این عکس کوچک است. در سایز مبارزهی شما نیست.
نه لیبرال است که برایش کمپین مجازی تشکیل دهید.
نه چپ است که برایش خیابان را تسخیر کنید و یا در بارهی « تن و بدن» اش مقاله بنویسید.
نه « سبز» است که برایش مجلس ترحیم و آیهها و حدیثهای آنچنانی و ترانههای بند تنبانی در شال سبز بپچید و عکسش را با اهالی «اصلاح آباد»، منتشر کنید.
این عکس کوچک است اما قرمز نیست که نشانی از خون « برادر ها و عمو ها» داشته باشد. حتا اگرکارگر بوده است. اما خوب کارگر هم بالاخره باید عضو یکی از «نهادهای درون گفتمانی» همان نظام سرمایه داری باشد و عضو سندیکایی چیزی باشد که بتوان مدعی شد، داریم جهان را از آگاهی کاذب در میآوریم و فردا باید از اتحاد جهانی سندیکایی صحبت کرد و با سندیکاهای چپ در اروپا تماس حاصل نمود و با فعالین خیابانی ژنده پوششان عکس گرفت.
این عکس گوچک است اما عکس « زن» نیست که از سوی فعالان حقوق بشری و سیاسی مرد، همچون «ناموس» از او استفادهی ابزاری سیاسی شود و مذعی خون « خواهرانگی و مادرانگی»اش شد.
هوموسکچوال و دگرباش هم نیست که از«در حاشیهماندگی» و «به حاشیهراندگیاش» بنویسیم که او خود ِ خودِ «حاشیه» است و کلا در «باشندگی» اش شک هست.
این «باشندگی»ذهن را مجبور میکند که بگوییم، بدون شک خون پاکش « آریایی» هم نیست. که چهارتا شیر و خورشید و شمشیری، کهنمال تاریخاش کنند.
این عکس کوچک است. کورد هم نیست، که نشان از ارادهی معطوف به استقلال ملتی باشد و نتیجهی سیاست استعماری علیه «ملتهای بدون دولت» باشد و ازآن به عنوان « نشانهای به رهایی و شکاف در دولت-ملت» یاد کنیم. کلی ملت عرب هست که دولت دارند و در چنین تعریفهایی نمیگنجد.
صاحب این عکس وبلاگ نویس هم نیست. خواهر و مادر مصاحبه کننده هم ندارد که روزنامه نگاران گوی رقابت از هم بربایند برای اولین مصاحبه و اولین گزارش.
ناماش هم پسوند« بهشتی» و اینها ندارد که در شعرهای استاتوسی فیس بوکی بگنجد.
این عکس کوچک است به شما هیچ ربطی ندارد. این عکس متعلق به «یک کارگر عرب خوزستانی ۴۵ ساله است به نام جمیل سویدی که زیر شکنجه کشته شده است»
این عکس کوچک است
این عکس را لازم نیست با فوتوشاپ و با دکمههای به اضافه و منهای کامپیوترتان بزرگ کنید.
این عکس کوچک است و در ابعاد «پروفایل پیکچر» و «کاور فوتو» نیست. این عکس در اندازهی نیست که بتوان از آن پوسترهای آنچنانی ساخت و در فیسبوک پخش کرد.
این عکس کوچک است و به شما هیچ ربطی ندارد حتا شما نویسندهی محترم.
این عکس کوچک است لطفا هیچ کس بزرگش نکند دقیقا باید با همین سایز منتشر و پخش شود؟؟!!
این عکس کوچک است در سایز و اندازهی مبارزههای شما نیست. لطفا به سایز مبارک خودتان دست نزنید.
----
۲۰ ابان ۱۳۹۱ خورشیدی ساعت ۴:۲۳ دقیقه.
نه لیبرال است که برایش کمپین مجازی تشکیل دهید.
نه چپ است که برایش خیابان را تسخیر کنید و یا در بارهی « تن و بدن» اش مقاله بنویسید.
نه « سبز» است که برایش مجلس ترحیم و آیهها و حدیثهای آنچنانی و ترانههای بند تنبانی در شال سبز بپچید و عکسش را با اهالی «اصلاح آباد»، منتشر کنید.
