۱۳۹۲ آبان ۸, چهارشنبه

وطن‌پرستی آخرین پناهگاه یک آدم خبیث است *



دیشب دوستی لینکی برام فرستاد که در آن «‌دانشجوی سابق» و «عضو سابق ادوار تکحیم وحدت» عکسی از « شهید حبیب‌الله گل‌پری پور» را منتشر کرده بود. در آن عکس حبیب به همراه دوستان قدیمی‌اش که مثلا نشان می‌دهد زمانی  ««‌چریک» بوده است و اسلحه‌ای نیز بر روی پاهایش بود. دانشجوی سابق  روی آن نوشته بود « پدر و وکیل حبیب‌الله گلپری‌پور: حبیب کتاب داشت نه اسلحه!». در واقع با منتشر کردن این عکس می‌خواسته بگوید که پدر و وکیل حبیب دروغ گفته‌اند و حبیب  نه تنها کتاب نداشته  بلکه واقعا اسلحه داشته و حق با قوه‌ی قضاییه بوده است که وی را اعدام کرده است.
این اولین بار نیست که چنین اتفاقی می‌افتد. اولین بار زمانی بود که « احسان فتاحیان» اعدام شد و آن زمان من در ایران بودم و گزارش اعدامش را هم خودم می‌نوشتم، پس از آن‌که حکم اعدامش اجرا شد، «آرش سیگاریچی» مطلبی نوشت و در آن ادعا کرد که حمایت از جمهوری اسلامی بهتر است یا حمایت از یک سازمان  تروریستی؟؟؟؟!!!» این که یک جوان که حتا معنای ترور و تروریست را هم نمی‌داند یک  سازمان سیاسی شناخته شده با قدمتی ۴۰ ساله را متهم به تروریستی بکند. این که یک روزنامه نگار که با ادعای سیاسی بودن و غیرانسانی بودن حکومت جمهوری اسلامی ایران ، از ایران فرار کرده ولی بین کورد و حکومت جمهوری اسلامی ایران در هر شرایطی به هر غیر فارسی  ترجیح می‌دهد جای سوال است. ( لازم به ذکر است در پی اعتراض‌ها و نقد‌های بسیار آرش سیگارچی  از کارش عذرخواهی کرد)
 یک سال پیش توسط همین دانشجوی سابق و عضو ادوار در اجلاس جانبی حقوق بشر سازمان ملل، رویداد‌هایی پیش آمد و ایشان رسما با تکیه بر قلدری و قدرت بدنی اش قصد داشت چند نفر کورد و تورک را آن‌جا کتک بزند و با چند نفر از فعالان زنان درگیر شده بود و توهین‌هایی مبتنی بر این که فعالیت جنبش زنان چیزی در حد سبزی پاک کردن است و با همجنس باز و کونی خواندن «همجنس‌گرایان» جلسه را به هم ریخت و بعد از این ماجراها ماجرای وطن پرستانه‌ای به پا کرد مبنی بر این که در یکی از اسلاید‌های نمایش داده شده توسط فعالان عرب در گوشه‌ای از نقشه عبارت « خلیج عربی» درج شده است خود را تا حد قهرمانی ملی و یک پاتریوت، بالا برد و تمامی...تقریبا تمامی برایش صف و سوت و کف کشیدند و یکی از دوستان روزنامه نگار مان نیز در دفاع از وی نوشت « معلوم است بین کوردها و تورک و ها ... از خامنه‌ای و سردار رادان و طائب و .. ، گروه دومی را انتخاب می‌‌کند.» ( این دوست هم البته بعدا پست‌اش را حذف کرد و مواضعش را کاملا انسانی اصلاح کرد)

 همین دو سه روز پیش بعد از اعدام  ۱۶ نفر بلوچ و ۲ کورد، یک خواننده در صفحه‌ی روزنامه نگار و طنز نویس شناخته شده !!!! ابراهیم نبوی  فقط سوال کرده بود شما نظری در مورد اعدام ۱۸ انسان نداری. جواب داده بود که «‌انتظار نداشته باش از یک سری دزد و قاچاقچی و قاتل و.... دفاع کنم. و بعد خود شخض کامنت نویس را به دلیل کورد بودن متهم کرده بود به نژادپرست و آدم کش و آدم سر بُر»‌البته ظاهرا ایشان نیز بعد از چند روز و نه به دلیل غلط بودن باور و حرفش بلکه به دلیل این که ظاهرا چند دوست کوردش ناراحت شده بودند از کارش عذرخواهی کوچکی کرده بود.
