۱۳۹۴ آذر ۳, سه‌شنبه

خشونت‌های منِ مردِ فمینیست بر زنان

بگذارید ابتدا از این توضیح شروع کنیم که چرا اگر «مرد»ی نسبت به یک «زن» خشونت بورزد، آن را می‌توان «خشونت جنسیتی» نامید و برعکس اگر «زن»ی عمل و رفتار خشونت آمیزی علیه «مرد» انجام بدهد اگرچه طبیعتا خشونت است، اما تحت عنوان «خشونت جنسیتی» اطلاق نمی‌شود.



موردی که بسیار آزارنده است، به ویژه در میان مردان قشر مثلا روشنفکر و فعالان اجتماعی و مطبوعاتی دیده می‌شود، این است که هرگاه به تبعیضی خشن تحت عنوان «خشونت علیه زنان»  اشاره می‌شود، به سرعت شروع می‌کنند به ردیف کردن مواردی که مثلا فلان زن مردی را در خانه کتک زده است، یا زنی که همسرش را به قتل رسانده است یا حتی خشونت‌های روانی ویژه‌ زنان که به اصطلاح آن‌ها با زیرکی‌های زنانه علیه مردان، روا داشته می‌شود.
اما آن‌چه در پاسخ این گروه به سادگی می‌توان گفت این است اولا منطق «حقی در برابر حقی» هرگز جواب‌گو و موجب پاک کردن صورت مسئله نمی‌شود. دوم اینکه این‌که این دوستان هرگز توجه ندارند که «خشونت جنسیتی» برای این تحت چنین عنوانی اطلاق می‌شود که ما در جامعه شاهد تبعیض چندین هزاران سالانه‌ نظامی دیرپا و دیرزی به نام «مردسالاری» علیه جنسیت برساخته‌ی شده‌ای به نام «زن» هستیم. در واقع در خشونت‌هایی که پسوندی مفهومی و اجتماعی و فرهنگی به آن افزوده می‌شود، وضعیت هرگز برابر نیست. مثلا اگر یک سیاه پوست یک سفید پوست را کتک بزند، یا علیه وی فحاشی کند یا مسخره‌اش کند، بدون شک پسندیده نیست و طرف مرتکب خشونت شده است، اما خشونت وی خشونت نژادی نیست زیرا ما تاریخی به نام خشونت و تبعیض نژادی «سیاه پوستان» علیه «سفید پوستان» نداریم. به همان شیوه خشونت رفتاری یک همجنس‌گرا علیه یک دگرجنس‌گرا نمی‌تواند برابر با خشونتی باشد که یک دگرجنس‌گرا علیه همجنسگرایان یا ترنس‌ها و دیگر دگرباشان جنسی روا می‌دارد.
بنابراین وقتی زنی به صورت مردی به حق یا ناحق سیلی می‌زند، این تنها خشونت یک انسان علیه انسان است، اما زمانی که مردی زنی را حتی بدون تاکید بر جنسیتش و بدون دلایل جنسی و جنسیتی می‌زند، یا با کلامش می‌آزارد، این خشونت جنسیتی است. زیرا پشت سیلی آن مرد به آن زن، آن سفید‌پوست به سیاه پوست، آن دگرجنسگرا به همجنس‌گرا و ترنس و… سازمانی سیاسی به نام دولت، نظام فرهنگی و عرفی، گفتمانی هژمونیک و تولید کننده‌ ارزش‌های برتری و کهتری یکی بر دیگری گاه قوانین تبعیض آمیز رسمی و حمایت‌های نهادهای قضایی و پلیسی و امنیتی و نهایتا تاریخی از تبعیض، نهفته است. اما پشت سیلی یک زن به یک مرد، یک سیاه پوست به سفید پوست و الی آخر… هیچ  حافظه‌ تاریخی، هیچ سازمان سیاسی تدوین‌کننده‌ قانون و هیچ فرهنگ برسازنده‌ ارزش و نهایتا حافظه تاریخی مجروحی وجود ندارد.
برای همین است که «در اعلامیه‌ای که در کنوانسیون ۱۹۷۹سازمان ملل به تصویب رسید، مشخصا ماده‌ای در رابطه با خشونت وجود نداشت و تنها به برابری شرایط کار زنان و زندگی زناشویی و انحلال آن اشاره می‌شد.
اما در سال ۱۹۹۳ کمیته مقام زنان که زیر نظر کمیته حقوق بشر قرار داشت، اعلامیه‌ای را به تصویب سازمان ملل متحد رساند که در این اعلامیه خشونت علیه زنان به طور روشن اعلام شد. مفاد این اعلامیه بارها تکرار و اکثر کشورهای جهان حتی ایران نیز آن را امضا کردند و روز ۲۵ نوامبر نیز به عنوان روز جهانی منع خشونت علیه زنان اعلام شد.
این اعلامیه، خشونت علیه زنان را اینگونه تعریف می‌کند:
هرگونه عمل خشونت آمیز مبتنی بر خشونت علیه زنان به واسطه جنسیت (gender) که باعث بروز صدمات و آسیب های جسمی، جنسی و روانی و رنج و آزار و تهدید علیه آن‌ها شود که منجر به محرومیت زنان در اجتماع گردد، خشونت تلقی می‌شود.»
سخن کوتاه می‌کنم و در پاسخ به دوستان خوب و روزنامه‌نگارم در رادیو زمانه می‌خواهم به خشونت‌هایی که خودم مرتکب شده‌ام بپردازم. اولین خشونت جنسیتی به نظر من همین درخواست نوشتن چنین مطلبی از من است! خیلی پیش‌تر از منتشر شدن فراخوان از این اطلاعیه مطلع شدم، از آن روز که نزدیک یک هفته است هرچه به ذهنم فشار می‌آورم، می‌بینم من دقیقا علیه تمامی این رفتارها و کنش‌های  آموخته شده توسط جامعه مردسالار بودم و در نقد آن‌ها نوشتم و سخن‌ها پراکندم و به جلسه‌ها و کنفرانس‌ها و میزگردها و سخنرانی‌ها رفتم و انجام دادم. خب اگر من حتی به یکی از این‌ها معتقد بودم که در نقدشان به اقدام نوشتاری و گفتاری و عملی نمی‌پرداختم. پیش خودم رنجیده خاطر شدم که جامعه‌ مردسالار چه تصویر کریه و بدمنظری از «جنسیت برساخته شده»‌ای به نام «مرد» ارائه‌داده است که حتی دوست فمینیست روزنامه‌گارم همچنان ته ذهنش هست که او هم بالاخره هرچه باشد مرد است و حتما یک جایی خشونت کرده است. یا باورش این است که من هم جزو خیلی از مردانی هستم که فمینیست فیس بوکی و روزنامه‌ای هستم و «مرد راستین» حوزه خصوصی. به  هرحال به تاریخ زندگی‌ام رجوع کردم ببینم با این همه چیزی هست که دیدم بله هست…

یک مورد خشونت فیزیکی که نسبت به یک زن مرتکب شدم و یادم هست، زمانی بود که داشتم خودم را برای امتحان کنکور دانشگاه سراسری آماده می‌کردم. دانشگاه رفتن و کنکور دادن هرگز برای من به اندازه خانواده‌ام اهمیت نداشت. اعتقادم این بود من یک دور کتاب‌هایم را می‌خوانم و امتحان می‌دهم یا قبول می‌شوم یا نمی‌شوم. کاری که هم برای کنکور کارشناسی کردم و هم برای کارشناسی ارشد. خلاصه آن روز داشتم می رفتم بیرون که نمی‌دانم سر همین «بشین تو خونه درست رو بخون»، خواهرم در راهرو  به من گیر داد. خواهرم چند سالی از من بزرگ‌تر بود ولی من قدم بالای ۱۸۰ شده بود و آن وقت‌ها ورزشکار تقریبا نیمه‌حرفه‌ای بودم و بدنی عضلانی و هیکلی داشتم. عادت داشتم وقتی او عصبانی می‌شد و مرا کتک می‌زد به خیال خودش، بایستم تا کتک زدنش تمام شود و خسته شود. آن روز قرار داشتم و خیلی عجله داشتم او هی داشت با قد کوچکش از سر و هیکل من بالا می‌رفت و من عذرخواهی می‌کردم که بلکه بگذارد بروم. اما این واکنش نشان ندادن من شاید از نظر جنسیتی یا روانی برای او به این معنی بود که احتمالا من خودم را به عنوان مرد قوی‌تر نشان می‌دهم. این او را بیشتر عصبی می‌کرد، هم محکم‌تر می‌زد و هم بیشتر و من هم که عجله داشتم، با دست زدم روی سینه‌اش که برود عقب و ولم کند… افتاد روی زمین غش کرد. دنیا خیلی کوچک‌تر از آن بود که در  زمین‌اش فرو بروم… من که بعد از دوران کودکی و شاید از آغاز نوجوانی یاد گرفته بودم دست روی خواهر که هیچ، روی هیچ زنی بلند نکنم، می‌دیدم بر اثر ضربه‌ دست من، پروانه‌ترین خواهر دنیا به حالت غش افتاده. به دست و پایش افتادم تا کمی به حال آمد. نمی‌توانستم توی چشماش نگاه کنم. یادم هست که به اتاقم رفتم، تمام کتاب‌هایم را در یک کیسه بزرگ ریختم و رفتم خانه‌ خواهر بزرگترم که ازدواج کرده بود. تا رسیدن زمان کنکور دیگر به خانه بر نگشتم. بعدها، من که در عمرم برای شخص مشخصی به جز معشوقه‌هایی که خود به خود بخشی از سوژه‌ شعرهایم می‌شدند شعر نگفته بودم، برایش یک شعر گفتم و از او خواستم مرا ببخشد.
تجربه‌ خشونت بعدی من علیه یک زن این‌طور بود که یک سیلی زدم توی صورت دوست دخترم؛ دوست دختری که عزیزترین رابطه‌ زندگیم بود، زیباترین عاشقانه‌ترین و مفاهمه آمیزترین رابطه زندگی‌مان بود. این‌گونه نیست که در این رابطه‌های عالی و عاشقانه و پر از مفاهمه هم مشکل پیش نیاید، دعوا پیش نیاید. یک بار سر مسئله‌ای بحث‌مان بالا گرفت. وضعیت بغرنجی بود. نیمه شب تهران، صدای بلند، همسایه، ترس پلیس و … نمی‌دانم، به خاطر این که فکر می‌کرد فیزیکی حریف من نمی‌شود یا به خاطر این‌که لج مرا در بیاورد، شروع کرد به حرف‌های زشت زدن به خودش و زدن خودش. هر کاری می‌کردم آرام نمی شد. البته من هم چندان آرام نبودم. صدایم بلند بود. جوابش را می‌دادم، در آن وضعیت نمی‌دانستم چه کار کنم. مرد بودم. احتمالا تصمیم نهایی را گرفتم، با ناخودآگاه مردانه، زدم توی گوشش.
نمی‌دانم شوکه شد یا ترسید. ساکت شد. سکوتش هنوز آزارم می‌دهد. هنوز که هنوز است. اگرچه سال‌های بسیار عاشقانه زیستیم، اما آن سکوت.. آن شوکه شدن.. آن تصمیم به رفتن و مانع شدن من و عذرخواهی‌های بی‌پایانم… تا به امروز آزار آن سکوت را از یاد نبرده‌ام. من او را زده بودم. این واقعیتی بود که اتفاق افتاده بود.
اما شاید از دید خودم اولین خشونت من یا بهتر است بگویم اولین باری که متوجه خشونت جنسیتی شدم، زمانی بود در بچگی. نمی‌دانم به چه دلیل، اردویی گذاشته بودند که از هر خانواده یک کودک برای آن انتخاب می‌شد. از خانواده‌ ما خواهر کوچکترم انتخاب شده بود. اما گفتند چون دختر است و سنش کم‌تر است، تو را به اردو می‌فرستیم… اردو خیلی خوش گذشت ولی من همه‌اش به این فکر می‌کردم یعنی اگر به جای خواهرم مثلا برادرم بود، او این اردو را می‌آمد. این خشونتی نبود که من مرتکب شده باشم، بلکه خشونتی بود که جامعه با عاملیت من علیه زنان مرتکب شد. خیلی از خشونت‌های جنسیتی که علیه زنان مرتکب می‌شویم، ناخواسته و شاید به دلیل قیام نکردن علیه وضعیت موجود است. ما به عنوان مرد، تنها به این دلیل که مثلا سهمی در تدوین چنین، آیینی، رسمی، قانونی، ارزشی و.. نداشته‌ایم، از مسئولیت اخلاقی فردی‌مان هم خود را کنار می‌کشیم.
این‌ها همه‌ تجربه‌های من است. شاید طوری به نظر بیاید که من‌خواهم خودم را آدم خوب قصه نشان بدهم. شاید شما خواننده گرامی احساس کنید که این‌ها که هیچ کدامش خشونت نیست. شاید حتی اسمش  دفاع از خود باشد. اما برگردیم به تعریف اول مسئله. وقتی مردی زنی را می‌زند، یا آزار کلامی می‌دهد، یا تصمیمی می‌گیرد (حتی تصمیم‌هایی که بوی عشق و علاقه می‌دهد، از آن جنس تصمیم‌ها که مثلا «برای خودت می‌گویم، برای رابطه‌مان می‌گویم، برای عشق‌مان می‌گویم، برای بچه‌مان، خانواده‌مان»)، پشت آن تک ضربه، پشت آن تک کلمه، پشت آن فریاد، پشت آن تصمیم گرفتن‌ها، ما که مرد هستیم، ما که اگر مردسالاری به نام‌مان نبوده، به کام‌مان بوده است، پشت همه‌ این‌ها، تاریخ، گفتمان و فرهنگ دور و درازی از خشونت و تبعیض نهفته است.

