۱۳۸۸ فروردین ۵, چهارشنبه

هرگز به100 نرسیدیم -بررسی اجمالی مطبوعات کوردستان در 30 سال بعد از انقلاب



هرگز به 100 نرسیدیم*

بررسی اجمالی مطبوعات کوردستان در 30 سال بعد از انقلاب

 متن کامل مقاله ی منتشر شده در سالنامه ی :اعتماد

مطبوعات در معنای نشریه های دوره ای(روزانه، هفتگی، ماهنامه، فصل‌نامه و یا گاه‌نامه)، «یکی از رایج ترین و شاخص ترین محصولات جامعه ی صنعتی است. طلایه های آغازین این نوع از نگارش انسانی اگر چه به قرن 17 می رسد»(پیر آلبو،1968) اما سیر رشد آن در جهان، از نیمه ی دوم قرن نوزدهم به این سو سرعت فزاینده و جهان گیری گرفت که نه تنها کشور ها و جوامع صنعتی بلکه حتا جوامع توسعه نیافته را هم در نوردید.

اگر چه اولين روزنامه ي كوردي در سال1898 منتشر شد (اولين روزنامه‌ي تركي 1832 «تقويم وقايع» و اولين روزنامه‌ي فارسي (كاغذ اخبار) 1837 و (الزوراء) ي عربي 1896 منتشر شد ) اما تفاوت انتشار اولين روزنامه ي كوردي با انتشار اولين روزنامه به ديگر زبان‌ها، در اين امر نهفته است كه تولد آن روزنامه‌ها مربوط به ملت‌هايي بوده كه داراي دولت و نيز مربوط به دولت و براي برنامه‌هاي تبليغي و جهت اعلام فعاليت‌هاي دولت بوده است.‌ اما تولد روزنامه در ميان كوردها در بخش خصوصي و محصول هشياري فردي و حاصل جنبش اجتماعي مردم بوده است.



این مقاله در پی آن است که به بررسی اجمالی وضعیت مطبوعات در کوردستان طی 30 سال گذشته‌ی پس از انقلاب اسلامی ایران بپردازد.

 از آن جا که «مطبوعات مانند سایر رشته های تاریخ عمومی هم چون تاریخ ادبیات، امور اقتصادی یا تاریخ جنبش های اجتماعی، بدون رجوع دائم به تحول عمومی جوامع درک نمی شود؛ شاید روزنامه در میان موضوع‌های تحقیق تاریخی از جمله مقولاتی است که فشرده‌ترین روابط را با وضعیت سیاسی،‌اقتصادی، اجتماعی و سطح فرهنگی جامعه و عصر و دوره ای دارد که منعکس کننده‌ی آن است»(حسین قندی،1384ص 13)، بنابر این لازم می نماید که این مقاله را به دوره های تاریخی که بیانگر تغییر و تحولات سیاسی و فرهنگی جامعه ی کوردستان باشد تقسیم‌بندی نمود.



سال های 1357 تا 1359 انفجار آزادی؛

در این فاصله‌ی کوتاه زمانی يعني  يك سال و نیم اولیه‌ی بعد از پیروزی انقلاب در ایران، کوردستان هم به تبع دیگر مناطق ایران به واسطه‌ی آزادی از قید استبداد سیاسی حکومت قبلی، دوره‌ای از انفجار چاپ نشریات سیاسی را، تجربه کرد که هر کدام وابسته به گروه و سازمان و احزاب سیاسی‌ای بود که در آن دوره رشد قارچ گونه ای داشتند .

اما جدای از این نشریات فصلی و گه‌گاهی ، نشریاتی بودند که به احزاب و گروه های رسمی تر و با سابقه‌تری تعلق داشتند که من از آن میان به «نشریه ی کوردستان» ارگان رسمی حزب دمکرات کوردستان ایران(تاریخ انتشار آذر ماه 1324 برابر با نوامبر1945 ) اشاره می کنم، که یکی از قدیمي‌ترین نشریات تاریخ منطقه و حتا خاورمیانه است. در واقع تنها نشریه ای که قبل و بعد از انقلاب و به طور رسمی ودر استاندارد یک نشریه در کوردستان منتشر شده همین نشریه بود.

 از آن جا که حزب دمکرات کوردستان یکی از احزاب سازمان‌دهنده‌ي سیاسی مردم در پیروزی انقلاب در مناطق کورد‌نشین بود و پس از پیروزی انقلاب هنوز در تعامل با دیگر نیروهای سیاسی انقلابی در مرکز به سر مي برد ،این نشریه هم به طور قانونی منتشر می شد.

مدتی پس از آن گاه‌نامه‌ای دیگر نیز در استاندارد هایی قابل قبول از نظر شاخص های مطبوعاتی در مهاباد به نام« هیوا» منتشر شد و به گمانم پس از 20 شماره و در 26 مرداد 1358 در اولین مرحله‌ی توقیف فله‌ای مطبوعات همراه با دیگر نشریات از انتشار باز ماند. نشریه‌ی کوردستان هم پس از آن‌که مذاکرات کوردها با مقامات مرکزی به نتیجه ی مطلوب نرسید و کار به جنگ مسلحانه و خشونت های دوطرفه‌ي آن سال‌ها کشید و دولت حزب دمكرات کوردستان ایران را « منحل» اعلام کرد، رخت حضور رسمی از میان مردم بر بست و ازآن پس به صورت زیر زمینی و غیر قانونی منتشر مي‌شود و اكنون سابقه‌ای بالای 60 سال را پشت سر می گذارد.

