۱۳۹۰ مهر ۱۳, چهارشنبه

ارزش‌گزاری میلی‌مترهای بدن زنانه

 ...به این واکنش‌ها اگر دقت شود اولین موضعش که جلب توجه می‌کند استفاده از کلمات « بی اهمیت» و نیز « حاشیه» بودن زن و بدن زن است. آری زن  هرگز مرکز نبوده است. زن حاشیه‌است. زن در ادیان توحیدی و روایت‌های مردسالارانه‌ی این ادیان نیز به ویژه دین یهود« از حاشیه‌ی بدن مرد» یعنی از دنده‌ی چپش آفریده شده است. زن قمستی از مرد و حاشیه‌ی مرد است. زن به واسطه‌ی مرد تعریف می‌شود. در روانکاوی و روان‌شناسی نیز زن بر اساس  بدن مرد تعریف می‌شود و درک از « من» و دیگری درک از مرد است و زن حاشیه است و بی اهمیت. اگر شما دوستان در آن عکس ساده « چند سانتی‌متر یا میلی‌متر اختلاف رنگ می‌بینید برای من خط کشیدن روی هستی اجتماعی و آزادی بدن زن معنا دارد.....
دیروز مطلبی نوشتم در مورد این‌که چند میلی‌متر از بدن نهال سهابی در عکسی که در روز‌آنلاین منتشر شده بود و این عکس با عکس اصلی تفاوت داشت. تفاوت هم دقیقا بر سر همان چند میلی‌متری بود که در عکس منتشر شده در روزآنلاین روتوش شده منتشر شده بود. تا به حال تنها جوابی که ظاهرا در فضای مجازی آن هم نه از سوی  خود روزآنلاین  بلکه از سوی برخی از دوستانی که در روزآنلاین کار می‌کنند، این بوده که این عکس به همان شکل به دست روزآنلاینی ها رسیده است. البته گویا برخی ادعاهای اولیه دیگر هم بوده است. 
نخست: باید بگویم من مدت‌هاست که فیس بوک نمی‌آیم و از اتفاقاتی که در فیس‌بوک رخ می‌دهد بی‌خبرم. اما دیروز وقتی یکی از دوستان که اصرار داشت من چون دوست نهال بوده‌ام و دسرسی به صفحه ی فیس بوکی‌اش دارم بروم و ببینم آیا از نهال دو عکس  هست یا نه که من نوشتم که یک عکس هست و او هم‌چنان اصرار داشت که باید دو عکس از نهال یکی با روتوش و دومی بدون روتوش وجود داشته باشد که من ندیدم. نه امروز و نه قبلا. بعد هم به خاطر عهدی که با خودم دارم هم‌چنان بدون این که حتا به صفحه ی خودم نگاهی بیاندازم  و واکنشی نشان بدهم از فیس بوکم خارج شدم. این‌که در فیس بوک چه اتفاقاتی افتاده و چه جو و واکنشی روی داده است من از آن بی خبرم. اما در بالاترین و نیز در ایمیل‌هایی که برخی دوستان برایم می‌نویسند به نکته‌ای بسیار دردآور اشاره می‌کنند. این نکته دقیقا همان نکته و دقیقا همان نقطه‌ای است که باید تامل  کرد و دردش را تحمل کرد. مطلب این دوستان اشاره به این دارد که « حالا چند ملی‌متر از بدن یک زن اینقدر ارزش داد و بیداد ندارد».
دوم این‌که بازم هم تکرار می‌کنم که من نقد می کنم و ابایی هم از نقد دوستانم ندارم چه برسد به نقد مخالفانم. اتفاقا وقتی منتقد بودن خودم را باور می کنم  که وقتی در موردی مشابه رسانه‌های مخالف را نقد می‌کنم نسبت به همان موضوع در رسانه‌های موافق و دوست خودم نیز واکنش داشته باشم. چون در آن صورت عیار نقد من و عیار حقیقت گرایی نقد من به نسبت مصلحت‌گرایی‌ام پایین می‌آید. معنی ندارد اگر این کار را رسانه‌ای مخالف و یا شخصی مخالف انجام بدهد داد و هوار از دست رفتن حقوق آزادی بدن زن سر بدهم اما اگر دوستانم و یا رسانه‌ی دوست و موافقم این‌کار را کرد سعی کنم قضیه را به ریش سفیدی و گیس سفیدی، و زیر زیرکی و این ‌ها  واگذار کنم و یا زیر سبیلی و زیر گیسی ردش کنم برود. همین‌جا هم کسانی که چنین رفتاری را می‌کنند به نظرم باید به رفتار خودشان شک کنند نه به رفتار من.
سوم این‌که، من فمینیستم. از این‌که بگویم فمینستم نیز هیچ ابایی ندارم. از این‌که حتا در این اروپا و در آمریکا نیز به کسانی می‌گویند فمینست که دیوانه و روانی هستند و می گویند عده ای زن که از مرد بدشون میاد و فکر می‌کنند  باید در جهان مرد نباشد، باز هم نگران نیستم زیرا می‌دانم در این کشورها نیز مردسالاری  مثل هر گفتمان مسلط دیگری گفتمان‌های منتقد خود را با بدترین تعریف‌های ممکن و به جامعه معرفی می‌کند. من فمینیستم زیرا به انسان بودن باور دارم و انسان هم از دید من دو جنس دارد و تا زمانی که این تبعیض جنسیتی در هر شکلی وجود دارد تاکید بر فیمنیست بودن یعنی تاکید بر انسان بودن. فمینیست بودن من هم فصلی و موسمی و رسمی و آدابی و عرفی و موقتی  جنبشی و مکانی و این ها نیست. اگر مثلا در ایران باشم و عضو کوچکی از کمپینی فمینیستی در ایران خودم را فمینیست بدانم و اگر خارج شدم حوزه‌ی فعالیت هایم را تغییر بدهم. فمینیست نیستم که فقط به جمهوری اسلامی گیر بدهم و به دین و مذهب مردم بتازم و به اسلام ومحمد و عیسی و خامنه‌ای و هر دیکتاتور دیگری فحش بدهم،  فمینیست هستم و به آزادی عقیده و به ویژه عقاید مذهبی مردم هم اعتقاد دارم و حق داشتن دین و آیین و مذهب را نیز برای هر انسانی قایلم ، اما به شرطی که از دین و آیین سلاحی برای تبعیض و تضییع حقوق انسان و به ویژه زنان فراهم نیاورد.در هر صورت منظورم  از این گفته‍ ها این است که اتفاقا داشتن نگاه فمینیستی‌است که انسان را متوجه همان «چند میلی‌متر» می‌کند. همان چند میلی‌متر ساده از بدن زن اتفاقا آن‌قدر ارزش دارد که که حتا در اروپایی آزاد و در روزنامه‌ای آزاد که برای دموکراسی و حقوق بشر در ایران تلاش می‌کند، نیز هنوز خود را موظف به پوشاندن آن چند میلی‌متر از بدن زن می‌داند. بازم هم تکرار می‌کنم که من قضاوتی در مورد این که این اتفاق توسط چه کسی روی داده ندارم. من خبر ندارم که مسولین سایت این کار را کرده‌اند یا خبرنگار  یا اصلا کسی که مسئول امور فنی و انتشار عکس است. اما آن‌چه هویدا است این عکس تنها و تنها در این رسانه با این شمایل منتشر شده است زیرا ظاهرا همین عکس در روزنامه‌ی تایمز هم منتشر شده و  البته با همان چند میلیمتر پیدا و آشکار.

