؟ پاسخ ساده این است که ما در طول  شبانه روز چقدر از ورزش زنان و به ویژه فوتبال زنان را می‌بینیم؟ می‌شنویم؟ می‌خوانیم. خوانندگان این مطلب گمان نبرند که این مسئله شامل کشوری چون ایران می‌شود که ظاهرا از قوانینی اسلامی برخوردار است و در نشان دادن ورزش زنان خساست دینی و مذهبی به خرج می‌دهد. بلکه این مسئله به عنوان مثال  در کشوری مثل آلمان هم به همین شکل است .  شبکه  ۱آلمان،  ARD در زمانی که بوندسیگا در جریان است، هر شنبه ساعت شش خلاصه ی بازی ها را نشان می‌دهد. از دسته سوم مردان شروع می‌کنه تا بوندس لیگای دو و بعد به صورت مفصل بوندس لیگای یک. آخر شب هم شبکه ۲ ZDF باز هم خلاصه بازی ها رو می‌گذاره. بارها فمینیست‌های آلمانی معترض شدند که مالیات تلویزیون را زنان و مردان این کشور به برابر پرداخت می‌کنند. چرا بوندس لیگای ۳ را در آن برنامه ی پربیننده پخش می‌کنید اما هیچ خبر و حرفی از لیگ فوتبال زنان نمی‌گویید.

 وقتی برای همین مسابقات جام جهانی زنان هیچ کدام از سران شناخته شده‌ی فیفا و یوفا و … حتا حضور پیدا نمی‌کنند و جایزه‌ی مادی آن تا این حد پایین آورده می‌شود.  وقتی به چیزی اجازه‌ی دیده شدن، نوشته شدن، شنیده شدن داده نمی‌شود چگونه می‌شود که جذابیت تبلیغاتی آن بالا برود یا برابر باشد؟؟

دقت کنید تبعیض جنسیتی تنها در این زمینه نیست بلکه در همین جام جهانی زنان سال ۲۰۱۵ که در کانادا برگزار شد. زنان فوتبالیست را مجبور کردند که روی « چمن مصنوعی» بازی کنند . در کانادا هم حقوق‌دانان و فعالان حقوق بشر و فمینیست‌ها سوای از فوتبالیست بودن و فوتبال‌دوست بودن، به این مسئله اعتراض کردند و استفاده از چمن مصنوعی برای بازی‌های ۲۰۱۵ جام فوتبال زنان را مخالف قوانین کانادا مبنی ‌بر این‌که «هر شخص حق برخورداری از خدمات، کالاها و امکانات برابر را دارد» دانسته‌اند. ما از آن‌جا که قرارداد اقتصادی ظاهرا با یک کمپانی تولید چمن مصنوعی بسته شده بود در نهایت این اعتراض‌ها به جایی نرسید.

لازم به یادآوری است که این تبعیض تنها ویژه‌ی ورزش فوتبال که در یک ذهنیت، مردسالار هترونورماتیک انگار مردانه تلقی می‌شود، بلکه در ورزش‌هایی که هم که در ذهن برخی مردان و زنان مردسالاراندیش، زنانه‌تر هستند همین قضیه‌ی تبعیض جنسیتی وجود دارد. به عنوان مثال در  ورزشی چون تنیس همین قضیه‌ی تفاوت دست‌مزدها و  نرخ جوایز وجود داشت و دارد تا جایی که  بیلی جین کینگز تنیس باز آمریکایی رهبر و سازمان دهنده ی حلقه ی هواداران تنیس که در اعتراض به تفاوت میزان جوایز نقدی مردان و زنان در 1970 فعالیت کرد و  تا حد زیادی موفق شداگر چه این تغییر در محدوده ی ایاات متحده برای زنان جایزه ی نقدی مساوی بود، اما در مسابقات معتبر سالانه ی ویمبلدون در بریتانیا تا امروز هنوز تنیس بازان زن جوایزی مساوی با مردان دریافت نمی کنند. زنان دیگری مانند جنیفر هارگریوز که در مصاحبه با مجله زنان ورزشکار (1994) می گوید ورزش جنسیتی شده است، و ورزش های حسی و عاطفی- مانند ژیمناستیک و پاتیناژ- برای زنان قابل قبول تلقی شده اند، و ورزش های قدرت نمایانه - مانند فوتبال، راگبی و وزنه برداری - را ذاتاً مردانه قلمداد کرده اند. 

