۱۳۸۸ آبان ۷, پنجشنبه

ترس از جمهوری ایرانی چرا؟



  منتشر شده در:روز آنلاین


"ایران سرزمین اهواراییان است". "ایران بیشترین خدمات را به اسلام در میان دیگر کشورهای مسلمان داشته است". "ایران مادر همه ی تمدن های بشری و یا در هر تمدنی نشانی از تمدن و فرهنگ ایرانی می توان یافت". "ما صاحب یکی از غنی ترین فرهنگ ها و تاریخ ها هستیم". اختلاف این تاریخ گاه به 3 هزار سال و گاه به 9 هزار سال می رسد. "مردم ایران یکی از با استعداد ترین مردمان جهان هستند و در طول این سالیان نیز نشان داده اند هر گاه فضای آزاد رشد علمی داشته باشند همیشه یکی از بزرگترین و معروف ترین دانشمندان جهان در رشته های مختلف ایرانی بوده است". "ایران ام القرای جهان اسلام است". "مردم ایران همیشه خداپرست و دین دار بوده اند". این نوع جملات و انواع و اقسام دیگری از این دست جمله ها بارها و بارها از دهان هر ایرانی از حاکمان زور گوی اش گرفته تا مردم کوچه و بازار و رانندگان تاکسی  و دیگر اقشار مردم این سرزمین شنیده می شود.
این خود شیفتگی فرهنگی و این به قول مردم شناسان "خودمرکز پنداری قومی"، نه تنها شامل حال ایرانیان بلکه شامل حال بسیاری از دیگر مردمان جهان نیز می شود. حتا مردمانی که تحت بدترین تبعیض های قومی و نژادی قرار گرفته اند. مردم شناسان به عنوان مثال به یکی از افسانه های  سرخ پوستان در مورد خلقت خودشان اشاره می کنند که سرخ پوستان  را زیبا ترین آفریده ی خداوند می دانند. سرخ پوستان در مورد افسانه ی آفرینش بر این باورند: خداوند ابتدا که آدم را از گل آفرید و آن را در کوره گذاشت که بپزد آن قدر عجله کرد که نتیجه ی کار خود را ببیند، هنوز کامل پخت نشده بود، آن را بیرون کشید درحالی که پختش ناقص بود و آدم خلق شده سفید از کار در آمد. دومین آدم را در کوره گذاشت و این بار برای اینکه نتیجه ی کارش بهتر در بیاید عجله نکرد و سر فرصت و زمانی که پخت آدم در کوره کامل شد آن را بیرون کشید و نتیجه ی کار یک آدم قرمز شده ی بسیار زیبا از کار در آمد و سومی را نیز در کوره گذاشت اما به حدی مبهوت تماشای  آدم قرمز رنگ کامل پخته شده بود که یادش رفت سومی را به موقع در بیاورد و هنگامی که آن سومی را بیرون کشید، آدمک سوخته بود. از آدم اول سفید پوست ها را خلق کرد و از آدم دوم سرخ پوستان و از آدم سوم سیاه پوستان.
داشتن چنین افسانه ها و گاه چنین توهماتی امر نکوهیده ای نیست. اما نکوهیده آن است که تمام تلاش فرهنگی سیاسی، اجتماعی و علمی مان را صرف اثبات چنین افسانه هایی بکنیم و شب و روز در چنین خواب غفلتی خوش آرمیده باشیم و بدان امید باشیم که روزی خود این افسانه ها و یا حتا برخی از آن ها که واقعیت تاریخی دور دست بوده اند خود به خود و ناگاه سر از خواب بر آرند و ما به خودی خود تبدیل به همان  مردمان در همان اعصار طلایی شویم.
این همه که تا این جا گفته شد برای واکنش نشان دادن به واکنش عده ای از فعالان سیاسی   از جمله  چناب مهندس موسوی کاندیدای معترض به نتایج انتخابات و یکی از سران فعلی این جنبش مردمی  و یا دکتر پیمان و به ویژه دکتر مهاجرانی عزیز است. ظاهرا شعار "استقلال آزادی، جمهوری ایرانی" به مذاق این دوستان خوش نیامده است و نسبت به آن واکنش منفی نشان داده اند. ضمن آنکه من خود به شخصه هیچ علاقه ای به این شعار ندارم. اولین دلیل ام هم این است که از شعارهایی که حاوی یک مفهوم بی معنای کلی است هیچ خوشم نمی آید و آن را مولد هیچ نوع حرکت بنیادین و نتیجه بخشی نمی دانم. دقیقا من هم مشکلم با همان قسمت "جمهوری ایرانی" آن است. زیرا که من نمی دانم این ایرانیت به کدام معنا است. ما و روشنفکران جامعه مان وسیاسیون و قدرت مندان و قدرت پرستان این جامعه  همیشه در تنگنای چنین کلیت های موهوم و مبهمی راه مان به عناد بایکدیگر رسیده است. تمام مشکل جامعه ی ایران، جامعه ای که از ملیت های مختلف و زبان های مختلف و ادیان و مذاهب گوناگون تشکیل شده، این است که هرگز تعریف روشنی از ایرانی بودن ارائه نداده ایم که دربرگیرنده ی همه ی این تفاوت ها بوده باشد بلکه تمام تلاش حاکمان، زدودن تفاوت ها و اجبار در برجسته نمودن تشابه ها بوده است. در فرصتی دیگر به تفصیل به ایراداتم به چنین شعاری می پردازم، اما اکنون دوست دارم به واکنش مخالفت آمیز دوستان مذکور به این شعار بپردازم.
 با همه ی عدم جذابیتی که این شعار برای من دارد اما به شعار و خواسته ی عمومی مردم احترام می گذارم. این شعار چون هزاران شعار دیگر نه از سوی کسی طراحی شد و نه به دستور کسی سرداده شد. شعاری بود از جنس همین مردم و از جنس خواسته های شان. مردم ایران با تیز هوشی کامل در ابتدای جنبش به شعارهای درون حاکمیتی پرداختند. اتفاقا شعارهایی که در ظاهر از اجزای ذاتی این نظام بود. شعاری همچون "الله و اکبر"، "یا حسین" و... این گونه شعارهای درون حاکمیتی که ادعای مذهبی بودن آن هم از جنس شیعه ی آن را دارد، بدون شک باید موجب خوشحالی این نظام می شد، اما نه تنها چنین اتفاقی نیافتاد بلکه کسانی که در پشت بام ها الله و اکبر می گفتند در صورت شناسایی پانصد هزار تومان جریمه هم می شدند.اما سیر برخوردهای حاکمیت با حرکت آرام و مدنی مردم و به ویژه به نام اسلام، شیوه های اعتراضی مردم را نیز تغییر داد. شعار "جمهوری ایرانی" دقیقا کپی همان شعاری است که در سال 57 اوج گرفت و به عنوان یگانه شعار مورد تایید برای تغییر حکومت شناخته شد. "استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی". اما چرا قسمت انتهایی  این شعار که ناظر به "اسلامی" بودن نوع جمهوری است به "ایرانی" بودن تغییر یافته است؟ روشن و آشکار است آنچه در سی سال گذشته  به نام اسلام بر مردم رفته است و آنچه که در این مدت و به ویژه در توجیه نتایج اعلام شده برای انتخابات دهم ریاست جمهوری به نام اسلام گفته شد، باعث آن شده که مردم از تاکید بر اسلامی بودن به این تعریفی که تا کنون ارائه شده روی گردانند و در واقع چون معادل بهتری برای خواسته ی انقلابی 30 سال پیش خود نیافته اند همان شعار را تکرار می نمایند منتها بدون تاکید بر وجهه ی اسلامی بودن آن.  از دید من این شعار بیش از آنکه تهاجمی باشد وجهه ای دفاعی دارد. باید به یاد بیاورید که در این مدت، بیش از تمام  30 سال گذشته بر عدم مشروعیت حکومت توسط رای مردم از سوی حاکمان پای فشرده شده است.بارها اعلام شد که رای مردم تنها تزیینی بیش نیست بر مشروعیتی که آن ها به ادعای خود از خداوند می گیرند.
جامعه شناسان، محتوای عرفی یک جامعه را مجموعه باورها، عقاید، فرهنگ، آداب و رسوم و مذاهب و ادیان موجود در آن جامعه می دانند. دکتر سروش هم در مورد "جامعه ی دینی" به درستی تاکید کرده است که "جامعه اسلامی یک است، است، نه یک باید". از سوی دیگر بارها همین آقای میر حسین موسوی کاندیدای محبوب ریاست جمهوری دور دهم، تاکید کرده است که ما یک کشور اسلامی هستیم و جوانان و مردمان این جامعه علاقه مند به  اسلام و ریشه های پاک عترت و طهارت و اهل بیت هستند.حتا رنگ سبزی را نیز که انتخاب کرده بودند مربوط به حضرت زهرا و اهل بیت دانسته اند و علاقه ی جوانان به این رنگ راهم در همین راستا ارزیابی کرده اند. اکنون سوال من این جاست که اگر شما قبول دارید که جامعه ی ایرانی یک جامعه ی اسلامی است؛ اگر معتقدید که حکومت بر گرفته از آراء  و خواست مردم است؛  اگر بر این باور هستید  که مردم ایران  اکثریت شان مسلمان اند؛ چرا از شعار "جمهوری ایرانی" می ترسید؟ اگر قرار است نوع حکومت در ایران جمهوری باشد و مبتنی بر آراء و خواسته های همین مردم، قاعدتا ریشه های قوانین و فرهنگ حاکم سیاسی نیز بر گرفته از عرف عمومی همین مردم خواهد بود که به احتمال فراوان غلظت اسلامی بودن و شیعی بودن آن بسیار بالا خواهد بود. اگر قانون، برگرفته از عرف موجود جوامع است، بنابراین سوال این است که چرا از ایرانیت  این جمهوری می ترسید؟ نکند در ذهن شما "ایرانیت" تباین و اختلافی بنیادین با "اسلامیت" دارد؟ اگر چنین است، که از دید من نیست، که حقیقتا باید بساط بسیار از مبانی فکری را که ما و شما بر آن نرد تفکر و اندیشه و تحلیل می بازیم بر چینینم و پی کار دیگر برویم. اگر چنین نیست، نمی دانم این ترس و واهمه از شعاری که تنها می خواهد بگوید این مدل از حکومت را که با چنین شعاری سر کار آمده نمی خواهم. در ضمن عقلانی تر نیز می نماید که مردمی که بعد از 30 سال حاضر شده از جان و  آزادی و حیثیت اش مایه بگذارد و در این راه خون بدهد در عین اینکه از هر نوع خشونتی می پرهیزد، شعارش را با سی سال پیش خود تغییر دهد.
