۱۳۸۷ اسفند ۲۷, سه‌شنبه

حلبجه فاجعه ای تنها



«کورد و خدا


مثل هم اند

هر دو تنها و بی شریک اند»

ـ این نوشته ی حک شده بر دیوار مسجدی بود!-

شعری از شیرکو بی کس(کتاب دره ی پروانه ها)

امروز 16مارس سالگرد بمباران شیمیایی شهر حلبجه ی کوردستان توسط حکومت بعث عراق است.درسال ۱۹۸۸ در چنین روزی حدود 5000 نفر از مردم در فاصله ی زمانی کوتاهی جان خود را از دست دادند و جسم و روح شان به تاولی از نشانه‌های جنایت علیه بشری تبدیل شد. لازم به یادآوری است که فاجعه و جنایت حلبجه مرحله‌ی هشتم از عملیات معروفی است به نام انفال، که برای نسل کشی کوردها تدارک دیده شده بود. طی این هشت مرحله طبق آمارهای به ثبت رسیده تا کنون صد و هشتادهزار نفر از کوردها زنده به گور شده‌اند و در مرحله‌ی هشتم آن یعنی همین بمباران شیمیایی حلبجه در یک روز و بهتر است بگوییم در کمتر از چند دقیقه بیش از پنج‌هزار نفر کشته شدند.
این فاجعه در این سال ها اگرچه ناکافی٬ اما از زاویای گوناگونی پرداخته شده است.اما آن چه در این یادداشت کوتاه می خواهم به آن بپردازم یک سوال ساده است.

چرا حلبجه  و عملیات نسل کشی انفال هنوز به صورت یک گفتمان در ابعاد بین المللی به عنوان یکی از جنایات نسل کشی و ضد بشری در نیامده است؟

برای پاسخ به این پرسش باید به چند عامل توجه کرد که از دید من عوامل زیر می توان اشاره کرد:

اول:در ساختار‌های کلان روایتی سیاست جهانی، این قدرت سیاسی به نام دولت ها هستند که می توانند هژمونی ای را در سطح بین الملل ایجاد کند تا بتواند یکی از مسایل خود را به عنوان یک مسئله ی جهانی مطرح کند. بدون شک همه ی ما می دانیم که سازمان ملل در واقع نه تنها سازمان ملت ها نیست بلکه سازمان دولت ها است و اسم واقعی و مناسب تر برای این نها  بین المللی، سازمان دوَِل است، نه سازمان ملل. ملت کورد نه خود از یک دولت برخوردار است و نه در هیچ کدام از دولت هایی که مردم کورد در آن به سر می برند و بخشی از جغرافیای سیاسی آن کشور‌ها را تشکیل می‌دهند، در ساختار سیاسی واقعی قدرت حضور دارد. اگر چه در این چند سال اخیر با تحولاتی که در کشور عراق به وجود آمده بخشی از این نقص سیاسی برای کوردها جبران شده است و دقیقا به همین دلیل هم آن‌ها توانسته‌اند که این پرونده را در نظام قضایی دولت عراق به عنوان پرونده‌ی « نسل کشی» ثبت نمایند. اما شرایط مضیّق  و شکننده‌ی این قدرت سیاسی نوین و زیر فشار همیشگی و مستقیم قرار گرفتن از سوی هر دو کشور ایران و ترکیه امکان گسترش حوزه‌ی مانوور را در حوزه‌ی بین‌المللی و منظقه‌ای از آنان گرفته است. به همین خاطر کوردها هم‌چنان کنار این فاجعه هم‌چون تصویری که در این یادداشت دیده می‌شود و معروف ترین تصویر از کشتار انسانی حلبجه می‌باشد تنها مانده‌اند و تنها آن را به عنوان ی اندوه بغل کرده اند.

دوم: این که مسئله ی کورد در خاورمیانه هرگز یک مسئله ی مجرد و خود خواسته نیست. بلکه مسئله ی کورد در هر حالتی و درباره ی هر موضوعی باشد،  مسئله ای است که اگر در همه حال بین المللی نباشد٬ بدون شک  مسئله ای منطقه ای خواهد بود و در هر حالت ربط مستقیمی با شرایط سیاسی و منطقه ای دیگر کشورهایی دارد که کوردها در آن کشورها زندگی می‌کنند. از این رو هر مسئله ی حقوق بشری که در مورد کوردها در منطقه مطرح شود بدون شک باید فایل یکی از کشورهای ایران٬ عراق٬ سوریه یا ترکیه را گشود. از آن جا که این کشورها به دلیل برخورداری از دولت سیاسی مستقل که حافظ  مستقیم منافع خود هستند٬ با توجه به مکانیسم های روابط بین المللی و منطقه ای و قدرت و روابطی که در اختیار دارند و نیز پیمان های منطقه‌ای و  داد وستدهای سیاسی که در این موارد صورت می گیرد، تمام توان خود و هم پیمانان خود را برای جلوگیری از مطرح شدن چنین پرونده هایی به کار می بندند.در واقع لازمه ی این که پرونده ای در سطوح بین المللی مطرح شود، هم داشتن قدرت دولتی است، و هم این که یک دولت مشخص در سطح بین الملل و در یکی از نهادهای بین المللی شاکی این پرونده باشد  یا با برخورداری از لابی‌های قدرت‌مند در کشورهایی چون آمریکا یا اتحادیه ی اروپا و یا نهایتا در سازمان ملل بتواند فایل این فاجعه را زنده نگه دارد. بر همگان روشن است که حلبچه و کوردستان فاقد چنین ابزارهایی بوده اند و به طبع هیچ دولتی چنین شکایتی را  نیز مطرح نکرده و در واقع حلبچه نه شاکی ای دارد و نه لابی و و نه دولتی.