 تربیت مردسالارانه خود را مرکز عالم می‌پندارند و اظهار نظر در مورد ورزش را  حق زنان و طرفداران حقوق برابر انسان‌ها نمی‌دانند باید عرض کنم که اولا نه ما اولین انسان‌هایی هستیم که به چنین تبعیض‌هایی اعتراض می‌کنیم و نه شما اولین افرادی در دنیا هستید که با ژست‌های ورزشکارانه،  ورزش دوستانه و ورزش‌دانانه، در توجیه این تبعیض‌ها می‌کوشید. آن ‌هم از ترس این‌که مبادا این مباحث ما عیش شما را از لذت ورزش و فوتبال و.. منقض نماید، مشکل از ما نیست که به گمان شما از فوتبال و ورزش چیزی سرمان نمی‌شود. مشکل از شما است که از دانش‌برابری انسان‌ها و فمینیسم  به عنوان یکی از این دانش‌ها در زمینه‌ی برابری جنسیتی هیچ‌گونه اطلاعی ندارید  که هم مباحث و انتقاد‌های ما مبحث نوینی نیست و هم تلاش‌های نافرجام برخی تفکرات آگاه و ناخودآگاه تبعیض‌اندیش برای توجیه ورزشی یا اقتصادی این تبعیض‌ها نوین است.  
از سوی دیگر در واقع مشکل از عدم جذابیت ورزش زنان نیست، بلکه عواملی که در این یادداشت تنها به عنوان نمونه ذکر شد، باعث می‌شود که جذابیت ورزش زنان به نظر شما و یا برخی دیگر ناآگاهان پایین باشد. در واقع  این فوتبال زنان نیست که کیفیت و جذابیت ندارد بلکه  این سیاست‌های تبعیض جنسیتی است که فعالیت اقتصادی، اسپانسرینگ، تبلیغات  ، تبادل پول ، مبلغ قراردادها و … را در ورزش زنان پایین می‌آورد و به تبع آن کیفیت آن به چشم نمی‌آید.

 در سیاست و اقتصاد، اصطلاحی فمینیستی  وجود دارد که از آن به عنوان « سقف شیشه‌ای» نام برده می‌شود و این اصطلاح ناظر به این مفهوم است که دنیای سرمایه‌سالار و مردسالار و هترونورماتیک(دگرجنس‌گراهنجار)، برای گروه‌های تحت تبعیض خود یک حد مشخصی از رشد اقتصادی وسیاسی را قائل است . اگر چه این سقف ظاهرا وجود ندارد ولی همچون یک سقف شیشه‌ای مانع پیشرفت بیشتر از یک سطح مشخص برای زنان و دیگر گروه‌های تحت تبعیض می‌شود. جالبی قضیه این‌جاست که در میان توجیه‌کنندگان چنین تبعیض فاحشی، کسانی هم دیده می‌شوند که از حق رفتن زنان به ورزشگاه در شبکه‌های اجتماعی دفاع می‌کنند. اما به اندیشه‌ای که باعث می‌شود رشد اقتصادی این ورزش برای زنان پایین نگه داشته شود  دیده نشود و خوانده نشود و شنیده نشود اعتراضی ندارند که هیچ، بلکه آن را هم  توجیه می‌کنند. 
---------
این مطلب ابتدا در سایت «بیدارزنی» منتشر شده است.

منابع: 
۱- جام جهانی زنان ۲۰۱۵ ویکی پدیا 
۳-جام جهانی مردان ۲۰۱۴ ویکی پدیا 
۳- تحلیل آماری جام جهانی زنان ۲۰۱۵ سایت فیفا 
» ادامه مطلب

۱۳۹۲ اسفند ۱۹, دوشنبه

مردان فمینیست در جامعه سنتی ایران

عرصه سوم- صفورا الیاسی: مردان فمینیست و برابری خواه تجربه سختی در جامعه سنتی ایران دارند، تجربه ای که تنها به برخوردهای تحقیر آمیز دوستان و آشنایان محدود نمی شود.
