۱۳۹۰ تیر ۳۰, پنجشنبه

کوردستان بدون مرز


کوردستان بدون مرز
پرسش‌هایی بی پاسخ در باب تجاوز همیشگی به سرزمینی به نام کوردستان


بسیاری از شاعران و نویسندگان کورد که رویای تشکیل سرزمینی به نام کوردستان را داشته‌اند  در گفته‌ها و شعرهای‌شان گاه اشاره کرده‌اند و یا نوشته‌اند که دوست دارند سرزمینی داشته باشند بدون مرز باشد ویا مرزهای‌اش از مرز پروانه‌ها باشد. رویا‌شان تنها سرزمین بون مرز خاورمیانه بوده است. اگر چه این یک رویای شاعرانه است و شاید از رنج و دردی که از ذات مرز کشیده‌اند برخاسته است اما نیک می‌دنیم که در دنیای سیاست و روابط بین‌الملل تقریبا امری محال است حتا در کشورهای عضو اتحادیه‌ی اروپا اگر چه پلیس و سگ و سیم خاردار برمرزها نیست. اما نقاط و خط کشی‌های مرزی با مجهز‌ترین سیستم‌های ماهواره‌ای کنترل و تعیین می‌شود.
اما آن‌چه از این مقدمه‌ی کوتاه منظورم بود پرداختن به دقیقا همین مسئله بود. یعنی کوردستان بدون مرز. وقتی به معادلات سیاسی و منطقه‌ای در مورد سرزمینی به نام کوردستان نگاه می‌کنیم بی اغراق متوجه می‌شویم که انگار واقعا این سرزمین حتا اگرچه در مرزهای سیاسی چهار دولت ملت واقع شده باشد و هر کدام از بخش‌های آن از نظر حقوقی متعلق به یکی از این کشورها باشد. اما وقتی قضیه به مسایلی می‌رسد که به کوردستان مربوط می‌شود حتا این کشورها قسمت‌هایی از کشور خودشان را که مربوط به کوردهاست انگار جزو سرزمین خودشان به حساب نمی‌آورند و یا جزو سرزمین کشور دیگری به حساب نمی‌آورند.
زیرا بارها  می‌بینیم که این کشورها به راحتی این حق را برای خود قایل هستند که وارد حدود سرزمینی یکدیگر بشوند و نسبت به کوردها هر عملیات نظامی که برای شان ممکن است، انجام بدهند. جالبی قضیه آن‌جاست که کشورهای صاحب مرز نیز خود را موظف به دفاع از حدود سرزمینی خود که مربوط به کوردستان است، نمی‌دانند.
این اتفاق از سوی عراق برای وارد شدن به مرزهای کشور ترکیه و ایران رخ داده است و از همه بارزتر ورود و تجاوز رسمی و گاه با برنامه و موافقت از سوی ترکیه  و جمهوری اسلامی ایران به خاک کوردستان عراق در این چند ساله رخ داده است.
 در واقع وقتی کشور ترکیه می‌خواهد به خاک کوردستان عراق تجاوز کند با این‌که این خاک از نظر جغرافیای سیاسی متعلق به  کشور عراق است، اما ترکیه در باور خود انگار نه انگار دارد وارد خاک یک کشور دیگر می‌شود. همین تصور از سوی جمهوری اسلامی نیز انگار وجود دارد. از سوی دیگر و جالب‌تر از همه خود کشور عراق است که انگار نه ‌انگار که این خاک و این سرزمین جزویی از خاک کشوری است که این همه جنایت و قتل و کشتار دسته جمعی و نسل کشی در آن رخ داده است تا مثلا این بخش از خاک کشور عراق نه جدا شود و نه حتا خودمختاری و فدارل باشد. اگر هم امروز حگومتی اقلیمی و فدرال بر آن حاکم است به یمن!!! حمله‌ی آمریکا به کشور عراق و قانون اساسی نوین آن است.
نکته‌ی جالب تر این‌که هر سه‌ی این کشورها و البته کشور چهارم سوریه نیز که سویه‌ی دیگری عربی این توافق‌هاست، باهم توافق‌ها و هم‌پیمانی‌های امنیتی بسیاری با یکدیگر دارند که با تمام وجود مانع هرگونه اقدام و سیاستی شوند که منجر به بخشیدن حقوق سیاسی ویژه‌ای به کوردها در هرکدام از کشور‌ها شود. هم‌چنین به شدت مدافع و مانع هرگونه بحث استقلال‌خواهی و یا تجزیه‌طلبی از سوی کوردها در مرزهای سرزمین یکدیگر هستند. یعنی محتوای این توافق‌های امنیتی قاعدتا تاکید بیش‌ از حد بر این است که خاک و سرزمین کوردستان تحت هر شرایطی قسمتی از خاک و سرزمین یکی از این چهار کشور است. اما زمان تجاوز و حمله و نسل کشی  و جنگ و جنگ افروزی که می‌رسد هیچ‌کدام انگار بر این بارو نیستند این همان سرزمینی است که آن همه اصرار دارند بخشی از حدود سرزمینی  یکی از این کشورها باشد و در واقع خودشان اولین نقض کنندگان همین حدود سرزمینی یکدیگر هستند که آن‌همه بر آن اصرار دارند.