این مطلب ابتدا  در اردیو زمانه و به خاطر  فراخوان: یک روایت مردانه از خشونت علیه زنان  در این لینک منتشر شده است . 
» ادامه مطلب

۱۳۹۴ آبان ۲۷, چهارشنبه

بانوی اردیبهشت

این مطلب ابتدا در سایت تحلیلی خبری ان اس اس روژ در این لینک منتشر شده است
در اردیبهشت سال ۲٠۰۴ ، خبر نامزد شدن”ليلا زانا“ پارلمانتار كُرد پارلمان تركيه برای دریافت جایزه صلح نوبل منتشر شد؛ لیلایی كه آن زمان نزديك به 10 سال از عمرش را آن هم به خاطر تأكيد بر كُرد بودن خويش و دفاع از حقوق ملت‌اش در پارلمان ترکیه در زندان به سر برده بود، پارلمانی که اعتراف به "ملت بزرگ ترك" بخشى از سوگندنامه بود و هست.
تصویر لیلا زنا در پارلمان ترکیه در سال ۱۹۹۱ و ۲۰۱۵
نوشته شدن نام لیلا زانا بر تارک لیست ۳۰ نفره‌ی کاندیداهای جایزه‌ی صلح نوبل، باعث شد که نام و آوازه‌ی وی جهانی‌تر شود .پس از آن بود که بسیاری از فعالان صلح و حقوق بشر در جهان بیشتر پی‌گیر وضعیت لیلا زانا شدند و به عنوان نمونه همزمان با کاندید شدن نام وی به عنوان نامزد جایزه‌ی صلح نوبل، شیرین عبادی برنده‌ی ایرانی جایزه‌ی صلح نوبل در سال ۲۰۰۳،  و دانیل میتران همسر رییس جمهور فقید فرانسه در نامه‌ای مشترک به «لیلا» نوشتند:

«دوست عزيز براي نوشتن نامه براي تو، نيازي به تأمل و خستگي زيادي نداشتيم جسارت تو در دفاع از آرمان‌هاي روايي كه تو در راه آن‌ها مبارزه مي‌نمايي راهنماي ما براي نوشتن اين سطور بود، براي آن كه برايت بنويسيم و بگوييم كه جاي تو ميان ما خالي است ...» آن‌ها در بخش ديگري از نامه‌شان مي‌افزايند: «مردمي نيز كه تو را انتخاب كردند و دفاع از حقوق و فرهنگ هزاران ساله‌ي خويش را به تو سپردند، آري آن‌ها نيز دلشان براي ديدارت تنگ شده و جاي تو نزد آن‌ها نيز خالي است، همان گونه كه آزادي نيز خلاء تو را كنار خويش احساس مي‌نمايد.» جلسه‌ي محاكمه‌ي ليلازانا در تمام آن سال‌ها براي يازدهمين بار به تعويق افتاده و همين امر بسياري از فعالان حقوق بشر و آزادي و صلح را نگران نموده كه بالاخره سرنوشت اين بانوي صلح طلب زنداني به كجا مي‌انجامد، و هربار از اين 11 باري ليلا زانا را در ميان تدابير شديد امنيتي و با دستان بسته و ميان كماندوهاي ترك به دادگاه مي‌آورند.
به همين خاطر است كه دانيل ميتران و شيرين عبادي نارضايتي خويش را از اين امر ابراز داشته‌اند و نيززندانی بودن  وی را كاملاً بي‌اساس و برخلاف قوانين داخلي كشور تركيه و نيز خلاف بندهاي كونوانسيون اتحاديه‌ي اروپا دانسته‌اند.
اما پیش از جایزه‌ی نوبل  هم لیلا زانا در سال ۱۹۹۵ از سوی پارلمان اروپا  برنده‌ی جایزه‌ی «ساخاروف» شد که تا ۲۰۰۴ که از زندان آزاد شد امکان دریافت این جایزه را هم نداشت .
اما ليلا زانا كيست؟
ليلا زانا در تاريخ 03.05.1951 (۱۳ اردیبهشت ۱۳۴۰) در روستاي بخچه در 20 كيلومتري شهر سلوان به دنيا آمد، پس از ازدواج با مهدي زانا پسرعمويش زندگي سياسي خويش را آغاز نموده و در سال 1977 مهدي به عنوان نماينده‌ي شهر آمد (دياربكر) انتخاب شد. اما با روي كارآمدن دوباره‌ي نظاميان ترك و حاكم ساختن فضاي اختناق و سركوب و مبارزه با هرگونه آزادي‌هاي حتي مشروط، مهدي كه از نمايندگان كُرد پارلمان تركيه بود به 36 سال زندان محكوم مي‌شود. پس از زنداني شدن مهدي ليلا مبارزه‌ي سياسي خويش را شدت مي‌بخشد و به يادگيري زبان تركي مي‌پردازد و تحصيلات عاليه‌ي خويش را نيز به پايان مي‌رساند، اما در خلال همين فعاليت‌ها در سال 1988 به مدت 59 روز زنداني مي‌شود و زير شديدترين شكنجه‌ها قرار گرفت، و همين شكنجه‌ها او را به بيماري مزمني و هميشگي كه اكنون هم از آن رنج مي‌برد مبتلا ساخت، ليلا پس از آزادي در سال 1991 در ليست «احزاب سوسياليست مردم» (SHP) براي نمايندگي مجلس تركيه انتخاب شد و هنگام سوگند یاد کردن به عنوان نماینده‌ی پارلمان به جای سوگند خوردن بر « ملت بزرگ تورک»  گفت : «من باید در راستای اینکه دو ملت کرد و ترک در یک نظام دموکراتیک با هم زندگی کنند تلاش بنمایم»
در هنگام سوگند یاد کردن لیلا مجلسیان ترک با داد زدن وی را تروریست و تجزیه‌طلب نامیدند و خواهان دستگیری او شدند. البته به دلیل مصونیتش به خاطر نمایندگی مجلس، حکومت تا سه سال نتوانست وی را زندانی کند.
اما لیلا در محاکمه‌های سیاسی اش در دادگاه‌های ترکیه هم باز از مواضع خودش پا پس نکشید بلکه سیاست‌های دولت‌مردان ترکیه را به چالش کید و در دادگاه عالی ترکیه گفت:
«محاكمه‌ي سياسي، و دادگاه‌هاي سياسي، از ويژگي‌هاي شاخص و ديرينه‌ي كشور تركيه مي‌باشد. به دنبال هر بحراني فرماندهان ارتش و سياستمداران و اميران و اعضاي پارلمان دستگير و روانه‌ي زندان مي‌شوند. اين پروژه هم اكنون عليه من و آيين و رسم و برنامه‌ی سياسي دیرینه مي‌باشد. عجيب است و هيچ جا ديده نشده و به وقوع نپيوسته كه نمايندگان ملت از طرف دولت بازداشت و زنداني شوند، اين به هيچ وجه با قانون و مفاد آن همخواني ندارد و تنها پروسه‌اي سياسي مي‌باشد.
اين تنها من نيستم كه از حضور و وجود ملت كُرد در تركيه خبر مي‌دهم و برآن پا مي‌فشارم. رئيس جمهور پيشين نيز به شيوه‌اي آشكار 12ميليون جمعيت كُرد اعتراف نموده و به صراحت در مصاحبه‌هايش از چاره‌انديشي اين مسئله از راه فدراليسم سخن به ميان آورده.
در طول سال‌هاي 1806 تا 1937 ملت من در 28 قيام و مبارزه تلاش نموده كه آزادي خويش را به دست بياورد.
مصطفي كمال پس از استقرار جمهوريش و نوشتن قانون اساسي آن جمهوري كه براساس و بنيان ناسيوناليسم ترك و بنابر انكار هويت ملي كُردها بنا نهاده شده بود، در قبال خويش به فكر بنا نهادن يك دولت ملي ترك بود. وي در قوانين سال 1924 رسماً استفاده از هرگونه زبان ديگري به جز زبان تركي را در اين كشور ممنوع اعلام نمود.
من اولين زن كُرد هستم كه به پارلمان راه مي‌يابم، آيا رواست واهمه‌اي از اين داشته باشم كه ممكن است به خاطر عقايد خودم و به خاطر اين كه خواستار آزادي و دموكراسي و اثبات هويت ملي خود و ملتم، با مجازات اعدام روبرو شوم، حكومت‌هاي غربي به خاطر منافع اقتصادي اين بار هم در مقابل اين رفتار تركيه سكوت خواهند كرد، اما من صدايم را به گوش اعضاي پارلمان و آزادي خواهان جهان مي‌رسانم و از آنان طلب ياري مي‌نمايم ...
لیلا  زنی  ۳۰ ساله بود که  پارلمان راه یافت و اکنون پس از ۲۴ سال از آن روز پارلمان ترکیه همان است و لیلا زانا همان لیلا زانایی که شیفته‌ی صلح و برابری حقوقی انسان‌ها و باز هم زبان کوردی  را به صحن پارلمان ترکیه کشاند. بانوی اردیبهشت یک بار دیگر در پاییز  سیاست‌های کمالیسم ترکیه سر بر کشید.. آن‌چه روشن و هویدا است سر برکشیدن اردیبهشتی این بانوی سیاست مدار صلح طلب است و به قهقهرا رفتن نظام سیاسی ترکیه به سوی فاشیسم بیشتر و بیشتر..فاشیسمی که سرانجام ترکیه را  به سوی نابودی خواهد برد...فرصتی که مردم ترکیه در انتخابات دوم نوامبر برای رهایی از فاشیسم اسلامی اردوغان و مدافعان‌اش، از دست دادند…
----



» ادامه مطلب

۱۳۹۴ مهر ۷, سه‌شنبه

تجاوز: حمله به قبیله‌ تنهایی آدمی

این مطلب ابتدا در رادیو زمانه در این لینک منتشر شده است

مورد تجاوز قرار گرفتن، موضوعی فراموش شدنی نیست. واقعیت دردناکی است که حتی بازگو کردن آن و در موردش حرف زدن به قصد درمان، تا مدت‌ها آدم را دچار روان‌پریشی دوباره و ویرانگری‌های شخصی می‌کند. تجاوز دقیقا به قصد ویرانکاری و ویرانه افکنی در هویت دیگری مقابل است. تجاوز یعنی از بین بردن مالکیت، و توان احساس تملک به خویشتن، تجاوز یعنی  قصد به تسخیر در آوردن دیگری…تجاوز، ویران کردن هویت یکسان‌ساز آدم با «خودبودگی» اش است.
تابلوی تجاوز-اثر پیکاسو

