بیست سال پیش در چنین روزی (13جولای 1989برابر با 22تیرماه1368)دکتر عبدالرحمن قاسملو و یاران اش برای حل مسئله ی کوردستان و به دعوت جمهوری اسلامی در وین پایتخت اتریش، به پای میز مذاکره دعوت شدند. مذاکره ای که هرگز نه انجام گرفت و نه به سرانجام رسید. زیرا چند نفر مسلح به جلسه ای که قرار بود غیر مسلح باشند ریختند و به فجیع ترین شیوه دکتر قاسملو و همراهان اش را ترور کردند و با این کار برگ خونین دیگری به تاریخ مبارزان راه آزادی افزودند. آن ها که برای آزادی شان ارزش قایل اند و برای آزادی مردمانی از هر جنس و زبان و رنگ و نژاد به مبارزه بر می خیزند و به گفته ی خود قاسملو:« ملتی که آزادی می خواهد باید بهای آن را نیز بپردازد» و قاسملو یاران اش هم چون دیگر آزادی خواهان این سرزمین و دیگر سرزمین های جهان بهای آن را با جان شان پرداختند. انکار شدنی نیست، این که شخصی پای میز مذاکره کشته شود(حالا از سوی هر کسی) خیلی تلخ تر از آن است که در میدان جنگی،حتا نابرابر. اگر در میدان جنگ بود و حتا جنگ نابرابر بود و حتا جنگ «دفاع مشروع» بود، باز می گفتیم جنگ است و در میدان جنگ نیز هر کسی حتا اگر رهبر و دبیرکل یک حزب باشد، ممکن است کشته شود و هیچ کس هم انتظار ندارد که توان نظامی را به مساوی تقسیم کنند.
اما آن گاه که برای «دیالوگ و گفت و گو» قرار است بنشینی پای میز مذاکره و میز مذاکره تبدیل شود به جوخه ی مرگ قبول کنیم که خیلی سخت است. مذاکره و گفت و گو برخلاف تمام اتهاماتی که سال هاست همه ی سیستم های سرکوب گر و همه ی دولت هایی که با کوردها مشکل حقوق بشری دارند، به آن ها تحمیل می شود، نه تنها آخرین راه حل کوردها نبوده است که اولین و آخرین راه حل بوده است. از اولین قیام کوردها در ترکیه که توسط شیخ عبید ا... نهری در ترکیه آغاز شدو آغاز آن با مکاتبه با سران حکومت عثمانی و قاجار شکل گرفت تا بدر خوان ها و همین حزب دمکرات کوردستان نیز در آغاز چه قبل ازانقلاب و چه بعد از انقلاب راه مذاکره و مناظره و گفت و گو را برگزیده بودند و وقتی راه بسته شد کار به لشکر کشی کشیده شد و جنگ آغاز شد باز بعد 8سال دوباره حاضر شدند پای میز مذاکره بنشینند. اما انگار نیرویی «جادویی» و «ماورایی» می خواهد به آن ها بفهماند که دوست عزیز تو در هر کجا که بنشینی پشت سنگر یا پشت میز در خانه ات یا رستوران، تفنگ دست ات باشد یا خودکاری و چند برگه کاغذ برای یادداشت برداری از ریز مذاکرات، فرقی نمی کند در هر صورت تو قرار است کشته شوی. این نیرو ی جادویی و ماواریی می خواست به نسل آینده نیز بفهماند، که انگار یگانه راه حل، بین ما و کسانی که ما نمی خواهیم آنان مانع آزادی های سیاسی و مدنی و فرهنگی مان بشوند، همان راه اسلحه و خشونت و جنگ است.