در واقع وضعیت انتشار مطبوعات، آیینه‌ی تمام نمای وضعیت سیاسی فرهنگی جامعه‌ی آن روزهای کوردستان بود. مردمی پیروز شده در انقلاب، بدون تثبیت و حضور دولت رسمی و در حال مذاکره و گفت‌وگو و تنش با حکومت مرکزی. نامطلوبي سطح فرهنگي،سطح نازل باسوادی و تحصیل، گرایشات سیاسی بی ثبات و بی سازمان و رها شده، را مي‌توان به عنوان شاخص‌هاي اجتماعي، سياسي و فرهنگي آن روزگاربر شمرد. ازاین رو محتوا و ساختار نشریات نیز به جز همان نشریه و تا حدی نشریه‌ی هیوا به تبعيت از وضعیت موجود ساختار و محتوایی پراکنده و متاثر از تغییرات لحظه‌ای وقایع پس از انقلاب بود.



سال های 1359تا1364 ، سرکوب مخالفین ، ثبات دولت و محاق مطبوعات



اما به نتیجه نرسیدن مذاکرات کوردها با سران حکومت مرکزی و به تبع آن تلاش دولت برای حصول ثبات و به نتیجه رساندن خواسته‌های خود و در ادامه‌ی آن جنگ‌ها و سرکوب معارضین و خشونت‌های مسلحانه ی دو طرفه، نه حوصله ای برای نوشتن و نه فضایی برای اندیشیدن باقی گذاشته بود.

در این سال ها حکومت مرکزی همانند هر حکومت انقلابی دیگر فرصتی برای مخالفان و منتقدین خود باقی نگذاشت و به تبع، انتشار کتب و نشریاتی هم که بازگو کننده‌ی وضعیتی آزاد و مبتني بر خواست‌های عمومی  و اندیشیده شده در جامعه ی آن روزگار کوردستان باشد ممنوع بود. به همین خاطر روزنامه و روزنامه‌نگاری به محاقی طولانی رفت.

 اما در همین سالیان ٬سازمانی به نام «سازمان پیشمرگه‌های مسلمان کورد» در مقابل مجموعه‌ی سازمان‌های سیاسی آن موقع کوردستان که عنوان شاخه های نظامی خود را « پیشمرگ» می نامیدند٬بنا نهاده شد. این سازمان در آن دوران اقدام به انتشار نشریه ای به نام« فریاد آزادی» نمود که با شعار «یا مرگ یا رستگاری کوردهای مسلمان» به میدان آمد. محتوای این نشریه به بازتاب آرای کسانی  می‌پرداخت که بر این باور بودند٬ که دیگر نیروهای سیاسی کورد که در مقابل حکومت مرکزی قرار گرفته اند عده ای فریب خورده‌ و ایادی غرب و از خدا بی خبرند، که اتفاقا آن‌ها عامل جنگ و خون‌ریزی در کوردستان هستند و باید بساط شان از روی زمین برچیده شود. محتوای این نشریه بیشتر بیانیه های تحریک آمیز و درخواست از حکومت برای سرکوب مخالفان و احزاب کوردی و ديگر سازمان هاي مستقر در كوردستان بود.  هم‌چنین گاه، نامه‌هایي با عناويني  شبیه« نامه ای ازیک دانش آموز رنج دیده‌ي کورد» یا «نامه ای از یک کورد مسلمان» و...منتشر می کرد.

اما در سال های اولیه ی دهه ی شصت دو نشریه ی دیگر به نام هاي «اصحاب انقلاب» و «ئامانج» منتشر شد. این دو نشریه به ترتیب از سوی سپاه پاسدران انقلاب اسلامی و سازمان تبلیغات اسلامی به عنوان تریبون رسمی و بلندگویی که به تبلیغ سیاست های نظام عمل می کردند، منتشر مي‌شد. غیر از این دو نشریه هیچ نشریه‌ی دیگری اجازه ی انتشار نیافت.



سال های 1364تا1375؛ تثبیت نظام و سياست‌ورزي امنيتي به جاي سياست ورزي مسلحانه‌ي دولت.





بعد از عقب نشینی احزاب كورد به خاک کوردستان عراق و پايان‌گرفتن جنگ‌ در کوردستان و پس از تثبيت قدرت نظامي حكومت مركزي، در حزب دموکرات کوردستان ایران نیز تحولاتی روی داد. عده‌ای از اعضای این حزب که برخی از آن‌ها دارای سوابق فرهنگی بودند در کنگره‌ی چهارم این حزب(به گمانم در سال های ۵۹-۶۰) تصمیم به کنار گذاشتن سلاح گرفته و در راستای عفو حکومت نسبت به تسلیم شوندگان، خود را تسلیم حکومت کردند. یکی از این افراد، شاعر بلند پایه‌ی کورد« محمد امین شیخ السلامی» متخلص به «هیمن» بود.

از سوی دیگر دولت تا حدی دست از آن سیاست خشن گذشته بر داشت و با تشکیل واحد اطلاعات و امنیت در سپاه، برخی از نیروهای کار کشته‌ی اطلاعاتی‌اش را به این نهاد امنیتی انتقال داد و به جای سیاست ورزی مسلحانه در منطقه به سیاست ورزی امنیتی روي‌آورد. در این راستا شروع به یک سری اقدامات فرهنگی نمود که یکی از طراحان این سیاست شخصی به نام« مرتضی محب اولیا» یا همین « اسفندیار رحیم مشایی» امروز بود.