حقیقت سیاسی آشکار ماجرا آن‌جاست که «تجاوز» و ورود به حدود سرزمینی و حتا هوایی هر کشوری در عرف و قوانین بین‌ المللی جرمی آشکار و نپذیرفتنی است. هیچ بهانه‌ای هم نمی‌تواند توجیهی بر «تجاوز» به خاک یک کشور دیگر باشد. بهانه‌ی حضور یک گروه  اپوزیسیون که به فعالیت مسلحانه علیه یکی از این دولت ملت‌ها می‌پردازد، بی بنیاد‌ترین بهانه‌ی ممکن است زیرا همین کشورها خودشان در همین زمان حاضر به ویژه کشور ایران و عراق پایگاه رسمی انواع و اقسام گروه‌های مسلح شناخته‌شده و ضد آمریکایی و ضد اسراییلی و حتا ضد یکدیگر هستند. به عنوان مثال آیا این حق برای کشوری چون اسراییل قایل هستیم که بهانه‌ی حضور  دفتر و پایگاه‌های رسیم گروه‌های لبنانی و فلسطینی، به خاک کشور ایران تجاوز کند؟ بدون شک نه و این بهانه هرگز بهانه‌ای پذیرفتنی نیست برای تجاوز رسمی به خاک یک کشور.
اما حقیقت پنهان ماجرا انگار این است که این کشورها هرگز کوردستان را بخشی از حدود سرزمینی  خودشان و یکدیگر نمی‌پندارند. چه اگر می‌پنداشتند چگونه امکان داشت بی‌پروا و بی محابا اقدام به تجاوز به  سرزمین دیگری بنمایند. چگونه امکان دارد بی پروا و بی محابا  کشورهای دیگر به خاک کشورشان تجاوز کنند و لام تا کام اعتراضی عملی ننمایند بلکه تنها به پَز‌های دیپلماتیک بسنده کنند.
داستان غمگین‌تر آن‌‌جاست که حتا مردمان این کشورها نیز با تمام ادعایی که در هم وطنی می‌کنند بسیار کم نسبت به کوردها احساس هم‌وطنی دارند. البته که در گفتمان رسمی و غالب چه از سوی دولت و چه از سوی ملت تقویت شده توسط همان دولت، این گناه نا هم‌وطنی همیشه برگردن کوردها بوده است و من نیز هرگز تمامیت این تقصیر را انکار نمی‌کنم. اما سوال این‌جاست اگر این بخش دیگر از ملت در این ملت-دولت های سیاسی، واقعا کوردها را هم وطن خود می‌دانند چرا احساس تجاوز به سرزمین خودشان نمی‌کنند. نه عرب‌های عراق احساس می‌کنند که آن بخش از خاک‌شان و مردم‌شان که مورد تجاوز قرار گرفته است، واقعا بخشی از سرزمین خودشان است و قسمتی از هم وطنان‌شان در حال کشته‌ شدن هستند، نه ترک‌ها هنگام ورود عراق به خاک ترکیه. یا به عنوان مثال ایرانی‌ها که در ریشه‌هایی از اندیشه‌های پان ایرانیستی که بسیار هم قدرت‌مند است در رسوبات فکری اکثریت روشنفکران و فعالان سیاسی‌اش، کوردها را اصیل‌ترین ایرانی ها در هرجای دنیا می‌پندارند. چگونه است که نه نسبت به تجاوز به خاک کوردها در سرزمین خودشان و نه نسبت به تجاوز به کوردها در هر سرزمین دیگری نه تنها اعتراضی ندارند بلکه گاه خوشحالی زیر پوستی‌شان را نیز با مطرح  کردن بهانه‌هایی چون مثلا فعالیت مسلحانه و عملیات ترویستی سعی در به آشوب کشاندن اصل قضیه تجاوز، نسل کشی، اعدام‌های بی رویه و هزار جنایت دیگر علیه کوردها ، دارند. اوج ماجرا آن‌جاست که گاه برخی از این مثلا تحلیل‌گرها می‌نویسند و یا می‌گویند آخر کوردها به « خاک ما تجاوز کرده اند»؟؟؟ این که چطور مردمی می‌توانند به خاک خودشان تجاوز کنند از آن سوال‌های بی پرسش است. تحت هر شرایطی یک حزب سیاسی حتا اگر فعالیت مسلحانه هم داشته باشد یک نیروی خارجی و یک کشور خارجی نیست که «تجاوز» کرده باشد. بلکه اگر واقعا حس هم وطنی وجود داشته باشد باید و غیر قابل انکار است که احساس کند که یکی از احزاب هم وطن‌اش اقدام به فعالیت مسلحانه کرده است نه این‌که تجاوز کرده است.
کوردها در تمام طول تاریخ مبارزات شان در هر چهار کشور به تعداد انگشتان دست نیز عملیات تروریستی نداشته‌اند حتا اگر قایل به چنین عنوانی باشیم. اما همین ایرانی‌ها و همین فعالان سیاسی حال حاضر به تعداد انگشتان دست‌شان نیز رسما علیه عملیات‌های تروریستی گروه‌های لبنانی و فلسطینی موضع نمی‌گیرند و بالاتر این‌که در کشورهای آزاد هم رسما عنوان می‌کنند در هیچ ت‍‍ظاهراتی علیه فلسطین شرکت نمی‌کنند.