این‌ها اصلا بسیار کوچک‌تر از رفتار نویسنده‌ی بزرگ و دوست داشتنی همچون عباس معروفی است که « تورک‌» ها را لایق « لقد تو دهن زدن» می‌دانست و شاید هنوز می‌داند و سوای مصاحبه‌ی اندیشمند و تئوری پرداز سیاسی همچون « سید جواد طباطبایی» است که رسما تورک را « احمق و کودن»  خوانده... اصلا جدا از خواننده و موزیسین محبوب و مدرنی چون محسن نامجو است که زبان غیر فارسی را « دور افتاده» می‌خواند و افتخار می‌کند فیلمی با زبان فارسی نماینده‌ی اسکار است.  و البته همین مجوزش می‌شود که بخواند « دور ایران رو خط بکش» و فقط تصور کن این ترانه رو یک خواننده‌ی تورک یا عرب یا بلوچ یا کورد خوانده بود. !!! در همین اروپا پان فارسیست‌ها اعدامش می‌کردند.
اما این نژاد پرستی آشکار و پنهان سال‌هاست برای همه آشکار  شده است و ما هم فعلا سال‌هاست عادت کرده‌ایم به « همزیستی مسالمت آمیز با راسیسم و فاشیسم». سوال من و نوشته‌ی من اصلا سر  ریشه شناسی  راسیست شما و استدلال برای آن نیست که افتاب آمد دلیل آفتاب است. 
سوال من این است که  نه مگرشما معتقدید تمامی کوردها و عرب‌ها و تورک‌ها و .. نوکر و  جیره خوار  انگلیس و آمریکا  و اسراییل و کشورهای عربی و .. هستند؟  نه مگر می‌گویید همه‌ی این احزاب سیاسی  خائن و جاسوس و وطن فروش و تجزیه طلب و ضد ایرانی و ... هستند؟. نه مگر می‌گویید همه‌ی این‌ها تروریست و آدم کش و قاتل و دزد و قاچاقچی و گوش تا گوش آدم سر می‌برند.؟

 اصلا ما خائن، ما دزد، ما بی‌شرف، ما جاسوس، ما  مسلح مادر زاد، ما نژادپرست، ما آدم‌کُش، ما وطن فروش و تجزیه طلب و خشونت طلب، ما کودن و نادان و دور افتاده و ما تروریست .... 
اما چطور است که شما .. همین شما «پاتریوت‌های»(وطن پرست) فیس‌بوکی و وبلاگی و بالاترینی، تقی به تروقی می‌خورد، راهی همین سرزمین‌های ما می‌شوید و شب و روزتان را میان این «‌اسلحه به دست‌های تروریست» می‌گذرانید. آن موقع که شما و امثال شما را در خانه‌های امن توسط همین اسلحه به دست‌های کورد پنهان می‌کردند. آن موقع که شما را با اسلحه از سلیمانیه به هولیر(اربیل) می بردند و بر می‌گرداندند، آن موقع که با کارت عضویت  همین احزاب مسلح تروریست، حق رفت و آمد و سکونت در خانه‌هایی که  همه‌ی هزینه‌اش با همین احزاب تروریست و مسلح کورد بود. آن موقع که با همان اسلحه شما را تا بیمارستان و کافی شاپ و اداره‌ی امنیت کوردستان می‌بردند. آن موقع که شما را تا دم هواپیما با همان اسلحه‌های اسکورت کردند، آن موقع که همین اسلحه به دست‌های تروریست خرج و غذای پیشمرگه‌ها و چریک‌های خودشان را کم می‌کردند، و خرج و غذا و مسکن شما می‌کردند اسلحه بد نبود، جرم نبود، اخ نبود، تف نبود و دلیلی برای اعدام نبود و توجیه کشتار حکومت محبوب ولایی‌- آریایی‌تان نبود، اما پایتان به فرانسه و آلمان و انگلیس که رسید در ژنو می‌خواهی یکی از همان اسلحه به دست‌های سابق را با تکیه بر گردن نیمچه کلفت‌تان و البته تاکید اصلی بر پیرمرد بودن فرد مذکور کتک بزنید. آن هم در اجلاس حقوق بشر.
