۱۳۸۸ آذر ۲۸, شنبه

چرا روسری به سر کردیم/ پاسخی به مطلب دکتر فاطمه ی صادقی









شهاب الدین شیخی
shahabaddins@gmail.com




آغاز ماجرا؛
مجید توکلی یکی از هزاران دانشجوی مبارز ایرانی است، که به خاطر فعالیت ها شجاعانه اش، حتا به اعتراف رسانه هایی که به خیال خود در فکر تحقیر وی بودند، به عنوان یکی از نمادهای مقاومت جنبش دانشجویی شناخته می شود. مجید در روز 16 آذر1388 پس از سخنرانی شجاعانه وغرا و بدون سانسوری در تجمع دانشجویان دانشگاه امیر کبیر ، بازداشت می شود. رسانه های مشهور(حالا دلیل شهرتشان بماند)، فارس نیوز و رجا نیوز خبر از بازداشت وی با لباس زنانه می دهند، اما به فاصله ای طولانی از انتشار خبر، عکس های وی را با لباس زنانه منتشر می کنند.
این اتفاق باعث می شود، که ابتدا به دلیل مشکوک بودن ذاتی خبرهای این دو رسانه، همه به اصل خبر شک کنند و دلایلی منطقی هم برای این شک وجود دارد. اول این که تقریبا بیش از چند ماه است که نیروهای امنیتی در محل های تجمع و راه پیمایی های مردمی، با دوربین های فیلم برداری و عکاسی حاضر می شوند و از مردمی هم که بازداشت نمی شوند عکس می گیرند چه برسد به بازداشت شدگان، اگر مجید با لباس زنانه بازداشت شده بود قاعدتا همان لحظه ی اول عکس وی در دسترس بود. دلیل دوم تفاوت های شکلی و فرمی عکس مجید با لباس زنانه، و تصویر وی به هنگام سخنرانی است. از این گرفته که کاپشن مجید رنگی دیگر است و کاپشن عکس منتشر شده با لباس زنانه رنگی دیگر؛ این که پیراهن بر تن مجیدهنگام سخنرانی دکمه دار است و پیراهنی که در عکس ملبس به لباس زنانه پیراهنی بدون دکمه، و دیگر تفاوت هایی از این دست. دلیل سوم مبتنی بر این است که کسی که قصد گریزبا پوشش زنانه داشته باشد، حتا به فرض این که همین تصمیم را در دانشگاه و بعد از ایراد سخنرانی اش گرفته باشد لااقل وضع ظاهری اش را به شکل و شمایلی که شبیه یک زن باشد در می آورد و حداقل صورت اش را اصلاح می کند امری که انجام آن بسیار ساده و در دسترس است.