«اسفندیار رحیم مشایی که در سال 1360 به عضویت سپاه در آمده بود دشمن اول خود را مجاهدین خلق می دانست، به همین علت جذب اطلاعات سپاه پاسداران شد و اول ماموریت خود را از بین بردن اعضای مجاهدین خلق در رامسر دانست. بعد از این بود که از سوی سپاه جهت ماموریت به کوردستان رفت. آن‌جا اما دیگر با نام « مرتضی محب اولیا» و در سمت معاون اطلاعات واحد کومله در قرارگاه حمزه‌ی سیدالشهدا سپاه مستقر شد. مشایی اما اعتقادش در مورد کوردها متفاوت بود از نوع برخورد با مجاهدین. وی بر این باور بود که مي‌بایست ریشه های اجتماعی و فرهنگی مسئله ی کوردها را جستجو کرد و از این رو فعالیت‌های خود را بر فاز فرهنگی متمرکز کرد. در اولین اقدام فرهنگی، «کاک» یا کانون اسلامی کوردستان را تاسیس کرد(کلمه ی کاک در زبان کوردی به معنای برادر بزرگ هم هست)و در دومین اقدامش مرکز نشر ادبیات کوردی و انتشارات صلاح الدین ایوبی و ماهنامه ی کوردی «سروه» را  تاسیس کرد.»(هفته نامه ی شهروند، شماره ی60 ص58)



از آن‌سو نیز بخش زیادی از نیروهای کورد به ویژه گروه بازگشته از حزب دموکرات نیز به ضرورت و نیاز جامعه‌ی کورد به فضای بازتر فرهنگی از سوی دولت بارها در بازجویی‌های‌شان در ايام زندان متذکر شده بودند. یکی از همین افراد، همین«هیمن» شاعر پر آوازه بود که توانست با جلب نظر مسولان و با توجه به سیاست‌های مشایی به سردبیری ماهنامه‌ی سروه برسد. نام «هيمن» اعتبار افزونی به نشریه می‌بخشید و با همه‌ی انتقاداتی که به وی برای هم‌کاری با چنین نشریه‌ی دولتی(درظاهر خصوصی) می‌شد، باعث مقبولیت نشریه در میان مردم شد.

سروه ماهنامه‌ای فرهنگی-ادبی بود که تمام صفحات‌اش، به جز ترجمه‌ی سرمقاله که بعداز سرمقاله‌ی کوردی در هر شماره می‌آمد، به زبان کوردی منتشر می‌شد. نشریه ای که تمام مطالبش یک بار برای مسوولان ترجمه می شد و آن‌گاه به چاپ می رسید. اما با این همه موجب قلم فرسایی عده‌ی زیادی از شاعران و نویسندگانی شد که تا آن دوره زبان در کام کشیده بودند زیرا که داشتن و مطالعه‌ی کتب و نشریات کوردی مجازاتی سخت در انتظار صاحبان اش داشت.  اين مجله نه تنها نسل قبلی نویسندگان و شاعران را دوباره ميدان آورد، بلکه باعث رونق یادگیری و خود‌آموزی زبان کوردی در میان مردم و جوانان شد و کم‌کم نسل جدیدی از شاعران و نویسندگان نیز پا گرفت.

در سال های ابتدایی دهه ی 70، ادارات فرهنگ و ارشاد اسلامی در شهرستان ها کم کم به درخواست ها برای تشکیل انجمن های فرهنگی، هنری و ادبی پاسخ مثبت می دادند. اعضای این انجمن ها هم طبق معمول شاعران و نویسندگان بودند که به بحث های ادبی می‌پرداختند که نتیجه ی این گفت‌وگوها گاه به صورت مقالاتی در همان ماهنامه سروه یا در بولتن‌هاي داخلي این انجمن ها منتشر می شد. همین بولتن های داخلی گاه بسیار جدی کار می کردند و برخی از آن‌ها همانند"روت"(جریان) در قامت یک نشریه ی تخصصی ادبی فرهنگی در آمد و موجب پدید آمدن نسل جدیدی از نویسندگان شد. تا این زمان تنها شکل‌های روزنامه نگاری و مطبوعات همین ماهنامه ی سروه و این چند بولتن داخلی انجمن های ادبی بود به جز نشریه ای که در دوره ی اول ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، در استان‌داری که به نام«اخبار کوردستان» منتشر شد و پس از مدتی انتشار آن متوقف شد.



سال های 1375تا1384 رویای روزنامه نگاری با فضایی آزاد تر



در سال های دهه ی 70 در ایران اما، روزنامه نگاری و چاپ کتب در موضوعات فلسفی و تئوریک روند دیگری گرفت. از آن فضای به شدت سخت گزینش های سیاسی برای ورود به دانشگاه ها هم در  کوردستان اندکی کاسته شده بود. نحله ی جدیدی از نیروهای جوان و تحصيل‌كرده واهل مطالعه در كوردستان پاگرفتند که به تبع از فضای سیاسی، فرهنگی آن روزگار به مطالعه ی نشریاتی چون دنیای سخن، آدینه، گردون، ایران فردا، جامعه‌ی سالم و کیان و نیز آثار کسانی چون بابک احمدی و محمد مختاری و جعفر پوینده می پرداختنند.از نظر فضای سیاسی هم مردم به کنش‌های سیاسی در تعامل با دولت روی خوش تری نشان دادند اما با زباني ديگر.