چهارم: مالکیت بدن زن یکی از اصلی‌ترین ارکان مردسالاری و به همین روی یکی از مباحث اصلی فمینیسم  هست. مالکیت بر بدن در حوزه‌ی مباحث سکسوالیته‌ی فمینستی بسیار مورد توجه قرار می‌گیرد. پوشاندن بدن زن به عنوان بخشی از حدود و دارایی‌های  مرد و کلا به عنوان بخشی از دارایی جامعه‌ و نهاد‌های مردسالار امر غریب و دور از ذهنی نیست. سکس‌ابجکتی‌کردن بدن و از تمامیت حوزه‌ی آن موضوعی سکسی  ساختن، به عنوان حوزه‌ای که مورد حراست و پاسداری قرار بگیرد هم چون دیگر حوزه‌های دارایی مرد، بر مردان واجب می‌گرداند که بر آن تجیر و نرده ببندد و بپوشاندش تا از چشم و نگاه «غیر» و مورد تعرض ناموسی قرار گرفتن دور داشته شود. هم‌چنین خیال‌اش به صورت مطمئن‌تری از بابت کنترل‌اش بر بدن زن راحت باشد. 
در واقع شاید در دیدی ساده‌لوحانه  تنها و تنها بخث بر سر یک یا چند میلی متر و یا سانتی متر از یک عکس باشد، اما حقیقت آن است که بحث در داشتن اختیار برای دست بردن در عکس یک زن و تصمیم گیری در مورد حدود نشان دادن آن از سوی کسی غیر از خود وی است. این همان تفکری است که به پدر ایشان اجازه می‌دهد در مورد علاقه ی قلبی دخترش نیز اظهار نظر کند. زیرا پدر قیم دختر است اگرچه در این  ماجرا و حتا از نظر شرع انور اسلام هم به دلیل این‌که نهال یک بار ازدواج کرده و جدا شده است دیگر اجازه‌ی ولی بر وی موثر نیست، اما ظاهرا  تفکر جامعه هم‌چنان ولی و قیم زنان هست. این مسئله از آن‌جا اهمین پیدا می‌کند که در واکنش‌های مجازی به هیمن نقد نیز خیلی از همین مردم و حتا برخی زنان که خیلی وقت‌ها  داعیه‌ی آزادی  و برابری زنان را دارند ناخودآگاه به دام و وادی این ورطه می‌افتند که ای بابا حالا چند سانتی‌متر که خیلی مهم نیست که  ما به بحث حاشیه‌ای بپردازیم. به این واکنش‌ها اگر دقت شود اولین موضعش که جلب توجه می‌کند استفاده از کلمات « بی اهمیت» و نیز « حاشیه» بودن زن و بدن زن است. آری زن  هرگز مرکز نبوده است. زن حاشیه‌است. زن در ادیان توحیدی و روایت‌های مردسالارانه‌ی این ادیان نیز به ویژه دین یهود« از حاشیه‌ی بدن مرد» یعنی از دنده‌ی چپش آفریده شده است. زن قمستی از مرد و حاشیه‌ی مرد است. زن به واسطه‌ی مرد تعریف می‌شود. در روانکاوی و روان‌شناسی نیز زن بر اساس  بدن مرد تعریف می‌شود و درک از « من» و دیگری درک از مرد است و زن حاشیه است و بی اهمیت. اگر شما دوستان در آن عکس ساده « چند سانتی‌متر یا میلی‌متر اختلاف رنگ می‌بینید برای من خط کشیدن روی هستی اجتماعی و آزادی بدن زن معنا دارد.

