من پدرم رو خیلی دوست دارم. پدرم قلب نازنیناش بیمار بود. دوبار ایست قلبی را رد کرده بود. تشریف آورده بود تهران و با برادرم رفته بودیم دکتر.
لای گفتو گوها دکتر پرسید چند سالشونه.. من گفتم ۷۰ داداشم گفت ۷۵ من گفتم وا خوب هفتاد سالشونه دیگه..
برادرم خندید و تو چشمام نگاه کرد و گفت قربون دلت برم تو الان تقریبا ۵ سالی میشه همهاش می گی بابا ۷۰ سالشه......
شین-شین پسر کوچک باباش
0 comments:
ارسال یک نظر