۱۳۸۸ شهریور ۱۰, سه‌شنبه

«ئا» آشتی * یادی از پرتیراژترین روزنامه ی کوردی




داستان من و آشتي
«به نام «ئآشتي» نوشتن راه و برنامه‌ي نسلي از نويسندگان جوان گوشه‌اي از مردمان ساكن اين جغرافياست، كه تاريخ‌شان را اگركه با خون ننوشته باشند، در هاله‌اي هم زمان مقدس-منفورازخون پيچيده‌اند، نسلي كه نزديك‌ترين [و شايد دورترين نيز] خاطره‌هاي ذهني‌اش در جغرافياي اين منطقه از جهان سرشار از مفاهيم و واژه‌گاني چون جنگ، انقلاب،سركوب، اختناق، آوارگي،مبارزه،بي‌اعتمادي، سرخوردگي و ...ده‌ها كلمه‌ي ديگر از اين دست كه حوصله‌ي به اجبار صبورش را انباشته و عجيب كه نسلي با اين خاطره‌هاي ذهني «ناهمگون» اكنون مي‌خواهد نام روزنامه‌ي خود را با اين كهنه واژه‌ي در آرزو و رؤيا مانده‌ي آدمي (آشتي) بيارايد.
از طوفان ناهمگون آن همه خاطره و از ميان اين همه راه پيش رو، توان انتخاب و پيمودن يكي از آن راه ها شايد مي‌توانست راه ديگري باشد. اما از آن روکه «تنها طوفان كودكان ناهمگون مي زايد» ما زادگان اين همه طوفان مي‌خواهيم با همان واژه‌ي «آشتي» ابتدا درون خود به آشتي با خرد انتقادي در انديشه و حرفه‌اي گري در عمل برآييم و نوشتن را يگانه راه و اگر چه دشوارترين، براي مشاركت شهروندي در جهان امروز برگزيده‌ايم. زيرا كه بر اين باوريم كه نوشتار خانه‌اي است كه مي‌توان با سكونت گزيدن درآن سهمي حتي اندك از حضور انسان را در تاريخ به ثبت برسانيم و آن را راهي براي قرائت و تبيين حضور خود در عرصه‌ي شهروندي بدانيم. نه‌ راهي براي تحويل و تقليل آن در جهان ذهني خويش زيرا«آن جا كه نوشتار حضور ندارد نه انسان حضور دارد نه تاريخ».**
آن چه خوانديد بخش‌هاي ابتدايي اولين مطلب روزنامه‌ي آشتي در شماره صفرآن بود. كه با هم‌دلي و هم‌فكري دوستان در شب دهم اسفند ماه هزار و سيصد و هشتاد و دو خورشيدي به عنوان اولين تيتر آشتي تحت عنوان «چشم به راه آشتي» به قلم نگارنده مرقوم و در ۱۳ اسفند منتشر شد. اما داستان آشتي به همان شب دهم اسفند برنمي‌گردد و به همان جا هم ختم نشد.
داستان از کجا آغاز شد؟
داستان به طور مشخص براي نگارنده از زماني آغاز شد كه بهرام ولدبيگي بعد از همه‌ي فراز و فرود‌هايش! تا سال 1379 در تهران اقدام به تأسيس «انستيتو فرهنگي كردستان» نمود. و براي اولين شماره‌ي ماهنامه «كردستان»  از سوي ايشان به كار دعوت شدم به دلايلي همكاري خود را معطوف به بعدازانتشاراولين شماره نمودم شماره‌ي اول منتشر شد و بعد از ‌آن به توافق رسيديم كه از شماره‌ي دوم به بعد شروع به كار كنم. اما كردستان توقيف شد! بعد از آن نشريه‌هاي زيادي پيش نهاد شد. و مذاكرات زيادي صورت گرفت  اما هر كدام به دلايلي سرنگرفت. حتا با نشريه «آواي کردستان» به توافق هايي رسيديم و تا مرز انتشار اولین شماره ی دوره جدید پیش رفتیم، اما در آخرين لحظات مدير مسوول از ادامه ي همکاري سر باز زد و ما باز بي نشريه مانديم و یا گاه و گدار به صورت حق التحریری با برخی روزنامه های تهران کار می کردم و یا باز به کنج خانه ام بر گشتم. تا اين كه آقاي ولد بيگي به ما اطلاع داد كه يكي از دوستان شان امتياز يك «روزنامه» را دريافت نموده اين داستان به تابستان 1382 برمي‌گردد .
صحبت‌ها و گفت وگوها آغاز شد. صاحب امتياز شخصي به نام« برهان زره‌تن لهوني» مدير كل اداره امور اقتصادي و دارايي استان كردستان بود. آن وقت ها فقط همين را در مورد ايشان مي دانستم. سال‌ها بود كه روياي كار در يك روزنامه و يا هفته‌نامه‌ي كردي را داشتم تا در آن ايده‌ها و آرمان‌ها روزنامه نگاري‌ام را به منصه‌ي ظهور برسانم.به هر صورت اين گفت وگوها تابستان بودو توافق‌هاي نهايي و شرط و شروط ها تا پاييز طول كشيد، از اواخر پاييز تصميم به انتشار آشتي و نيز تعيين افراد و امكانات و...گرفتیم.
القصه!
