۱۳۸۸ خرداد ۵, سه‌شنبه

بی لباسی پادشاه و اصلاح طلب بودن میر حسین

 


منتشر شده در:روز آنلاین


 


1- در همان زمانی که تازه سید محمد خاتمی کاندیدای ریاست جمهوری انتخابات سال 1376 شده بود، مردم کردستان که تقریبا اکثر ادوار انتخابات را تحریم کرده و تنها در انتخابات ششم در اعتراض به سیاست های هاشمی رفسنجانی رای به احمد توکلی ناشناس در مقابل همه ی کبکبه و دبدبه ی هاشمی رفسنجانی داده بودند، دیگر آن چنان در قید شرکت در انتخابات نبودند. اما آمدن سید محمد خاتمی و طرح شعار های آن چنانی قضیه را متفاوت کرد.این بود که بحث ها بین جمع جوان آن روزگار ما که خیلی هم ادعای روشنفکری داشتیم ودر فضاهای گفتمانی روشنفکری و سیاسی و ترویج بحث های تئوریک و ادعای های جوانانه و پر شور در مورد جامعه ی مدنی بودیم ، بسیار داغ شده  بود. یکی موافق و دیگری مخالف. استدلال های آتشین و پاسخ های آهنین. در این میان یکی از دوستان سرش به کار خودش گرم بود و وارد بحث نمی شد. از او پرسیدیم فلانی تو هیچ نظری نداری؟ در جواب گفت راستش من طرفدار فلان حزب هستم و خودم را خسته نمی کنم هر وقت آن ها گفتند شرکت می کنیم من هم شرکت می کنم و اگر هم گفتند در انتخابات شرکت نکنیم، خوب من هم شرکت نمی کنم. فکر می کنید برای چی طرفدار فلان حزب هستم برای اینکه به جای من فکر کند  چون من حوصله ی فکر کردن ندارم. ....






 منتشر شده در:روز آنلاین


 


1-   در همان زمانی که تازه سید محمد خاتمی کاندیدای ریاست جمهوری انتخابات سال 1376 شده بود، در کوردستانی که تقریبا اکثر ادوار انتخابات را تحریم کرده بود و تنها در انتخابات ششم در اعتراض به سیاست های هاشمی رفسنجانی رای به احمد توکلی ناشناس در مقابل همه ی کبکبه و دبدبه ی هاشمی رفسنجانی داده بودند، دیگر آن چنان در قید شرکت در انتخابات نبودند. اما آمدن سید محمد خاتمی و طرح شعار های آن چنانی قضیه را متفاوت کرده بود. این بود که بحث ها بین جمع جوان آن روزگار ما که خیلی هم ادعای روشنفکری داشتیم ودر فضاهای گفتمانی روشنفکری و سیاسی و ترویج بحث های تئوریک و ادعای های جوانانه و پر شور در مورد جامعه ی مدنی بودیم ، بسیار داغ شده  بود و مرتب و متناوب به بحث می پرداختیم. یکی موافق و دیگری مخالف. استدلال های آتشین و پاسخ های آهنین. در این میان یکی از دوستان سرش به کار خودش گرم بود و وارد بحث نمی شد. از او پرسیدیم فلانی تو هیچ نظری نداری؟ در جواب گفت راستش من طرفدار فلان حزب هستم و خودم را خسته نمی کنم هر وقت آن ها گفتند شرکت می کنیم من هم شرکت می کنم و اگر هم گفتند در انتخابات شرکت نکنیم، خوب من هم شرکت نمی کنم. فکر می کنید برای چی طرفدار فلان حزب هستم برای این که به جای من فکر کند  چون من حوصله ی فکر کردن ندارم. حزب انتخاب کرده ام که به جای من فکر کند و تصمیم بگیرد.


