منتشر شده در:گویا نیوز
در هیچ جامعه ای همچون جامعهی ایران گذشته و آینده درمقابل هم قرار نگرفتهاند، در هیچ سرزمینی ، هم چون ایران سنت به بالاترین درجه ی بحران نرسیده است، درهیچ کشوری ، هم چون ایران مدرنیته در تقابل با تناقضات درونی خود قرار نگرفته است. ایران کشوری است که ثابت کرد مدرنیته بدون رعایت واقعی حقوق فرد و شهروند، بدون رعایت اصل آزادی های سیاسی ممکن نیست، و همین جامعه ی ایران بود که به ما نشان داد که بازگشت به دین و سنت نمی تواند جایگزین مناسبی برای مدرنیته باشد.
شاه سال های متمادی ایران را در مسیر یک مدرنیتهی کاذب قرار داد، مدرنیته در ایران جای آن که فرایندی درونی باشد،فرایند مدرنیزاسیون ابزاری و اداری مدیریت/حاکمیت بود، در اوایل قرن بیستم ایدئولوژی تقلید از غرب، جای اندیشیدن مدرن را می گیرد.
این همان اشتباهی است که ترک ها نیز به آن دچار شدند. برابر انگاری مدرنیزاسیون با تقلید از غرب، جای آن که به تجربه ی گذار جامعه به مدرنیته منتهی شود، موجب تولید نخبگانی می شود که ، رسیدن به ایدالی هم چون غربی شدن، این مسئله را از یاد آن ها می برد، که مردم ایران به چه می اندیشند و چه رویایی در سر دارند. در زمان قاجاریه و در روزگار پهلوی نیز ، نخبه های روشنگر ایرانی آن پایگاه اجتماعی عظیم مردمی را در نمی یابند که بتواند تا پایان حامل و پیش برنده ی پرچم و شعارهای فرایند مدرنیته باشد.
روشنگری[درکشوری چون ایران]جای آن که هم چون بستر تولد فردی که بتواند آزادانه بیاندیشد و تصمیم بگیرد،یعنی فضایی برای آزاد اندیشیدن بیافریند، همچون اتمسفر امکان انتخاب آزاد گرایش سیاسی عمل کند، به فرایند سلطهی دولت بر تمامی ایده و اندیشه ها تبدیل و تقلیل مییابد،همین نگرش نیزفرایند مدرنیتهی ایرانی را از رویای آزادی اندیشه به فرایند کنترل اندیشه استحاله می دهد. یکی از مشکلات بنیادی مدرینته در شرق این است که در این کشورها مدرنیزاسیون به رویای حاکمان تبدیل می شود، و همین امر زمینه را برای ظهور اپوزسیونی مرتجع و سنت گرا فراهم میکند. ایران به عرصهی این تجربه ی بزرگ تبدیل می شود.
خلط مدرنیته [ وفرایند مدرینزاسیون] با تقلید غرب، و انتزاع آن از زمینه های بومی و اجتماعیاش، فضایی فراهم می کند که بازگشت به تشیع بهمثابهی منبع هویت ایرانی به خاستگاه الهام تمامی نیروهای سنت گرا بدل گردد. فرایند مدرنیته در ایران با دو مانع بزرگ روبه رو می شود؛ نخست ناتوانی در انتقال از مدرنیزاسیون دولت به مدرنیزاسیون اجتماعی ؛و دوم ناتوانی در تعریف مرزی روشن میان مدرنیته و غربزدگی. خلط مدرنیته با غربزدگی سبب شد کسانی چون جلال آل احمد تشیع را چون جوهر هویت ایرانی بپندارند. پیروزی انقلاب ایران ثابت کرد نخبه های مدرنیست ایران در ایجاد نیروهای اجتماعیی که توانایی مقابله با نیروهای سنتگرا را دارا باشند،تا چه اندازه ناتوانند. انقلاب ایران در ذات خود انقلابی بود علیه ستم شاهنشاهی، اما خیلی سریع به انقلابی علیه مدرنیته تحول یافت، ابتدا انقلابی بود معطوف به آینده، اما به بزرگ ترین انقلاب گذشته علیه آینده در طول تاریخ تبدیل شد. مسئله اینست که امروزه مسئلهی مدرنیته و نیروهایش درایران در کجا قرار دارند، آیا بعد از سی سال معادلات وارونه نشدهاند،بدین معنی که آیا از انقلاب تودهای سنتگرا پا به مرحله ی انقلاب تودهای مدرن گذاشتهایم؟ اگرچه امروز افق های تغییراتی بنیادین در ایران قابل رویت است، اما به سختی می توان گفت که جامعه ی ایرانی تصمیم به آغاز مرحله ای دارد که در آن دیگر مدرنیته و سنت در تقابلی رادیکال و ریشهای و جنگی کورکورانه نباشند.