 اما انتشار آشتي به يك «شب سرد زمستاني» در 13 اسفند 1382 باز مي‌گردد. شبي كه هم من «دبير بخش فارسي» هم منصور «دبير بخش كردي» هم پيمان «صفحه‌آرا» و در نهايت خود كاك بهرام، بله همان بهرام ولدبيگي سردبير نشريه را مي‌گويم. تا دير وقت در چاپخانه مانديم و منتظر چاپ روزنامه‌مان شديم. مي‌دانيد چرا چون كلاً اين همه كبكبه و دبدبه نداشت، كه فكر كني مثلاً بنده كه دبير بخش فارسي بودم مثل همه‌ي نشريات سراسري و حتي غيرسراسري چندين و چندنفر در بخش من كار كنند. بلكه بخش فارسي خودم بودم و خودم راستي محمد موفقي يادم رفت او هم از دوستاني بود كه از همان اوايل شروع كار با ما بود، و مدتي را در بخش فارسي و مدتي ديگر در بخش كردي تا پايان روزنامه‌ي آشتي با هم بوديم.
ما هفت نفر بوديم.
اعضاي تحريريه و كادر فني اولين روزنامه‌ي كردي ـ فارسي ايران، خيلي زياد نبودند.  حقيقت‌اش را بخواهيد اين موضوع را اوايل زياد جرأت نمي‌كرديم بازگوکنيم. زيرا فكر مي‌كرديم ممكن است مورد قضاوت ازپيش اتفاق افتاده قراربگيريم و مثلاً مخاطب بگويد روزنامه‌اي كه همه‌ي دست‌اندركاران آن، شش نفر ‌باشند چه روزنامه‌اي مي‌تواند باشد!؟ اما بعدها كه كار روزنامه گرفت و تيراژ آن روز به روز بالاتر مي‌رفت و موجب واكنش (چه مثبت و چه منفي) همگان شد، اين بار ديگر با افتخار مي‌گفتيم كه:آري همه‌ي كساني كه شروع به انتشار روزنامه كردند تعدادشان هفت نفر بودند:
1- برهان زره‌تن لهوني: مدير مسئول و صاحب امتياز: شخصي كه گفتم حداقل در آغاز كار تنها نام او را مي‌دانستم و هيچ شناختي از وي نداشتم.اما امروز بايد صميمانه از شرافت‌اش و بزرگواري‌اش براي همراهي همه‌جانبه با ما تشكر كنم. شخصي كه خود يك مدير كل در استان كردستان بود و به خاطر آن چه كه ما در آشتي مي‌نوشتيم سخت تحت فشار بود. اما همه‌ي فشارها را به جان  خرید تا ما راحت تر به کارمان ادامه دهیم. بعدها كه با ايشان آشنا شدم وي را فردي تيزهوش و مدير و كارآزموده يافتم.اين همه تشكر به خاطر آن است كه روزنامه مال ايشان بود و اگر نبود همراهي ايشان اكنون ما نمي‌توانستيم اين همه از موفقيت آشتي بنويسيم.
2- بهرام ولدبيگي: مشاور فرهنگي سابق استاندار كردستان،سردبير هفته‌نامه‌ي آبيدر، مدير انستيتو فرهنگي كردستان، عضو انجمن صنفي روزنامه‌نگاران ايران و نيز عضو فدراسيون جهاني روزنامه‌نگاران. ؛سردبير. شخص نگارنده از ابتدا يكي از شرايط‌ام آزادي عمل بود و ايشان نيز صادقانه بگويم، كم‌ترين دخالت ممكن را در كار من و ديگران مي‌كرد. تنها حوزه‌اي كه ايشان بيشترين دخالت را در آن مي‌كرد كه حق قانوني و حرفه‌اي سردبير مي‌‌باشد. روي تيتر و سرمقاله بود. آن هم نه در محتواي آن بلكه در انتخاب تيتر و موضوع سرمقاله كه هميشه هم حرف حرف ايشان نبود. و بارها اعضاي تحريريه حرف‌شان به كرسي مي‌نشست و در مورد محتواي نوشتن هم اين آزادي را داشتيم كه اگر قرار است نظر كسي بر موضوع مشخصي براي تيتر باشد و در شوراي تيتر هم تصويب شود خود او تيتر ومتن آن‌را را بنويسد تا مسئوليت نوشته برگردن وي مي‌باشد. اما راستش براي بدست آوردن اين آزادي عمل رنج جان‌كاهي در بحث كردن باسردبير مي‌كشيديم به هر حال من اين‌جا اعتراف مي‌‌‌كنم مگر در موارد خاص وگرنه از بيش‌ترين آزادي عمل برخوردار بوديم و اين صفت نيكويي است براي سردبير. اگر حتا هيچ صفت نيكوي ديگري نداشته باشد.
3- منصور تيفوري: نويسنده، مترجم، از اعضاي قديمي انجمن‌هاي ادبي سقز و نيز از بنيان‌گذاران انجمن فرهنگي -ادبي پيشرو (په یف) در سقز و نيز روزنامه‌نگار؛ دبير بخش كردي. در 15 شماره‌ي اول با ما بود. فردي بسيار توانا و با استعداد كه به تنهايي تا چندين و چند شماره بخش كردي را اداره مي‌كرد. با قلمي توانا و فرهيخته البته هر چند نگارنده گاه گداري به زبان نوشتاري ايشان انتقاداتي داشتم اما ايشان هم دلايل خودش را داشت.
4- شهاب‌الدين شيخي: شاعر، مترجم، روزنامه‌نگار و از اعضاي انجمن‌هاي ادبي سقز و سنندج و نيز اعضاي اصلي انجمن ادبي (په یف) به عنوان دبير بخش فارسي.
5- محمد موفقي: شاعر، منتقد ادبي و داراي سابقه‌ي روزنامه‌نگاري در نشريات محلي و سراسري و همكار اصلي در هر دو بخش فارسي و كردي و بعد از رفتن منصور به بخش كردي رفت البته آن‌موقع‌ها اعضاي بخش كردي تعدادشان بيشتر شد و هر كدام مسئوليت صفحاتي را به عهده گرفتند. كه ايشان مسؤليت صفحات انديشه و فرهنگي را به عهده داشت در ضمن بسياري از سرمقاله‌هاي آشتي را ايشان مي‌نوشتند.
