۱۳۸۹ تیر ۲۲, سه‌شنبه

بررسی جنبش سبز و وضعیت اقوام ایرانی


منتشر شده در : گذار

سال گذشته، ایران درگیر یکی از عظیم‌ترین جنبش‌های سیاسی- اجتماعی تاریخ سی ساله جمهوری اسلامی بود، جنبشی که سبز نام گرفت. ویژگی غیرقابل انکار این جنبش، شروع و ادامه بخش غالب آن در تهران و فراگیر نشدن جنبش در حاشیه‌های غیر فارس‌نشین و غیر شیعه‌نشین است. مساله‌ای که این پرسش را به ذهن می‌آورد که آیا ریشه جنبش سبز و بنیاد‌های شکل‌گیری‌اش تنها در اختلاف بر سر شمارش آرا و تقلب انتخاباتی نهفته است یا جنبش‌های قومی و مذهبی هم در شکل‌گیری آن موثر بوده‌اند.

نقش جنبش‌های قومی در شکل‌گیری جنبش سبز


بیشتر فعالان سیاسی و مدنی اقلیت‌های ایرانی معتقدند جنبش سبز محصول جنبش‌های پیشین، نظیر جنبش‌های قومی است.
محمدعلی توفیقی، عضو سابق شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران و فعال سیاسی و روزنامه‌نگار بر این باور است که قومیت‌های ایرانی نقش مهمی در شکل‌گیری جنبش سبز داشته‌اند: «اگرچه جنبش سبز به دنبال تقلب در انتخابات بروز یافت، اما هیچ جنبشی نمی‌تواند بدون زمینه‌های قبلی اجتماعی و تاریخی پدید آید، این جنبش نیز با بهره‌گیری از شکاف‌های فعال جامعه که یکی از مهم‌ترین آنها شکاف قومی است، در کمترین زمان ممکن گسترش و عمق یافت. موج گسترده‌ای از تحول‌خواهی که در قالب حمایت از آقایان کروبی و موسوی به راه افتاد و در انگیزش مردم برای اعتراض به تقلب در انتخابات و بروز جنبش بسیار موثر بود، از گفتمانی قومی متاثر بود که رفع تبعیض و ستم از اقوام ایرانی را هدف گرفته است.»
سامان رسول‌پور، روزنامه نگار و فعال حقوق بشر کرد، با تاکید بر این که جنبش سبز حاصل انباشت مطالبات و انتقادهای ریشه‌دار شهروندان ایرانی بود به سرکوب‌های سخت و مداوم اقوام ایرانی در دهه‌های گذشته اشاره می‌کند و انتقاد از وضع موجود را در میان اقوام ایرانی خاص‌تر از جاهای دیگر می‌داند. او بر این باور است که تاکید بی‌سابقه دو کاندیدای اصلاح‌طلب بر مطالبات اقلیت‌ها تاثیر مضاعفی بر طرح خواسته‌های قومی مغفول مانده داشته است: «در بدبینانه‌ترین حالت حتی اگر فرض کنیم بیانیه‌های انتخاباتی نامزدها پیرامون حقوق قومیت‌ها، صرفا برای جذب رای بود، باز هم می‌توان این‌طور برداشت کرد که این تاکید، حاصل فشار از پایین و مبارزات فعالان مدنی و سیاسی این مناطق بود و اقوام ایرانی، پیش از انتخابات یکی از نیروهای مهم و فعال برای تغییر وضع موجود در ایران بودند.»

یوسف عزیزی بنی‌طرف، نویسنده و روزنامه‌نگار عرب زبان ایرانی نیز در گفت‌وگو با تلویزیون العربیه تاکید می‌کند: «جنبش اعتراضی، پیش از انتخابات آغاز شد؛ آوریل ٢٠٠٥ مردم خوزستان علیه سیاست‌های نظام برای تغییر دموگرافی به زیان اقوام عرب و محو هویت آنها قیام کردند. کردها همان سال به خیابان‌ها آمدند و ترک‌ها هم در سال ٢٠٠٦ به دنبال توهین یک روزنامه دولتی حرکت اعتراضی گسترده‌ای را سازماندهی کردند.»

