۱۳۸۸ آذر ۲۹, یکشنبه

از قائم مقامی رهبری، تا قایم مقامی دل های مردم/ برای آیت الله منتظری

من یک کوردم و به تبع در سال های اولیه ی انقلاب آن چه از جمهوری اسلامی دیدیم کشتار، و اعدام  و جنگ و..این ها بود. البته مقداری جاده و برق و این ها هم به برخی روستا ها و مناطقی که گمان می رفت محل تجمع مبارزان کورد است که از طرف حکومت کفار و گروهک نامیده می شدند هم کشیده شد. اما اکنون پس از سی سال جاده ها همان جاده ها است و برق و آب هم همان است که همان  موقع برای این روستاها و شهرها احداث شده است.
باری منظور من این است آن چه نام اش ربطی به جمهوری اسلامی داشت، هم چین دل ِخوشی از نام و اعتبار و مقام  اش نداشتیم. آیت الله منتظری هم برای من و برای بسیاری دیگر همین وضعیت را داشت.تا آن که وقتی دانش آموز دوره ی راهنمایی بودیم و از جلوی اداره ی مخابرات شهرمان رد می شدم دیدم که از آن دو تصویر بزرگ بر دیوار که یکی متعلق به آت الله خمینی بود و دیگری متعلق به آیت الله منتظری ، تصویر منتظری را داشتند رنگ می کردنو در واقع پاک می کردند. به خانه بر گشتم و از پدرم پرسیدم چرا دارند این کار را می کنند گفت حتما اختلافی پیش آمده یا شاید هم می خواهند  تصویر دیگری نقاشی کنند. اما جالب است بدانید دو رو ز بعد خبر برکناری آیت الله منتظری از همه ی مقامات و منصب های اش منتشر شد.
اصلا از آن موقع به بعد  یک جوری به دلمان می نشست. نمی دانم چرا؟. به هر حال  برای من منتظری همان کسی است که در اوج قدرت و در بالاترین مقام ممکن سیاسی در حکومت جمهوی اسلامی، برای دفاع از حق زندگی عده ای از انسان ها  دست از همه چیز شست. ممکن است عده ای مثل همیشه بگویند که نه منتظری هم مثل همه  یمقامات جمهوری اسلامی از ابتدای انقلاب تا سال 67 در همه ی اتفاقات روی داده شریک است. من قصد جدال بر سر این ندارم و اصلا فرض را بر این می گذارم که از اولین روز قدرت تا آن لحظه که تصمیم گرفت از مردم و زندانیان دفاع کند، هر جنایتی که ممکن است انجام داده است. به فرض فرمان همه ی قتل و عام ها و.. را او داده است. ما همین که در یک جای زندگی اش متوجه شده است که نباید این روند را ادامه بدهد، ان هم در بالاترین مقام کشور بعد از رهبری که اختیارات اش از رییس جمهور و حتا ریاست قوه ی قضاییه و ... بیشتر بود، اقدام به اعتراض و ایستادگی بکند، در حالی که می دانیم اعتراض کردن و مقاومت در چنین مقام هایی بسیار هزینه اش بالاتر از اعتراض عادی به عنوان یک شهروند و یا یک حزب سیاسی اپوزیسیون است. او که به قول عبدالله نوری می توانست چند ماه صبر پیشه کند و یک سال بعد می توانست بخت یارش باشد و رهبر این نظام شود حتا به چنین وعده و امید هم دلخوش نشد و راه واقعی انسان بودن را در پیش گرفت. منتظری بدون شک در فقه شیعه عالمی فرزانه و توانا بود. کسی که از نظر علمی به چنین جایگاهی برسد  از نظر سیاسی در اوج باشد، تنها انسان بودن اش می تواند وی را به خود برگرداند و  به انسان برگشت.
از همان رو تا آخرین لحظه ی زندگی اش دادخواه و دادپناه مردم عادی و سیاسیون و فعالان مذهبی و غیر مذهبی بود. در این مدت چند ماه هم که از جنبش سبز مردم ایران می گذرد، آن چه در توان داشت برای مردم ایران و در دفاع از حق این مردم دریغ نکرد و حتا از تئوری ولایت فقیه خودش از خدا و مردم عذر خواهی کرد. نکته ی جالب توجه برای من این است که و ی از «مردم» هم عذر خواهی کرد ومثل بسیاری خودش را به راه نمی دانم و حالا اون موقع این جوری بوده  نزد،  بلکه شجاعانه و اخلاقمند عذر خواهی کرد.
بدون هیچ تعارفی، بدون این که از پز روشنفکری و ادعاهای آن چنانی خودم و برخی خجالت بکشم، بدون آن که احساس کنم یا بیاندیشم که نه شهاب، احساستی نشو تو نباید وارد بازی مرگ منتظری و امثالهم نشوی، بدون این که فکر کنم اصلا این قضایا به من چه و بی خیال رد شوم از کنار قضیه، صادقانه می گویم که با شنیدن خبر مرگش متاثر شدم وقتی هم متاثر می شوم برایم فرقی نمی کند که آن انسان فوت کرده، چپ بوده یا راست، لیبرال بوده یا مارکسیست، مسلمان بوده یا کافر. برایم این مهم است انسان بوده و توانسته انسانیت اش را و آبروی انسان بودن اش را حفظ کند. برایش روحی شاد و آمرزش الهی آرزو می کنم و  امیدوارم هم مردم و هم خداوند از وی خشنود باشند.
زندگی منتظری داستان زیبایی است که می توان سرلوحه ی هر انسانی قرار بگیرد. در اوج قدرت و مقام و ...کناره گیری کردن  به خاطر اعتقادات پاک انسانی از قائم مقامی رهبری یک نظام به قائم مقامی مردم رسیدن، راه دراز، سخت و بزرگی است. که منتظری آن را پیمود.به یکی از آخرین گفته های اش در دیدار با کانون مدافعان حقوق بشر دقت کنید؛ وی در این دیدار به اعضای کانون مدافعان حقوق بشرگفت، همین که شماها از انسان دفاع می کنید و کاری به دین و آیین و اعتقاد سیاسی شان ندارید بزرگ ترین کار ممکن را می کنید و از خدا برای آن ها آرزوی موفقیت خواست. این که یک روحانی و یک فرد در توصیه و نصیحت نیز یادآوری کند که مهم نیست اعتقاد و مسلک و آیین مردم، و مثل خیلی ها نمی گوید اول ببین شیعه است، بعد آیا مسلمان است، بعد ایا کافر است، اگر کافر است کافر حربی است یا غیر حربی؟ و این گونه سوالات در ذهنش جا خوش نمی کند نشان از منش انسانی وی است.
برخی  قهرمانانه می میرند و برخی رذ یلانه، برخی در اوج قدرت سیاسی می میرند و برخی در اوج قدرت اجتماعی و مردمی، برخی کوچک و حقیر می میرند و بر خی بزرگ و بزرگوارانه، منتظری نه قصد قهرمانی داشت و نه قصد و نیت قدرت، تنها بزرگی خودش و انسانی که می شناخت را حفظ کرد و در دامان ودستان و قلب های همین انسان ها،  بزرگوارانه راه زندگی ابدی در پیش گرفت.
مرگ ایشان را به پیروان ومقلدان مذهبی اش، به شاگردان اش، به همه ی کسانی که از اقدامات انسانی وی خشنود شدند، وبه همه ی انسان های آزاده تسلیت می گویم. اینک ماییم  و جبران بزرگی های او!

