۱۳۸۹ خرداد ۱, شنبه

آه اگر آزادی به نام تو فریبم دهد/ برای کاوه کرمانشاهی




سلام کاوه!
خوبی پسر جان. می دانم سوال بی خودی است. اما خوب ما مریض همین کارهای بی خودی هستیم. نیستیم؟ کاوه گیان بیش از یک فصل گذشت و تو هنوز به قول ات عمل نکرده ای. نه مگر قرار بود غروب راه بیافتی تهران و فردای اش باهم باشیم. نه این ها هرگز نمی گذارند ما به هیچ کدام از قرار های انسانی مان عمل کنیم. اصلا آن ها قرارشان  در بی قرار گذاشتن ما قرار می گیرد. ما بی قراران نام و یاد انسان.
کاوه عزیزم. نام ات را وقتی شنیدم به قاعده ی تداعی معانی و به قاعده ی پیش داوری های فرهنگی در مورد کرماشانی بودنت. فکر می کردم « کاوه  کرمانشاهی» باید حتما قدی داشته باشد رشید و عرض شانه ای پهناور و یلی باشد در کرمانشاه. بزرگ مردی از تبار کوردان کرمانشاه و به به قول خودت که به شوخی می گفتی از دیار« کرمانشاهات».
اما من نام ات را نه در خبرهای قوی ترین مردان ایران شنیده بودم و نه در مسابقات کشتی و بکس. من نام ات به خاطر فعالیت ات در کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیز علیه زنان، شنیده بودم. بچه ها به من گفته بودند که با بچه های کمپین کرمانشاه کار می کنی. اما ندیده بودمت. روزگار گذشت و نمی دیدمت. نام ات در هم کاری ات با « سازمان حقوق بشر کوردستان» هم می شنیدم.
روزگار باز هم می گذشت و در طول این مدت ما از طریق ایمیل و وبلاگ و تلفن با هم دوست نادیده بودیم. تا روزی که برنامه ی بزرگ داشت آقای کبودوند در سازمان ادوار برگزار می شد. برنامه ی خوبی بود خانم عبادی و دکتر جلالی زاده و دکتر توفیقی و عبدالله مومنی عزیز و دیگر دوستان حضور داشتند. جوانی لاغر اندام و سر به زیر انداخته مجری برنامه بود داشت از فعالیت های سازمان حقوق بشر کوردستان و زندگی آقای کبودوند می گفت. چهره ی جوان برایم آشنا بود اما نمی دانم چرا به خاطرش نمی آوردم.. برنامه تمام شد و شک برم داشت که ای بابا این که همان کاوه است. بعد از برنامه با اجلال و منصور و غیره ایستاده بودیم و باهمدیگر آشنا شدیم. تو گفتی هیچ نویسنده ای شبیه عکس های اش نیست آقای شیخی وگرنه من شمارا می شناختم.
روزگار گذشت و من تو بیشتر و بهتر و فروان تر در مورد کار کمپین و فعالیت برای زندانیان سیاسی کورد و به ویژه زندانیان محکوم به اعدام کار می کردیم و اعتراف می کنم که تو بار بیشتری را به دوش می کشیدی و بیشتر کار می کردی. بیشتر می نوشتی و بیشتر پی گیری عملی می کردی. یادت هست داستان احسان را؟ خوب یادت هست و همه یادشان هست و گزارش 48 ساعته را هم نوشتی و چه زیبا و چه تلخ نوشتی. این چه سرنوشتی است که من و تو داریم کاوه گیان که زیبایی های زندگی مان تلخی هایی ست که تنها هنرمان این است که زیبا روایت شان می کنیم. نمی شود زیبایی همایمان کمی شاد هم باشد. یادت هست چه قدر برای گرفتن وکیل برای   زینب و  برای دیگر زندانیان بی وکیل تلاش کردیم.  نه بگذار کمی از شادی هم بگویم. یادت هست که قاه قاه  به مجراین تلویزیونی که با تو به عنوان فعال حقوق زنان مصاحبه  می کردند و بعد می گفتند درود به "شرف" و "غیرت" و "جوانمردی" و "پهلوانی " شما کوردها و کرمانشاهی ها!! و ما می خندیدم و می گفتیم آخه داداش من این ادبیات که کلا نابرابری خواه و مردسالار و زن ستیز و .. این است.
یادت هست شانه به شانه ی هم در عروسی گلاله و بلال می رقصیدیم. یادت هست به یاد "فرزاد" شاباش می فرستادیم و طنین نام ام اش را در تالار عروسی به ترنم رقص دختران می سپردیم. یادت هست در عروسی ژینا  شانه به شانه می رقصیدیم و جای روناک  و هانا را خالی می کردیم و به یاد آن ها برای کمپین یک میلیون امضا شاباش می دادیم. یادت هست سر به سر بهاره می گذاشتیم؟! یادت هست رفیق... بخند... این ها می نویسم تا بازجویانت بدانند  که کل فعالیت جاسوسی ما در محافل خصوصی مان چه بوده. بخند کاوه بخند باز هم به آن بازجویانت که فعالیت حقوق بشری را  به «سازمان مجاهدین خلق» نسبت می دهند. راستی کاوه تو که پسر باهوشی هستی. جدی جدی!  یک بار در بازجویی های ات از آن ها نپرسیدی  که خوب اگر وکیل گرفتن برای زندانی و دفاع از انسان های بی پناه و خبر بازداشت و اعدام منتشر کردن و جلوگیری از اعدام و کشتار انسان و درخواست برای برابری حقوق ملت ها و زنان و مردان و.. این ها... همه اش توسط سازمان مجاهدین خلق انجام می گیرد؟ به راستی این سازمان تا این حد سازمان مقدسی است؟ به راستی تمامی فعالیت ها حقوق بشری در ایران چه توسط بچه های کمیته و چه توسط  سازمان حقوق بشر کوردستان و چه دیگر نهادها، همه اش زیر سر چنین سازمانی است. اگر این سازمان تا این حد آرمان های انسانی دارد راستی چرا مخالف ماست یا چرا سازمان منفوری است از دید شما و خیلی های دیگر؟ 
کاوه گیان. مرور این خاطرات تنها برای آن است بگویم تو از نام ات  هم بزرگتر بودی. برای این است که بگویم اعتراف می کنم که بارها  برابری خواهی و نگاه یکسان نگر و انسان باور را در حرف های تو یاد گرفته ام و به خودم تذکر داده ام که از کاوه یاد بگیر. آری برادرم!  بزرگی تو در نام ات نیست که تداعی پهلوانان است، بزرگی نام ات در این است که هر آن چه می نویسی و انجام می دهی به باور مقدس انسان است و بس. بیا کاوه.. بیا یک بار دیگر شانه به شانه ام برقص.. با من برقص کاوه..با من برقص...

حالا برادر تنهایم در آن کنج اتاق های بی پنجره ی پر از سوال های نامعلوم. حالا برادر نازنین چشم به اشک و دست به کیبورد و قلم برای گزراش اندوه نوشتن از نقض حقوق بشر، نبودی تا ببینی این بار حتا فرصت نداشتیم که یکی مثل تو تا دم در زندان سنندج برود و از وضعیت صحت وسقم اعدام احسان برای من تلفنی خبر بفرستد و من گزارش کنم. فرصت ندادند کاوه شبی را که به امید این که اولین کسی باشم خبر آزادی ات را گزارش کنم بیدار ماندم تا به صبح، و صبح خبر اعدام شیرین و فرزاد و فرهاد و ....منتشر شد. نبودی که شیرین در نامه ی دوم اش از این که فارسی را زیر شکنجه ی بازجویان و در زندان یاد گرفته باهم گریه کنیم. نبودی که چه قدر تنها بودم کاوه. گاهی دلی بزرگ چون دل تو یک دنیا صبوری است برای درد دل  کردن..
حالا برادر تنهایم این دومین بار است که وعده ی آزادی تو را می شنویم. آه  کاوه ! آه  آگر آزادی فردا کوچک ترین سرودش را حتا با وثیقه برای من بخواند.... و تو از گلوی این سرود کوچک، یک بار دیگر برای دست های مادرت آوازی کوردی بخوانی...  آه اگر آزادی فردا تنها برای  لحظه ای کوتاه یک بار دیگر فریبم بدهد... من سرمست از این فریب و این آزادی وثیقه ای  رقص ها خواهم کرد به یاد  نام بزرگت کاوه...آه اگر آزادی.. آه اگر آزادی..

» ادامه مطلب

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۸, سه‌شنبه

ما محکوم نگاهت بودیم/ برای فرزاد کمانگر

منتشر شده در روز آنلاین  




زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت

همیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق می افتد

باید برای روزنامه تسلیتی بفرستیم..