این گفته از این دوست، اگر چه بوی نغز و طنز می داد اما نشان از یک حقیقت سر پوشیده و پنهان مانده و مغفول می دهد. جامعه ی ایرانی بدون هیچ تعارفی جامعه ای است که خود در تولید ساختار مدرن سیمای سیاسی جهان معاصر، نقشی نداشته است. از این رو سیاست مداری و سیاست ورزی را در اشکال مدرن آن همانند دیگر اجزای جهان  مدرن از کشورهای غربی وام گرفته است. یکی از بنیادی ترین اجزای ساختار سیاسی جوامع مدرن حضور احزاب سیاسی است. بدون شک حزب محل تجمع اهداف و آمال و برنامه های سیاسی فرد فردِ افرادی است که به طور اشتراکی به آن برنامه ها و اهداف و آمال  رسیده اند و در یک توافق جمعی از این اهداف فردی، یک تشکل سیاسی را بنا می نهند که آن را به عنوان حزب می شناسیم. در واقع سیر شکل گیری احزاب از  تجمع و تراکم و هم آوا شدن خواسته های سیاسی افراد جامعه در لایه های پایین ،شکل می گیرد و حرکتی رو به بالا به سمت دست یابی به قدرت را داراست. در این ساختار افراد بر اساس خواست و اندیشه ی فردی خود و با توجه به منافع گروه و طبقه ی وابسته  و متعلق به آن، اقدام به تشکیل و یا عضویت در یک حزب می نمایند. حال  آن که از آن جا که خودِ مدرنیزاسیون توسط حاکمان  و آشنایی آن ها با جامعه ی غرب و شیفتگی به آن، ورود یافته و البته از سوی دیگر  بنیاد های فکری آن نیز توسط گروهی از تحصیل کردگانی  ترویج شده، که توسط همین حاکمیت به افرنجیه فرستاده شده اند تا تمدن و فرنگ به ارمغان بیاورند، هم چنین از آن جا که تفکر «شبان رمه گی» بنیان تفکر حاکمان  تاریخ ایران بوده است، در همین احزاب هم معمولا ساختار پاتریمونیال هم چنان حاکم است و سرکرده ی حزب معمولا حکم همان سرور و حاکم تفکرات را دارد. از سوی دیگر معمولا اتفاقات زیر بنایی در حوز ه ی سیاست نیز توسط همین  حاکمان رو ی می دهد و از همین روست که هرگز هم فراگیر نمی شود و منجر به تغییرات زیر بنایی نمی گردد. در جامعه ی ایرانی  تنها در دوره های کوتاهی از تاریخ که اندکی از حاکمیت مطلقِ حکومت کاسته شده امکان تشکیل احزاب مستقل وجود داشته که یکی دو تجربه از زمان مشروطه به بعد همانند احزابی ملی و یا احزاب چپ داشته ایم. در غیر آن صورت، حزب ها معمولا از سوی حاکمان و یا وابستگان به حاکمان تشکیل می شوند و معمولا به دیگر احزاب اجازه ی فعالیت نمی دهند. همان طور که در زمان پهلوی شاهد تکیل حزب رستاخیز بودیم .. در دوران انقلاب نیز اگر چه در سال های اولیه آزادی هایی برای فعالیت برخی احزاب وجود داشت اما با ثبات اقتدار دولت کم کم از حوزه ی فعالیت آن ها کاسته شد تا جایی که بسیاری از آن ها از ساختار سیاسی جامعه ی ایرانی محو شدند.


اکنون در ایران نیز اگر شاهد فعالیت احزابی هستیم همه از آن جنس حزب هایی هستند که تاسیس کنندگان آن یا خود حاکمان اند و یا گروهی که زمانی توسط گروهی دیگر از حاکمیت رانده شده اند و یا جمعیت ها و انجمن هایی مذهبی و بازاری هستند که آن ها نیز خود در گروه حاکمان و مسولان رده بالای لشکری و کشوری هستند.


در زمان پیروزی جنبش اصلاح طلبی ایرانی و زمانی که عده ای بر این موج اصلاح طلبی سوار شدند و نام اصلاح طلبان را بر خود به ودیعه نهادند، با همه ی شعارهایی که مدعی آزادی تشکیل احزاب بود نهایتا خروجی آن تشکیل یک حزب متشکل از حامیان و افراد نزدیک به رییس جمهور وقت به نام مشارکت بودیم. به جز آن هم برخی از تشکل های وابسته به بازار و یا گروه هایی از مذهبیون عنوان تشکل خود به حزب تغییر دادند.


طنز روزگار این است که چنین گروه هایی  خود را حزب مردمی و اپوزیسیون می نامند و متاسفانه ادعای ملی و بودن سراسری بودن نیز دارند و البته تنها در هنگامه ی انتخابات های حساس به فکر فعالیت سیاسی می افتند و معمولا در طول چهار سال ما تنها شاهد خبر سفرهای مختلف اعضای آن ها به این طرف و آن طرف و یا سال به سال خبر برگزاری کنگره های سالیانه شان هستیم.