دو داستان  متفاوت از چند سانتی متر بی ارزش بدن زن
در اوایل انقلاب که بحث حجاب اجباری مطرح شد، برخی از گروه‌های سیاسی آن زمان به ویژه برخی گروه‌های چپ که بدون شک جزو روشنفکرترین و پیش رو ترین جریان های سیاسی بودند، در مورد حجاب اجباری و واکنش به آن گفتند« حالا نیم متر پارچه رو سر زنان باشد یا نباشد مسئله‌ی ما نیست» آن نیم متر پارچه بعدا و در طی سی سال تبدیل شد به نماد حکومت اسلامی ایران. تبدیل شد به آن‌که همه‌ی ما دیدیم که چگونه با باتوم و کابل در میدان هفت تیر صورت یک زن را خونین  کردند. تبدیل شد به « طرحی برای امنیت اخلاقی و روانی جامعه» و امروز رسانه های ما نیز بر این باورند اگر همین چند سانتی متر از بدن زن بیرون باشد « غیرت جامعه و عرف جامعه» بر می‌آشوبد. آن نیم متر پارچه تبدیل شد به فرهنگی که در باور خود ما  مدعیان روشنفکری و برابری طلبی و آزادی خواهی نیز، که آن را چند سانتی‌متر ناقابل بدانیم و ارزش حاشیه‌ای‌اش بپنداریم.

