۱۳۸۸ شهریور ۲۳, دوشنبه

ازدواج، مجردی و سیاست

سال ها پیش که نوجوان بودم در یکی از سایت ها مقاله  ای ترجمه شده از عبدالله اوجالان رهبر کوردهای ترکیه را می خواندم، به نام«خانواده و مبارزه». در ان مقاله اوجالان به مشکلاتی که نهاد خانواده به صورت خود به خودی بر روحیه ی مبارزاتی انسان می گذارد اشاره کرده بود. این که انسان همیشه در فکر امنیت خانواده اش است و همین در فکر  بودن برای امنیت و آسایش خانواده  معمولا سعی دارد از یک سری رفتارهای متهورانه دوری بجوید. هم چنین دولت ها و حاکمان نیز از این نهاد بیشترین سود را برای کنترل افراد مبارز به کار می برند. از جمله این که حکومت می تواند با فشارهای معمول و غیر معمول بر خانواده فرد مبارز را تحت فشار قرار دهد. با آزار و اذیت اعضای خانواده انسان مبارز را به تقید بکشاند و راهی بجوید برای گریز از این فشار. اکنون خیلی محتوای آن مقاله را به یاد ندارم. 
سال های جوانی که من هیچ وقت نفهمیدم کجای اش جوانی بود. در دوران دانشجویی رفت و آمد هایی به وزارت کشور داشتیم. آن وقت ها صادقانه یا غیر صادقانه ما را برای تشکر و سپاس برای نقش مان در مدیریت راه پیمایی های کوردها در تهران دعوت کرده بودند. ما حقیقتا هیچ کاره بودیم تنها کاری که کردیم وقتی راه پیمایی ها را دیدیم ابتکاری به خرج دادیم  مبنی بر این که گروهی از همان راه پیمایان معترض دور جمعیت حلقه ای با دست های درهم گره شده ببندند و با این کار هم از خود محافظت نمایند و هم از ورد افرادی که می خواهند از این نمد کلاهی برای خود بدوزند جلو گیری کنند. در هر صورت ان زمان مسئولان وقت وزارت کشور از جمله همین آقای محی الدین حق شناس که معاونت سیاسی وزارت کشور را بر عهده داشت، گمان می بردند که حالا ما کسی هستیم. در مجموعه جلساتی ما را دعوت می کردند و در آن جلسات بحث های زیادی از جنبش دانشجویی و جنبش قومیت ها ومسئله ی کورد در ایران و..سر می گرفت. راستش یک سری هدایا هم به ما می خواستند بدهند زیرا وزرات کشور و شخص آقای حق شناس معتقد بودن که آن مجموعه از ابتکارات ما باعث شد ک راه پیمایی ها در  تهران به صورتی بسیار مدنی و بدون هر گونه خشونت برگزار شود، امری که در شهرهای کورد نشین متاسفانه میسر نشد.ما هم هرچی می گفتیم بابا جان ما ما نمی توینم از وزارت کشور هدیه بگیریم آن وقت کوردها به ما می گویند جاش به خرجشان نمی رفت و می گفتند اصلا این بحث ها نیست. این هدیه ی ما معنوی است. ما هم باز استدلال می کردیم که معنویش هم بدتره چون اون موقع جاش معنوی لقب خواهیم گرفت.