طنز روزگار این است که چنین احزابی که در وابستگی وتعلق خاطر کامل و ابدی به حاکمیت به سر می برند، از ساختار حزبی و از تشویق تحزب و رفتار حزبی در جامعه سخن به میان می آورند، و پرسش گر با انصافی نیز یافت نمی شود که بپرسد شما در طول چهار سالی که انتخابات بر گزار نمی شود چه تلاشی برای ترویج تحزب و رفتار حزبی و توسعه و تمرین جامعه ی مدنی نموده اید. طنز روزگار این است که در چنین شرایطی چنین احزابی دم از تفکر معرفی کاندیدای حزبی می زنند و هوا داران در حاشیه ی ابدی مانده ی آن ها در چند شهرستان دور و آسیب دیده از هزار و یک رنج و تبعیض قومی و مذهبی و اقتصادی و فرهنگی، نیز سرمستانه از حاکم شدن تفکر حزبی و عمل به آن سخن می رانند.


طنز روزگار این است که چنین احزابی در طول تمام سال های فعالیت شان حتا موفق به تربیت و معرفی یک شخصیت سیاسی یا همان «رجل» به قول خودشان نیز نشده اند که وی را در قامت یک رییس جمهور  به مردم معرفی کنند. و هر بار آویزان شخصیتی می شوند که معمولا از سیاست و کار و بار روزگار و سیاست ورزی و اوضاع اجتماعی و سیاسی و اقتصادی به دور بوده است. طنز روزگار این است که مردم جامعه ی ما هم ، حتا گروهی که خود را روشنفکر و یا حداقل فعال سیاسی و مدنی معرفی می کنند دقیقا همانند همان دوست من به حزب نگاه می کنند و حزب را برای این می خواهند که خود هرگز فکر نکنند و هر آن چه را که آن ها از بالا گفتند این ها  اجرا کنند.


2-   همه ی ما داستان معروف هانس کریستین اندرسن نویسنده ی شهیر دانمارکی با نام «دوخیاط» یا «دو شیاد» شنیده ایم. همان داستانی که دو خیاط یا همان دو آدم شیاد تصمیم گرفتند برای پادشاه آن سرزمین لباسی یگانه بدوزند که در جهان نمونه باشد و یکتا و بی همتا. روزها در قصر پادشاه آمدند و رفتند و دور شانه ها و هیکل و قد قواره ی پادشاه را اندازه می گرفتند و طوری وانمود می کردند که انگار واقعا دارند برای پادشاه لباس می پوشانند و چند بار که پادشاه متوجه شد خبری از پارچه و لباس و.. نیست به پادشاه می فهمانند که این لباس، لباس بسیار ویژه ای است و پارچه ی آن از جنسی است که که فقط خردمندان و  آدم های عاقل که دارای چشم بصیرت اند می توانند آن را ببیند، پادشاه هم نمی خواست نادانی اش هویدا شود، بنابراین از این که اعتراضی کند خودداری می کرد، تا این که خیاطان اعلام کردند که لباس آماده است و در مراسم با شکوهی پادشاه را لخت و عریان کردند و لباسی را که وجود نداشت بر تن وی پوشانند و همه ی مردم را نیز خبر کردند تا در یک شوی بزرگ خیابانی همه ی مردم از لباس جدید پادشاه دیدن کنند. پادشاه عریان را بر خیابان می گردادندو وزیران و وکیلان و خدم و حشم پادشاه در رکاب او می رفتند. مردم نیز گرچه می دیدند که لباسی بر تن پادشاه نیست، اما از ترس این که به نادانی و کوری و بی خردی و عدم برخورداری از چشم بصیرت متهم شوند دم بر نمی آوردند، تا این که کودکی از آن میانه فریاد بر آورد:«پادشاه لباس ندارد».


اکنون داستان روزگار ماست. عده ای که همان طور که در مقاله های قبلی گفته ام، از  آن جا که فهمیدند هیچ راهی برای ورود به قدرت ندارند آمدند . روی گزینه ای توافق شده، توافق کردند و با این که 12 سال است از حزب برخوردارند کسی را از اعضای حزب متبوع شان را سراغ نداشتند که در قامت یک رییس جمهور معرفی کنند و  البته از سوی همان کسانی که با آن ها به توافق رسیدند، از این کار نیز منع شده بودند.بعد آن چه طنز است این نکته است که چنین شخصی را اصلاح طلب معرفی کردند.