اما نمونه‌ مثبت این داستان ساده‌ی چند میلی‌متر را باید در کارهای « اردشیر رستمی» کاریکاتوریست و هنرمند ارزنده‌، دید که چگونه در کارهای اولیه‌اش با میلی‌متر‌های ساده‌ای از موی زنان که از زیر مقنعه در کارهای‌اش بیرون می‌داد، کم کم چشم خواننده و عرف بینایی و نیز حتا عرف بازبین‌های وزارت ارشادی را عادت داد که میلی‌متر به میلی‌متر به موی بیرون افتاده‌ی زنان عادت کنند. که میلی‌متر به میلی متر به برجستگی برون افتاده‌ی بدن زنان در کارهای اردشیر عادت کنیم تا جایی که امرز در کارهای‌اش هم برجستگی بدن زنانه بسیار عادی است و هم میلی‌مترهای موهای بیرون مانده از کارهای‌اش به سانتی‌متر‌ها رسیده است. این دو راهی است که ما در پیش داریم که  این میلی‌متر‌ها را هم‌چنان حفظ کنیم و هم‌چنان حاشیه‌اش بپنداریم و هم‌چنان به عرف جامعه توجه کنیم، یا در مقابل یک میلی‌متر از وارد شدن به حوزه‌ی خصوصی و بدن زن و به طور کلی حوزه‌ی آزادی‌های انتخابی انسان، بایستیم و واکنش نشان دهیم. راه دور است و میلی متری اما نباید ساکت ماند و مماشات کرد و حساب دوستی و همکاری و علاقه را در آن دخیل دانست. آن‌چه مهم است انسان است و حقوق عزیز و دوست داشتنی اش، حتا چند میلی‌متر از حقوق اش.

پی‌نوشت: برای دوستان و خوانندگانی که نوشته‌های مرا نمی‌شناسند و برای این‌‌که فکر نشود که من اتفاقی و برای منظور خاصی به این مطلب پرداخته‌ام لینک‌هایی از مطالب قبلی که در مورد اتفاقات مشابه بوده است. رادر این‌جا می‌گذارم. برای من فرقی ندارد  که چه کسی و در چه جایگاهی و با چه نیتی مطلبی منتشر می‌کند و یا رفتاری از او سر می‌زند که حاوی تبعیض یا تحقیر، یا نفی حقوق اولیه‌ی انسان‌‌ها باشد، در هر صورتی باشد و در صورتی که از آن آگاه شوم و البته دانش و توان تحلیل‌اش را داشته باشم بدون شک واکنش نشان می‌دهم  و در باره‌ی آن می نویسم.

ماجرای لیلا اوتادی و  تنفر مردانه‌ی جامعه‌ی مردسالار
لمپنیسم کافه نشین و روشنفکر قهوه‌خانه‌ای 
چرا روسری به سر کردیم/ پاسخ به خانم دکتر صادقی
برخورد کالاوار با زنان و مران فمینیست

19 comments:

ناشناس گفت...

ترو خدا هیچوقت نگو دوستم بودی،دوستی بدون اینکه ادم مشامش از عطر بدن کسی پر باشه، بدون اینکه دستشو تو دستات گرفته باشه،بدون اینکه انگشتهات با اشکهاش تر شده باشه،بدون اینکه تو چشمهاش نگاه کرده باشی،دوستیه؟
چرا؟
اخه چرا؟!
از میلیمترها حرف میزنی؟ از خیلی چیزا دفا میکنی!
مردانگیست که به بازی گرفته شده،تو بازی کن........

