۱۳۹۰ آذر ۲۳, چهارشنبه

گلوله بد است اما تعصب فاجعه است/ در باب کشته شدن یک زن در اردوگاه کومله


در خبرهایی که هنوز هیچ سندیت مستدلی ندارد. خبر می‌رسد که « زنی  به نام یلدا در اردوگاه کومله با گلوله کشته می‌شود».خبرهای ضد و نقیضی منتشر می شود ، یک جا میخوانی که مرد در حال تمیز کردن اسلحه اش بوده و دو گلوله به طور تصادفی از اسلحه در رفته و هر دو هم به زن اصابت می کنند و زن را می کشد.

در جای دیگر میخوانی که مرد در حال تمرین تیر اندازی به سمت دیگری بوده ، و دو گلوله کمانه می کنند و به زن اصابت می کنند و زن جان میدهد.
تا این‌جای کار تنها تلخی وجود دارد کشته شدن یک انسان است. آن هم بر اثر گلوله آن‌هم در یک اردوگاه نظامی متعلق له یک حزب سیاسی که نزدیک به ۴۰ سال فعالیت سیاسی، دفاع مسلحانه  در سال‌های تاسیس آن و نیز ۱۸ سال است که فعالیت سیاسی صرف دارد و سعی کرده است حتا دفاع مسلحانه را هم  مگر تنها و تنها در حوزه‌ی اردوگاه خود به کناری بنهند. این حزب در سابقه‌اش و محتوایی که برای خود تعریف کرده است آرمان‌های عدالت‌ طلبانه و آزادی خواهانه دارد که بخشی از این آرمان‌ها به دفاع از حق ملت کورد نیز بر می‌گردد.

در ابتدای  امر سیل محکوم کردن این اتفاق در فضای مجازی و به ویژه در صفحه‌های فیس بوکی راه می‌افتد و البته از سوی هواردان و اعضای این حزب سعی می شود سطح واکنش‌ها تلطیف شود و گاه به مقابله هم نزدیک می شود . 
این هم حقیقت دارد که بسیاری از واکنش‌ها به جای آن‌که واکنش به کشته شدن یک انسان و احتمالا  واکنش به « قتل ناموسی» باشد، عده‌ی کثیری با استاتوس‌های آن چنانی و یادداشت‌های کوتاه‌شان تمام هم و غم خود را بر کوبیدن « کومه‌له» و حتا  ملت کورد و حتا مبارزات آزادی‌خواهانه‌شان نسبت دهند. نوشته‌هایی هم چون «اون مبارزه برای حق ملت کورد توی سرت بخورد». « این حزب متعصب متحجر آدمکش زن کش » و..تحقیر ایده‌های چپ‌گرایانه یا ناسیوالیستی فعالیت‌های  این حزب و حتا ورود به حوزه‌ی زندگی شخصی سران و رهبران این حزب.. همه و همه هیچ کدام ربطی به اصل ماجرا ندارد و حقیقتا بوی یک نوع بهانه‌ جویی از این حزب می‌دهد.
آن‌چه مسلم است  از دید من به عنوان یک کورد و اتفاقا یک فمینیست، جامعه‌ی کوردستان جامعه‌ای مردسالار است. شدت مرد سالاری در برخی وجوهات آن بدون هیچ تعارفی گاه به حدود و مرزهای جامعه‌ی دور از مدنیت  نزدیک می‌شود. شدت خشونت خانوادگی در کوردستان به نسبت به خیلی جاهای دیگر بالاتر است و البته خیلی جوامع دیگر نیز هستند که در وضعیت اسف‌بار‌تری به سر می‌برند. احزاب کوردستانی که با ایده‌های « چپ» بنیان نهاده شده‌اند در ادعاهایاشان همیشه نگاهی برابری طلبانه نسبت به حقوق زن داشته اند و دارند هنوز. این به آن معنا نیست که احزاب غیر چپ به صورت رسمی مدافع نابرابری جنسیتی باشند. انتقاد از جامعه و از احزاب  و جامعه‌ی مدنی حتا بخشی از وظیفه‌ی ما هست و بوده است.

بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گویم همه‌ی ما در جوامعه مردسالار تربیت می‌شویم و رشد می‌کنیم و ارزش‌های آموخته شده‌ی اصلی‌مان که در فرایند جامعه پذیر شدن  آن‌ها را درونی کرده‌ایم، ارزش‌های مردسالار و در ذات خود زن ستیز هستند. این ارزش‌ها لازم نیست به صورت گزاره‌های آموزشی رسمی به ما آموخته شده باشد، بلکه این ارزش ها در تمامی ارکان جامعه از اقتصاد و فرهنگ و تلویزیون و رسانه و نهایتا در زبانی که هر روزه با آن حرف می‌زنیم و سرشار از « دوگانه‌های زبانی» است که یک سویه‌ی آن فراتری ارزشی برای یکی از این دوگانه هاست و سوی دیگر فروتری ارزشی و تمامی سویه‌های ارزشی فروتر در زبان‌ها به زنان نسبت داده شده است. آن‌چه هویداست این مسئله است که بر اثر جنبش فمینیستی برخوردی آگاهی طلبانه از نوع آگاهی واقعی بر علیه آن آگاهی کاذب قبلی به وجود آمده است و آن‌که به این خود آگاهی می‌رسد تلاش می‌کند چه به صورت شخصی و چه به صورت شرکت در یک جنبش اجتماعی  تلاش کند این نابرابری‌ها را از بین ببرد و یا آن را کم رنگ کند. 
بنابراین بدون شک مردی که از یک جامعه‌ی مردسالار که سویه‌های سنتی این جامعه هنوز که هنوز است به هزار و یک  بر سویه‌‌های مدرن این جامعه برتری دارد. ازدلایل این امر از جمله سیاست‌های ضد توسعه از سوی حکومت‌ها در این جوامع و نیز سطح بالای درگیری سیاسی به عنوان « امر سیاسی ویژه» و عدم امکانات فرهنگی و اقتصادی و ... می‌توان اشاره کرد که از فرصت این بحث خارج  است. به همین خاطر در حالی که این توصیف از جامعه وجود دارد. بدون شک کسانی که در این جامعه به تلاش سیاسی  نیز دست می‌زنند و عضو حزبی می‌شوند افرادی هستند از همان جامعه و با همان تربیت‌ها و همان ارزش‌های مردسالارنه بر آمده اند و به احتمال زیاد به هنگامه‌ی « فاجعه و خشم» همان رفتاری را می‌کنند که دیگر مردمان جوامع مردسالار انجام می‌دهند. یکی از اصلی‌ترین مسایل و مشکلات چنین جوامعه و به ویژه جامعه‌ی کوردستان مسئله‌ای است به نام قتل ناموسی. قتل ناموسی که ریشه‌ی آزاد پنداشته شدن آن از دین اسلام می‌اید به مرد حق می‌دهد که زنش را بکشد. دقیقا به این واژه‌ی «زن» اش دقت کنیم به تمام معنا حقیقت ماجرا را نشان می دهد که مالکیت ویژه و حاکمیت ویژه‌ای در آن واژه‌ی « زنش» هست که دقیقا مثل آن است که انگار حق دارد پیراهنش را در بیاورد.
این مسئله دقیقا ناشی از حق مالکیت مرد  بر همسرش  می‌باشد.حقی که در اختیار خود زن نیست. حتا حق مالیکت بر بدن خود را نیز ندارد.