 از سوی دیگر از مدافعان سر سخت اسلامیزاسیون هر وضعی باید این سوال را پرسید مگر نه اینکه در حکومت داری نیز باید به همان سنت حکومت اسلامی تاسی نمود؟باید به یاد آورد پیامبر اسلام نیز در طول 23 سال  سعی در تغییر ذائقه ی عرفی مردم داشت و نه در روز اول اعلام بعثت اش بر همه ی امور عرفی  آن جامعه بشورد. طوری که حتا شراب خواری به طور تدریجی از جامعه ی اسلامی برچیده شد.نامه ی علی ابن ابی طالب به مالک اشتر، به هنگام فرمانداری مصر نیز که در آن به مالک متذکر شد "ای مالک مبادا که بر روسم و عدات مردم خرده بگیری، تنها آن امور و رسومی از فرهنگ مردم را که در تضاد کامل با اسلام است سعی در تغییرش داشته باش و به بقیه ی سنن مردم احترام بگذار"(نقل به مضمون). با توجه به همه ی این موارد من نمی دانم این واهمه ی شما از چیست.
اما صادقانه بگویم که بیش از هر چیز از موضع گیری  آقای مهاجرانی  سخت در تعجبم، که چگونه شخصی چون مهاجرانی که به تبلیغ تساهل و رواداری مشغول بوده  و هست در مقابل دو شعار "نه غزه نه لبنان جان ام فدای ایران" و "استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی" چنین سخت و صعب موضع گرفته است و این شعار را و طرفداران این شعار را به قیصرانی چاقو به دست تشبیه کرده است که می خواهند خون به پا کنند و انتقام خون فرمان های شان را بگیرند؟ آقای مهاجرانی چگونه شما و دیگرانی چون شما به خودتان اجازه می دهید که همه ی کسانی را که کوچکترین  تفاوت دیدگاهی، آن هم تنها در یک شعار ساده با شما داشته باشند به خشونت طلبی و چاقو کشی متهم نمایید. آقای مهاجرانی اگر می بینید هنوز دعوای افرادی چون من و دوستان دیگر روزنامه نگارم بر سر امثال شما گرامیان، با منتقدان تان بر سر این است که آن ها می گویند همه ی شماها از یک قماشید و ما با تمام توان در فکر تعریف تفاوت های نگاه شما و با دیگر گروه حاکمان 30 ساله ی جمهوری اسلامی هستیم، لطفا تلاش ما را ناکام نگذارید. اگر شما نیز این مردم را تنها به توسل به همین شعار به چاقو کشان و قیصر های ضامن کشیده تشبیه نمایید  راستی فرق تان با همین گروه حاکم که دقیقا به خاطر همین شعارها مردم را به باد انتقاد گرفته است و آن ها را از دایره خودی می رانند چیست؟  من سوال ام ابتدا از جناب میر حسین موسوی  بود که لطف کنید و دقت کنید که معترض اولیه به این شعار چه کسی بود؟ احمد خاتمی. دومین معترض بزرگ اش جنتی و سومین اش لاریجانی؛ اکنون چگونه می توان پذیرفت که میر حسین موسوی چهارمین معترض به این شعار باشد؟
من نیز انتظار شعارها و برنامه های رادیکال از میر حسین موسوی ندارم. به انتظار تایید چنین شعارهایی نیز از سوی کسانی چون آقایان مهاجرانی و  میر حسین نیستم. اما حداقل اش این است که انتظار نفی خواسته های حقیقی و خود جوش همین مردم را نیز ندارم و  هرگز نیز نمی پذیرم به محض احساس تفاوت در دیدگاه خودتان با دیگران، آن ها را به دایره ی خشونت ورزان برانید و دایره ی تساهل و مدارا را، که  همین مردمی که بیش از 4ماه است در خیابان ها به سر می برند به من و شما و میر حسین آموختند، حلقه ی تنگی بپندارید که تنها شرط آن این است که باید شعارش جمهوری اسلامی و جانم فدای غزه باشد.
نکته ی دیگری که به نظرم باید جناب مهاجرانی عزیز مورد توجه قرار دهند این است که اولا این جنبش، جنبشی نیست همانند اصلاح طلبی دهه ی 70 که بخواهیم برای آن رهبر و مسئول  و رئیس و مرئوس، آن هم از جنس حکومتی اش بسازیم. این نوع جنبش یگانه ترین و ناب ترین شکل "جنبش مردمی" است که در خیابان توسط "مردم" یعنی همان گروه موهومی که همیشه از آن ها صحبت به میان می آید و هرگز از آن ها سراغی گرفته نمی شود، پدید آمده است. صادقانه بگویم آقای مهاجرانی اگر تنها 4بار در خیابان کنار این مردم بودید می دانستید که نمی توان به فکر مصادره به مطلوب کردن این جنبش بود. همان طور که مصادره به مطلوب کردن این جنبش از سوی سلطنت طلب و مارکسیست و..امکان پذیر نیست. مطمئن باشید هر گروهی در فکر رهبری کردن و نسخه پیچیدن برای این مردم باشد به سرنوشت همان آقایی دچار می شود که پشت  بلندگو  گلوی خود را پاره می کند و می گوید مرگ بر آمریکا و مردم در جواب اش شعار  دیگری تکرار می کنند.
همچنین آقای مهاجرانی عزیز! جنبش فعلی مردم ایران جنبش اصلاح طلبی نیست. حقیقتا از بزرگمرد و آدم باهوشی چون شما در عجبم که چگونه هنوز از اصلاح طلبی سخن به میان می آورید؛ جنبش اصلاح طلبی همان زمانی که حجاریان اعلام کرد اصلاحات مرد، حقیقتا مرد و دیگر شعار زنده باد اصلاحات نیز کاری نکرد. انتخابات دهم ریاست جمهوری در واقع حکم تیر خلاصی  را برای این جسد از کار و افتاده و زخم خورده  به نام اصلاحات داشت. جنبش سبز مردم ایران "جنبش تغییر"است. اما نه از جنس تغییرات ناگهانی و سریع که مردم ایران با هوشمندی از تکرار آن جلو گیری می کنند. مردم صبوری به خرج خواهند داد برای به بار نشستن این جنبش اما نه از جنس صبوری برای اصلاحات  و پروسه ای 12یا15 ساله.خواسته های مردم ایران نه تنها در چارچوب این قانون اساسی امکان برآورده شدن ندارد بلکه اگر شما همین قانون اساسی را بدون هیچ تغییری، قبول دارید باید عرض کنم دولت احمدی نژاد طبق این  قانون، دولتی قانونی است. انتخابات توسط وزارت کشور انجام گرفته است. نهاد مافوقی که باید این انتخابات را تایید کند شورای نگهبان است و بالاترین مقامی نیز که می تواند به این حکم نفوذ ببخشد مقام رهبری است که این حکم را تنفیذ نموده اند. بنابراین طبق این قانون  و همین سیستم دولت فعلی دولتی قانونی است. وانگهی اگر مردم ایران باز هم حاضر بودند تن به اصلاح طلبی بدهند به جای اینکه به خیابان بیایند و رای و خواسته شان را با خون جوانان و عزیزان شان پی گیری کنند، می رفتند در خانه های شان می نشستند و تا چهار سال دیگر صبر می کردند و به فکر کاندیدا شدن کاندیدای دیگری از اصلاح طلبان بودند، تا یک بار دیگر در انتخاباتی دیگر وی را به پیروزی برسانند. مردم به میر حسین موسوی و مهدی کروبی اعتماد کرده اند زیرا تا کنون همراه مردم بوده اند و به پشتیبانی از خواسته های مردم پرداخته اند گمان نبرید که اگر آن ها به خواسته های مردم پشت کنند مردم هم چنان منتظر آنان خواهند ماند. اتفاقا آقای مهاجرانی اگر نگران این هستید که نکند رهبری جنبش از مرکزیت فعلی خارج شود باید به میر حسین موسوی پیشنهاد می دادید اگر نمی خواهند با مردم هم داستان شوند حداقل با جنتی و احمد خاتمی و  لاریجانی هم موضع نشوند. من هم مناسب تر می دانم اوضاع بر همین منوال پیش برود.
یک بار دیگر به مجموعه گزاره هایی که در اول مقاله ذکر کردم دقت کنید. اگر ایران چنین سرزمینی است؛ چرا از شعار جمهوری ایرانی واهمه داشته باشیم؟ راستی یک لحظه فکر کرده ایم که مخالفت یا واهمه از کلمه ی "ایران" در پسوند یک شعار چه معنایی دارد؟