ناشناس گفت...

اینجا دمکراسی است،اینجا هیچی سانسور نمیشه!!!!!!!!!!!!
خیلی با حالی

ناشناس گفت...

‎... حالا بر می گردیم به خود نویسنده که آیا می تواند دوست خوبی باشد ، یا پدر خوبی یا معشوقی ، عاشق صادقی، وقتی هم خودش و هم دیگری مدام مصالح کارهای در دست تحریرش هستند یا کارهای آتیش؟ ساده تر این که آیا نویسنده آدم ها را شی نمی بیند؟ راستش اغلب همین طور است، چون مجبور است از آن ها فاصله بگیرد تا بتواند فرزند کلی یا معشوق کلی شان کند، اما در عین حال چون می خواهد آن ها را از درون هم ببیند پس می شوند همان فرزندی که منحصر به فرد است، معشوقی که بدیل ندارد و الی آخر. همین رفت و بازگشت میان کلی و جزئی است که او را متناقض نشان می دهد: هم پدری است مهربان هم خشن، هم معشوقی وفادار هم فراموشکار. دست آخر این حرف ها برای نزدیکان و خانواده رنج آور است و ربطی به عالم نقد دارد. از من می شنوید هیچ وقت پسر یا زن یا شوهر و حتی دوست یک نویسنده نشوید. دوری و دوستی...!

آینه های دردار / هوشنگ گلشیری

ناشناس گفت...

یادداشت های روز تنهایی مجموعه پراکنده ای از نوشته ها خاطرات و مقالات گابریل گارسیا مارکز ::اگر خداوند لحظه ای فراموشش شود و مرا عروسکی پارچه ای بپندارد، و اگر چنین باشد که برای مدتی کوتاه باز عمری ارزانی ام دارد،
به یقین حرفی در مورد آن چه بدان ها می اندیشم بر زبان نخواهم راند و بی شک اندیشه خواهم کرد پیرامون حرف هایی که می بایست بگویم.
ارزیابی خواهم کرد چیزها را نه برای آن چه می ارزند،
ولی خواهم سنجید آنان را برای معنایی که می دهند.
کم می خوابم اما رویای فراوان دارم.
می دانم برای هر دقیقه ای که چشمانمان را می بندیم شصت ثانیه روشنایی از دست می دهیم.

شهاب الدین شیخی گفت...

در جواب ناشناس اول که البته آن گونه که هویداست همه‌اش یک نفر است
باید عرض کنم که دوست عزیز راستش من در آغوش تمام دوستانم نمی خوابم و سرم روی اشک‌های همه‌شون نمالیدم. اما فکر کنم حوزه ی خصوصی دوستی آدم‌ها به خودشان مربوط باشد و لازم نباشد توضیحی در این زمینه به کسی بدهم آن هم در مورد دوستی که دیگر در میان ما نیست.
شاد باشید و رح دوستمان نیز شاد

ناشناس گفت...

شايد اينجا سکوتمان بشکند.
شايد اينجا بدانيم که هستيم

ناشناس گفت...

من در آغوش تمام دوستانم نمی خوابم.....,را در جواب به چی دادید.ایا خطوط نامریی می خوانید؟!
اشتباه متوجه شدید،متاسفم از سو تفاهم پیش امده،منظور هیچ شخصی نبود
،حتی شما،
مسله دوستی مجازی و حقیقی ،
خیالی و کلی بود.
مطمن باشید بدون منظور خاص بود،مطمن باشید.
من نمکدان در دست ندارم وهر چه زودتر زخمهایمان بهبود یابد همه مون بهتر خواهیم بود.
امید دارم به زودی در ارامش سکنی گزینید،...ارام باش عزیزم

شهاب الدین شیخی گفت...