من لال شدم. از روز اول با آن نگاهت. با آن تک عکس ات که بیشترمان تنها همان تک عکس را از تو دیده بودیم. همان عکس که چشمان به رنگ آسمانت، آسمان را می نگرد. از روز اول برایت لال شدم. مگر می شود آن نگاه تو را دید و در نگاهت گم نشد.می دانستم دوستت دارم. می دانستم دلم می خواهد برایت نامه بنویسم. اما نمی توانستم. نمی توانستم نام ات و نامه های ات را ببینم و من بنویسم. که تو خود بهتر از همه ی ما می نوشتی جان برادر.

از روزی که عکس ات را دیدم، از روزی که شنیدم معلم هستی، از روزی که می دانستم مثل من در روستا درس داده ای، می خواستم برای ات بنویسم، اما من محکوم آن نگاهت شده بودم. همان نگاهی که از آن چشمان به رنگ آسمان ات به آسمان دوخته بودی. عجیب بود. اگر تمام دنیا بگوید و به من بقبولاند که « آسمان هر جا همین رنگ است» من مطمئن بودم آن آسمانی که تو با آن نگاه آسمانی چشم به رنگش چشمان خودت دوخته ای، رنگ دیگری است. آسمانی که تو با آن نگاه، به آن می نگری  به رنگ چشمان خودت بود کاک فرزاد.

در چشم همه ی آدم های دیگر، تصویری از آسمان نقش می بندد، اما این رنگ و نگاه تو بود که به آسمانی که به آن چشم  دوخته بودی رنگ و جلا بخشیده بود. به من حق بده که بگویم آسمانی که تو به آن چشم دوخته ای هرگز رنگ هیچ آسمانی نیست.

کاک فرزاد؛ تقصیر خودت بود که از روز اول با آن نگاه ات لالم کردی. دستم را لرزاندی، چشم هایم را ترساندی که بیشتر نگاهت کنم. می دانی کاکه گیان! می دانی غمم می گیرد بگویم تو با آن نگاهت با آن تک عکس ات انگار از روز اول قرار بود اسطوره ی زندگی شوی برای ما با مرگت. ببخش که صادقانه می گویم. تو با آن چشم هایت با آن نگاه ات از روز اول نه تنها خودت را که همه ی ما را به اعدام  محکوم کرده بودی. عزیز جان برادر. اصلا گاهی اوقات همه چیز دست به دست هم می دهد که کسی اسطوره شود. آدمی که تنها یک عکس دارد. تنها یک  نگاه معصوم،  معصوم و پر از عصمت عسل های پاک کوهستان های  کردستان...آقای شهید چشم عسلی.. اصلا انگار قرار بود اسطوره شوی.

کاک فرزاد؛  من مطمئنم نه تنها من بلکه بسیاری کسان دیگر که نام تو را  و نوشته های ات را دنبال می کردند، از تو بسیار آموختیم. تو یگانه بودی در همه ی این سالیان ظلم. یگانه بودی در میان همه ی زندانیان سیاسی. نه مثل عده ای بودی که یک تنه به استقبال مرگ بروی و مثل قهرمانان پیشین بگویی من مرگ را به جان خریدارم، نه مثل عده ای دیگر برای زندگی زار زدی و دست به اعتراف های پوشالی زدی.  تو به ما آموختی که تا آخرین لحظه از حق حیات خودت دفاع کنی و هم زمان از زندگی نامه ها بنویسی؛ برای دلدارت و برای کودکان و شاگردان سرزمین مان و برای مردمان ساده و صبور مان. تو آموختی که در آخرین لحظه های هم برای شاهرودی و لاریجانی هم شرح می دهی و می نویسی که زندگی حق توست. اما تن به اعتراف و طلب عفو از گناه ناکرده نمی دهی. چگونه تو یگانه نیستی ای همه ی چشمانت تا ابد آسمان من. تو آموختی که شکنجه شوی و طاقت بیاوری رفیق و شکنجه را و شرح آن را با شعر برای ما بفرستی.

حالا کاکه فرزاد من مانده ام و طاقت بی طاقت این دربه دری. که در آن   مثل تک درخت بهت زده ی بیابان ها به خبر اعدام تو، به عکس تو شیرین و فرهاد و علی و مهدی خیره شوم. خیره شده ام کاک فرزاد به این بی طاقتی، خیره شده ام به این قساوت. خیره شده ام به صفحه های خبر و به اشک های مادرت. من معلم روستا بوده ام و می دانم آدم تا ابد حتی اگر در دانشگاه های اروپا هم تدریس کند دست چرک خورده ی دانش آموزان روستای اش را با هزار حقوق و  مزایا و شهرت عوض نمی کند. می دانم عشق  تنها مانده ات که نگهبان و زندانبان هرگز عاشق نشده ات، تصویر دستانش را با باتوم از دیوار زندان پاک می کرد. یگانه آروزیی است که می تواند برابری کند با آرزوی یک بار دیگر عکس گرفتن با شاگردان ات در روستا. می دانم تمام روزها را به فکر این بوده ای یک بار دیگر به یکی از شاگردان ات بگویی : احمد جان احمد به کوردی این گونه نوشته می شود "ئه حمه د" ...و می دانم احمد می پرسید یعنی فرزاد هم این گونه نوشته می شود "فه رزاد" ..و زود حرف اش را بخورد و بگوید ببخشید "کاکه فرزاد"

ببخشید.. کاکه فرزاد! ما نه توان برابری کردن و همراهی کردن در مبارزه کردن به شکل تو را داشتیم و نه می توانیم برای مرگ با افتخارت حتی خطی بنویسیم. باور کن هیچ کس، هیچ کس در دنیا نمی تواند یک خط بنویسد که تنها شکلی از آسمان چشمانت داشته باشد. ای رنگ چشمانت تا ابد آسمان من.

در آن جا چهار زندان بود...

به هر زندان دو چندان نقب، درهر نقب چندین حجره

در هر حجره چندین مرد در زنجیر...

تو اما، هیچ کس را در شب تاریک توفانی نکشتی

تو اما، راه بر مرد رباخواری نبستی

تو اما، نیمه های شب، ز بامی بر سر بامی نجستی

ترا گر خود نبود این بند؛

شاید بامدادی همچو یادی دور و لغزان؛

می گذشتی از تراز سرد خاک پست*...

*- با عرض ارادت  به شاملوی عزیز و طرفدرانش قصدم جسارت به شعر شاملو نبود تنها می خواستم خطاب به فرزاد باشد، که ضمیر ها را تغییر دادم
لینک مطلب: http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/article/2010/may/17//-029dc1aff5.html
» ادامه مطلب

