۱۳۹۰ مهر ۲۰, چهارشنبه

انتخاب میان«باورها» و « دوست‌ها»؟

احتمالا خیلی وقت‌ها برای هر انسانی در موقعیت‌هایی متفاوت چنین پرسشی پیش می‌آید. جایی که انسان بخواهد میان این‌که دوستی و رفاقت‌اش را  حفظ کند. یا بر باورها و عقاید  خودش بماند. جایی هست که آدم یا باید با چشم رفاقت از برخی چیزها چشم بپوشد و برخی مسایل را نادیده بیانگارد. یا این‌که برباورها و عقاید و شیوه‌‌ای که بر این باورها پای گرفته ادامه‌ بدهد و راهی را که در پیش گرفته هم‌چنان برود. البته به نظر من خیلی هم سخت نیست و جایی نیست که آسیبی به دوست و رفیقت برسد. بلکه اتفاقا جایی است که ممکن است دوست هم اگر دوست باشد و آرمان‌ها و باورهایش واقی باشد یا اگر هم اقعی باشد در وی درونی و نهادینه شده باشد، نه تنها نمی‌رنجد بلکه از کار تو خرسند و ار کار خود نادم خواهد شد. با این‌ همه بدون همه‌ی این پیش فرض‌ها و پس فرض‌ها من خودم انتخابم را کرده‌ام.
میان باورهایم و دوست‌هایم، بدون شک باورهایم را انتخاب می‌کنم. زیرا حقیقتا به جز دوستان دوران کودکی و مدرسه، که هنوز باوری در ما شکل نگرفته بود، اکثریت دوستان ما کسانی هستند که به خاطر باورهای‌ام با من دوست شده‌اند و من نیز به خاطر باور داشتن به باورهای مشترک با آن‌ها دوست شده‌ام. بنابراین اگر خدای ناکرده بین انتخاب باورهایم و دوست‌هایم، دوستانم را از دست بدهم، اشکال زیادی ندراد، اگرچه بسیار دردناک است، زیرا با از دست دادن دوستانم، باورهایم را از دست نمی‌دهم، اما با از دست دادن باورهایم احتمالا اکثریت دوستانم را از دست می‌دهم.
از دست دادن دوست برای منی که بارها نوشته‌ام، تنها سرمایه‌ام در زندگی به جز کتاب‌هایم، دوستانم هستند بدون شک بسیار دردناک است، زیرا درد اولم این است که دوست چرا آن راهی را رفت که به قول اخوان « نیمش ننگ نیمش نام» و... بود. دردناک است زیرا  که نبودن دوست یعنی نبودن شادی و لذت یاد کردن از تمام ‌شادی‌ها  غم‌های مشترک‌مان که با دوست داریم.  در هر صورت تا این حد هم شدید قضاوتی ندارم، چون معتقدم که انسان اشتباه می‌کند و من انسان را با اشتباهاتش دوست دارم. انسانی که فکر می کند دیگران نباید اشتباه کنند احتمالا معتقد هم هست که خودش نیز هرگز اشتباه نمی‌کند و این احمقانه‌ترین نوع فکر کردن در مورد انسان و باور به دوست داشتن‌ش است. من انسان را با شتباهاتش دوست دارم. بنابراین این من نیستم که آن‌ها را از دست داده‌ام

21 comments:

ناشناس گفت...

باورهایت هرگز نمیتواند " دوستی " را از تو بگیرد.
اگر " دوستی " به خاطر باورهایت از تو فاصله می گیرد ، هرگز دوست نبوده و هرگز تو را نشناخته و به خاطر موقعیت دوستی را برگزیده.
به نظر من دوستی ای که به خاطر آنچه هستیم خدشه دار شود هرگز دوستی نبوده ، هرچند آن را گرم و صمیمی فرض کرده باشی.
من " دوستان " زیادی را از دست داده ام. ولی امروز که نگاه می کنم می بینم که کسانی که از دست داده ام هرگز " دوستان " من نبوده اند. آنها دوستان خودشان بوده اند.
زیاد سخت نگیر در متلاشی شدن این دوستی ها ، این بودن ها نمایی است ، درونی نیست.

ناشناس گفت...

زندگی میان آدمها به نوعی آوتسایدر بودن نیاز دارد.
اینقدر نزدیک که در میانشان باشی ، یاد بگیری ، دوست بداری.
اینقدر دور که بتوانی خودت باشی !

ناشناس گفت...

You can't wake a person who is pretending to be asleep..

ناشناس گفت...