امروز جامعه ی ایرانی در جستجوی هویتی دیگر است اما شبح اعصار پیشین هم چنان در تعقیب وی هستند، هیچ کشوری چون ایران به عرصه ی تقابل گذشته و آینده تبدیل نشده است، به ندرت اتفاق می افتد که جنگ میان گذشته و آینده چنین ظاهر ایدئولوژیکی به خود گرفته باشد. جنگ میان سنت و مدرنیته به طور کلی در شرق و به طور اخص در ایران ،تضادی ایدئولوژیک است، برعکس بسیاری از کشورهای دنیا،چنان که پیداست، در ایران سنت و مدرنیته نخواهند توانست در یک همزیستی مسالمت آمیز و توافقی بر سر تقسیم حوزهها برسند. جامعه ی ایرانی ،چنان که دیدهایم،جامعهای است که هم می تواند نخبه ی سنت گرای فعال تولید کند و هم نخبگان روشنگر فعال... امروزه، لحظه به لحظه،جنگ آخرالزمانی و تقابل نهایی ، بنیادین ، معوق و دیرپای میان سنت و مدرنیته در ایران، به زمان موعود خود نزدیک و نزدیک تر می شود. عقلانیت فروبسته ی نخبگان سنت گرا با گذشت هر چه بیشتر زمان این تضاد را به بن بست غایی می کشاند ،این امر اشتباهی بزرگ و همزمان قابل پیش بینی است. گذشته نمی تواند تا ابد بر آینده مسلط شود، سران انقلاب اسلامی ایران نتوانستند از این فرصت تاریخی نادر برای آشتی سنت و مدرنیته، دین و آزادی استقاده کنند، شکست تلاش های خاتمی از این منظر، تاریخ ایران را با بن بستی عظیم مواجه کرد. به موازات شکست جناح اصلاح طلب، جناح آرمانگرای محافظه کاران نیز دچار ریزش شد. محافظه کاران سنتی ایران در دو مرحله به جنگ علیه مدرنیته، چهره ای ایدئولوژیک بخشیدند، یک بار زمانی که انقلاب ایران را به انقلابی سنتی استحالهدادند ،و دیگر بار،امروزه که حاضر نیستند تن به هیچ گونه تغییرات بنیادینی که فرایند مدرنیزاسیون در جامعهو نظام، به وجود می آورند، بدهند. اما واضح است که رویای محافظه کاران سنتی برای بیرون راندن همیشگی مدرنیته از ایران، شکست خورده است.همان طور که رویای شاه، برای خلع سنتگرایان از قدرت سیاسی شان متحقق نشد. ایران برای رسیدن به تعادل نیازمند شوکی رادیکال است، شوک و تکانی که این آموزه را به یاد روشنفکران و سیاسیون آورد که نه می توان سنتگرایی را از نقشه ی عقلانیت و نگاه ایرانی زدود، و نه می توان مدرنیته را به مدرنیزاسیون در حوزهی دولت محدود کرد.
بسیاری از جوامع به خون های زیادی برای فهم حقایقی ساده نیاز دارند، ما در عراق و در کوردستان نمونه های خوبی هستیم بر این مدعا ... به امید آن که ایرانی ها از ما هشیارتر باشند. اما سلسله اعدام های کنونی فعالین سیاسی اپوزیسیون و به ویژه کوردهای ایران ، نشانه ی بزرگی است برای این امر که تاریک نگه داشتن ایران نمی تواند ادامه داشته باشد.