این عکس کوچک است اما قرمز نیست که نشانی از خون « برادر ها و عمو ها» داشته باشد. حتا اگرکارگر بوده است. اما خوب کارگر هم بالاخره باید عضو یکی از «نهادهای درون گفتمانی» همان نظام سرمایه داری باشد و عضو سندیکایی چیزی باشد که بتوان مدعی شد، داریم جهان را از آگاهی کاذب در میآوریم و فردا باید از اتحاد جهانی سندیکایی صحبت کرد و با سندیکاهای چپ در اروپا تماس حاصل نمود و با فعالین خیابانی ژنده پوششان عکس گرفت.
این عکس گوچک است اما عکس « زن» نیست که از سوی فعالان حقوق بشری و سیاسی مرد، همچون «ناموس» از او استفادهی ابزاری سیاسی شود و مذعی خون « خواهرانگی و مادرانگی»اش شد.
هوموسکچوال و دگرباش هم نیست که از«در حاشیهماندگی» و «به حاشیهراندگیاش» بنویسیم که او خود ِ خودِ «حاشیه» است و کلا در «باشندگی» اش شک هست.
این «باشندگی»ذهن را مجبور میکند که بگوییم، بدون شک خون پاکش « آریایی» هم نیست. که چهارتا شیر و خورشید و شمشیری، کهنمال تاریخاش کنند.
این عکس کوچک است. کورد هم نیست، که نشان از ارادهی معطوف به استقلال ملتی باشد و نتیجهی سیاست استعماری علیه «ملتهای بدون دولت» باشد و ازآن به عنوان « نشانهای به رهایی و شکاف در دولت-ملت» یاد کنیم. کلی ملت عرب هست که دولت دارند و در چنین تعریفهایی نمیگنجد.
صاحب این عکس وبلاگ نویس هم نیست. خواهر و مادر مصاحبه کننده هم ندارد که روزنامه نگاران گوی رقابت از هم بربایند برای اولین مصاحبه و اولین گزارش.
ناماش هم پسوند« بهشتی» و اینها ندارد که در شعرهای استاتوسی فیس بوکی بگنجد.
این عکس کوچک است به شما هیچ ربطی ندارد. این عکس متعلق به «یک کارگر عرب خوزستانی ۴۵ ساله است به نام جمیل سویدی که زیر شکنجه کشته شده است»
این عکس کوچک است
این عکس را لازم نیست با فوتوشاپ و با دکمههای به اضافه و منهای کامپیوترتان بزرگ کنید.
این عکس کوچک است و در ابعاد «پروفایل پیکچر» و «کاور فوتو» نیست. این عکس در اندازهی نیست که بتوان از آن پوسترهای آنچنانی ساخت و در فیسبوک پخش کرد.
این عکس کوچک است و به شما هیچ ربطی ندارد حتا شما نویسندهی محترم.
این عکس کوچک است لطفا هیچ کس بزرگش نکند دقیقا باید با همین سایز منتشر و پخش شود؟؟!!
این عکس کوچک است در سایز و اندازهی مبارزههای شما نیست. لطفا به سایز مبارک خودتان دست نزنید.
----
۲۰ ابان ۱۳۹۱ خورشیدی ساعت ۴:۲۳ دقیقه.
16 comments:
زیبا بود
احساس می کنم که تا حدی شاکی بودی وقتی این مطلب رو نوشتی. من فکر می کنم علت پرداختن بیشتر به مسئله ستار بهشتی، لزوما وجه رسانه ای، یا بلاگر بودن و تهرانی بودن و این حرفها نیست. بعضی مطالب پتانسیل بیشتری دارن. ستار خودش بیشتر فعال بود و بیشتر شناخته شد. با این حال اگه آدم های مثل جمیل ناشناخته می مونن این نقد به ما وارده که چندان پیگیر و موشکاف نیستیم. اگه یه تشکیلات کارآمد و موثر اطلاع رسانی باشه، هیچ کس گمنام نمی مونه. اما در کل خودت رو ستایش می کنم. چون کرد گُردی هستی و من به کرد بودنمون می بالم.
با سلام. استفاده زشت از طرف خود نویسنده از مبارزه و مرام یک مبارز آزادیخواه. جای تاسف هست که بجای اینکه به روشنگری و افشای جنایتکاران حاکم بپردازید به آزادیخواهان دیگر «ناخواسته» حمله میکنید آنهم با استفاده از شجاعت و ازخودگذشتگی یک هموطن آزادیخواه دیگر. جای تاسف هست. روح این آزادیخواه شاد باد...
صادق ج
دوست عزیز وقتی اطلاع رسانی کم رنگ باشه نباید انتظار داشت مردم علم غیب داشته باشند!