 کسی که تجاوز می‌کند، در رابطه‌ «من با خود» و «توان مالکیت بر بدنم»، فاصله می‌اندازد. او همیشه در زخم و شکاف فاصله‌ای که بین ابژه‌ تجاوز و هویت شخصی وی انداخته، زیست خواهد کرد. تجاوز به قصد تملک دیگری، به قصد فرو کردن ویرانی و خشونت در دیگری، به قصد امحای غریزه‌ مرگ در خود و انتقال آن به دیگری و پیدا کردن مکانی در دیگری، مکانی در هویت دیگری صورت می‌گیرد.
فرقی ندارد که یک مرد به یک مرد تجاوز کند، یا یک زن به یک زن یا یک زن به یک مرد یا یک مرد به یک زن یا حتی دیگر هویت‌های جنسی به یکدیگر.
میشل فوفکو  و برخی دیگر از پساساختارگرایان(۱) فرانسوی بحثی داشتند در مورد «تناسب مجازات با جرم». آن‌جا این بحث مطرح می‌شود که به راستی چرا تجاوز خود چنین ویرانگر می‌نماید و مجازات تجاوز چنین بالاست. اگر به صورت فیزیکی نگاه کنیم، مثلا فرو کردن یک انگشت در چشم یا در گوش، یا زدن یک سیلی یا مشت محکم توی صورت یا یک عضو دیگر، می‌تواند آسیب جسمی بیشتری به آدم برساند از فرو کردن یک انگشت در ماتحت کسی یا حتی خود سکس. در سکس آسیب جسمی ویرانگری، شبیه آسیبی که مثلا از فرو کردن انگشت در گوش یا چشم که ممکن است به کوری یا کری  فرد منتهی شود، به عضو مربوطه وارد نمی‌شود، (اگر بحث درگیری جسمی و فیزکی برای مقابله با تجاوز به میان نیاید و ..) اما  بازهم بازخورد اجتماعی و فرهنگی این مسئله بی‌نهایت بیشتر از حد آسیب‌پذیری فیزیکی آن است.
از نظر روانی، گمان می‌کنم که تجاوز به دو غریزه‌ اصلی شناسایی شده توسط فروید، یعنی غریزه‌ سکس (عشق) و مرگ (تخریب) بر می‌گردد. در هر سکسی به احتمال فراوان رابطه‌ غیر تقسیم بندی شده‌ای میان خشونت و عشق هست، اما تجاوز به قصد تخریب و برگرفته از نیرو و هیجان نفرت به قصد ویران‌گری است و تنانگی این ویرانگری و فرو بردن آن نفرت (منظور فالوس نیست چون ممکن است تجاوز از سوی زن به مرد هم صورت بگیرد)، و بر جای گذاشتن آن. شکاف نفرتی ابدی است که ساختار روانی فرد را دچار شقه‌شدگی هویتی نسبت به خود و ساختار روانی- جنسی‌اش می‌کند.
از فرهنگی... می توان با نگاهی مردم شناسانه شکل گیری تجاوز به عنوان یک عمل اجتماعی را به دوران شکل گیری قانون تبادل ربط داد.؛ آن گاه که قانون زنا با محارم و ازدواج درون گروهی و… شکل گرفت. در سکس «دیگری آدمی» به افراد «قبیله‌» دیگر تبدیل می‌شوند و هویت، هویت قبیله‌ای است که در آن، انسان به توتم و تابویش وابسته است. در این دوره سکس و اجازه‌ سکس به رابطه‌ای تبادلی تبدیل می‌شود و آن‌چه تجاوز را امری ویران‌گر می‌کند، رابطه‌ای خارج از قانون «تبادل» است. سکس بدون «تبادل»، اساسا سکسی متجاوزانه است. در دوران امروز که زندگی شکل فریت یافته‌ بیشتری بافته است، تجاوز، حمله و تخریب قبیله‌ی تنهایی آدم است. تنهایی خود آدم با بدنش  و روانش.
از نظر اجتماعی اما بسته به این‌که رابطه‌ جنسی از بعد از دوران زندگی کشاورزی اولین شکل سیستماتیک خود را یافت و نهاد خانواده و ازدواج از میان نظام «سرمایه» و «ارزش افزوده» و «ارث» سر بر آورد، رابطه‌ جنسی در اختیار رضایت «پدر» و در قدرت« نام پدر» (لکان) قرار گرفت. پدران برای فرزندان تصمیم می‌گرفتند که برای فرزندان مذکرشان «زن» بستاننند و فرزندان «مونث» شان را به «شوهر» بدهند. بنابراین هرگونه رابطه‌ای جنسی خارج از محدوده، تابویی بود که امکان اجبارش  یعنی ویران کردن امکانات سرمایه‌ خانه‌ پدر. بنابراین تجاوز به قصد ویران کردن سرمایه‌ خانه‌ پدر  صورت می‌گیرد. برای همین هرگونه «ورود» به «مزرعه»، «زمین»، «سرزمین» هم بدون توافق قبلی شکلی از «تجاوز» نامیده و شناخته شده است. جنگ هم که بالاترین و سازمان‌دهی‌شده‌ترین شکل خشونت آدمی است، به قصد ورود و تخریب و تملک مایملک دیگری صورت گرفته و می‌گیرد. بر جای گذاشتن ویرانی، چه به معنای ویران کردن سازه‌های معماری و دارایی بشر و چه ویران کردن روحیه‌ مردمان با برجای گذاشتن خاطره‌ی تجاوز، پایاترین و ماناترین خاطره‌ جنگ است که نسل‌ها در یاد می‌ماند. هر بنایی را می‌توان دوباره ساخت ولی ویران شدگی شقه شده‌ بنای روانی هم‌بسته درونی شخص با فانتسم‌ها و خود و فراخودش، چیزی نیست که دوباره توسط سازمان میراث فرهنگی یا یونسکو بازسازی شود.
اما باز در جنگ هم یکی از اصلی‌ترین رفتارها همان «تجاوز جنسی» است که معنای تجاوز و اشغال و ویرانی را برای همیشه در ذهن‌ها باقی می‌گذارد.
برای درک این تصویر لازم نیست که به دنیای باستان رجوع کرد در همین سال ۱۹۹۲ در قلب اروپای به اصطلاح متمدن، در جنگ بالکان، حدود ۲۰ هزار زن مسلمان مورد تجاوز صرب‌ها قرار گرفتند. به نقل از ایندیپندنت (Independent) زنان بوسنایی همه داستان‌هایی شبیه به هم دارند؛ داستان‌هایی درباره مردان مسلسل به دست با چراغ قوه که در آغاز جنگ نیمه شب به زور وارد خانه‌های آنها شدند، مردان را کشته و یا به اسارت گرفتند و زنان و دختران را هفته‌ها و گاه ماه‌ها مورد تجاوز قرار دادند.(۲)
در موردی دیگر و در سال ۲۰۰۹ در شرق کنگو در جنگ‌های قبیله‌ای آن منطقه «زنان به عنوان سلاح در جنگ مورد تجاوز قرار می گیرند»، زیرا این کار به عنوان روشی که در جنگ بوسنی نیز جواب داده است به عنوان آخرین مرحله جنگ و تضعیف و تحقیر کامل دشمن به کار می رود. سازمان ملل گزارش داده که در سال ۲۰۰۹- حدود ۱۵ هزار زن در شرق کنگو مورد تجاوز قرار گرفته‌اند (۳) که حتی خود سازمان ملل نیز این آمار را محتاطانه می داند.
وضعیت زنان ایرانی که مورد تجاوز بعثیان عراقی قرار گرفتند و زنانی که توسط داعش به اسارت گرفته می‌شوند و مورد تجاوز قرار می‌گیرند نیز، گویای این مسئله است.
در این میان اما وجه فردی تجاوز بیشتر مورد نظر است. آن‌چه در تجاوز اتفاق می‌افتد به جا ماندن خاطره‌ یک اشغال ابدی در هویت زیستی جنسی آدمی‌ است. خاطره‌ای که خود را در صمیمی‌ترین لحظات روحی روانی فرد مورد تجاوز قرار گرفته شریک می‌کند. کسی که مورد تجاوز قرار گرفته، حتی «ژویسانس»-لذت در درد- آدمی را تحت اشغال دوباره‌ «امر واقعی» قرار می‌دهد و این‌بار نه به قانون پدر و امر نمادین تسلط یافته، بلکه حضور فاعل دیگر در وضعیت روانی انسان به نام متجاوز. ژوئیسانس، به صورت معمول، تحت تسلط امر نمادین است و امر واقعی هرگز اجازه‌ بروز آن را نمی‌دهد زیرا که « ژویسانس در واقع آنگاه جلوه می‌کند که امر واقعی به امر نماین تعدی می‌کند و روال معمول آن را به هم می‌ریزد. در این موقع است که ژوئیسانس خود را می‌تواند نشان دهد.»  (۴)
انسان برای لذت بردن و درک واقعیت تنهایی لذت‌برانه‌ خویش نهایتا باید تا سرحدممکن که ظاهرا هم غیرممکن است از امر نمادین فاصله بگیرد زیرا «امر نمادین مبتنی بر رابطه دیالکتیکی است که میان حضور و غیاب حاصل می‌شود، انسان همواره باید به عنوان فاعل از خود غایب شود تا بتواند حضور دیگری را برای خودش امکان‌پذیر سازد.»
اما در وضعیتی که انسان دچار تجربه‌ تجاوز شده است، اگر به فرض محال امکان فاصله گیری از امر نمادین هم متصور باشد، امر واقعی خارج از واقعیت اصلی سوژه در انسان حضور پیدا خواهد کرد که همیشه خاطره‌ یک ویرانی و رنج را در امکان لذت فراهم می‌سازد؛ رنجی که پایان پذیر نیست.
آدم‌هایی که تجربه‌ زیستن در سرزمین‌های اشغال شده را دارند و آدم‌هایی که تجربه‌ تجاوز دارند، معمولا در وضعیت جنسی دچار شقه‌شدگی هویتی شیزوفرنیکی می‌شوند که ایگو -سوپر ایگوی کس دیگری در سوژه حضور دارد.
فرهاد پیربال، نویسنده‌ کورد کوردستان عراق داستانی دارد به اسم لوزان. لوزان دختری است که بختیار، شخصیت داستان با او همخوابه می‌شود. اما به دلیل تداعی اسمی «لوزان» با شهر « لوزان» سوییس، هربار همخوابگی بختیار با لوزان مصادف بود با تجربه‌ شیزوفرنیک شقه شدگی بختیار به قسمت‌های متفاوت بدن و هویتش. بیست و چهارم جولای سال ۱۹۲۳، طرف‌های پیروز در جنگ جهانی اول و نمایندگان چندین کشور دیگر در شهر لوزان سویس طی نشستی، پیمانی را امضا کردند که ‌بعدها به ‌پیمان لوزان معروف شد. طبق این پیمان، کردستان به چهار بخش، در میان کشورهای ایران، ترکیه‌، عراق و سوریه‌ تقسیم شد.
همین است که جنگ با تجاوز همخوانی ویژه‌ای دارد. فارغ از جنگ‌های دفاع مشروع یا قیام مسلحانه، جنگ‌های اشغال‌گرانه و تجاوز شکل همسانی دارند. جنگ شکل سازمان یافته‌ خشونت و اشغال جمعی دیگری است و تجاوز حمله به قبیله‌ تنهایی آدمی است.
-----
۱- رجوع شود به ؛ دریفــوس، هیوبرت؛ رابینو، پل، میشــل فوکو- فراســوی ســاختارگرایی و هرمونیتیک، برگردان: حسین بشیریه، تهران: نی، چاپ دوم، 1379.
۲- خشونت جنسی به مثابه سلاح، زهرا ابطحی  ،تارنمای «انسان شناسی و فرهگ » http://anthropology.ir/article/7712
۳- همان
۴-رجوع شود به مبانی روان کاوی فروید - لکان ، کرامت موللی، نشر نی، ۱۳۸۳ تهران
» ادامه مطلب

۱۳۹۴ مرداد ۲۲, پنجشنبه

من چه خائنێکی خۆشەویستم کاتێ کە شاعرم



 حەتمەن حەز ئەکەی
کەمێک لە جگرەکەم، 
فوو بکەم بە جادەیەک، 
تا
هەناسەی پیاسە کردنت  
گێژ بخوۆی 
هە تاااااااااااااا کووو بریتانیا  
لە باکووری ئەوروپا بێت یان لە رۆژ ئاوای ئەفریقا....

پەردەکان هێڵ هێڵن...
ئاسمان هێڵنجاویە لە دڵی پر لە هەڵالە و ‌هێڵی ئاسنم دا
کە من قەت بیری کوڵەنجەکەی دایکم ناکەم لە وێنەکەی دا

قەتاری سەری عەرز بێت
قەتاری بنی عەرز بێت    
قەتارەی زیندانی دەست پشت لە یەک بەستراو بێت
قەتارەی گۆرانی و ئاوازی 
'مامە"م بێت...............
من خائین ترینم   
کە لە  بۆنی هەڵتڵیشاوی  
کەزیەکانی تۆدا... 
بیر لە سەفەر بۆ هیچ وڵاتێک ناکەمەوە   
بۆ نیشتە جێ بوون...م..

من خائینم و بریتانیا  کە
مێژوو جۆگرافیاکەمی گۆڕی....
کە سۆڵتان و پاوشاکەمی گۆڕی...
کە وڵاتەکەم بوو بە گۆڕی براو خۆشکەکانم....
گۆڕ بە گۆڕ بیت بریتانیا.....

من چ خائێنێکی خۆشەویستم  
کاتێ کە شێعر دەنووسم.................

بریتانیا................
چوار تەبەقە  لە ژێر چاوەوروانیما…
چاوەروانی نامەکەما...  
  من چوار تەبەقە  لە سەر بریتانیا.... 
کە 
ئاڵمان  هەشت هەزار قەتارە  و 
سەقز حەوسەد کیلۆمەتر 
لە تاران و  چاوەکانت دوورە
ماڵ وێران...

9.02.2011
‌ئاڵمان-ماینز
----
ترجمه‌ی فارسی: منتشر شده در نشریه‌ی«باران» در سوئد 
بریتانیا چهار طبقه انتظار

حتما دوست داری
کمی از دود سیگارم را،
بفوتم در جاده‌ای،
تا
نفس پرسه زدنت
گیج بخوری
تاااااااااااااااااا بریتانیا..
در شمال اروپا باشد یا غرب آفریقا!..

پرده‌ها راه راه‌اند..
آسمان راه به راه بالا می‌آورد در قلب پر از آلاله و راه‌‌آهنی‌ام…
که من هیچ وقت دلم برای پیراهن مادرم تنگ نمی‌شود در عکس‌‌اش

قطار ِ روی زمین باشد
قطار ِ زیر زمین باشد
قطار ِ زندانی‌های دست بسته‌ی پشت سر هم باشد
«قطاره» ه‌ی آواز و ترانه‌های
گلوی عمویم باشد….
من خائن‌ترینم
که در عطر جر خورده‌ی
گیسوان تو…
به سفر به هیچ سرزمینی برای سکونت
نمی‌اندیشم..

من خائنم و بریتانیا
که جغرافیای‌ام را عوض کرد…
که سلطان و پادشاه‌ام را عوض کرد…
که سرزمین‌ام با گور برادران و خواهرانم عوض کرد…
عوضی‌ترین عوضی‌هاست بریتانیا…

من چه خائن دوست داشتنی‌ای هستم
وقتی که شعر می‌گویم…………

بریتانیا…..
چهار طبقه زیر چشم به راهی انتظار من است…
من چهار طبقه بالاتر از بریتانیا  ساکنم

آلمان هشت هزار قطار باشد

سقز هفتصد کیلومتر
از تهران و چشم‌های‌ات
دور است
خانه خراب....

» ادامه مطلب

۱۳۹۴ مرداد ۱۶, جمعه

مردی که « پرده» را نمی‌فهمید ...


نوجون که بودم. معمولا گفته می‌شد که « فلان دختر، پرده‌اش پاره شده است. خب این گفتن هم همراه بود با یک آه و حسرت و یا یک نگاه و گفتار مبنی بر تباه شدن آن عضوی که پرده‌اش پاره شده یا حتا خود آن انسان... حتما می‌دانید که چطوری می گفتن هی! وای ! شنیدی فلانی پرده اش پاره شده...!؟ 