مطلب را با یک طنز بسیار تلخ به پایان می برم. سال‌ها پیش لطیفه‌ای شنیدم که « یک کورد اقدام به هواپیمایی ربایی کرد وقتی موفق شد نمی‌دانست که هواپیما را کجا ببرد». تلخی این طنز را تنها یک کورد متوجه می شود و آن این است که  یعنی هیچ‌کجای این دنیا وجود ندارد که یک کورد اعتماد کند که حتا با قدرت هواپیما ربایی نیز می‌تواند قسمتی از حقوق‌اش را مسجل نماید. این داستان تلخ مردمانی است که نه وطنی دارند نه هم وطن هستند و نه مرزی دارند و نه کسی آن‌ها را جزو مرز‌های خودشان و هم وطنان خوشان به حساب می‌آورد.
کوردستان اگرچه سرزمین و یک واحد سیاسی مستقل نیست اما ظاهرا از زاویه‌ی عکس رویای شاعران واقعا سرزمین بدون مرزی است.
» ادامه مطلب

۱۳۹۰ تیر ۲۶, یکشنبه

تجاوز رسمی نیروهای نظامی ایران به خاک کوردستان عراق به بهانه‌ی جنگ رسمی با نیروهای نظامی پژاک


پس از درگیری‌های مختلف و پراکنده در این چند سال گذشته بین نیروهای شاخه‌ی نظامی حزب حیات آزاد کوردستان(پژاک) و نیروهای نظامی ایران که به تناوب یا در خاک ایران صورت می‌گرفت و یا در خاک کوردستان عراق، سرانجام   با ورود غیر قانونی و از نظر عرف بین‌‌الملل، تجاوز به خاک کشوری دیگر، از بامداد روز گذشته تا اخرین ساعات دیشب، جنگی  رسمی میان این نیروها در خاک کوردستان عراق آغاز شد.

بنا به گزارش‌های منتشر شده نیروهای نظامی ایران رسما به خاک کودرستان عراق تجاوز نظامی را آغاز کرده‌اند و  جنگی تمام عیار را با بهره گیری از تجهییزات سنگین نظامی هم‌چون توپ و تانک و هلی کوپتر، علیه این نیروها آغاز‌کرده‌اند.

با توجه به خبرهایی که سایت‌های خبری کوردی منتشر کرده‌انداین جنگ از بامداد روز گذشته یعنی ۱۶ جولای ، آغاز شده است و تا این لحظه بیش از ۲۰ کشته و نزدیک به ۴۰ زخمی برجای گذاشته است.