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۷, دوشنبه

حقیقت دارد حبیب باید زنده بماند

درخبرهایی که به تایید نرسیده اما نویسندگان آن به شدت مصرند که خبر واقعی است و حقیقت دارد. آمده است. هنوز آثار ویرانگر ناشی از اعدام این 5 نفر را پشت سر نگذاشته ایم که خبر اعدام یکی دیگر از زندانیان سیاسی محکوم به اعدام به نام حبیب لطیفی برای تاریخ 17/3/1389 به دادگستری سنندج ابلاغ شده است.  این خبر چه صحت داشته باشد و چه نادرست، در این که اکنون 14 زندانی سیاسی  کورد و 6 زندانی دیگر در هیمن چند روزه به اعدام محکوم هستند، هیچ چیزی را تغییر نمی دهد. 
این تحلیل ساده و تاسف بار که حاکیت ابتدا در کوردستان دست به اعدام می زند و پس از آن در مرکز و تهران، تحلیلی بی پایه نیست. زیرا حداقل در وطل یک سال گذشته تجربه کردیم که ابتدا دو نفر از زندانیان سیاسی کورد به نام های « احسان فتاحیان» و فسیح یاسمنی»  اعدام شدند و بعد از آن دو زندانی سیاسی دیگر به نام های آرش رحمانی و محمد رضا  زمانی، در زندان های تهران اعدام شدند.
اکنون حاکمیت در 19 اردیبهشت ماه 5 زندانی سیاسی 1 زن و چهار کورد در بین آنان بودند را اعدام کرد. اگر چه در واکنشی غیر قابل پیش بینی این بار با خشم تمامی ایرانیان چه در داخل و خارج ،رو به رو شد و در خود کوردستان سنگین ترین جواب ممکن را از مردم دریافت کرد. اما دقیقا بعد از آن اعلام می کند که حکم اعدام 6 زندانی سیاسی دیگر تایید شده است. آن چه تا به امروز از این حاکمیت و به ویژه دولت نهم و دهم تجربه کرده ایم این بوده است، که این حاکمیت نه تنها از واکنش های مردم درس نمی گیرد بلکه متاسفانه با برخوردهای تند تری سعی در آن دارد موتور به راه انداخته ی خود را به قول مسول دولت نهم، با ترمز دور انداخته شده، در جاده های نمی دانم تا کجا هدایت کند.
متاسفم که باید بگویم بسیاری از ما با خبر مرگ بیشتر احساسات مان جریحه دار و تحریک می شود تا با خبر زندگی. متاسفم که باید بگویم هیچ کدام از ما با نامه های سرشار از عشق و زندگی فرزاد و نامه های سرشار از رنج و دردکشیدگی شیرین علم هولی، که  با  آن همه رنجی که برده بود هنوز از کیان و هویت خویش دفاع می کرد، تحریک نشدیم که چنان که در برابر اعدامشان همه ی سفارت خانه ی اش را در جهان به لرزه انداختیم، به لرزه بیاندازیم. متاسفم که باید بگویم  انگار حاکمیت از روش بازنده ی ما آگاه است و برای خودش چنین برنامه می ریزد که این ها که تا من اعدام نکنم واکنشی نشان نمی دهند  بعد از اعدام هم،  من که کارم را کرده ام حالا آن ها هی گلوی خود را پاره کنند. 
حال می خواهم بگویم قدر این همبستگی بی سابقه را بدانیم. حواسمان باشد که چند روز پیش در اهواز بسیاری از هم وطنان عرب مان به خاک و خون کشیدیند و ما صدای مان نیز در نیامد و اصلا خبر را پی گیری نکردیم.
همین امروز و از همین لحظه  اگر بر این باوریم که حق حیات اولین حق انسان است، پس اولین اولویت ما بگذار دفاع از اعدامی ها باشد و تمام برنامه ها و گزارش ها و نوشته ها و بلاگ ها و رسانه های مان را به جلو گیری از این اعدام ها اختصاص بدهیم.
در این میان ،اعلام خبر اجرایی شدن اعدام دوست و برادر ما حبیب نازنین بسیار دردناک است و نباید منتظر باشیم که حاکمیت با اجرای آن و درج خبرش در خبرگزاری فارس خبر را برای ما تایید نماید
» ادامه مطلب

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۶, یکشنبه

از لج شما هم که شده نمی میرم/ ترجمه ی شعر کوردی

ترجمه ازکوردی  


تصویری از شهاب به روایت نقاش
اثر:میم - نون نقاش کورد
که گفته ایم؟  
 فردا را تابلویی نسازیم  
ببخشیمش در طلایی یک کاغذ   
برای عشقی نامعلوم   

یا دختری   

****  
_ اشکال ندارد  این شعر را هم .. 
بنویسیم_ 

 می دانم غروباغروب  
روباه ها و سوسک ها    
نمی گذارند خوابی به رنگ انسان ببینم   

اشکال ندارم    
 گلم  
راضی به دیدن دفتر سپیدم کی نشده ای؟  

***

نمی دانید   
نمی گذارد   
تابستان روباهان گر   
بنویسدم  پاییزانه 
زندگی جوانی   

کدام زندگی   
گلم  
درازتر از هر ماشینی   
برخیابان های تلخ وتار این شهر  
                                 غریبه
پیموده شده‌ام    
دست نمی‌دهد    
 تیرچراغ برقی با گل های بنفشه   
عاشقی دلم را زیر آن بنویسم   


٭٭٭
بس است 
تا به کی  
بوی گند خیانت نکشدم

کثیفی آزادی سرزمینی را گم می کنم 
در مقابل چشمان دفتری   
که دزیده شد  
یا سوخته   
بدون شعر  

٭٭٭
عاشقی هنوز سرشار لذت است و  
اگر چه  
             دختری زرد قامت 
نمی یابدم 
دود این سیگار هم کفاف بی آیینه ای 
 اتاقم را نمی دهد و  
آزادی هم همچنان آخرین سرود است...! 

٭٭٭
چون روباه در کوچه های "قهوه" ای  
عشقم  
خواهد سوخت
 خیانت
 آخرش  
شب هایم طولانی تر از پرسه هایم  
عاشقیم بزرگ تر از کوچه های "قهوه" ای با کلاغ گریسته ام   

٭٭٭
اگر چه 25 عمر جوانیم 
بدون آن که مزار مادرم را بدانم  
نمرده ام!!؟؟  
                               عاشقم؟؟!!  


اگرچه اقاقیای حیاط مان  
بعد از من  
در جامی نفت عاشق شد..  
                            گریه کنم؟؟!  
_به من چه آزادی_  

٭٭٭


این اتاق تنگ است و بی چراغ
با این همه اما
من باید فردا جواب پرسش های نامعلوم
گم ام کند.....  

٭٭٭
خستگی این زخم را
در کدام یک از کتاب های چیده شده  درکنارم
گریه کنم   
این آیینه ی "قهوه" ای قاب را
 از صورتم بر دارید  
تا نفرت روباهان  
در سرگردانی بادی  
گم نشویم   

٭٭٭

خدا جان
هستی ات
گم شدنم را کافی نیست   
وگرنه
به من چه  آزادی؟؟!!

                   سرزمین؟؟!! 

اگر در آن نبینم دختری زد قامت


خیابان
شاعری دیوانه
هزار بار گم می شوم
با این همه هنوز من ام نشانی برادری
                                    سنگ قامت
   

با این همه چهارپاره شدن یک سرزمین را در دلم
هنوز جرم می دانند  
_ عزیزم از  لج آن ها هم که شده بیا نمیریم_ 

٭٭٭

این همه خیابان و عجله برای چه؟  
این همه جوانی و آوازهای بی هوده  
.. خواهرم می گوید: 
برادرم بترس 
نترسیدن پدرم را فراموش زندگی کرد  


بترسیدم و نمی ترسم  
آزادی هنوز لذت بخش است و 
عاشقی نیز  
همچون خدا یا سرزمین!  

٭٭٭
نمی میرم   
اگر این اتاقک های تنگ بی پنجره  
بگذارندم   


نمی میرم   
به کوچه ای خاکستری قناعت می کنم  
یک دف عرفان مرا کافی است   
طریقت ! یعنی غمگینی آوازی   
در چروک بنفشه ای کوچه ای  
در غربت و پهناوری شهر  


اشکال ندارد   
بگذار عشق    
کنار تیرهای چراغ برق  این کوچه    
نظر سوی ما نگرداند   

نمی میرم   
برایم همین کافی است  
همین که تنهاییم در خیسی چشم هایت  خیس بخورد  
حتا اگر تنها خاطره ای انار کال‌ات  
کنار کتابخانه ام جا مانده باشد....  

نمی میرم ای رفیق  پلنگ و اسب و ماه   
نمی میرم  
ای رفیق  
ماهی کوچک و تنگ بلور و کوچه های جوانی  
نماز و سیاست    

آه که رهایم نمی کنند   
این روباه ها و سوسک های کابوس هایم! 

٭٭٭
آیینه و 
پاکتی سیگار است... و  
مادرم هم... که هی می میرد...!
  
که گفته ایم  
فلسفه ، هنر و   
  زیبایی ....  
_ مادرم چرا می مرد؟_   

این همه دیوار چرا از من بلند تر است و
از دلم تنگ تر  
_ ای زمین چرا این قدر سردم است؟_  

٭٭٭
دریاچه و باران را هم می شناسم  
دختری هم که کلاغ را دوست می دارد  
شعری از
 من را برایش دزیده ام!  

٭٭٭
عقربه های کج  
به فردا هم نرسند  
فردا از لج شماهم که شده  
عاشقم!   
فردا خیابان های سیاه را 
 از آن رو فرش کنید   
شاید بتوانم حقیقت را   
در گام های سکته زده‌ام تغییر دهم  

چقدر ابری و طوفانی است این اتاق  
حسرت‌ام آن قدر بزرگ است   
که جایی برای نمازی نیست که بگذارم   
از له شدگی این همه اندیشه هم نه خسته ام...!؟ 

آسمان شهرتان کثیف است گلم  
خوب به جرم آزادی کتکم نزنید   
به گناه عاشقی هم مرا نکشید  

فردا روزی است   
صد روباه و هزار سوسک هم  
در بغض  و خیانت  آرام نگیرند   
اشکال ندارد  
بگذار نمیرم!   


به من چه  
پوچی این همه کتاب و  
که گفته ایم ننویسم   
یا به من...   
سجاده و باران و   
دختری زرد  و بی سرزمین   
دریا و باد عاشق خودشان اند گلم 
ها ! .. دریا   
در صدایم خفه نشوی 
دیگر چگونه عاشقی...؟؟!!