» ادامه مطلب

۱۳۸۸ آبان ۶, چهارشنبه

کروبی : برخوردهایی این چنین نشانه ی بزرگتر شدن حوزه ی قدرت ما و آشفتگی در حوزه ی کوچک آن هاست





  


امروز سه شنبه 5 ابان ماه سال 1388، جمعی از روزنامه نگاران مستقل ، برای آن چه که خود دلجویی از برخورد ناشایستی که با مهدی کروبی در نمایشگاه مطبوعات انجام گرفته است، به دیدار وی رفتند. این دیدار به دلیل آن که دفتر حزب اعتماد ملی و دفتر رزونامه ی این حزب  توقیف و بسته شده است و به خاطر آن که فضای دیدار از سوی نیروهای امنیتی تحت فشار قرار نگیرد در منزل شخصی حجت الاسلام و المسلمین مهدی کروبی انجام گرفت.
روزنامه نگاران شرکت کننده در این دیدار بر این باور بودند که این دیدار نه تنها به قصد دلجویی از شیخ اصلاحات، بلکه به خاطر احترام به روش و منشی که مهدی کروبی به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری در طول انتخابات و نیز به عنوان یکی از سران جنبش اعتراضی مردم ایران در حوادث پس از انتخابات، در پیش گرفته است ، با وی انجام می گیرد.

روشی که به باور روزنامه نگاران شیخ را از جایگاه یک سیاستمدار صرف خارج کرده و امروز می توان وی را در نقش های دیگری نیز چون روزنامه نگار، فعال حقوق بشر و مدافع حقوق مردم مشغول به فعالیت دید.

خانم بدرالسادات مفیدی به عنوان دبیر انجمن روزنامه نگاران، در ابتدای مراسم سخنانی در رابطه با وضعیت پیش آمده ایراد داشت و ضمن اظهار تاسف و شرمندگی از این که با نام اصحاب مطبوعات  و در نمایشگاه مطبوعات با شخصی به نام مهدی کروبی چنین برخوردهایی می شود، گفت که این دوره از نمایشگاه مطبوعات به دلیل این که  اکثر روزنامه های منتقد دولت در توقیف به سر می برند یک ویژگی دارد و آن این است که اکنون این نمایشگاه تنها در اختیار کسانی است که گاه ما در نقدشان می گفتیم به قداره کشی و قشون کشی علیه مطبوعات منتقد مشغولند. اما با برخوردی که با شما داشتند نشان داند که عملا نیز اهل چماق کشی و قداره کشی علیه شخصیت هایی هستند که 30 سال در راس ارکان اجرایی و قانونی همین نظام بوده اند و تاب نقد شنیدن از چنین شخصیت هایی را نیز ندارند. خانم مفیدی در ادامه اظهارات اش ضمن اشاره به برخورد اهانت آمیزی که با آقای بهشتی نیز شده،  بر این نکته تاکید کرد ما به عنوان روزنامه نگار از رخ دادن چنین برخوردهایی و چنین اتفاقاتی علیه هر کسی متاسفیم و رفتار با شما را به شدت نکوهش می کنیم.

عباس عبدی روزنامه نگار و تحلیل گر سیاسی نیز اظهار داشت که: پسوند«گاه» یک پسوند مکانی است همانند «چراگاه» ونمایشگاه نیز یعنی محل نمایش. از آن جا که من به شخصه به چنین نمایش هایی خیلی علاقه مند نیستم خیلی در چنین مکانی حضور پیدا نمی کنم. اما برخورد پیش آمده و رفتاری که این افراد با شما داشته اند به قول آیت الله بیات نشان از آن است که روش و منش شما در سایست هایی که در پیش گرفته اید راه درستی است و هدف درستی را نشانه گرفته اید. این گونه برخورد ها نشان از اوج عصبانیت و دست و پا بسته شدن آن ها توسط شما و اقدامات به جای شما بوده و ما خوشحالیم که خود شما نیز اظهار داشته اید که این مسیر را ادامه می دهید و حضور ما در این جا برای اظهار تاسف از چنین برخوردهایی است و نیز درخواست از شما که همین مسیر را ادامه بدهید .زیرا این راهی که در پیش گرفته اید حمایت همه جانبه ی مردم را برای شما به همراه آورده  امید فراوانی نیز در دل همین مردم ایجاد کرده است.


حسن اسدی از اعضای سازمان ادوار تحکیم وحدت و سخن گوی انجمن پی گیری بازداشت های خودسرانه نیز گفت امروز شما در جایگاه یک فعال حقوق بشری  در میان سیاست مداران ایرانی ، قرار گرفته اید. فعالیت های شما چه قبل از انتخابات ، چه زمانی که در کسوت ریاست مجلس بودید و چه اکنون که یکی از اصلی ترین فعالیت های تان را بر پیگیری  وضعیت زندانیان و بازداشتی ها  و نیز پی گیری مسئله ی مهمی همانند تجاوز ها و شکنجه های غیر انسانی که در زندان ها رخ می داد  شاید از عهده ی کم تر کسی بر می آمد و شما دست به این کار زدید، به شما چنین موقعیت ممتازی بخشیده است

یکی  دیگر از روزنامه نگاران خطاب  به مهدی کروبی گفت: معمولا سیاست مداران سعی دارند که مسایل را در پستو ها نگه دارند و روزنامه نگاران در تلا ش اند که مسایل پشت پرده را بر پیشخوان حوزه ی عمومی قرار دهند. امروز شما به عنوان سیاست مدار در قامت  رزونامه نگار عمل می کنید و مسایلی  را که بسیاری در تلاش اند تا در پستو های سیاست بماند شما بر پیشخوان افکار عمومی قرار داده اید.


شهاب الدین شیخی نیز ضمن اینکه تاکید کرد که تاکید و تکرار اظهار تاسف از برخوردی که با کروبی صورت گرفته بدون شک باعث ملال نیست و این دیدار برای همین صورت  گرفته، اظهار داشت که در هنگامه ی انتخابات احمد صدری در یادداشتی معتقد بوده که کروبی باید سوای برنامه های سیار دقیق و تیم قوی که در اطراف اش چیده است،باید به عنوان یک کاندیدای انتخاباتی به فکر برپا کردن شور و هنگامه برای نیرو بخشیدن به مردم و باور به برنامه های اش باشد. شیخی گفت به اعتقاد من نظر آقای صدر درست بوده است اما شیاد پیشنهاد و یادداشت ایشان دیگر دیر  بود و زمان انتخابات رسیده بود، اما باید بگویم که شما این شور و هنگامه را بعد از انتخابات در میان مردم ایران بر پا کردید. آن هم نه تنها با شعار و اعلام برنامه های زیبا ، بلکه با اقدامات واقعی و شیوه و منشی که تا به امروز از هیچ سیاست مداری در ایران و  در این دوره ی معاصر سراغ نداشته ایم و به قول دوستان شما امروز سیاست مداری هستید که به روش فعالان حقوق بشر وروزنامه نگارن فعالیت می کنید. شیخی ضمن تشکر از کروبی به خاطر انتشار بیانیه ی بی نظیر حقوق بشر و حقوق شهروندی توسط کروبی و تیم اش، اظهار داشت که ما در این مدت به خاطر حوداثی که در ایران روی داد سختی های زیادی کشیدیم اما باید بگویم  که از انی که شاهد تولد دوباره ی سیاست مدارانی از این جنس بودیم شادمانیم.خرسندیم که شاهد تولد و حضور سیاست هایی هستیم که در ناب ترین شکل انسانی آن به کنش سیاسی مشغولند.


   گروه  دیگری از روزنامه نگارن  در صحبت های شان ضمن اظهار تاسف از برخورد ناشایستی که با شیخ مهدی کروبی در نمایشگاه مطبوعات صورت گرفته ضمن تشکر و سپاس از اقدامات وی بار دیگر نیز وظیفه ی رسانه ای وی را یادآور شدند و در باره ی این که چند وقت پیش مهدی کروبی از راه اندازی کانالی تلویزیونی صحبت به میان آورده بود ، سوال پرسیدند. یکی دیگر از روزنامه نگاران گفت با این که همیشه شما نگران هزینه ای بوده اید که روزنامه نگاران و اصحاب رسانه  پرداخت می نمایند اکنون بدانید که گروه زیادی از روزنامه  نگاران و خبر نگاران حاضرند در چنین راهی شما را یاری کنند و هزینه ی آن را نیز بپردازند. این گروه از خبر نگاران حاضرند که به شما دست هم کاری بدهند تا جنبش سبز کانالی ماهواره ای  و مستقل داشته باشد تا شما و دیگر سران جنبش بتوانند  صدای شان را به مردم برسانند. یکی دیگر از روزنامه نگران از هوشمندی کروبی و میر حسین تشکر و قدردرانی کرد که گرچه قبل از انتخابات با یکدیگر رقابت می کردند اما در حوادث بعد از انتخابات با یکدیگر متحد شدند و اقدامات شان را هماهنگ پیش می برند و از کروبی خواست که به عنوان خواسته ی روزنامه نگاران هم چنان با یمر حسین و دیگر سران جنبش سبز متحد بمانند.

