۱۳۸۷ اسفند ۲۷, سه‌شنبه

سیاره ی زن

این هم ترجمه ی فارسی  همان شعرکوردی که


در شب شعر ۸مارس خواندم٬متن کامل آن را در ادامه مطلب بخوانید


 


من و درخت


در پاییز بادی


عاشقت مانده ایم

....

من و درخت


در پاییز بادی


عاشقت مانده ایم


باران در حوصله ی پنجره ام و


جیب هایم


دانه


 دانه


 تو


می شمارم.


من و سرتاسر یک زندگی از 30 گذشته


با برآورد گذشته ام


هنوز در این عصر چونان کهن ترین برزگران


عاشق زمین ام.


 


:زمین


انسان را


بی طاقت تو و


عاشق هم



آسوده ی مفهوم پرسه زدنی بی امان


در گلوی آفتابی انار برشته....


این جا مردی با دانه دانه های حروف نام تو


تسبیحی به گردن می آویزد.


 


یا پاییزان پدرم در غصه ی برادرم


جاده های سقز تا بوکان را


با طعم درخت و زهر مار


نماز می خواند



یا پیغمبر!


کمی دیگر از این سطر بگذرم


گلویم از مکیدن اناری پر از خطا و خطوط زمین


می پاشد



آفتاب


سال هاست باز برشته می شوم


بر بالین زمینی مسافر


که طعم مادرم و


بوی گند زندان می دهد،


_: من زندانی سلول شماره13


در زیر زمین های توپخانه


که تهران تا ابد تنها پایتخت هیچ است و


بعضی چیزهای دیگر هم.


 


از توپخانه تا


کوچه های سیب آلودناک ِ


تجریش


دختری طعم خرمالو از اندوه کفش های و خیابان....


شعر و قهوه می دزدد!



آسوده ام با نام ات   خانم!


تنها من می دانم


زن سیاره است مهربان تر از زمین


9/1/85


فایل مربوط: شعرهای من 


1 comments:

شاهد گفت...

سلام.
فکر کنم یه ذره متن های سنگینی نوشتی.
موفق باشی.

ارسال یک نظر