 کتک زدن یک پیر مرد و فحاشی به زنان و همجنس‌گرایان در ژنو و اجلاس حقوق بشر سازمان ملل، « مبارزه‌ی مدنی» است اما دفاع از جان و حقوق اصلی و سرزمین زیر حملات بزرگترین سازمان تروریستی جهان، یعنی سپاه پاسداران، تروریست است؟ 
‎ما دزد ما قاتل مادرزاد، ما بمب گزار فطری، ما  خائن و وطن فروش  اما تف به شرافت بی شرافت شمای وطن پرست پرچمدار خلیج فارس و ایران آباد و آزاد و .. که رفتی و نان و نمک و پول و خانه‌ی این وطن فروش‌های تروریست  آدمکش قاتل را خوردید. تُف به شرافت نداشته تان که وطن عزیز آریایی را و زخمی را که این وطن فروشان تروریست تجزیه طلب نوکر اسراییل و آمریکا و انگلیس و کشورهای عربی و این کودن‌های نادان دورافتاده‌ی لقد تو دهن‌خور، به این خاک عزیز آریایی و اهورایی و ولایی زده‌اند، فراموش کردید و رفتید و از پول و مال و غذای آن‌ها بهره‌مند شدید. چطور دلتان آمد آخر؟.  پس وطن چی شد...؟ پس خاک عزیز...  پس  مرزهای مقدس... چطوری روی آن مرزها شاشیدید؟ چطور دست در دست یک سری  قاتل و آدم کش و تروریست و خون‌ریز و دزد مرز و وطن فروش گذاشتید؟  چطور  آخر دلتان آمد .... ای وای  من... ای وای  وطن آریایی ولایی  اهوراییم.. ای وای بر شما وطن فروشان.. شما از وطن فروشان هم بدترید...
‎نه فقط شما نیستید و این اتفاق  تازه نیست. به قول خودتان ما در طول تاریخ همیشه مرزدار بوده ایم و در واقع منظورتان از مرزداری  نه نگهبانی از مرز بلکه آماده کردن مرز برای هر زمانی بوده است که شما دلتان بخواهد وطن‌تان را ترک کنید. همان زمان که امام عصرتان .. همان خورشید جماران که شب‌ها تصویرش را پدرهای پاسداراتان در ماه می‌دید، همان زمان که ایشان فرمان حمله به سرزمین ما را دادند یکی از دلایل‌شان را این اعلام نمودند که «‌مشکل ما در کوردستان مارکسیسم است» منظورشان هم این بود که وقتی تمامی حزب‌های مارکسیستی که با خمینی حاضر به همکاری نشدند و در تهران قلع و قمع شدند، به همین سرزمین‌های آدمکش و قاتلخیز و تروریست خیز آمدند. 
‎نه شما تنها نبودی از سه میلیون ایرانی که قاچاقی در طول این سالیان از ایران فرار کرده‌اند نزدیک به دو میلیونش  مدتی را در کوردستان به سر برده‌اند.
‎ همان وقت‌ها که پدران، عموها و دایی‌های پاسدار شما، در کوردستان مشغول قتل و عام خیابانی ما بودند،  آن یکی دایی ها و عموها و پدرهای کومونیست و سیاسی اوپوزیسیون‌تان، درحالی که پول چکمه‌هایشان خون بهای چندین نفر از ماها بود،بر دوش جوانان و نوجونان ۱۵ -۱۶ ساله‌ی کورد از مرزها می‌گذشتند. بعد هم پایشان به اروپا می‌رسید با الفاظ دهان پرکنی مثل انترناسیونالیسم و .. کوردها و تورک و عرب‌هار ا متحجر و عقب‌مانده و دهاتی می‌نامیندند.