این سایت‌های خبری که سابقه‌ی موثقی در پوشش اخبار مربوط به حزب حیات آزاد کودرستان (پژاک) و نیز حزب کارگران کوردستان(پ، کا، کا) دارند، اعلام کرده‌اند که نیروهای  نظامی ایران از منظقه ی سردشت و  پیرانشهر وارد خاک کودرستان عراق شده‌اند.

به گزارش سایت خبری ««فرات نیوز» نیروهای نظامی ایران از منظقه‍‌ی پیرانشهر و سردشت وارد منطقه ی «دولا کوکی»  شده‌اند، که در  شرق مرزهای حکوکت اقلیم کوردستان عراق واقع شده است،
 از سوی دیگر سایت خبری « چتر نیوز» نیز در خبری مدعی شده است که در این جنگ که در بامداد روز ۱۶ حولای آغاز شده است  در منطقه‌ی دولاکوکی تا لحظه ی مخابره‌ی خبر ۲۰ نفر از نیروهای نظامی ایران جان خود را از دست داده‌اند و بیش از ۴۰ نفر زخمی شده‌اند. این سایت‌های خبری تا به این لحظه آماری از تلفات نظامی نیروهای پژاک هیچ آماری منتشر نکرده‌اند.

این در حالی است که خبرگزاری« پیامنیر» در هنی روز خبری را به نقل از دهدار یکی از روستا‌های مرزی کوردستان عراق منتشر کرده بود۷ مبنی بر این‌که نیروهای نظامی ایران ۷۲ ساعت به مردم  منطقه مهلت داده‌اند که منطقه را خالی از سکنه کنند و گرنه مسئولیت هر پیامدی با خود مردم خواهد بود.
اما در حالی که مردم کشاورز و دامدران محلی هنوز فرصت ۷۲ ساعته شان سر نیامده بود۷ با حمله‌ی نیروهای نظامی ایران مواجه شده‌اند و جنگ میان این نیروها و نیروهای  نظامی پژاک معروف به (ه.ر.ک) گرفته است.
لینک‌های خبری
:http://www.chatrpress.com/Detail.aspx?id=5228&LinkID=3
http://ku.firatnews.com/index.php?rupel=nuce&nuceID=16455
http://peyamner.com/details.aspx?l=3&id=240559
عکس: از سایت چتر نیوز
» ادامه مطلب