.من خیلی هم چشم و گوش بسته نبودم.... اما همیشه تصورم این بود پرده‌ی واژن .. هم چیزی است مثل پرده‌ی گوش... پرده‌ی چشم و این جور چیزها بود... بنابراین در باور من، همانظور که پاره شدن پرده‌ی گوش منجر به «کر شدن» و پاره شدن «چشم» منجر به «کور شدن» می‌شد. گمان من هم این بود پاره شدن پزده بکارت، یعنی زایل شدن عضو جنسی زن یا دختر... خلاصه این که بعد از بارها و بارها یک بار که دختری که در موردش حرف زده می شد را می شناختم و از دخترهای محله مان بود... پرسیدم یعنی اون بیچاره دیگه نمی‌تونه رفع ادرار کنه یا نمی تونه سکس انجام بده... که دوستانم با نگاه عاقل اندر سفیه ناباورانه‌ای بهم گفتند... اولا چه ربطی به شاش داره... دوما سکس هم که دقیقا بعد از پاره شدن این پرده می تواند سکس واقعی وکاملی باشد ... حالا این نگاه من بود که تبدیل به ناباوری و نگاه عاقل اندر سفیه شد... و پرسیدم خب اون وقت این داد و بیداد و هوار سر چیست اگر هیچ آسیبی به اون آدم نمی‌رسه...؟ گفتند خب خنگول وقتی یک دختر پرده‌اش پاره می شود یعنی این که سکس کرده و دیگه هیچ مردی با اون ازدواج نمی‌کند ..دوباره متعجب‌تر پرسیدم یعنی چی ؟ چرا مگر مردی که با زنی ازدواج کند نمی‌خواهد با او سکس کند... دادشون در آمده بود و فکر می‌کردند من دستشون می‌اندازم ولی حقیقتا من نمی فهمیدم خب مشکل کجاست. گفتند خب معلوم است مردی که با زن ازدواج می‌کند می‌خواهد با اون سکس کند.. 
پرسیدم خب مشکل کجاست وقتی زن زمانی می‌تواند سکس کند که آن پرده که شما می‌گویید نداشته باشد و مرد هم می‌خواهد با همسرش سکس کند و در ضمن مشکلی هم از نظر رفع ادرار ندارد پس مشکل کجاست که وقتی آن پرده پاره شود....شماها و مردم معمولا داد و بیدادتون می‌ره هوا...؟
گفتند تو اصلا حاضری با زنی که قبل از تو با یکی دیگه سکس کرده ازدواج کنی؟؟ (من تا آن موقع و سال‌ها بعدش اصلا تجربه‌ی جنسی نداشتم)قصد ازدواج هم نداشته‌ام و تا امروز هم ندارم و فکر کنم هرگز نخواهم داشت). در جواب گفتم اولا من که قصد ازدواج مدارم به فرض هم داشته باشم احتمالا بعد از ۲۷ و ۳۰ سالگی خواهد بود خب قاعدتا با زنی ازدواج خواهم کرد که هم سن و سال باشیم یعنی یک زن حدودا بین ۲۷ تا ۳۰ و اندی ساله . خب قاعدتا احتمالا چنین زنی سکس داشته است. احتمالا من هم آن را تجربه کرده‌ام. ... خب طبیعی است ....داد زدن سرم طبیعی است؟؟؟!!! گفتم خب ببینید الان در حال حاضر شماها معمولا من رو مسخره می کنید که رابطه‌ی جنسی ندارم اما شما که همه‌تون دلتون می‌خواهد با زن‌ها سکس داشته باشید مگرنه .... گفتند چرا؟ گفتم خب چطوری شما هم دلتون می‌خواهد با دخترها سکس داشته باشید و هم دلتون می‌خواهد که زن‌ها قبل از ازدواج سکس نداشته باشند.... مطمئنم آن‌ها فکر می‌کردند من احمقم ولی خب من این پارادکس رو اجمقانه‌تر می‌دونستم... گفتند خب ما با دختری که سکس کنیم یا خودمون باهاش ازدواج می‌کنیم یا اگر نه خب معلومه با زنی که قبل از ما سکس کرده ازدواج نمی‌کنیم. یعنی واقعا شهاب تو حاضری با زنی که قبل از تو سکس داشته ازدواح کنی گفتم من ازوداج نمی‌کنم اگر هم بکنم بدون شک نمی‌تونم به چنین مسئله‌ی ابلهانه‌ای فکر کنم... فکر کنم استدلال دیگری نداشتند و گفتند می‌دونی چیه « تو آدم نیستی.... اصلا آدم هم باشی ، مرد نیستی....» ( البته بعضی ها زیر لبی و مسخره گفتند احتمالا کلا نداره... برای همین هم هست رابطه نداره ...) من فهمیدم که ظاهرا مرد بودن من به اون پرده‌ی مذکور زنان ربط دارد و تازه انگار مرد بودن از آدم بودن مهم تر است... چون گفتند تو اصلا آدم نیستی.. آدم هم باشم مرد نیستم یعنی انگار مرد بودن بالاتر از آدم بودن من است..... هنوز هم نفهمیده‌ام رابطه‌ی بین مردانگی و آدم بودن من با خون لای پای زنان چیست ...اگر خونی احتملا باشد .... مرد و خون و پرده...!!!!
» ادامه مطلب

قدرت، سرمایه، بکارت

این مطلب ابتدا در «رادیو زمانه» منتشر شده است .

پرده بکارت، غشاء البکاره یا ‌هایمن (hymen)، به زبان لاتین برگرفته از نام الهه عروسی در فرهنگ یونان باستان است. در زبان فارسی بکارت به مفهوم دوشیزه بودن، دختری و تازگی استفاده می‌شود.
hymen
پرده در اصطلاح پزشکی گونه‌های مختلفی دارد؛ از جمله پرده یا غشایی که قلب را احاطه می‌کند ولی به دلیل کاربرد بیشتر آن در مورد دختران پرده منظور همان غشای واژن است که از جنس مخاطی است و ورودی مهبل زن را به صورت ناقص می‌پوشاند و به اصطلاح، «پرده‌ بکارت» یعنی پرده‌ای که ناظر به دست نخوردگی و تازه بودن «زن» از نظر جنسی است. در واقع اندام جنسی جنین در مراحل اولیه رشد کاملاً بسته است و به مرور لایه‌های پوستی به صورت ناقص از هم جدا می‌شوند وپرده بکارت را تشکیل می‌دهند. پرده بکارت شکل ثابتی ندارد و در بسیاری از زنان نیز از ابتدا وجود ندارد و به مرور تشکیل می‌شود. در صورتی که در مرحله قبل از تولد تقسیم لایه‌های پوستی به طور کامل انجام شود، باعث می‌شود تا این دسته از خانم‌ها که درصد کمی‌ از جامعه هستند، به طور مادرزادی پرده بکارت نداشته باشند.
از نظر پزشکی این پرده موجب حفظ عضو جنسی نوزاد دختر از بیماری‌های عفونی می‌شود یا تا حدی نقش محافظتی را در برابر وارد شدن اشیا به داخل واژن بازی کند.
پرده بکارت
انواع پرده بکارت
اما بکارت به همین امر بیولوژیک در روزگار ما قناعت نکرده و در تغییرات تاریخی فرهنگی سیاسی و اجتماعی اشکال مختلفی سوای یک امر فیزیولوژیک به خود گرفته است. شکل اجتماعی و سیاسی شده‌ نگاه به بکارت زنان قبل از ازدواج (دختر) بسیار حائز اهمیت است؛ دقیقا مسئله همان دختر ماندن زنان، قبل از شرف‌یابی به حضور  مرد در حجله ممهور به مهر پدران و زنان پیر سالخورده‌ قابل اعتماد قبیله است؛ و دختر ماندن دقیقا به معنای زیر سلطه معنوی و مادی(فیزیکی) خانواده بودن است و خانواده به عنوان یک نهاد سکس‌سالار و سرمایه‌سالار و در ژرف‌ترین شکل خود نهادی پدر سالار و «نرسالار» تلقی می‌شود.
این گونه است که دختر در فرهنگ گذشته و حتی تا به امروز به انسان -زنی گفته می‌شود که افتخار ازدواج با یک مرد را پیدا نکرده است، زنی که تا از زیر سلطه این یکی مرد (پدر یا برادر) خارج نشود و به سلطه مرد دیگری (شوهر) در نیاید، به درجه‌ کمال انسان بودن و نام زن که بر انسان بالغ مونث نهاده می‌شود نمی‌رسد.
نکته‌ جالبی که قابل ذکر است این است که وقتی فمینیست‌ها می‌گویند، سکسیست و تبعیض جنسیتی جهانی‌ترین و گلوبال‌ترین و دیرین‌ترین نظام تبعیض است، برخی گمان می‌کنند این نظام تبعیض احتمالا تنها مختص کشورهای توسعه نیافته است؛ در حالی که به عنوان مثال، در زبان آلمانی که همگی اسم‌ها  آرتیکل و یا (ضمیر) مذکر، مونث و مخنث ( خنثی) دارند. جالبی قضیه آن‌جاست که واژه‌ «پسر»  (Der Junge) از همان زمان نوزادی ضمیر مذکر دارد ولی واژه‌ دختر (Das Mädchen)  ابتدا ضمیر خنثی دارد و بعدها که به «زن» تبدیل می‌شود، ضمیر مونث می‌گیرد. در واقع ناخودآگاه جمعی این زبان نیز آغشته به تفکرات جنسیتی است که هویت دختر را از ابتدا همانند پسر به عنوان ضمیر واقعی متقارن و هم معنی با فرزند مذکر ندارد مگر اینکه به درجه‌ زن بودن برسد.

 بکارت امر فیزیولوژیک اجتماعی شده

مردم شناسنان و جامعه‌شناسان سیر تاریخی جوامع را به چند مرحله‌ متعین متشکل تقسیم می‌کنند. «جامعه شکار و گردآوری خوراک»، «جامعه شبانی»، «جامعه باغچه‌کاری» «جامعه‌ کشاورزی»  و «جامعه‌ صنعتی» و «فراصنعتی». (گیدنز ۱۳۷۶، ۵۴)

جوامع شبانی و گردآوری خوراک را برخی جامعه شناسان همزمان یا لااقل هم شکل در شیوه‌های تولید، تقسیم دارایی‌ها و اشکال زندگی جنسی می‌دانند. این جوامع اولین اجتماعات شکل گرفته‌ توسط انسان به نیت امنیت بیشتر و دستیابی آسان‌تر به مواد مورد نیاز بوده است. شکل زندگی در این جوامع هم از نظر محل سکونت به دلیل جست‌وجوی شکار یا غذا و یا حیوانات جدید‌تر یا مهاجرت همراه حیوانات ثابت نبوده است، از همین رو «اعضا»ی این ‌جوامع به همین دلیل  ثابت نبوده‌اند و امکان ادغام و تکثیر و تبدیل در آن بسیار زیاد بوده، از همین رو شکل روابط جنسی هم الگوی ثابتی نداشته و مثل دیگر موارد دیگر بسته به موقعیت و نیاز زمانی بوده است.
جامعه کهن


اولین تغییر در شکل زندگی انسان بعد از جامعه‌ «باغچه‌کاری» اتفاق می‌افتد. زنان برای اولین بار «بیلچه» یا «کج بیل» را کشف می‌کنند و پی به زایایی زمین و پرورش دانه در دل زمین می‌برند. در پی این کشف، زنان هم صاحب اولین «ابزار تولید» می‌شوند و هم به دلیل حضور «باغچه» زندگی شکل ثابتی پیدا می‌کند. این ثبات باعث می‌شود که دیگران (به ویژه مردان) که از شکار و یا گردآوری خوراک بی بهره و یا خسته شده‌اند، وابستگی به حضور در باغچه‌ زن پیدا کنند. این وابستگی قطعا به برآورد کردن نیازهای جنسی زن از سوی مردان مختلف منجر می‌شود که همین آغاز اولین نهاد جنسی بشر با نام «چندهمبستری» است. باید به قطع تاکید کرد که ترجمه‌هایی شبیه «چند شوهری» کاملا غلط است، زیرا که تاسیس نهادها یا نام‌هایی همچون «شوهر»، «پدر» و «خانواده» دقیقا بعد از این مرحله‌ تاریخی شکل می‌گیرد.
در این شکل از زندگی، روابط جنسی که شاید تا قبل از آن نظم ویژه‌ای نداشت، حداقل نظمی ‌پیدا می‌کند و مشخص می‌شود که چه مردانی با چه زنی ارتباط دارند. به همین دلیل و به دلیل تعدد همبسترهای زن، مشخص نبوده بچه‌ به دنیا آمده متعلق به کدام مرد است، اما مشخص بود که متعلق به کدام زن است. در واقع، «تبار» انسان از راه «مادر» مشخص می‌شد از همین رو هم اسم صحیح این دوران «مادرتباری» است و نه «مادر سالاری»؛ زیرا سالاریت ویژه‌ای نسبت به وضیعت‌های مشابه در دیگر دوران‌های تاریخی وجود نداشته و هنوز چیزی به نام «انباشت ثروت» و به تبع آن قدرت به وجود نیامده‌ که سالاریت سیستماتیک هژمونیکی که در دوران‌های بعد از آن صحبت می‌شود، به وجود آمده باشد. در این دوران، نهاد پدری هنوز به وجود نیامده بود و وظایف مشابهی اگر موجود بود، بیشتر بر عهده‌ی برادرِ زن (دایی فرزند) بوده است. در این الگو، تولید به اندازه‌ همان میزان مصرفی بود که آن واحد همبسته به آن نیاز داشت. اما وقتی به گفته‌ یکی از فمینیست‌ها  زن اولین اشتباه تاریخی خودش را مرتکب شد و به دست مرد  خسته از شکار که به خانه برگشته بود، بیلچه داد و مرد بیلچه را به بیل تبدیل کرد و نیز با کمک گرفتن از حیوانات باغچه به مزرعه تبدیل شد، میزان تولید از حد مصرف واحد اجتماعی موجود بیشتر شد و برای اولین بار «مازادمصرف» و به تبع آن «انباشت ثروت» و نهایتا « سرمایه» به وجود آمد و الگوی زندگی اجتماعی از شکل «باغچه کاری» به « جامعه‌ کشاورزی» تغییر کرد.
از آن زمان، تعداد مصرف‌کنندگان و مشروعیت آن‌ها برای استفاده از نتایج تولید برای صاحب سرمایه اهمیت یافت. در واقع به وجود آمدن مفهوم ثروت و متعاقب آن «ارث» و نیز تقسیم این ثروت و قدرت این دغدغه را برای صاحب این ثروت و مازاد مصرف به وجود آورد که حاصل زحمات من به فرزندان کدام مرد می‌رسد؟ از این رو پرسش قدیمی «‌نسبت تو با این مرد چیست»، از همان دوران به وجود آمد و تا امروز در اغلب جوامع همچنان به صورت رسمی ‌و غیر رسمی‌ باقی است. این نسبت نیز همچنان ناظر به نسبت جنسی است و تنها راه موجود برای این که فرزندان متعلق به یک مرد واحد باشند، این بود که رابطه‌ جنسی زن تنها با یک مرد مشخص محدود شود. کم کم شکل زندگی جنسی بشر (polygamy) -به معنای «چند پارتنری» و نه «چند شوهری»- به  شکل (monogamy) یعنی تک پارتنری البته برای زن تغییر کرد و برای اولین بار نهادی به اسم «خانواده» به وجود آمد. واحدی اجتماعی با محوریت «مرد»ی که به عنوان «یگانه» شریک جنسی زن و نیز صاحب قدرت بر سکسوالیته‌ بقیه‌ اعضای خانواده می‌شود و حاکمیت «نام پدر» را بنا می‌نهد؛ در واقع آغاز «یک شوهری»، «یک پدری» و نهایتا به طرز جالب و همزمانی تغییر آیین‌های مذهبی از «چندخدایی» به «تک خدایی».  در این نظام خانوادگی نخستین چیزی که باید معلوم و آشکار باشد، نوع رابطه‌ منتهی به فرزندآوری است.
agriculture society