در انتخابات ریاست جمهوری ششم که رفسنجانی برای بار دوم  شرکت می‌کرد رقیب منتقدی به نام احمد توکلی داشت. مردم کوردستان بدون شک، شناخت کافی‌ای از احمد توکلی نداشتند و شاید علاقه ای نیز به وی. اما وقتی نتایج انتخابات در کوردستان بازشماری شد نتیجه آن شد که هاشمی در کوردستان از احمد توکلی شکست خورد  و مردم نشان دادند که سیاست های هاشمی را نمی پسندند. هاشمی اما به پیروزی رسید و دوباره رییس جمهور ماند. اما در واکنش به خواست‌های سیاسی مردم برای اولین‌بار در کوردستان یک استاندار نیمه کورد و نیمه ترک را منصوب کرد. محمدرضا رحیمی متولد شهر قروه به استانداری کوردستان رسید و در ابتدای کار یک مشاور فرهنگی بسيار کورد تر از خودش را به نام«بهرام ولدبیگی» منصوب کرد.

يكي از اولين و مهم‌ترين اقدامات بهرام ولدبیگی برگزاری«کنگره ی فرزانگان کورد» بود. در روزهای برگزاری این کنگره بولتن  داخلی‌ای به نام«آبیدر» منتشر شد که پس از پایان کنگره، استاندار را تحریک کرد که امتیازی برای همین نشریه درخواست کند و در فاصله ی کوتاهی، هفته نامه‌ای با نام«آبیدر» به دو زبان کوردی و فارسی به مدیر مسئولی محمد رضا رحیمی و سردبیری بهرام ولد بیگی منتشر شد.

ولد بیگی عده‌ای از نیروهای فرهنگی و هنری سنندج را به عنوان کادر تحریریه برگزید و با توجه به روابطش و نیز عطش مردم برای نوشتن کم کم توانست پای دیگر نویسندگان مشهور را که اتفاقا به کنگره دعوت شده بودند به نشریه باز کند. انتشار آبیدر موجب ايجاد روند جدیدی در روزنامه نگاری کوردی شد و سرآغازی برای تولید نشریات دو زبانه،که حاصل آن تولد نشریه ای مستقل به نام«زریبار» به مدیر مسولی «عادل محمدپور» و تحریریه‌ای کاملا محلی در شهر مریوان بود. زريبار که فراز و فرودها و توقف ها و تغییر مدت زمان انتشارهای زیادی روبه‌رو شد، در نهایت در سال های پایان دولت اصلاحات به صورت فصل نامه‌ای در آمد که حاوی مقالات علمی-پژوهشی بسیار وزینی بود.

رحیمی و ولدبیگی با درک شرایط زمان و خواست های سیاسی متفاوت که ممکن بود زمام قدرت و سیاست مطلوب را در کوردستان به سمت و سوهای دیگری ببرد، به انتشار مقالاتی سیاسی و با طرح خواست های بیشتر معیشتی و گاه سیاسی راه را برای سیاسی نویسی در مطبوعات کوردستان گشودند. اما دیگر دیر بود و سیر تغییر و تحولاتی که در کل جامعه ی ایران از راه می رسید به رحیمی اجازه نداد که راه درازی را بپیماید زیرا دوم خرداد 76 اتفاق افتاد و مردم کوردستان نیز در مشارکتی بی سابقه و همراهی با مردم ایران محمد خاتمی را به ریاست جمهوری برگزیدند.

سید محمد خاتمی پس از پیروزی در انتخابات و با توجه به شعارهای انتخاباتی ویژه‌اش برای مردم کوردستان که از سهم ناچیز کوردها در مدیریت سیاسی و ساختار قدرت گفته بود، عبدا... رمضان زاده را با غلظتی بیشتر از کورد بودن نسبت به رحیمی، به استانداری کوردستان منصوب کرد.استاندار جدید نیز در مقابله با نشریه‌ی رحیمی و همکاران‌اش نشریه‌ی دیگری به نام«سیروان» به صاحب امتیازی سازمان همیاری شهرداری سنندج و مدیر مسولی«جلال جلالی زاده» و سردبيري (اسد بیگی) واحسان هوشمند، منتشر نمود.

نشریه سیروان شکلی محلی بود از روزنامه های اصلاح طلبی که در پایتخت منتشر می شد و پایگاهی شد برای نویسندگان جوان با آرمان هایی از جنس مشارکت سیاسی، جامعه ی مدنی، دموکراسی و... و از سوی دیگر مقالات نظریه پردازانه‌ای در حوزه ی تئوری ادبی و زیبایی شناسی و...

از آن سو، ولدبیگی از رحيمي و هم‌كاري با وي فاصله گرفت و از نشریه‌ی آبيدر خداحافظی کرد و به تهران آمد و «انستیتو فرهنگی کوردستان» را تاسیس کرد و در اولین اقدام، ماهنامه‌ی «کوردستان» را منتشر ساخت که با همه‌ی معایب و محاسن اش توانست از 10000 نسخه‌اي که منتشر کرده بود بالای 7000 را بفروشد و دولت نیز در اولین اقدام، در واکنشی عجیب این نشریه را توقیف کرد.