تحقیر حجاب از سوی خود حاکمیت
اما آن چه به نظر من مهم تر از هر امر دیگری است، این است که حکومت که قاعدتا پاسدار ارزش های طبقه و جنس مسلط است، شکی نیست که حکومتی مرد سالار است . اصولا دقت کرده ایم وقتی می خواهند در مورد مقامات حکومتی صحبت شود می گویند« به آقایان بگویید...آقایان..گفتند... » و عناوینی از این دست، و هیچ گاه نمی شنویم که کسی در مورد مقامات حکومتی از لفظ خانم ها استفاده نماید. حال حکومت مردسالار مذهبی ایران که خود 30 سال است، حجاب را برای زنان تجویز اجباری می کند و برای رعایت و عدم رعایت اش بند  و ماده  و تضمین قانونی قایل می شود، اتفاقا پوششی را که خود سال ها به عنوان «حجاب برتر» معرفی می کند(چادر)، بر تن مجید می کند و با این کار می خواهد به گمان باطل خود وی را تحقیر کرده باشد. سوال اول از این«آقایان» این است که اگر این لباس تحقیر آمیز است چگونه این همه اصرار دارید آن را بر تن نیمی از مردمان این جامعه ببینید؟ سوال دوم این که تحقیر و کوچک شمردن امری قانونی در نظامی چنین مذهبی و ایدئولوژیک اگر از سوی مخالفان و منتقدان حکومت صورت می گرفت با چه واکنشی روبرو می شد؟
واضح و روشن است که آن چه در این میان مطرح است، پوشانیدن لباس زنانه به عنوان امری است که باعث تحقیر یک «مرد» بشود. زیرا از دید جامعه ی  مردسالار،مردی را؛ محاسنی است و صفاتی است و لباسی است ، که صد البته از لباس زنانه برتر و زیبا تر و فاخرتر و زخیم تر و محکم تر و همه ی «تر»های دیگر است نسبت به صفات و خصایل و لباس زنان، حال اگر قرار است یک مرد تحقیر شود بنابه همین منطق، یکی از راه هایش این است که این صفات ظاهری مردانه از وی ستانده شود و وی را به شکل زنان در آورد و لباس زنان بر وی بپوشاند.
نخست باید در نظر داشت که به فرض پوشیدن این لباس به صورت اختیاری از سوی مجید توکلی،  در تاریخ مبارزات سیاسی در اکثر نقاط جهان، تغییر لباس و حتا گریم و آرایش از شکل یکی از جنس های جامعه به جنس دیگر، امری متداول است. همان طور که بارها دیده ایم و شنیده ایم و خوانده ایم، برای ورود و گریز از یک محل که باید به صورت ناشناس صورت بگیرد بارها مردان لباس زنان را بر تن و یا زنان لباس مردان را پوشیده اند. مثال بارزش مردانی بوده که در دوره ی مشروطه، برای حضور در برخی جلسات برای ناشناخته ماندن «پوشیه» و چادر می پوشیدند و بر عکس بسیاری زنان که خود را با ظاهری مردانه آراستند و در صف مبارزان قرار گرفتند. برای یادآوری می توان به چادر و پوشیه پوشیدن جمشید مشایخی در سریال هزار دستان اشاره کرد. از نمونه های واقعی اش نیز می توان به داستان افتخارات شهیداندرزگو در تغییر پوشش و حتا استفاده از کلاه گیس اشاره کرد. از این سو نیز در دوران همین انقلاب خودمان شاهد بودیم که زنان لباس مردان می پوشیدند و به قول معروف با تیپ چریکی ، موهای شان را نیز کوتاه می کردند و یا در زیر کلاهی پنهان می کردند. اصلا چرا دور برویم در همین دوران جمهوری اسلامی مگر بارها شاهد نبوده ایم که زنان و به ویژه دختران جوان برای ورود آزادانه تر در محافلی که از سوی حاکمیت«مردانه» تعریف شده است، از پوشش مردانه بهره گرفته اند  و  البته نه از آن جهت که برای این پوشش ارزش بالاتری قایل هستند بلکه تنها به عنوان یک ابزار از آن سود جسته اند. نمونه ی بارز این امر تلاش دختران جوان ایرانی برای ورود به ورزشگاه ها و تماشای مسابقات فوتبال است که نمونه ی تصویری آن را در فیلم «آفساید» جعفر پناهی دیده ایم. این امر نه تنها از سوی دختران جوان و عادی جامعه بلکه حتا یک بار توسط گروهی از فعالان جنبش زنان، در فیلم مستندی به نام «90دقیقه برابری» و توسط یکی از خانم های فعال همین جنبش  اتفاق افتاد . مطمئنا آن خانم که خود یک فمینیست است، هرگز برتری ای برای لباس مردانه قایل نبوده است. بلکه همان طور که گفته شد از این لباس تنها به عنوان یک ابزار برای رسیدن به هدفی  اتفاقا برابری طلبانه ، سود جسته است.


واکنش به انتشار عکس های مجید در لباس زنانه
اما حاکمیت که سال هاست تغییرات ساختاری و فکری جامعه را در نیافته است هنوز و درسال 1388درنیافته است که جامعه ی جوان ایرانی  به ویژه در اثر مبارزات و جنبش های زنان در این سی سال،چنان تغییری کرده است که  لباس زنانه بر تن یک مرد ، نه تنها نشانه ی  تحقیر نیست، بلکه نشان افتخار است و برای شریک شدن در افتخار مجید، و نشان دادن این امر که «لباس زنان» تحقیر آمیز نیست، با مجید و همراه زنانی که سال هاست مجبورند لباس اجباری بر تن کنند، روسری و یا پوششی را که نمادی باشد از آن بر سر می کند و در مقابل دوربین عکس می گیرد.  در واقع واکنش مردم به انتشار چنین عکس هایی ، واکنشی متفاوت تر از همیشه بود. این بار مهم نبود که مجید لباس زنانه را خودش پوشیده، عکس توسط نرم افزارهایی چون فتو شاپ طراحی شده است، یا این که بازجویان و نیروهای امنیتی، به زور و بعد از بازداشت این لباس را بر تن مجید کرده اند. مردمی که 30 سال حجاب اجباری را بر تن زنان تحمل کرده اند انگار پی جوی بهانه ای بودند تا این تحمل خود را و مخالفت خود را نیز برون ریزی نمایند. مردانی که سال هاست دیگر ویژگی های زنانه را نه تنها تحقیر آمیز نمی داند بلکه آن را به عنوان یک امر طبیعی و هم ارز  گاه حتا زیبا تر و برازنده تر از ویژگی ها ی تعریف شده برای مردان می دانند. تنی چند از روزنامه نگاران و عکاسان در شبکه های اجتماعی اینترنتی، پیشنهادی را میان خود رد وبدل می نمایند مبنی بر این که در حمایت از مجید توکلی و اعلام مخالفت با «حجاب اجباری»( و نه خود حجاب)، مردان نیز روسری بر سر کنند و عکس آن را منتشر نمایند. با پیشنهاد موافقت می شود و در عرض کمتر از 3 روز بیش از صدها عکس از مردانی با روسری یا هر شکل دیگری از پوشش را که به معنای حجاب باشد منتشر می شود.