  لینک شعر به زبان اصلی: له‌ داخا هه‌ ر نامرم
» ادامه مطلب

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۵, شنبه

یک بار دیگر گزارش 30 سال اعدام و کشتار دسته جمعی سیاسی در کوردستان


30سال کشتار و اعدام های سیاسی در کوردستان
شهاب الدین شیخی
Shahabaddins@gmail.com

پس ازاعلام اجرای قریب الوقوع حکم اعدام احسان فتاحیان ، به اتهام محاربه و عضویت در یکی از احزاب اپوزیسیون کورد  موجی از مخالفت علیه اعدام او نه تنها  ایران بلکه مجامع بین المللی را نیز فرا گرفت . هرچند تلاش های ملی و بین المللی برای توقف اعدام احسان  نافرجام ماند، فعالان حقوق بشر به تلاش برای نجات جان 14 زندانی کورد دیگر محکوم به اعدام مشغول شدند . شاید بسیاری گمان کنند که این شکل از محکومیت های گروهی و اجرای احکام متعدد اعدام امری تازه و بدیع در تاریخ کردستان است ، اما این گزارش قصد دارد به تاریخچه ی اعدام ها و کشتار های کردستان در 30 سال گذشته بپردازد تا بر همگان روشن شود که این قصه ، قصه ای دردآلود و دیر پاست.
در مورد چگونگی شکل گیری جنگ های کردستان، بعد از انقلاب اسلامی سال1357، دو روایت وجود دارد . روایت معمول که به عادت مالوف ، روایت حکومتی ِ این جریان است ادعا می کند که کوردها بعد از انقلاب از فضای تضعیف شده و عدم ثبات دولت مرکزی سو استفاده کردند و خواستار جدایی کردستان از کشور ایران شدند و به همین خاطر دولت با تمام قوا در برابر جدا شدن بخشی از خاک ایران ایستاد و به کوردستان حمله کرد و به این ترتیب در راه دفاع از حفظ تمامیت ارضی این جنگ ها به وقوع پیوست .
اما کوردها روایت دیگری دارند. آن ها بر این باورند که احزاب کورد پیش از انقلاب و در مذاکرات خارج از ایران  با دیگر گروها و احزاب مخالف دولت پهلوی ، قرار و مدار خودمختاری گذاشته بودند ، اما با پیروزی انقلاب و در کوران حوادث بعد از آن ،  آن وعده وعید ها که البته به رسمیت نرسیده و به توافقی  قطع نامه ای نینجامیده بود ، به فراموشی سپرده شد. اما کوردها بر خواست دیرین خود یعنی شعار «دمکراسی برای ایران و خودمختاری برای کوردستان» پای فشردند . خود مختاری مد نظر آن ها شامل مدیریت سیاسی، فرهنگی و محلی کردها بر مناطق کورد نشین بود . یعنی انتخاب فرماندار، استاندار و دیگر مقامات سیاسی و آموزش به زبان مادری  و تعیین محتوای کتب درسی متناسب با فرهنگ و سنن کوردی و ... باشد  و درمورد اختصاص بودجه ی اقتصادی مشخص و حق توزیع و بهره برداری از این بودجه  و مسایلی دیگر از این دست در عین حال هم چنان ایرانی هستند و ایرانی خواهند ماند و در مسایل کلان تر هم چون امنیت ملی و نظامی و حدود سرزمینی ، تصمیم های بنیادین را دولت مرکزی می گیرد.
 در همین رابطه «عبدالرحمن قاسملو» دبیرکل وقت حزب دموكرات كردستان بارها اعلام کرد ، كردها مي‏خواهند حقوق ملي آن ها تضمين گردد و به هيچ وجه خواهان دولت مستقل جداگانه نيستند (اطلاعات12/12/1357) . آن چه مردم كردستان مي‏خواهند عبارت است از تأمين حقوق ملي در چارچوب كشور ايران و نه جدا كردن كردستان از خاك ايران آن طور كه عناصر مرتجع و فرصت طلب مطرح ميكنند . به نظر ما مسايل مربوط به امور مالي و بانكي، بويژه نقش اسكناس و مسايل مربوط به طرح هاي اقتصادي دراز مدت كه از نظر اقتصادي و در سطح ملي مي‏تواند مهم باشد، در صلاحيت دولت مركزي است. بقيه مسايل مربوط به امور داخلي منطقه خودمختار ميشود همه مسايل فرهنگي، اداري و اجتماعي خاص منطقه را دولت خودمختار اداره مي‏كند. در حالي كه براي نمونه ارتش از مركز بايد اداره شود،ژاندارمري و شهرباني بايد بوسيله دولت خودمختار رهبري شود (كيهان10/12/1357) . حزب دمكرات كردستان ايران در حالي كه براي خودمختاري كردستان مبارزه مي‌كند، طرفدار آزادي و استقلال براي ايران است. خودمختاري خواستي است كه در چارچوب كشور ايران،  ايراني دمكراتيك، كاملاً قابل تحقق است. خواسته‏هاي ما چه ملي و سياسي وچه اجتماعي در چارچوب خاك ايران است (اطلاعات16/1/1358)
به این ترتیب و علی رغم اعلام چنین مواضع صریحی  بعد از پیروزی انقلاب و درحالی که پادگان ها و دیگر اماکن دولتی به دست چریک ها و مبارزان کرد آزاد شده و در اختیار آن ها بود، دولت مرکزی خلف وعده کرده و زیر بار خودمختاری نرفت.حدود یک سال مذاکره ی ناتمام کوردها با دولت مرکزی که اسناد آن حتی در روزنامه های آن زمان نیز منتشر شده است ، ناکام و بی فرجام ماند و کوردها نیز از از پذیرفتن اقتدار دولت نوین سرباز زدند و اعلام کردند یا می بایست خود مدیریت مناطق خود را به دست داشته باشند و یا باید دولت با طرح چند ماده ای آن ها موافقت کند. با این اعلام موضع ، دولت وارد فاز نظامی شد و با لشکر کشی بی سابقه ای که متناسب با جنگی تمام عیار بود ، جنگ های  کوردستان را آغاز کرد که واکنش کردها به این امر به اعتقاد بسیاری از مفسران کورد در قالب دفاع مشروع صورت گرفت .
متاسفانه و صرف نظر از آن که کدام از این روایت ها درست است ، واقعیت آن است که این جنگ ها موجب خون ریزی و کشتار و از دست رفتن جان جوانان و زنان و کودکان بی گناه بسیاری شد.
حال باید اندیشید که یک حکومت نوین که خود بر بنیاد یکی از راه های خشن تغییرات اجتماعی- سیاسی(انقلاب) بر سر کار آمده با چنین اندیشه ای و با چنین تبلیغی وقتی در مقابل چنین جریانی قرار می گیرد ممکن است باعث به وجود آمدن چه حوادثی شود. از سوی دیگر به دلیل شرایط انقلابی و نوین و تقسیم مسولیت های حساس بین نیروها و افراد بی تجربه و غیر کار آمد که صرفا  نام انقلابی را یدک می کشیدند، حجم و سهم تاثیر اقدامات این افراد بسیار جدی تر و عملیاتی تر از عامل پیشین است.
شایان ذکر است پیش از آن که فاز اعدام ها در کوردستان آغاز شود از آن جا که هنوز بازداشت و محاکمه ای در کار نبود و منازعه در شکل جنگی خونین در جریان بود ، حاصل ناگزیر آن به دلیل عوامل برشمرده ، متاسفانه وقوع روندی از کشتار بود. بدون شک این امر  به این معنا نیست که کوردها و نیروهای پارتیزانی و چریکی آن ها از طرف مقابل کسی را نکشته باشند ، اما داستان یورش نیروهای حکومتی به مناطق غیر نظامی ، معنای کشتار غیر نظامیان را نیز در بردارد.
فاجعه ی قتل عام قارنا
یکی از دردناک ترین فجایع انسانی جنگ های کردستان ، کشتار و قتل عام مردم بی گناه روستای «قارنا» است. پیشینه ی این فاجعه ظاهرا به درگیری چند ماه قبل و به طور دقیق تر حادثه ی درگیری چریکی میان پیشمرگان کورد و نیروهای تحت فرمان ملا حسنی که با عنوان «جوانمردان» به تاخت و تاز نظامی در این منطقه، مشغول بودند، باز می گردد. ظاهرا در این درگیری عده ای از نیروهای تحت فرمان ملا حسنی کشته می شوند و 11 شهریور ماه سال 58 در ساعت 1 بعد از ظهر با لشکری عظیم مجهز به تانک و توپ به روستای قارنا حمله کرده و در تلافی کشته شدگان حادثه ی مذکور ، مردم این روستا را قتل عام می کنند که طی آن مستند به آمار کوردها که با نام منتشر شده است 68 نفر و بنا به آمار های دولتی 46 نفر به طرز وحشیانه ای به قتل می رسند.
روزنامه ی کیهان در تاریخ 15 شهریور ماه 1358 روایت این قتل عام را از زبان پیشوای مذهبی کوردهای نقده  و استاندار آذربایجان غربی چنین نقل می کند: « ملا صالح رحيمي با اشاره به حادثه تأسف بار روستاي «قارنا» كه طي آن گروهي از افراد مسلح غير مسئول به قصاص خون شهيدان گردنه دوآب عده اي از اهالي اين روستا را به قتل رسانده اند، گفت :افراد بي گناهي كه در روستاي قارنا به شهادت رسيده اند، همه مؤمن به انقلاب اسلامي بوده اند. آقاي حفگو استاندار آذربايجان غربي نيز، ضمن ابراز تأسف عميق از اين واقعه گفت:اين گونه كارها را نه به حساب دولت مي توان گذاشت و نه به حساب اسلام و كساني كه اين جنايت را مرتكب شده اند نه انقلابي هستند و نه پيرو واقعي امام خميني ».
حقگو اضافه كرد : بشما قول ميدهم عاملان اين حادثه را به فوريت تحت تعقيب قرار داده و به مجازات برسانيم . تيمسار سرتيپ ظهيرنژاد فرمانده لشكر 64 اروميه نيز كه در اين ملاقات حضور داشت ، گفت : ما حامي قاتلين نيستيم بلكه از قانون حمايت ميكنيم . وي به نمايندگان كرد نقده قول داد كه با استقرار يك نيروي ويژه در نقده امنيت همه برادارن و خواهران كرد در اين شهرستان را تأمين كند.(كيهان15/6/1358)
اما بیش از هر گزارشی از این قتل عام گزارش نماینده ی بنیان گذار جمهوری اسلامی ادر این زمینه قابل توجه است . متن گزارش مهدی بهادران، که به دستور شفاهی آیت الله خمینی و دستور کتبی آیت الله منتظری برای بررسی حوادث منطقه، به آن جا اعزام شده بود، به این شرح است:« بسمه تعالي حضرت امام خميني دام ظله از مجموع مشاهدات و بررسي‏هاي 25 روزه در نقده و حومه و بقية جاهاي كردستان كه مدارك آن همراه گزارشات تقديم مي‏گردد: 1- بعضي ادله و شواهد در دست است كه در كردستان و آذربايجان غربي يك توطئه مرموز در جريان است، زيرا فئودالها و مالكين كه در رژيم گذشته عامل اجرائي شاه در منطقه بوده‏اند توسط افرادي نظير دكتر چمران، تيمسار  ظهير نژاد، فرمانده لشكر 64 اروميه سرهنگ شهبازيان و ساير فرماندهان ارتشي و ژاندارمري تا بن دندان مسلح شده‏اند و در برابر مردم مستضعف كه ساليان زياد از دست فئودالها زجر كشيده‏اند تحت فشار قرار مي‏گيرند. 2- بعضي عناصر ارتشي مانند فرماندهان فعلي كردستان و آذربايجان غربي و پاره‏اي از پرسنل زير فرمان در اثر نداشتن بينش مذهبي و انقلابي در كناره كارهاي مثبت خود روح خصومت و عقده را بين ترك و كرد منطقه چنان تحريك كرده‏اند كه براي هميشه اختلاف باقي خواهد ماند و به احتمال قوي با يك جنگ چريكي از سوي دمكرات‏ها مواجه خواهيم شد همين عامل باعث بيزاري مردم بي گناه از جمهوري اسلامي و بدبيني به ما گشته است كه در نتيجه مردم به سوي دمكراتها سوق داده مي‏شوند. 3- با تحقيقات مفصل كه گزارشات و نوارهاي موجود جوانمردان استخدامي ژاندارمري و مجاهد نماهاي نقده تحت سرپرستي آقاي معبودي و سرگرد نجفي در قارنا از توابع نقده حداقل 45 نفر را بدون گناه قتل عام كرده در محل سكونت آنها و بعداً كشته‏ها را در بيابان‏ها انتقال داده‏اند كه وانمود نمايند در جنگ كشته شده‏اند و دهات را غارت كرده و به آتش كشيده‏اند و استوار بيگلري در كوپلكو 5 نفر را كشته و اين در اثر بي لياقتي يا خيانت و توطئه فرماندهان ژاندارمري از يكسو و تحريك احساسات ضد كردي و بيدار شدن روح انتقامجوئي بر ضد كردهاي معصوم از سوي ديگر است متاسفانه با اينكه عاملين اين كشتار شناخته شده‏اند به علت حمايت ظهير نژاد از مفسدين محلي امكان دستگيري و مجازاتشان نيست. 4- در نقده و حومه و بلكه سراسر كردستان و آذربايجان غربي يكي از عوامل جنگ و خونريزي وجود ملانماهاي ساواكي با تعصب ضد كردي و فئودالهاي مسلح است كه توسط ارتش و ژاندارمري مسلح شده‏اند و دادگاه انقلاب و سپاه پاسداران انقلاب قدرت كافي براي جلوگيري را ندارد  مانند جريان قارنا كه حكم حاكم شرع آقاي خلخالي و آقاي اميد نجف آبادي اجرا نشد. 5- در كنار راه حل نظامي، راه حل فرهنگي و ايدئولوژي و عمراني جهت كردستان و آذربايجان غربي لازم است.
پيشنهاد:
-تصفية روحانيون قلابي كه باعث جنگ دو سه ماه قبل نقده شده‏اند و ساير نقاط.
- دستگيري و مجازات عاملين كشتار و غارت قارنا، بيگم قلعه و آتش سوزي خرمن و خانه‏هاي دوآب و غيره.
-نظارت روي دادگاه انقلاب و تقويت آن جهت دستگيري مفسدين.
-تعويض يا توبيخ فرماندهاني كه رسماً اطلاعات در اختيار ضد انقلابيون گذارده و درصدد تضعيف سپاه پاسداران هستند.
فرستادن دو نفر بازرس از طرف امام، دو نفر بازرس از طرف دولت و شوراي انقلاب و يك نفر از طرف دادستان كل.  با تقديم احترامات فائقه  مهدي بهادران 24/6/58(كيهان26/6/1358)