بسیاری زنان نیز آنها را باور ندارند و به آنها به دیده ی شک نگاه می کنند و حتی آنان را مرد “بتا” خطاب می کنند. شهاب الدین شیخی مثال خوبی برای توصیف این دسته از مردان در جامعه ایران است. در این رابطه با شهاب الدین شیخی فمینیست، فعال دانشجویی،حقوق بشر و روزنامه نگار گفت و گویی انجام دادم و از او پرسیدم:
- چگونه به عنوان یک مرد فمینیست خود را معرفی می کنی ؟
من یک معرفی از خودم در وبلاگم دارم که من یک انسانم که اتفاقا مرد هستم، اتفاقا کورد هستم و اتفاقا در ایران به دنیا آمده‌ام.اما جواب این پرسش که خودم را چگونه معرفی می کنم، در این لحظه از اوقات زندگیم که تجربه‌های جدید و عمیق و برنده‌ای را از سر می‌گذرانم خیلی سخت است. خیلی سخت از آن رو که بیش از یک سال است از هر هویتی که احاطه‌ام کند فاصله گرفته‌ام و می‌گیرم. بدون شک من روزنامه نگار، فمینیست، شاعر، فعال حقوق بشر و… بوده‌ام. یعنی فمینیسم حداقل برای من یک باشگاه نبوده که من بروم کارت عضویت آن را پر کنم و بعد از آن با تمرین و ممارست مثل یک فوتبالیست تبدیل بشوم به یک فمینیست. شعر گفته‌ام شاعر خوانده شده‌ام. برای حقوق بشر فعالیت‌هایی انجام داده ام یا نوشته‌ام فعال حقوق بشر هم ملقب شده‌ام.اما و صد اما اگر قرار بر موضع گیری باشد. دقیقا جایی که فمینیسم را به صورت یک انگ، یا گاهی یک فحش و یا گاهی به صورت یک جرم به کار می برند بدون شک می‌گویم و معرفی می کنم فمینیست هستم.
- چرا فکر می کنی یک فمینیست هستی؟
فمینیست هستم چون انسانی هستم که اگرچه جنس و جنسیت برساخته شده‌ام در جامعه‌ی مردسالاری «مرد» عنوان شده ،اما همین جنس و جنسیت برساخته شده نیز از سوی همین مردسالاری مورد تهاجم قرار گرفته و بلاهای زیادی سر مابه‌ازا و ارزش افزوده‌ی انسانی‌ام آورده است. از سوی دیگر بخشی از هویت انسانی من بدون شک سازه‌هایی زنانه دارد. در واقع وقتی من به این تقسیم بندی جنسی و جنسیتی معتقد نیستم پس این دوگانه ساز جنسی و جنسیتی هویت انسانی‌ام را مورد تهاجم قرار می‌دهد.
از دید من انسان موجودی مولتی سکسوئل و مولتی جندر است و نمی‌توان او را در یک جنسیت ویژه قالب بندی و زندانی کرد. اما باز هم تاکید می‌کنم حتا در این تقسیم بندی برساخته شده وقتی بخشی از هویت اجتماعی و فرهنگی و انسانی من به عنوان جنس دیگر یعنی زن مورد تهاجم و تبعیض قرار می‌گیرد در واقع سرمایه‌ی انسانی شخصی و اجتماعی من مورد تبعیض یا تحقیر یا تهدید و تحدید قرار می‌گیرد. پس موضع می‌گیرم به عنوان فمینیست با این عنوان که فمینیسم را جنبش و مکتب فکری که علیه این هویت سازی کاذب و نیز این تبعیض و تحقیر و تهدید انسانی از سوی مردسالاری موضع می‌گیرد. فمینیست هستم زیرا من فمینیست را مکتبی یافته‌ام که علیه تمامی اشکال تبعیض موضع می‌گیرد و فمینیستی که به عنوان فمینیست دیگر اشکال تبعیض را نادیده می‌گیرد از دید من فمینیست نیست. همان‌طور که معتقدم هر انسانی که بیشتر و عمیق‌تر و انسانی تر هویت انسانی خودش را جست و جو کرده باشد بدون شک فمینیست است.

- نگاه خانواده ات نسبت به مسئله ی برابری طلبی چه بود؟
من در یک خانواده‌ی کاملا سلسله مراتبی بزرگ شده‌ام. بزرگ یک طایفه‌ی بزرگ بودن. بدون شک مردسالار و سلسله سارا و پدر سالار و عمو سالار و نهایتا برادر بزرگ سالار هم بوده است. اما نکته‌های تربیتی وجود داشته که پدر من احترام ویژه‌ای برای زن، برای دختر‌هایش، برای زنان دیگر قائل بود.