واکنش ها به انتشار عکس مردان روسری پوش


این اقدام از سوی محافل قدرت و به ویژه همان رسانه ها از جمله روزنامه کیهان و روزنامه وطن امروز مورد تمسخر و تحقیر و مخالفت قرار می گیرد. تا این جای کار قابل پیش بینی بود. اما در حالی که  این حرکت مردان بازتابی جهانی  پیدا کرده بود و به خبر مهم بسیاری از رسانه های دنیا تبدیل شد و در خبرهای آن ها هم ذکر شد که مردان ایرانی برای اعلام این که پوشش زنانه تحقیر آمیز نیست و این اجبار در پوشش است که انسان را تحقیر می نماید و نیز برای حمایت از دانشجویی که به او لباس زنانه پوشانده شده است، در اقدامی جالب توجه از مردان فمینست و دانشجویان گرفته تا اساتید دانشگاه،تا مجموعه ی گسترده ای از فعالان حقوق بشر و روزنامه نگاران، از این اقدام حمایت کرده و به این کمپین پیوستند. هم چنین در حالی که این اقدام از سوی دوفیمینست ایرانی ، خانم شهلا شفیق و  خانم شیرین عبادی به عنوان امری پسندیده قلمداد شد وآن را فرصتی برای طرح مسئله ی حجاب دانستند، اما ناگهان  و به یک باره، این اقدام توسط یکی دیگر از فمینیست های ایران یعنی خانم دکتر فاطمه ی صادقی مورد انتقاد شدید قرار گرفت. ایشان در یادداشت کوتاهی این اقدام مردان را مورد نکوهش قرار داده است و بر این باور است که این اقدام مردان  روسری پوش، کنشی در راستای «نفی فاعلیت زنان» و  اقدام  به روسری پوشیدن مردان را «دفاعی ناشیانه و به لحاظ زیبایی شناختی ضعیف» از زنان می نامد و در پایان خواستار «دفاع هر جنس از جنس خودشان» می شود. البته ایشان معیارهای قدرتمند زیبایی شناسانه را نیز معرفی نکرده اند که بدانیم این ضعف زیبایی شناسی از کجا آب می خورد.
مطلب خانم صادقی اگرچه کوتاه و موجز است  و ظاهرا مو ضعی بر حق می نماید. این رویکرد که ما به عنوان « زن» می بایست با داشتن روحیه ای اعتراضی نسبت به  مردان باید به همه ی اقدامات «مردان» در هر حالتی و فارغ از نتایج و تاثیرات مثبت یا منفی آن ، معترض باشیم ، موضعی است که  برای کسانی که با تاریخ اندیشه و جنبش فمینیستی آشنایی دارند، رویکرد نا آشنایی نیست. اگرچه این رویکرد، رویکردی ضعیف اما با سابقه و  قابل بازیافت در انواع جنبش های فمینسیتی می باشد از این رو لازم می دانم نقد خود را بر چنین رویکری و نیز مطلب خانم صادقی اعلام کنم .