 مهدی کروبی سخنان اش را با تشکر از حضور روزنامه نگاران  در این دیدار آغاز کرد و اظهار داشت نمی توان گفت که خرسندم از برخوردی که با من شده زیرا این نوع برخوردها با هر انسانی شایسته نیست حتا راضی نیستم هیچ گاه چنین برخوردهایی با مخالفان افکار و اندیشه های عقاید ما بشود. اما از سویی  این برخورد سطح عصبانیت و شیوه ی رفتار آن ها را آشکار کرد.

وی تاکید کرد که پیش از هر چیز باید بگویم ، این که عده ای ادعا کرده اند و نوشته اند که به من گفته بودند که به نمایشگاه نروم چون ممکن است مشکلی برای من پیش بیاید، این کذب محض است. زیرا همان طور که گفتم من وقتی جایی می روم دلیل نمی دیدم که به کسی اطلاع بدهم و اصولا کسی خبر نداشت که من نمایشگاه می روم تنها به همین محافظان ام گفتم که می خواهم مثل روال سال های گذشته از نمایشگاه دیدن نمایم بنابراین نه قبل از آن و نه در نمایشگاه هیچ کس به من نگفته که به آن جا نروم ممکن است مشکلی پیش بیاید. اتفاقا به غرفه ی ارشاد هم رفتم و یکی از مسولان آن جا توضیحاتی در مورد نحوه ی برگزاری نمایشگاه امسال و تعداد شرکت کنندگان و غرفه هایی که اضافه شده و شرکت کندگان خارجی و داخلی و.. توضیح داد.

کروبی اظهار داشت که آن چه مایه تاسف من است نه  نفس این برخورد با شخص من بلکه تاسف آور رفتار و نوع برخوردی است که انی ها دارند به یک رویه تبدیل می کنند که البته امیدوارم چنین رویه ای طولانی نشود.

این کاندیدای معترض دور دهم انتخابات ریاست جمهوری در بخش دیگری از سخنان اش  اظهار داشت که چنین برخوردهایی نه تنها مرا ناراحت نمی کند بلکه نشانه ای این است که حوزه ی قدرت ما بسیار افزون تر شده و فشار بر حوزه ی کوچک قدرت آن ها  افزایش پیدا کرده است. از سوی دیگر نشانه ی این است که آن ها هیچ راه خروجی از فشاری که جنبش مردمی بر آن ها آورده است ندارند و این گونه رفتار های بخشی از ناتوانی آن ها را نشان می دهد.

 رییس مجلس سابق ایران در مرود برخوردهای نا صوابی که با رزونامه نگاران می شود بیشتر از برخوردهایی که با خود وی می شود اظهار تاسف کرد. وی گفت در تمام سال هایی که مسولیتی داشته ام  و یا نداشته ام اصلی ترین مسئله ای که بر آن پای فشرده ام این بوده که روزنامه های را توقیف نکنید. زیرا اصحاب رزونامه افرادی هستند که به اندیشیدن مشغولند کارشان نوشتن  اندیشه های و افکارشان است روزنامه نگار که نمی تواند وقتی روزنامه شا تعطیل شد به مارخانه ی دیگری برود و یا در شرکت دیگری استخدام شود. ویدر همین بخش از صحبت های اش از وضعیت احمد زیدآبادی  اظهار نگرانی کرد و یادآور شد که سردبیر جوان روزنامه ی خودش در زندان به سر می برد.

کروبی در  مورد وحدت سران جنبش که یکی از پرسش های روزنامه نگاران بود اظهار داشت نگران این موضع نباشید ما همگی با یکدیگر هماهنگ هستیم و با هم متحد هستیم امروز صبح هم با آقای موسوی دیدار داشتیم و ایشان زحمت کشیده  بودند به این جا آمده بودند با دیگر دوستان نیز در تماسیم و مطمئن باشید تا احقاق حقوق ملت از پای نمی نشینیم.
وی در بخش دیگری از سخنان اش یاد آور شد که این  اولین برخورد از این دست نیست که با وی در این مدت شده است و بیان کرد که در این مدت این شومین بار است که عده ای چنین برخوردهایی را با وی می کنند. اولین بار  را در یک مجلس سنتی روضه ذکر کرد که وی نیز در آ« شرکت کرده بود که ظاهرا در اواخر برنامه روضه خوانی عده ای خواسته اند به وی معترض شوند که در آن جا نیز بخش اعظم مردم به طرفداران دولت احمدی نژاد اجازهی چنین برخوردی را نداده اند. بار دوم را در قم و در حرم حضرت معصومه ذکر کرد که می گفت چند نفر قصد جسارت و بی ادبی داشتند که من بعد از حرف های شان به آن ها گفتم شما فقط دقت کنید تعداد تان چند نفر است بین این مردم. آخر شما که تعدادتان این قدر محدود است بر چه مبنایی دست به این کارهای می زنید و رو به شخصی که داد و هوار راه انداخته بود گفتم ببین تو تنها خودت هستی و او  در جواب گفت که نه ما 3 نفر هستیم!
شیخ اصلاحات در مرود راه اندازی کانال ماهواره ای نیز گفت هنوز هم در فکرش هستیم اما شرایط و امکانات مالی اجازه نمی دهد وی به جمع روزنامه نگاران گفت  صادقانه بگویم از ا« جا که دو انتخابات را پشت سر گذاشته ام و از آن جا که هیچ منبع مالی غیر از خودم نداشته ام حقیقتا در بدترین شرایط مالی هستیم. اما باز هم به فکرش هستیم.

مهدی کروبی در پایان صحبت هایش با تبریک فرا رسیدن میلاد امام هشتم شیعیان و فرا رسیدن 13 آبان تاکید  کرد و اظهار داشت مطمئن باشید اوضاع در جبهه ی مردم و ما  قوی تر است.آن ها درون خودشان بسیار حلقه شان کوچک و تنگ تر شده است. اختلافات درونی خودشان نیز بسیار بالاگرفته است ، حتا آن گروهی نیز که به ظاهر موافق اند در زمره ی مخالفان اند و موافقت های شان ظاهری است و روزی هب زودی این اختلاف ها آشکار می شود.