اساسا رابطه‌ جنسی از آن زمان تبدیل به رابطه‌ای تنها و تنها به هدف «تولید مثل» می‌شود، به همین خاطر است که در جامعه‌ مردسالار تا به امروز هم هتوز هر نوع رابطه‌ جنسی که منجر به تولید مثل نمی‌شود، زشت و ناپسند شمرده شده است؛ از جمله روابط همجنسگرایان و دیگر روابط و اشکالی از رابطه‌ جنسی که منتهی به تولید مثل به شکل سنتی نمی‌شود. چون فرزند یک نان‌خور و یک مصرف‌کننده است و دلیلی ندارد بدون هیچ توجیه اقتصادی، یک نفر به مصرف‌کنندگان اضافه شود که در نهایت هم معلوم نیست بعد از آن‌که به نیروی کار تبدیل شد، مربوط و متعلق به چه کسی است.
بنابراین همان طور که همسر از هرگونه رابطه با مرد دیگر محروم می‌شود، مسلما، دختر هم نباید به هیچ‌گونه‌ رابطه جنسی‌ خارج از حوزه‌ نظارت پدر، تن دهد. زیرا اولا ممکن است موجب فرزند‌آوری، خارج از چارچوب متعین شود و ثانیا در چنین نظامی فرزندآوری باید توسط مادر خانواده صورت گیرد تا فرزند، در آینده به عنوان یکی از اعضای خانواده‌ «پدری»، بتواند تحت قیادت  پدر به نیروی کار تبدیل شود. مشخص است در این ساختار، به فرزند نر ارزش بیشتری داده می‌شود؛ چون می‌تواند بر نیروی کار خانواده بیفزاید.   با توسعه یافتن جامعه‌ کشاورزی و تبدیل شدن نیروی کار از نیروی زنانه در جامعه‌ باغچه‌کاری به نیروی مردانه در جامعه‌ کشاورزی، داشتن «فرزند مذکر» که در آینده‌ای نزدیک به «مرد کاری» تبدیل می‌شود، خود به عنوان یکی از منابع ثروت شناخته می‌شود.  ولی در همین الگو، دختر که به عنوان یک نیروی کار در نظر گرفته نمی‌شود، به کالایی برای تبادل، تبدیل می‌شود که در هنگام نیاز، به منظور تبدیل به احسن، مثلا اضافه شدن یک داماد، یا برای جلوگیری از وقوع نزاع یا برای تشکیل یک پایگاه خانوادگی گسترده‌تر با ایجاد روابط سببی و در خیلی از موارد هم به عنوان مابه ازای یک توافق اقتصادی یا اختلافی خونی(خون‌بس) می‌تواند مورد استفاده قرار گیرد.
در این حالت جنس دست‌نخورده(بکر)، مثل زمین بکر، مثل کالای استفاده نشده، ارزش و قیمت افزون‌تری دارد. بنابراین «پرده بکارت» از امری فیزیولوژیک، که خلاف سایر اعضای جسمی‌مان با افزایش سن و تغییر کارکرد با گذشت زمان و نوع استفاده‌  از آن می‌تواند دچار تغییر شود، به مفهومی ‌اجتماعی به نام «بکارت»  تغییر ماهیت می‌دهد که مرجع تعیین کننده تغییرات آن، نه ویژگی‌های جسمی، بلکه ساختارهای خانوادگی و قوانین  فرهنگی- اجتماعی است.
به همین خاطر است که تعریف حقیقی و هویتی یک زن به حدی تنازل پیدا می‌کند که هنگام عروسی هنوز که هنوز است  در برخی دهات مادر یا یکی دیگر از زنان مسن خانواده داماد پشت حجله می‌ایستد تا دستمال خونی را دست به دست کند و کل می‌کشد در شکل مدرن‌اش و در شهرهای بزرگ  با گرفتن  زمانی گواهی بکارت هویت او را می‌سنجند. به همین دلیل است که معنا و هویت مردانگی را چنان تنزل می‌دهند که یک مرد تمام هویت مردانه و حس مرد بودن خود را در خونی شدن اولین رابطه‌ سکسی بعد از ازدواجش می‌بیند؛ چیزی که در روزگار امروز خیلی از آن‌ها می‌دانند که این خون ممکن است حاصل یک عمل ترمیم باشد اما این بلاهت را به اعتبار و آبروی اجتماعی  ظاهری ترجیح می‌دهند.
 منابع مورد استفاده:
نظریه‌های جامعه شناسی در دوران معاصر،جورج ریتزر، محسن ثلاثی، تهران ۱۳۷۴، نشر علمی.
جامعه شناسی، آنتونی گیدنز، منوچهر کاشانی،تهران ،۱۳۷۶ نشر نی
زن در گستره‌ تاریخ تکامل، ایولین رید، افشنگ مقصودی، تهران۱۳۸۷،نشر گل آذین
فمینیسم و مردمشناسی، ایولین رید، افشنگ مقصودی،تهران ۱۳۸۴، نشر گل آذین
از مدرنیسم تا پست مدرنیسم، لانرس کهون، عبدالکریم رشیدیان، تهران۱۳۸۱،نشر نی
» ادامه مطلب

۱۳۹۴ مرداد ۴, یکشنبه

دژایەتیی رۆشنبیرانەی ژن

سێکسیزم یان دژایەتیی سیستماتیکی ژن لە کۆمەڵگەدا یەکێک لەو هەڵسوکەوتە سەرەکیانەیە کە لەسەر هەڵاواردنی مرۆڤ لەلایەن مرۆڤەوە بناخەڕێژ کراوە. ئەگەر ڕەیسیزم هەڵدانەوەی بنەما کولتووری، سیاسی، کۆمەڵایەتی و ئابوورییەکانی هەڵاواردنی رەگەزییە لە کۆمەڵگەدا، ئەوا فێمێنیزم بزووتنەوە و قوتابخانەیەکە بۆ دەرخستنی بنەما و ژێرخانە ئاشکرا و داپۆشراوەکانی هەڵاواردنی ڕەگەزی. واتە لە ڕەیسیزمدا لە سەر ئەو بنامایانە کار دەکرێت کە مرۆڤ بە شێوەیەکی سیستماتیک لە رێگەی کولتوور، ئایین، یاسا و دابونەریتەوە دژایەتی تاقم و گرووپێک لە کۆمەڵگە دەکات تەنیا بەهۆی ڕەنگی پێست، یان نەتەوە یان زمان و رەنگە لە بەر ئایینێکی تایبەت کە لەو کۆمەڵگەدا بە خراپ، ناشیرین، ناحەز یان جاری وا هەیە نایاسایی و دژ بە ئایین ناسراوە. سێکسیزم ڕێک هەر ئەو شیوە هەڵاواردنەیە بەڵام دژ بە تاقمێک یان گرووپێک لە مرۆڤ، تەنیا لە بەر ئەوەی کە جنسەکەی ژنە. واتە دەبێ لە بەر چاو بگرین کە فێمێنیزم بە بەرجەستەکردنەوەی چەمکی "سێکسیزم" نایەوێت کە لە توندوتیژی پیاوێک بەرانبەر بە ژنێک یان جەور و جەفای باوکێک، برایەک، شوویەک یان یارێک، دژ بە کچەکەی یان ژنەکەی یان خۆشکەکەی یان دڵدارکەی قسە بکات. بەڵکو فێمێنیزم ئەو بزووتنەوە و قوتابخانەیەیە کە بنەماکانی پیاوسالاری لە کۆمەڵگەدا دەر دەخات و هەوڵ دەدات بەرانبەری بوەستێت. 

ئەگەر مارکسیستەکان بنەمای هەموو هەڵاواردنەکانی کۆمەڵگە دەگەرەێننەوە بۆ "هەڵاواردن و شەڕی چینایەتی"، فێمێنیستەکان هەڵاواردنی ڕەگەزی بە دێرینەترین و گلۆبالترین سیستەم و بنەمای هەڵاواردنی مرۆڤ دژ بە مرۆڤ دیاری دەکەن. دەبێ ئاماژەش بەوە بکرێت کە قوتابخانە و بزووتنەوەی فێمێنیزم تا ئێستاش کەس نەیتوانیوە لە یەک ڕستە یان تەنانەت لە یەک کتێبیشدا پێناسەیەکی یەکسانی بۆ بدۆزێتەوە. فێمێنیزم دەتوانین بڵێن وەک چەندین و چەند ڕووباری جۆراوجۆرە کە هەموو لە دەریایەکی گەورەدا بە یەک دەگەن و ئەو دەریایەش لە دەوری یەک چەمک و بنەمای گشتی کۆ دەبێتەوە. دەتوانین بڵێن "فێمێنیستەکان ئەو کەسانەن کە بڕوایان بەوە هەیە کە هەڵاواردن و ستەمێکی سیستماتیک لە کۆمەڵگەدا بوونی هەیە و لەلایەن گرووپێک لە جنسیەتێکی تایبەت، یان حەزێکی سێکسیی تایبەت بە ناوی هێترۆسێکشوالیسم کار دەکات. هەروەها بڕوایان هەیە و تێدەکۆشن بۆ ئەوەی خۆیان و کۆمەڵگەکەیان لەو هەڵاواردنە دوور بخەنەوە و پاک بکەنەوە". ڕەنگە بکرێ ئەم ڕوانینە وەکوو فێمێنیستەکانی "شەپۆلی یەکەم" کە روانگەیەکی لیبڕاڵی هەیە و داوای مافە یەکسانەکان دەکات بۆ ژنان، پێناسە بکرێ. لەم ڕوانینەدا بڕوا لە سەر ئەوە بوو کە کۆمەڵگە بە سیستەم و دەوڵەت و دیسکۆرس و یاسا، پشتگیری لە پیاوان دەکات و ڕکابەری ژنانە. بۆیە دەبێت ژنان هەمان ئەو مافانەیان ببێت کە پیاوان هەیانە. گەورەترین ڕەخنە لە فێمێنیستە لێبراڵەکان، جیا لەوەی کە بنەماکانی نایەکسانی چینایەتی و ئابووری و.. هەروەها دەروونناسی و "بە کۆمەڵگەیی کردن (سۆسیالیزەیشن) لە بەر چاو ناگرن، ئەوەیە کە لەم روانگەدا هەمدیسان "پیاو"تەوەرەی شوناسی مرۆڤە و ئەوانیش وەک پیاو دەڕواننە ژیان و چەمکەکانی: دەبێت مرۆڤ بە پێوانەی پیاو بنرخێنین و ئەوە کە پیاو هەیەتی بۆ ژنیشی دەستەبەر بکەین. "شەپۆلی دووهەم"ی فێمێنیستەکان دەتوانین بە شەپۆلی مارکسیستی ناو ببەین کە دوای سەقامگیربوون و گلۆبالبوونی گوتاری مارکسیستی، لە زێدەی بوارەکاندا هاتە ئاراوە. ڕوانین و خوێندنەوەی خۆیان بۆ هەڵاواردنی جنسیەتیش خستە ئاراوە، کە هەروەک دەزانین ئەم ڕوانگەیە بنەمای هەڵاواردنەکان دەگەڕێنێتەوە بۆ کۆیلەتیی چینایەتی و لەسەر ئەو بڕوایە بوون کە بە لابردنی هەڵاواردنی چینایەتی، ئۆتۆماتیک هەڵاواردنی جنسیەتیش لا دەچێت، چوونکە توانای پیاو لە سیستەمی پیاوسالاریدا دەگەرێتەوە بە خاوەنداریەتی "ئامرازەکانی بەرهەمهێنان". هانا ئارێنت وتەنی، "پیاوی کاریگەر کۆیلەی سەرمایەدارە و ژنیش کۆیلەی ئەو کۆیلەیە". ... ئەوەی کە فێمێنیستە مارکسیستەکانی خستە بەر ڕەخنە ئەوە بوو کە ئەوان تەنیا هەڵاواردنی چینایەتییان لە بەرچاو دەگرت. ئەدی ئەو پیاوە کاریگەرە کە کۆمەڵگە و سیستەم و یاسا ئیزن و هانی دەدات کە ژن بچەوسێنێتەوە لە کام گوتاردا دەگۆنجێت؟ هەروەها ئەوان بە گلۆباڵکردن و گشتیکردنی کێشەکان، کێشە تایبەتییەکانی ژنانیان لە بەرچاو نەدەگرت، یان پشتگوێیان دەخست. قۆناخی دوەمی شەپۆلی دووهەم، واتە فێمێنیستە سۆسیالیستەکان، بەڵام ڕوانینێكی تێڕوتەسەلتر و قووڵتریان بوو. ئەوان لە سەر ئەو بڕوایە بوون کە کۆمەڵگە لە کۆمەڵیک سیستەمی هەڵاواردنی جۆراجۆر و هەمەرەنگ پێکهاتووە و ناتوانین تەنیا لە یەک سیستەمی هەڵاواردن ناو ببەین. بە بڕوای فێمێنیستە سۆسیالیستەکان فێمێنزم دژ بە هەموو بنەما و ژێرخانەکانی هەڵاواردنە، وەکوو هەڵاواردنی جنسیەتی، چینایەتی، زمانی، نەتەوەیی، سێکسی و تەنانەت ئایینیش. شەپۆلی سێی فێمێنیزم ناوی فراوانی لەخۆی گرتەوە چونکە تەنیا یەک ڕوانگەی نییە. هەندێ بە شەپۆلی پۆستمۆدیرن ناوی دەبەن، هەندێ بە شەپۆلی "فێمێنیزمی ڕەش"، هەندێکیش بە شەپۆلی فێمێنیزمی فەرانسەیی یانیش دەروننناسانە. یەکەم ڕەخنە کە لە ناو خودی گوتاری فێمێنیزمەوە لە فێمێنیزم گیرا، لە لایەن فێمێنیستە رەشپێستەکانەوە بوو. بە بڕوای ئەوان، ئەوەی کە تا ئەوکاتە بە ناوی فێمێنیزم تاووتوێ دەکرا، هەموو ڕەنج و دەرد و ستەم و خەون و دەغدەغەی "ژنی سپیپێستی چینی ناوەندیی کۆمەڵگەی ئەورووپی" بوو. واتە لەم ڕوانگەیانەدا وەکوو نموونە هیچ ئاماژەیەک بە تایبەتمەندییەکانی ژنانی رەشپێست نەدەکرا کە جیا لە چەوسانەوە و هەڵاواردنی چینایەتی و زمانی و جنسیەتی، ڕووبەڕووی هەڵاواردنی ڕەگەزی و راسیستیش دەبوونەوە. وەک نموونە پرسیار ئەوەیە داخوا بۆ ئەو ژنەی کە تەنیا لە بەرئەوەی کە رەشپێستە کۆیلە کراوە، چ خوێندنەوەیەک لە فێمێنزمدا هەیە کە مافەکانی ئەو لەبەرچاو بگرێت. ئەرێ وەک نموونە بۆ وەها ژنێک مافی خاوەنداریەتی بە سەر پێوەندیی جنسیدا گرینگە یان مافی مناڵ لە بار بردن یان مافی خوێندن یان شۆرش دژ بە کۆیەلەتیی رەشپێستەکان؟ هەروەها وەک نموونەیەکی ئاشنا بۆ خۆمان: ئەدی بۆ ژنێکی کورد کە کێشەی نەتەوەیی، جنسیەتی و تەنانەت کولتووریشی هەیە فێمێنیزمی شەپۆلی لیبراڵ یان مارکسیست وەڵامی کام یەک لە پرسیارەکانی دەداتەوە؟ …. لە وەڵامی ئەم پرسیارانەدا بوو کە ئەو شەپۆل و خوێندنەوانەی تری فێمێنیزم هاتنە ئاراوە کە گرنگی بە کێشە جیاوازەکانی ژنانی جیاوازتر لە ژنی سپیپێستی ئەورووپیی چینی ناوەندی دەدات. 