جناب آقای میرحسین موسوی، نخست وزیر محترم 8ساله ی جمهوری اسلامی و کاندیدای ریاست جمهوری دهمین دوره ی انتخابات ریاست جمهوری در سال 1388، با هر دیدگاهی و هر برنامه ای حق شرکت آزادانه در انتخابات ریاست جمهوری را دارند. هر گروه و دسته و جماعتی نیز حق دارند از ایشان حمایت کنند. اما این که این شخص را به عنوان نماینده ی جناح اصلاح طلب معرفی نمایند کار نادرستی بود.زیرا ایشان نه سابقه ی اصلاح طلبی داشت و نه سابقه ی سیاست ورزی در دوره ی اصلاحات. از زمانی هم که ایشان به عنوان کاندیدا شروع به اعلام برنامه های شان کرده اند، ما تنها شاهد کلی گویی های بدون مصداق و بدون تعیّن موازین و معیارها و روش های آن تغییراتی که به آن اشاره می کند . البته ایشان بیش از آن که زا برنامه ای سخن به میان آورد بیشتر موارد زیر تیغ انتقاد دولت فعلی را مورد انتقاد قرار می دهد. اما جدای از این ها متاسفانه ایشان هر اشاره ای به هر برنامه ی که دارد در سخنرانی بعدی آن را پس می گیرد. اما اصلی ترین نکته در مورد میرحسین موسوی بر می گردد به این که ایشان یکی از بنیادی ترین اصول دموکراسی و نیز یکی از اکید ترین توصیه های بنیان گزار جمهوری اسلامی ایران را در این انتخابات زیر پا نهاده اند و به طور رسمی پای نظامیان را به سیاست و انتخابات باز کرده اند.در تمام دنیا عدم دخالت نظامیان در سیاست و فرایند دموکراسی، یکی از اصول غیر قابل انکار دموکراسی است و اصولا دموکراسی ای که با دخالت نظامیان، در حال اجرا یا  به قدرت رسیدن باشد، دموکراسی نیست، زیرا هر "آن" همان نظامیان با توجه به قدرت نظامی شان  می توانند علیه آن دموکراسی تحت اختیارشان، دست به کودتا زده و آن را ناقص و ابتر نمایند. اصولا یکی از مواردی که اتحادیه ی اروپا به عنوان انتقادات اش به نرکیه مطرح می نماید دخالت نظامیان در ساختار سیاسی این کشور است. سوال من از طرفداران میر حسین موسوی و به ویژه کسانی که ادعا می کنند برای پیش برد تفکر اصلاح طلبی به میر حسین رای می دهند این است کسی که هنوز که به قدرت نرسیده برای رسیدن به آن از حضور نظامیان "ثبت نام " رسمی به عمل می آورد چگونه می تواند مدافع دموکراسی باشد؟


نکته ی دوم این است که میرحسین با تمام قوا در مقابل این که بگوید اصلاح طلب است مقاومت می کند. ایشان  می گویند که اصول گرا هستند، می گویند که بسیجی هستند، می گویند که مدافع ارزش های سنتی انقلابی است؛ که احمدی نژاد هم خود را حافظ و مدافع آن می داند و حمایت گروه های اصول گرا بسیج و .. را به خود به قول شما جلب می کند(زیرا جلب کنندگی نیست بلکه اساسا آن ها حامیان واقعی موسوی هستند). سوال این است آیا در یک روند دموکراتیک کسانی که حامی سیاسی و انتخاباتی یک کاندیدا هستند، حق این را ندارند که زمانی که به قدرت رسید، از کاندیدای به قدرت رسیده مطالبات خود را پی گیری کنند؟ و اگر این حق را دارند آیا بدنه ی جامعه ی مدنی قدرت این را دارد که مطالبات اش را از موسوی بخواهد یا بسیج و اصول گرایان؟ اصلا چگونه است که مطالبات شما در راستای مطالبات بسیج و اصول گرایان است و هردو با موسوی هماهنگ هستید؟ کجای نظام های سیاسی دنیا  یک کاندیدا به عنوان مثال هم لیبرال است و هم چپ؟ هم محافظه کار است و هم از طرف حزب کارگر؟ هم جمهوری خواه است و هم دموکرات؟