با این همه  این تنها بخشی از ماجراست و اصل ماجرا را باید از زبان مردم روستا شنید. روزنامه اطلاعات در تاریخ 16آذر ماه سال 58 گزارش مفصلی را در مورد فاجعه ی قتل عام قارنا تهیه می کند و در آن ضمن پرداختن به عوامل شکل گیری این فاجعه ، گفت و گوهایی با مردم این روستا انجام می دهد که بخشی از آن به شرح زیر است:

«  حمزه مي گويد: روز 11 شهريور، تمام اطراف ده را با تانك و توپ محاصره كرده بودند،  و ساعت يك بعدازظهر عده اي حدود صد نفر بهمراه شخصي باسم قادري، بشكل مجاهدين پاسدار، بخانه‏ها ريختند و هر كسي را دم دستشان ديدند،  كشتند و سر بريدند. روحاني ده،  با يك جلد قران،  نزد انها رفت و قسم خورد كه مردم اين ده هيچ تقصير و گناهي ندارند.  مهاجمين روحاني ده را فوراً كشتند و سرش را بريدند و با خود بردند و هنوز سر روحاني ده پيدا نشده است،

 زني كه دو فرزند 15و 18 ساله اش را در اين كشتار از دست داده است مي گويد:
آن ها به هيچكس رحم نكردند. اين همه بيرحمي را ما هيچ جا نشنيده بوديم آن ها كه حالا زنده اند در آن ساعت يا در ده در خانه شان نبودند يا توانستند به طريقي خود را مخفي كنند.  درباره نوع اسلحه اي كه بكار برده شده بود،