نه از جنس خودم نه از جنس شما!
بودنها،نبودنها،یه بار یه بنده خدایی بهم گفت :فکر میکنی در مرکز فکوس کهکشان و جماعتی ؟که زیر خاص بودنت اینقدر خطکشی کردی که خودت هم باورت شدهکه خیلی خاصی؟ اینقدرها بود ونبودمون زندگی بقیه را بهم نمیریزه اضافه کرد :دنیا رو تو فکوس نکرده،ولی خودت خیلی هم زیاد و این در دراز مدت کوری میاره،نه تنها بقیه رو نمیبینی،خودت را هم زیر خطکشیهات از دست میدی.باورها..قابل تغییر هستند ،نه همه شون.
ولی اگر زندگی غیر قابل تحولی داریم،ادامه برای چی؟
این وبلاگ است یا اعتراف نامه؟البته که یکزمانی واسه دل خودمون مینوشتیم تو دفترچه الان زمان مدیاتیک ،البوم عکسامون که خرواریست مثل هنرپیشه های سریال و هر دقیقه عوض میشه،،درددلممون ،دیده نشه،خوانده نشه،لایک نخوره،امار بازدید سایت رقم نخوره واویلا،این من ها فریاد میزنند
عمیقا انتخابها و گفته ها اغاز تناقصند،
هیچکس رو سراغ داری جایی بره که نبیند و دیده نشود و با هیچکس حرف نزند هوای جان؟
(:

ناشناس گفت...

این ناشناس غربزده است،یا خارجیه بلده فارسی بخونه؟یا خجالتیه در فارسی نوشتن؟

شهاب الدین شیخی گفت...

ببین عزیز ناشناس
سخت در اشتباهی هرچه خودت یا خود شما هم فکر می کنی مرکز اندیشیدن جهان نیست و تمامی مردم جهان مثل شما نیستند. همین الان و قبل از این‌که بیام این کامنت رو ببینم در جواب ایمیل دوستی، نوشتم که من برای هیچ کس هیچ کس مهم نیستم» هرکسی برای خودش مهم است. من فکر نکرده‌ام مرکز جهانم و بالاتر ازین حتا می بینی فکر نمی کنم مرکز دوستانم نیز هستم. من خودم هستم. کسی که مثل شما نیست اما مثل خودم هم نیستم این خودم همان چیزی است که مثلا شما الان اومدی تعریفش کردی. یعنی شما خودت کسی هستی و از من هم یک « خودم» در ذهن خودت می‌سازی.
اینی هم که شمای می گویی نیستم حتا آنی هم که خودم می گویم نیستم من موجود سیالی هستم به نام انسان.
بدون شک باورهایم تغییر می کند اما به خاطر دوستی پا روی باورهایم نمی گذارم. این خیلی گذاره‌ی ساده‌ای بود، اینقدر هم فلسفی نبود شما خیلی خودت رو به خاطرش به زحمت بیاندازی عزیزم.
در ضمن من بارها گفته‌ام حتا یک لحظه هم قوبل ندارم که کسی بگوید من برای خودم می‌نویسم. هر کسی که می‌نویسد، می رقصد، نقاشی می کشد و.... بهره‌ای از سهم لذت نمایش در وجودش هست. انسان موجودی نمایش گر است و از نمایاندن خودش لذت می برد .. اما راستش برای دیده شدن دست و پایی نمی زنم هیچ وقت، هیچ جا من همیشه بر این باورم که من همانقدر دیده میشوم که قرار است دیده شوم. من قدم ۱۸۴ سانتی متر است. تمام افرادی ک قدشا یک میلی‌متر از من بلندتر است، بلند تر از من هستند و بر عکسش، این قدی هم که در نوشتن دارم برای من مثل همین است.البته اعتماد به نفسم بد نیست زیرا بر این باورم هروقت بخواهم بیش از آن اندازه‌ی که دیگران خودشان را به کشتن می‌دهند برایش، من دیده می‌شوم و البته تجربه هم ثابت کرده..
در نهایت «
به درویشی قناعت کن که سلطانی خطر دارد»..
شاد باشی

ناشناس گفت...

