۱۳۹۲ آبان ۱۷, جمعه

اعتراض علیه معترض به تبعیض!!!.

کسانی که در مقابل آشویتس سکوت کردند، بهتر است در مقابل سرمایه‌داری خفه شوند.



اعتراض علیه اعتراض کنندبه تبعیض، یکی از مکانیسم‌های این همان‌سازی پوزیشن «صلح طلبی و ضد خشونت گرایی مدرن» است با مکانیسم «گیس سفیدی و ریش سفیدی سنتی». 
در این مکانیسم معمولا وقتی فاجعه‌ای یا اتفاق ناخوشایندی و در جامعه‌ی معاصر امروز رخدادی علیه هر کدام از گروه‌های مورد تبعیض جامعه رخ می‌دهد، فرایند اتخاذ شده از سوی اکثریت جامعه، چه جامعه‌ی روشنفکری و فعالان سیاسی مدنیو مطبوعاتی، و چه جامعه‌ی عمومی و مدنی، این است که قبل از این‌که  به سراغ عامل و فاعل  و مجری و ترویج‌دهنده‌ی تبعیض‌گری بروند به سراغ کسانی می‌روند که یا مورد تبعیض قرار گرفته‌اند و یا علیه تبعیض قرار گرفته‌اند، می‌روند.
این مکانیسم سنتی در شکل پدر مهربان و کمی هم مقتدر و یا مادر مهربان و کمی هم دلسوز، دقیقا در شکل این که وقتی برادر بزرگه یا خواهر مبزرگه با توجه به قدرت بدنی، رشد سنی، و نیز پشتوانه‌ی برخورداری از حمایت فرزند ارشد بودن، برادر یا خواهر کوچیک‌تر را مورد ظلمی قرار داده است، ابتدا فرزند مورد ظلم قرار گرفته با یادآوری شیطنت‌ها و بد اخلاقی‌ها و یا مثلا درس نخوانیش و یا اینکه شب قبل دیر به خانه آمده مورد مواخذه قرار گرفته و در واقع با این کار راه را برای بزرگ‌تر شدن غائله می‌بندد. اگر سکوت برقرار شد و اعتراض کننده رفت پی‌کارش که خوب بعدا در خفا به فرزند ارشد هم تذکراتی داده می‌شود. این سیستم در دعواهای فامیلی، قبیله‌ای و همسایگی و شراکتی هم سیستم کارگشای سنتی بوده است. به همین منوال و همین سنت وقتی تبعیضی جنسیتی، جنسی، قومیتی، زبانی، ملیتی و یا نژادی و مذهبی نیز رخ می‌دهد، مردمی که ریش سفیدی و گیس سفیدی پیشه‌ی دیرینه‌شان بوده است  و فکر می‌کنند مصلح اجتماعی مادر زاد هستند، سعی می‌کنند با گرفتن یک ور دیگر ماجرا اصلا فاجعه‌ی تبعیض و جنایت را از دیده‌ها پنهان کنند. مثلا وقتی زنی شجاعانه و با قوبل تمامی عوارض بعدی اجتماعیش علیه مورد تجاوز قرار گرفتن شورش اجتماعی می‌کندو چهره‌ی کریه تجاوزگر و جامعه‌ی حامی آن‌ را به رخ همگان می‌کشد. یک ریش سفیدی گیس سفیدی پیدا می‌شود و می‌گوید ولی یکی از زن‌های فامیل همسایه‌ی پسرعمه‌ام اینا، یک بار زده بود توی گوش پسر همسایه‌ی دختر خاله‌ی بابام اینا.... این گونه بحث اضلی که اعتراض علیه تجاوز جنسیتی به عنوان یک مکانیسم  دارای ساختار و گفتمان هژمونیک حمایتی قانونی و شرعی و عرفی و فرهنگی به فنا  و باد فراموشی سپرده می‌شود و بحث به وادی‌های ابلهانه‌ی جدالطرفینی به نام این‌‌که خشونت  آیا پدیده‌ای ذاتی است، یا عرضی، آیا از سوی مردان بوده است یا از سوی زنان، « آیا کرم از درخت بوده است» یا از تبر!؟ آیا تجاوز مکانیسمی همچون رانندگی است که  راننده هم خودش باید موراقب راننده‌های بی احتیاط وحشی مست باشد یا .. الی آخر آن وقت آن‌چه پنهان می‌ماند و  به فراموشی سپرده می‌شود اصل تبعیض است.