4 comments:

leyli گفت...

kak shehab gyan zor aliye dastekant xosh be mnish le gelt movafqm
her bjit u serkewto
leyli

ناشناس گفت...

حرفی که آقای منتظری به گروه مدافعان حقوق بشر زد همان تعريف واقعی حقوق بشر بود و چه ساده و روشن گفت. وجود چنين روحانيانی که بتوانند اينقدر باز و وسيع ببينند و در پوستهٔ عقايد دينی و مذهبی محبوس نشوند نعمت بزرگيست که کمتر پيش آمده ملت ما از آن برخوردار باشد.
آقای منتظری رفت و با افتخار رفت اميد که شاگردانش بمانند و از استاد خود وارستگی و مردمی بودن را آموخته و پاس بدارند.

يادش گرامی

م.ق

له‌یـلا گفت...

تا چرای ئێمە نەسووتێ،
ئێوە هەرگیز ڕووناکایی
نابینن بە چاوی خۆتان.
تا ئێمە دیل و کۆیلە بین
هەر کۆت و نیر
نۆق و زنجیر دەکەین بۆتان!

قڕمان دەکەن؟
قوڕتان بە سەر!
گەر بشمرین
تەنیا دیلی دەدۆڕێنین،
چ هەیە لە دیلی تاڵتر؟
گەر بشمرین هەر سەرکەوتووین،
کوا لە کۆیلەی شەهید زاڵتر؟


قڕمان دەکەن؟
قوڕتان بە سەر!
دوای مردنیش لێ ناگەڕێین
نیشتمانمان بکەن بە ماڵ،
لێ ناگەڕێین
گۆشتمان بخۆن وەک قەڵ‌ داڵ.
گەر هیچ نەبێ
‌دەبینە خاڵۆزەی بێستان،
زیوانی ناو دەغڵ و دانتان.
دەبینە لم،
دەچینە ناو پارووی نانتان.
دەبینە مار،
پەپکە دەخۆین لە ناو نوێنتان.
دەبینە شێرجەنجە و میکرۆب،
گەرا دەخەین لەناو خوێنتان.
دەبینە کوان،
هەردەمەو لە جێیەک دەردێین.

دەبینە ژان،
لە سەد لاوە تێتان وەردێین.
دەبینە ژێرووی هەزار پێ،
دەم گیر دەکەین لە گەرووتان.
دەبینە تامیسکەی سەر لێو
باپشکێوی سەر پێڵووتان.

قڕمان دەکەن؟
قوڕتان بەسەر!
دوای مردنیش،
لێ ناگەڕێین نیشتمانمان بکەن بە ماڵ.
لێ ناگەڕێین گۆشتمان بخۆن وەک قەڵ‌و داڵ.

شایی بکەن ـ دەیکەین بە شین.
پرسە دانێن ـ کاستان دەکەین بە پێکەنین.
دەبینە لەکەی زمان و تانەی سەر چاو،
دەبینە مووی ناو خۆراک و خڵتەی ناو ئاو!
تا چرای ئێمە نەسووتێ،
ئێەوە هەرگیز رووناکایی نابینن بە چاوی خۆتان،
تا ئێمە دیل و کۆیلە بین،
هەر کۆت و نیر،
تۆق و زنجیر دەکەین بۆتان!



پەشێوـ 1983

فريبا گفت...

سلام آقای شهاب الدين از مطالبتون استفاده كردم و شعر تبعيديتان بسيار زيبا بود

ارسال یک نظر