من عاشقتم وقتی اینطوری مینویسی و پرووکایشن ها را با صداقت و خلوص قشنگی جواب میدی ،«اما به خاطر دوستی پا روی باورهایم نمی گذارم»قابل تقدیره و باید طبیعی باشه نه خاص،اینطوری با شخص طرفیم نه با فتوکپی خودمون.
شما گاهی دقت نمیکنید در خواندن،ان بنده خدا که ازقضی شما هم ارادت دارید به ایشان به من گفت،شما چرا ناراحت شدید؟ درسته صفحه شماست،من بیچاره بی وبلاگ هم درد دلی داشتم امدم جایی که اقلا تو بخونی نوشتم
،زحمتی نبود،،مرسی از توضیحات و چراغهایی که روشن کردید.عصبانی که نمیشی ولی دوست داشتنی ای وقتی سعی داری اروم جواب بدی
(:❊

ناشناس گفت...

راستی خودمونیم همه جوابهات به نوشته من ربط نداشت!تو هم به در گفتی که دیوار بشنود!؟

ناشناس گفت...

به ناشناس در جواب " این ناشناس غربزده است،یا خارجیه بلده فارسی بخونه؟یا خجالتیه در فارسی نوشتن؟ " :
- هم غربزده ام و هم شرق زده و افتخار میکنم که "ایرانی زده " نیستم .
_ هم در میان امثال " تو" واقعا خودم را خارجی میدانم که فارسی نیز بلده و افتخار میکنم که سعی بر انسان بودن دارم آزاداندیش و فارغ از بند و حتی مرز جغرافیایی و خوشحالم که این توان را تا به امروز داشتم.
_ هم خجالت زده ام از روی انسانیت که بعضی ها با نوشتن توانایی به خواب زدن "خود" و خواباندن دیگران را دارند .
این بنده خدا شهاب که غربزده نیست و تنها زبان خارجی که میداند "فارسی" است تازه به فارسی سلیس با قلمی شفاف هم می نویسد، پس چرا باز هم نوشته هایش را به فارسی ترجمه غلط میکنند در کامنتها و ...؟؟؟ مشکل شما زبان نیست . اما ظاهرا جمله به زبان بین المللی را خوب فهمیدید . به هر حال کماکان بخوابید با شما نبودم . *(اگر متوجه این مطالب نشدید بگویید تا خارجیش را براتون همینجا دوباره بزارم)

شهاب الدین شیخی گفت...

:)
صلوات نفرستید ها اما خوب همچی هم بد نیست ک کامنت‌ها را مهربان تر بخوانید تا اینقدر شدت در جواب‌ها نباشد:)

ناشناس گفت...

به ناشناس ،خانم محترم در جریان انساندوستی شما هستیم و نوشته تون جای ابهامی نمیگذارد و ما هم به شما افتخار میکنیم،شما که اینقدر زیبا می نویسد حیف نیست ما را از خواندن فارسی روانتان محروم کنید؟فقط در جریان دفاعیه شما از شهاب ،،ایشون جوابی که می خواستم قبلا داده بودند،شما هم زحمت مضاعف کشیدیدطرف صحبتم شما نبودید،،ممنون

ناشناس گفت...

شهاب جان من ترسیدم از این خانم بپرسم،......
......افتخار میکنم که سعی بر انسان بودن دارم...یعی چی؟مثل :سعی میکنم سخاوتمند باشم....یا هستم یا نیستم،سعی میکنم باشم یعنی هنوز نیستم«بهش میگن تپق فرویدی»البته اگر شغلهای خاص را محک بدانیم،خوب دست این خانم درد نکنه خیلی زحمت میکشند،
------------------------------------------
این نتیجه گیریها را خودمون از خودمون بکنیم یعنی!؟چه خوب خوشم اومد،تو این وبلاگت ادم کلی چیز یاد میگیره، با انساندوستای بی مرز اشنا میشه که در حد انفجار متلک بار مون میکنند،کلی خوبه که وبلاگ داری و من عاشقتم،گفتم این وبلاگ را ادمهای خاص سر میزنن،همه با اعتماد به نفس همه پر افتخار،

ناشناس شماره ۹۹ گفت...

اقای شیخی عزیز،من یک پیشنهاد دارم،شما بیا تو این ویلاگت یک صفحه باز کن این ناشناسهارو شماره بندی کن ۱،۲،۳،اونجا برن افتخارات و شخصیت خودشونو لیست کنند،اخه برادر فیسبوک ما رو که بستند،یوتوب که نمیتونیم ببینیم،ماییم واین ۴تا وبلاگ رفقا، ....اینجام که مییایم .....اخه قربونت بشم شما که سوادشو داری،فلسفه وجامعه شناسی خوندی معلم بودی روانشناسی سر در میاری بیا این اشناهاتو کمک کن،پسر من
از کی تا حالا انگلیسی نوشتن مال بی مرزهاست؟چرا این جماعت قاطی میزنه،عزیز برادر نمیخواهد از خودت بنویسی بیا ۲ تا کتاب بده دست این عزیزان که معلوم نیس به چه دلیلی خدا رو هم به بندگی قبول ندارن،خدا کنه این اخر عمری ما انقلابی نشه و دوستان همونجا تشریف داشته باشند و از شنیدن این صداهای ازادگی در امان باشیم،حالا ما نتونیم انگلیسی بخونیم ایرون زده ایم،تو مطمنی این دوستان حالشون خوبه؟بله البته باید زحمت زیادی کشیده باشند برای داشتن این تواناییها
ناشناس شماره ۱۰۰،بی افتخار تا وقتی نتونم با هم نوعم حتی اگر از بدختی ایرانی هم باشه محترم باشم