 پيرمردي بنام سيداحمد،  مي گويد:-بعضيها را با تفنگ كشتند بعضيهارا با چاقو و كارد سر بريدند،  بعضيها را هم مخصوصاً كودكان را زير لگد و پوتين خفه كردند.
سيد احمد كه 9 نفر از اعضاي خانواده اش را از دست داده است درباره چگونگي زنده ماندن خود مي گويد:
-من انروز در نقده بودم و غروب،  وقتي وارد قارنا شدم، جهنم را جلوي چشم خود ديدم.
مردم چه مي خواهند؟
از فاجعه قارنا بيش از سه ماه مي گذرد.  مردم زجر كشيده اين روستا علاوه بر از دست دادن عزيزان خود از درد بزرگ ديگري هم دارند،  انها مي گويند:
-درد ما اينست كه در طول اين مدت،  هيچكس به فرياد ما نرسيده است.  هيچكس نيامده تا وضع ما را ببيند ما قاتلين عزيزان خود را مي بينيم كه خونسردانه و فاتحانه از مقابل ما مي گذرند.  بعضي‏هايشان بخاطر اين جنايت پاداش هم گرفته اند! ما مي دانيم طرح اين جنايت، يك امير ارتش بوده است.
ما پول نمي خواهيم
گروهي از اهالي ده «قارنا» با اطلاع از سفر هيات حسن نيت به كردستان با دو ميني بوس از «قارنا» به مهاباد امدند.  انها با حرف‏هايشان،  داريوش فروهر را سخت متأثر كرده بودند.  وقتي فروهر به زني كه شوهر و دو دخترش را از دست داده بود گفت بكار شما رسيدگي مي شود،  با فرياد و بغض گفت:
-در ده ما جنايت شده،  ما پول نمي خواهيم،  ما فقط مي خواهيم قاتلين عزيزان ما را بگيريد و محاكمه كنيد و مزدشان را كف دستشان بگذاريد.  ما مي خواهيم ان گروهي كه وارد خانه‏هاي ما شدند و عده اي طفل معصوم و بي گناه را كشتند و حالا با خيال راحت و خيلي خونسرد،  از مقابل ما مي گذرند دستگير و محاكمه شوند.  ما چيزي نمي خواهيم،  جز عدالت.  ما مي خواهيم كسي به فرياد ما برسد. كسي بيايد اينجا و به كار ما رسيدگي كند.  ديروز عده اي امدند و گفتند: خوب جنگ بود و جنگ هم از اين حرفها دارد،اما بخدا، به دين، به پيغمبر،اينجا جنگ نبود،اينجا يك مشت مردم بي گناه را سلاخي كردند. بچه چهار ساله چطور مي توانست در قيام شركت داشته باشد.
فروهر به آنها قول داد: حرف‏هايشان را به امام منتقل كند. بازماندگان قتلها هم سوار ميني بوسها شدند و در حالي كه لحظه اي از گريستن و ناليدن ارام نداشتند. خود كه هنوز نشانه‏هاي عزاداري و تعزيت رابر تن دارد بازگشتند.(اطلاعات16/9/1358)
هم چنین روزنامه ی اطلاعات در تاریخ 21 آذرماه نامه‌ی سرگشاده‌ی جمعیت حقوقدانان ایران درباره‌ی وقایع کردستان به ویژه فاجعه ی قارنا را به نخست‌وزیر، مهندس بازرگان ، منتشر می کند. در بخشی از این نامه آمده است"... مطلعید که در مناطق کردنشین از استانهای آذربایجان غربی و کردستان و کرمانشاه گزارشاتی دلخراش در رابطه با تجاوز به آزادی و حقوق اساسی شهروندان ارسال می‌شود. به‌ویژه فاجعه روستای "قارنا" که نماد خشونت و انتقامگیری ضدبشری می‌باشد و لازم است در مورد آن تحقیقاتی جدی صورت پذیرد... وظیفه‌ی انسانی و ملی همه ماست که در برابر این فاجعه بایستیم و از گسترش دامنه‌ی این اختلافات جلوگیری به عمل آوریم..." (روزنامه‌ی اطلاعات، 21 آذرماه 1358، ص 2).

کشتارهای بعدی

در همین زمان، ملا حسنی و گروه تحت فرماندهی اش، چنین جنایاتی را در ابعاد مختلف در روستاهای دیگر کرد نشین نیز انجام داده بودند که از آن میان می توان به روستاهای: ده نالوس در اشنویه، ده سراوکانی، کلیج در منطقۀ پیرانشهر، ده صوفیان، شادله در نقده و قره قشلاق، ایندرقاش، داشخانه و ... اشاره کرد که همگی تحت عنوان پاکسازی و در جهت انقلاب و با حمایت و مشارکت حسنی صورت گرفته است.
روز سیزده آبان سال 1359 افرادی تحت عنوان کمیته ارومیه و بسیج، که تحت رهبری حجت الاسلام ملا حسنی و عظیم معبودی اداره می شدند، برای پاکسازی روستاهای مهاباد ـ منطقه شاروپران ـ وارد ده ایندرقاش شدند. ده ایندرقاش و ده دیگری به نام یوسف کند، در ده کیلومتری شمال خاوری مهاباد قرار دارند. پیش از هجوم سپاه پاسداران و ارتش به منطقه، محل پیشمرگان و حزب دموکرات بوده است. هنگامی که حسنی و اعضای کمیته بسیج به سرپرستی معبودی به ده می رسند، به نام پاکسازی و خلع سلاح از مردم طلب اسلحه می کنند؛ و مردم می گویند که ده روز قبل سپاه  به منطقه آمده و سلاح ها را تحویل گرفته است. افراد حسنی بدون توجه به نظریات مردم و سندی که بیانگر تحویل اسلحه به سپاه بود، به ضرب و جرح مردم پرداخته و تا روز بعد به آن ها فرصت می دهند که سلاح خود را تحویل دهند! هنگام خروج از ده ، حزب دموکرات به آن ها حمله ور شده و آن ها مجبور به عقب نشینی به طرف ده می شوند. اما در بازگشت به قتل مردم بی گناه می پردازند. در کمتر از دو ساعت 35 نفر از روستائیان قتل عام می شوند. افراد ملا حسنی و کمیته بسیج معبودی به کسی رحم نکردند. از مدخل ده هر کسی را که می دیدند به رگبار بستند.

در هفدهم آبان و چهار روز پس از کشتار در ایندرقاش افراد بسیج ارومیه و نقده که با رهبری حجت الاسلام ملا حسنی و عظیم معبودی، به قصد پاکسازی روستاهای منطقه عازم صوفیان اشنویه می شوند. و بدون مقدمه شروع به تیراندازی می کنند، روحانی ده و معلم آن و جمعاً 13 نفر کشته و 20 نفر زخمی می شوند.

کشتارهای بعدی به اختصار و به نقل از مرکز فرهنگی مقابله با ژینوساید کرد چنین است :