به عنوان نمونه مثلا وقتی کودک بودم و خواهرم آشپزخانه بوده و خواهرم را صدا زده‌ام که یک لیوان آب بیاورد پدرم بهم گفته برو خودت یک لیوان آب بخور و یک لیوان هم برای من بیاور. این یعنی که من حق ندارم انتظار این را داشته باشم که خواهرم لیوان آب دست من بدهد. ادب و احترام نسبت به خواهر و همسر برادر و.. از ارکان تربیتی بوده است. اما این به معنای این نیست که تفکرات مرد سالارانه در خانواده و جامعه‌ی من نبوده است. اتفاقا عمیقش هم بوده است. این که چگونه چنین مسیری را پیمودم یا چه داستانی اتفاق افتاد باید بگویم که راستش برخی چیزها هیچ نقطه ی شروع مشخص یا دلیل مشخصی ندارد. شاید بعد‌ها آدم در روان و زندگی و تاریخ خودش غور می‌کند و غوطه می‌خورد برخی نقاط را پیدا کند. اگر چه این نقاط شاید کلیدی باشند اما باید یادمان باشد برخی از کارکرد حافظه به حذف یا فراموشی معطوف است و نمی‌تواند صرفا یادآوری برخی نقاط معنای دقیقی باشد. با توجه به این مقدمه که گفتم اما می‌توانم بگویم شاید اصلی ‌ترین نقاطی که یادم مانده است برای من تنها پرسشگری کودکانه‌ام باشد نسبت به برخی مسائل که هرگز حاضر نمی‌شدم قبول کنم زیرا به نظرم غیر عقلانی، غیر طبیعی و به هرحال غیر قابل قبول می‌‌آمد که به برخی از آن‌ها در این جا اشاره کرد‌ه ام.
- ممکن است از روزی که فمینیست شدی برای ما بگویی؟
مشخصا به عنوان یک فمینیست. می‌توانم بگویم اولین بار این کلمه سال ۷۲ یا ۷۳ وقتی هنوز نوجوانی شاعر بودم و در این جلسات ادبی شهرمان شرکت می‌کردم گاهی که برخی نقدها را به برخی شعرها و داستان ها و نمایشنامه‌ها می‌کرد. یک بار یکی بهم گفت این حرف‌ها که تو می‌زنی « فمینیستی» است. راستش آن موقع و در لحظه حتا تلفظ درست کلمه را نفهمیدم. بعد از اتمام جلسه از آن شخص پرسیدم که ببخشید اون کلمه‌ای که گفتید چی بود. گفت: مگه نمی دونی. فمینیسم.. گفتم چی هست؟ گفت: اگر نمی دونی این حرفا چیه می زنی.. گفت خب این حرفا و اعتقادات خودم است… بعد گفت یعنی این حرف‌هایی که بحث حقوق زن و این چیزها می کنه… خیلی هم با لحن خوبی نگفت… بعد من رفتم کلی گشتم دنبال این کلمه.. اولین کتابی که پیدا کردم. کتابی بود به اسم « فمینیسم»، جنبش اجتماعی زنان، فکر کنم مال کسی به اسم آندره میشل بود و ترجمه دکتر هما زنجانی زاده بود. یک کتاب بود با چاپی بسیار معمولی و جلدی مقوایی که یک طرفش سفید بود و فکر کنم رنگ تیتر و عنوان کتاب هم آبی بود.. از آن به بعد فمینیسم یکی از اصلی ترین نحله‌های مطالعاتی من به جز فلسفه و زبان و شعر و جامعه شناسی شد..