شهاب الدین شیخی گفت...

راستش از دید من شماره نمی‌خواهد به اندازه‌ی کافی در این عصر صنعتی همه چیزمان به شماره و کد تبدیل شده‌است. انسان‌ها نامی دارند و به نظر من اگر اندازه‌ی من خود شیفته باشند و برای ساده ترین نوشته‌های‌شان ارزش قایل باشند دیگر آن نوشته را با نام خودشان ثبت می‌کنند و آدرسی یا نشانی از خودشان نیز بگذارند چه بهتر که آدم بیشتر افکارشان را دنبال کند، حالا ما بی نشان هم قوبل داریم و لی کاش نامی بود. جهان بدون نام چیزی نیست جز خلا.. دیگر انسان و ملایک ندارد.
ارادت‌مند همه‌ی دوستان

نا شناخته گفت...

سلام شهاب جان،
به به، به این جمع و این گردهمایی خود جوش
مسله ای که من به شخصه باهاش روبرو هستم،اینستکه ما بچه ها رو اماده میکنیم برای کارهای اجتماعی ،حالا در سطح بین المللی باشد یا لوکال،و یک اکیپ روانشناسی شاید یکسال یا هر چقدر لازم باشد قدم به قدم ،.مسله هویت شخصی،سرخوردگیهای شخصی،داشتن هویت مهم،احساس مفید بودن و غیره....
انها شاخص هایی هستند که تفکیک میشوند،بررسی و مطالعه و درمان میشوند قبل از اینکه بری زیر پرچم سازمانی و بطور اتوماتیک بخواهی مسایل شخصی و هویتیت حل بشه و در اصل به نقابی زیبا ،که در غیر اینصورت که در بدترین حال میتونه به جای دگر اندیشی و دنیا بینی به حربه زشت خود برتر بینی و خود ستایی ،تبدیل بشه و شدیدا از ارمانهای اصلی فاصله گرفته،و این ارمانهای زیبای بی مرزی که البته بزرگتر و عمیقتر از این حرفهاست که به صورت شخصی و باد به غبغب انداختن مطرح شود ربطی به ادمهاییی که بی ادعا زندگی و روحشون را در این مسیر میگذارند و گذاشته اند ندارد و الیته در این پروژه های جهان بینی شخص مطرح نیست و به به و چه چه ای در کار نیست،وقدرت جذاب کاریست که میشود و جذب کننده است نه دفع کننده یا حساسیت زا.
استعداد افرادی برای استفاده شخصی«گاهی واقعا نا خوداگاه»برای مرحم شخصی ضربه به هر جنبش :مذهبی،سیاسی،اومانیتا و...می زند، و بهتر و شایان است خودمان را قبل از رفتن پشت هر نقابی قبلا حل کرده باشیم و شایسته بارهای سنگین و با مسولیت برخورد کردن باشیم همراه با نگاهی متواضع و خود انتقاد که اجازه رشد بدهد.مسایل شخصی و به خو دفاعی و به خود لوح تقدیر دادن نمی انجامد
این نوشته به هیچ عزیزی در این صفحه نیست،،مطلبی کلی بود ،اصلا با خودم بودم (:
راه طولانی است و با درک و عشق متقابل راه را هموار کنیم،یا علی مدد روز و زندگیتون خوش و اگاهانه
قطره دریاست اگر با دریاست/ورنه قطره قطره ودریا دریاست.مولانا

ناشناس گفت...