فمینیسم علیه اومانیسم یا تکامل اومانیسم ناقص؟


اشتباه فاحش و غیر قابل بخشش چنین رویکرد فمینیستی ای،  از سوی خانم صادقی و دیگر کسانی که چون ایشان چه در ایران و چه در سطح جهان می اندیشند، در این امر نهفته است که این گروه از فمینیست ها  به یک جدایی تخیلی «زنان» از مردان در جزیره ای خیالی معتقدند. آن ها نمی خواهند بپذیرند که جامعه ی «انسانی» جامعه ای است متشکل از هر دو جنس و اساسا اگر تفاوت جنسی وجود نداشته باشد دیگر بحث  از تبعیض و ستم جنسی، سالبه به انتفاء موضوع است. آن گروه از فمینیست های رادیکال که زمانی به فکر ساختن جهانی زنانه بودند که در آن بویی از حضور مرد، وجود نداشته باشد، به این مسئله ی ساده فکر نکرده بودند که ما جامعه ی انسانی تک جنسیتی و یا «فارغ از جنسیت» و یا با جنسیت خنثی نداریم. چه اگر چنین جامعه ای وجود داشته باشد همان گونه که گفته شد معلوم نیست ما علیه کدام نابرابری و نابرابری چه گروهی با چه گروه و یا طبقه و جنس دیگر، مبارزه می کنیم.
آن چه در این نگاه غایب است، غیاب نگاه انسانی و اومانیستی است. من  بنیاد تفکر و زیربنای ژرف  و شگرف تحولات و تغییرات اجتماعی،فرهنگی،اقتصادی و فکری را در تاریخ بشر، همانا اومانیسم می دانم ؛ اومانیسم به معنای« سنجه و محور سنجش قرار گرفتن انسان، نسبت به همه ی امور جهان. در واقع اگر بخواهیم تفکر اومانیستی را در معنای درست اش تعریف کنیم باید بگوییم تا قبل از دوره ی مدرنیته ، معیار سنجش تاریخ اندیشه ی بشر در دوره های باستان «طبیعت» و در دوره ی قرون وسطی، «متافیزیک» بوده است.معیار خیر و شر و سعادت و شقاوت معیاری بوده که از سوی نیرو و اندیشه ای جدا و به دور از خود انسان تعریف می شده و در واقع انسان قبل از مدرنیته اسیر دست نیروها و ارزش هایی بوده خارج از خودش. اما اومانیسم می گوید آن چه ملاک خیر و سعادت و شر و شقاوت است، تنها اموری است که توسط «عقل سنجشی و انتقادی» انسان تعیین می شود. آن چه برای انسان موجبات سعادت را پدید می آورد خیر است و پسندیده  و آن چه موجبات شقاوت و سختی انسان را فراهم می آورد شر است و ناپسند.داشتن رویکردهایی این چنینی به این معناست که ما «دیگری بودن» و اساسا «بیگانه بودن» زن را از «انسان بودن» پذیرفته ایم. انگار ما پذیرفته ایم که آن چه به عنوان انسان وجود دارد مردان هستند و زنان چیز دیگر و موجودی دیگرند وگرنه مسئله ی انسان مسئله ی انسان است و مسئله ی جامعه، مسئله ی همه ی افراد این جامعه است.اگر ما می پذیریم که مرد وزن هردو انسان اند نباید برای جبران حقوق از دست رفته نباید به تفریق و جداسازی گروه تحت ستم پرداخت.