بەڵام ئەم وتارە نایەوێت لێردەا مێژووی بزوونتنەوەی فێمێنیستی بخاتە بەرچاو. ئەم پێشەکییە تەنیا بۆ دەستپێکردنی ئەوە بوو کە ئەوەی ئەمرۆ ئێمە بە ناوی بزاڤ و چالاکیی ژنان دەیناسین، هەمووی لە خانەیەکدا کۆدەبێتەوە بە ناوی فێمێنیزم.
 لام وایە لەم رۆژگارەدا کەس لە ناو  کۆمەڵگەی ڕۆشنبیری، سیاسی و کولتووریدا ـ واتە هیچکام لە چالاکانی سیاسی، کۆمەلایەتی و ڕۆشنبیری، بە ڕاشکاوی دژایەتیی مافی ژنان هیچ کە ناکەن، بەڵکوو زۆریش خۆیان بە ئازادیخواز و پیشڕەو و تەنانەت دلسۆزتر لە ژنانیش دەردەخەن. 

پرسیار ئەوەیە دوای زیاتر لە یەک سەدە لە شۆرشی ئازادیخوزانەی کورد و لەگەڵ ئەوەی کە هەموو ئەم شۆرشانە بەشێک لە بنەمای بڕوای سیاسی و دروشمەکانیان مافی ژنان بووە، ئەدی بۆچی هیشتا ڕێژەی خۆسوتاندنی ژنانی کورد، ڕێژەی قەتڵی نامووسی، یان کوشتن لە سەر شەرەف، توندوتیژیی جەستەیی و دەرونی، توندوتیژیی بنەماڵەیی و سەرشەقام لە ئاستێکی هەرە بەرزدایە و بەشداریی سیاسیی ژنان لە پۆستە ژوورووەکانی حکوومەت، حیزب، پارلەمان و بەشداریی لە چاکییە رۆشنبیری و کولتوورییەکاندا هەر لە ئاستی خوارەوە دایە؟ ئەدی جیا لە هەموو ئەمانە بۆچی دوای ئەم چەندین سەدەیە هەر پیاوی کورد، لە هەر پلەیەکی خوێندەواری، سیاسەت، ڕۆشنبیری و...هتددا بێت، هەر کە تووڕە دەبێت و هەڵدەچیت یەکسەر ئەندام و جەستەی ژن دەکات بە ئامانجی هەموو کۆمپلێکسە جنسییەکانی سەردەمی منداڵی هەتا ئیستەی خۆی؟ 

هەر بۆیە دەبێ ئاوڕێک بدەینەوە لەو شێوازانەی کە تێیدا گوتاری رۆشنبیری پیاوسالار دژ بە ژن دەوەستێت و شیوازەکەی زۆر ئاراستەتر و ڕازاوەترە لە گوتارێک کە راستەوخۆ و بە ڕاشکاوی دژایەتی ژنان دەکات. لە دابەشکردنێکی گشتیی نێوان گوتارە رۆشنبیری و سیاسییەکانی کوردەواریدا، دەتوانین ئەم چوار گوتارە بەرجەستەتر لە هەموان ببینین. 
 گوتاری ناسیۆنالیستیی کوردی لەم گوتارەدا کێشەی کورد کێشەیەکی نەتەوەیی و وڵاتپارێزانەیە. واتە کورد لەبەر کوردبوون دژی هەڵاواردنێک بووەتەوە کە لە لایەن ئەویترەکانەوە کراوە ـ وەک عەرەب و فارس و تورک. هەروەها وڵاتەکەی هێشتا لە رۆژگاری کۆلۆنیالیزمی پاشماوەی ئیمپراتۆرییەکاندا ماوەتەوە و تا ئێستا نە کورد خۆی توانیویەتی مافە ڕەواکانی خۆی وەربگرێت و نە بەرانبەرکانیشی وەها شێوازێکی دێمۆکراتیکیان پێڕەوە کردووە کە ببێت بە هۆی گەڕانەوەی مافەکان بۆ کورد و پاراستنیان. لە پێناسەی گوتاری ناسیۆنالیستیی کوردیدا، مرۆڤی کورد کەسێکە کە پارێزەر و تێکۆشەری رێگەی بەدیهێنان و تێکۆشانی ناسنامەی کوردییە. واتە وڵاتپارێزی و نەتەوە و زمان پارێزی و ئیتر بەمجۆرە ... لەم گوتارەدا جیاوازییەکی ئەوتۆ بۆ ناسنامەی ڕەگەزی لەبەرچاو ناگیردرێت و وەکوو هەموو گوتارە ناسیۆنالیستییەکانی تری دونیا، مرۆڤ بە پێوەری "پیاوێکی هێترۆسێکشواڵ" دەنرخێنرێت. تەنانەت ئەگەر ناسیۆنالیزمی کوردی ئەو ڕەواییە بدا بە خۆی کە ناسیۆنالیزمێکی هەرشەکەر نییە بەڵکوو ناسیۆنالیزمێکی بەرگرە، لە شێوەکانی رووبەروبوونەوەی لەگەڵ دیکەی ناسنامەکانی کۆمەڵگە ـ وەک ژنان، هۆمۆسێکشواڵەکان، چین و توێژە ئابووری و کۆمەڵایەتییەکان و تەنانەت ئایین و مەزهەب و دیالێکتە جیاوازەکاندا هەر هەمان شێوەی ناسیۆنالیزمە داگیرکەرکانی خۆی گرتووەتە بەر. وەک نموونە ئەگەر لە ئێراندا زمانی فارسی و دیالێکتی فارسی تارانی و ئایینی شێعە، ئەویش بە پەیڕەویکردنی هەموو بایەخە پیاوسالارییەکانیەوە، وەکو ناوەندی ناسیۆنالیزمی ئێرانی دەناسرێ، ئەوا لە کوردستانی رۆژهەڵاتیشدا زمان کوردی سۆرانییە و ئایین مەزهەبی سوننەیە، بۆیە بۆ نموونە لە تەلەفیزیۆنی گوایە سێکۆلاری حیزبی دێمۆکراتدا لەوانەیە پیرۆزبایی جەژنی قوربان و ڕەمەزان لە بینەرانیان بکرێت بەڵام قەت پیرۆزبایی "جەشنی غەدیر" لە شێعەکان نەکرێت! بۆیە لەم گوتارەدا نەتەنیا زاراوەی کەڵهوری بە کوردی نەدەناسران، بەلکوو خەڵکی سنەش زۆرکات لە قسەی ژێرزمانی خەڵکدا بە کورد قەبووڵ نەدەکران و ئێساش دەستەواژەی "کوردی لاستیکی" کە بە کوردەکانی ئەردەڵانی و کەڵهوری و ئیلامی دەوترا، هێشتا لە ناو نەچووە. جا کە وایە ئەگەر گوتارێک وەک یەکسانیی ژنان بێتە ئاراوە، ئەوا تەنیا بەو مەرجە ڕەوایە کە ئامانجەکانی ناسیۆنالیزمی پیاوسالاری هێترۆسێکشواڵی سوننە مەزهەبی سۆرانی[موکریانی]ئاخێوی بەرجەستە بکاتەوە ... ئەگەر گوتارێکی ژنانە بێتە ئاراوە کە بۆنی ئەوەی لێ بێ "کێشە ڕەواکانی کورد" بباتە ژێر پرسیار و "ئێمە لە پرۆسەی خەباتی رزگاریخوازیمان بخاتە دواوە"، ئەوا ئەم گوتارە ناسیۆنالیستییە سۆرانیئاخێوە سوننە مەزهەبە ... بە تەواوی توانای خۆیەوە دژی دەوەستێتەوە ... ڕەنگە توندوتیژتر لە دوژمنیش بەرانبەری بوەستین، چونکە وەکوو خائین لە بەرچاو دەگیرێن و بەو کەسانە ناو دەبرێن کە ئێمەی کورد لە ڕێگای ڕزگاریخوازیی نەتەوەیی دوور دەخەنەوە...

لەم گوتاری ناسیۆنالیزمەدا ژن بە شوناسی خۆی، وەک تاکێکی ئازاد بوونی نییە، بەڵکوو ژن یان دایکی نیشتمانە، یان خوشکی نیشتمانە، یان کچی نیشتمانە، یان ژنی پیاوێکی نیشتمانپەروەرە، دەنا لە باشترین حاڵەتدا دایکی شەهید و خوشکی شەهید و هاوسەری شەهیدە! ئەگەریش بێتو وەک خۆی بڕیار بێت قەبوول بکرێت، ئەوا تەنیا کاتێکە کە "جلی پیاوانەی شەڕ" لە بەر بکات و ببێتە "شێرەژن". لەم گوتارەدا ئەگەر کۆر و کۆمەڵێک بە ناو ژنانەوە دابمەزرێت، ڕەنگە ناوی بنرێت " کۆڕی ئافرەتان"! ژن لەم گوتارەدا، ئەگەر بوونەوەرێکە کە پەیەروەی بایەخ و نۆرمەکانی  کۆمەڵگەی ڕزگاریخوازی نەتەوەپەوەروە، ئامادەیە هەمیشە خزمەتی پێشمەرگە پیاوەکانی وڵاتەکەی بکات، ئەوا ژن بوونەوەرێکی جێگەی ڕێزە. ئەگینا ئەگەر لە ئەنجامدانی ئەمانە سەرپێچی بکات خائینە و دوژمنی خەباتی ڕزگاریخوازی گەل و نیشتمانەکەیەتی و لە خزمەت دوژمنان و بیانییەکان دایە، بۆیە خەریکە نەتەوە و گەل لە ئامانجە ڕەواکانی (کە پیاوان مافی دیاریکردنی ئەو ڕەواییانەیان هەیە)، خۆی دوور دەکاتەوە.. گوتاری چەپ و مارکسیستی پاش گوتاری ناسیۆنالیستیی کوردی، ناسراوترین گوتار لە  کۆمەڵگەی فەرمی و نافەرمی کوردیدا هاتووەتە ئاراوە و بەردەوام لە ئارادایە، گوتاری مارکسیستی/ سۆسیالیستی یان بڵێین گوتاری چەپە. لەم گوتارەدا، لەبەر ئەوەی بنەمای خوێندەنەوەکانی گوتاری مارکسیستی دەگرێتەوە بۆ کۆمۆنە و سۆسیال و بە گشتی بایەخدان بە "کۆمەڵ" و گرووپ لە بەرانبەر تاکدا، دیارە کە ڕوانگە تاکانە و تاقانەکان کەمتر بایەخیان پێ دەدرێت. جا ئەگەر ئەم بیرۆکە بێتە کۆمەڵگەیەکەوە کە پێشتر خۆی لە بنەما فکرییەکانی ‌تر: بایەخدان بە گرووپ، وەک گوتاری ناسیۆنالیستی کە "نەتەوەباوەڕ" و گوتاری ئایینی کە "ئۆممەت‌باوڕە"، ئەوا بنەما فکری و پراکتیکەکانی زیاتر ئامادەیە کە ئەو جۆرە کۆمەڵگەیە بە هێزتر بکات تا تاکایەتی یان گرووپی بچووکتر. لێرەدا گوتارە گشتگیرەکان بە بایەختر دادەنرێن لە بەرانبەر گوتارە گوایە گەچکەکاندا. بۆیە لەم بڕوایەدا، وەکوو دیکەی گوتارە سۆسیالیستییەکان، چالاکی و تێکۆشانی گشتی هەمان تێکۆشان و شۆرشی چینایەتییە و تێکۆشان و چالاکیگەلێکی وەک فێمێنیزم، ئەگەر وەک لەمپەرێک لەپێش شەڕی چینایەتی نەناسرێن، ئەوا وەک پێشخەری ئەم تێکۆشانەش ناناسرێن. ئەگەرچی حاشاهەڵنەگرە کە ئەم گوتارە لە هەموو گوتارەکانی تر هەوڵی زیاتری بۆ ئاشکراکردنی کێشە و کۆیلەتییەکانی ژنان داوە، بەڵام ئەمە زیاتر وەک خەباتێکی چینایەتی چاوی لێکراوە، نەک خەباتێکی ڕەگەزی. هەروەها گوتاری چەپ بەردەوام وەکوو دیکەی گوتارە خەباتگێڕەکان، خۆی بە گوتارێکی گشتی دەزانێت و ئەو مافە بۆ خۆی دادەنێ کە بە تەواوی بەشەر بڵێت، ڕێگای ڕزگاری تەنیا ئەمەیە کە ئێمە دەیڵێن، جا بۆیە ژنانیش دەبێت ئەم رێگەیە بگرنە بەر کە دوای سەرکەوتنی چینی کرێکار، دیارە زۆلم و کۆیلەتییەک نامێنی. بەڵام شێوازەکانی پیاوسالارانە لەم خەباتەدا بەردەوام دەبینرێت. لە ناو هەرە زۆری دامودەزگا چەپەکاندا هێشتا پیاو سەروەرە، پیاو خاوەنی کورسییەکانی پارتەکانیانە. پیاو بە گشتی دیاریی دەکات ژنان چی بکەن، چۆن تێبکۆشن، کەی تێبکۆشن و کەی تێنەکۆشن و تەنانەت لە هەندێ حاڵەتی ئیفراتیدا دیاریش دەکەن چی و چۆن لەبەر بکەن (وەکوو ئەوەی کە زۆر لە گرووپە مارکسیستی و چەپەکان لە بەر ئەوە مەکیاج و ئارایش و ڕازانەوە بە بەرهەمێکی سەرمایەداری و بۆرژوازی دەناسن، فەرمی و نافەرمی ژنانی ئەندامی خۆیان لەم شێوە جل لەبەرکردن و ڕازانەوە نەهی دەکەن). ئەم گوتارە بەڵام تەنیا گوتارێکە کە ژن بە "ئافرەت" خوشک، دایک و شتی وا ناو نانێت و ئەگەر کۆڕ و کۆمەڵێک بە ناوی ژنانەوە ببێت، دیارە ئەزموون پێمان دەڵێت ناوی دەنرێ کۆڕ یان کۆمەڵی "ژنان". لەم گوتارەدا ژن ئەگەر جەنگاوەرێکی خەباتگێڕی شەڕی چینایەتییە و خولیاکەی دامەزراندنی کۆمەڵگەیەکی بێ چین و بێ ستەمکار و ستەمبەرە، کەوابوو بوونەوەرێکی بەڕێز و جێگەی ڕێزە، جیا لەوە زاڵوو و کرمێکی مردووی بۆرژوازی و سەرمایەدارییە و فاحیشەی ئاواتڕزاوی دەروونوێرانی حەزە بێ بایەخە تاکە کەسییەکانە! گوتاری ئایینی لە پێشدا ئەوە بڵیم کە بەداخەوە لە کۆمەڵگەی ئێمەدا کە باسی ئایین دەکرێت، تەنیا یەک ئایین لە مێشکەکان دایە و ئەو ئایینەش ئیسلامە. ئەگەر کۆمەڵگەی ڕۆشنبیری و حیزبی و سیاسیش ڕەخنە لە ئایین دەگرێ، ئەوا دیسان تەنیا ڕەخنە لە ئیسلامە. جێی سەرسووڕمان و پێکەنینە کە چەپەکانی لای ئێمە، کە پێڕەوی لە مارکس دەکەن، تەنیا باسی ئیسلام دەکەن کەچی ڕەخنەکانی مارکس و مارکسیزم لە دین گشتین ـ دیارە لە باسەکاندا مەسیحی یان یەهوودیەت وەک نموونە هێنراوە، بەڵام مەبەستەکە گشتییە و هەموو دینەکان دەگرێتەوە. کەواتە ئەگەر لەلای خودا، لە قورعانی پیرۆزدا "إن الدین عندالله اسلام"ە، وا دیارە لای رۆشنبیر و سیاسی و حیزبە سیاسییەکانی ئێمەش دین و ئایین هەر بە تەنیا ئیسلامە.