اما نسل آینده ی کوردستان، همان راه بدون خشونت را در پیش گرفت و فعالیت در عرصه های نوشتاری و فرهنگی ومدنی را در پیش گرفت و به تاسیس سازمان های حقوق بشری و روزنامه و نهادهای مدنی همت گمارد. جنبش های زنان و دانشجویی و کارگری و ملی گرایانه را از راه های فرهنگی و مدنی پی گیری می نمود. اما باز راه تبعیض در این جا نیز بسته نماند و هر گاه فرصت شد و یکی از ما به حکم نیروهای قضایی و امنیتی گرفتار می آمدیم حتا در همان سیستم قضایی نیز بر ما حکم سنگین تری روا داشته می شد. به عنوان مثال اگر یک فعال جنبش زنان در تهران بازداشت شود در بدترین حالت در حکم اولیه چیزی حدود 3سال نهایت به وی حکم خواهند داد و در دادگاه تجدید نظر ممکن است به 2سال تبدیل شود و در نهایت در دیوان عالی کشور ممکن است به 6یا7ماه تعلیقی تبدیل شود، حال این حکم اگر در مورد یک فعال جنبش زنان که نسبتی قومیتی یا ملیتی داشته باشد مثلا یک خانم ترک زبان، حکم او بدون حبس باقی نخواهد ماند و در هر صورتی باید طعم تلخ زندان مجازات را بچشد و باز اگر در میان قومیت ها، در مورد یک خانم فعال جنبش زنان کورد زبان باشد حکم او شدید تر است و در دادگاه بدوی حکم محاربه می گیرد و در تجدید نظر 15 سال و در نهایت به 6یا7سال زندان تبدیل می شود.اگر روزنامه نگاری در تهران به بندی گرفتار آید و یا یک فعال حقوق بشری، در بدترین حالت، ممکن است حکم 5سال زندان در دادگاه بدوی بگیرد و در تجدید نظر به 3سال و در نهایت ممکن است به 2سال تعزیری یا تعلیقی تبدیل شود، اما در مورد هم وطنان کورد این داستان سرانجام اش ، احکام 10یا15ساله ی زندان است، که آن هم زیر حکم نوشته شده با رافت اسلامی به چنین حکمی نایل گردیده است.
تلخ تر از همه ی این ها این است که همان دوست روزنامه نگار و همان دوست فعال حقوق بشر و نویسنده و روشنفکر من، در مورد جفایی که بر من هم وطن اش می رود نهایت تلاش اش را به امضا کردن یک بیانیه محدود و محتوم خواهد کرد. اما برای هم کار و هم فکر و هم قدم ما در تهران داد اش به آسمان ِبلندترین ساختمان های نهادهای بین المللی خواهد رفت و قلم اش رسا و شیوا می شود و من می مانم و بغض تنهایی ام. در همین مورد دکتر قاسملو که 20 سال از ترور وی می گذرد، آیا 20 مقاله از سوی دوستان من در این 20 سال، در محکومیت این ترور نوشته شد؟ آیا نه مگر که قاسملو نیز ایرانی بود یکی از شهروندان ایرانی بود که در بلاد غربت ترور شد؟ نه مگر او بود که بیش از 30 سال پیش که بسیاری از روشنفکران و مردان سیاسی این سرزمین حتا هجا و هنجی دموکراسی را نمی دانستند و در آن هنگامه ی انقلابی و انقلابی گری و میل به خشونت، از دموکراسی برای ایران گفت و به قول رضا علامه زاده ی عزیز حتا این دمکراسی خواهی برای ایران را به «خودمختاری» محلی برای کوردستان ترجیح داد؟
تلخ است دوست فعال حقوق بشر من، که طبق همان گزارش های سازمان های حقوق بشری بین المللی که شما گزارش های ات را برای آن می فرستی،80% موارد نقض حقوق بشر در ایران مربوط به مناطق کوردنشین ایران است و از این سو 80% فعالیت حقوق بشری شما دوستان من برای موارد نقض حقوق بشر در مناطق غیر کورد نشین و به ویژه مرکز نشینان است. چرا مگر «هم وطنی » اتوبانی یک طرفه است که فقط ما هر روز و هر روز در آن ویراژ بدهیم و هر روز هر روز به فکر اثبات این باشیم که نجزیه طلب نیستیم و خشونت طلب نیستیم و تحت خشونت اجباری به سر می بریم و هر روز هر روز ما ثابت کنیم با هم هستیم و این باهم بودن همیشه باید از سوی ما اتفاق بیافتد. شما دوست هم وطن نویسنده و روزنامه نگار و فعال حقوق بشر و روشنفکر من، نباید در لاین دیگر این اتوبان ویراژ که نه، گاهی توقفی کوتاه بکنی؟ هرگاه هر کدام از ما دمی بر آوردیم و از دردمان گفتیم به آن گفته ی نخ نمای تکراری سوق مان دادید که فعلا بگذار ما مسئله ی جمعی مان را حل کنیم بعد آن موقع می آییم سراغ شما، فعلا طرح کردن این بحث ها نوعی جدایی طلبی ست و باعث به هم خوردن صفوف اتحاد ماست. عجیب است که این چگونه اتحادی است که نباید رنج های من، خواست های من، حقوق من و... من در آن مطرح شود؟ این نوع جواب شبیه همان جوابی است که برخی مردسالاران به فعالان فمینیست در جواب حق خواهی و برابری خواهی شان می دهند و می گویند که فعلا ما مسئله ی دموکراسی را حل کنیم آن موقع در یک جامعه ی دموکراتیک همه به حقوق برابر می رسند. گرچه دیدیم تجربه کردیم که در هیچ کدام از اشکال تغییر چه انقلاب (انقلاب های توده ای، انقلاب های ایدئولوژیک و..) و چه تغییر از راه گزینه ی خارجی همانند عراق و افغانستان و چه اصلاحات و..در هیچ کدام چنین اتفاقی نیافتاد. عجیب تر آن که من همین جواب را در مصاحبه ام با یکی از بزرگترین ومشهور ترین فعالان جنبش زنان، که خود باید درد چنین جوابی را چشیده باشد، دریافت کردم و هنگامی که از حقوق قومی و ملی در جوامع چند ملیتی سوال کردم و پایگاه حقوق بشری چنین حقوقی را پرسیدم٬ گفت :«حالا ما اول باید به فکر این باشیم که اول زیربنای یک جامعه ی دموکراتیک را بنهیم و آن موقع...».
چگونه تلاش جمعی را برای دموکراسی و آزادی وبرابری بپذریم که اکنون و از همین لحظه حق و حقوق برابر من در پایه های این جنبش طرح نشود و زنان و قومیت ها و ملیت ها و دیگر گروه های تحت ستم همگی خاموش شوند . در حالی که به گفته ی رانسیر دموکراسی وقتی دموکراسی است که در نقطه آغاز آن همه در موضع برابر باشند.
11 comments:
اوليا ، احمدی نژاد را به استفاده از همه ظرفيت های اصولگرايان در کابينه دهم دعوت کرد
عکس: تهديد خدا ! در راهپيمايی ياوران مصباح و احمدی نژاد
مديرعامل سايت های پرشين بلاگ بازداشت شد
علت قطع پيامک ها شايد اين باشد که :
طلبه ی تنش آفرين
آنان که می روند .... آنان که می مانند
شكايت رسمي استاد شجريان
لوس آنجلس تايمز: انقلاب رنگين يا جنگ قدرت؟
در رسای مظلومیت کشور دوست و برادر چین !
کبريت فتنه يا آب بر آتش؟ (دو نگاه به بيانيه هاي موسوي)
قطع پيامك سهامداران مخابرات را متضرر كرد
هاشمينژاد: كساني كه مقابل امام بودند امروز مدعي احيای گفتمان امام هستند
آيت الله العظمی صانعی:نميتوان باچماق،باتوم برقي وشبه نظاميان،نظرات شهروندان رادرنطفه خفه كرد
سيستم راي دهي دكتر كردان
آيت الله العظمی زنجانی: افراد بايد تلاش کنند فرد نامشروع و متقلب را تغيير دهند
رنج نامه اي در جواب رنج نامه اي
پسر سعید حجاریان دستگیر شد
نامه سرگشاده همسر احمد زيد ابادی خطاب به هاشمي شاهرودی
اعلام و دعوت به اعتصاب غذا در برابر سازمان ملل
نماز جمعه این هفته تهران به امامت "آیت الله هاشمی ر فسنجانی"اقامه می شود
رکود اقتصادی به آگهی های صدا و سیما رسید
اعتراض آیت الله استادی به رفتار حامیان افراطی دولت
سخنان نه چندان سنجیده دو مقام عالی انتظامی
آهنگ زيباي شهرام ناظري
در ايران من – آزادي من
منتظر شما هستيم...