بسیاری از جان باختگان هم هستند که به دلیل سکون
خانواده هاشون هنوز هم ناشناخته هستند و اتفاقا
همین عکس کوچک هم از آنها وجود نداره!
باز خوبه که ستار رو به آقازاده بودن و در قاب فلان حزب و بهمان گروه قرار ندادید!که او هم یک کارگر روز مزد و از طبقات محروم جامعه بود!
@ستار جمیل
درسته که شاکی بودم . کاملا معلوم و هویداست اما خوب شما دوستان من رو احتمالا نمیشناسید. زیرا یان مطلب را ابتدا در فیس بوکم نوشتم و با توجه به سابقهی خودم بدون شک بسیاری از انتقادها شامل خودم هم میشود. این گوه نیست خودم را جدا دانسته باشم ودقیقا به قول شما این انتقاد به همهی ما وارد است. که چرا در موراد یان چنینی پی گیری نمیکنیم......
@ناشناشس ۱
دوست عزیز در این مطلب نوشته شده که « حتا شما نویسندهی محترم». کاش کمی مطلب را با دقت و همدلی میخواندید نه برای راحت کردن وجدان معذب مان
دعا میکنم هدایت بشید
به جهلی عمیق گرفتار هستید
خیلی معذرت می خواهم ولی مذخرف نوشته ای دوست عزیز. مخصوصا همان جایی که با ستار بهشتی مقایسه اش می کنی. برو ببین خانه ستار بهشتی چه اندازه ای بود که از عکس این دوست شما بزرگتر نبود. اهمیت ستار بهشتی این است کارگر بود و کارگر هر چند ثروت می افزاید به جامعه ای که شما از آن ارتزاق می نمایی ولی هیچ سهمی از این جامعه نمی برد. ستار بهشتی و جمیل سویدی کارگر بودند حالا جمیل کارگر کمی ماهر بود و جوش کار بود که مسلما باید وضع و بارش بهتر بوده باشد ولی ستار یک کارگر ساده و کم وضاعت ترین نمونه خودش در ایران ما بود. این حرف های چیه می زنی که باید کوچک بماند و زیاد معروف نشود. خجالت بکش به این جنبش انسانی علیه جمهوری اسلامی طعنه های تمسخر آمیز میکنی! تو می شناسی مثلا مریم ایوبی که سنگسار شد کی بود. نه نمی شناسی و مردم ایران و حتی شهری که و محله ای که او بود نمی شناسند. ولی سکینه محمد آشتیانی را همه جهان الان می شناسند و البته سنگسار هم نشده است. ولی مریم ایوبی سنگسار شد و کسی او را نمی شناسد. فرق این کار های خوب آزادی خواهان این است. و الان هم اسم دو کارخانه ذوب آهن را کارگران به اسم ستار بهشتی کرده اند. چرا نباید برای جمیل هم چنین شود. اگر نشده همین امثال شما بوده اند که نخواستند چنین شود. چرا باید قربانی ها بی نام نشان از دنیا بروند؟! خواهشا این نگاه منفی گرایانه را کنار بگذار و به جمع مبارزان انسان دوستان بپیوند. حرمت و مقام انسان در هر لباسی بیش از این اس که برای ما درست کرده اند!
من به جای شما بودم ابتدا سعی می کردم فکر کنم که چه می خواهم بنویسم و بعد دست به کیبورد می شدم!
اگر ما اظ شما معذرت بخواهیم که راجب بهشتی بیشتر نوشته شده و راجب ایشان کمتر، می تونید مردمی که راجب بهشتی و زن و دگر باش ها نوشته اند را مورد عفو خود قرار بدهید؟؟
بعضی وقت ها ننوشتن بهتر از همینطوری نوشتن است.