* به ناشناسی که بنده را خانم خطاب کردند که احتمالا ناشی از مطالعات زیاد نوشته های فروید و البته تپق هایش است !!! _ برخلاف حدسی که پراندید و احتمالا باید به تپق" یونگی " ازش نام برد، به استحضار میرسانم بنده رامین کاظم سرابی هستم و کاملا هم درست فرمودید که انسانهای خاص به این وبلاگ سر میزنند که البته این "خاص بودن" برای هر کدام تعریف دارد...
- در کامنت از شهاب دفاع نکردم بلکه خواستم علاوه برجوابی که بهتون دادند زحمت مضاعف بکشم و بهتون یادآوری کنم .
- کماکان معتقدم بیدارتان نمی شود کرد خوش بخوابید.
** ناشناس شماره 99 هم که جواب نمی خواهد خودشان اظهار فضل نمودند و نتیجه گیری هم کردند که : بنده خدا نشناسی هستم که حالم خرابه! البته ایشان جانب انصاف را هم رعایت کردند و اشاره کردند که " دلیل " این بیخدایی و ... نیـــــز معلوم نیست اما به طور خفیف تذکر دادند که کار "دشمن" است .فقط یک مژده بدهم به این عزیز محترم که ایران دیگر به انقلاب نیاز ندارد به یک تهاجم فرهنگی آن هم از نوع غربی و شرقی احتیاج دارد. با تشکر از ایشان!!!
** *آقای شیخی بنده وبلاگ وآی دی خاصی ندارم که تفاوتی در معرفی ام با عنوان ناشناس در نوشته هایم یا افکارم داشته باشد. نوشتن نام یا ننوشتن آن را نیز دلیل بر خود شیفتگی یا بی ارزشی نمی دانم.به همین دلیل گزینه ناشناس را در کامنت گذاری در وبلاگها برای خودم مناسب می دانم. به هر حال این آدرس جی میل من استkazem.sarabi@gmail.com
نکته آخر اینکه من اصلا قصد توهین و بی احترامی به کسی را نداشتم و ندارم . نظرم را نوشتم حالا هر برداشتی نوشته شود برای من قابل تامل است یا به قول عزیز ناشناسی باید از نقطه نظر فروید بررسی شان کرد . یا حق

شهاب الدین شیخی گفت...

آقای سرابی عزیز
من واقعا الان خودم هم بین این همه ناشناس یک کمی قاطی کردم که الان کی کی بود و کی کی نیست. من خودم به شخه قصد خاصی نداشتم امیدوارم در جوابم سو تفاهمی نبوده باشد. این که گفتم دوستان اسم خودشان را بنویسند منظورم همان جایی است که کامنت می‌گذارند چون می توانیم برای خود اسم انتخاب کنیم. البته این حق برای همه هم هست که اسم ننویسند و گرنه می توانم کامنت بدون اسم را منتشر نکنم. خودتان ببینید که الان مثلا من راحت تر با شما می توانم وارد گفت و شوم و به قول شما دچار تپق فرویدی و یونگی و در نهایت لاکانی هم نشوم :))
با این همه ممنون از لطف‌تان و اظهار نظرتان..
من خودم به شخصه به قول مقام معظم رهبری نظرم به شما نزدیک تر است:))) در مورد نوع نگاه به زبان و مرز و حتا انتقادی هم که به خودم داشتید. هیچ کدام از ما حتا در مورد چیزی که می نویسیم و از آن دفاع می‌کنیم مبرا از اشتباه نیستیم و حتما در خود ما هم سطرهای ناخوانده‌ای جود دارد در همان موضع.
شادو آزاد و برابر و اندیشه ورز بمانید همیشه

ناشناس گفت...

جناب اقای رامین،،بله اشتباه شد،شما همفکران مونث هم دارید،واین برخورنده نیست ،تنها نیستید
خوشوقتم از اینکه این حقیر را با حملاتی متین و برازنده مفتخر کردید،قند مکرر است.شاد باشید.در ضمن شما سعی بکنید ،ما هم دعا ،خدا را چه دیدید،چه بسا موفق شوید،البته برای شروع کمی لحن انسانی تر اتخاذ بفرمایید

رامین گفت...

آقای شیخی گرامی سوتفاهمی نیست قربان حرف شما منطقی است و من فقط علت ننوشتن اسمم را توضیح دادم وتاامروز از این بُعد که شما اشاره کردید به این موضوع نگاه نکرده بودم اتفاقا الان متوجه شدم بهتر است نوشته شود. شما نیز شاد و آزاد و نویسا بمانید . ارادتمند

مهشید گفت...

ای وای اینجا پر شده از ناشناس ها ...
گفتم یه خورده تفکیک بشه ... ناشناس اول و دوم من بودم :)))

شهاب الدین شیخی گفت...

:))) مرسی از تفکیک

ارسال یک نظر