تا ئیستا کەس باسی بارودۆخی ژنی لە ئایینێکی تردا نەکردووە. دەتوانم بڵێم لە خوێندنەوەکانی خۆمدا لە لەسەر ئایینەکانی وەک یەهوودی، مەسیحی، ئیسلام، بوودایی و زەردەشتی، بارودۆخی ژن لە ئایینەکانی زەردەشتی و یەهوودیدا سەدان بەرانبەر خراپترە لە ئایینی ئیسلام. بە تایبەت لە ئایینی یەهووددا کە بە تەوای ژن وەک بوونەوەرێکی پیس پێناسە دەکرێ کە لە کاتی سێکسیشدا نابێ تماشای بکەی و لە کاتی قاعیدەی مانگانە دا نابێ ببینرێت و دەستی لێ بدرێت. ژن لەم ئایینە دا دەشفرۆشرێت.

ئایین خۆی وەکوو پیاوسالاری مێژوویەکی درێژی هەیە. جێگەی سەرنجدانە کە ئایینەکان لە گەڵ مێژووی مرۆڤدا و لە گەڵ گۆرانکارییەکانی مێژوودا تووشی گۆرانی بنەڕەتی و تەنانەت ژنباوەڕانە یان پیاوسالارانە بوون. ناکرێ لە بەر چاو نەگێردرێ کە پێش کۆمەڵگەی "کشتوکاڵ" ـ کە بنەمای دامەزرانی سەردەمی پیاوسالارییە ـ، واتە لە سەردەمانی "کۆمەڵگەی دایک پشتی"دا، ئێمە ئایینی تاکە خوایی نابینین یان زۆر بە دەگمەن دەبینین. لەو سەردەمانەدا، هەروەک هێشتا ئاسەوارە زمانییەکانی هەر ماوە، کۆمەڵگەی دینیش وەک کۆمەڵگەی ژن‌باوەڕ، کە "چەند هاوژیان" یان "چەند هاوسەر"ی بووە، کۆمەڵگەیەکی "چەند خوایی" هەبووە. وەک خوای باران، خوای شەڕ، خوای عەشق و هتد…(زۆر کەس بە هەڵە دەلێن دایک‌سالاری: دیارە ئەو دەستەواژەیە هەڵەیە، چونکە پێش کۆمەڵگەی پیاوسالاری ژیانی ئازاد یان بەرانبەری جنسی و سێکسی لە ئارادا بووە، هەر بۆیە لەبەر ئەوەی کە ژنێک رەنگە زیاتر لە چەند هاوژیانی سێکسی بووبێت، ئاشکرایە کە دیار نەبوو کە منداڵیك کە لە دایک دەبێت، هی کام پیاوە، بەڵام دایک هەمیشە ئاشکرا و دیارە، لەبەر ئەوە ڕەسەن و ڕەگ و ڕیشەی مرۆڤ دەگەرایەوە بۆ دایک. لە ڕاستیدا ئەو شتەی لە کوردەواریدا پێی دەڵێن "پشت"، دەگەرێتەوە بۆ باوک ئەو سەردەمانە دەگەرایەوە بۆ دایک. زۆربەی ئەنترپۆلۆجیستەکان یەکێک لە هۆکانی هەوڵی پیاو بۆ زاڵبوون بە سەر ژیانی ژندا بە گشتی و بە تایبەت ژیانی جنسیی ژندا، دەگەرێننەوە بۆ ئەم مەسەلەیە.) کەچی لە  کۆمەڵگەی کشتوکاڵ بە دواوە و پاش ئەوەی کێشەی میرات‌دابەشکردن و سامانی پیاو دێتە پێشەوە و هەر بەم هۆیە و لەبەر ئەوەی دیار نەبوو کە منداڵەکانی بنەماڵە هی کام پیاون و ئەم سەروەت و سامانەی پیاو دەبێ بە کێ بگات، کەم کەم ئەم بڕیارە دەدرێ کە ژن مافی ئەوەی هەیە کە تەنیا لە گەل یەک پیاودا پێوەندی سێکسیی هەبێت. ئەم یەک پیاوییە لە درێژەی مێژووی کۆمەڵگەی پیاوسالاریدا دەبێت بە یەک مێڕد، یەک باوک، یەک خوا. بۆیە کە کۆمەڵگە بەرەوە یەک خوایی دەڕوات. لە زۆربەی ئایینە تاکخواییەکاندا، ژن یان لە پیاو بەدیهاتوە، یان لە درێژەی خواست و ئاوات و پێویستییەکانی "پیاو"دا. بۆیە بنەمای زیاتری یاسا و دابونەریتە ئایینییەکان هەر لەسەر ئەوە دانرواە کە ژن بوونەوەرێک بێت کە لە خزمەت پێداویستییەکانی پیاودا بێت، ژن وەک تەواوکەری پیاو. لە یەهوودەوە تا ئیسلام، لەزەردەشتەوە تا بوودا و کونفۆسیۆس، ژن بوونەوەرێکە کە مافی بوونی ـ وەک بوونەوەرـ هەڵبەستراوە بەوە کە چەنێ لە خزمەت پیاودایە و سزادانیشی تەنیا لە سەر ئەوەیە کە باش خزمەتی پیاوی نەکردووە. 

دووهەم کاریگەریی ژن لەسەر کۆمەڵگە، تەنیا توانای ئاوسبوونە و ژن بوونەوەرێکە کە دەتوانێت مناڵی لێ لە دایک بێت. هەڵبەت ئەم کاریگەرییەی ژن تەنیا تایبەت بە ڕوانگەی ئایینی نییە و دەتوانین بڵێین ئایین ئەم باوەڕە کۆمەڵایەتی و ئەم دابونەریتە فەرهەنگییە پتەوتر و پشتئەستوورتر دەکات. واتە بە گشتی لە ئایینشدا وەکوو دیکەی گوتارەکانی دیکەی کۆمەڵگە، ژن بە مەرجێک دەتوانێ بوونەوەرێکی جێی ڕێز بێت کە لە خزمەت ئاوات و ئامانجەکانی پیاودا بێت، وەچە و هاوشێوەی بۆ بخاتەوە. بەڵام لە ڕوانگە ئایینییەکەدا زیاتری دەخرێتە سەر و بابەتەکە لە بیروبڕوای ئایینییەوە دەپێچرێت و وەک قسەی خوا و پێغەمبەر و ئەمانە دەگوترێت و دەنووسرێتەوە. بۆ مرۆڤی ئیماندار کێشەکە ئیتر لە ڕەزامەندیی پیاو و کۆمەڵگە بە دەرە و دەگاتە ڕەزای خوا و ئیمان و دونیا و قیامەت. لە ئایینی ئیسلامەوە کە مافی سەروەریی ژن لە بنەماڵەدا بە پیاو دەدات و مافی جەستەشی ـ لە وەی کە "ژن مەزرای خۆتانە و لە هەر لایەکەوە دەێکێلن بیکێلن" تا کوو تەنانەت مافی لێدان و کوتەک. ئێستا ڕەنگە ئیسلامییە نوێخوازەکان بگەڕێن بە دوای تەفسیری وا دا کە گوایە ئەو لێدانە بە ١٠٠ دانە گەڵای ناسک دەبێت و ... کۆنفۆسیۆس دەڵێت: ژن لە ژیانیدا بەردە و پەیرەوی سێ پیاوە، کاتێ کە کچە، پەیرەوەی باوکیەتی، کاتێ کە مێرد دەکات هی پیاوەکەیەتی و کاتێ کە پیاوەکەی دەمرێ هی کورەکەیەتی. (جێی سەرسوڕمان نییە کە لە کۆمەڵگەی پێشووی ئەورووپیشدا سەروەت و سامانی ژن هی باوکی بووە پاشان هی مێردەکەی و پاشان هی کوڕەکەی!)

ڕاستییەکەی ئەوەیە کە لە گوتاری نوێخوازی ئایینیدا، ئەوپەڕی نوێخوازی دەگەرێتەوە بۆ ئەوەی کە چۆن ژنی ئەمڕۆیی ئیمانداری کۆمەڵگەی مۆدێرن هەڵخەڵتێنن کە بە شێوازێکی نەرمتر بەم کۆیەلەتییە ڕازی بێت. ئەگەر لە گوتارەکانی تردا ژن بە لادان لە نۆرم و بایەخەکانی ئەو گوتارانە لەگەڵ سزای زمانی و سیاسی و کولتووری رووبەروو دەبێتەوە، لە گوتاری ئایینیدا بە داخەوە جیا لە سزای زمانی و کولتووری و… ڕەنگە لەگەڵ سزای جەستەییش ڕووبەڕوو بێتەوە، لە قامچی لێدانەوە بگرە تا بەردەبارانکردن و ... گوتاری عاشقانە یان ئەدەبی/ شاعیرانە چوارەم گوتارێک کە لە کۆمەڵگەی کوردەواریدا وەکوو دیکەی گوتارەکان بە ڕەسمی و ناڕەسمی باسی ژنی تێدا کراوە، ئەمن بە گوتاری عاشقانە یان گوتاری شاعیرانە ناوی دەنێم. لەم گوتارەدایە کە پیاو دەست دەکات بە ستایشی ژن. لە رواڵەتدا، ئەم گوتارە تەنیا گوتارێکە کە پیاو بە جوانی و شیرینی و زمانی ستایش و پاڕانەوە باسی ژن دەکات. لەم گوتارەدا ژن بۆ پیاو ئەو بوونەوەرە خەون و خولیایەیە کە تەواوی ژیانی خۆی بۆتەرخان دەکات و ڕەنگە تفەنگ و نیشتمان و ناسنامە و هەموو شتێکیش بەخت بکات لە پێناوی ژندا. "زەهر لە دەستی دەخوات" (گۆرانییەکی عەلی مەردان) تاوەکوو "مەمکی لە نارنجەک پێ خۆشەویست ترە" (شێعرێکی قوباد جەلیزادە) و "وەک کڵاشینکۆف دەیکاتە شانی" (گۆرانیی فۆلکلۆر) و ڕەنگە " كچێکیش بێت بە نیشتمانی" (شێرکۆ بێکەس) و هتد... وا نازانم زۆر پێویست بێت زیاتر ئەم گوتارە شی بکەمەوە چونکوو هەم ژنان ئەم گوتارە دەناسن و هەم پیاوان خۆیان وەک بەرهەمهێنەری ئەم گوتارە، بە باشی لێی تێدەگەن. ئەرێ چەند پیاوی کورد دەناسن کە سەدان گۆرانی و شێعری عاشقانە نەناسێت نەیخوێندبێتەوە؟