اعضاي بخش فني هم در آغاز دو نفر بيش نبودند:
6- پيمان كاكابرايي: طراح و صفحه‌آراي روزنامه كه فردي بسيار صبور و كاري بوده و سرعت عمل بسيار بالايي داشت و واقعاً از اخلاق نيكي برخوردار بود و با همه‌ي ناهماهنگي‌ها و ديركردهاي كارهاي ما مي‌ساخت و در هر صورت كار را آماده مي‌كرد
7-خانم آذين ولدبيگي(كه هيچ نسبت سببي و نسبي و ... با آقاي ولدبيگي ندارد) تايپيست روزنامه. ‌ كه يك تايپيست بسيار حرفه‌اي بود و سرعت غيرقابل باوري داشت در ضمن اگر سرحال بود و برخوردي با اعضاي نشريه نداشت متن‌هايي كه تايپ مي‌كرد. به ندرت با غلط تايپي مواجه مي‌شديم. البته در اوايل كار، شخصي را كه طراحي و صفحه‌آرايي يكي از روزنامه‌هاي سراسري را به عهده داشت دعوت به كار نموديم.
آري به همين سادگي ما هفت نفر بوديم و شانه‌هايمان را زير اين بار سنگين فرو برديم، اين هفت نفر 5 نسخه از روزنامه را به تنهايي منتشر كرديم بعدها از شماره‌ي 6 به بعد يك تايپيست ديگر به نام خانم آنيتا جعفري به جمع ما اضافه شد. و دوستان ديگري نيز به نام‌هاي حسام دست‌پيش در بخش بين الملل و ايوب كريمي در بخش سياست به جمع تحريريه اضافه شدند. كه اين دو عزيز تا شماره14 با ما بودند.
اما اين افراد از زمان ملحق شدن به ما  تا توقيف آشتي با ما بودند
8- خانم آني‌تا جعفري- يك تايپيست بسيار توانابود و در عين حال و در حين تايپ متن را هم مي‌خواند؛ درحين كار بسيار كاري و جدی و زمان تایپ متن اگر به ايراد املايي و يا انشايي برخورد مي‌كرد فوراً آن را تذكر مي‌دادکه  اين توانی ویژه براي يك تايپيست بود
9- اميد اميني‌پور- فردي بسيار با استعداد و توانا در حوزه‌ي روزنامه‌نگاري. گرچه هيچ دوره‌اي و يا آموزشي نديده بود اما استعدادي غيرقابل انكار داشت.اودر زبان کردی به  اهميت متن ژورناليستي واقف بود و مدل نوشته‌هايش تا حد ممكن ژورناليستي بود.از زمان ملحق شدن‌اش به ما اكثر مطالب صفحات يك و دو و سه را ايشان تهيه مي كردند.
10- خانم قدسي سرمست- دانش آموخته ی حقوق كه به همراه آني‌تا جعفري تنها اعضاي غير كرد نشريه‌ي ما بودند. خانم سرمست از همكاران تحرير‌يه فارسي بود كه از شماره 23 به بعد همكاري با ما را آغاز كردند و تا تعطيلي آشتي با ما بودند. او صرف نظر از عضویت در تحریریه؛ ويراستاري مطالب را نيز از آن شماره به بعد بر عهده گرفت.
11- آزاد حاجي آقايي- كارشناس ارشد علوم سياسي،نويسنده، و تحليلگر مسايل سياسي. كه از شماره هاي 25 به بعد به جمع ما پيوست و مسئوليت صفحه هاي 4 و 5 بخش كردي را بر عهده داشت. همچنين غير از مقالات تئوريك در هر دو بخش فارسي و كردي در كار نوشتن تيتر و سرمقاله به ديگر بچه‌هاي بخش كردي ياري مي‌رساند.
راستي از حميد آزموده اسم نبردم فردي كه امور طراحي آگهي‌هاي تبليغاتي آشتي برعهده‌ي ايشان بود در بخش‌ صفحه‌آرايي هم به پيمان كمك مي‌كرد. فردي بسيار خوش سليقه وتوانا در كارهاي گرافيكي.
روياهاي من (ما) براي روزنامه‌نگاري كردي
اين من را به هر حسابي كه دوست داريد بخوانيد حتي به حساب «من»ي‌ات همه‌ي جهان سومي‌ها ايراني ها كردها و ... اما دليل دارم كه مي‌نويسم «من» بعد از من هم حتماً به روياهاي «ما» خواهم پرداخت.
ابتدا لازم است از اين من تعاريفي به دست بدهم، اين «من» مثل بيشتر كردها فعاليت كردبودن‌اش را با شاعر بودن شروع كرده اما برخلاف بيشتر آن شاعرها هميشه شاعر مانده است. اما در همان ايام شاعري هم شوق عجيبي به نوشتن در ديگر حوزه‌ها داشته است.
اين «من» يك زاده شده در سرزميني به نام كردستان است. و سال‌هاي ابتدايي زندگي‌اش بااوج فعاليت‌هاي سياسي كردها براي اثبات كردبودن‌شان و نيز تلاش براي انقلاب و ايراني‌هانيز  براي به پيروزي رساندن انقلاب‌،سال‌هاي ابتدايي زندگي «من» (يعني همان كودك زاده شده در كردستان) در محاصره مفاهيم و واژگاني چون مبارزه، طبقه، كارگران جهان (البته نمي‌دانم آن موقع كردستان اصلا كارگر به معناي ماركسي آن داشت يا نه)انقلاب، خودمختاري، استقلال و ... گذشت.
زندگي و بزرگ شدن در سال‌هاي جنگ‌هاي داخلي، و نيز جنگ باعراق،آوارگي، كشتارها، اعدام‌ها، جان‌بازها،اسيرها و ...
