۱۳۸۷ دی ۲۳, دوشنبه

لغو امتیاز نشریه ای که تازه از توقیف در آمده بود


 


همین دیروز باهم حرف زدیم سردبیر محترم روژهه لات را می گویم. چند بار لطف فرموده بودند و از من مطلبی خواسته بودند هر بار به دلیل نا هماهنگی و گاه دیر رساندن مطلب من و گاه هر دلیل دیگر در این چند شماره میسر نشد. برای این شماره به بهانه ی«راه اندازی کانال۶تلویزیون رسمی ترکیه به زبان کوردی»مطلبی نوشته بودم.طبق معمول بعد از چاپ نشریه به دست آن ها رسیده بود هم از دیر رساندن گله می کردند و هم این که به من گفت که زیاد تند رفته ای.


راستش تحت هیچ شرایطی من قبول نداشتم که تند رفته ام.اما ایشان به هر حال ملاحظات یک نشریه را برای حفظ حداقلی آن در این زمانه تاختن به روزنامه و روزنامه نگار داشت وبرای من دغدغه شان قابل احترام. به شوخی به من گفت تو همیشه این طور می نویسی یا می خواهی نشریه ی مارا به توقیف بدهی؟ گفتم راستش من استاندارد نوشتن ام همین حداقل اش است..گفت برای همین سر چندین نشریه را به باد داده ای..


راستش دلم می خواست بگویم جناب توفیقی عزیز نشریه ی شما در هر صورت توقیف خواهد شد. در هر صورتی در این شک نکن. پس همان بهتر که مطلب من را هم چاپ کنی البته آن بنده خدا کاری از دستش بر نمی  امد و مطلب من بعد از ارسال نشریه به چاپخانه به دستش رسیده بود. البته من دلم نیامد چون گفتم حتا ممکن است گفتنش خوش یمن نباشد. به هر حال قرار شد برای شماره ی بعد آن را کمی جرح و تعدیل کنم و بفرستم.


دیشب برای امتحان  یکی از درس های باقی مانده به اصفهان آمدم. امروز صبح وارد سایت کامپیوتر دانشگاه شدم. وارد اینترنت شدم. جی میلم را گشودم.محمد علی توفیقی ایمیل زده بود:


"با کمال تاسف خبر توقیف مجدد دو هفته نامه ی«روژهه لات» را به اطلاع می رسانم.


محمد علی توفیقی


سردبیر


به نظر شما آدم چه حالی باید داشته باشد.باید به این روزگار و این زمانه و این روزنامه نگاری چه گفت؟


نه حقيقتا چيزي نمي توانم بگويم. جز اين كه باز هم با عده‌اي از روزنامه نگاران هم‌كارمان يك سري همدردي تكراري بنماييم.كه آن‌هم مطمئن نيستم حوصله‌‌ي شنيدن آن را داشته باشند يانه؟ من مي‌گويم حالا براي تنفس دنبال زمين بگرد باور كه نمي كنيد. زميني براي نفس كشيدن ما نمانده اين حقيقت است.

1 comments:

الهام خضرایی منش گفت...

من ده سال قبل درآفتابگردان و بعد آفتاب امروز کار می کردم

هرد بسته شد
بعد مدت کوتاهی رفتم خرداد که آنهم...

ازدواج و بچه داری مرا از اشتغال باز داشت تا اینکه مدتی پیش تصمیم گرفتم دوباره مشغول شوم
برای زنان مطلب فرستادم بعد از دو هفته توقیف شد(البته هیچکدام به مطالب من ربطی نداشت)
خلاصه که از من با یک سال سابقه’ کا در روزنامه گرفته تا هر روزنامه نگار سابقه داری همه و همه این صابن به تنشان خورده ...بد هم خورده!

ارسال یک نظر