در مقابل، گروهی از فعالان قومی براین باورند که ریشه‌های شکل‌گیری جنبش سبز در طبقه متوسط تهرانی خلاصه می‌شود. یاشار حکاک‌پور، مسئول روابط عمومی «انجمن دفاع از زندانیان سیاسی آذربایجانی در ایران» ضمن تاکید بر اشتراک بخش زیادی از خواسته‌های دموکراسی‌خواهانه جنبش سبز و جنبش‌های قومی، ماهیت جنبش سبز را چنین  ارزیابی می‌کند: «جنبش سبز خواسته‌های مشخصی ندارد و در حرکتی که سال گذشته در نقاط شمالی تهران و چند شهر فارس‌نشین روی داد، سه گروه با خواسته‌های متفاوت مطرح شدند. دسته اول اصلاح‌طلبان که خواسته‌شان سهیم شدن در قدرت و ثروت و اصلاح بعضی مسایل در قالب این نظام است. دسته دوم جوانانی از طبقات مرفه جامعه که از خفقان موجود به تنگ آمده‌اند و دسته سوم نیروهای اپوزیسیون خارج‌نشین که از هر فرصت برای تضعیف جمهوری اسلامی استفاده می‌کنند.»


با این وجود نباید این نکته را از یاد برد که تهران شهری با جمعیت خالص فارس نیست و تمرکز هسته مرکزی جنبش در تهران، صرفا اینطور معنا نمی‌دهد که تمام فعالان سیاسی در تهران فارس هستند و خواسته دیگر اقوام ایرانی را پیگیری نمی‌کنند. باید در نظر داشت که به دلیل سیاست‌های مرکزگرای دولت‌های پهلوی و جمهوری اسلامی، غیرفارس‌ها بخش عظیمی از نیروهای متمرکز در تهران را تشکیل می‌دهند، بنابراین بدون شک بخش اعظم فعالیت‌های سیاسی در تهران حاصل فعالیت نخبگان قومی و ملی تمرکزیافته در تهران است.
جلال جلالی‌زاده، نماینده مجلس ششم شواری اسلامی و عضو جبهه مشارکت هم براین باور است که تمرکز پیگیری مطالبات دموکراسی‌خواهانه در تهران، دلیلی بر مشارکت نکردن اقوام نیست زیرا این تمرکز به دلیل حضور سران جنبش و فعالان سیاسی در تهران است: «حضور فعال اقشار مختلف دانشجویی وكارگری وبازاری و ديگر اقشاری كه هر كدام به نوعی به اقوام ايران وابسته‌اند بر نمايندگی از سوی همه گروه‌ها دلالت می‌كند.»