- نگاه جامعه به شهاب به عنوان یک مرد فمینیست چگونه بوده است؟ بارها پیش آمده است که از پسران فمینیست شنیده ام که “گی” یا “زن ذلیل” خطاب شده اند، آیا تو هم تجربه ی مشترکی در این زمینه داشته ای؟
این سوال سوال جالبی است. چون واقعا برخوردهای عجیب، جالب و گاه غیر منطقی و گاه با مزه با من شده است و هنوز می شود. نگاه جامعه خب اول‌ها وقتی همیشه شکل انتقاد و اعتراض و این ها داشت در محافل خصوصی و عمومی بیشتر به این صورت به چشم می‌آمد که طرف می‌خواهد نشان دهد زیادی روشنفکر است. یا می گفتند می‌خواهد توجه زنان را به خود جلب کند و به اصطلاح‌شون پاچه خواری زنان را می‌کرد. حالا ذکر این نکته خالی از لطف نیست به دلایلی که اینجا مجالش نیست من که از ۱۷ یا شاید ۱۸ سالگی چنین بحث‌هایی را می‌کردم تحت هیچ عنوانی هیچ رابطه ی شخصی نمی‌خواستم با زنان داشته باشم و تا نزدیک ۲۴ یا ۲۵ سالگی واقعا من هیچ رابطه‌ی شخصی با زنان نداشتم. اصلا قضیه هیچ ربطی به شخص خودم نداشت. تنها و تنها برخی اظهار نطرها و یا قوانین عرفی اجتماعی و یا حتا قانونی رو مسخره و بدون دلیل می ‌دانستم. اما خب به قول معروف دهن مردم رو که نمیشه بست و البته منم باکی نداشتم. سال‌های دانشگاه این مسئله بیشتر شد. سال‌های دوران دانشجویی من مصادف بود با اوایل جنبش دوم خرداد در ایران و من در دانشگاه علوم اجتماعی علامه جامعه شناسی می‌خواندم. طبیعی بود که چنین مباحثی بسیار زیاد شود. بارها بسیج دانشجویی و انجمن اسلامی دانشکده رسما و با ذکر اسمم در برد آزاد دانشجویی در حیاط دانشکده علیه‌ام مطلب می‌نوشتند و به چنین مطالبی اشاره می‌کردند.
در مورد این‌‌که « زن ذلیل» ام بخوانند نه بگویم نه، شنیده بودم و گاه هنوز می‌شنوم اما خیلی کم بود. ببنید جامعه دقیقا شبیه همان الگوهای کلیشه‌ای ذهنی خودش رفتار می‌کند. من به دلیل نوع ظاهر فیزیکی که داشتم شاید در کلیشه‌های جامعه نمی‌گنجید که مردی با این هیکل و تیپ و قیافه زن ذلیل باشد. آن‌چه بیش از هرچیز در مورد من گفته می‌شد و فکر کنم هنوز هم گفته می‌شود « خانم باز» است. این پسوند«باز» که به معنی به بازی گرفتن است اتفاقا یکی از مواردی بوده که من همیشه با دوستان مردم سرش دعوا داشته‌ام. در واقع شاید اینجا بد نباشد که بگویم بیشترین دعوا و مبارزه‌ی من با « مردها» بوده است.
در واقع این مردهای همسن و سال و همکار و همکلاسی و هم علاقه و هم فعالیت من بوده‌اند که با برخی اظهار نظرهایشان چیزهایی گفته‌اند که من خیلی راحت پرسیده‌ام « ببخشید اون وقت چرا»! و یکی از این موارد همین پسوند « باز» بوده است. فکر کن کسی که از اوائل جوانیش به دوستان خود می گوید بریم دختر بازی.. و معترض شده آخه یعنی چی دختر بازی…. مگه دختر یک انسان نیست.. مگه دختر توپ است.. یا میله‌ی بارفیکس.. یا آب یا برف.. که می‌گویید بریم دختر بازی و الی آخر بحث‌هایی که بوده.. بعد بیایی به چنین انسانی صفت «دخترباز» یا « خانم باز» بدهی. این صفت هنوز هم ادامه دارد حتا چند وقت پیش خیلی رسمی از دوست عزیزی که خودش هم فمینیست است وسط یک بحث و دعوا نوش جان کردم.

- آیا این جامعه قضاوت دیگری هم به مردهای فمینیستی چون شما داشته است؟
جامعه‌ی مردسالار هترونورماتیک با آن ارزش‌های مردسالارانه و هنجارهای دگرجنس‌گرایانه برای دفاع از همان ارزش‌ها هم که شده کمتر به مردی که قدو هیکل و صورت تیپ ظاهری مثلا خشن و مردانه‌ای( طبق معیار‌های خودش) دارد، صفتی مثل « گی» یا «همنجس‌گرا» و البته به قول آن‌ها همجنس‌باز می‌دهد.