 تحصيل علم و دانش‌آموزي زير سايه‌هاي ترسي تعريف نشده كتاب خواندن و نوشتن شايد گريزگاهي بود و شايد پناه‌گاهي براي يافتن خود؟ به راستي كدام خود؟بعدها در 15 سالگي براي كار به تهران آمده‌ام. زندگي در پايتختي را كه سرنوشت من را و تو را رقم مي‌زد تجربه كرده‌ام بعد از بيست سالگي هم براي كار و تحصيل تمام عمر خويش را در شهري گذرانده‌ام كه مجسمه‌ي رفتگرش(اشاره به پارک رفتگر زیر پل گیشا) را لباس كردي مي‌پوشاند.
اين شرح كوتاه از آن رو آمد كه اين من تفاوت بسياري با من‌هاي ديگر جوانان اين سرزمين ندارد. و از آن رو كه در جامعه‌ي كردستان و نيز جامعه‌ي ايران هنوز فرد به معنا و مفهوم مدرن آن شكل نگرفته بنابراين «من» هنوز در اين جامعه با خود مفهومي جمعي را حمل مي‌نمايد.
القصه! داستان من به آن جا رسيد كه دوران دانشجويي من در دانشكده‌اي گذشت كه معتبرترين دانشكده‌ي روزنامه‌نگاري و علوم ارتباطات ايران نيز در ساختمان همان دانشكده قرار داشت. از اين رو لابه‌لاي كلاس‌هاي درسی رشته دانشگاهي‌ خودم هميشه سر كلاس‌هاي دروس اصلي روزنامه‌نگاري حاضر بودم و حتي عده‌اي گمان مي‌بردند كه من دانشجوي روزنامه‌نگاري‌ام نه دانشجوي جامعه‌شناسي. آن كلاس‌ها و آن حضورها چشم من را بر افق‌هاي روشن‌تري از حرفه‌ي روزنامه‌نگاري گشود. ازسويي همزماني دوران دانشجويي من با سال‌هاي اوليه پيروزي دوم خرداديان و انتشار سريع و حجيم روزنامه‌هاي حرفه‌اي‌تر در عرصه‌ي مطبوعات از ديگر سو همسايگي دانشكده‌ي ما با دفتر روزنامه‌ي «جامعه» و رفت آمد به آن‌جا تجارب گران‌قدر و گران‌بهايي به نگارنده و جواناني چون من و هم‌نسلان من ‌داده بود.
همه‌ي اين داستان‌ها براي آن بود كه بگويم روياي من اين بود كه روزي روزنامه و يا نشريه‌اي كردي را تا حد توان‌ام به متدها و فرم‌هاي حرفه‌اي ضوابط و قوانين علمي روزنامه‌نگاري منتشر نماييم.از اين رو با نگاهي انتقادي و سالم به ديگر نشريات كردي حداقل سراغ كاستي‌هاي نشريات كردي رفتيم و تمام سعي و تلاش خود را بر آن گذاشتيم كه روزنامه‌ي آشتي از حجم آن نقايص بكاهد. نگارنده در اين مجال كوتاه اين نقايص و ایرادات را در دو دسته تقسيم‌بندي مي‌نمايم.
1-ايردات فرمي وشكلي نشريات كردي
1-1 ظاهروشكل کلي، صفحه بندي (صفحه‌آرايي) اگر با ديدي منصفانه و نه مغرضانه و نه دلسوزانه‌ي از روي ترحم به ظاهر نشريات كردي نگاه بيافکنيم اكثر آن‌ها را در شكل و شمايل به فرم‌هاي نشريات داخلي ارگان‌ها،ادارات و يا به نشريات درون حزبي خواهیم دید. در اين گونه نشريات اهميت اصلي با محتويات و نوشته‌هاي نشريه داده مي‌شود و فرم و ظاهر و نيز گرافيك نشريه كمترين درجه‌ي اهميت را دارد  كه سهم اعظم گرافيك نشريه نيز به چاپ عكس مسئول اداره يا ارگان و يا در نهايت گذاشتن چند سوتيتر محدود مي‌شود. يك مخاطب وقتي روزنامه‌اي را روي دكه مي‌بيند شكل آن توجه وي را جلب خواهد كرد و در برخي مواقع هم تيتر و خبر آن، اما همان تيتر و خبر جالب هم اگر در شكل و ظاهري نامناسب ارائه گردد جذابيت بصري براي مخاطب نخواهد داشت. و چگونگي استفاده از لوگو، تيتر سرمقاله، عكس و خبر و همه‌ي اين‌ها مربوط به هنر صفحه‌آرايي  در نشريه مربوط مي‌شود.
نشريات محلي كردي نيز وضع چندان متفاوتي با اين نشريه‌هاي ارگاني ندارند. و در صورت استفاده‌ي متفاوت از چنين امكانات گرافيكي نيز كمتر به تناسب‌هاي زيبايي شناختي و نيز هارموني و قدرت گرافيك در كارشان مي‌پردازند.
آشتي برای حل این معضل با بسياري از صفحه‌آراهاي معتبر ايران مشورت‌هاي بسياري نمود. و باب مذاكره را نيز با بسياري از آن‌ها گشود اما در نهايت به توافق همكاري نرسيديم.