واکنشی مردانه  با محتوا و ساختاری زنانه


من نیز به عنوان یک فمینیست بر این باور هستم که آن چه در تفکر غربی و در طول دوره ی مدرنیته در غرب از «اومانیسم» تجربه شد، به دلیل ساختارها و به تعبیر بوردیو«ساختمان های ذهنی»، مردسالارنه و البته مبتنی بر تعریف انسان به مثابه ی« مرد مذکر سفید طبقه متوسط  و مرفه غربی» بوده است و در این تعریف و این تجربه انسان غیر سفید، غیر مذکر وغیر طبقه ی مذکور به عنوان «دیگری» شناخته شده است. در واقع از دید من همان طور که هابرماس «مدرنیته را پروژه ای ناقص» قلمداد کرد، من نیز اومانیسمی چنین را بدون شک ناقص می دانم. اما این که اومانیسم غربی و تجربه شده در قرون 17 به بعد تا اواخر قرن 20 تجربه ای ناقص بوده است نباید واکنش انسانی  ما  واکنشی دقیقا در همان راستا و به معنای جدایی و حذف یکی از جنس ها در تعریف جامعه باشد. اگر چه من به سیاست های تبعیض مثبت و حتا «جداسازی های مقطعی» جنسیتی البته به شرط آن که در راستای جبران تبعیضات مثبت به نفع جنس تحت ستم باشد، تا حدی موافقم، اما آن را راه حلی کلی نمی دانم. زیرا باز هم تکرار می کنم جامعه ای انسانی جامعه ای است متشکل از انسانی که دارای دو جنس است و حذف هر کدام از این جنس ها چه خواسته و چه به معنای تحقیر و ستم می تواند همان نتیجه را در بر داشته باشد که نظام مردسالار می خواهد.  جهان را تا این حد به  جهان«زنانه» و «مردانه» تقسیم کردن نتیجه ای جز همین که جامعه ی مردسالار به بار آورده نخواهد داشت. برخی بر این باورند که برای توانمند سازی زنان، باید آن ها در گروه هایی کاملا زنانه مشغول فعالیت شوند زیرا به دلیل ساختارهای ذهنی و جامعه پذیر شده در جامعه ی مردسالار، زنان از چنان اعتماد به نفسی برخوردار نیستند که خود رهبری و مدیریت امور خود را در دست بگیرند و هم چنان با حضور تعدادی هر چند اندک از مردان، رهبری و مدیریت و قیادت در دست مردان قرار می گیرد. اما من استدلالم این است که ما قرار است که در یک جامعه و در کنار هم به برابری آزادی  و اعتماد به نفس و ..برسیم. اگر گروهی را درون خود حبس کنیم هر زمان که دوباره وارد گروه بزرگتر یعنی همان جامعه ی متشکل از دو جنس بشود دچار همان وضعیتی می شود که معتقدان به جداسازی از آن هراس دارند. بنابراین بهتر است از همان اول در کنار هم و باهم برای این برابری بکوشیم.اگر اومانیسم تجربه شده «انسان» را «مرد» تعریف کرده است ما باید با این اندیشه مبارزه کنیم، نه این که براین باور باشیم که چون نگاه مبتنی بر «انسان» خروجی نهایی اش «مرد» بوده بنابراین ما کلا «نگرش انسان مدار» را قبول نداریم و می رویم سراغ مسئله ی زن. زیرا این دقیقا افتادن در همان بازی و الگوی مردسالارنه است. الگویی مردسالارنه است که جهان را  و تفکر انسانی را به  قول ژاک دریدا به «تقابل های دوگانه» ی مثبت و منفی تقسیم می کند. اریگاری نیز بت تایید و تشریح زنانه تر همین ایده ی دریدا بر این باور است که بنیاد تفکر زنانه بنیادی نیست که مبنتی بر تقابل های دوگانه باشد. زبان زنان و ایده های زنانه، ساختاری دارد که دوگانه ها را چون «دوگانه هایی غیر قابل تقسیم به واحد مستقل» می بنید و بیان می کند.
فوکو به تبع از نیچه درباره ی «گفتمان کنشی» و «گفتمان واکنشی» بحث می کند . فوکو گفتمان واکنشی را گفتمانی می داند که به ظاهر قصد مقابله با گفتمان مسلط  و ستم گر را دارد. غافل از این که این خود گفتمان کنشی است که محل های نفوذی برای گفتمان  درون کنشی یا واکنشی باقی گذاشته است تا هم مخالفان اش به خود مشغول باشند و هم منفذ های تنفس برای خود باقی گذاشته باشد.در واقع گفتمان واکنشی در درون خود «گفتمان کنشی » مسلط ، به فعالیت و تعیین ایده مشغول است. این که امور را تا آن حد زنانه  و مردانه کنیم و حقوق انسانی و دفاع از آن و تئوریزه کردن و حتا کنش و واکنش در مورد آن را تنها مختص به زنان بدانیم در واقع در خدمت همان گفتمان اصلی و محوری حرکت کرده ایم که زنان را جدا از جامعه می خواهد ؛ حوزه ی عمومی مختص به مردان و حوزه ی  خصوصی مختص به زنان. نباید فراموش کنیم که منظور از «عمومیت حوزه» تعداد و کثرت و کنش افراد آن نیست؛ که اگر به خیال مان میلیون ها زن در آن حوزه مشغول به فعالیت باشند، توانسته ایم زنان را وارد حوزه ی عمومی کرده ایم. حوزه ی عمومی یعنی محل حضور عموم، مرد و زن و سرخ و سیاه و سفید و ...