» ادامه مطلب

۱۳۸۸ آبان ۴, دوشنبه

شعار ما و چماق شما



منتشر شده در: روز
از روزهای انقلاب سال 1357 به فراخور کودکی ام، اندک تصویر هایی هنوز در حافظه ام مانده است. یکی از شعارهایی که آن زمان برای من حاوی تصویری خنده دار بود، شعاری بود که مردم روستاها که به تظاهرات های شهری پیوسته بودند سر می دادند. آن ها در حالی که چماق های شان را به دست گرفته بودند، می گفتند: "ئیمه‌ خه‌ ڵکی دێهاتین.... بۆ تێ هه‌ ڵدانی شا هاتین... "؛ یعنی: "ما مردم روستا هستیم و برای اورندگی زدن به شاه آمده ایم". در تصویر سازی های ذهن شرور کودکانه ام ،  اوردنگی زدن به شاه با آن  همه کبکه و دبدبه اش  توسط مردمانی که خشمی فروخفته را در چماق های شان برمی افراشتند، بدون شک تصویر شادی بود.
آن روزها گذشت و ما بعد از انقلاب به مدرسه رفتیم و در آن زمان عده ای دیگر را می دیدم که این بار حکومتی بودند و با چوب و چماق و سر نیزه به برخی مکان ها حمله می کردند و در یک مورد که هرگز تصویرش از یادم نمی رود، کتاب فروشی محله مان را که کنار مسجد بود آتش زدند. این روند به بخشی از زندگی آن سال های ما بدل شد.
آن سال ها گذشت و ما دانشجو شدیم و سال های دانشجویی ما همراه بود با پیروزی دولت اصلاحات و جنبش اصلاح طلبی مردمی در ایران. در آن سال ها ی اولیه ی دولت خاتمی که وزارت کشور بر عهده ی عبدالله نوری بود حقیقتا دوره ای تاریخی را از نظر برگزاری تجمعات و راه پیمیابی ها و میتینگ های سیاسی به چشم دیدیم. اما هنوز طعم اش کام مان را شیرین نکرده بود که، باز عده ای چماق  و زنجیر به دست  راه را بر حرکت مدنی ما بستند. آنان که تنها از جسم شان و دست های شان بهره می گرفتند به سخنرانی ها و میز گردهایمان که همگی مربوط به حوزه ی ذهن و خرد آدم و نه مسایلی مربوط به قدرت جسمانی و دست های انسان بود، حمله می کردند و کتک مان می زدند و حتا تعدادی از ما را به ناکجاها برند. آن روزی که در پارک لاله یکی از همین آقایان با زنجیری دراز صورت دختری جوان را خونین کرد من آن جا بودم.
آن سال ها نیز گذشت و اکنون در اعتراض های بعد از اعلام نتایج انتخابات، شاهد خشونت گروه های وسیع تری از چماق به دست ها بودیم. گروه هایی که دیگر کوچکترین رحمی در کوبیدن چماق بر سر و صورت و دست و پا و کمر مردان و زنان  و پیران و جوانان و حتا پسرک 12 ساله ای در بهشت زهرا نداشتند و گاه مثل همین مورد آخر به مرگ وی منتهی می شد.
جمعه اول آبان ماه در نمایشگاه مطبوعات عده ای چماق به دست به مهدی کروبی یکی از رهبران  یا سران به معنای واقعی شجاع این جنبش مردمی حمله ور شده اند که بهانه ی این یادداشت شد.
آن مردمی که روزگاری با چوب و چماق می خواستند بساط یک حکومت جور و ستم را برچینند، در طول زمان چماق های شان را زمین گذاشتند و قلم  به دست گرفتند و به جای فحش، شعار دادند. اما این جنبش که حتا در آغاز حرکت اش با کمترین شعار و  در هفته ی اول این اعتراضات تنها با علامتی که با دست های شان به یکدیگر نشان می دادند، آغاز شد و سکوت بزرگترین فریادشان بود،  پاسخی جز چوب و چماق و باتوم  و گلوله نیافت. امروز هم جدی ترین  تغییری که مردم در حرکت شان داده اند، تبدیل همان سکوت به شعارهایی بسیار هوشمندانه و گاه بسیار حاضر جوابانه است. اکنون بزرگترین و خشونت بار ترین حرکت مردم ، قدم زدن در خیابان های شهر  و بر آوردن شعار است. اما کوچکترین خشونت گروه مقابل فرو آوردن چماق است بر سر این مردم. در این راه نه حرمت مرد می دانند و نه حرمت زن نه حرمت سن و سال می دانند و  نه حرمت روحانی و غیر روحانی.
آن چه برای من در همه ی این ماجرا ها و این سیر کوتاه تاریخی 30ساله قابل تامل است، تغییر رفتار مردمان ساده و صبور همان کوچه و خیابان، تغییر گفتمان فضای روشنفکری و فعالان سیاسی ما و روی آوردن به فضاهای ضد خشونت و عدم خشونت و اصرار بی پایان حاکمان و تابعان حاکمان به استفاده از همان چماق است. در زمانه ای که کشوری  مثل ایران با همه ی زیر ساخت های سنتی  و عرفی و حتا مذهبی، که مملو از خشونت است،  به فضاهای مدنی و گفتمانی مبارزاتی عاری از خشونت روی می آورد، حاکمان این جامعه هنوز بر سر چماق زور نشسته اند.
چماق شاید اولین وسیله ی دفاعی و یا تهاجمی انسان جنگلی و یا عشیرتی بوده است. زمانی که نه برای تسلط و نه برای دفاع از خود، قدرت این را نداشته که از توان ذهنی اش بهره بگیرد؛ اولین وسیله ای  که در نخستین نگاه به اطراف خود به وجود آن پی برده است. برداشتن چماق نشان از به کار بردن "زور وحشی" و ناشی از خوی مدنی نشده ی انسان است. شاید حتا مربوط به زمانی که انسان حرف زدن و گفت و گو با انسان را یاد نگرفته بود و هنوز ابزار زبان که بر گرفته از ساحت و ساخت تفکر است را به دست نیاورده بود. اما اگر چه شعار نیز خود بخشی از شعور حسی انسان است و مرحله ی تکامل یافته ای از تفکر در آن یافت نمی شود، باز باید گفت که شعار از آن جا که از ابزار زبان بهره می جوید و اتفاقی است که در زبان روی می دهد ناخواسته بخشی از تفکر را با خود  به همراه دارد. مانند شعار هایی که در این جنبش  شاهد آن بوده ایم، که سرشار از هوشمندی و ذکاوتی ستودنی است که همگان به آن اذعان دارند.
 آلوین تافلر  سیر حرکت انسان در طول تاریخ سلطه را به سه دوره ی کلان تقسیم بندی می کند. دوره ی بهره گیری از "زور"، دوره ی بهره گیری از "زر" و دوره ی بهره گیری از "خرد". حال اگر همین شرایط را با اغماض به شرایط جامعه ی ایران تطبیق بدهیم، تنها می توان گفت مردم این جامعه بعد از سی سال یاد گرفتند که از چماق و چوب به دست گرفتن در راه پیمیایی های شان به تجمع و راه پیمایی های چند ساعته ی سکوت برسند. اما حاکمان و مزدوران حاکمان همین جامعه هنوز نتوانسته اند به دوران حکومت مداری مبتنی بر خرد برسند و هنوز از ابزارهای اولین مرحله ی حکومت مداری مبتنی بر زورعریان، سود می جویند.
امروز ما مردمی هستیم که بزرگترین خشونت مان شعارهای مان است در مقابل حکومتی که کمترین خشونت اش چماق است. اما از آن جا که عصر عصر خرد است و روزگار چماق و چماق داری به سر رسیده است، سرمستانه می گوییم  ماییم و شعارهایمان و شمایید و چماق های تان.

انعکاس یافته در:کمیته ی گزارشگران حقوق بشر

» ادامه مطلب

۱۳۸۸ مهر ۲۵, شنبه

اعتراف

عاشق ات نبودم


تنها برای این که


خرمالو های حیاط همسایه مان را


برای ات بدزدم


دوست ات می داشتم
» ادامه مطلب

۱۳۸۸ مهر ۲۴, جمعه

سفر


خودم را در کوله پشتی ام می گذارم



سفر را به کفش هایم می دوزم


جاده جای دوری نیست.


می روم
» ادامه مطلب

۱۳۸۸ مهر ۱۷, جمعه

به نام فعالیت حقوق بشری، علیه حقوق بشر


شرح و تحلیل یک خبررسانی حقوق بشری



روز پنج شنبه مورخ 9/7/88خبرگزاری مجموعه فعالان حقوق بشر  در خبری با کد خبری6045 و در ساعت 14:45 دقیقه مدعی شده بود که کاوه کرمانشاهی در تاریخ 6مهرماه در منزلش بازداشت شده است.من خودم به شخصه بسیار از این خبر ناراحت شدم و حتا در فیس بوکم جمله ای از سر ناراحتی و بازداشت این  دوست نوشتم. که اتفاقا یکی از دوستان که این جمله ی من را خوانده بود، تماس گرفت و گفت :« ای بابا این کاوه مظفری بیچاره بازهم بازداشت شده؟ گفتم نه عزیز م کاوه ی کرمانشاهی بازداشت شده است او هم گفت کی و چه وقت بازداشت شده؟ گفتم: روز دوشنبه. گفت امکان ندارد من دیشب با کاوه حرف زده ام اتفاقا مسافرت است و به اینترنت و موبایل دسترسی ندارد به همین خاطر،کاری را از من خواست که برایش انجام بدهم. در کمال نا باوری با خانواده ی کاوه تماس گرفتم و با شخص مادرش حرف زدم که ایشان با خوشرویی و در کمال آرامش گفتند نه کاوه نه بازداشت شده و نه از سوی هیچ نهادی فرخوانده شده و دلیلی ندارد که بازداشت شود بلکه به مسافرت رفته و جایی هم که رفته موبایلش خط نمی دهد اما اگر کاری چیزی پیش بیاید از مخابرات یا هر جای دیگری تماس می گیرد و با ما در تماس است.
با خوشحالی از طریق سایت شان، ایمیلی به آن خبر گزاری ارسال کردم و با نام واقعی خودم شرح ماوقع را نوشتم و نوشتم اصلا کاوه در تاریخی که شما مدعی هستید در کرمانشاه نبوده و در مسافرت به سر می برده است.بنابراین امکان ندارد بازداشت شده باشد.
اما دیدم خبر را هنوز تکذیب نکرده اند. با تنی چند از دوستانم که می دانستم با افراد این مجموعه ارتباط دوستانه  ای دار ند تماس گرفتم و گفتم عزیزان اولا نگران نباشید ودوما به آن دوستان بگویید که خبر را تکذیب کنند و آن را از سایت بردارند. اما آن ها  در جواب با لحنی حاوی یک نوع اعمال قدرت گفته بودند همین است که هست و ما خبر را بر نمی داریم ما منبع موثق و معتبر داریم که کاوه هم اکنون در بازداشت به سر می برد. در ایمیل گروها ی دوستانه بارها و بارها از سوی همه ی دوستان  آشنایان ،خبربازداشت کاوه  تکذیب شد و همه از این گروه می خواستند دست از این رویه بردارند.
هم زمان سامان رسول پور روزنامه نگار کورد و هم کار سابق کاوه کرمانشاهی در سازمان دفاع از حقوق بشر کوردستان، در گویا نیوز خبر بازداشت کاوه را تکذیب کرد که بعد از این مصاحبه و تماس با دیگر سایت ها هم چون کمیته ی گزارشگران حقوق بشر ، ایران پرس اخبار روز و.. یا خبر را تکذیب کردند و یا خبر را از روی سایت شان بر داشتند