از همان آغاز دولت اصلاح طلب، بسیاری از فعالان فرهنگي کوردستان برای اخذ مجوز انتشار نشریه تلاش وافری به خرج دادند. اما کوردستان در هر دولتي، کوردستان است و مثل تهران نبود که مجوز نشریه روزانه و شاید هفتگی و در نهایت ماهانه اعطا می شد. بلکه سال ها طول کشید تا کوردستان بهار مطبوعاتی‌ای را که دیگر ایرانیان در سال‌های اولیه‌ی دولت اصلاحات تجربه کرده بودند، احساس كنند و تقریبا کار به دولت دوم خاتمی رسید و در سال های ابتدایی دهه‌ی80  کم‌کم چند نشریه‌ی مستقل گام در عرصه ی متلاطم روزنامه نگاری کوردی نهادند. دو  ماهنامه به نام های «راسان»  به مدیر مسولی ثریا عزیزپناه و سردبیری رویا طلوعی و با مطالبی در حوزه ی زنان و«مهاباد» به مدیر مسولی احمد بحری،هفته نامه هایي به نام‌های «پیام مردم»،«ئاسو»(افق)، «کرفتو» و پس از آن دو هفته نامه ی«روژهه لات» و مدت کوتاهی بعد از آن امتیاز روزنامه ای به نام«آشتی» اعطا شد، که البته به دلیل مشکلات مالی و كمبود نيروي متخصص هرگز نتوانست انتشار روزانه را در بر بگیرد و به صورت هفته نامه منتشر می شد. در مهاباد هم هفته نامه ی دیگری به نام «پیام کوردستان» منتشر شد.

اما اگر چه بهار مطبوعات کوردی دیر از راه رسید، اما درفرا رسيدن خزان اش تبعیضی وجود نداشت. ابتدا در زمستان83 پیام مردم توقیف و محمد صدیق کبودوند و اجلال قوامی بازداشت شدند. در تابستان 1384 نشریه های ئاسو، آشتی توقیف شدند و مدتی بعد هم نشریه ی روژهه لات نیز به محاق توقیف رفت و نویسندگان‌اش بازداشت شدند. برای توقیف پیام کوردستان هم زمان زیادی لازم نبود. کرفتو نیز مدتی بعد از پیام کوردستان توقیف شد.راسان نیز اگرچه توقیف نشد،اما رويا طلوعي،سردبیر آن براي مدتي به زندان رفت.

از آن ميان آن نشريات، بعد از دولت اصلاحات،«راسان»، «مهاباد»، «سروه» و «سيروان» ماندند. سيروان اما نشريه‌اي دولتي بود و اگر چه صاحب امتيازش سازمان همياري شهرداري است اما مستقيما زير نظر استانداري اداره مي‌شود. با تغيير استاندار هفته‌نامه‌ي سيروان هم كه به نظر من كپي برابر با اصل روزنامه‌ي ايران در كردستان است، همانند آن نشريه كه روزگاري نشريه‌اي وزين و اصلاح طلب و پيشرو بود، به نشريه‌اي اصول‌گرا و راست سنتي و محافظه كار تبديل شد. اگر سرمقاله نويس ايران اصلاح طلب بعد از اصلاحات كسي به نام «صفار هرندي» شد، سرمقاله نويس «سيروان» نيز صفارهرندي‌هاي  ديگري در استان كردستان شدند.

در پايان ذكر چند نكته را تنها به صورت مختصر لازم مي‌دانم.

اول: در كوردستان ايران به دليل ضعف زيرساخت‌هاي اقتصادي و آموزشي و فرهنگي، ما هرگز نتوانسته‌ايم به روزنامه و نشريه در بخش‌هاي تخصصي( چه از نظر نيروهاي آموزش ديده در حوزه‌ي روزنامه نگاري و چه از نظر محتوايي كه بر يك حوزه‌ي تخصصي تاكيد  بورزد) دست بيابيم.از سوي ديگر بخش خصوصي به دليل ناپايدار بودن شديد فضاي روزنامه‌نگاري و هزينه‌ي بالاي سياسي آن هرگز نتوانسته به خود اين جرات را بدهد كه وارد اين حوزه‌شود.

دوم: نشريات ما به جز سروه كه يك ماهنامه‌ي فرهنگي ادبي است و شرح چگونگي انتشارش رفت، و سيروان كه هفته‌نامه‌اي دولتي است،  تعداد شمارگان‌ انتشار يافته‌اش به بيش از 500 شماره رسيده، هيچ كدام از نشريات كوردي بعد از انقلاب به 100 نرسيده است. و نود هرگز پيش ما نبوده و نيست.

سوم: بارز ترين نكته‌اي كه توجه‌ي هر ناظري را به خود جلب مي‌كند اين است كه آقاي خالد توكلي از سال80 درخواست يك نشريه‌ي تخصصي براي «كودكان» را به اداره‌ي ارشاد داده‌است و تا اين لحظه كه 4سال از دولت اصلاحات و 3سال از دولت اصول‌گرا را شامل‌ مي‌شود چنين مجوزي ارائه نشده‌است و از شواهد امر پيداست هرگز موافقت نخواهد شد. اين نكته از آن‌جا قابل تامل و توجه‌است كه درخواست نشريه براي كودكان حساسيت‌اش براي مسولان روشن و مبرهن است و از آن اموري است كه در هر نوع نگرش سياسي كه بر ايران حاكم باشد، ظاهرا ممنوع است.