از سوی دیگر خانم صادقی مدعی شده اند که این اقدام به دفاع از مجید توکلی باید صورت بگیرد و مردان حق ندارند در امری که در اساس زنانه است دخالت نمایند و این امر را به خود زنان واگذارند. اولا باید از خانم صادقی پرسید درکجای این جریان ، مردان مانع واکنش ویا کنش زنان شده است  که حالا و بعد از یادداشت ایشان، بگذارند که زنان خود به مسئله ی خودشان واکنش نشان دهند. دوما این دیگر شدیدا استدلالی غیر منطقی است، که مسئله زنان به زنان مربوط است. با این حساب، هیچ سفید پوستی حق اعتراض به تبعیض نژادی را ندارد، و هیچ غیر یهودیی نباید به هولوکاست  و هر گونه نسل کشی دیگری معترض شود و در مورد خود  جامعه ی ایران نیز اقوام و ملت ها باید خودشان به درد خودشان برسند و اقلیت های دینی هم همین طور و ما حق نداریم وارد چنین حوزه هایی بشویم. این که در اولین انتقادم به مسئله ی اومانیسم اشاره کردم به همین دلیل بود ، زیرا در چنین نگاهی آن چه غایب است خود انسان است و انسان تعریف شده از سوی هر دو گروه چه گروه «ستمگر» و چه گروه «ستم بر» که ظاهرا خود را در مظان دفاع از حق خویش می بیند، انسان را از انسانیت اش خارج کرده و وی را منتسب به یک سری ویژگی ها کرده است که خود آن ویژگی ها از انسانیت اش ارجح تر در نظر گرفته شده است.
یک نقض غرض هم در مطلب خانم دکتر صادقی به چشم می خورد ؛ از سویی همانند بسیاری دیگر که در این مدت به مردان روسری پوش  معترض شده اند، گفته اند چرا در گذشته و در مقاطع تاریخی دیگر مردان معترض به اجحاف حق زنان نشده اند. اولا هر نسل از انسان ها تنها جواب گوی خودشان هستند و دوما به فرض که من 30 سال  طرفدار تبعیض نژادی و تبعیض جنسیتی بوده ام، چون 30 سال گذشته این گونه بودم دیگر باید در ادامه ی عمرم همین گونه بمانم و حق ندارم از لحظه ی آگاه شدن به خطا بودن روش پیشینه ام از آن  دست بردارم؟ نکته ی مهم تر این که ایشان از سویی دیگر گله می کنند که چرا تا قبل از بازداشت مجید چنین حرکاتی از سوی مردان رخ نداده است و این به طور ضمنی به این معنی است که ایشان توقع چنین کنشی را داشته اند ، اما در انتهای مطلب شان معترض می شوند و تعیین تکلیف می کند برای افراد این گروه که مسایل زنان را به خودشان واگذارید.
یک نکته را خانم صادقی فراموش کرده اند و آن این است اصل اعتراض مردان با روسری، نشان دادن این بوده است، که پوشش زنانه و لباس زنانه فی ذاته نمی تواند نشانه ی تحقیر باشد، زیرا بیایید فرض کنیم که این اتفاق در زمان حکومت پهلوی روی می داد، آن موقع حاکمان به جای چادر ممکن بود که بلوز و دامن بر تن مجید بپوشانند و وی را آرایش نیز بکنند و به خیال خودشان وی را تحقیر نمایند. باز هم چنین واکنشی از سوی مردان شایسته بود. زیرا اصل بنیادین مبارزه با تحقیر وسخیف شمردن انسان ها است به ویژه اگر بنابر ویژگی های انتسابی باشد و مخصوصا تبعیض و تحقیر مبتنی بر جنسیت.
موضوع بعدی که ایشان  و گروهی دیگر به آن اشاره کرده اند و اتفاقا آن را به عنوان یک کشف درون کاوانه ی این اقدام قلمداد می کنند، این است که معمولا مدعی می شوند که چون مجید یک مرد بوده این واکنش رخ داده است، و البته همگی نیز هم چون خود جمهوری اسلامی از ضمیر پنهان همه ی این 600نفر خبر داده اند که ما به خاطر دفاع از مردانگی مجید این کار را کرده ایم. سوال من این است اولا ؛ اگر شخصی که بر وی لباس زنانه پوشانده شده است، مرد نبود، دیگر اصلا موضوعی برای اعتراض وجود داشت؟ یعنی مثلا اگر بر تن خانمی لباس زنانه می پوشاندند ما باید اعتراض می کردیم؟؟ سوال دوم این است یک نفر از این عزیزان نگفته که واقعا واکنش «زنانه» به این امر چه می توانست باشد؟ نهایتا نوشتن دو مقاله در مورد این که خیر لباس زنانه تحقیر آمیز نیست، که خوب این مسئله بارها نوشته شده است که صد البته مفید است و تاثیر خودش را نیز دارد،اما منظور من راه و روشی برای یک کنش جمعی که بتواند چنین موضع گیری از جانب حکومت و همان رسانه ها ایجاد نماید و چنین پوشش خبری ایجاد نماید پیش نمی آمد.
در پایان باید بگویم که این واکنش پوشیدن روسری از سوی مردان هر چند شتاب زده، هر چند با تعریف ها و برداشت های متفاوت آغاز و رو به رو شد اما اتفاقا هرگز از سر خشم و عدم عقلانیت نبود.به دلیلی هم می توان ادعا کنم که خود واکنش واکنشی زنانه بود و روح زنانه ی این عمل را می توان از اندیشه های لوس اریگاری، فمینیست فرانسوی، دریافت کرد که بر این باور بود که یکی از ویژگی های «نوشتار زنانه»  به تبع عمل زنانه، «بازنمایی اغراق گونه ی تصویر زنان در نگاه مردسالارانه، به منظور بی اثر ساختن آن» می باشد. آیا اقدام روسری پوشیدن مردان چیزی غیر از این بود؟ از سوی دیگر اقدام به این عمل از سوی مردان  و تصویرهای مردان با روسری، از منظر بصری چنان قوی و ساختارشکن عمل کرد  که به مراتب بیش از تصویر زنان بی حجاب،  توانست مسئله ی تفکیک جنسیتی با حجاب اجباری را، به شیوه ای بدیع و دمکراتیک به چالش بکشد .
هم چنین به نظرم مهم نیست که آیا این 600 و اندی مرد که پوشش زنانه را برگزیدند برای یک واکنش، همه ی آن ها دقیقا از منظری فمینیستی، و با نگاهی رادیکال در حوزه ی زنان به این عمل پرداخته اند یا نه؟ و آیا تمامی این مردان به همه ی حقوق برابری ها و نگاه زنانه باور دارند و به آن مسلح هستند یا نه، بلکه آن چه مبارک و فرخنده است که در اثر همین فعالیت های برابری خواهانه ی جنبش های زنان ایرانی چنان نگاهی به جامعه تسلط یافته که دیگر همین تعداد از مردان که ممکن است تا به امروز هیچ فعالیتی هم در حوزه ی زنان نداشته باشند ویا حتا بیانیه ی کمپین را نیز امضا نکرده باشند، اما لباس زنانه و زنانگی را محقر و خوار نمی شمارند و این نکته ای است که فعالان جنبش زنان باید از آن خوشحال باشند نه بر علیه آن بشورند .
 ضمن این که دوباره تکرار می کنم در این مدت اگرچه هیچ مردی و هیچ گروهی مانع هیچ واکنشی از سوی زنان  نشده است،  ما هیچ واکنشی را در ظرف این 10 روز از هیچ کس ندیدیم و به قول خودتان اگر نبود این اقدام  مردان روسری پوش ،« بعید نبود» شما همین یادداشت کوتاه را نیز نمی نوشتید؟