نحوه مشارکت اقلیت‌های قومی


یکی از اصلی‌ترین مسایلی که طی عمر یک ساله جنبش سبز مطرح است، فراگیر نشدن آن در شهرهای دیگر، به ویژه مناطقی است که ساکنان آن را از اقلیت‌های قومی و مذهبی تشکیل می‌دهند. فعالان سیاسی این مناطق نظریاتی متفاوتی درباره نحوه مشارکت در جنبش سبز دارند.
برخی بر این باوراند که مشارکت اقلیت‌ها، مشارکتی موازی است و با پیگیری مستمر مطالبات‌شان به گونه‌ای بر حجم مطالبات مدنی و فشار بر حاکمیت افزوده‌ است. حکاک‌پور از جمله این افراد است: «در سال گذشته فعالان سیاسی و مدنی خارج از مرکز، به همراه جنبش سبز به‌طور مستمر خواسته‌های خود را پیگیری کرده‌اند.»
جلالی‌زاده نیز می‌گوید: «هر چند اعتراض‌ها در میان اقوام به به گستردگی تهران نبود، اما اين مساله نشان بی‌تفاوتی آنها نيست؛ فضای امنيتی ونظامی در اين مناطق و آسان بودن سركوب سبب آسيبب‌پذيری بيشتر آنها است. اعتصاب‌ شهرهای كردنشین در اعتراض به اعدام‌های اخير دليل بر حضور فعال اقوام است.»
محمدعلی توفیقی نیز با تاکید بر اینکه جنبش سبز پیش از انتخابات شکل گرفته است، برای نشان دادن همراهی اقوام ایرانی، به فعالیت کردها اشاره می‌کند: «آن‌ها در شکل‌گیری جنبش اخیر نقش غیرقابل انکاری داشته‌اند، مشارکت مردم کردستان در انتخابات این دوره نسبت به دوره‌های قبل صد در صد رشد داشت. نقش کردها در اعتراضات خیابانی نیز از سایر ایرانی‌ها کمتر نیست، تعدادی از شهدای جنبش کرد هستند، زندان‌ها هم که دیگر نیاز به گفتن ندارد. معتقدم تشدید، تعجلیل و بازنگری در احکام زندانیان کرد و تبدیل احکام آنها به اعدام و اجرای سریع آنها برای ارعاب بدنه و راس جنبش سبز صورت می‌گیرد.»
رسول‌پور نیز ضمن تاکید بر اینکه جنبش سبز نتوانسته گستره خود را به مناطقی چون خوزستان و آذربایجان و کردستان برساند و آن را از ضعف‌های جنبش سبز می‌داند، یادآوری می‌کند: «شکل نگرفتن اعتراض‌های خیابانی در شهرهای دیگر معلول فضای امنیتی و سرکوب‌ها بود. گروه‌های مختلف وابسته به اقوام ایرانی، در داخل و خارج از جنبش سبز حمایت کردند. زندانی شدن چهره‌های مشخص مانند دكتر رمضان‌زاده و شهادت دانشجويانی چون كیانوش آسا از دیگر نشانه‌های همراهی اقوام با جنبش سبز است.»

تاثیر جنبش سبز بر اقلیت‌ها


یکی از معضلات نظری در مباحث قومی، استفاده از واژه «اقلیت» است. آمایش قومی- جمعیتی ایران به گونه‌ای نیست که بتوان گروهی را به عنوان اکثریت مطلق نام برد و گروهی دیگر را اقلیت لقب داد. اگر چه بر اساس پژوهش‌های مرکز تحقیقات راهبردی، سیاست‌های حاکم بر ایران، از تحکم غیرقابل انکار «فارس» و «تشیع» ناشی می‌شود، اما حقیقت آن است که بیش از ٦٠ درصد جمعیت ایران را غیر فارس‌ها تشکیل می‌دهند. حکاک‌پور با یادآوری این نکته، می‌گوید: «با محدود ماندن جنبش در قسمت‌های شمالی تهران و چند شهر فارس‌نشین دیگر، ضرورت مشارکت اقوام دیگر برای به ثمر رسیدن این جنبش و تبدیل آن به حرکتی سراسری در ایران مشخص‌تر شد.»


او خودآگاهی اقوام ایرانی را نشان‌دهنده تغییراتی بزرگ در فضای عمومی اقوام غیرفارس می‌داند: «آنها نشان دادند که نسبت به دهه‌های گذشته، به بالاترین میزان خودآگاهی ملی رسیده‌اند و دیگر همچون گذشته تبعیت کورکورانه از تصمیم‌های روشنفکران فارس را نمی‌پذیرند و اگر مرکز خواسته‌های آنها را انعکاس ندهد، حرکات مستقل خود را دنبال خواهند کرد.» عزیزی بنی‌طرف هم بی‌توجهی احزاب و سازمان‌های غیردولتی اصلاح‌طلبان به اعتراضات قومی در سال گذشته را از آسیب‌های جنبش سبز و تاثیر آن بر وضعیت قومیت‌ها ارزیابی می‌کند.