اما گروه مذکور که خود از ابتدا ازسفر کاوه مطلع بودند و از همین فرصت استفاده کرده بودند و به این گمان کاوه هیچ راهی برای تکذیب خبر ندارد هم چنان بر انتشار خبر و عدم تکذیب آن اصرار داشتند. بسیاری از دوستان از ما و دیگر دوستانی که امکان ارتباط با کاوه را داشتند خواستند که برای دست برداشتن این گروه بر نشر این خبر غیر اخلاقی که اولین نتیجه اش به خطر انداختن آزادی یک انسان و آخرین نتیجه اش حتا می تواند مرگ یک انسان باشد دست بردارند، به کاوه بگوییم که خودش یک ایمیل به مجموعه ارسال کند و خبر بازداشت اش را تکذیب کند تا قضیه ختم به خیر شود.
با هزار و یک بدبختی از طریق خانواده اش کاوه را در جایی که نه تلفن مستقیم دارد و نه دسترسی به ایمیل گیر آورده ایم و  گفتیم  که کاوه چنین ایمیلی را ارسال بنماید. کاوه ایمیلی به این شرح به گروه ارسال نمود وبرای اطمینان  نسخه ای از آن را برای من فورارد کرد :

Sent: Saturday, October 3, 2009 10:30:32 AM

Subject: 



به مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران

با سلام

از دیروز در تماسی که با خانواده و دوستان داشتم متوجه شدم که خبری مبنی بر بازداشت من توسط مجموعه فعالان حقوق بشر منتشر شده و امروز در کمال ناباوری پس از چند روز عدم دسترسی به اینترنت خبر مزبور را در سایت هرنا خواندم.
متاسفانه شنیدن این خبر از رسانه ها و تماس های مکرر در حالی که خود من در مسافرت هستم باعث نگرانی شدید خانواده ام شده است.
آنطور که من امروز در تماس با خانواده و دوستانم متوجه شدم از زمان انتشار این خبر بارها موضوع بازداشت من هم توسط خانواده و هم دوستان نزدیکم موکدا تکذیب شده اما بچه های مجموعه فعالان حقوق بشر همچنان بر درستی خبر تاکید کرده و سایت هرنا همچنان خبر مزبور را بدون انتشار تکذیبیه در صفحه اول خود دارد.
من می خواهم بدانم این خبر از طریق چه منبعی به دست مجموعه رسیده که اعتبار آن از خانواده و دوستان نزدیک من بیشتر است؟! آیا اصولا کوچکترین تحقیقی در مورد صحت این خبر قبل از انتشار از طرف مجموعه صورت گرفته است؟ چه دلیلی وجود دارد که با وجود  مکرر دوستان و خانواده سایت هرنا همچنان بر صحت خبر بازداشت من اصرار دارد و از انتشار تکذیبیه خودداری می کند؟!
آیا دوستان مجموعه به عواقب چنین خبرسازی هایی آگاه هستند و اینکه انتشار این خبر در چنین سطحی چه پیامدهایی می تواند داشته باشد؟
آن موقع توجیه و پاسخ دوستان مجموعه چه خواهد بود؟
من واقعا به اين اقدام معترض و از عواقب آن نگرانم.
امیدوارم پاسخ قانع کننده ای برای معرفی منبع خبر، انتشار بدون تحقیق آن و اصرار بر صحت آن با وجود تکذیبات صورت گرفته وجود داشته باشد.
هر چند هیچ پاسخی نمی تواند این  نگرانی را در این شرایط و با این سطح از انعکاس خبر از من دور کند.

کاوه قاسمی کرمانشاهی
-- 






اما با کمال تعجب یکی از اعضای محترم این سایت در کمال قدرت نمایی  که هرگز شایسته ی یک فعال حقوق بشر نیست، برای کاوه تعیین تکلیف می نماید که شما باید با شخص من تماس بگیرید و گرنه من هم چنان خبر را منتشر می نمایم. با بهانه ای این که آقای ابطحی وبلاگش را از زندان آپ کرده است مدعی می شود کاوه این ایمیل را از درون زندان نوشته است. عین آقای ابطحی!؟ جواب کاوه را این گونه داده اند.:

دوست عزیز با سلام
نظر به اینکه خبر بازداشت شخص کاوه کرمانشاهی برپایه مستنداتی دریافت و چند روزه پرحاشیه را تاکنون طی کرده
نظر به اینکه هیچ تکذیبی از سوی منبع موثقی تاکنون برخلاف ادعای شما صورت نگرفته و منابع ما از تحت فشار بودن خانواده شما حکایت می کند که در این صورت طبق تجربه عمل کرده ایم
نظر به اینکه ما این ایمیل را و نحوه تکذیب شما را منطقی نمی دانیم و نظر به اینکه در شرایطی قرار داریم که بازجوی آقای ابطحی یا اشخاص دیگری هم میتوانند به جای ایشان وبلاگ به روز کند
بنابراین چنانچه شما شخص کاوه کرمانشاهی هستید و اکنون و بدون مشکل آزاد هستید، منطقی است در هر کجای دنیا از ایران تا ترکیه تا آفریقا باشید تلفن در دسترس شما خواهد بود
بنابراین اگر تا روز دوشنبه امکان اینکه ما با شما تماس تلفنی بگیریم و از طریق صدا هویت شما را تائید کنیم فراهم نشود، مجدداً گزارشات دیگری از بازداشت کاوه کرمانشاهی را که آماده کرده ایم منتشر خواهیم نمود
بنابراین در انتظار شماره تماس شما هستیم
امیدوارم حساسیت های ما را نه به خاطر اعتبار یک خبر که به خاطر سلامت و امنیت خودتان درک کنید
با احترام .....

بعد از این ماجرا کاوه بسیار ناراحت می شود و این در حالی بود که خانواده کاوه و حتا خود کاوه هم نگران شده بود. تا جایی که که مادر  کاوه می گفت :«به خدا فرزندم من خودم هم به شک افتاده ام از دست این ها.. آخه این ها چی می خوان از پسر من» . کاوه می گفت مادرش با نگرانی پرسیده :«کاوه جان ترا به خدا مطمئنی حالت خوبه؟ سالمی نکنه اتفاق دیگری برایت افتاده و می خواهند این گونه من را برای خبرش آماده کنند».

بنابراین ما به عنوان دوستان کاوه، متن این ایمیل و جواب این آقا را برای روزنامه نگاران و خبر نگاران متعهد به امر خبر رسانی و حرفه ای ارسال نمودیم و حتا اعلام کردیم از این لحظه به بعد هیچ اهمیتی ندارد که چه خبری را منتشر می کنند. اما آن آقا تهدید کرده بود که اگر کاوه با آن ها حرف نزند خبرهای دیگری نیز از وضعیت زندانی بودن کاوه منتشر می کنم!؟

در هر صورت ظاهرا کاوه یک بار دیگر و  پری شب (یک شنبه شب) مجبور می شود که پای اینترنت برود و از طریق اینترنت با آقایان فعال حقوق بشر گفت و گو بنماید و از آن های می خواهد که لطفا برای رفع نگرانی مادرش نیز که شده خبر را «تکذیب» کنند و آن ها نیز قو ل می دهند که خبر را تکذیب کنند. فردا و در حالی که یک خبر گزاری حقوق بشری باید اولین کارش تکذیب چنین خبر اشتباهی باشد بعد از انتشار چندین م چند خبر دیگر، نزدیک های بعد از ظهر تیتری در گوشه ی  فرعی و سمت چپ سایت از خبر ها منتشر می شود با عنوان « اصلاحیه ی گزارش بازداشت کاوه کرمانشاه »، منتشر می نمایند.که این رفتار نیز غیر حرفه ای ترین رفتار ممکن در مقابل خبری بود که بسیاری از ابتدا گمان بر این می بردیم که ممکن است از روی سهو و یا اشتباه بوده باشد. اما وقتی به جای این که تکذیب خبری که در صفحه ی اول خبرگزاری منتشر شده، در همان صفحه و با  تیتر« تکذیب » خبر و نه «اصلاحیه» منتشر نمی شود، بلکه با عنوان اصلاحیه و در تیترهای غیر فرعی سمت چپ سایت منتشر می شود آن هم نه به عنوان تکذیبیه بلکه با عنوان اصلاحیه، پرده از چیزهای دیگری بر می دارد. «اصلاحیه ی خبر همان طور که بیشتر دوستان خبر نویس و روزنامه نگار می دانند به معنای تغییر در جزییات خبر منتشر شده می باشد نه به معنای تغییر محتوا و هدف و بارمعنایی خبر منتشر شده، اما تکذیبیه به معنای بی بنیان بودن اساس خبر است که در مورد این خبر بر آن ها ظاهرا محرز هم شده که خبر بی بنیان بوده است.
اما کار به این جا ختم نمی شود و یکی از گردانندگان این سناریو در وبلاگش شروع می کند به توهین و دروغ پردازی در باره ی اطلاعیه ی سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان و آن ها که خبر این سایت را تکذیب کرده اند متهم می کند به کلمات و عباراتی که به هیچ وجه در بیانیه مشاهده نمی شود.