۱۳۹۰ تیر ۲۵, شنبه

دموکراسی و فدرالیسم


منتشر شده در:  رادیو زمانه  

فدرالیسم شکلی از اشکال حکومت است، نه ماهیت و محتوای آن. بنابراین باید بیش از هر چیز این نکته را مورد توجه قرار دهیم، که صرفا تغییر شکل حکومت متضمن ماهیت و آرمان مورد نظر ما نخواهد بود. همان‌طور که همه‌ی ما می‌دانیم هستند کشورهایی که در همین اروپا شکل حکومت‌شان «سلطنتی» است اما ماهیت مورد توافق عمومی و دموکراتیکی دارد. از سوی دیگر ما در ایران تجربه‌ی این را داریم که یک بار توسط خواست عمومی‌ای که نهایتا به انقلاب منجر شد، شکل حکومت را تغییر دادیم و شکل حکومت از پادشاهی به «جمهوری اسلامی»بدل شد، اما به دلیل ماهیت و محتوای غیر دموکراتیک‌رژیم تازه نتیجه آنی شد که می‌بینیم. به همین خاطر محتوای حکومت است که می‌تواند ماهیت انسانی تری به شکل آن بدهد.
 آن چه مورد پذیرش همگان است هماناماهیت و محتوایی دموکراتیک است. اما پیش از آن باید این نظام حکومتی که ظاهرا روی دموکراتیک بودن آن توافق داریم، برساخته شده توسط‌ میثاق مشترکی باشد که مورد توافق همگان و تصویب شده توسط آرای عمومی و نیز قابل تغییر درطول زمان، بسته به شرایط و مقتضیات، باشد، تا با استفاده از امکاناتی که در همان میثاق مشترک حقوقی و امکاناتی که در آن پیش‌بینی شده، به عمل سیاسی و شرایط حکمرانی و شهروندی بپردازیم. این میثاق مشترک را «قانون اساسی» هر کشوری می‌نامند. تنها زیستن در چنین اتمسفر حقوقی و قانونی را شیوه زیستن سیاسی دموکراتیک می‌نامیم. افزون بر این ظاهرا روی این امر توافق داریم که با توجه به کثیرالقوم و کثیرالمذهب بودن ایران و تنوع زبانی مردم آن، فدرالیسم شکلی است که برای محتوای مورد نظر یکی از پسندیده ترین اشکال است. مدل دموکراسی با این دو پیش فرض یعنی شکل فدرالی حکومت و نیز ماهیت دموکراتیک آن، من می‌خواهم در مورد «مدل دموکراسی» مورد نظر برای همین ساختاری که ظاهرا ما را به فکر کردن به فدرال بودن حکومت، واداشته است بپردازم. متاسفانه برداشت عمومی‌ای که نه تنها در میان توده‌ی مردم، بلکه حتا میان بسیاری از فعالان سیاسی و عرصه قلم نیز از دموکراسی وجود دارد، «دموکراسی اکثریت» است. چه بسا گفته می‌شود:همگی باید سعی کنیم دموکراسی بیاوریم؛ اصلا مگر بد است که همه چیز را به رای می‌گذاریم و خوب اکثریت مردم به هرچی رای دادند به همان عمل می‌کنیم. گوینده چنین سخنی این زحمت را به خود نمی‌دهد که دریابد اولا مدت‌هاست دموکراسی اکثریت در این مفهموم رنگ باخته است، بلکه دموکراسی حتا با همین تعریف هم زمانی دموکراسی است که تامین و تضمین کننده‌ی حقوق «اقلیت» باشد. هم‌چنین دموکراسی در طول تاریخ عرضه شدن مفهوم آن، مدل‌های بسیاری را تجربه کرده و مدل‌هایبیشتری نیز ازآن ارائه و تعریف و صورت‌بندی می‌شود. با این مقدمه به سراغ بحث اصلی یعنی مدل مورد نظر از دموکراسی، برای این شکل حکومت پیشنهادی می‌روم. دو مدل هرکدام ازنظام های دموکراتیک درون خویش باید پاسخگوی سه پرسش اساسی ومهم باشد:چه کسی ( یا کسانی) حکومت کند؟نظام حاکم مطیع بایدکدام یک از گروه های جامعه باشد؟و حاکمان باید مدافع سود و زیان کدام یک از گروه‌‌ها باشند؟ به این پرسش‌ها دو گونه پاسخ وجود دارد: گونه اول از آن کسانی است که در تعریف جوهر درونی سیستم دموکراسی، شاکله دموکراسی را همان دموکراسی اکثریت می‌پندارند و پای بر حقوق اکثریت می‌فشارند.