از دید این جامعه حتا از دید زنان‌اش و حتا گاه زنان قعالش مرد گی یا هم جنس گرا احتمالا مردی است که خیلی ظریف است. خیلی آرایش ‌می‌کند. روحیه لطیف و آرام و تدافعی دارد. مظلوم است. سر به زیر است و قابل زور گفتن است. در واقع وقتی ارزش‌ها و باورها هترو نورماتیک و مردسالارانه بنیاد باشد به باورش دقیقا موجود قابل سکس موجودی است ضعیف و لطیف خفیف، بنابراین نمی‌خواهد چنین صفت‌هایی را به کسی که دارای ارزش‌های مورد تایید جامعه مردسالار دگرجنس‌گرا باور نسبت دهد.
البته این باور در مورد من وجود داشته است. اما ظاهرا بیشتر به خاطر دفاعم و یا تاکیدم روی حقوق هم‌جنسگرایان بوده است. یک بار دوستی به من گفت که من واقعا فکر می‌کردم تو هم‌جنس گرا هستی. نکته‌ی دیگر که باعث این برداشت می‌شود به ویژه از سوی خانم‌ها این بوده که خودشان بارها گفته‌اند که آنقدر برایشان عجیب بوده که همیشه تحت آن حالت تهاجمی که از سوی مردان دیگر قرار گرفته‌اند و از سوی من چنین حسی بهشان دست نداده، بیشتر فکر کرده‌اند که احتمالا من همجنس‌گرا هستم. برای همین چنین رفتارهایی حتا در شکل ساده و معمولی آن‌هم از من نسبت به آن‌ها سر نزده است. بدون شک از دید آن‌ها شهرت فعالیت من به عنوان یک مرد فمینیست نیز موجب ازدیاد چنین حسی شد است.

تجربه‌ی جالب دیگر که باید بگویم و فقط در حد اشاره به آن می‌گویم و قصد باز کردن آن را ندارم این است. که سال ۲۰۱۲ از سخنرانی در یک سمینار حذف شدم به دلیل شائبه‌ی این‌که من « ممکن است کمی گی باشم» و سال ۲۰۱۴ از یک سخنرانی و سمینار دیگر این بار تحت شائبه‌ی این‌که گی نیستم از سمینار احتمالا حذف شدم.. حداقل این بحث به صورت جدی مطرح شده است. اگر چه ممکن است تنها دلیل حذف نبوده باشد و دلایل دیگری هم بوده باشد. اولی یک سمینار سیاسی بود و دومی ظاهرا یک سمینار فمینیستی …
اما همانطور که گفتم بیشترین برخورد و قضاوت در مورد من همان مفهوم عزیز و دوست داشتنی دوستان یعنی خانم بازی بوده است. در یک تجربه‌ی جالب و غمگین کننده دوستی پشت سر من از دوست دیگری پرسیده بود تو هم مثل این شهاب شیخی فمینیست هستی؟ طرف گفته بود شاید از او هم بیشتر فمینیست باشم هرچند این امر قابل اندازه گیری نیست اما منظورت چیست؟طرف گفته بود راستش منم دوست دارم با زنان زیادی بخوابم ولی حوصله‌ی دفاع از حقوق زن ها و این برنامه‌ها را ندارم…یادم نیست آن دوست در جوابش چه گفته بود. اما بد نیست به عنوان تجربه‌ یک مرد فمینیست بگویم(حداقل تجربه‌ی خودم را می‌گویم) باید بگویم که برای این نوع تفکر نه تنها از زاویه و خاستگاه و توهین آمیز بودنش هم نسبت به مرد و هم نسبت به زن، متاسفم بلکه باید بگویم واقعا و صادقانه می‌گویم اگر خدای ناکرده مردی به چنین قصدی می‌خواهد وارد چنین فعالیت‌هایی بشود، این ره به ترکستان که هیچ به هیچستان است.