منعکس شده در: رادیو زمانه
تغییر برای برابری
خبرنامه ی امیر کبیر


9 comments:

ناشناس گفت...

اينکه اينقدر مردها و زنها را از هم جدا کنيم و مرتب از ديد هر يک از اين جنسها به قضيه نگاه کنيم واقعاً به نفع چه کسيست؟
من روی سخنم با فمنيستهای گراميست جداً فکر ميکنيد با جابه جا کردن ثابتها و متغيرها ميتوانيد مسئله را حل کنيد يا يک مسئلهٔ جديد ايجاد خواهيد کرد که دوباره و اينبار جنس مقابل (نميخواهم بگويم مخالف، کلمهٔ مخالفت ذهنيت را به گمراهی ميکشاند) به تکاپو بيفتد که حقش را بستاند. قبول دارم که ما زنها در طی تاريخ بيشتر تحت تبعيض و ستم بوده ايم اما آيا راه حل اينست که شروع کنيم و از اين به بعد از دريچهٔ تفکيک جنسيت به همه کس و همه چيز نگاه کنيم؟
چرا نبايد نگاهی انسانی يا اومانيستی داشته باشيم و به کل انسانها نگاه کنيم نه به نصف آنها؟

م.ق

وحیده گفت...

جناب ناشناس! توجه داشته باشید که خود شهاب که این مطلب را نوشته یک فمینیست است. فمینیست ها هم مثل همه ی آدم های دیگر ممکن است با هم اختلاف عقیده داشته باشند در مواردی، اگر از یکی شان حرفی شنیدیم نمی توانیم بگوییم همه اینطور هستند. ضمن اینکه خانم صادقی هم منظورشان این جداسازی ها و قرار دادن دو جنسدر مقابل هم نیست.

ناشناس گفت...