باری به هر جهت در میان این بحث ها که گاه افرادی از نهادهای امنیتی نیز در آن شرکت داشتند، گاه گداری لای بحث ها مطرح می کردن که خوب آقای شیخی کی به فکر ازدواج هستید و من هم با شور شر جوانی بی خود و بی جهت بدجوری مخالفت می کردم. انگار حالا همان دم در عروس حاضر بود من نمی خواستم تن بدهم به این ازدواج یکی نبود بگوید آخر کسی حاضر نیست با وی ازدواج کند بابا. به هرحال وقتی این بحث ها چند بار تکرار شد من از یکی از آن آقایان پرسیدم حالا من یک سوال دارم شما چرا این همه روی ازدواج ماها تاکید می کنید؟ جواب داد:«شماها وقتی جوانید خیلی سر پر شوری دارید اما اگر ازدواج کنید هم عاقل تر می شوید هم دیگر از این کارها نمی کنید».
ازدواج از دید من به خودی خود امری نکوهیده نیست. اما این شکل از نهاد روابط انسانی و این نهاد که از دید من یک نهاد« سکسی- اقتصادی» است. شکل گرفته از مناسبات و رویه ها و عرف و قوانین  و خیر و شرهایی است که مربوط به بیش از چندین هزار سال پیش است. من همیشه از همان نوجوانی به این فکر می کردم چگونه زمانی که همه ی مناسبات و همه ی  روابط و اشکال زندگی ما تغییر کرده است، این نهاد هم چنان و با همان شکل می خواهد باقی بماند. ضمن آن که بنا به نظریه های کارکرگرایی مشخص است این کارکرد نهاد خانواده  است که باعث محبوبیت بیش از حد آن می شود. باید در نظر داشت که نهاد خانواده اصلی ترین نهاد در تربیت پذیری و جامعه پذیر کردن فرزند انسانی برای یاد گیری نقش های اکتسابی در  آینده می باشد. نهاد خانواده از سوی دیگر تامین کننده خواست های نهاد سلطه و ساختار قدرت در جامعه نیز می باشد. از همان شکل واقعی آن که اگر شکل هرمی آن را در نظر بگیریم که یک پدر(حاکم) در بالا و فرزندانی در طول هرم و مادر به عنوان قاعده ی هرم می باشد، نمایه ای از ساختار قدرت و سلطه در خود جامعه نیز می باشد.
در هر صورت در دوران کاری نیز بارها این تاکید و اصرار بر متاهل شدن را شنیده ام و دیده ام. هر چقدر هم می گویم عزیزان من فعلا کار دارم و می خواهم درس بخوانم و دکترا بگیرم و زندگی در سرزمین های دیگر را تجربه کنم، برای آن ها جواب قانع کننده ای نیست. آخرش از وضع مالی و اقتصادی افتضاحم که می گویم کمی بی خیال می شوند. خلاصه از این بابت خوشحالم که وضع اقتصادی ام همیشه خراب است چون تنها نکته ای است که می تواند عده ای را قانع نماید. هم چنین این نوع نگاه مبنی بر این که «اگر ازدواج کنی آدم می شوی » در جامعه و بطن آن نیز وجود دارد. در جامعه ی ما هنوز معنای بزرگ شدن، آدم شدن، مرد شدن و.. به معنای ازدواج کردن است.معمولا به انسان مجرد به عنوان یک انسان آنتی سوشال و بیمار و در کل آدمی که حتما یک مشکلی دارد که ازدواج نمی کند، نگاه می کنند. سیر و سیل این اتهامات گاه به سمت مسایل جنسی و جسمی نیز می رود و همه می دانیم به مردی که ازدواج نمی کند تهمت هایی هم چون انحراف جنسی و یا ناتوانی جنسی و.. می زند و به دختران مجرد هم بماند که چه ها گفته می شود.
در هر صورت این فشار اجتماعی برای ازادواج کردن و از سوی دیگر فشار نهادهای سیاسی بر خانواده های مبارزان سیاسی تنها روایت از یک چیز می کند تقویت روحیه ی محافظه کاری و مقاومت در مقابل تغییر و تلا ش برای حفظ نظم موجود.