جانا سخن از زبان ما مي گوئي
شهاب عزیز
قصه ما و قصه این دوستان مرکز نشین و تحویل همه چیز به جامعه دمکراتیکی که قرار است توسط همین دوستان دارای مرزبندیهای ایدئولوژیک برپا شود، قصه کهنه و آزار دهنده ای است. نگاه غیر دمکراتیک و درجه بندی شده دوستان مرکز نشین حتی در پوشش خبری همین جریانات اخیر به وضوح دیده می شود.
شهاب گیان
وقتی و ناو ولات کورد و ای مسائل کمتر توجه کن چه انتظاری گ هس که کس یل تر پیگیری بکن .... ولی دست درد نکید موفق بیدن
شهاب عزیز دردل مستند تورا خواندم. من هم که از قضا کرد نیستم این مسئله در طول این مدت که کار روزنامه نگاری می کنم متوجه شدم وراستش خیلی هم دردناک بود ه برایم.این درد را بارها از زبان فعالان مدنی در کردستان شنیده ام و دارم می بینم که درست می گویند. امادرد را گفتی و گفته ایم فکر می کنم بد نیست راه علاج ان را هم به بحث بگذاری شاید کمکی باشد.
سلام چند وقت پیش یکی از دوستانم جهت گشت و گذار و خرید و تفریح مسیر کردستان را انتخاب کرد و من نقشه و آدرس مکانهای دیدنی کردستان را به ایشان دادم .جالب اینکه اول با اکراه و ترس و... و همچنین با یک بینش ضدکردی قوی و... اما در برگشت به شدت متاثر از افکار و پیش داوریهای قبلیش و عاشقانه از ملت مهربان کرد گفتن ... تا جایی که عده ای از همکارانمان شاکی ایشان شدند و !!! خدا به این بانه و مریوان خیر و روزی عطا کند. میدانی بعد از سالها اقامتم در اینجا چه میگویند؟ (حیف از ما نیست) . میترسم در سطوح بالای اندیشمندان هم به فرزانگانمان همین را بگویند . به امید روزی که این پندارهای اشتباه با صبر و حوصله ما و پیش آمدن شرایط مناسب رفع شود .مشکل اینجاست که با طولانی شدن این توهمات و تفکرات دیگر هیچ کدام از طرفین حوصله شنیدن حرفهای خوب همدیگر را هم ندارند و تفکرات( ساسان ها ) کم کم به یک اپیدمی تبدیل میشود.با سپاس
بیانی تلخ از واقعیتی تلختر! این سد و فاصله وجود دارد. مرحله اول دیدن
آنست. دیدن اینکه همه - کرد و غیر کرد - میگوییم "اقلیت کرد" به جای
"کرد"؛ و به این همه دامن میزنیم و وقت قسمت کردن آزادی و دموکراسی همیشه
این کلمه "اقلیت" لحن زیردست نوازانه ما را لو میدهد. بخشی از این احساس
"دوپارگی" تاریخی است و بخشی از آن به تکنولوژی های اطلاع رسانی برمیگردد
(مثلا اینترنت رسانه ای است برای "همه" اما تا به حال چنین نبوده). شاید
بخش کوچکی از آن هم این باشد که اطلاع رسانیها به زبان فارسی انجام نمی
شود. من باید بفهمم که "آزادی" چیزی است انسانی مثل تنهایی؛ تنهایی کردی
و تنهایی ژاپنی معنا ندارد. آدم تنها، تنهاست. آما در این تنها بودن، آدم
است و در این آدمیت تنها نیست. آزادی با مدل مو فرق دارد؛ بله؛ و کردها
این را خوب میدانند. حالا ما ایرانیان باید ببینیم این "فاصله" (و نه
"تفاوت") دقیقا چیست و چرا به وجود آمده؟ چگونه این "فاصله" این اجازه را
به ما میدهد که ظلم را نادیده بگیریم؟ برای شروع دوستان میتوانند در
اخبار مربوط به کردها، کلمه کرد را نبینند و بعد ببینند که آن خبر را
چگونه قضاوت میکنند؟ پس میبینیم که کلمه "کرد" با اصطلاحاتی که فاصله را
در بطن خود دارد - مثل "ملت کرد"، "اقلیت کرد"، "دانشجوی کرد"،...-
جایگزین شده است! این وحشتناک است! ما کلمات را به کار میبریم، بدون آنکه
آگاه باشیم که کدام معانی ضمنی را - کدام "جنایات ضمنی" را - مفروض
میگیریم! جای دیگر هم نوشته ام که معوق گزاردن توجه به وضعیت کنونی یک
انسان و تحویل آن به مراحل تاریخی، پایه ایدئولوژی و در نتیجه بنیان ظلم
در همه اشکال آن - دیکتاتوری، فاشیسم، سلطنت طلبی،... - است
سڵاو
له ههموو ئێوهی هیژا و ئهمگناسانی رێگای ئازادی،من بۆ وتن بۆ کهسایهتێکی بهرز وهک د.قاسملوو تهنیا دهتوانم ئهوه بلیم به شههید کارنیشی زیاتر کوردی ناساند و بوو به ئهستێرهێکی گهش و پرشنگدار له ئاسمانی ،گاندی،ماندلا،مارتین لوتر کینگ بۆ ههمیشه دهدرهوشێت.ئهم ههلبهستی شاعیری ناوداری کورد شێرکۆ بێکهس که له 20 سالیادیدا وتی پێشکهش به ئێوهی خۆشهویست و رێزدار
قهڵهمێك له خۆرستان.. قاسملوو!