از اين رو در آخرين روزهاي نزديك به انتشار روزنامه با سردبير به گفت وگو نشستيم و نگارند، استدلال‌اش بر اين بود كه در چنين شرايطي كه طرح جديدي نداريم لاجرم تقليد نزديك‌ترين راه نيل به مقصود است و اگر بنا به تقليد‌است چه بهتر كه از يك روزنامه‌ي شكيل و حرفه‌اي تقليد كنيم
در مورد لوگوي آشتي هم اگر چه به بسياري از دوستان هنرمند خوشنويس پيش‌نهاد طراحي لوگو را داديم. و عزيزان نيز لوگوهاي زيبايي را نوشته بودند. اما در عين زيبايي خط متأسفانه كم‌تر به بار گرافيكي «لوگو» توجه مي‌نمودند. از اين رو لوگوي نشريه هم در آخرين لحظات توسط بنده و با دست طراحي شد. و آن گاه در كامپيوتر شكل شكيل‌تري به آن داديم و همان لوگويي شد كه بر آشتي ماند.
2-1 عكس: عكس در نشريات به عنوان يك شاخه‌ي اصلي و حتي مجزا در دانش روزنامه نگاري تحت عنوان «فتوژورناليسم» از اهميت بسيار بالايي برخوردار است. امروز ديگر عكس بخش اعظمي از حجم مطبوعات جهان را به خود اختصاص مي‌دهد . البته در آغاز شروع به كار عكاسان مطبوعاتي از سوي مديران و سردبيران نشريات اروپايي هم مقاومت در برابر چگونگي و نيز حجم استفاده از عكس مشاهده مي‌شد. اما روز به روز با قدرت يافتن فتوژورناليسم، از مقاومت آنان و نيز ستون‌هاي نوشتاري نشريات كاسته شد و بر حجم و وسعت استفاده از عكس افزوده شد. اما گويا در نشريات كردي هنوز اين مقاومت باقي مانده است. و هنوز درك درست و روشني برای استفاده از عكس در نشريات كردي مشاهده نمي‌شود. به همين خاطر است كه بيشتر نشريات كردي خالي از كيفيت عكاسي مي‌باشند و نيز اگر يك نشريه حتي 10 نفر اعضاي تحريريه داشته باشد در ميان‌ آنها يك عكاس يافت نمي‌شود كه بتواند ذهنيت گرافيكي را براي استفاده از عكس به مديران و اعضاي تحريريه نشريه انتقال دهد.
از اين رو روزنامه آشتي براي اولين بار اقدام به استفاده از عكس در سايزهاي بزرگ و حتي غيرقابل تحمل براي ذهنيت عادت يافته‌ي مخاطبان‌اش نمود.
و نه تنها در زمينه‌ي عكس‌هاي مفهومي (كانسپچوال فوتو) بلكه در زمينه‌ي استفاده از  پرتره نيز دست به نوآوري‌ها و زاويه‌بندي‌هاي متفاوت و معني دار نسبت به ديگر نشريات کوردي زد.اگر چه هيچ ادعايي مطرح نيست نسبت به نقايص و ايرادات ما نيز در اين كار اما آن چه مورد ادعا است اين تابوشكني و اين جسارت در استفاده‌ي افزون‌تر از عكس در نشريه بود. كه به باور بسياري از اهل فن و حتا مخاطبان عادي آشتي،سهم‌عظيمي از موفقيت‌هاي آشتي به خاطر شگرد و طرز استفاده از عكس بود.
 2- ايرادات نوشتار روزنامه نگاري کردي:
  منظور من از اين بخش همه‌ي آن چه مي باشد که در يک نشريه نوشته مي شود که اگر چه تقسيم بندي هاي متفاوت و گاه ريز و درشت تري دارد اما من در مطبوعات کردي آن را به بخش هاي زير اشاره مي کنم.
2-1 تيتر و سرمقاله
تيتر یک روزنامه،خوداز دو بخش مجزا تشکيل مي شود 1- عنوان تيتر 2- متن خبري تيتر، که در هر دو صورت در مطبوعات کردي داراي مشکلات فراوان و ايرادات غير قابل انکار فني مي باشد. براي جلو گيري از اطاله‌ي کلام خوانندگان را به کتاب هاي روزنامه نگاري ارجاع مي دهم و نوع تيترهاي به کار رفته در مطبوعات کردي را با کوچک‌ترين قواعد تيترنويسي مقايسه کنند. به عنوان نمونه بر خلاف تصور عام در تيترهاي خبری تنها (بدون زير تيتر يا روتيتر) استفاده از فعل معمولا تاکيد مي شود.اما بيشتر تيترهاي مطبوعات کردي عاري از فعل است دلیل اهتمامي که آشتي به تيتر مي‌داد این بود که مردم براي انتخاب نشريه‌ي دلخواه‌شان همه‌ي صفحات يک نشريه را ورق نزنند بلکه با خواندن تيتر احساس کنند مطلب مورد نظرشان را يافته اند و بتوانند نشريه‌ي مطلوبشان را انتخاب کنند.امري که در تيتر نويسي از آن به عنوان يک قاعده نام می برند.
اما در مورد قسمت متن خبري تيتر نيز بايد يادآور شد که باز هم برخلاف  تصور ناصوابي که برخي نشريات کردي به وجود آورده اند، تيتر جاي فلسفه بافي‌ها و ذکر نقل قول از فلان نويسنده يا فيلسوف شهير نيست؛ بلکه متن خبري تيتر مي‌بايست حاوي مجموعه‌ي اخبار،اطلاعات، آمار و تحليل و تفسير عنوان تيتر باشد. شايد براي همين بود که بعضي از نخبگان خود خوانده‌ي عرصه مطبوعات ادعا مي کردند که آشتي عامه پسند بر خورد مي کند و براي نخبگان؟! جذابیت درخورتوجهي ندارد. آخر نخبگان ما عادت کرده‌اند در تيتر مطبوعات کردي همه معارف بشري را يک بار ديگر مرور کنند. و آشتي در متن تيترهاي انتخابي‌اش به مشي خبري و گزارشي و در نهايت تحليل و تفسير آن در حد توانش مي‌پرداخت نه چيز ديگر.
