۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۹, سه‌شنبه

طلوع


تنها من و آن ستاره ی صبحگاهی ِ خواب آلود

_که از کاروان شب جا مانده_

می دانیم 

طلوع اتفاق خوشایندی نیست.


لینک مربوط:شعرهای من   

4 comments:

سمیه گفت...

خیلی خیلی شعر قشنگیه این شعر. من واقعا لذت بردم ازش. چطوری بگم چقدر قشنگ بود؟؟؟؟؟

يانو گفت...

"زندگي ديگر ناممكن شده است.وطن ديگر غير قابل تحمل است.تاوان هر آرامشي را كه پيش از اين در آنها داشته ايم از رهگذر خيانتي كه دانايي به ما كرده است بايد بپردازيم."
تئودور آدورنو×اخلاق صغير
زيبا بود.

بهروز فاتح گفت...

کوتاه و زیبا!

ر گفت...

حذف نمره.........

ارسال یک نظر