چهارم: هزينه‌ي سياسي روزنامه‌نگاري اگرچه به طور كلي در ايران بسيار بالاتر از حد استاندارد آن است، اما ظاهرا در كوردستان مرزي براي اين هزينه‌ وجود ندارد. بايد در نظر داشت كه روزنامه نگاران كورد از احكام 10سال زندان(محمد صديق كبودوند) و حتا اعدام(عدنان حسن‌پور) را نيز تجربه كرده‌اند. به همين خاطر است كه روزنامه‌نگاران كورد در آخرين بیانیه شان تاكيد كردند؛ اگر روزنامه‌نگاري در ايران قدم زدن در ميدان مين است، در كوردستان ايران پاگذاشتن بر خود مين است.







* با توجه به اين كه در زمينه‌تاريخ انتشار مطبوعات كوردستان هيچ منبع تحقيقي كتبي قابل استنادي وجود ندارد بيشتر مطالب اين مقاله با تكيه بر حافظه‌ي شخصي نگارنده نوشته شده‌است

لینک این مطلب در سالنامه ی اعتماد:


چند پی نوشت شدیدا ضروری:

۱-این مقاله قرار بود برای روز رسانه٬ برای روزنامه ی اعتماد نگاشته شود.یکی از دوستان این روزنامه به من گفت چنین مقاله ای را بنویسم.بدون تعارف هیچ منبعی در اختیار نداشتم چند جا هم سر زدم و کم کم مشغول نوشتن شدم٬اما آن دوست گرامی خبرداد که فعلا مقاله می ماند برای یک وقت دیگر٬من هم از خدا خواسته فعلا  نوشتن مقاله را رهاکردم و به تلفن و پرس و جوی بیشتری از دوستان در مورد منبعی پرداختم که البته هر چه می جستم کم تر می یافتم. بعد یک شب  که جایی مهمان بودم  آن دوست روزنامه نگار تماس گرفت و گفت صفحه ی رسانه را می خواهند تا فردا ببندند و تا فردا ساعت ۱۰ باید مقاله را برسانی. به خانه بر گشتم و با تکیه بر خاطر ات خودم و  کمک تلفنی ازچند تن از دوستاناز جمله آقای رضا شجیعی و دوست پژوهشگرم آقای خوشحالی تماس گرفتم که حد اقل برخی موارد را به صورت شفاهی چک کنیم.   از ساعت ۱۱ شب تا ۴ صبح نوشتم.  با این که ناتمام مانده بود٬خوابم بردو و ساعت ۱۱ صبح بیدار که شدم به آن دوست زنگ زدم تا ببینم تا بعد از ظهر می توانم مقاله را بنویسم٬ایشان در جواب گفت که راستش ترسیدم  که مرا بزنی اگرتماس بگیرم چون دوستان پشیمان شده اند و گفته اند از آن جا که کل فایل٬ کار ارزشمندی است آن را می گذاریم برای «سالنامه ی اعتماد» خوب من هم باز  دست از نوشتن مقاله فعلا بر داشتم شدم و  خلاصه بنده عمویم فوت کرده بود به شهرستان برگشته بود و زمانی که در مجلس ختم عمویم بودم دوست رزونامه نگار ما تماس گرفت که صفحه ی رسانه ی سالنامه را تا فردا صبح می بندند. بنده هم به کافی نت رفته و از ایمیلم مقاله را داونلود کردم و آن وقت ها لب تاپ هم نداشتم. این بود که بخشی از آن را در کافی نت و بخش اعظم آن را در خانه ی خواهرم نوشتم.جالبی قضیه آن جاست که دوستان به دلیل کمبود حجم صفحات می گفتند مقاله را در 100 نهایتا 1200 کلمه بنویس که من همان اول اعتراض کردم و گفتم آخر بنده  ی خدا من فقط سی سال گذشته هر سال و در باره ی هر نشریه و هر سال تنها 5 خط بنویسم  که بیش از این ها می شود. دیگر تحلیل و تفسیر را هم بی خیال می شوم.به هر صورت حجم اولیه مطلبی که نوشته بودم نزدیک 4000کلمه بود و شروع کردم به کوتاه کردن آن٬ تا به این اندازه ای که می بینید رسید.همین جا باید از این دوست گرامی با همه ی این اتفاقات تشکر کنم چون به شدت در مقابل عدم چاپ این مطلب که برخی از سلایق در روزنامه٬ به خاطر درج برخی مطالب در آن ٬ نپسندیده بودند  تشکر کنم و این همه دردسر را به فراموشی بسپارم.

2-نکته دوم این که من در سالنامه ی اعتماد هم این پانوشت را که بیشتر مطالب این مقاله مربوط به اطلاعات شفاهی نگارنده می شود ذکر کرده بودم که ظاهرا به دلیل کم بود صفحه و جا برای مطلب ٬مثل خیلی از نکات دیگر درج نکردیده است. از این رو بدون شک این مقاله حاوی نقایص بسیار  و گاه اشتباهاتی است، که همین جا از خوانندگان محترم عذر خواهی نموده و آن همه داستان را برای شرح چگونگی به نگارش در آمدن این  مقاله و شرایط زمانی و مکانی آن٬ برای توجیه اشتباهات و یا نقایصم بود. البته ضمن این که من هیچ منبعی در اختیار نداشتم. در همین جا هم خاضعانه از همه ی دوستان که اطلاعات مکفی تری دارنددر مورد نام دیگر نشریات یا تاریخ های آن و..٬ می خواهم که با راهنمایی های خود به کامل شدن این مقاله در آینده کمک کنند.