ناشناس عزیز
شما نوشته بودید« ترو خدا هیچوقت نگو دوستم بودی،دوستی بدون اینکه ادم مشامش از عطر بدن کسی پر باشه، بدون اینکه دستشو تو دستات گرفته باشه،بدون اینکه انگشتهات با اشکهاش تر شده باشه،بدون اینکه تو چشمهاش نگاه کرده باشی،دوستیه؟ »

من هم در جواب‌تان نوشتم که نوع دوستی و میزان رابطه ی من با دوستام که در این حد بوده یا هر حد و حدود دیگری به حوزه ی خصوصی خودمان ربط دارد.
شما هم التیام بیابید.
هر چند که
التیام خیلی وقت است نشانی زخم‌ها را گم کرده است

ناشناس گفت...

در بالا خدمتتون عرض کردم این نوشته کلا خیالی بوده،متاسفم الان به همه چیز حساسید.
......نوع دوستی و میزان رابطه ی من با دوستام که در این حد بوده یا هر حد و حدود دیگری به حوزه ی خصوصی خودمان ربط دارد.
جواب:۱۰۰٪همینطوره ولعنت بر منکران و متجاوزان به این حق.

ناشناس گفت...

اقای شیخی دفاعیه منو چاپ نکردید

شهاب الدین شیخی گفت...

پس اگر اشتباه برداشت از من بوده است. من عذر می‌خواهم.

ناشناس گفت...

من واقعا تعجب می کنم از اینکه چطور این آدمهای علاف که برات کامنت فلسفی و اجتماعی می گذارند یک جستجو نمی کنند در همین اینترنت تا بدانند تو چه آدم حقیر و کثیفی هستی که جز زنهای هرزه محفلتان و مشتی روانی در اینترنت کسی تف هم به صورتت نمی اندازد !عوضی کثافت نهال دختر ساده و احمقی بود که لقمه چرب و نرم محافل کثیف امثال تو نجس دهاتی شد از همسرش جدایش کردید به جایی کشاندینش که چاره جز خودکشی نداشت حالا بشینید و گه اضافی بخورید که دگر اندیش بود جسور بود سیاسی بود گه بخور بی شرف عوضی هرزه اگه به این زنها که به کثافت می کشانیدشان اعتماد و احترام دارید چرا اینگونه رهایشان می کنید تا به هرزه گی بیفتند؟؟؟ کاری نکن مدارکی که از کثافتکاریها و دروغهای تو روانی خیال پرداز داریم دوباره در اینترنت پخش کنیم . گفته بودم خفه شو و دهن کثیفت را در حد همان فاحشه سگباز نگه دار.خیال نکن روابط خصوصی ات به خودت ربط دارد از این خبر ها نیست در مورد امثال تو از این خبر ها نیست باید شناسانده بشوید تا احمقها بدانند با چه موجودات پست و حقیر و شارلاتانی طرف هستند که در قالب فعال حقوق بشر و ...اراجیفی در مورد انسان و حق و حقوقش به خوردشان می دهید . گدا گشنه های هرزه .نهال و ده ها دختر احمق را به کثافتکاری می کشانید برای امیال و هوس خودتان به نام آزادی و حقوق زن و برابری. آشغال

شهاب الدین شیخی گفت...

آقای ناشناس...
من بارها گفته‌‌ام که کامنتهایی که حاوی توهین و و ناقض حقوق بشر باشد و نیز مطالب ناقض حقوق بشر باشد منتشر نمی‌کنم. اما فقط و فقط این کامنت را منتشر کردم تا خوانندگان فرق بین ادبیات نوشتاری من و نیز نقد من و ادبیات نوشتاری کسانی که مخالف نقد من هستند و ظاهرا مدافع روزآنلاین مشخص شود.
خود ترجیح می‌دهم شما یکی را نه مدافع آزادی بیان بدانم و نه مدافع رسانه‌ی وزینی چون روز آنلاین

ناشناس گفت...