 


 


3-    طنز روزگار این است که در جامعه ای مثل ایران و با ساختاری سیاسی- مذهبی موضوعی به نام «ولایت و رهبری» بخشی از تفکر و شکل اجرایی سیاست در این ساختار است. اگر چه بحث ولایت در گفتمان درون دینی  ویژگی ها و استدلال های خاص خود  را داراست، اما همین مفهوم در سال های اخیر از سوی روشنفکران در حوزه ی سیاسی مورد مداقه و بررسی فراوان قرار گرفته است و معمولا این نگاه که کسی  در بالا به مردم دستور بدهد یا اشاره کند یا... که به فلانی رای بدهید از سوی همین افرادی که  ادعای اصلاح طلبی بودن دارند بارها مورد نقد قرار گرفته است. و حتا شخصیت هایی نیز که خود نقش رهبری و ولایت را به عهده داشته اند بارها تاکید کرده اند که از این کار دوری می کنند. طنز روزگار این است که ظاهرا تقلید از یک شخص مشخص دارای اشکال است و گرنه 80% از طرفدارن وی در یک نظر سنجی بر این  استدلال اند که ما به این دلیل به موسوی رای می دهیم، زیرا خاتمی از وی حمایت کرده است. آیا چیزی جز پیروی مطلق و به دور از اندیشیدن و پذیرش مطلق رای یک نفر بر همه  است؟


 طنز روزگار این است که موسوی می داند چه کار می کند و می داند که کاندیدای کدام جریان است. طنز روزگار این است که اطرافیان حزبی نیز می دانند که چگونه و طی چه فرایندی از موسوی حمایت می کنند. تلخ روزگار اما این است که بدنه ی جامعه و جمعی از فعالان حوزه های مدنی و رسانه ای و حتا سیاسی نمی خواهند به این مسئله ی به این روشنی دقت کنند. زیرا راحت است که در نهایت بگوییم ما گول خوردیم. و عده ای هم ظاهرا بنا به پز روشنفکر مابی و این که ایشان به هر حال کاندیدای احزاب "ویژه"ی اصلاح طلب است ما نباید چنین مسایلی را باز گو کنیم چون انگار به کوری و عدم برخورداری از چشم بصیرت سیاسی متهم می شویم. اما حقیقت این است که اگر اصلاح طلبی  لباسی است که پارچه و تار پود و نخ و فرم دوختن آن امور و مفاهیمی چون جامعه ی مدنی، آزدای احزاب، آزادی مطبوعاتی، توجه به نهادهای غیر دولتی(NGO) ،آزادی های مدنی و گردش آزاد اطلاعات است، و موسوی در 99% از  سخنان شان بویی از این مفاهیم یافت نمی شود و اگر هم یافت می شود بسیار کلی گویانه و بدون مصداق های روشن است. و خود نیز هرگز طراح هیچ برنامه ی مشخصی نبوده بلکه تا کاندیدایی به نام مهدی کروبی(گرچه  به ظاهر ادعا می شود که رقیب وی احمدی نژاد است) برنامه ای را اعلام می کند وی نیز پشت سر وی با همان عنوان نامه ای می نویسد و بسیار کلی گویانه فقط وعده می دهد که فلان می کند و هرگز هم همانند کروبی، معیار و مصداق و روش آن را مشخص نمی کند، بنابراین چگونه می توان باور کرد و پذیرفت چنین لباسی بر قامت مهندس میر حسینی که  هیچ کدام از این موارد در برنامه ها و دغدغه های اش یافت نمی شود پوشاند؟ از این رو باید شفاف تر بود و  بدون هیچ تعارف و واهمه ای، باید گفت:"میر حسین اصلاح طلب نیست".یا پادشاه لباس ندارد.



لینک ها و مقالات مرتبط:


۱-حمايت از مير حسين، حمايت از اصلاح طلبي نيست


۲-میرحسین،گزینه ی پنهان ِ توافق راست و چپ

3- http://www.newsweek.com/id/199150/page/1

پی نوشت: من این مقاله را با همین تیتر و عنوان برای روزآنلاین  ارسال نموده ام . این که دوستان قسمت دوم تیتر را یا به دلیل طولانی بودن و یا به هر دلیل دیگری ننوشته اند،من خبری ندارم. 