حال در اردوگاه کومله‌ی کوردستان ایران، چنین اتفاقی رخ می‌دهد واکنش‌هایی که به محکومیت این اقدام صورت گرفته کاملا به جاست و حق خشم و  عصبانیت نیز از دست چنین حزبی و چنین اتفاقی در چنین اردوگاهی کاملا به جاست، البته سوای آن مثال‌هایی که زدم و رسما معلوم بود که محکوم کردن کومله به عنوان یک حزب سیاسی و محکوم کردن مبارازت مردم کورد به عنوان مبارازتی ملی، بر محکوم کردن اصل قضیه چربش داشت، باقی واکنش ها به جاست و همگان حق دارند که  کومله و اتفاقات  روی داده در آن را به ویژه در حوزه‌ی نادیده گرفتن حقوق حقه و اصلی انسانی زیر سوال ببرند و حال اگر در متاسفانه‌ترین حالت، از بین رفتن حق حیات یک انسان بر اساس انگاره‌ی مردسالارنه به نام« قتل ناموسی» باشد.
اما حزب کومله متاسفانه ظاهرا به جای آن‌که به اصل ماجرا بپردازد، سطح این نوع واکنش‌های ثانویه برایش بسیار مهم‌تر بوده است و بیانیه‌ای منتشر می‌کند که اشتباهات فاحشی در آن به چشم می‌خورد. متن بیانیه‌ی این حزب به شرح زیر است
«با کمال تاسف اعلام می کنیم شب ١٢ دسامبر ٢٠١١ رفیق مریم صادقی (یلدا) در پی حادثە ای ناخوشایند و ناخواسته جان باخت و قلب پر از امیدش از تپش افتاد. از طرف دبیرخانه‌ی کومله به خانواده یلدا و تمامی پیشمرگها تسلیت میگوییم. رفیق یلدا در سال ١٣٨٨ به جمع پیشمرگهای کومله پیوست و تا زمان جان باختنش از هیچ تلاشی برای انجام وظایفش در قبال حزب دریغ نکرد. اما حیف که مرگ زودهنگامش این فرصت را به او نداد که بیشتر در راه اهداف حزبش مبارزه کند.
لازم به ذکر است که بار دیگر، نارفیقان کومله به بهانه مرگ رفیق یلدا در شبکه اینترنت و فیسبوک تبلیغات دشمنانه خود را بر ضد کومله آغاز کرده و پیشمرگهای کومله را به زن کشی متهم میکنند.
ما به همگان اطمینان میدهیم که این حادثه اتفاقی بوده و تحقیقات پلیس و پزشکی قانونی نیز این ادعای ما را تایید کرده و ادعای دشمنان کومله را پوچ می کنند».
آن‌چه در این بیانیه به نظر من اشتباه است. اولا این نکته است که آن‌چه در این بیاینه به وضوح مشاهده می‌شود، بیش از آن‌که تلاش برای محکوم کردن چنین اتفاقی باشد و یا حتا  پرداختن به چنین اتفاقی، پرداختن به واکنش‌های احتمالی به گفته‌ی خودشان کینه ورزانه بوده است.
اشتباه دوم توجیه غیر عقلانی و غیر محتمل  اتفاق رخ داده بود است. که از سوی یکی از اعضای این حزب با ادعای این‌که دو گلوله  کمانه کرده است و به صورت اتفاقی هر دو گلوله همم به شخص تمیز کننده‌ی اسلحه بر خورد کرده است. حداقل می‌ةوان گفت که با برخورد گلوله‌ی اول به شخص احتمالا موقعیت مکانی شخص بر اثر اثابت گلوله‌ی اولی تغییر می‌کند و امکان ندارد گلوله‌ی دومی بازهم آن قدر دقیق کمانه کند که حتا مثلا با فرض افتادن یا دراز کش شدن کسی که گلوله به او خورده است، بازهم به همان نقطه اثابت کند.