12 comments:

ساناز گفت...

با نظرت در کل درباره ازدواج خانواده موافق باشم. گاهی فکر میکنم کاش هشت نه سال پیش هم همینطور فکر میکردم!

ماجد گفت...

براكةم ئةم قسانه بة گويٌمانا ناچِيٌ هةر ئةبيٌ ژن بينيٌ !

ری را گفت...

منم هم نظر خانم ساناز رو دارم هم با کاک ماجد موافقم(:
پیروز باشی

يوكابد گفت...

سلام
مطلب خيلي خوبي بود...
اتفاقا به نظر من ادم اول بايد "آدم" بشه بعد اگه خواست ازدواج كنه. از طرفي هدف خيلي مهمه...
چرا بايد ازدواج كرد؟ چرا نبايد؟
به نظر من هدف تعيين مي‌كنه كه آدم ازدواج بكنه يا نكنه... شرايط هر فردي...
آقاي شيخي... تن به ازدواج نديد مگر با كسي كه تماميت هدفش در زندگي با شما يكي باشه... (البته به نظر من)

ناشناس گفت...

salam dosty goft ke shoma forex kar mikonid mishe mano rahnamaii konid mamnon misham email man milioner13@yahoo.com

Mohamad گفت...

خانواده کوچک ترين سلولِ بدنه یِ ديکتاتوری است...

ناشناس گفت...

سلام کاک شهاب اگه میشه تم وبلاگتو عوض کن. خوندن نوشته های باحالت یه کم سخت شده.
ژیلوان

کورش عنبری گفت...

آقای شیخی
من تنهااز بابت تایید خواسته‌ی "ناشناس" این نظر را اینجا می‌گذارم. تم وبلاگ کاری می‌کند که مخاطب شما،یک کلیک برای همیشه را انتخاب و دیگر باز نگردد.
شاد و امیدوار باشید

Behrooz Fateh گفت...

شاگردی از سقراط پرسید: استاد می خوام ازدواج کنم، نظر شما چیه؟ سقراط در جواب گفت: کار بسیار خوبیه. اگر زن خوبی گیرت اومد فبها! که خوشبخت شدی و اگر زن بدی هم گیرت اومد، مثل من فیلسوف بزرگی می شی. کاک شهاب عزیز شما که زمینه ی فیلسوف شدن داری، خواهشا ما را از فیلسوف بزرگ شدن خودت محروم نکن! شوخی کردم امیدوارم خوشبخت بشی نه فیلسوف...

سقراط گفت...

در هر صورت ازدواج کن. یا همسر خوبی نصیبت میشود و خوشبخت میشوی ویا همسر بدی خواهی داشت وفیلسوف میشوی که هر دو مورد برای مرد خوب است.

ناشناس گفت...

من اگر چه موافق متفکر شدن و اندیشدن زنان هستم و البته نیازی به توافق من نیز ندارد.اما نمی خواهم با ازدواج یک زن متفکر کنم. این جمله با تمام بار شوخی که از سوی دکتر فاتح عزیز دارد اما مطمئنم که دکتر فاتح نیز با من هم داستان اند که این جمله از سوی سقرا از تفکر بی نهایت وحشتناک مردسالارانه ی سقراط بر می خیزد. سقرا زنان را شایسته ی حضور در یوتوپیا نمی دانست. زیرا از دید وی زند ناقص العقل و غیر آزاد بود زیرا بر این باور بود که اهالی یوتوپیا باید «آزاد»،«دارا»، و عاقل باشد. وی بر این باور بود که زند عاقل نیست، چون خودش جزو دارایی های مرد محسوب می شود دارا نیست و چون در اختیار مرد است بنابراین آزاد نیز نیست. بنابر این عجیب نیست که چنین جمله ای را گفته باشد. چرا فکر نکنیم که ما مردها نیز می توانیم همسر بدی برای یک زن باشیم

به یان گفت...

واقعاً اعتماد به نفستون برم!"چرا فکر نکنیم که ما مردها نیز می توانیم همسر بدی برای یک زن باشیم"!!!!!!!!!!!!
عزیز من سقراط فقط یه فیلسوف بوده و خیلی راحت می تونسته چرت و پرت بگه.همه این چیزایی که شما گفتین هم درسته هم اشتباه,در حالت کلی برای جامعه ما کلاًصدق می کنن اما به نظر من همه آدما یه دونن و همتا ندارن پس هر طور که بخوان و فک کنن درسته می تونن تصمیم بگیرن و عمن کنن.پس عزیز من بگو پول ندارم و این جریاناتو بهونه نکن هم واقعیه هم بقیه بهتر باور میکنن!
ولی از شوخی گذشته هیچ وقت موقعیتاتونو برا ازدواج پس نزنین اما همیشه سعی کنین ازدواج یکی از دغدغه هاتون باشه چون آسیب های تجرد در دراز مدت اصلاً قابل چشم پوشی نیست.
هر جا و در هر حال موفق باشید.

ارسال یک نظر