با این حال باید پذیرفت که تحولات سال گذشته بر درک متقابل اقوام ایرانی تاثیر به سزایی داشت. علاوه بر این، نقض آشکار حقوق بشر در دادگاه‌های نمایشی و اتهام‌های بی پایه، این بار نه در حاشیه ایران که در مرکز، نگاه روشن‌تر و بیناتری بر فضای بدبینی و عدم درک متقابل گشود. جلالی‌زاده می‌گوید: «فرصت‌طلبان و منفعت‌طلبان افشا شده‌اند. مردم، موقعيت و مواضع خود را بهتر تشخيص داده‌اند و می‌دانند با چه گروهی طرف هستند، وحدت، همدلی، همبستگی و اعتماد بين ايرانيان بيشتر شده، تسامح و تساهل نسبت به یکديگر و احترام متقابل میان گروه‌ها در هيچ دوره‌ای مانند امروز نبوده است. معتقدم امروز با وجود تبليغات منفی سال‌های گذشته  ضد كردها و اهل سنت، مردم با آنها ابراز همدردی می‌كنند.»


توفیقی هم به هم‌افزایی نیروی جنبش از مسیر همراهی همه اقوام اشاره می‌کند: «خرده جنبش‌ها دریافته‌اند که دموکراسی شانس تحقق مطالبات آن‌ها را بیش از هر چیز دیگر افزایش می‌دهد، به همین دلیل با همراهی این جنبش و هم‌افزایی نیروی حاصل از آن، امیدهای بیشتری برای تغییر پدیدآمده است.»
هم‌گرایی بین مرکزنشینان و دیگر اقلیت‌های مذهبی و قومی ایران از اصلی‌ترین ثمرات جنبش سبز و یک سال مبارزه مستمر مردم برای دموکراسی است. رسول‌پور با یادآوری واکنش گسترده ایرانیان به اعدام پنج فعال سیاسی که چهارنفر آنها کرد بودند، می‌گوید: «تولد جنبش سبز و تداوم سرکوب‌ها منجر به درک روشن‌تر اقوام ایرانی و سایر شهروندان ایرانی از یکدیگر ‌شد. ارزش‌های جدیدی به وجود آمده که سرکوب و تحقیر اقوام ایرانی را تحمل نمی‌کند و انتقاد از گذشته و نگاه انسانی و امروزی به مسایل اقوام، به شکل کم سابقه‌ای در بدنه جنبش سبز نمایان است.»


واقعیت این است که جنبش سبز با شعار ساده «رای من کجاست؟» شروع شد. شعاری که به گفته دکتر میلانی صدسال مبارزه دموکراسی‌خواهی ایرانیان را همراه دارد اما واقعیت بارزتر آن است که در سرزمینی با چنین ساختار متنوعی به لحاظ قومیت و مذهب نمی‌توان تنها با وعده دموکراسی، بخش عظیمی ‌از مردمانی را که تعریف‌شان از دموکراسی به معیارهای جانبی دمکراسی وابسته است، به جنبش تحول‌خواه کنونی کشاند. نباید از یاد برد که بخش اعظمی از مشارکت همین مردم در انتخابات،  به واسطه شعارها و برنامه‌های انتخاباتی دو کاندیدای انتخابات یعنی کروبی  و موسوی بوده است. اما این دو، به طرزی عجیب و باورنکردنی طی یک سال گذشته هرگز در بیانیه‌های پرشمارشان به فکر طرح همان برنامه‌ها و خواسته‌ها نیفتادند. یک سال گذشت و دولت دهم بدون مشروعیت مردمی، با زور و ارعاب و شکنجه و تجاوز، و زندانی و آواره کردن فعالان سیاسی و مدنی به عمر خود ادامه داد؛ اکنون وقت آن است که دیگر بار بر برنامه‌های این جنبش تامل کنیم.

0 comments:

ارسال یک نظر