از دید من آن‌چه که کومله را به نوشتن چنین بیانیه‌ای وادار کرده است. سطح واکنش احساسی به واکنش‌های احساسی دیگری بوده است که به جای زیر سوال بردن قتل ناموسی حالا توسط هرکسی که هست، به زیر سوال بردن کومله پرداخته اند. این‌که کومله به صورت عجولانه و دور از هشیاری  و مدیریتی ویژه چنین  بیانیه‌ای را صادر کرده است. نشان از تعصب این حزب  براین امر بوده است که بخواهد و نشان دهد که « حزب کومله» و اعضای آن از چنین تفکراتی یا از امکان چنین اتفاقاتی  حتا  خود را مبرا بداند. این تعصب یعنی  عدم اراده‌‌ای برای قبول چنین واقعیتی. انکار واقعیت موجود خود یکی از نشانه‌های  تعصب است. واقعیت آن است که گلوله بد است اما تعصب از گلوله و استفاده از گلوله هم فاجعه بار تر است. آن‌چه که رخ داده به احتال زیاد بر اثر تعصب ناموسی یک مرد بر یک زن بوده است که عنان از کف وی ربوده است و وی را به قتل همسرش وادارد نموده است، وقتی می‌بینیم نتیجه‌ی تعصب چنین فاجعه‌ای است، تعصب‌های بعدی به خرج دادن   دقیقا نتیجه و نشانه‌ای از همین فاجعه را اگر نیافریند نتیجه‌ی بهتری نخواهد آفرید. با تمام احترام قلبی و شخصی که برای دوستان عزیزم در حزب کومله قائل هستم  باید بگویم کومله می‌توانست طرف اتفاق افتادن این فاجعه را محکوم کند و خودش در جایگاه قاضی و دادگاه قرار نگیرد بلکه نتیجه را به رای  نهایی مقامات قضایی که در آن‌جا(کوردستان عراق) حضور دارند بسپارد و از هرگونه اظهار نظر در باره‌ی دلایل این اتفاق خود داری می‌کرد.
 نوع دیگر تعصب دقیقا همان تعصب‌های کور تهاجمی است. تعصبی که می‌خواهد به این بهانه به جریان و حزب و مبارزه و فعالیت کوردها بتازد و بگوید می‌بینید این کوردها چنین آدم‌هایی هستند. اما واکنش کومله به این تعصب‌ها متاسفانه  به دلیل تعصبی بودن واکنش نه تنها  باعث نمی‌شود که  این فضا فروکش کند بلکه باعث تشدید فضای شک و تردید و نیز صداقت و شفافیت نوع برخورد این حزب را با چنین موضوعی  با دیده‌ی تردید مواجه می‌گرداند.
تعصب دیگر اما از سوی برخی فعالان مدنی و یا سیاسی جامعه‌ی کورد بر می‌خیزد. آن‌ها می‌خواهند با این امر به عنوان یک امر درون گروهی  برخورد شود و حتا از این که به زبان فارسی به آن پرداخته شود، ناراحت هستند و به قول معروف می‌خواهند به دیگران بگویند این فضولی‌ها به شما نیامده است و این مسئله به خودمان ربط دارد. و احتمالا کسانی را که از خود کوردها هستند و به این مئله خواهند  پرداخت، زیر سوال می‌برند.
واقعیت امر آن است که مسئله‌ی نقض حقوق بشر به دلیل نقطه‌ی مشترک « انسان» بودن به تمامی انسان‌ها  ربط دارد. حال ممکن است بسیاری آن را نادیده بیانگارند و عده‌ای هم مسئله برایشان اهمیت داشتته باشد. کسی نمی‌تواند دیگری را از پرداختن به یک مسئله‌ی انسانی به هر بهانه‌ای منع کند. جواب دادن به انتقاد‌های غیر منصفانه  و متعصبانه و کینه ورزانه حق طبیعی است اما حتا با این بهانه نیز نمی‌توان کسی را منع کرد از پرداختن به این مسئله. از سوی دیگر این واکنش متعصبانه و درون گروهی کردن نقطه‌ مقابل همان گله و داد و بیداد همیشگی است که گاه برخی روزنامه نگاران و فعالان مدنی و سیاسی کورد از غیر کوردها طرح می‌کنند مبنی بر این‌که آن‌ها به مسایل جامعه‌ی ما توجهی نمی‌کنند. این اتفاق که هنوز که هنوز است از دید من و دیگران یک قتل ناموسی است، باید مورد توجه همگان قرار گیرد و شاید لازم باشد تلاشی جدی تر در جامعه‌ی کوردستان ایران برای مقابله با فکر و اندیشه و نیز اقدام به قتل ناموسی صورت بگیرد.
امیدوار به دور از هر تعصبی به این مسئله پرداخته شود و مقامات قضایی کوردستان عراق با دقت قضایی و تا آن جایی که من خبر دارم  در کوردستان عراق  قتل ناموسی جرم است و هنوز این قانون نیز نقض نشده است،  نتیجه‌ و مجازاتی حقوقی و عادلانه‌ در انتظار این پرونده باشد