10 comments:

سینا گفت...

سلام
یه سایت درست کردم برای بازی دهم
نظرتتن رو در باره سایت بیان کنید و در نظر سنجی هم شرکت کنید
موفق باشی

كاوه رضائي گفت...

سلام
هر چند مثل اينكه تو هم مثل من حروم ... هستي! ولي خيلي جالب بود!

shahed گفت...

agar in xabar sahih bashad havyeh payam ravshani ast agar dostan bexahand bbinand.
کمیته اقوام ستاد مرکزی موسوی منحل شد سه شنبه پنجم خرداد 1388 1:52
در جلسه اخیر مسوولان کمیته اقوام ستاد انتخاباتی آقای موسوی، دکتر رمضان‌زاده خواستار ارائه ی طرحهایی برای جذب و بهره‌برداری از ظرفیت رای اقوام و اقلیت‌های مذهبی شده که با مخالفت آقای موسوی روبرو شده است. در این جلسه آقایان حسینی و رمضان زاده با ارایه طرح‌هایی خواستار تحرک بیشتر ستاد برای جذب آرای اقوام و اقلیت‌ها شدند.
در این جلسه آقای بهزادیان‌نژاد برخی برنامه‌های ارایه شده و فعالیت‌های کمیته اقوام این ستاد را ناموجه دانسته و در نهایت دستور داده است کمیته اقوام در ستاد انتخاباتی آقای موسوی منحل شود.

یک دوست گفت...

بسیار بی پرده، تحلیلی و با مصداق نوشته ای. دست مریزاد. واقعاً آدم شک میکند در عقل یا ... برخی ها که اینگونه دور و بر موسوی گردآمده اند در حالی که نوشته هایش را خوانده اند سخنانش را شنیده اند. صرفا میگویند برای فرار از وضعیت کنونی باید به او رای داد. از همه بهتر است . البته این را هم میگونید که بد درون بد و بدتر است. در حالی که به این فکر نمیکنند که چرا ما باید همیشه و در هر حال با "بد" سرو کار داشته باشیم و یک بار میان خوب و بد به انتخاب نپردازیم. در هر حال دستت درد نکند و قلمت پایدار. حیف که روزنامه اشتی را نداری که اینها را به گوش همه برسانی.

درسا گفت...

مرسی.جالب بود

شاهو گفت...

دوباره کاروان اصلاح طلبان ورشکسته به راه افتاده است و یادشان آمده ما نیز مردمی هستیم و رای مان نیاز است دست به دامان ستارگان هنرمند شده اند و شعارهای جوان پسند می دهند . دوستان هم می گویند چون رای این کارمند دوران جنگ زیاد است باید رای بدهیم .همه شده اند منتقد انقلاب فرهنگی سروش و در عجبم از نفوذ یک تنه این مرد که انقلابی مائویستی راه انداخته به تنهایی . سخنان یکی به نعل و یکی به میخ هم آغاز شده است . دولت فرهنگی و ... ما بسیجی واقعی هستیم و هکذا .

چند سال پیش از الهه کولایی پرسیدیم چرا وقت انتخابات پیدایتان می شود گفت چکار کنیم مجوز روزنامه به ما نمی دهند .

بابک احمدی دیروز پرسیده بود راستی معین کجاست او که نماینده حزب پیشرو اصلاح طلبان بود!

بانوی دوم خیالی می گوید من خودم حجاب را انتخاب کردم و انبوه جوانان پیرامون نپرسیده بانوی بزرگوار اگر ما عکسش را انتخاب کنیم آیا مجالمان می دهند آیا شما از ما دفاع می کنید .چه خوش گفت سروش که پاسبان آزادی باشید نه عاشق آن .

جلایی پور گفته است که نطق میر حسین شوک انتخابات بود! اما من آن را با نطق کروبی و کارنامه اش مقایسه می کنم و می گویم که به نسخه مشارکتی احمدی نژاد رای نمی دهم .

برای من دفاح از لقمانیان ، دفاع از دراویش ، دفاع از نوجوانان محکوم به اعدام ،تسلیت برای درگذشت سحابی ، کمک به آزادی لیلی و ... کافی است که بدانم چه کسی را انتخاب کنم .بری من لوایح دو قلو ، سکوت ٢٠ ساله در برابر کشتار روشنفکران ، کوی دانشگاه ،اعدام در ملا عام، رد صلاحیت ها ، سرکوب اقلیتهی قومی دینی کافی است که به که رای ندهم .