این تصور ابلهانه از ابله پنداشتن زنان بر می‌آید. هنوز این تصور که زن موجود ناقص‌العقل است و می‌تواند به ساده‌ترین حیله‌ها فریفته شود همزمان و هم ارز با تصور فریبکار بودن و اغواگر بودن زنان ادامه دارد. این که فکر می‌کنند هر زنی با ماشینی گران‌قیمت، یا خانه‌ای گران‌قمیت و یا فرمایشات و فعالیت‌هایی گران قیمت فریفته می‌شود تصور ابلهانه‌ای بیش نیست. باید پرسید منظور چنین دوستانی کدام زنان است. آیا این که مرد فمینیست را «‌خانم‌باز» می‌پندارند خارج از این بحث است که فکر می‌کنند این مردان این حرف‌ها و این فعالیت‌ها را می‌زنند که فریب بخورند. اولا تجربه نشان داده که بسیاری از زنان معمولی (منظورم غیر اکتویست‌هاست) به دلیل جامعه پذیر شدن در همان الگوهای جامعه‌ی مردسالار، یک مرد « سالار» و قوی و خشن و همچین با الدرم بلدرم بیشتر می‌پسندند تا مردی که هنگام کافه خوردن و یا هنگام بحث بر سر یک موضوع اجتماعی فرهنگی و یا حتا در یک مهمانی با آن‌ها بحث فمینیستی بکند. زنان اکتویسیت هم خودشان علیه همان وضعیتی هستند که از زنان کاالاهای ابلهانه‌ی قابل فریفتنی می‌سازد پس این کدام زنان هستند که به باور آقایان و خانم‌هایی که از لرزه‌های کوچک پایه‌های مردسالاری خشمگین شده‌اند و می ‌خواهند با این روش به تحقیر زنان و مردان بپردازند.
- و از نگاه جامعه ی فمینیستی به خودت بگو؟
در مورد نگاه جامعه‌ی فمینیستی خب می‌تونم بگم به صورت کلی برای من پذیرندگی وجود داشته است. راستش فمینیست عنوان شدن من و یا حتا فعال جنبش زنان عنوان شدن من از سوی خود دوستان فعال فمینیست و جنبش زنان بود. من آدمی بودم و هستم که زندگی خودم را می‌کنم. خب همان طور که گفتم برخوردها و انتقادات من از خیلی وقت پیش شروع شده بود. یادم هست اولین مقاله‌ام را به صورت اختصاصی در مورد زنان در ۲۲ سالگی و در مورد نگاه و نقش اختصاص داده شده به زنان در ادبیات و تئاتر بود. بعد‌ها همین مطلب نوشتن‌ها، همین جلسات و همایش‌ها و تجمعاتی که در مورد مسائل مربوط به زنان شکل می‌گرفت و شرکت به عنوان سخنران یا عضوی از میزگرد یا حتا به صورت مخاطب و صرفا شنونده و بیینده، کم کم باعث شد که انگار از سوی کسانی که این مسائل مورد علاقه‌شان بوده، فمینیست یا فعال جنبش زنان مورد خطاب قرار بگیرم.
سال‌های ۱۳۸۴ به بعد و بعد شکل گیری کمپین و امضا جمع کردن پنهان و آشکار برای کمپین و هم‌چنین توسعه کمی و کیفی سایت‌های فمینیستی نیز باعث شد کم کم گاهی برخی مقالاتم در برخی از این سایت‌ها باز نشر شود. در واقع وقتی من چشم باز کردم که مردم و حتا دوستان فعال من را فعال جنبش زنان و یا مرد فمینیست خطاب می‌کردند. وقتی من در این مجموعه قرار گرفتم قاعدتا در مجموعه‌ی برخوردهایی که با مردان فمینیست هم می شود قرار می‌گرفتم. غیر از این برخورد عمومی به شخصه برخورد ویژه‌ای ندیده‌ام. از دید من تا حدی هم این برخورد طبیعی است. درست است جنگ و مبارزه‌ی فمینیسم هرگز با «مرد» نیست و با مردسالاری است. اما به هر حال هر نظام تبعیض و هر نظام ستمی، کارگزارانی دارد و عمده‌ی کارگزاران نظام مردسالاری بدون شک مردان هستند. من خودم نیز به شخصه نه تنها به انتزاعی کردن بیش از حد مردسالاری اعتقاد ندارد بلکه شدیدا معتقدم که باید برخورد انضمامی صورت بگیرد. هم در روش هم در محتوا هم در تاکتیک هم در استتراتژی. بنابراین طبیعی است یک زن فعال فمینیست حساسیتی نسبت به حضور «مرد» با همان تعریف‌های برساخته‌ شده‌ی خود نظام مردسالاری داشته باشد.