3- برخی از این دوستان در این مدتی که از چاپ مقاله در سالنامه گذشته گله ها و انتقاداتی داشته اند که مثلا نام فلان نشریه را بیشتر برده ای و نام فلان نشریه را کم تر و اصلا نام برخی نشریه ها را هم نبرده ام. عارضم که در مورد نام بردن برخی نشریات محدودیتی بوده که از ترس این که کل مقاله به باد فنا نرود از این کار صرف نظر کرده ام. از سوی دیگر شاید نشریه ای را از قلم انداخته باشم که هنوز هم به یاد ندارم. هم چنین من در این مقاله به هیچ وجه به نشریات دانشجویی نپرداخته ام که بدون شک نام نشریات ازرزنده ای حق حضور داشتند از جمله «روانگه» ،«رافه»، «ده نگ» و...و درباره ی این که نام برخی نشریات را بیشتر برده ام به دلیل برخی مسایل بوده که اهمیت بیشتری در سیر تاریخ مطبوعات کوردستان بعد از انقلاب داشته اند حتا اگر اهمیت مشرعی نباشد و گرنه من حتا در مورد نشریه ی آشتی نیز که خود از بنیان گزاران و دبیر بخش فارسی آن بوده ام سخنی به میان نیاورده ام.1000 کلمه یادتان نرود.

4 ظاهرا در مورد ابتدای شروع به کار نشریه ی سیروان، اشتباهی در ذکر نام سردبیر از جانب من رخ داده است به این شرح که آقای اسد بیگی از ابتدا سردبیر این نشریه بوده اند. اما از آن جا که در آن زمان نشریه ی سیروان توسط یک شورای 3نفره (آقای جلالی زاده مدیر مسئول و آقای اسد بیگی سردبیر و جناب هوشمند  به صورت فعال تر هر چند بی نام و نشان تر)اداره می شد گمان من بر این بود که جناب هوشمند در ابتدا سردبیر بوده است. به خاطر این اشتباه و دیگر اشتباهات عذر خواهی می نمایم.




قسمت دو را نیز با کلیک روی این لینک بخوانید:بازخوانی 30 سال مطبوعات کردستان(قمست دوم)

10 comments:

کاوه گفت...

درود و خسته نباشید بابت زحمتی که برای این مقاله کشیده اید. نکات زیر به ذهنم آمد که عرض میکنم:
1. مجله ئاوینه را فراموش کرده بودید که در اواخر دهه شصت و اوایل هفتاد منتشر میشد و علیرغم دولتی بودنش، غنای مطالبش غیر از دو سه شماره با مجلات پایتخت برابری میکرد. سردبیر آن آقای کمانگر بود.
2. غلظت سنجی انسانها که از آن سخن گفته اید در شان شما ادیب گرامی نبود و ادبیاتی فاشیستی دارد. غلظت الزاما فضیلت به بار نمی آورد.
3. جای صحبت از کیفیت این رسانه های مکتوب خالی بود. آن مقدار نقد شما هم بیشتر از برون بود و نقد از درون و اشتباهات مدیران و گردانندگان آن نشریات به بوته فراموشی سپرده شده است. راز ماندگاری سایر نشریات مورد اشاره شما در چیست؟ فکر نمیکنید بسیاری از نشریات توقیف شده در سطح محلی و یا ملی جای خود را با جای احزاب اشتباه گرفته بودند؟
4. به گفته خودتان عجله کرده اید و البته کمی هم احساسی و طرفدارانه! جای آن دارد که با بی طرفی کامل این مقاله را در حد یک کتاب توسعه دهید.

شهاب الدین شیخی گفت...

خواننده ی محترم آقا یا خانمی که به مطالب بنده لطف دارید و آن ها را می خوانید و هر از گاهی مورد نوازش قرار می دهید.
1-درمورد مجله ی "ئاوینه" درست می فرمایید متاسفانه یکی از اصلی ترین مجلاتی است که در این مقاله فراموش شده است ودیگر نمی خواهم دوباره داستان بگویم برای دلایل فراموش شدن, به هر حال مسئولیت همه ی فراموش کاری ها به هر دلیلی که باشد به عهده ی من است.
2-جناب عالی با ادبیات نوشتاری بنده زیاد آشنا نیستید ظاهرا من یک رگه ی طنز گزنده در نوشته هایم وجود دارد که گاه موجب کسی که نامی از او می برم و یا طرفداران آ، شخص می شود. بابت اش عذر نمی خواهم. اگر مثلا اشاره ای به "کوردتر" بودن شده همان نگاه طنز رندانه به دیدگاه مسخره ای است که فکر می کند صرف استان دار, مدیرکل, یا وزیر کورد داشتن برای حل معضلات تبعیض آمیز کوردها کافی است..
3- در مورد کیفیت و .. نشریات هم که ظاهرا اساس مقاله(نگاه اجمالی) و آن همه توضیح و نیز مقدار حجم صفحه ای که به پرونده ی مطبوعات و از آن میان پرونده مطبوعات کردستان تعلق می گیرد.هیچ توجهی نداشته اید.
4-ا"ین احساسی و طرفدارانه" هم که شعار آدمی مثل شما که با نام مستعار می نویسید شده است. من هیچی نمی گویم و این مقدار توضیح را به احترام خوانندگان نوشتم و با همه ی احترامی که ممکن است اگر با هویت واقعی خودتان آشکار شویدبرایتان قایل باشم , با نام مستعار نوشتن روشی است که در ذهن من نه نشان از خدمت دارد و نه صداقت و نه حقیقت و تنها به درد این می خورد که آدم بیاید و اظهار فضل کند چون هیج جای نوشته ی بنده یا خودتان استدلالی را برای "طرفدارانه نوشتن" ننوشتین؟به هرحال شاد و آزد و سربلند و خردمند باشید و بمانید.
باقی بقایتان

س گفت...