انتخابم را حتی در صورت حضور سید خندان بجای میر خاموش تغییر نمی دادم .

خنده ام می گیرد که انتخابشان را نه با سروش و احمدی و عبدی و قوچانی و نیلی و کرباسچی و مهاجرانی که با رهنما و آهنگرانی و فرخ نژاد و پور احمد عیار کرده اند . انگار برای ساختن فیلم باید به سراغ ورزشکاران برویم و برای حضور در جام جهانی به سراغ تاجران و برای آزاد سازی اقتصاد به سراغ پرستاران

پويا گفت...

بسيار زيبا نا ملموسات واقعيت را با لباس مريي كلمات گنجانيده ايد.
آقاي موسوي هيچ سنخيتي با كشتي به گل نشسته اميدوار به وزش نسيم به خلباني!!آقاي خاتمي ندارد ولي واقعا چرا دسته اي با انگ روشنفكري با احساساتي پر مدعا حمايت خاتمي را حجت مي دانند در اين مورد كودكانه ديدن را پيشنهاد مي كنم براي نديدن آنچه كه وجود ندارد.
البته آقاي موسوي كارنامه موفقي در دوران جنگ ايدئولوژيك!! هشت ساله دارند ولي زمان بسياري گذشته و ناهگوني ها صد چندان ،اقتصاد و سياست و خط قرمزها 88 چندان پيچيده تر.ديگر اقتصاد كوپني نتيجه اي مطلوب تر از اقتصاد صدقه اي را بدنبال نخواهد داشت.

پاينده دست به قلم باشيد.

رحمانی گفت...

شاید بلا تکلیف ترین گروه مشارکت است که از یک طرف می خواهد تشکیلاتی عمل کند و از سوی دیگر، توان بسیج نیروهای خود را برای حمایت از موسوی ندارد. تاریخچهء مرز بندی این گروه با کروبی و دوستانش، عمری دارد به درازای حیات خود این حزب، که بذرش در همان مجلس ششم کاشته شد. از سوی دیگر به غیر از اعضای مشترک این گروه و سازمان مجاهدین هیچ ارتباط معنا داری، بین این حزب و موسوی وجود ندارد. و علاوه بر همهء اینها پس از انصراف خاتمی نفرتی وصف ناشدنی به خصوص در میان جوانان این حزب به موسوی به چشم می خورد که قادر به بخشش وی نیستند. از این رو حمایت جبههء مشارکت از موسوی تنها جنبهء سمبولیک دارد و حزب حتی قادر به بسیج درصدی از نیروهای خود در ستادهای این دو تن نیست. و اگر در نهایت کروبی را برمی گزیدند شاهد اولین جدایی جبههء مشارکت از متحدان تاریخی خود(سازمان مجاهدین) از زمان تأسیس تاکنون میشدیم.

بهروز فاتح گفت...

آقای دکتر جلائی پور، اخیرا اصلاح طلبان را به سه دسته تقسیم بندی کرده اند: 1)اصلاح طلبان حداکثری مثل حجاریان و...2) اصلاح طلبان میانه مانند خاتمی و 3) اصلاح طلبان حداقلی مانند موسوی. یعنی حتی خودشان هم با همه ی اصراری که به اصلاح طلبی موسوی دارند و نهایت سعی شان القای این تفکر است، در تعریف مختصات اصلاح طلبی ایشان بیش از این نمی توانند بگویند. حال چه شده که ما پس از چند سال از سطح اصلاح طلبی میانه به سطح اصلاح طلبی حداقلی نزول کرده ایم، بماند برای گفتگوهای بعدی...

مانیا گفت...

من پێكه‌وه به هه‌ر دوو ده‌ست

ته‌لی گه‌رم و ته‌لی ساردی

خۆشه‌ویستیم گرتووه

بۆیه له‌شم خۆی بۆته وزه‌ی كاره‌باو

له‌م شه‌وه‌دا

چل‌چرای ئه‌م هه‌موو شێعره‌ی

له سه‌ر سه‌رت هه‌ڵكردووه!

ارسال یک نظر