این هم ترجمه ی فارسی همان شعرکوردی که
در شب شعر ۸مارس خواندم٬متن کامل آن را در ادامه مطلب بخوانید
من و درخت
در پاییز بادی
عاشقت مانده ایم
....من و درخت
در پاییز بادی
عاشقت مانده ایم
باران در حوصله ی پنجره ام و
جیب هایم
دانه
دانه
تو
می شمارم.
من و سرتاسر یک زندگی از 30 گذشته
با برآورد گذشته ام
هنوز در این عصر چونان کهن ترین برزگران
عاشق زمین ام.
:زمین
انسان را
بی طاقت تو و
عاشق هم
□
آسوده ی مفهوم پرسه زدنی بی امان
در گلوی آفتابی انار برشته....
این جا مردی با دانه دانه های حروف نام تو
تسبیحی به گردن می آویزد.
یا پاییزان پدرم در غصه ی برادرم
جاده های سقز تا بوکان را
با طعم درخت و زهر مار
نماز می خواند
□
یا پیغمبر!
کمی دیگر از این سطر بگذرم
گلویم از مکیدن اناری پر از خطا و خطوط زمین
می پاشد
□
آفتاب
سال هاست باز برشته می شوم
بر بالین زمینی مسافر
که طعم مادرم و
بوی گند زندان می دهد،
_: من زندانی سلول شماره13
در زیر زمین های توپخانه
که تهران تا ابد تنها پایتخت هیچ است و
بعضی چیزهای دیگر هم.
از توپخانه تا
کوچه های سیب آلودناک ِ
تجریش
دختری طعم خرمالو از اندوه کفش های و خیابان....
شعر و قهوه می دزدد!
□
آسوده ام با نام ات خانم!
تنها من می دانم
زن سیاره است مهربان تر از زمین
9/1/85
فایل مربوط: شعرهای من
1 comments:
سلام.
فکر کنم یه ذره متن های سنگینی نوشتی.
موفق باشی.
ارسال یک نظر