این گروه در جواب پرسش نخست حق حاکمیت را برای آنانی مشروع می‌دانند که برندگان بیشترین آراء در انتخابات باشند،یعنی به نظر آنان قدرت می‌بایست در اختیار اکثریت قراربگیرد و آن گروهی که حق حاکمیت می‌یابد همان گروهی هستند که در انتخابات بیشترین آراء را کسب می‌کند.در پاسخ پرسش دوم نیز جریان اکثریت‌گرا بر این نظر است که حاکمان می‌بایست در راه منافع و خواسته های همان اکثریت شکل گرفته گام بر دارند. در جواب پرسش آخر نیز معتقدند که سیستم حاکم می‌بایست مدافع سود و زیان همان گروهی باشد که به آن‌ها رأی داده‌اند و باعث شده‌اند که این گروه بیشترین آراء را کسب نمایند.در این مدل پاسخ‌گویی به پرسش های مذکور، آنانیکه موفق به کسب اکثریت آراء نمی شوند یعنی همان های که اقلیت خوانده می‌شوند، تا انتخابات آتی نقش اپوزیسیون را می‌پذیرند و به روشی مستمر و همیشگی مراقب رفتار و کردار آن اکثریتی هستندکه حاکمند. این در یافت و بر داشت، ساده‌ترین و گسترده ترین و آشنا ترین برداشت از دموکراسی است که در ادبیات سیاسیآن را «مدل اکثریت»(majority model) می‌نامند. دومین شیوه‌ی پاسخگویی تأکیدبر توافق است:در این مدل پاسخ گویی به پرسش های بالا، در چندین سطح تفاوت های مهم و بزرگی نسبت به پاسخ‌های نوع اول وجود دارد.این مدل در پاسخ گویی به پرسش اول تأکید خود رابر این نکته می‌گذارد که دموکراسی نمی‌تواند تنها در سطح اکثریت و اقلیت باقی بماند. درست است که به دست آوردن اکثریت آراء برای نشان دادن نتیجه‌ی انتخابات مهم است، اما نشان دادن برنده به این معنا نیست که در پروسه حاکمیت اقلیت‌ها به حاشیه رانده شوند و تنها نقش اپوزیسیون برای آن‌ها در نظر گرفته شود. به همین دلیل در پاسخ گویی به پرسش نخست،تنها به حاکمیت اکثریت رضایت نمی‌دهند، بلکه به دنبال سهم اقلیت هم درتصمیم گیری و حاکمیت هستند. همین امر باعث می‌شود که در پاسخ گویی به پرسش دوم یک گام به جلوتر بر دارند و توجه به خواسته های اقلیت و اکثریت در یک زمان را، استراتژی رفتار دموکراسی خود بدانند. این بدان معناست که سیستم دموکراسی نباید تنها خواست‌های اکثریت را مورد توجه قرار دهد.در سطح سوم هم این مدل بر این باور است که تصمیم گیری‌هایی که شکل می‌گیرد باید در جهت سود و منافع بیشتر اقشار مردم باشد نه تنها برای آن‌هایی که رأی به این اکثریت داده اند. این مدل از دموکراسی را مدل توافق (consensus model) می‌نامند. مقایسه دو مدل هر دوی این مدل‌ها از روش انتخابات استفاده می‌کنند و در هر دوی این مدل‌ها هم وجود اکثریت شرطی اصلی و مهم برای ادامه‌ی فعالیت دموکراسی است.در انتخابات باید معلوم شود که هر کدام از گروه‌های قدرت چند درصد آراء را کسب کرده‌اند و مردم سهم بیشتر اعتمادشان را به کدام گروه بخشیده‌اند. تفاوت میان این دو گروه در این است که اولی با شکل گرفتن و مشخص شدن اکثریت پروسه دموکراسی را پایان می‌بخشد،اما در مدل دوم دموکراسی با شکل گرفتن و مشخص شدن اکثریت پایان نمی‌یابد. در مدل توافق برای آن که یک سیستم دموکراسی داشته باشیم تنها به این بسنده نمی‌کنندکه یکی از گروه های قدرت بیشترین آراء را کسب کند و تشکیل دولت بدهد وبه گروه‌های اقلیت نقش اپوزیسیون را بسپارند که نمی‌تواند در تصمیم گیری های سیاسی مشارکت داشته باشند. در مدل توافق، به دست آوردن اکثریت آراء شرط حداقل است برای تشکیل دادن دولت، اما شرط کافی برای آن نیست.اگر در مدل اولی تمامی قدرت را به اکثریتیکه برنده آراشده است می‌سپارند، در مدل دوم فضا و فرصت را برای سهیم شدن دیگر گروه‌‌ها و جناح‌ها در قدرت ایجاد می‌نمایند.