۱۳۹۵ آذر ۲۱, یکشنبه

زەوی بێ تاقەتیەکی گردە - زمین یک دلتنگی گرد است - شعر و صدای شهاب‌الدین شیخی

...
» ادامه مطلب

۱۳۹۵ آبان ۲۴, دوشنبه

احساس تنها بودگی و بیماری توتالیتاریسم اجتماعی

تا زمانی که فکر می‌کنیم،« تنها» رنج دیده‌ی جهان ما هستیم. تا زمانی که فکر می‌کنیم، « تنها» مورد ظلم قرار گرفته‌ی جهان ما هستیم. تازمانی که فکر می‌کنیم « تنها» راه مبارزه دانایی همان است که نزد ماست. تا زمانی که فکر می‌کنیم «تنها» معشوق، جهان و یا تنها عاشق جهان ما هستیم و تا زمانی که فکر می‌کنیم « تنها» کسی که در عشق و رفاقت و دوستی مورد...
» ادامه مطلب

۱۳۹۵ مهر ۱۹, دوشنبه

شهاب نام به رویا رفتگان بی آواز

شهاب نام خوبی است. این را به رویا رفتگان دور بی آواز می‌دانند. راستش گاهی چنان تعصبی روی این « نام» دارم که گاه با بی رحمی شاید، گمان می‌کنم که برخی، شایسته نبود که نامشان « شهاب» باشد. یا می‌گویم کاش نام دیگری داشت آسوده‌تر بود این آدم. از دید من آدمی مسئول تمامی هویت خویش است. حتا هویتی که به اجبار به وی داده شده است. اجبار اتفاق که پدران و مادران ما گاه نامی را برای ما انتخاب کرده‌اند. برای همین معتقد به عوض کردن اسم توسط...
» ادامه مطلب

۱۳۹۵ مهر ۱۹, دوشنبه

لذت‌های کوچک حواشی پنهان و دلچسپ زندگی

لذت بعضى مسائل، به حواشى پنهان و دلچسپ آن است. اگر چه به گفته ى مولانا مقصود از كاشت گندم كاه نيست، اما گندم كه كاشتى، كاه نيز به دست مى آيد. اما با اين همه باز برخى مسائل حواشى دلچسپ آن است كه شيرينش مى كند. براى همگان لذت دانشگاه در آن دوستى ها، بحث هاى حياط و كريدورها و بعد كلاس ها و فعاليت هاى سياسى و صنفى و اعتراض ها و سوتى هاي خودمان و اساتيد و همكلاسى هايمان و.. از خود اصل فعاليت درس خواندن كه كلى هم پُز رشته و مدركمان...
» ادامه مطلب

۱۳۹۵ شهریور ۱۵, دوشنبه

مفهوم حقیقی مرگ

از مدرسه فرار کردن راحت‌ترین کار ممکن بود. اما اصلی‌ترین فرار من منجر به دیدن جنازه‌ای شد که اولین تصویر من از مفهوم مرگ بود. توی مدرسه خبر پیچید که «پیدایش کردند»...« ظاهرا قراره توی مسجد بشورندش»....زنگ تفریح بود و فکر کنم معلم‌مان اسمش خانم راستی بود. از مدرسه فرار کردم. من بهترین فرار کننده از مدرسه بودم وقتی که همیشه شاگرد اول مدرسه و گاهی شاگرد اول شهرمان بودم. نمی‌دانم یادم نیست قطعا شعور آن‌چنانی هم نداشته‌ام که چیزی...
» ادامه مطلب