سرمقاله: مشکلاتي که در نگارش متن خبري تيتر به آن اشاره شد در سر مقاله هاي مطبوعات کردي بسيار بیشتر مشاهده مي شد،افزون براين ها بسياري از دوستان در مطبوعات کردي هرگز به ساختار نگارشي سرمقاله توجه نداشتند بلکه در سرمقاله بسيار بيشتر از متن تيتر خبري نشريه به فلسفه پردازي و حتي فلسفه بافي مي‌پرداختند. از سوي ديگر گاه مطلبي كه ساختار يک خبر مفصل و طولاني و يا يک گزارش را داشت در سر مقاله مي گنجاندند.به قولي داستان افتادن از اين سوي بام يا آن سوي بام بود. برخي از دوستان گمان مي بردند که اگر ساختار سر مقاله ي آن ها « به زباني ساده و همه فهم و نيز بيان گر موضع گيري روشن آن نشريه در قبال موضوع مورد نظر سر مقاله‌ي آن‌ها باشد» خداي ناکرده از ديوار برج عاج روشنفکري شان سقوط کرده وديگر کسي آن ها را روشنفکر نخواهد دانست. غافل از اين که بزرگ ترين فيلسوفان و انديشمندان هم زماني که مطلبي را به  عنوان يک ياداشت روزنامه نگاري بنويسند به زبان روزنامه که زبان مردم است تن خواهند داد. به عنوان نمونه در همين روزنامه‌هاي فارسي زبان ايران بنگريد آيا سبک نوشتار کساني مثل مرتضي مردیها، ناصر فکوهي، مراد فرهاد پور، محمد رضا تاجيک و بسياري دگر از اين نام‌ها زماني که يادداشتي را براي مثلا روزنامه شرق مي نويسند به همان سبك نوشتاري است که مثلا مقالات فلسفي و فکري شان را مي نويسند؟ هرگز نه.
 2-2 خبر: خبر اصلي ترين بخش روزنامه‌هاست.زيرا اصولا روزنامه در آغاز با روياي خبر رساني به ميان مردم آمد و روشن است که واژه‌ي انگليسيnewspaper  به معناي کاغذ اخبار مي باشد همان نامي که ميرزاصالح شيرازي برلوگوي اولين روزنامه‌ي فارسي بر گزيدوهنوزهم نام بسياري از معتبرترين نشريات جهان بخشي از کلمه‌ي خبر را در خود دارد نشرياتي مثل نيوزويک ديلي نيوز و... که این امر نشان از اهميت هنوز و هر روزه‌ي خبر در جهان امروز دارد. اگر چه در جهان امروز با پيشرفت سريع تکنولوژي هاي ارتباطي مثل ماهواره و اينترنت برخي را بر اين گمان وا مي دارد، که امروزه کار روزنامه نگار نه نگارش خبر و بلکه تفسير و تحليل خبر است.نگارنده هم با بخشي از اين نظر موافق است.اما استدلال نگارنده براي پوشش خبري وسيع تاحد ممکن در آشتي بر اين مبنا بود که به راستي چند درصد از مردم کردستان به اينترنت و سايت‌هاي خبري و خبرگزاري‌ها دسترسي دارند؟
و به روزنامه‌هاي کردي نگاه کنيد که از خبر براي پر کردن صفحات اوليه شان نگاه مي کنند و هيچ سياست خبري را نيز در انتخاب خبرهايشان نمي بينيد.اما مشکل اصلي آن جا بود که کسب و توليد خبر نياز به خبر نگار داشت. و يک اعتراف ناخوشايند براي همه‌ي ما:«کردها خبرنگار ندارند»!!چه بايد مي کرديم؟ توليد خبر وخبرگيري‌هاي تلفني درحد امکان.از سوی دیگر اصلي ترين گزينه جمع آوري خبر از سايت‌هاي خبري و به اصطلاح روزنامه نگاري آن تلکس نويسي بود. و از اين رو بود که توجه ويژه‌ي را به خبر درآشتي داديم.
در زمينه‌ي خبر در مطبوعات کوردي هم ايرادات فني بسياري از جمله سبک‌هاي ويژه‌ي خبر نويسي به عنوان مثال سبک هرمي،هرم وارونه، سبک تاريخي و... سبک‌هاي ديگر و يا عناصر اصلي خبر(که؟چه؟کجا؟و..)و يا توجه به ارزش‌هاي خبري(مجاورت،شهرت،کثرت و..) از سوي ديگر استفاده از «ليد» در خبر نويسي که آشتي در حد امکان از آن‌ها بهره مي برد. اما مطبوعات محلي متاسفانه عمدا يا سهوا کمتر به آن مي پرداختند.
  در اينجا به بحث هاي ديگر نمي پردازم تنها به اين مسئله اکتفا مي نمايم که اشاره ای به تفکیک صفحات موضوعی و نیز ستون های ثابت در صفحات اشاره کنم.از این رو و با این رویکرد ما صرف نظر از موضوعات مورد اشاره به روياي توليد نثر ژورناليستي در روزنامه نگاري کردي بوديم نثر و متني که ساختار آن متفاوت از نثر يک مقاله آکادميک يا يک متن ادبي و يا يک متن فلسفي باشد. عباس عبدي که سواي از خاست گاه‌هاي سياسي و..و يکي از روزنامه نگاران برجسته ايراني در زمينه‌ي ياداشت نويسي مطبوعاتي است در کتاب نوشتن که در باره‌ي روزنامه نگاري است جمله قابل تاملي دارد و مي گويد که روزنامه نگار فيلسوف نيست بلکه پلي است ميان انديشه و وقايع روزمره و مردم.