 یکی  از همین نوجوانان  تعریف می‌کرد برای دو شبانه روز مقداری خرما و کشمش را با خود برده بودم. وظیفه داشتم که این خوراکی را طوری بخوریم که به کل دو روز برسد و آقا زاده‌ی سیاسی مرکز نشین با چکمه هایش مرا می‌زد که من دارم می‌میرم از گرسنگی و باید همه‌اش را بدهی الان بخورم و من این کار را نمی‌کردم چون می‌دانستم اگر اندکی پس انداز نکنم در روزهای بعد ممکن است از گرسنگی طلف شود.
‎راست می‌گید رفقا، راست می‌گید برادرهای اسلامی .. راست می‌گید جوانان اصلاح طلب قلم به دست کیبورد در بغل  ..راست می‌گید ما تروریست و طن فروش هستیم که ابزار وطن فروشی شماها وطن پرستان ابدی ازلی شدیم.....
‎تقصیر شما نیست تقصیر همان بلوچ‌هاست که توسط حکومت در روزهای عدی و در وضعیت عادی بازداشت می‌شوند بعد هم به گروه‌های سیاسی شان حمله می‌کنند، و بعد از هر ناکامی عده‌ای از آن اسیران را فله‌ای اعدام می‌کنند و شما ناراحتید که خبر اعدام ۱۸ نفر ممکن است جسارت به شورت دختر یکی از  شخصیت‌های سیاسی  محبوب را تحت تاثیر قرار دهد.
‎حق با شماست رفقای کومونیست، حق با شماست، عمو سم های لیبرال، حق با شماست، نویسنده‌های جهان وطن، حق با شماست، برداران اصلاح‌طلب، شاعران بی مرز، ... حق با شماست... وقتی ما اینقدر پفیوز هستیم که خوراک همان اسلحه به دست‌ها را در اختیار شما قرار می‌دهیم، وقتی من روزنامه نگار  کنسرت نامجو را در شب اعدام حبیب به خیلی چیزها ترجیح می‌دهم. وقتی فلان فعال حقوق بشر کورد منافع گروه دوستی‌اش را به هر آرمان حقوق بشری و ملی و ملیتی خودش ترجیح می‌دد. وقتی فلان روزنامه با حضور چندین روزنامه نگار کورد  تیتر مطلبش را « آن چند اسلحه به دست به چه درد می‌خورند» انتخاب می‌کند. وقتی هنوز آن‌قدر ابلهانه در انتظاری گودویی به سر می‌بریم که روزی شما همم « بلوچ » را هم‌وطن خودت بدانی و وقتی اعدام شد احساس کنی ۱۸ هم وطن‌ات اعدام شده است نه اینکه از قوه‌ی قضاییه و وزارت اطلاعات بیشتر دنبال دلیل حقانیت اعدامش باشید. وقتی دبیر کل‌های احزاب ما بعد از این‌که بیانیه توسط بیش از ۵۰۰ دکتر!!!! و مهندس خارج نشین، علیه توافق حزبی‌شان به امضا می‌رسد یک ماه دیگر در اجلاس همان ۵۰۰ دکتر مهندس در پراگ و بروکسل و .. شرکت می‌کنند، چرا که نه.... چرا که نه ما وطن فروش و قاتل و تروریست و آدم کش و اسلحه به دست نباشیم.