باید به عرض آن جنابی که از نقد درونی سخن گفته ان برسانم که نقد درونی جایش در محافل خصوصی است نه در چنین مقالاتی که نه فایده ای برای آن متصور است و نه لزومی.

سلیمان محمدی گفت...

قلمت پایا شهاب خان عزیز.
بی شک نوشتن مطلبی برای اولین بار با این کیفیت و این زمان و این حجم کار بدیعی است و گمانی نیست که این مطلب یکی از معتبرترین منابع برای کسانی خواهد بود که در این باره نیت نوشتن و تحقیق کردن دارند و خواهند داشت. کار ارزنده ای بود، دست مریزاد.

عارف نادری - قوروه گفت...

با مهر
کاک شهاب گیان
قلم رسای شما و بینش عمیق و تفکر مستقل و دید انسانیتان همیشه نوشته های شما را سرشار از اطلاعات جدید و غنی نموده است
پینووست هه میشه ره نگین

وه نه شه گفت...

هێشتا با به ته كه تم نه خوێندوته وه به لام دیخونمه وه و بو چونی خۆشم د ه نو سم به لام هه ویستم پێت بلێم ئه وێبلاگه تازه كه مه.

یانو گفت...

-کانت در "روشنگری چیست؟" اولین شرط روشنگری را آزادی میداند.رسانه در ایران برای فعالیت ناچار به تسامح است.خب این هر چند روشنگری به بار نمی آورد(در شکلی رفورمیک)اما گامی است در جهت ایجاد ادبیات نغییر.آنچه ما پیش از این نشریه مینامیدیم(آنچه قابل نشر و توضیع و فراگیری خواننده است و لزومن شکل مادی(کاغذی) دارد و )با همه گیر شدن دنیای مجازی شکلی تازه به خود گرفته است که واجد پش شرط کانتی روشنگری نیز هست,یعنی آزادی به نسبت بیشتر از دنیای حقیقی.نشر مجازی را امروزه نمیشود کمتر یا کم تاثیر از نشریه های حقیقی دانست.
2-آنچه نوشته بودید معرفی خوبی است از تاریخچه ژورنالیسم کوردی و جای تقدیر دارد.دوستانی که از از قلم افتادن نام نشریه ای گلایه دارند باید از یک مقال انتظاری بیش از این نداشته باشند چه ذکر تمامی این موارد به درازا خواهد انجامید.یکی از نشریاتی که چند سال ژیش به صورت تصادفی با آن آشنا شدم"گفتمان نو "بود.وی}گی که این نشریه را برایم مهمتر کرد نگرش تئوریک و ادبیات آشتی جوی آن در راستای شناخت و ایجاد فاهمه از جامعه کورد زبان ایرانی بود.خب فکر کنم دستش خیلی زود رو شد!

محمد حسین سیاهی نوبندگانی گفت...

حمایت از حق پناهندگی یک پناهجو در شهر وان ترکیه

محمد حسین سیاهی نوبندگانی از جمله جوانان گریخته از وطن است که به خاطر فعالیت ها و ارتباطاتش با گروهای سیاسی خارج از کشور مجبور به فرار از ایران به ترکیه شهر وان شد .
محمد حسین سیاهی نوبندگانی در سال 2005 و به خاطر اینکه تحت تعقیب نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی در شیراز قرار داشت مجبور به فرار از ایران شد و از کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل در شهر وان ترکیه درخواست پناهندگی نمود . متاسفانه پس از پنج سال آوارگی و زندگی در شرایط سخت پناهجویی در شهر وان ، پرونده پناهجویی وی بسته اعلام گردید .
در حال حاضر این پناهجو در خطر دیپورت و بازگردانده شدن به ایران می باشد و بدیهی است در این صورت با توجه به فعالیت های وی در ایران و نیز فعالیتهای مبارزاتی وی پس از خروج از ایران ، مورد آزار و اذیت شدید جمهوری اسلامی قرار خواهد گرفت .
با توجه به شرایط بحرانی این پناهجو از تمام هم وطنان و آزادیخواهان و فعالین سیاسی و حقوق بشر خواهشمندیم از حق پناهندگی ایشان حمایت به عمل آورید .
زنده باد آزادی و حقوق بشر – نابود باد استبداد
برای امضاء پتیشن حمایت از محمد حسین سیاهی به آدرس زیر مراجعه فرمایید ؛
http://www.petitiononline.com/mhsn/petition.html

آدرس ایمیل؛ mohammadhsn20@yahoo.com

معلم گفت...

ژیانت به خته وه ر

چاوه ریتم

ال گفت...

اعتراف می کنم که نخواندمت
و در کمال پررویی توقع دارم تو بیایی و مرا بخوانی!

ارسال یک نظر