شما مسئولیت کمپین اعتراض به کشته شدن ایشان را به عهده بگیرید و از هیچکس هم کمک نخواهید! چطوره؟؟؟
شناور در ميعان آب
بي هراس افتادن
فورا پا گرفتم
در درياچه اي از تقاطع چهار چشمه،
در اولين گام دوپاي کوچک معصوم؛
بر خاک آشغال شده،
فصل فوران
چشمه ي "با"
در جوش و خروش
"با" چشم دگر،
دو چشم بابا
و فواره ي "ما"
کانون رويا
پستان هستي
در هر جرعه شير
يک قطره اشک مظلوميت،
و در هر بغچه اطمينانش
نان کوردي، روغن کوردي، هيلکه کوردي، کره و سيراج و پنير و سرشير و از زوخاو بلوط؛
بنيشت کوردي،
و لاي هر موچه ي نان،
آذوقه مظلوميت،
ظالم نشويم "ما"
هر پستان يک "ما"
دو سينه ماما
دو شمع روشن
در بيداد شب
دو چشم ماما
دو پا بر زمين،
سري در هوا
سهم سرزمين
مشکل مردم ایران نادانی و بی اطلاعی است . اگر تبعیض در اطلاع رسانی برداشته شود حداقل مردم باصطلاح فارس مشکلات ملت های بدون دولت را می بینند و اگر حس عرب و کرد و ترک و ... ستیزی شان اجازه دهد !
با سلامی دوباره. خواستم تشکر کنم که همه کامنتها را بدون سانسور و غیره منتشر کردید. نشان میدهد که انسان شریفی هستید. همیشه شاد و سربلند باشید. صادق ج
هر چند که میزان خشم ناشی از سرخوردگی و احساس عدم توانائی برای انجام کاری که بتواند جلوی تکرار این جنایات جنایتکاران ج.ا. را بگیرد, را در لابلای خطوط و کلمات این دوستمان میتوان براحتی دید, خشم و سرخوردگی که منحصر شما دوست و هموطن عزیز من نیست و نمیتواند باشد و بسیاری از ما اگر نه بیش از تو, کمتر از تو خشم نداریم و بنوعی احساس حقارت بخاطر عدم توانائی در متوقف کردن جنایاتی را که هر روز بنوعی شاهدش هستیم و یا اخبارش را میشنویم را با خود حمل میکنیم, ولی بدون شک همانطوریکه دوستان دیگر اشاره کردند, راهش ایجاد اتحاد و متحد شدن در یک صف واحد برای بزیر کشیدن این جنایتکاران است و نه آنکه خشم خود را بر سر دیگران خالی کنیم.
خطاب به دوستی که تشکر کردهاند که کامنتها را منتشر میکنم و راستش من هر کامنتی که حاوی توهین به انسانها و نیز حقوق اساسی و بنیادین آنها نباشد. همچنین حاوی نفرت پراکنی علیه گروههای ویژهی انسانی که در طول تاریخ بشریت به دلایلی مورد«تبعیض سیستماتیک» قرار گرفتهاند، نباشد، منتشر خواهم کرد.
اما متاسفانه برخی کامنتها چه خطاب به من چه خطاب به دیگران بیشتر بازار عقدهگشاییهای شخصی است و یا دارای چنین ویژگیهایی که غیر قابل انتشارشان میکند
خطاب به برخی دوستان عصبانی...:)
عجبا دوستانی میبینم با اینهمه خشم و ناراختی و توهینامیز و متلک گونه برای نویسندهی این مطلب که خودش نیز در همین مطلب خود را مورد انتقاد قرار داده است و نوشته است همهی ما کم کار و کم فعالیت هستیم در این زمینهها.
اما دوستان خشمگین که ظاهرا و انگار خود را در اردوگاه آن سویی میبییند چنان به خشم آمدهاند که به جای اینکه خشمشان را برای ایجاد نیرویی و آ« چیزی که مدعی آن هستند در کامنتهایشان، یعنی همان اتحاد، نمایند، خشم را متوجه نویسندهای کردهاند که تلنگری به همه زده است. و خواسته که کمی بیدار شویم و همه را برابر ببینیم. حداقل در مرگ برابر ببینیم اگر در هیچ چیز دیگر برابر نیستیم.
من جدا دبه برخی کامنتها می خندم به جای آنکه عصبانی شوم.
دوستان گرامی دو حالت دارد اگر خود را مخاطب چنین نوشتهای میبینید همچون من که باید از رفتار خودمان خشمگین باشیم و سعی کنیم دیگر چنین نشود.
اگر هم خود را مخاطب چنین نوشتهای نمیبینیم که قاعدتا باید با چنین نوشتهای که انتقادی است همدل باشیم.
یا مگر اینکه حالت سومی باشد و خود یکی از کسانی باشیم که موجد و باعث چنین اتفاقاتی باشیم که آن موقع خشم برخی دوستان ممن است طبیعی به نظر برسد و در یان صورت من خرسندم که خشمگین کنم چنین دیدگاههایی را..
برای همگی آرزوی شادی سلامتی آزادی و برابری میکنم.
ارسال یک نظر