حال من دیگر فعلا در این مجال به ابعاد درونی و دلیل اصلی این انتشار خبر و ماجراهایی که منتهی به این رفتار از این دوستان شد نمی پردازم و آن ها بماند برای بعد و فرض را بر این می گزاریم که به قول این دوستان ما یعنی مادر و خانواده ی کاوه، دوستان نزدیک کاوه، همکاران وی در ارگان ها و جنبش هایی که کاوه هم کار آن هاست بنا به ادعای آن ها برای همکاری با وزرات اطلاعات خبر بازداشت کاوه را تکذیب می کردیم. و این همه اصرارمان نیز از سر غرض ورزی و کینه توزی بوده اما سوال هایی که در تمام این چند روز از سوی همه ی خبرنگاران و سازمان های حقوق بشری و خانواده ی کاوه مطرح شده بی پاسخ مانده است اگر لطف کنید و بگویید به فرض این که همه ی فرمایشات شما درست اما چرا جواب این چند پرسش را نداده اید؟

اول: شما به عنوان کسانی که مدعی هستید خبرنگار هستید و به امر خطیر خبررسانی مشغولید که این گونه نیز هست بفرمایید هنگامی که خبر بازداشتی  به شما می رسد  منابعی که باید برای تایید این خبر به آن مراجعه نمایید چه منابعی است؟ آیا معتبر ترین منابع؛ خانواده، وکیل، همکاران، و نزدیک ترین دوستان وی نیستند؟ در این صورت کدام یک از این منابع معتبر خبر شما را تایید کرده بودند که نه تنها تایید نکرده،  بلکه همه ی این منابع به صورت کتبی و شفاهی خبر را تکذیب نیز کرده بودند.
.
دوم: به فرض محال که خبر شما درست بود. آیا شما که به عنوان فعال حقوق بشر فعالیت می نمایید این را جزو حقوق انسانی یک شهروند نمی دانید که حتا اگر بازداشت شده باشد  دوست نداشته باشد که خبرش منتشر شود و اگر خانواده ی وی مخالفت کنند هیچ کس حق ندارد خبری از آن ها منتشر نماید؟ مگر موارد این چنینی تا به حال کم داشته ایم. همین نزدیک ترین خبر در این گونه موارد خبر بازداشت تعدادی از اعضای دفتر تحکیم وحدت بود که گرچه تعداد آن ها بیش از اسامی اعلام شده بود اما تنها اسامی کسانی منتشر شد که خانواده و بستگان آن ها راضی به انتشار خبر بودند. نمونه ی دیگر مورد خانم رکسانا صابری بود که شخص بنده نزدیک به 4 ماه قبل از رسانه ای شدن خبر، از چنین بازداشتی خبر داشتم و قطعا بسیاری دیگر نیز چون من، اما آیا  کسی تا زمانی که خود آن ها خبر را منتشر نکردند اقدام به انتشار چنین اخباری نمودند؟ به راستی احترام به حوزه ی خصوصی و حقوق بشر به کدام معناست؟ نکته ی دیگر شما چگونه همان طور که در ایمل تان مرقوم نموده اید گزراش های آماده ای از بازداشت کسی که اصلا در بازداشت نیست آماده کرده اید و آقای کرمانشاهی را تهدید کرده اید که در صورتی که تماس نگیرد با شما آن ها را نیز منتشر می کنید؟ چگونه ممکن است گزارش از بازداشت کسی که در بازداشت نیست تهیه و آماده کرد؟ 

سوم:  چرا در هیچ کدام از این مراحل ادعایی که شما می گفتید منبع موثق خبری دارید هرگز  این منبع موثق را، اعلام نکردید؟ منبعی که به قول خود کاوه از شخص وی خانواده و نزدیک ترین دوستان اش موثق تر بوده از دید شما، کدام بود و اکنون چرا اعلام نمی کنید؟

چهارم:بعد از این که کاوه به شما ایمیل می زند و می گوید خبر بازداشت من کذب است چگونه و بر اساس کدام معیار   وی را تهدید و تحت فشار می گذارید که هرجا هستی باید با ما تماس بگیرید؟  و گرنه گزارش های دیگری که آماده کرده ایم از وضعیت بازداشت تو منتشر می کنیم؟خوب آن بنده خدا اگر امکان تماس داشت که کل این ماجراها پیش نمی آمد وانگهی شما که مطمئن بودید وی در زندان است چگونه هم زمان مدعی هم بودید که باید با شما تماس بگیرد؟ از سوی دیگر اصلا شاید کسی نخواهد با شما تماس بگیرد شما از کجا و طبق کدام مشروعیت انسانی، حقوقی، اخلاقی چنین حقی را به خود می دهید که  به شخصی با ابزار نگران کردن خانواده و دوستان اش و با انتشار خبرهای دروغین و بی منبع، وی را تحت فشار قرار دهید که باید با ما تماس بگیرید؟ مگر شما وزارت اطلاعات هستید که مردم را احضار می کنید؟و تهدید می کنید که در صورتی که با شخص من تماس نگیرید به همین رویه ادامه می دهیم؟ آیا این رفتار واقعا رفتاری مبتنی بر فعالیت های حقوق بشری است؟

پنجم: وقتی به  قول خودتان بر شما محرز شد که آقای کرمانشاهی بازداشت نشده است چرا همان گونه که خبر اصلی را در صفحه ی اول و با عکس کار کردید، تکذیبیه آن را نیز در همان صفحه و به عنوان خبر اصلی کار نکردید؟ این کار شما ، حتا اگر فرض را بر این بگذاریم که قصدی در کار نبوده،  بر دو امر دلالت دارد اولا شما قصد ندارید دست از خبر جعلی و یا اشتباه خود دست بردارید و دوما آزادی یک انسان به اندازه ی  زندانی بودن وی برای شما اهمیت ندارد

ششم: یک سوال ساده شما از کجا می دانید که  امکان دسترسی به سایت سازمان حقوق بشر کردستان  وجود داشته و آن ها دروغ می گویند؟ نکند شما امکان دسترسی دارید و از این رو با اطمینان کامل می نویسید که آن ها به دروغ ادعا کرده اند که دسترسی به سایت برای به روز کردن سایت نداشته اند.

در نهایت زمانی که  اگر شما واقعا و سهوا چنین خبری را منتشر کرده بودید چرا نه تنها تکذیب نکردید و هنگام تکذیب لااقل یک عذر خواهی کوچک از خانواده دوستان و کسانی که نگران سلامتی و آزادی کاوه بودند نکردید نه مگر بر اثر اشتباه شما این همه نگرانی به وجود آمده بود؟ آیا به جای توهین و هتک حرمت سازمانی که کاوه در آن مشغول به فعالیت است بهتر نبود یک عذرخواهی ساده می کردید ؟

 سخنی با دوستان روشنفکر،فعال حقوق بشر،روزنامه نگار و...
  