امروز در ایران نیروی عظیمی به پا خاسته است، نیرویی که در دوره های گذشته نتوانسته است هویت سیاسی خود را بیابد، امروزه سرکوب های نظام، هویت،خاطره و نمادهای نوینی به این نیرو می دهد... هرجا که طناب دار زیاد شد، انسان زودتر بیدار می شود. امروز در ایران چیزی در حال تولد است که بسیار متفات است با گذشته، نسلی که در گذشته نبود، نسلی که برای فهم خویش تنها به خود معطوف است.. مرجع متعالیش نههیچ امامی ، بلکه تنها خودش و هم نسلان اش است... در هر سرزمینی هم نسلی ظهور یافت که خود بخواهد خود بودن خود را تعیین نماید... خود بخواهد هویت خود را برسازد... روشنگری همانجاست.. درود بر آنانی که تاریخ ویژهی خود را رقم می زنند و خود تعیین میکنند که چه هستند و می خواهند چه باشند.
بختیار علی
20/1/2010
منبع: http://www.bachtyar-ali.com/weeklyarticle.php
درباره ی نویسنده: بختیار علی یکی از نویسندگان و روشنفکران کوردستان عراق است که در سلیماینه به دنیا آمده و تحصیلات ابتدایی تا دیپلم را در همان شهر به پایان می رساند. اوایل دهه ی 80 میلادی وارد دانشگاه می شود و در دانشکده ی جیولوژی مشغول له تحصیل بود که در تظاهرات های دانشجویی زخمی می شود و پس از آن دانشگاه را رها کرده و فعالیت های خود را به حوزه ی ادبیات و کار فکری متمرکز می نماید. بعد از مدتی هم زمان با قیام اولیه ی کوردها معروف به انتفاضه ی اول در 1991 با گروهی از نویسندگان و روشنفکران فصل نامه ی«آزادی» را منتشر می کنند که بعد ها 5 شماره ی دیگر از آن منتشر می شود. با آغاز جنگ های داخلی، کوردستان را ترک کرده و بعد از 9 ماه اقامت به آلمان می رود و تا سال 1999در فرانکفورت آلمان زندگی می کند وبیشترین وقت خود را صرف مطالعه ی آثار فلسفی می نماید و همراه با تنی چند از دوستان روشنفکر و نویسنده ی کورد دیگر بنیان گذار فصل نامه ی می شوند به نام«ره هند»( بعد). این فصل نامه تاثیر به سزایی در تولید گفتمان فکری نوین میان نسل جدید روشنفکران و نویسندگان کورد می گذارد که بیشتر مقالات اش مربوط به اندیشه ی فلسفه ی مدرن معاصر غرب و بازخوانی وضعیت اجتماعی فرهنگی و سیاسی کوردستان از منظر چنین اندیشه هایی است. که جدای از مقالات مجله ی ره هند می توان به آثاری چون ،« پاسخ در عصر گم شدن پرسش»، مجموعه ی 13 مصاحبه ، «ایمان و مبارزان اش» بازخوانی ریشه های بنیادگرایی اسلامی و نمودهای آن در گفتمان روشنفکری کوردی، «خواننده کشنده» و « سیب سوم» که حاوی مجموعه مقالاتی از نویسنده است، نام برد.
بختیار علی نویسنده ای توانا در حوزه ی ادبیات نیز هست و تا کنون رمان های « مرگ دومین یکی یک دونه»، « غروب پروانه» ( ترجمه شده از سوی نگارنده و آماده ی چاپ)، « آخرین انار دنیا» (ترجمه شده به فارسی توسط آرش سنجای و چندین زبان دیگر از جمله انگلیسی و آلمانی)، « شهر موزیسین های سفید»، « غزل نویس و باغ های خیال» هم چنین مجموعه شعرهایی چون« گناه و کارناوال»، « بوهیمی و ستاره ها» ، « تا ماتم گل ...تا خون فرشته» و « مجموعه اشعار» وی نیز نام برد.