ئەم گوتارە جوانترین، پاراوترین، شیاوترین، رۆمانسیترین، مێهرەبانترین وشە، گوتار، وەسف و ڕوانین بەرانبەر بە ژن لە گوتاری پیاوەتیدا دادەنێت و دەڕازێنێتەوە. بەڵام وەک هەموو گوتارەکانی تری کۆمەڵگەی پیاوسالار "ژن"بوون لەم گوتارەشدا دیسان پێوەر و پێوانەی تایبەت بە مەیلی پیاوانەی خۆی هەیە. واتە ئەگەر ژن لەو گوتارە پیاوسالارانە رۆمانسییەدا بکەوێتە ناو خانەکانی وەهمی خۆشەویستیی پیاوانەوە، ئەوا شیاوی هەموو جوانییەکانی دونیایە. دیسان گوتاری دەسەڵاتە کە تەنانەت مەرجەکانی "خۆشەویست بوون" و دیسانەوە "ژنی باش" بوون دیاری دەکات. ئەگەر لە گوتاری ناسیۆنالیزمدا ژنی باش ژنێکە کە لە خزمەت پیاوی خەباتگێر و وڵاتپارێزدا بێت، یان ژنێکە نۆرم بایەخەکانی ناسیۆنالیستی وەک دایک و خۆشکێکی باش بڕازێنێتەوە؛ ئەگەر لە گوتاری مارکسیستیدا ژنی باش ژنی چەپی خەباتگێڕی شەڕی چینایەتی و دژ بە لیبڕاڵیزمە؛ ئەگەر لە گوتاری ئایینیدا ژنی باش ژنێکی بە دین و ئیمان و پەیرەو و چاولێکەری پیاوەکەیەتی، ئەوا لە گوتاری شاعیرانە و عاشقانەدا ژنی باش ژنێکە کە مەعشوقی منی پیاو ییت، هی منی پیاو بێت و ببێت بە دایک و خوشک و ژنی گۆرانی و شیعرە کانی من. ئەگەر بوو بە هی من ئەوا لە زیندانی عەشقی خۆمدا وەک کۆیلە دەیبەستمەوە و تەنیا مافی ئەوەی هەیە من لە وەسفیدا شێعر بڵێم، چیرۆک بنووسم، گۆرانی بڵێم. ئەگەر ژنێکی رۆشنبیریش بێت ئەوا ئەوپەڕەکەی کەسێکە کە جیا لەوەی ماڵەکە خاوێن دەکاتەوە و مناڵەکان بەخێو دەکات و لە کاتی نووسیندا ماڵەکەم بۆ هێمن و ئارام دەکات، یان بەوپەڕی بەخشەندگییەوە وتار لە وەسفی باشی ئامانجەکانی منی پیاودا بنووسێت، ئەگینا ئەوا ژنێکی بەڕەڵایە و یاخییە و بێحەیایەوە سووک و چنووکە و هتد... بە گشتی لەم گوتاری رۆمانسییەشدا، ژن بۆ پیاو بوونەوەرێکە کە ئەگەر لە گەڵ ئەو پیاوە تایبەتەدا ڕووت بێتەوە یان بخەوێت یان سێکس بکات، ئەوا پەیکەرە و خواوەندی جوانی و عەشق و باران و هیواو حەز و لەز و ئەم شتانەیە، بەڵام ئەگەر هەر ئەو ژنە پێش لەو پیاوە ناوبراوە، و پاش ئەو، لەگەڵ هەر پیاوێکی تر بخەوێت، دڵداری بکات یان تەنانەت چوار شۆخیش بکات، ئەوا هەر ئەو پەیکەرەی خواوەندی جوانی و عەشق و باران و دڵ و دڵدارییە دەبێتە قەحبەیەکی ئەبەدی و ئەزەلی... ئێستا دەگەڕینەوە سەر پرسیاری سەرەکیی ئەم وتارە کە چۆنە کە هەندێ پیاوان، کە ڕەنگە قارەمانی ناسیۆنالیستیی وڵاتەکەیان، قارەمانی مەیدانی ڕۆشنبیری، هەڤاڵ و ڕەفێقی کۆمۆنیست، مامۆستای زانکۆ و شاعیر و نووسەری بە ناوبانگی ساحەکە بن، کاتێک کە لە ژنێک یان پیاوێک تووڕە دەبن، بیانوی تووڕە بوونەکەش هەرچێک بێت، کورد گوتەنی دێ بە دەمیا و دەست دەکات بە بێرێزیکردنی سێکسی و جنێوی سێکسی داین کە بێگومان ژن لە ناوەندیاندایە؟ جیا لەوەی کە لە تاووتوێکردنی دەروونناسانەی مرۆڤدا، دەروونناسگەلێکی وەک فرۆید، "عەشق" و "مەرگ" یان " ئەوین " و "وێرانکردن" بە دوو غەریزەی سەرەکیی مرۆڤ دەناسن و لە پیاوی پەروەردەبوو لە کۆمەڵگەی پیاوسالاری هیترۆسێکشواڵدا، سێکس هێشتا بەشێکی لە خراپکردن و وێرانکردن تێدایە. جنێودان بەشێکی هەرە ناسراوی توندوتیژیی زمانییە، جنێوی سێکسی دان توندوتیژیی جنسی و سێکسییە. پیاوێک کە توڕە دەبێت، لە بۆچوونی وشیار و ناوشیاریدا ژن بوننەوەرێکە بۆ وێرانکردن، بۆ خراپکردن. لەو کۆمەڵگە پیاوسالارەدا کە هەموو شت و چەمکەکان لە "دووانە زمانییەکان" دا بە دوو دابەش دەکرێن. ژن بە وتەی سێمۆن دووبوار "ئەوی تری" پیاوە. پیاو، ژن بە ئەوی تری خۆی دەزانێت و بۆیە لە هەرکام لەم گوتارانەدا کە باسمان کرد، ئەگەر بیەوێت ژن لە چوارچێوەی ئەوی تری خۆی دەربێنێت، تێدەکۆشێ کە نۆرم و بایەخەکانی خۆی بە سەریدا بسەپێنێت. ئەگەر ژن هاتە ژێر ئەو چوارچێوە فکرییانەی پیاوەوە، ئەوا ژن دەتوانێ خەباتگێر، مارکسیست، ئاییندار، مەعشوق و ... هتد بێت و لە باوەڕی پیاودا جێی ستایش بێت. هەر کە دەرچوو لەو چوارچێوانە، ئیتر دەبێتەوە بە "ئەوی تری" پیاو و دیارە کە جێگە و ئامانجی هێرشە. یەکەم هێرش و دوایین هێرشی پیاویش بۆسەر ژن سێکسە و جەستەی ژن. بۆیە ژن لە جەستەیدا کۆدەکاتەوە و ڕوو دەکاتە جەستەی ژن و جنێوی جەستەیی و جنسی پێدەدات. پرسیاری دوهەم ئەوەیە کە بۆچی پیاوە سێکۆلارە رۆشنبیرە سیاسییە چالاکە مەدەنییە هەموو شتەکان، زۆر جار دەڵێن ئەوان لایەنگری ژنانن، بەڵام دژ بە فێمێنیزمن؟ گەلۆ ئەم ڕوانینیە هەر ئەوڕ کۆن و سواو و ڕزاوەیە کە دەیەوە "ژن" وەکوو بوونەوەری خۆلیاکانی خۆی دەناسێنێت؟ واتە وەختێک پیاوێک دەڵێت من لایەنگری ژنم مەبەستی ژنێکە کە ئەو پێناسەی دەکات، دەنا چۆن دەبێت مرۆڤ لایەنگری ژن بێت و دژایەتی فێمێنیزم بکات؟ ئەمە جیا لەوەی کە گوتاری سەرکوتکەرانەی دەسەڵات بەردەوام گوتارێکی ناشیرینە: وەک نموونە سەرمایەداری، بزووتنەوەی کرێکاری وەک جەماعتێک دەناسێنێت کە نایانەوێت ئیش بکەن و هەموو بەرهەم و سەروەت و سامانی ئەو مرۆڤە داماوە دەوڵەمەنانەی کە زەحمەت و ڕەنجیان کێشاوە لە دەستی دەربێنن! یان گوتاری سیاسیی دەوڵەتانێکی وەک ئێران، تورکیا، عێراق و سووریا کە دەیانەوێ بزووتنەوەی سیاسیی کوردی بە بزووتنەویەک (هەڵبەت زیاتر بە جەماعتێک چەتە) ناو بەرن کە دژی ئاسایشی نەتەوەیین و دەیانەوێ سنوورە ڕەواکانی وڵات ببەزێنن و لێکی هەڵوەشێننەوە! گوتاری پیاوسالاریش دەیەوێت گوتاری فێمێنیزم بە گوتارێک بناسێنیت کە دژ بە پیاوە، دەیەوێت هەموو ڕەنج و سەروەت و توانای پیاو داگیر بکات و دژ بە ڕەوایەتییەکانی بنەماڵە و عەشق و جوانی دەوەستێتەوە و ... بەڵام جیا لەوەش: فێمێنیزم لەخۆیدا بزووتنەوەیەکە، زیاتر لەوەی کاری بە سەر کاروباری پیاوەوە ببێت، لەسەر ژنان ئیش دەکات. بزوونتنەوەی فێمێنیزم، بزووتنەوەیەکە دیەوێت ژنان لە پێش هەرشتێکدا خۆیان بە بوونەوەرێکی ئازاد و خاوەن ڕۆڵ و پێگەی خۆی بزانێت، بەبێ ئەوەی خۆی گرێ بداتەوە بە ئاوات و ئامانجەگەلێکەوە کە پیاوان و کۆمەڵگەی پیاوسالاری دیارییان کردوون. ڕەنگە هەر لەبەر ئەمەیە کە پیاوی رۆشنبیر و سیاسی و چالاکی مەدەنی و وەرگێر و فیلۆسۆف و بیرمەند و نابیرمەند، لەو پەڕی خۆ بەڕۆشنبیرزانیندا دەڵێت من لایەنگری ژنانم بەڵام دژی فێمێنیزمم. 
 وەختێک فێمێنیزم دەیەوێت مافەکانی ژنان لە ژێر چەکمەی ناسیۆنالیزم، ڕکێفی شەڕی چیبایەتی، هێژمۆنیی ئامۆژگارییە ئایینییەکان و هەست و سۆزی گوتاری عاشقانەدا داپۆشرێت، کەواتە فێمێنیزم دەیەوێت ژن بەر لەوەی چالاکیی شەری چێنایەتی، وڵاتپارێزی و نیشتمانپەروەری، ئایینداری و خوداباوەڕی و مەعشوقی مەیەل و کەیلەکانی عاشقی پیاو بێت، مرۆڤێکی ئازاد بێت. کە وابوو دیارە ژنێک کە فێمێنیست بێت، ئەگەر لە پارتێکی سیاسیدا بوو کە وتی بۆ ئێمە کێشەی نەتەوایەتی گەورەترە لە كێشەی ژن، ئەگەر وتی کێشەی شەڕی چینایەتی گەورەترە لە شەڕ و تێکۆشانی یەکسانیی ڕەگەزی، ئەگەر وتی ئاییندار بوون مەرجی ئەویە کە تۆ ڕێرەو و پەیڕوی پیاو بیت، ئەگەر وتی کە تۆ ببە بە کۆیلەی عەشقی پیاوانەی من ... ڕەنگە بە یەکجاری بڵێت "نا" و هەموو ئەو خەون و باوەڕ و ئامانجە ڕازراوە پیاوانانە بە جێ بێڵێت و بڵێت: من دەمەوێ مرۆڤێکی ئازد بم، بەخەونەکانی خۆمەوە. جا کە وای لێهات، گوتاری چەپ فێمێنیزم بە بزووتنەوەیەکی لادەر لە گوتاری شەڕی چینایەتی پێناسە دەکات. گوتاری ناسیۆنالیستی فێمێنیزم بە گوتارێکی خایین بە وڵات و گەل و نەتەوە دەناسێنیت و گوتاری ئایینی بە دژی خوای ناوی دەبات و گوتاری عاشقانەش بە گوتارێکی دژ بە وەفا و عەشق ناوی دەبات. بۆیە کە توڕە دەبن، دەم دەکەنەوە و جنێوی سێکسناوەندانە دەدەن، کە دەڵێن ئێمە لایەنگری ژنانین ـ وەک بڵێی ژنان "یانەی فوتباڵ"ن و لایەنگریان بوێت ـ بەڵام دژی فێمێنیزمن و ئەگەر بۆیان هەڵکەوێ وێنەی "ماکەر" بە ناو فێمێنیزم بڵاو دەکەنەوە و جنێوی سێکسی و جنسی بە ژنە چالاکە فێمێنیستەکان دەدەن و لاپەڕەش درووست دەکەن و بە سەربەرزییەوە دەڵێن کە "هەموومان گۆڵەکەرین"؛ هەڵبەت هەر بە راستیش هەموویان گۆڵەکەرن! پرسیارێک کە دێتە ئاراوە ئەوەیە کە وەختێک تۆ دەڵێی لایەنگری ژنان و مافی ژنانی، چۆنە کە دژ بە فێمێنیزمی؟ چونکوو وەک "دیل ئیسپێندەر" دەڵێت و فەرنازی سەیفی کردوویەتی بە فارسی" فێمێنیزم قەت شەڕێکی هەڵنەگیرساندووە، هەرگیز کەسێکی دژ بە خۆی نەکوشتووە، هیچ دوژمنێکی بە برسیەتی نەهێڵاوەتەوە، هەرگیز توندوتیژیی نەکردووە، فێمێنیزم ئۆردوگای کاری زۆرەملیی دانەمەزراندووە، تێکۆشانی فێمێنیزم تەنیا بۆ مافی خوێندنی ژنان، مافی هەڵبژاردن، مافی بارودۆخی باشتر و یەکسانیی ئیش و کار، بۆ ئەوەی کە دەوڵەتەکان لایەنگری ژن و منداڵانی بێپەنا بن و بۆ دامەزراندنی باخچەی منداڵان بە خۆڕایی لە لایەن دەوڵەتەکانەوە، بۆ سەنتەرەکانی بەرگری لە قوربانییەکانی تەجاوز و توندوتیژی و دەستدرێژیی سێکسی، ماڵی ئەمن و رێفۆرم لە یاساکاندا بۆ یەکسانی مرۆڤ تێدەکۆشێ." ئەگەر کەسێک بڵێت من فێمێنیست نیم یان دژ بە فمینیزمم من لێ دەپرسم … ها، بۆچی؟ بە ڕاستی کێشەی تۆ چییە؟
» ادامه مطلب