 این متن نه قصد رسوا کردن نه به قصد بنزین بر آتش ریختن و نه به هیچ قصد دیگری نوشته شده است. این نوشته تنها می خواهد بر سویه های آزادی انسان و نیز رفتار اخلاقی و حرفه ای همه ی ما درک کند. در این مدت شاهد بودم عده ای که البته روابط ویژه و دوستانه ای با برخی از افراد این گروه داشتند به جای این که همه ی تلاش شان در راستای شفاف کردن حقیقت ماجرا و جلو گیری از باب شدن چنین رویه ی اخلاقی باشد، به جای این که تمام تلاش شان را معطوف به فشار اخلاقی بر گروهی که مرتکب یک عمل شده اند که حتا اگر اشتباه هم بوده باشد از بار غیر اخلاقی بودن آن نمی کاهد، بکنند. با الفاظی ناشایست و بی پروا به من به ویژه که بیشترین تلاش را برای درج خبر واقعی و جلوگیری از بازی کردن با آزادی یک انسان به عمل می آوردم نسبت می دادند. که ما کینه توزیم و نفرت ورزیم و از این حرف ها..
دوست روشنفکر وفعال حقوق بشر من وقتی شهاب الدین شیخی یا هر گروه و سازمان و ارگانی  مرتکب رفتاری این چنین می شود، آن جا دیگر به نظر من نقطه ی انتخاب است، که ما «پز روشنفکری» را انتخاب کنیم بگوییم : ای بابا  حالا یک اتفاقی افتاده است نمی خواهد اینقدر شورش کنیم  یا واقعا «رفتار روشنفکرانه» و عمل روشنفکرانه و مبتنی بر حقوق بشر را انتخاب کنیم و با تمام توانی که داریم در برابر چنین رفتارهایی بایستیم. مگر حتما همیشه باید منتظر شویم که اتفاق بیافتد بعد آن موقع شروع کنیم به نوشتن یادداشت های پر از سوز و گداز لبریز از تئوری های اومانیستی؟
چگونه از کنار چنین خبری و چنین اقدامی به راحتی گذشتید؟ یعنی ما نمی دانیم در سرزمینی زندگی می کنیم که هزینه ی بازداشت یک انسان برای حاکمان اش تنها درج یک خبر است؟ و وقتی من و یا هر شخص و گروه دیگری این هزینه را به جای حاکمان متحمل می شوم آیا حتا به فرض این که حاکمیت چنین تصمیم را نیز نداشته ، این کار ما باعث نمی شود که دیگر از چنین کاری کوچک ترین ابایی نداشته باشد؟ همان طور که در بالا نیز گفتم نتیجه ی چنین رفتاری در کم ترین حالت  از بین بردن آزادی یک انسان است ودر بالاترین حالت  و بد بنیانیه ترین حالت حتا می تواند به مرگ یک انسان منجر شود. مگر نشده است که کسی به دست حاکمان بازداشت شود و در حین بازجویی به عمد یا  غیر عمد مثلا به خاطر پرت شدن از پله ای یا برخورد سر به جسم خطرناک و... به مرگ زندانی منجر شود؟ آیا اگر ما هزینه ی بازداشت کسی را برای حاکمیت پرداخت کنیم و حاکمیت هم اصلا از سر مشکوک شدن به قضیه فرد مورد نظر را بازداشت کند و چنین اتفاقی روی دهد آن موقع چه جوابی داریم؟ راستی ما با سکوت مان چه جوابی داریم؟ سکوت در برابر فاجعه  هم سنگ ارتکاب فاجعه و تایید  چنین رفتاری به بهانه های واهی دوری از تنش و تشنج ، از رفتار مرتکب شده به مراتب سهم ویران کننده تری دارد.
سوال این است که آیا ما به صورت بنیادی با چنین رفتاری  مخالف هستیم یا تنها زمانی که چنین رفتاری از سوی حاکمیت روی دهد مخالفیم. چگ.نه وقتی حاکمیت اقدام به انتشار اخبار جعلی و دوروغین می کند ، سینه چاک می کنیم و فریاد آزادی و اخلاق  رسانه ای سر می دهیم اما  اگر یکی از خود ما رفتاری بسیار شنیع تر از حاکمیت  مرتکب شود آن موقع به فکر اخلاق روادارنه و متسامحانه بیافتیم؟ 
تما اتفاقاتی که از سوی این دوستان روی داده بنا به آن چه در همین مقاله  مکتوب است نشان از پروژه ای از پیش تعریف شده دارد. یک نمونه اش ایمیل است که در پاسخ کاوه نوشته شده است. در این امیل فرد نویسنده  کاوه را تهدید کرده است که اگر با شخص من تماس نگیری «گزارش های دیگری از وضعیت بازداشت توو را آماده داریم  که به زودی آن ا را منتشر می کنیم». حال که کاوه اصلا بازداشت نبوده واقعا نباید بپرسیم که شما این گزارش های دیگر را از وضعیت کاوه چگونه تهیه کرده بودید؟ آیا این غیر از اعتراف به طرحی از پیش تعریف شده است؟ چگ.نه شما توانسته اید در مورد کسی که در بازداشت نیست و نبوده گرازش های دیگری و نه حتا یک گزارش،  آماده کنید و منتظر فرصت برای انتشار آن ها باشید؟
حقیقت ماجرا این است که سکوت در مقابل چنین رفتاری  یعنی اجازه دادن به باب شدن چنین رویه ای که از فردا هر سازمان و نهاد مثلا مدنی و حقوق بشری به خودش اجازه بدهد که شهروندان را تهدید نماید  که اگر با ما در تماس نباشی فلان خبر ها را در موردت منتشر می کنیم. فردا من می توانم ادعا کنم فلانی مورد تجاوز قرار گرفته  و تا زمانی که شخص من مطمئن نشوم خبر را تکذیب نمی کنم.
از سوی دیگر این رفتار و سکوت دیگر نهادهای حقوق بشری در مقابل آن باعث می شود جوی از بی اعتمادی و یاس و سر خوردگی نسبت به همه ی نهاد ها و سازمان های حقوق بشری پیش بیاید. فضای توام با شک و دودلی نسبت به انتشار هر خبری و انگیزه ی انتشار آن. به همین خاطر از دید من و به خاطر به وجود نیامدن چنین جو نامبارک و ناخجسته ای همه ی سازمان ها و نهادهای حقوق بشری و دیگر روزنامه نگاران و فعالان عزیز این عرصه، در یک بیانیه ی مشترک از چنین اقدامی نه تنها تبری جویند بلکه آن را تقبیح کنند. تقبیح اقدام به انتشار خبر بدون منبع بدون اجازه ی خانواده ی شخص و خود شخص، اصرار و توهین نسبت به کسانی که بر خلاف آن ها در فکر شفاف سازی و تلاش برای عدم آسیب رسانی  به حوزه ی خصوصی افراد و شهروندان  نه تنها شعله ی آتش آفروختن نیست بلکه نشان از تعهد به کنشی است که سال ها از سوی ما سر می زند. تعهد به اخلاق حرفه ای و اهمیت به حوزه ی خصوصی و آزادی های شهروندان. گمان می کنم تنها در این صورت است که می توان اعتبار و حیثیت را به فعالیت دیگر سازمان ها برگرداند. بعد از انی ماجرا من حق دارم به خبرهای دگر منتشر شده از سوی دیگر سازمان های و کمیته ها و نهاددها شک کنم و آن موقع همه باید ادعا کنیم تا صدای شخص را از درون یا بیرون زندان نشنویم ، صحت و یا عدم صحت خبر را قبول نداریم. این اتفاق نیز یعنی بی اعتبار شدن  روز به روز فعالیت های خبر رسانی و اطلاع رسانی غیر دولتی که امروز تنها منبع  و امید ما است.


پی نوشت: ایمیل ها و نشانی ها برای رعایت حریم شخصی افراد در این مقاله گنجانده نشده است.


» ادامه مطلب

۱۳۸۸ مهر ۱۳, دوشنبه

دادستان مانع اجرای حکم آزادی احمد زید آبادی ودیگر زندانیان سیاسی شد.

دیروز و بنا به خبر خبرگزاری ایرنا قرار بود حدود 20 نفر از زندانیان سیاسی حوادث مربوط به انتخابات 22خرداد آزاد شوند. از سوی دیگر بنا به خبری که برای اولین بار در این وبلاگ منتشر شد و برگرفته از گفت و گو با وکلای دکتر احمد زیدآبادی بود، بازپرس پرونده برای آقای زید آبادی قرار وثیقه به مبلغ250 میلیون تومان صادر کرده بود. این خبر به تایید همسر آقای زید ابادی نیز رسید و قرار بر این بود که با تامین وثیقه دکتر زید آبادی آزاد شود. اما امروز وقتی وکلا و خانواده ی آقای زید آبادی به دادگاه مراجعه می کنند. با دستوری رو برو می شوند که «دادستان» در آن دستور داده «هیچ زندانی» نباید آزاد شود.


بنا به گفته ی وکلای پرونده این اقدام دادستانی یک اقدام غیر قانونی و بر خلاف مواد مصرح قانونی است. زمانی که برای پرونده ای قرار وثیقه صادر می شود و دادگاه نی ز وثیقه و قرار را می پذیرد دیگر هیچ مقام قضایی حق ندارد مانع آزادی زندانی شود. اما روند و رویه های غیر قانونی متاسفانه از سوی دادستان مانع از این شده که در این یکی دوروز شاهد آزادی زندانیان سیاسی نام برده شده باشیم. در حالی که از دیروز و با انتشار این خبر موج از شادی و خوشحالی بین خانواده و دوستان و آشنایان و حتا مردم عادی برای آزادی این افراد به موج آمده بود، امروز و با این اقدام غیر قانونی ظاهرا موج نگرانی ها باید ادامه پیدا کند.


» ادامه مطلب

۱۳۸۸ مهر ۱۲, یکشنبه

احمد زید آبادی و عبدالله مومنی به زودی آزاد می شوند


احمد زید آبادی دبیر کل سازمان ادوار تحکیم وحدت و عبدالله مومنی سخنگوی این سازمان به زودی آزاد می شوند. خبرگزاری ایرنا در خبری که امروز صبح منتشر کرده است گزارش داده که به زودی تعدادی از بازداشت شده گان حوادث اخیر آزاد می شوند به گزارش ايرنا به نقل از يک منبع آگاه قضايي حدود 20 نفر از متهمان حوادث اخير که بازجويي و تحقيقات از آنان به پايان رسيده با اخذ وثيقه‌هاي متناسب با عناوين اتهامي‌شان به زودي آزاد مي‌شوند. بنابراين گزارش عطريانفر، ابطحي، کيان تاجبخش، شهاب طباطبايي، سعيد شريعتي و عبدالله مومني از جمله چهره‌هاي شناخته شده در اين جمع هستند.


از سوی دیگر در تماسی که شخص من با یکی از وکلای آقای احمد زید آبادی داشتم. قرار وثیقه ی ایشان به مبلغ 250 میلیون تومان از سو ی قاضی پرونده پذیرفته شده است. قرار است امروز خانواده ی زید آبادی برای تامین این وثیقه و یا پایین آوردن مبلغ آن به دادگاه مراجعه نمایند. در هر صورت با تامین این وثیقه احمد زید آبادی نیز به زودی آزاد می شود.




» ادامه مطلب