نکته‌ی جالب‌تر در این موارد حس جلب محبوبیت اجتماعی بیشتر است. در واقع جامعه‌ای که در آن اتفاقات نژادپرستانه و  تبعیض جنسیتی و تبعیض مذهبی و غیره  به وفور رخ می‌دهد، نشان از آن دارد که بستر جامعه و فرهنگ عمومی این فرهنگ تجاوز و تبعیض را بسیار بیشتر می‌پسندد. به همین رو این افراد ضمن حفظ شان « فعال حقوق بشر» بودن،«فمینیست بودن»، «روشنفکر»بودن، و الی آخر، با حفظ سمت در منصب مصلح اجتماعی و آدم ‌خوبه‌ی قصه قرار می‌گیرند  و با مکانیسم‌های سنتی و  جامعه‌ی‌سنتی پسند «دو  دروغ برای دزده هم گفتن»   و  یا نقش زیبای همنشینی تاریخی « سوزن زنندگان در مقابل جوالدوز» ظاهر می‌شوند تا  حمایت همان گروه‌های سیاسی فکری   شوونویست و فاشسیت و راسیست و سکسیت و هموفوب و .. را برای روز مبادای ادامه‌حیات اجتماعی و فرهنگی و سیاسی‌شان را داشته باشند و در میان خیل فاشیست‌ها و راسیست ها و سکسیت‌ها دچار حذف به قرینه‌ی فیزیکی و معنوی نیز نشوند. 

اما نقطه‌ی تاریک فعالیت این گونه افراد  آن جایی است که آن‌ها به عنوان همین فعال حقوق بشر و سیاسی و مدنی و فمینیسم و ... در مقابل اصل تبعیض و فاجعه‌ی ضد انسانی اصلی که موجب به وجود آمدن بحث‌های ثانوی شده است، سکوتی بزرگوارانه اتخاذ کرده‌اند . سکوتی که هیچ معنا و نتیجه‌ی اجتماعی جز قدرت گرفتن افکار ضد انسانی ندارد. اما سکوت‌شان آن‌جا معلوم می‌شود که مصلحتی نبوده و از روی این نبوده که مثلا حوصله‌ی درگیری نداشته‌اند، که در مقابل تبعیض‌گر سکوت کرده بودند اما در مقابل اعتراض‌کننده به تبعیض، سکوت می‌شکنند و اعتراض کننده علیه تبعیض را به مفاهیم دهان پر کن و شیرین عقل و ملوسی هم‌چون « بازتولید خشونت»، «باز تولید تبعیض» ، «باز تولید نفرت» و کلا باز تولید  متهم می‌کنند. یکی هم نیست بگوید شما که در مقابل «‌تولید نفرت»، « تولید خشونت»، « تولید تبعیض» « تولید هوموفوبیا» و « تولید تبعیض مذهبی و جنسی و جنسیتی و ..» سکوت فرموده بودی. بهتر است که در مقابل بازتولید‌اش همه  خفه خون  اتخاذ بفرمایید.

 در مثالی آشنا‌تر و ملموس‌تر، اگر چه بدون شک می‌توان خط ربط‌هایی بین میل به سرمایه‌داری و آشویتس پیدا کرد. اگرچه سرمایه‌داری  خود یکی از «شَر»های اعظم است. اگر چه سکوت در مقابل سرمایه‌داری و جنایت آشکار و پنهانش اصلا جایز نیست اما کسانی که آشویتس و نژادپرستی و شوونیسم و فاشیسم را به سکوت مصلحتی گذراندند نمی‌توانند در مقابل سرمایه‌داری نقش قهرمان  انسان‌گرایی بازی کنند برای همین بود  که  آدورنو به درستی و زیبایی گفت 

 : « کسانی که در مقابل آشویتس سکوت کردند بهتر است در مقابل سرمایه داری خفه شوند.

0 comments:

ارسال یک نظر