در شک و دودلی و کلافه گی گرفتاری و آزادی نیز چنان خودش را عزیز کرده است که حتا ممکن است ارزش خیانت را هم داشته باشد. بر لبه ی باریک و نازک شرافت و پستی. به ناگاه صدایی تو را به خود می آورد.صدایی از عمق و اعماق تاریکی دست های ات را می گیرد و تورا به خود می خواند.« چه ندی گه رام له شاران..... نهم دی که س وهک تۆ جوان بێ...بریندرام...بریندارم... 1». «آوازی در آن دامنه دوباره از نو عاشق ات می کند.... کودک ات می کند2 » یا دیوانه ات می کند. آوازی آشنا.... جواب اش را می دهی و در ادامه ی آواز او می خوانی:« بڕوانه شاییه ... 3.».
صدای اش می زنی:
_ «عدنان 4» تویی؟
_شما؟
_من منصورم
49 روز است که آن جاست. تنهاست. ظهر است و ما حق نداریم که با صدای بلند حرف بزنیم. تنها می توانیم از پشت دیوار های سلول های به هم چسپیده آواز بخوانیم. آن هم زمانی که «آن ها» دور اند.
عدنان هنوز هم آواز و ترانه می خواند و هنوز هم مصرانه به شادی و جشنی می اندیشد که همگان در آن شرکت نمایند.حتا اگر گلوله ها لکه های رنگین روی سینه اش باشند. نوشتن بیش از این خیانت است.
پانویس:
1-قطعه ای از یک ترانه ی معروف کوردی به نام« هر چه گشتم زیبایی چون تو ندیدم».( هر چه هم شهرهای دنیا را گشتم زیبایی چون تو ندیدم..... اکنون به یاد هر کدام از قرار های ملاقت های مان زخمی بر دل دارم.. زخمی بر دل دارم) که با صدای زیبای هومر دزه ای همه ی جوانان کورد روزهای عاشقی شان را با آن هم زمزمه بوده اند.
2- قطعه ای شعر رفیق صابر شاعر کورد
3-یکی دیگر از آوازهای همان کاست هومر دزه ای. ( ببین شادی است و جشن است در آن خانه... بیا به کام عاشقی دست یکدیگر را بگیریم .. وبرقصیم...)
4-عدنان حسن پور ٢٥ ساله روزنامه نگار، عضو تحریریه ی هفته نامه ی "ئاسو" که به دو زبان کردی و فارسی منتشر می شد بود که اين هفته نامه در سال 1384 به اتهام اقدام عليه امنيت ملي و تشويش اذهان عمومي توقيف شد. وی در تاريخ ٥ بهمن ماه 1385 دستگیر شد و در تاريخ ٢٢ خرداد در دادگاهي غير علني به اتهام "اقدام عليه امنيت ملي"، " جاسوسي" و ..."محاربه" محاکمه و به اعدام محکوم شده بود که چندی پیش، پس از سه سال، از حکم اعدام تبرئه شد.
*- این نوشته متنی است که منصور تیفوری پشت جلد کتاب «واژه ی مقدس بی معنی...وشه ی مۆباره کی بێ مانا».که ترجمه ی مجموعه ی مقاله ای است از رضا علامه زاده به کوردی، نوشته است. آن وقت ها منصور نیز بازداشت بود و این چنین از حضور هم آگاه شده بودند و من نیز نوشته ی منصور را از کوردی ترجمه کردم. به یاد همه ی آنان که آزادی و عشق سرود تنهایی های گوشه ی زندان شان است.
0 comments:
ارسال یک نظر