1- سالهای آغاز انقلاب؛ کشتارهای سال 58و59 و 60 در کوردستان. ترکمن صحرا... این ها مهم نبود به هرحال یه سری کورد و ترکمن جدایی طلب بودند باید کشته می شدند.
2-سال های پایان جنگ و آغاز سازندگی؛ کشتارهای 67 یا هامان اعدام ها که البته بازمانده ی اجرای ناقص همان کشتارهای 60 بود. این ها هم زیاد مهم نبودند. یک سری جوجه مارکسیست و منافق بودند که باید به سزای کافر بودنشان می رسیدند
3- سالهای آغاز اصلاحات: سال77؛ کشتار23 نفر در یک روز در شهر کوچکی همانند سنندج، دوم؛کشتار نویسندگان و دگر اندیشان سیاسی. قتل های زنجیره ای سالهای 77 و 78این ها هم آدم های مهمی نبودند یه عده ملحد و فسیل سیاسی بودند خوب حقشان بود که کشته شوند.
4-دهه ی 80. کشتار مردم اهواز، آذربایجان، کوردستان، مهاباد و سقز که می گویند مورد سقز به تنهایی 11کشته داشته است..کشتار بلوچ ها..کشتار.. اما به سال88 رسید. حالا دیگر همه معترض کشتاریم. حالا تعداد کشته شده ها را برای سیستم ناتوان آمرا گیری دولتی مرور می کنیم و می شماریم. حالا......
حالا دیگر خیلی مهم است. حالا دیگر هر اتهامی که حکومت به کشته شوندگان می بندد باور نمی کنیم. چرا چون به چشم خودمان می بینیم.
راستی چرا آن همه کشتار آن همه انسان قبلی را که هم نوع مان بودند، هم وطنمان بودند از نزدیک ندیدیم؟
که باور نکنیم آن چه را حکومت در مورد آنها می گوید؟. چرا؟ راستی چه اهمیت دارد تعداد کشته های چه قدر بود و چه اهمیت دارد تجاوز با شیشه نوشابه بوده یا باتوم یا شیشه ی اب معدنی یا با تخم مرغ پخته؟ راستی تعداد اعدامی های 67 ،5000 بوده یا 4500 یا 10000، فرقی در ابعاد فاجعه می کند. نکند واقعا برای سنجش ابعاد فاجعه ای به نام کشتار انسان و اقعا باید طول و عرض مساحتی را که جنازه ها اشغال می کنند در ذهن خود می سنجیم؟
ما کی یاد می گیریم به کشتن و کشته شدن بدون رنگ و نژاد و جنس و محل زندگی جغرافیایی و عقیده ی یک انسان درونا و عمیقا و عملا معترض باشیم.
با این همه یاد جان باختگان اعدام های 67 گرامی باد و درود بر بازماندگانشان...
پی نوشت: یک کامنت و پاسخی کوتاه:
سلام آقای شیخی عزیز
پاسخ چراهایت را چند وقت پیش خودت در یک نوشته دادی
چون در این مملکت "هم وطنی اتوبانی یک طرفه است"
این نوشته باعث شد آن نوشته را دوباره بخوانم
شهاب الدین: راستش من فکر می کنم غیر از آن نوشته و استدلال های آن عوامل دیگری چون: ترویج و باب شدن بیش از حد معنای غلط از «اندیدالیسم»یا فر گرایی که در ایرانیان بیشتر معنای «خودخواهی» یا اگوییسم آن رواج یافته. نکته ی دیگر باز رواج غلط این که «خوب این نظر شماست و برای خودتون محترمه»، هم چنین می توان از عامل به نام «عدم رشد مفهوم هم بستگی ملی» نام برد. در واقع ما باز هم به قول یکی دیگر از نوشته های خودم«جغرافیایی سیاسی» هستیم «بدون ملتی سیاسی»
وب سایت پست الکترونیک
2-سال های پایان جنگ و آغاز سازندگی؛ کشتارهای 67 یا هامان اعدام ها که البته بازمانده ی اجرای ناقص همان کشتارهای 60 بود. این ها هم زیاد مهم نبودند. یک سری جوجه مارکسیست و منافق بودند که باید به سزای کافر بودنشان می رسیدند
3- سالهای آغاز اصلاحات: سال77؛ کشتار23 نفر در یک روز در شهر کوچکی همانند سنندج، دوم؛کشتار نویسندگان و دگر اندیشان سیاسی. قتل های زنجیره ای سالهای 77 و 78این ها هم آدم های مهمی نبودند یه عده ملحد و فسیل سیاسی بودند خوب حقشان بود که کشته شوند.
4-دهه ی 80. کشتار مردم اهواز، آذربایجان، کوردستان، مهاباد و سقز که می گویند مورد سقز به تنهایی 11کشته داشته است..کشتار بلوچ ها..کشتار.. اما به سال88 رسید. حالا دیگر همه معترض کشتاریم. حالا تعداد کشته شده ها را برای سیستم ناتوان آمرا گیری دولتی مرور می کنیم و می شماریم. حالا......
حالا دیگر خیلی مهم است. حالا دیگر هر اتهامی که حکومت به کشته شوندگان می بندد باور نمی کنیم. چرا چون به چشم خودمان می بینیم.
راستی چرا آن همه کشتار آن همه انسان قبلی را که هم نوع مان بودند، هم وطنمان بودند از نزدیک ندیدیم؟
که باور نکنیم آن چه را حکومت در مورد آنها می گوید؟. چرا؟ راستی چه اهمیت دارد تعداد کشته های چه قدر بود و چه اهمیت دارد تجاوز با شیشه نوشابه بوده یا باتوم یا شیشه ی اب معدنی یا با تخم مرغ پخته؟ راستی تعداد اعدامی های 67 ،5000 بوده یا 4500 یا 10000، فرقی در ابعاد فاجعه می کند. نکند واقعا برای سنجش ابعاد فاجعه ای به نام کشتار انسان و اقعا باید طول و عرض مساحتی را که جنازه ها اشغال می کنند در ذهن خود می سنجیم؟
ما کی یاد می گیریم به کشتن و کشته شدن بدون رنگ و نژاد و جنس و محل زندگی جغرافیایی و عقیده ی یک انسان درونا و عمیقا و عملا معترض باشیم.
با این همه یاد جان باختگان اعدام های 67 گرامی باد و درود بر بازماندگانشان...
پی نوشت: یک کامنت و پاسخی کوتاه:
سلام آقای شیخی عزیز
پاسخ چراهایت را چند وقت پیش خودت در یک نوشته دادی
چون در این مملکت "هم وطنی اتوبانی یک طرفه است"
این نوشته باعث شد آن نوشته را دوباره بخوانم
شهاب الدین: راستش من فکر می کنم غیر از آن نوشته و استدلال های آن عوامل دیگری چون: ترویج و باب شدن بیش از حد معنای غلط از «اندیدالیسم»یا فر گرایی که در ایرانیان بیشتر معنای «خودخواهی» یا اگوییسم آن رواج یافته. نکته ی دیگر باز رواج غلط این که «خوب این نظر شماست و برای خودتون محترمه»، هم چنین می توان از عامل به نام «عدم رشد مفهوم هم بستگی ملی» نام برد. در واقع ما باز هم به قول یکی دیگر از نوشته های خودم«جغرافیایی سیاسی» هستیم «بدون ملتی سیاسی»
وب سایت پست الکترونیک
0 comments:
ارسال یک نظر