 یک خاطره را لازم می‌دانم که تعریف کنم. زمانی که ما در کوردستان عراق آواره بودیم، تعدادی از دوستان غیر کورد در اردوگاه‌ یکی از احزاب کوردی که فکر کنم حزب کومله‌ی زحمتکشان بود، به سر می‌بردند. شبی صدای تیر اندازی در شکل رگبار می‌شنوند. وقتی علت مشخص می‌شود، می گویند که ظاهرا همسر یکی از آقایان پیشمرگه برای ترساندن شوهرش رگباری از اسلحه‌اش شلیک کرده است، البته نه رو به  شوهرش، تنها همین رگبار و همین شلیک باعث شد که دیگران دخالت کنند و قضیه به جای باریک‌تر نکشد. اگر خدای ناکرده این گلوله‌ها به سمت مرد شلیک می‌شد و مرد کشته می‌شد. آن موقع ما شاهد کشته شدن یک شوهر به دست همسرش بودیم. آن موقع هم نمی‌شد ادعا کرد که بر اثر اتفاق و تمیز کردن اسلحه یک رگبار از اسلحه  شلیک شده است و یک نفر کشته شده است. این خاطره‌ی کوتاه را برای این نوشتم که بگویم  متاسفانه این استفاده‌ی از اسلحه  به یک بار منتهی نمی‌شود. وقتی آن یک بار گلوله‌ی شلیک شده به قتل کسی منجر نشد، این احتمال وجود دارد که در این یکی اردوگاه و در این یکی شلیک گلوله اصابت کند و یک انسان کشته شود. این مسئله این نکته را یادآور می‌شود که احزابی که برای دفاع از خود از اسلحه استفاده می‌کنند باید بخشی از فرایند آموزشی‌شان را به چگونگی استفاده از اسلحه، حق و حقوق و مسئولیت استفاده از اسلحه و نیز قوانین سخت‌گیرانه و بی برو برگردی در زمینه‌ی استفاده از اسلحه در موارد غیر  جنگی را به اعضا آموزش دهد و مجازات‌های سختی نیز برای این امر در نظر بگیرند.


پی نوشت:
یک اشتباه در ترجمه‌ی بیانیه‌ی کومله وجود داشت که تصحیح شد. بیانیه کومله از سوی« دبیرخانه‌ی کومله » بوده است نه« دبیر کل کومله»
نکته‌ی دوم این‌که یکی از دوستان عضو کومله به من اطلاع داده است که « هیچ کدام از اعضای کومله به مسئله‌ی کمانه  کردن گلوله اشاره‌ای نکرده است و این مسئله از سوی  افسر تحقیق پلیش منطقه‌ی بازیان در بررسی اولیه به آن اشاره شده است و مسئله هم‌چنان از سوی پلیس  تحت بررسی و پی گرد می باشد

1 comments:

دمادم گفت...

با جستجوی گوگل به اینجا رسیدم و سر از وبلاگ ارزشمندی در آوردم. خوشحالم که خواننده ی وبلاگتان بودم و خوشحال تر میشوم که لینکتان را در پیوندهایم داشته باشم.
سپاس

ارسال یک نظر