اگر درمدل اولاقلیت را به بیرون دایره قدرت و تصمیم گیری سیاسی پرت می‌کنند،یعنی «دموکراسی منزوی‌کننده»، در مدل دوماقلیت‌ها را درحاکمیت شرکت می‌دهند. به این اعتبار این مدل، «دموکراسی مشارکت دهنده» است. اگر اولی مدل یک‌کاسه کردن و یک جانبه کردن تصمیم گیری سیاسی برای اکثریت است، دومی مدل تبادل آرای مداوم میان اکثریت و اقلیت‌ها است. اگر در اولی اقلیت‌ها زیر سایه اکثریت قرار می‌گیرند،در دومی همین اقلیت‌ها بخشی از قدرت را اعمال می‌کنند.رای اکثریت در مدل دوم تنها برای مشخص شدن گروهی است که قرار است کابینه را تشکیل بدهد.به گروهی که به اکثریت می‌رسد، این حق داده نشود که تمام ارزش‌های سیاسی و فرهنگی خود را بر دیگران حاکم نماید. مورد ایران آیا مدل «دموکراسی اکثریت» حتا با رعایت تمام جوانب باز هم برای کشوری چون ایران متصور است که ماهیتی دموکراتیک داشته باشد؟ برای پاسخ به این پرسش باید به موارد زیر دقت کرد که ملزومات اجرای دموکراسی اکثریت است.۱ـاین مدل بیشتر در کشور‌ها وسرزمین هایی حضورپیدا می‌کند که از نظرفرهنگی،جغرافیایی،گروهی،دینی وقومی اختلافات چندانی در میان آن‌ها دیده نمی شود.۲ـحضوراحزاب سیاسی‌ای‌که حزب سیاسی همه‌ی مناطق کشور باشند و میان همه‌ی گروه های مختلف قدرت سیاسی و در سراسر مملکت حضوری متناسب و مناسب داشته باشند.یعنی‌ احزاب به گونه‌ای نیستند که تنها در جهت منافع خواست و سود بخشی از یک سرزمین یا به نام گروهی قومی یا فرهنگی خاص و ویژه فعالیت نمایند.۳- میان احزاب بزرگ و اصلی سیاسی تفاوت آشکار و بارزی به چشم نمی خورد و احزاب بر سر مسائل عمومی و اصلی با هم همنوا و هم اندیشه‌اند.(به عنوان مثال کشورهایی هم‌چون ایالات متحده و انگلستان که اگر چه تنها دو حزب وجود ندارد در این کشور،اما می‌دانیم که در انگلستان، دو حزب کارگر و محافظه‌کارو در ایالات متحده، دو حزب جمهوری‌خواه و دموکرات احزاب اصلی و سراسری و با اعضا و طرفداران بی‌شمار در سراسر کشور هستند و اصولا انتخابات‌ها معمولا رقابت بین این دو حزب است)۴- میان قسمت های مختلف کشور تفاوت های بزرگ و همه جانبه وجود نداردو اگر تفاوتی هم هست اندک است،یعنی به این شکل نیست که بخشی از کشور بسیار عقب مانده یا فقیر و درمانده باشد و بخش یا بخش های دیگر آن توسعه یافته و ثروتمند باشد. اما اگر شرایطی را که بر شمردیم وجود نداشت، آنگاه چه باید کرد؟در جواب باید گفت که در نبود شرایط مذکورنباید به اجرای دموکراسی مدل اکثریت بیاندیشیم.در جامعه‌ای که سیستم دوحزبی(باشرایطی که برشمردیم)وجود نداشت، یعنی از نظر قومی،فرهنگی،دینی تفاوت های آشکاری در آن جامعه وجود داشت. به طور کلی اگر شرایط انگلستان را نداشتیم و شرایطی مثل کشور بلژیک را داشتیم چه باید کرد؟کدام یک از مدل های دموکراسی مورد نیاز ماست؟ ایران از نظر ترکیب قومی وفرهنگی و زبانی کاملاً متفاوت با کشورهای کمابیش متجانس غربی است و این تفاوت هم مربوط به امروز نیست،بلکه مربوط به سال هایی دور یعنی همان سال های شکل گیری کشور ایران است و سال‌های زیادی هم هستکه(این تفاوت ها) در شکل جنبش‌های سیاسی برجسته شده‌اند. در یک کلام ایران شبیه بریتانیا و ایالات متحده‌ی آمریکا نیست،بلکه کشوری است که چندین حزب و گروه در آن وجود دارد و احزاب آن هم اکثراً متأثر از پارامترهایی چون ملیت، مذهب ویا فرهنگ و زبان شکل گرفته اند.نه مفهوم شهروندی،بلکه تاریخی دور ودراز از نابرابری،استثمارو تبعیض،نه تعامل همگان به صورتی برابر، بلکه زخم‌خوردگی‌های تاریخی به جهت خاستگاه‌های متفاوت زبانی و وقومی و مذهبی و سیاسی، برای ما تعیین‌کننده است. با نظر به این موضوع باید چه چاره‌ای برای دستیابی به دموکراسی بیندیشیم؟ نباید به سمت مدلی برویم که همه‌ی قدرت را به اکثریت می‌بخشد.در ایران نباید همه قدرت را به «اکثریت» بسپاریم و گروهی را که در انتخابات اکثریت آراءرا کسب نکرد، دردایره‌اپوزیسیون قرار دهیم. موازنه‌ی اکثریت و اقلیت در ایران موازنه‌ای است که سر شار از گره‌های(ناگشودنی) و نا همخوانی‌های سیاسیاست.مسئله‌ی اکثریت و اقلیت در ایران مسئله‌ای عددی (ریاضی)نیست،بلکه مسئله ای سیاسی و بزرگ است که نیاز به چاره‌جویی واقعی دارد. ترکیب قومی مذهبی و فرهنگی ایران به گونه ای است که برخی از گروه های قدرت همیشه امکان به دست آوردن اکثریت را دارا هستند و گروهی هم همیشه در معرض قرار گرفتن ابدی در اقلیت می‌باشند. گروهی همیشه در صدر قدرت می‌ماند و گروهی همیشه در اپوزیسیون.از این روست که دست کشیدن ازمدل دموکراسی اکثریت گام اولی استکه لزوم بر داشتن آن در این سرزمین الزامی است. گام دوم هم مشتمل بر یافتن شکلی ممکن برای اجرای آن مدلی از دموکراسی است که «دموکراسی توافقی»نامیده می‌شود. این مدل از دموکراسی که در برخی روش‌های اجرایی آن یا با کمی تفاوت‌ها، «دموکراسی انجمنی» نیز نامیده می‌شود. روشی است که ابتدا در قانون اساسی سهم گروه‌های قومی، ملیتی، مذهبی، جنسیتی و سیاسی ویژه در ساختار قدرت مشخص می‌شود، هم سهم آن‌ها از کابینه و هم سهم‌شان از پارلمان. باید در نظر داشت که کشوری هم‌چون ایران بدون در نظر گرفتن چنین تفاوت‌های عمیقی، هرگز نمی‌تواند حتا با تغییر شکل حکومت از سیستم سانترال به سیستم فدرال تغییرچندانی کند، زیرا هر سیستم فدرالی یک حکومت مرکزی،یک قانون اساسی مشترک و یک پارلمان مرکزی را نیز دارد که مسائل کلان و ملی را باید مدیریت کند. اگر سهم چنین گرو‌ه‌هایی در قدرت نادیده گرفته شود درواقع ما به سمت فدرالیسم حرکت نکرده‌ایم. باید در نظر داشت که در اروپا نیز و در کشوری چون ایرلند به دلیل این‌که «کاتولیک»ها هرگز به اکثریت نمی‌رسیدند نهایتا که همه‌ی راه‌ها بر آن‌ها برای مشارکت وسیهم بودن در سرنوشت‌شان بر آن‌ها بسته شد مجبور به مبارزه‌ی مسلحانه شدند و بعد از سال‌ها توافق در سال ۱۹۹۸ توافق کردند که قدرت بین آن‌ها تقسیم شود. نباید از یاد برد و بایدیاد آوری کرد که در کشوری چون هندوستان مسلمان‌ها هرگز به اکثریت نمی‌رسند، همانطور که فرانسوی‌زبان‌ها در بلژیک و کردها در ایران.آینده روشن برای ایران مبتنی بر دموکراسیاست. کسانی که روش های غیر دموکراتیک یا گاه ضد دمو کراتیک را تبلیغ می‌کنند و خواهان آنند که اندیشه‌ی سیاسی مدرن و مدل های دموکراسی را با اندیشه های سنتی و خرافی تعویض کنند،این سرزمین را از یک فاجعه و تاریکی به فاجعه و تاریکی وسیاهی دیگری سوق می‌دهند


.توضیح نویسنده:باید متذکر شوم که این مقاله در شرایطی نوشته شده که هیچ دسترسی به منابعی که مدت‌ها از آن‌ها استفاده کرده بودم نداشتم.بنابراین، برای نوشتن این مقاله از کتاب‌ «مدل‌های دموکراسی» نوشته‌ی«دیوید هیل» و نیز مقاله‌ای از آقای«دکتر مریوان، وریا، قانع» نویسنده و جامعه شناس کُرد بیشترین بهره گرفته شده است.

این متن ابتدا به صورت یک یادداشت کوتاه در حد یک سخنرانی غیر مستقیم در کنفرانس «آینده ایران، حکومت غیر متمرکز، فدرالیسم ... ؟» که توسط «انجمن پژوهشگران ایران» برگزار گردید، ارائه شد و اکنون به صورت کامل‌تر به عنوان مقاله، ارائه می‌شود.
» ادامه مطلب