آقای شیخی در جواب ناشناس آخری و اراجیفی که نوشتند حرفی ندارم و کاملا این ادبیات رد است. من روی سخنم با شماست. آیا فمینیست بودن وانسان بودن دو موضوع جداست؟ آیا برای رسیدن به اهداف فمینیستی باید اهداف انسانی را کنار گذاشت؟ آیا شما به عنوان دوست نهال اجازه داشتید اطلاعات صفحه اش را به شخصی که دوست صفحه ایشان نیست بدهید؟ (به گفته خودتان)آیا اسم این سواستفاده از دوستی نیست؟ حالا چون ایشان در قید حیات نیست دیگر هیچ حق و حقوقی هم ندارد؟ آیا باید همه قیم ایشان بشوند؟ آیا هیچ احترامی برای خانواده و دوستان واقعی ایشان که در حال حاضر از ته قلب عزادار ایشان هستند نباید قائل شد؟ اگر شما طرفدار حقوق بشر هستید حقوق این خانواده چرا رعایت نمیشود.چرا مثال بسیجی بودن یا نبودن را میاورید؟ کمی انصاف. کمی احترام. کمی انسانیت.در ضمن رتوش کردن پوست نهال را کاملا رد میکنم و مخالف اینکار هستم حالا از طرف هرکس که میخواهد باشد مگر اینکه از طرف خود نهال انجام شده باشد ولی بهتره که مسائل را با هم قاطی نکنیم و انسان وانسانیت را رعایت کردن در اولویت کارمان باشد

شهاب الدین شیخی گفت...

دوست عزیزم من نمی‌دانم شما از چه چیزی حرف می‌زنید من صفحه‌ی نهال عزیز و اطلاعاتش را به کسی نداده‌ام. اتفاقا واقعیت ماجرا این است که هیچ کدام از این دوستان دوست شخصی نهال نیستند . ظاهرا این اتفاق از سوی دوستان دیگری افتاده است که پسورد خودشان را در اختیار دوستان دیگر قرار داده‌اند. من خودم دوست نهال بودم و به صفحه‌اش خود دسترسی داشته‌ام و دارم و حتا به آلبوم‌های خصوصی‌اش نیز دسرسی دارم. من عکسی را از ایشان منتشر نکرده‌ام. عکسی نیز به کسی نداده‌ام. تنها دوستی که اتفاق معتقد بود مثل خانم قاضی که دو عکس وجود دارد از من پرسید گفتم هیچ دو عکسی وجود ندارد. ضمن این‌که فضای فیس بوک وقتی کسی عکسش را پابلیک می‌کند یعنی این اجازه را به دوستان‌اش داده‌است که آن را دونلود کنند یا سیو کند و یا نگاه کند. من نیازی نداشته‌ام عکسی از خانم سهابی بگیرم یا منتشر کنم. عکسی هم که در وبلاگ خودم منتشر کرده‌ام از ظریق خود ایشان در زمان حیاتش به دست من رسیده است.. این‌جا اتفاق مطلب من هم این است که حقوق این زن را رعایت کنید. نه این که چون مرده است هرکس و هر گروهی هر کاری دلش خواست و هر روایتی دلش خواست ار وی ارایه دهد. من چه حقی و جه حقوقی از دوستم رعایت نکرده ام. یا چه حقی از خانواده‌ی محترم‌شان صایع کرده‌ام. چه این‌که اتفاقا از خود خانواده‌نیز خواسته‌ام حالا که نهال در میان ما نیست بگذاریم همانی جلوه داده شود که خودش بود و خودش می‌خواست. او را به تابلوی خواسته‌های خودمان تبدیل نکنیم.

شهاب الدین شیخی گفت...