وحيده جان من به کل فمنيسم نگاه ميکنم نه به شهاب يا خانم صادقی يا هر کدام از اعضايش به تفکيک سليقه و نظر شخصيشان، آيا خود اين کلمه چه منظوری را ميرساند؟ به جز نگاه کردن به مشکلات و مسائل زنانه که خود نوعی تبعيض است چه برداشت ديگری از واژه ميشود داشت؟ اينکه بگوييم هر فمنيستی از ديد خودش مسائل را تحليل ميکند و ديدگاهی متفاوت از بقيه دارد جز سردرگمی چه نتيجهٔ ديگری ميتواند داشته باشد؟ بياييد برای همهٔ انسانها دل بسوزانيم به دور از جنسيت، نژاد، مذهب، قوميت، مليت، ... فکر ميکنم هر گونه جدا سازی، خط بندی و تفکيک به بيراهه رفتن و هدر دادن انرژی و امکانات است. با اينکه زن هستم اما دوست ندارم مدام به يادم بياورند که جدا از مردان برای حقوق از دست رفته ام گروه خاصی تلاش ميکنند ميخواهم در کنار احياء حقوق انسانی من هم به آنچه از من دريغ شده برسم نه جدا از آنها. چون خود را عضوی از آن و مثل بقيه ميبينم .
م.ق

شهاب الدین شیخی گفت...

دوست عزیز ناشناس.اگر به مقاله ی من دقت کنید.آن انسانی که شما و شاید خیلی های دیگر از آن حرف می زنند، همان انسانی است که«مرد» تعریف شده است. متاسفانه آن انسان مورد بحث ویژگی ها، خواست ها، نیازها و ..اش کاملا مردانه است.وقتی در یک تعریف سهم من حساب نشده است من نمی توانم با همان تعریف عمومی سهیم شوم.مثل قضیه ی ایرانی بودن..در حرف خیلی ادعا می شود همه مون ایرانی هستیم اما ایرانی بودن تنها 2معنی دارد«فارس بودن»و «شیعه بودن»..برای همین است که این همه هم شعار خوشکل داده شود کا همه ایرانی هستیم و یک شکل و یک زبان و...باز هم می بینی هنوزکه هنوز است قومیت ها و ملیت های ایرانی دنبال حق خودشان هستند.به هر حال برای این که برابر باشیم دلیلی ندارد یک شکل باشیم. بلکه در عین تفاوت برابر بودن نشان انسانیت است. اگر انسان بودن به معنای دست شستن زنان از هویت،خاستگاه، زنانگی و ..شان باشد من نیز این انسانیت را نمی خواهم و قبول ندارم. با پنهان کردن و پاک کردن صورت مسئله نمی توانیم به حل مسئله برسیم.

ناشناس گفت...

شهاب عزيز تمام منظور من اينست که با تبعيض مخالفم و به دنبال قوانين و تعاريفی هستم که نه فقط مرد و شيعه که هر صفت خاص ديگر را از خود بزدايد و به درستی ميدانم که قوانين کشورم چه نواقصی دارند.
به تفاوتها احترام ميگذارم و معتقدم در يک جامعهٔ دمکرات با حفظ حقوق برابر برای همه، به دور از تفاوتها، ميتوان به خواسته های انسانی به درستی پاسخ داد.
م.ق

ناشناس گفت...

abol hasane banisadr ham ba lebase zananeh az iran kharej shod . inghadr khodetan ra sargarm nakonid. hala man be onvane mard bayad az in lachak estefadeye abzari konam ta sabet konam az hoghooghe zan defa konam. estragi fadaye taktike mobareze nemishavad.roosari jani too sari. age dost darid ba sambolhaye regime eslami dargir shavid behtare chadorha ra mesle akse khomeini va salibe hitler besozanid ta ba botshekani va har no idologi kenare begirid ba sepas va omide donyaye baztar va frakhtarva omidvaram baad az sheddat faraj va goshayesh be bar ayaad.firoz

ناشناس گفت...

آقای شیخی سلام. حدود 40 خط بالاتر نوشته اید ارجح تر واین اشتباه است چون "ارجح" صفت تفضیلی "رجح" زبان عربی است و در زبان فارسی نیاز به پسوند تفضیلی "تر" ندارد. گستاخی من را ببخشید.

ناشناس گفت...

کاش کسی فرفره ی دلمان را فوت میکرد
تا از ته دل بخندیم

girgirak

جیرجیرک گفت...

کدام چهار راه مفلوک

ما را

به انتهای دنیا می رساند

وقتی هنوز سر جایمان ایستاده ایم

میدانم

دهانتان گس میشود

از نام من

بیایید تا آخرین پک سیگار

پیش برویم

و برای دلمردگی هایمان آوازی بخوانیم



آقا!

من سی سالگی شما را

با هیچ شعری عوض نخواهم کرد

من نگران ناسروده هایم

شما بگویید آقا!

شما که از انگشتانتان جوهر میچکد!

شما که تعبیر خواب های من را میدانید!

کی باید بین این رابطه ویرگول گذاشت؟

ارسال یک نظر