ما چه کرديم؟
روزنامه آشتي با تيراژ 000/10 شماره شروع كرد و زماني كه تيراژ واقعي‌اش 35000 شماره بود توقيف شد . اين تعداد تيراژ واقعي ما بود كه صادقانه آن را مي‌نويسم. اگر چه براي مسائل تبليغاتي مثل بسياري از روزنامه‌ها و هفته‌ نامه‌ها گاه تيراژمان را بسياربالا‌تر از اين اعلام مي‌كرديم.
اما اين كه تيراژ يك روزنامه در ايران به 000/30 برسد اتفاق كمي نيست؛ آن هم زماني كه به تيراژ ديگر روزنامه‌ها در ايران نگاهي گذرا بيافكنيم. اين موضوع معنادارتر مي‌شود  زمانی که بدانیم پرتيراژترين روزنامه‌ها در ايران روزنامه‌هاي دولتي مانند همشهري،جام جم، ايران (توقيف شده) مي‌باشند كه شمارگان تيراژ اين روزنامه‌ها بين 000/200 تا 000/300 ،شاید اندکی بیشتر در برخی موارد، مي‌باشد.
 و از ميان روزنامه‌هاي خصوصي در زمان انتشار آشتي روزنامه شرق بالاترين شماره‌گان انتشار را داشت كه از 70 تا80 هزار شماره شروع مي‌شد و به 100 تا 110 هزار شماره مي‌رسيد. و بعد از شرق روزنامه‌ي اعتماد كه تيراژ‌اش حدود 60 هزار شماره بود. و بعد از اين دو روزنامه سومين روزنامه و يا هفته نامه‌ي پر تيراژ ايران روزنامه آشتي بود. حال به اين موضوع توجه نمائيد كه حوزه‌ي پخش آشتي تنها 4 استان بود و از اين 4 استان ما در ايلام  و برخی  شهرستان های دیگرمشكلات امنيتي پخش داشتيم و بعضي از شماره‌هاي آشتي را به دلايلي باز نكرده براي ما بر مي‌گرداندند. ولي روزنامه‌هاي مذكور ازحوزه‌ي پخش 28 استان برخوردار بودند  يعني 7 برابر ما امكان فروش داشتند.
حال اگر طبق يك قاعده كه مي‌گويند هر روزنامه‌اي كه خريداري مي‌شود حداقل توسط 3 نفر ديگر خوانده مي‌شود. مخاطبان آشتي به حدود 000/100 مي‌رسد.
القصه:
اكنون بخش ديگري از رؤياهاي من و ما را مي‌نويسم. نگارنده بر اين باور بود كه ما اكنون در كوردستان ايران يك نيروي تأثير گذار اجتماعي سراغ نداريم. يعني يك نهاد يا سازمان كه بتواند حوزه‌ي نفوزش را به درون خانه‌هاي مردم گسترش دهد. همين جا بگويم كه اين به آن معنا نيست كه اين حق نفوذ و گسترش حوزه‌، تنها متعلق به آشتي نبوده و نيست وحق هر گروه و هر نحله‌ي فكري و هر سازمانی  كه توان اين كار را دارد مي‌باشد. صحبت بر آن است كه ما به دنبال آن بوديم و اين كار را نيز كرديم.
به باور نگارنده تا قبل از انتشار آشتي مطبوعات كردي تنها متعلق به قشر خاصي از نخبگان تحصيل كردگان، ادبا، شعرا، و فعالان ادبي فرهنگي و بستگان و علاقه‌ مندان آن‌ها بود كه تعدادشان در مناطق كردنشين به همان حدود 3000 نفر مي‌رسد. و همان‌ها خودشان مي‌نوشتند و خودشان نيز نشريه‌ها را خريداري مي‌كردند.
از اين رو بر اين اعتقاد بوديم كه بايد حوزه‌هاي مخاطبان آشتي را گسترش ‌دهيم. و مردماني غير از همين تعداد مشخص و محدود، به مطالعه‌ي مطبوعات كردي بپردازند. در مصاحبه با  باشگاه خبرنگاران جوان و نيز در مصاحبه با روزنامه‌ي «آسو» سليمانيه گفتم كه روياي بنده اين بود كه روزنامه را به سبد فرهنگي خانوار کورد اضافه كنيم.   
بسياري از دوستان و معاندان آشتي که شايد سهم اعظمي از عنادشان به خاطر موفقيت‌هاي روزافزون آشتي بود، موفقيت‌هاي آشتي را تحت هر عنواني زير سوال مي‌بردند. اما قصه آن جاست كه موفقيت آن هم در طول تمام دوران انتشار و حتي با بالاترين قيمت فروش در ميان هفته‌نامه‌هاي كردي نمي‌تواند تنها به دلايل ذكر شده از سوي آنان باشد. زيرا كه موفقيت اتفاقي نيست.
اكنون جاي آن است كه بگويم ما چه كرديم كه موفق شديم.
1.   پوشش خبري وسيع، ما در هفته‌نامه‌ي آشتي به طور ميانگين با احتساب هر دو بخش كردي و فارسي هر شماره بيشتر از 40 عنوان خبري داشتيم. و اين جداي از گزارش‌هاي مفصل خبري بود كه در صحفات 3 و 4 و 8 نوشته مي‌شد.


  1. در طول انتشار 39 شماره‌ي آشتي بيشتر از 40  مصاحبه اختصاصي با معروف‌ترين و مشهورترين شخصيت‌هاي سياسي، فرهنگي، هنري، روشنفكري، كرد و فارس انجام داده‌ايم. شخصيت‌هايي نظير: جلال طالباني رئيس‌جمهور عراق ـ مسعود بارزاني رئيس حكومت كردستان دكتر محمود عثمان، صلاح‌الدين بهاءالدين، كوسره‌ت رسول علي، برهم صالح، كر‌يس كوچرا، ريبوار سويلي و شخصيت‌هاي هنري نظير بهمن قبادي، شوان پرور، قطب‌الدين صادقي، مظهر خالقي، دياري قرداغي، شهين طالباني، فيلمسازان جوان كرد و ...