سوم: یکی از پارامترهایی که می تواند به بین المللی شدن یک مسئله حداقل در سطح نهادهای حقوق بشری و افکار عمومی کمک کند، نهضتی است هنری – روشنفکری که معمولا بعد از روی دادن این اتفاقات در جهان روی می دهد. نهضتی بی وقفه و بی امان از نوشتن و تحقیق و پژوهش و خلق آثار هنری در عرصه های چون نقاشی  رمان، و به ویژه سینما تا تمام افکار عمومی جهان را چنان درگیر کند که بتواند یک گفتمان بین المللی را ایجاد نماید. به عنوان مثال به مسئله ای به نام کشتار یهودیان دقت کنید که چگونه تمامی نویسندگان و روشنفکران و هنرمندان هر روز و هر روز به طرح و بررسی ابعاد این مسئله می پردازند تا به امروز هم  حتا یکی از فیلم هایی که یکی دوسال پیش جایزه‌ی اسکار گرفت ٬فیلم  کتاب خوان(The Reader)  بود که به نوعی به حاشیه های عاشقانه ی این مسئله می پردازد. اگرچه خیلی ها این مسئله را به حضور کشوری به نام اسرییل و نیز بنیادهای فراوانی که آژانس های یهود درجهان تغذیه کننده ی آن هستند ربط داده اند ، که صد در صد بی ربط هم نمی گویند. اما نمی توان از این سو از سکوت و کم کاری نویسندگان و روشنفکران  و هنرمندان کورد در این زمینه غافل ماند.البته خود این مسئله هم ناشی از شرایط اجتماعی و سیاسی و فرهنگی بی ثبات کوردهاست.در واقع این بی ثباتی وضعیت‌های اجتماعی و فرهنگی و به ویژه بی ثباتی سیاسی در تمامی این سالیان، هرگز فرصت را به جامعه ی کورد و نویسندگان و روشنفکران اش نداده تا بتوانند دست به خلق چنین گفتمانی بزنند

چهارم: اما شاید این نکته توجه همگان را جلب کند که چرا بعد از فروریزی حکومت بعثی صدام نیز این مسئله نتوانست ابعاد بین المللی بیابد.یکی از دلایل این امر می تواند به روابط جدید قدرت در ساختار عراق برگردد که بخش اعظمی از آن ناظر به ائتلاف ها و هم پیمانی هایی است که به هر حال بین دو ملتی برقرار شده که تا دیروز دشمن یک دیگر بوده اند و امروز که هم پیمانان جدید اند نمی توانند تا انتهای ریشه های مسئله ای به نام نسل کشی را دنبال نمایند. از سوی دیگر بدون شک همه ی ما می دانیم که پی گیری ریشه ای این مسئله از نظر عوامل درگیر و شناسنامه دار و تاثیرگذار در این ماجرا ممکن است پای عواملی از قدرت های منطقه ای و نیز بین المللی  و به ویژه برخی کشورهای مسئله دار را نیز به میدان بررسی این فاجعه باز نماید ،که فعلا و ظاهرا مصلحت های بین المللی و منطقه ای قدرت مند تر از روشن شدن حقیقت عاملان فاجعه است.

به هر حال اگر جهان این فاجعه را فراموش کند ما نسل کشی مان را که در عملیات انفال  روی داد و آخرین مرحله ی آن به بمباران شیمیایی حلبجه انجامید، هرگز فراموش نمی کنیم.



1 comments:

آمنه گفت...

شهاب الدین
باید اعتراف کنم که من آشنایی زیادی با کوردها ندارم. تنها دانشم از چیزهایی هست که خواهرم برام تعریف کرده از زمانی که در کوردستان زندگی میکرده.که اونها هم چیز زیادی نبودن. راستش قبلا ها گاه گداری چیزهایی می شنیدم در مورد مثلا استقلال طلبی کوردها یا ترک ها. باید بگم که واقعیت اینه که همیشه رگ گردنم بالا می اومد و فکر میکردم که چه حرفا. برای چی استقلال میخوان و چند دستگی راه می ندازن. اگر بخوام بیشتر اعتراف کنم میگم حتی زمانی که دیدگاهم به جهان تغییر کرده بود و جهان رو یک محل بزرگ برای زندگی همه میدیدم؛ هنوز گاهی ناخودآگاه این حس رو داشتم که داعیه استقلال طلبی اقوام کار بیخودیه. امروز باید بگم که کاملا نظرم عوض شده. راستش بیشتر که با بعضی از کوردها آشنا شدم نظرم رو کاملا تعدیل کردم در مورد کوردها. اما بیشتر از اون؛ امروز فکر میکنم که ای کاش واقعا جهان تنها یک "مکان" برای زندگی مسالمت آمیز همه انسان ها بود. ای کاش که میشد انسان ها اختیار داشتن و مرزها و کشورها رو به اختیار خودشون و به طور مسالمت آمیز، بدون جنگ و خونریزی انتخاب میکردن. امروز؛ گاهی از خودم سوال میکنم؛ آیا جهان بهتری روزی خواهد آمد؟....

ارسال یک نظر