در ضمن یک موضوع یادم رفت عرض کنم و آن این :ه نخیر « فمینیست» بودن و «انسان» بودن امری جداگانه نیست و اگر درست خوانده‌ باشید و بارها هم نوشته‌ام که فمینیست بودن من از « انسان» بودن من است و یعنی همان «‌اومانیسم» اما دوست عزیز این را احتمالا می‌دانید که در تاریخ تفکر بشر « انسان» معادل « مرد» تعریف شده است. و حتا اوانیسم تجربه شده در غرب و در دروان مدرنیته نیز ناظر به ویژگی‌های « مردانه‌می انسان استو در واقع مرد انسان اولی است و همان طور که نوشتم زن انگار حاشیه‌ی و انسان دومی و جنس دوم و به هر حال پدیده‌ای است که در واسطه و ارتباط با مرد تعریف می شود. بنابراین تا زمانی که این تعریف به امکان تساوی بودن و استقلال شخصیت و هویت زن ار رد در جامعه نرسیده است تاکید بر فیمنیست بودن تاکید بر جنبه‌ی بیشتری از انسان بودن و کامل بودن است. زیرا با ادبیات موجود و تداعی معنای تاریخی واژه‌های صرف تاکید بر «انسان» تاید بر ویژگی‌های مردانه است. وگرنه من خودم یک مرد هستم.. از مرد بودن خودم هم خرسندم و مشکلی هم ندارم. جز مشکلی که با ساختار مردسالاری دارم و تفکری که خود زنان را نیز در بسیاری اوقات تقویت کننده آن و یا فاعل و عامل آن می توانند باشند.

ناشناس گفت...

ناشناسی که اراجیف را گفته،ایا در مقابل ایینه ایستاده بودو با صدای بلند با درونش صحبت میکرد؟،رجوع شود به: یونگ وفروید.،شما وحشتناکید
ناشناخته

ناشناس گفت...

چرا جامعه به چنین تیره روزی دچار شده؟/ خلاصه ای از مقاله (خویشاوندی پنهان) اثر فیلسوف شهیر و بزرگ ایرانی، آرامش دوستدار
فرهنگ دینی(فرهنگی ناپرسا) است و کسی در این فرهنگ، اجازه پرسش ندارد و وصد البته که پرسیدن، اولین قدم اندیشیدن است. / آرامش دوستدار، در کتاب فوق، به شکلی کاملا صریح می گوید بنا به دلیل فرهنگ دینی موجود در جامعه، ما در یک بن بست دینی گیر کرده ایم. / ما زمانی می توانید مدعی شویم که اهل پرسیدن و اندیشه هستیم که با اساسی ترین هنجارهای موجود در جامعه که کسی جرات مقابله با آنها را ندارد، برخورد کنیم و به افشای آنها بپردازیم. نمی شود در برابر هزار و چهارصد سال جهل دینی سکوت کنیم اما ادعای تفکر و اندیشه داشته باشیم./ اگر کسی به هر مساله ای به شکلی سطحی می پردازد، او اهل اندیشه و پرسش نیست، نمی توان ادعا کرد که به حقوق انسانی زنان باور داریم، اما جرات نکنیم از این نکته انتقاد کنیم که مثلا در اسلام، زن در حکم یک کالا است.تا زمانی که کل ارزش های اسلامی را در هم نکوبیم، نمی توانیم حرفی از حقوق زنان بزنیم./- رفتار ایرانیان خارج از کشور و به ویژه آمریکا، به صراحت می توان دید که تا چه حد فرهنگ ما فاقد عناصر (هوشمندی، کوشایی، پشتکار و بی‌ادعایی) است./
ناشناخته

ناشناس گفت...

آنچه شِدِر می‌گوید، بدون تردید درست می‌گوید: اینكه هیچگاه گذشتگان ما از یونانیان اندیشیدن نیاموخته‌اند. بر این باید افزود كه ما اكنون در مناسبات با اروپاییان همان كار را می‌كنیم كه زمانی پدران فرهنگی ما با یونانیان كرده بودند، با این تفاوت كه ما در فرهنگ خودمان ریزه‌خوار این پدرانیم، انگل‌هایی چسبیده بر سراپای آنان، و آنان در همان شیوه‌ی كار خود نه تنها از ما امروزیان با استعدادتر و جدی‌تر بوده‌اند بلكه اصالت‌هایی هم داشته‌اند كه در ما به دشواری می‌توان یافت. به‌جای قصور بزرگ نیاموختن اندیشیدن......«آرامش دوستدار».
از ریشه باید پاکسازی بشود و بسازیم انچه را که نداریم ولی ادعایش را داریم:اندیشیدن
ناشناخته

ارسال یک نظر