ئهو.. له ناو ههموو شته جوانهكاندا ئهتبینییهوه:
له ڕێزهی باراندا. باڵای.
له بۆنی باخاندا.. قژی.
له لاسكی گژوگیادا.. پهنجهی.
له تامو چێژی ناوڕۆحدا.. قسهی.
تۆ ئهگهر ناوی گوڵهكانت بژماردایه
ئهو ناوی ڕهنگهكانی بۆ تهواو ئهكردی.
تۆ ئهگهر باسی ڕووبارت بكردایه
ئهو ئاوی سهرچاوهو هاژههاژی
بۆ باس ئهكردی.
تۆ ئهگهر بتوتایه ئهم شهرابه چهند ئاڵه
ئهو ڕۆژی لهدایكبوونی پێ ئهوتی.
تۆ ئهگهر بتوتایه ئهم هاواره چهند قوڵه
ئهو ناوی یهك به یهكی زامهكانی پێ ئهوتی.
لهناو پێكهنیندا.. نوكتهیهكی ئێسك سووك بوو.
له ناو گریاندا مۆمێكی سهبووریی
له كۆڕی یاراندا گوڵدانێكی ڕووح سووكی خۆشهویستی.
له تهنگانهدا مهشخهڵێ له ئیرادهو
له سادهییدا.. گوڵه كێویلهیهكی دهوری شوكاك.
--------------------------------------------------------------------------------
ئهم چهند دێره و شێعری مامۆستا شێرکۆ بێکهس بۆ رێزدار د.فاتح دانابوو که سهری وبلاگی ئیوهش که ههرچهند جارێک سهردانی دهکهم دا! به پیویستم زانی بهم چهشنه پێشکهش به ئێوهشی بکهم.
برات سهعید
http://www.40cheme.org/
ممنونم شهاب جان از متنی که در مورد دکتر قاسملو نوشتی . حرف دل من رو هم زدی .
دهستت خۆش بێ بۆ سهرنج دانت بهو مهسهله گرنگه ههر بژی کاک شههابی بهرێز بۆ بیر کردنهوه و تێگهیشتنت.
قاسملو در برخورد با طرف مداکره اش ناپخته عمل کرد.علی رغم درک(حتی نسبی) از ماهیت تروریست حکومت ایران-با آن پای میز مزاکره ای نشست که حتی خود ملت کرد از آن تا پس از ترورش بی خبر بودند.و حتی یک تصویر ساده از مذاکره ای که بر سر حقوق ملت کرد میشد وجود ندارد که اگر وجود داشت الان سران این سیستم یا دولت اتریش نمیتوانستند این ترور را انکار و یا وابستگیشان را با آن تکذیب کند.این ناپختگی شاید دلیلش ایدئالیشت بودن و یا پوزیتیویست بودن دکتر قاسملو بوده باشد اما هر چه بود اشتباه مرگباری بود که هزینه آن را سالهاست ملت کرد از راه نداشتن رهبری تئوریک(نباید علی رغم ضعف های عملی که نمونه اش مذاکره با جنایت کاران رژیم بود-منکر قدرت تئوریک دکتر قاسملو شد)همچون قاسملو میپردازد.
ارسال یک نظر