کشتار دسته جمعی مردم روستای قلاتان(نقده)در تاریخ 6/1/59،که در حمله به این روستا 13 نفر کشته شدند.
کشتار دسته جمعی روستای صوفیان از توابع پیرانشهر در تاریخ 27/8/59 که 12 نفر از اهالی غیر نظامی این روستا به قتل می رسند و 7 نفر از آن ها بالای 50سال سن داشتند.
-قتل عام روستای باییزآباد( نقده) در تاریخ 18/8/60  که 12 نفر به قتل می رسند اما تنها اسامی 9 نفر شناسایی شده است.
 کشتار دسته جمعی کارگران کوره خانه ی آجر پزی  ساروقامیش در تاریخ 23/6/60 که در این فاجعه 18نفر کشته شده اند و اسامی 13 نفر شناسایی شده است.
کشتار دسته جمعی مردم روستای قره گول مهاباد در تاریخ 6/11/61 که در این کشتار نیز 18 نفر جان خود را از دست می دهند که اکثر آن ها بالای 50 سال سن داشته اند و حتا افراد ی با سنین 70 و 95 سال در میان آنها دیده می شود.
کشتار 9 نفر از اهالی  روستای سوزی از توابع مهاباد
  کشتار دسته جمعی مردم روستاهای دیلانچرخ، حلبی، كویكان، كه‌ریزه‌ی شكاكان و یونسلیان در منطقه ی نقده‌ در این کشتار ها مجموعا بیش از 40 نفر کشته شده اند که تنها اسامی 23 نفر تا کنون شناسایی شده است.
  کشتار دسته جمعی در روستاهای دیمه سور، جعفر آباد، مرجان آباد از توابع مهاباد. در این حملات که در تاریخ 25/12/61 انجام گرفت عده ی زیادی از مردم غیر نظامی کشته شدند که تنها اسامی 9 نفر شناسایی و ثبت شده است.
 کشتار دسته جمعی مردم روستاهای هه لقوش و گیجه، در منطقه ی سوما ی ارومیه در تاریخ 3/1 /62، که اسامی 13 نفر شناسایی و به ثبت رسیده است.
10- کشتار دسته جمعی روستاهای چقل مصطفی، خلیفه لیان و گورخانه (نقده) در تاریخ 5/1/62، که منجر به کشته شدن 21 نفر شده است.
11- کشتار دسته جمعی روستاهای جبرییل آباد و گونده ویله و دو آب(اشنویه)،23/6/62، 6نفر در این حملات جان خود را از دست دادند.
 به جز اسامی کشته شده گان روستای قارنا در سال 1358 که از 68 نفر آن ها تنها اسامی 49 نفر قابل شناسایی بوده و 12 نفر از اهالی روستای قلاتان، 35 نفر از اهالی روستاهای ایندرقاش و وسوکند و 12 نفر از اهالی صوفیان، در سال 1358، حدود 27 نفر دیگر از شهروندان غیر نظامی در دیگر مناطق کوردستان جان خود را از دست داده اند. از این 27 نفر، اسامی 25 نفر آن ها در آرشیو حزب دموکرات کوردستان ایران به ثبت رسیده و دو نفر دیگر در تحقیقات محلی شناسایی شده اند. اسامی بسیار محدود شناسایی شده در سال 1359 با توجه به حجم عظیم حملات همه جانبه و با توجه به تعداد کشته شدگان در سال 58 و دیگر سال ها نشان از این دارد که این آمارها تحت هیچ شرایطی منعکس کننده ی تعداد واقعی جان باختگان نیست . زیرا بنا به نقل قول های مردمی تعداد کشته شدگان شهروندان غیر نظامی در شهری همانند سنندج هزاران نفر ذکر شده که حتی یک نام هم به ثبت نرسیده است. نکته ی دیگر قابل ذکر این است که از این 27 نفر 6 نفر آن ها تیرباران شده اند و معلوم نیست که این 6 نفر که 3 نفر از آن ها زن بوده اند، از اعضا یا هواداران احزاب بوده اند و یا مردم عادی.اما آن چه همین مورد نشان می دهد این است که ظاهرا تفکیکی میان نیروهای مسلح نظامی کورد و شهروندان عادی صورت نمی گرفته است.( مجله ی جنگ در کوردستان،ضمیمه ی سال 1359،1360 و 1362)
در واقع می توان گفت که بین سال های 1358تا 1362 حدود 14 حمله که منجر به کشتار دسته جمعی شهروندان عادی شده است، انجام گرفته است.در این عملیات ها صدها نفر کشته شده اند که تا کنون تنها نام 242 نفر به ثبت رسیده است و جالب توجه است که از این 242 نفر 105 نفر از آن ها یعنی حدود44%، از کوردهای منطقه ی نقده هستند  و شهر مهاباد با 72 کشته در مقام دوم قرار می گیرد. این مسئله نشان می دهد که استان آذربایجان غربی با توجه به حوزه ی نفوذ کسانی چون ملا حسنی و لشکر جوانمردان اش بیش از هر منطقه ی دیگر، درگیر آشوب  و کشتار دسته جمعی مردم بی گناه روستا ها شده است.
اعدام های دسته جمعی و فردی
آن چه تا به این جا آمد تنها آمار کشته شدگان در حمله به روستاها و شهرهای کوچک بود.اما در این حملات و در این جنگ ها کسانی نیز به اسارت در می آمدند و بیشتر اسیر شدگان به عنوان اعضای احزاب و یا هواداران این احزاب با حکم اعدام رو به رو می شدند. اکنون آمار اعدامی های اعضای احزاب کوردی یا فعالان سیاسی که در این سال ها در کوردستان اعدام شده اند را بررسی می کنیم.
در فاصله ی سال های 1358 تا 1370(1979-1991) در فاصله ی 12 سال، 832 نفر تیرباران شده اند (مرکز فرهنگی چاک).از این افراد 399 نفر از آن ها عضو یا هوادار حزب دموکرات کوردستان ایران معرفی شده اند  و209 نفر نیز از اعضای حزب کومله، و در مورد182 نفر باقی مانده هویت سیاسی مشخصی ذکر نشده و در واقع معلوم نیست که عضو کدام حزب و گروه سیاسی بوده اند. برخی بر این باورند که تنها 802 نفر از این آمار ها اعدامی های به دست حکومت بوده اند، و 28 نفر از آن ها یعنی حدود 3 درصد، در جنگ های داخلی که میان حزب دموکرات کوردستان و کومله درگرفت کشته شده اند.
79 نفر از این افراد یعنی حدود 10 درصد کلیه اعدام شده ها از میان شهروندان عادی بوده اند و هیچ گرایش حزبی و فعالیت ویژه ی سیاسی نداشته اند. بلکه در اعدام های دسته جمعی  ناگهانی کشته شده اند. لازم به ذکر است که تعداد دیگری( احتمالا23 نفر) از این اعدامی ها کسانی بوده اند که در جنگ های میان احزاب کوردی و دولت اسیر شده اند و همان جا تحت عنوان اعدام صحرایی تیرباران شده اند.
پدیده ی اعدام های دسته جمعی هم یکی دیگر از ویژگی های اعدام های سیاسی بوده است که در مشهور ترین مورد آن 59 نفر از جوانان مهابادی در تاریخ 12/3/1363  بازداشت شده و همگی به طور هم زمان اعدام می شوند. همان طور که در ادامه خواهید دید بیشترین تعداد اعدام ها در سال های 1360،61،62،63 و 1367 روی داده است. در این میان سال 1360 با اعدام 163 نفر، و سال 1362 با اعدام 160 یکی از سیاه ترین سالهای  تاریخ سیاسی ایران و کوردستان است.
اکنون آمار جزیی تر این اعدام ها:
در 28 مرداد1358، یازده نفر هم زمان در زندان دیزل آباد کرمانشاه از جمله هرمز گرجی بیانی یکی از فعالان سیاسی طیف چپ، اعدام شدند. احتمالا تعدادی از این اعدامی ها کورد نبوده اند.(مرکز فرهنگی چاک)
فردای آن روز یعنی 29مرداد ماه نیز 7نفر اعدام می شوند.(روزنامه ی کیهان، 30مرداد 1358)
3شهریور ماه(26اوت) 7نفر از جمله یکی از اعضای شورای شهر، یک فیلم بردار و برادران مصطفی سلطانی اعدم می شوند(خبرنامه ی کومله پاییز 1359)
4شهریورماه 1358(28اگوست)، 11 نفر در شهر سنندج تیرباران می شوند.(روزنامه ی اطلاعات 7/6/1358)
5شهریور1358(29اگوست)یعنی فردای آن روز 20 نفر در پادگان شهر سقز اعدام می شوند.(روزنامه کیهان.6/5/1358).
5 شهریور 58 متاسفانه 27 نفر که پیرترینشان آقای نقره ای بود وجوانترینشان عثمان شارع که حدودا 15 سال سن داشت اعدام شدند.
از تاریخ 2/2/1358 که اسماعیل مولود نژاد جوان 21 ساله در زندان اشنویه اعدام شد تا 9/11/1358 که به اعدام محمد پروری انجامید مجموعا 16 نفر از اعضای حزب دموکرات کوردستان ایران و 10 نفر از اعضای حزب کومله اعدام شدند.(مجله ی جنگ در کوردستان،ویژه نامه ی سال1358)
در سال 1359 مجموعا 39 نفر از اعضا و هواداران حزب دموکرات  و13 نفر از اعضای حزب کومله اعدام شده اند.( جنگ در کوردستان ویژه نامه ی 1359).
سال 1360 همان طور که گفته شد 163 نفر  در زندان های مهاباد، سنندج، کامیاران، بانه، دیواندره، قروه، و دیگر شهرهای کوردستان اعدام شده اند. 35 نفر از این افراد از اعضا و هوادران  حزب دموکرات کوردستان و37 نفر از اعضا و هوادران حزب کومله بوده اند.(جنگ در کوردستان ویژه نامه ی 1360، مرکز فرهنگی چاک، سایت کومله و حزب کمونیست ایران)
سال 1361 اسامی 88 نفر که حکم اعدام با تیرباران در مورد آن ها اجرا شده به ثبت رسیده است. از میان این افراد 18 نفر عضو حزب کومله، 38نفر عضو حزب دموکرات و مابقی فعالان سیاسی مستقل و یا وابسته به دیگر احزاب کوردستان به عنوان مثال حزب خبات بوده اند.(مرکز فرهنگی چاک، مجله جنگ در کردستان، سایت حزب کومله و حزب کمونیست ایران)
 سال 1362،  از 160 نفر اعدامی که اشاره شد،بارزترین اعدام های دسته جمعی همان اعدام معروف 59 نفر در مهاباد است. مابقی اعدامی ها 36 نفر عضو حزب دموکرات و 30 نفر عضو حزب کومله بوده اند.دیگر افراد در اعدام های زندان های سقز، سنندج، سردشت جان شان را از دست داده اند. .(مرکز فرهنگی چاک، مجله جنگ در کردستان، سایت حزب کومله و حزب کمونیست ایران)
سال 1363 آمار به ثبت رسیده حاکی از این است که 34 نفر از اعضای حزب دموکرات و 11 نفر از اعضای حزب کومله  اعدام شده اند. در مورد دیگر اعدامی ها و اسامی آن ها آماری در دسترس نیست.(مرکز فرهنگی چاک، مجله جنگ در کردستان، سایت حزب کومله و حزب کمونیست ایران)
 سال1364 اسامی 19 نفر از اعدامی های حزب دموکرات کوردستان و حدود 18 نفر از اعضای حزب کومله اعدام شده اند. لازم به ذکر است برخی منابع معتقدند تعدادی از این اسامی ممکن است مربوط به کشته شده های جنگ داخلی کومله و دموکرات مربوط باشد.(مرکز فرهنگی چاک، مجله جنگ در کردستان، سایت حزب کومله و حزب کمونیست ایران)
در سال 1364 «علی جهانی» به همراه دو دوستش بازداشت و پس از شکنجه های فراوان در تهران اعدام می شوند.
سال 1365 و 1366، هفت نفر از اعضای حزب کومله و 13 نفر از اعضای حزب دمکرات اعدام شده اند .(مرکز فرهنگی چاک، مجله جنگ در کردستان، سایت حزب کومله و حزب کمونیست ایران)
در اعدام های دسته جمعی که در سال های 1367 و 1368 در کل زندان های ایران انجام گرفت 23 نفر از اعضا، هوادران و حزب دموکرات و برخی فعالان سیاسی مستقل و یا کسانی که خود را قبلا تسلیم کرده بودند و با نام تسلیمی شناخته می شدند و نیز  حدود 36 نفر از اعضای حزب کومله اعدام شدند. لازم به ذکر است که تعداد زیادی از اعضای حزب کومله (21نفر)، کسانی بودند که در جریان جنگ حلبجه به اسارت در آمده بودند.(مرکز فرهنگی چاک، مجله جنگ در کردستان، سایت حزب کومله و حزب کمونیست ایران)
سال 1369،هشت مورد اعدام به ثبت رسیده که سه نفر از آن ها به عنوان  اعضای حزب دموکرات شناخته شده اند و پنج نفر دیگر هویت سیاسی مشخصی برایشان ذکر نشده است .(مرکز فرهنگی چاک، مجله جنگ در کردستان، سایت حزب کومله و حزب کمونیست ایران)
سال 1370، آمار ها حکایت از اعدام 25 نفر دارد که سه نفر از آن ها عضو حزب کومله، بوده اند و از هویت سیاسی 22 نفر دیگر اطلاعاتی در دست نیست .(مرکز فرهنگی چاک، مجله جنگ در کردستان، سایت حزب کومله و حزب کمونیست ایران)
آن سوتر اما از سال 1370 به بعد آرشیوی از اعدام های و یا کشته شده ها در دسترس نیست. تنها سایت حزب کومله آمارش را تا سال 1373 و 1374 به روز کرده است که در این میان می توان به ترور 13 نفر از اعضای این حزب و نیز اعدام چهار تن دیگر اشاره کرد.
از سال 1374 تا سال 1382 مطلقا هیچ آماری در دسترس نیست. البته در این دوران حقیقتا آمار اعدام ها بسیار پایین آمده بود اگر حکمی هم صادر می شد یا اجرا نمی شد یا بسیار با تاخیر اجرا می شد. اما از سال 1382 به بعد موارد اعدامهایی که تا به حال ثبت شده است به شرح زیر است.
سال 1383 ، شش نفر از اعضای حزب دموکرات کردستان ایران در شهر سقز اعدام شدند.احکام اعدام این افراد چند سال پیش صادر شده بود.( روزنامه ی آشتی 29/1/1383، سایت حزب دموکرات کردستان ایران)
  اسماعیل محمدی اهل بوکان، به اتهام همکاری با حزب کومله در سال 1382 دستگیر و در 13 شهریور 1384 در زندان ارومیه به اتهام محاربه به دار آویخته شد
محمد پنجوینی به اتهام عضویت در گروه" اگری سور "در سال 1381 دستگیر و زندانی شد و در 13 شهریور 1384 به دار آویخته شد.
حسن حکمت دمیر در سال 2007 به اتهام عضویت در پژاک  در زندان خوی اعدام گردید.( سازمان دفاع از حقوق بشرکردستان).
از سال 1386 تا 20 آبان 1388، که احسان فتاحیان اعدام شد، اعدام دیگری گزارش نشده است، اما آن چه مشخص است  اکنون 14 نفر از فعالان سیاسی کورد به اعدام محکوم شده اند و هم چنان در انتظار لغو حکمشان هستند. اسامی این افراد به شرح زیر است:
زینب جلالیان -2- شیرکو معارفی-3- حبیب الله‌ لطیفی  4- سید سامی حسینی ، سلماس  5- سید جمال محمدی ،سلماس  6- رستم ارکیا  7- فسیح یاسمنی  8- رشید آخکندی 9- حسین خضری 10- فرزاد کمانگر11- علی حیدریان 12- فرهاد وکیلی 13- مصطفی سلیمی ،روستای ایلوی سقز 14- انور رستمی.