- چه نوع برخوردهایی به طور مشخص وجود داشته؟
ببینید دو نوع برخورد وجود دارد. یک برخورد برخورد تئوریک است؛ که البته بخش زیادی از این برخوردهای تئوریک مبتنی بر نگرش فمینیست‌های موج دوم و نیز ذات گرایان است. یعنی همان دسته از فمینیست‌هایی که خود به دوگانه‌های برساخته‌ی جنسی و جنسیتی معتقدند و در واقع به دوگانه‌ای به نام مرد زن اعتقاد دارند همچنین به نگرش بیولوژیکی و ‌ذات‌گرایانه از جنس و جنسیت معتقدند. بنابراین به موجودی که مرد است هیچ اعتمادی ندارند وی را نماینده‌ی تام الاختیار مردسالاری می‌پندارند و از سوی دیگر برخی تجربه‌های جنسی و جنسیتی و بیولوژیکی « زنانه»!! را مستلزم فمینیسم و فمینیست بودن می‌پندارند. اما دسته‌ی دیگر برخوردها به نظرم شخصی است. مثلا در مورد من بارها شنیده‌ام که چر فلانی اگر فمینیست است این همه به ظاهر خودش می‌رسد. یا چرا یانقدر تیپش مردانه است. چرا اینقدر ماچو به نظر می‌رسد. یا حتا یک بار به خودم گفتند «‌تو دیگه خیلی قیافه‌ات هترو است». یعنی انگار برای فمینیست بودن الزاما باید قیافه و تیپ هترویی هم نباید داشت.
به طور کلی باید بگویم مردان فمینیست هم از سوی مردان و هم از سوی زنان تقریبا رانده می‌شوند. از سوی مردان به این دلیل که جامعه‌ی مردان واقعا از یک مرد فمینیست متنفرند. زیرا یک مرد فمینیست به واقع در چشم آن‌ها یک خائن بالفطره است. به تمامی آرمان‌ها و باورها و ارزش‌های گروهی که آن‌ها به عنوان مرد به آن تعلق دارند نه تنها معتقد نیست بلکه رسما علیه مناقع و ارزش‌های آنان مبارزه می‌کند. مدام در فکر حذف، تحقیر، تحدید مردان فمینیست هستند. به ویژه اگر تشخیص بدهند که آن مرد مثل اکثر خود آن‌ها تنها یک مدعی در عرصه‌ی عمومی روشنفکری نیست بلکه عملا و در تمامی لحظه‌های آگاهی در قهوه‌خانه و مهمانی‌های و جلسه‌ها و نشست‌های سیاسی و شخصی‌شان نیز هم‌چنان به عنوان یک فمینیست حضور دارند. بارها گفته شده که تحمل هر آدمی ممکن است جز یک مرد فمینیست.
- آیا پدیده مردهای برابری طلب و فمینیست از سوی زنان پذیرفته شده؟
از سوی زنان نیز پذیرفته نمی‌شود. زیرا زنان را در واقع دچار یک سرگیجه می‌کند. زنان به حق آموخته‌اند که عامل و فاعل و نماینده و طراح و تقویت‌ کننده ی نظام تبعیض و ستم مردسالاری در اصل مردان هستند. حال باید با مردی رو به رو شوند که با اینکه در گروه مقابل است اما در عمل در گروه آن‌ها است. با این‌که منافعش و ویژگی‌های آموخته شده اش متعلق به گروه جنسیتی خودش است اما در پایگاه و خاستگاهی فعالیت می‌کند که آن‌ها به عنوان زن فعالیت می‌کنند.
از سوی دیگر مباحثی از فمینیسم لیبرال همچون توانمندسازی زنان و.. مطرح می‌شود که عملا با حضور مردان این مسئله خدشه دار می‌شود. همچنین ترس از مصادره کردن این عرصه هم توسط مردان از دیگر دلایل مخالفت زنان با حضور مردان می‌باشد.
در پایان می‌توانم بگویم تن دادن عملی به تبلیغات مدام و منفی و همیشگی مردان علیه مردان فمینیست، گاهی اوقات انگار آن انگاره‌های تبلیغ شده از سوی جامعه‌ی مردان را در زنان نیز تقویت می‌کند و انگار بعد مدتی باور می‌کنند که شاید واقعا حضور این مردان در عرصه‌های فمینیستی نه بنا به باوری فمینیستی بلکه به خاطر همان تمایلات مردانه اما از این راه و این طریق باشد.

- See more at: http://www.arsehsevom.net/fa/archives/3559#sthash.uFHbczqs.TzlHTBEX.dpuf
» ادامه مطلب