‎آن چند نفر اسلحه به دست به درد هیچی نخورند به درد این می‌خورند که شما هروقت در گودرز بادی وزید شقایق‌تان ورم کند  و به میان همان اسلحه به دست ها بروید. آن چند نفر اسلحه به دست به درد هیچی نخورند به درد این می‌خورند که هر چک برگشت خورده‌ای و هر با زن شوهردار خوابیده‌ای از ترس طلبکار و شوهرغیرتی زن،  فراری شود و مدتی در میان همان اسلحه به دست‌ها به سر ببرد و بعد هم با عنوان فعال سیاسی  ساکن اروپا شود و بعد هم از آدمی مثل من که وقتی او دبیرستانی بوده من سردبیر نشریه بوده‌ام، مدرک روزنامه نگاری و فعالیت سیاسی و مدنی بخواهد؟ آن چند نفر اسلحه به دست به درد هیچی نخورند به درد این می‌خورند که هر ازگاهی معتادی برود  در همان اردوگاه اسلحه به دست‌ها اعتیادش را ترک کند و بعدا در شکل فعال مدنی سیاسی  مطبوعاتی، ساکن اروپا شود و علیه همان اردوگاه و همان چند نفر اسلحه به دست بنویسد و مطلب شیر کند و لایک و کامنت حقوق بشری و حقیقت طلبی بگیرد.....
آن چند نفر اسلحه به دست به درد هیچی نخورند به درد این می‌خورند که فلان روزنامه‌نگار مرکز نشین بعد چندین ماه زندگی در یک آپارتمان مجلل در سلیمانیه، پایش که به فرانسه رسید، به سازمان‌های مطبوعاتی و حقوق بشری بگوید « چرا پرونده‌ی این کوردها رو قبول می‌کنید، کیس‌هاشون رو بگذارید برای بچه‌های خودمون، این‌ها که خودشون کشور دارند در همون کوردستان عراق بمونند دیگه» ( دقت به دو نکته ضروری است اولا « بچه‌های خودمون» دوما « کشور » عنوان کردن « کوردستان عراق» که اگر یک کورد حتا به سهو حکومت فدرال کوردستان عراق رو «کشور» بخواند به جرم تجزیه طلبی از سوی همین آقایان مجازاتش مرگ است).
‎حقیقت را شما خوب کشف کرده‌اید.. اما ....
‎حبیب اگر بالای دار رفت..وقتی می‌رفت سرود مقاومت می‌خواند همچون احسان  .. همچون فرزاد و همچون شیرین...
‎آخر حبیب  که  مثل بعضی‌ها بلد نبود یا اصلا دنبالش نبود که ۲ ماه قبل از بازداشت‌اش، پرونده درخواست پناهندگی‌اش را رد کرده باشد، بعد هم ۲۰ روز بادزاشت شود و بعد هم با اعتراف علیه دبیرکل سازمان مربوطه‌اش پس از تنها ۲۷ روز سکونت در کشور دوم پاس پناهندگی بگیرد... بعد هم ادعای مبارزه‌ی بدون خشونت بکند... 
-----
‎یک توضیح حقوقی: حتا کسی که عضو یک سازمان مسلح باشد و نه یک سازمان سیاسی که شاخه‌ی نظامی دارد، زمان بازداشت و موقعیت بازداشت وی در نوع اتهام  و کیفر خواست وی تاثیر گزار است. این که هنگام جنگ مسلحانه دستگیر شده باشد. این که با اسلحه بازداشت شده باشد این‌که هنگام بازداشت از اسلحه‌اش استفاده‌ کرده باشد. این‌که اصلا هنگام بازداشت اسلحه‌ای در دست داشته باشد یا نه و این که اسلحه داشته باشد و آن را تسلیم کند همگی در موارد اتهامی و نیز نوع مجازات متفاوت است. حبیب به هنگام بازداشت واقعا کتاب به همراه داشته است. این‌که در گذشته چریک بوده است بحث دیگری است. گرچه این توضیح‌هافرقی به حال عقاید کسانی که زلزله زدگان ورزقان را در هنگام زلزله زدگی،  به « زلزله زده‌ی تجزیه طلب یا غیر تجزیه طلب» تقسیم می‌کردند، نمی‌کند.

---
* عنوان مطلب دیالوگی است از فیلم « راه‌های افتخار» ساخته‌ی استنلی کوبریک 

0 comments:

ارسال یک نظر