هم چنینن لازم به ذکر است بنا به گزارش سال 1991 عفو بین الملل از سال 1979 تا 1991. 50000کرد کشته شده اند.نیز از سال 1987 تا 1991، 105 نفر از کوردها در ایران اعدام شده اند. در گزارش ماه مارس سال 1994 همین سازمان در ژوئن سال 1993 ، 5نفر در کرمانشاه بعد از دو سال زندان اعدام شده اند.
بر اساس گزارش کمیسیون مبارزه با تبعیض نژادی و حمایت از اقلیت ها ی وابسته به سازمان ملل 10/8/1994 بر اساس گزارش نماینده فرانس لیبرتی  در 8سپتامبر 1993 ، 70 نفر به اتهامی پوشیدن لباس  کردی بازداشت و 10 نفر آنها بی نام نشان مانده اند و از سوی دیگر این گزارش اعلام می کند که تا سال 1993، 130 عملیات تروریستی علیه نیروهای اپوزیسیون کورد در کردستان عراق انجام گرفته است.
بعد از انتشار این مقاله متاسفانه 5 زندانی سیاسی دیگر کورد نیز اعدام شدند.
-          16 دی ماه 1388 فسیح یاسمنی زندانی سیاسی کورد در بامداد روز چهارشنبه در بی خبری مطلق حکم اعدامش اجرا شد.
-     19 اردیبهشت ماه1389پنج زندانی سیاسی که به نام های فرزاد کمانگر، شیرین علم هولی، علی حیدریان، فرهاد وکیلی و مهدی اسلامیان در زندان اوین اعدام شدند. از این 5 نفر چهار نفر به جز آقای اسلامیان کورد بودند.


منابع:
1-آرشیو روزنامه اطلاعات
2-آرشیو روزنامه کیهان
3-آرشیو روزنامه انقلاب اسلامی
4- آرشیو مرکز فرهنگی چاک(کوردوساید)
5--مجله ی جنگ در کردستان
6-وبلاگ کتاب شناسی بهزاد خوشحالی و کتاب های 20 گانه اش.
7-خبرنامه  گویا
8-سایت سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان
9-سایت مجموعه فعالان حقوق بشر
10-سایت حزب دمکرات کردستان ایران
11-سایت حزب کومله
12-سند UN, CD /872-12/9/88,  کنگره خلع سلاح
13- سند e/cn.4/sub.201988,UN
14-سندUN ،e/cn.4-31/4/1992 شورای اجتماعی اقتصادی سازمان ملل
15-سند UN شورای امنیت s/23685/add9/31992
16- سند  un، e/cn/.4/1993/45 شورای اقتصادی اجتماعی
17-گزارش عفو بین اللمل MDE 14/1/1988/
18- گزارش عفو بین اللمل MDE 14/3/1989/
19- گزارش عفو بین اللمل MDE 13/10/1992/
20- ایران :نقض حقوق بشر 1987 تا 1990سازمان عفو بیل املل MDE 31/12/1992
21- مجموعه اسناد کمیسوین حقوق بشر کردستان. ماستریخت 27/11992



در پایان لازم می دانم  به طور جداگانه از بهزاد خوشحالی عزیز و مرکز فرهنگی چاک برای کمک های  صمیمانه شان تشکر ویژه کنم.
این مطلب ابتدا در زمستان سال قبل و بعد از اعدام شهید احسان فتاحیان نوشته شد. اما انگار این ماشین اعدام هنوز قرار است قربانی بگیرد و چند مورد گزارش دیگر مربطو به شهرویور 58 ونیز اعدام آقای جهانی و دوستان شان را به آن اضافه کرده ام. هم چنین خبر اعدام فسیح  یاسمنی و فرزاد کمانگر و یاران اش را نیز به آن افرزوده ام. بندان امید دیگر آماری به این گزارش اقزوده نشود.

» ادامه مطلب