و از ميان شخصيت‌هاي فارس گفتگوها با كساني چون فريبرز رييس دانا، دكتر شهلا اعزازي دكتر ابراهيم يزدي، دكتر فاطمه حسين‌زاده‌، دكتر احمد بياني، محمد عطريان‌فر، ...
به اين جمع بيافزاييد گفتگو با فرمانداران، رؤساي ادرات كل استان، نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، فراكسيون كرد و ... كه همگي آن‌ها از جذابيت خبري  بالا براي مخاطبان برخوردار است.
3.      با اين كه خبرنگار و گزارشگر نداشتيم بيش از 18 گزارش خبري اختصاصي داشته‌ايم.


  1. پوشش اخبار و وقايع كردستان عراق كه به دليل تأثيرگزاري اين اخبار و تحولات در آينده‌ي منطقه و خاورميانه و به دليل نقش كردها در اين تحولات تأثير به سزايي در پاسخ‌گويي به نيازهاي خبري و تحليلي مخاطبان داشت. البته همين جا بگويم اين يك همزماني اتفاقي با شرايط حساس آن زمان بود شايد اكنون اخبار آن‌جا از حساسيت آن زمان بر خوردار نباشد.


  2. در عين پوشش (تاحد ممكن) كامل اخبار انتخابات رياست جمهوري در ايران، موضع‌گيري شفاف و روشن در مورد انتخابات و بيان سياست‌هاي خويش كه اين گونه موضع‌گيري را در كم‌تر نشريه‌اي مي‌توان يافت كه رسماً اعلام كند كه اعلام حمايت از هيچ كانديدايي نمي‌كند. حقي قانوني و دموكراتيك كه همگان از آن برخوردار بودند و از آن استفاده نكردند. حتي اگر به آن معتقد بودند.


  3. نگارش روياها و و آرزوهاي مردم كورد و نیز ارئه تحلیل مسائل روز کردستان و منطقه با يك زبان ژورناليستي مؤثر و نه غامض گويي و بي‌طرفي و از بالا نگريستن‌هاي  آن چناني به مردم و خواسته‌هاي آنان، همين جا از يك خاطره‌ ياد كنم: با منصور كه تا 15 شماره‌ي اول و تعطيلي تحت فشار مالي و سياسي آشتي با ما همراه بود، قرار گذاشته بوديم كه در هر شماره يك جمله را كه از كودكي تا اكنون زندگي‌مان آرزو كرده‌ايم روزي خودمان در يك روزنامه آن را بخوانيم بگنجانيم. آري برخي از موفقيت‌هاي آشتي شايد به خاطر همان تك جمله‌ها بود كه ما لابه‌لاي آن 16 صفحه‌ي آشتي گنجانده‌ايم.


  4. نوآوري در صفحه‌آرايي، تيتر، لوگو و صفحه‌ي اول در ميان روزنامه‌هاي كردي ـ فارسي و شايد اصلي‌ترين و قابل اشاره‌ترين مورد آن جدا كردن بخش فارسي و كردي از هم بود، زيرا با اين كار خواننده ضمن اين كه همزمان از دو روزنامه در يك روزنامه برخوردار مي‌شد، براي اولين بار در ايران يك روزنامه‌ي تمام كردي را تجربه كرد!
    8- نو آوري در شيوه‌ي استفاده از تبليغات و آگهي‌هاي تبليغاتی،استفاده از كادر هاي بزرگ براي تبليغات و نيز توجه به طراحي‌هاي مدرن آگهي هاي بازرگاني.
بر ما چه گذشت!
برگرديم به 13 اسفند 1382 كه اولين شماره آشتي را منتشر كرديم. همان‌طور كه گفتم ما فقط 7 نفر بوديم و از آن 7 نفر من و منصور تا صبح كه روزنامه را در چاپخانه‌ي بنياد رسالت چاپ كرديم، بيدار مانديم. و صبح روزنامه را در گوني ريختيم و به ترمينال برديم و فرستاديم براي شهرهاي مختلف كردستان.آري ما اعضاي تحريريه آشتي هم دبير بخش بوديم هم دبير سرويس، هم صفحه‌آرا هم ليتوگرافي مي‌رفتيم هم چاپ‌خانه فكر كنم با منصور نصف چاپخانه‌هاي جاده قديم كرج و خيابان‌هاي شير پاستوريزه را گشته‌ايم.
القصه!
انگار از همان اول اراده‌ي براي مخالفت با آشتي بنا نهاده شده بود. با اولين شماره‌ي آشتي فشارهاي سياسي، واكنش‌هاي منفي، تحليل‌هاي مغرضانه و امثال اين برخوردها بسيار مشاهده شد. براي من جاي دلگيري بسيار است كه به جاي آن كه مطبوعات كوردي بيشترين سهم از صفحات‌شان را و يا سطرهاي‌شان را به معرفي آشتي اختصاص دهند. اين روزنامه‌ي فارس زبان شرق بود، كه بهترين معرفي را نسبت  به آشتي انجام داد.
وقتي اولين شماره چاپ  شد نگارنده تعدادي از نسخه‌هاي آشتي را به روزنامه‌ي شرق بردم، هم محمد قوچاني هم عمادالدين باقي از انتشار اين روزنامه ابراز خوشحالي كردند و به ياد مي‌آورم كه عمادالدين باقي بعد از تورق كوتاهي گفت: «اين روزنامه بيش‌تر به روزنامه‌ي كردستان عراق شبيه است تا روزنامه‌ي كردستان ايران» و البته خودش نيز فوراً در جواب خود گفت: «البته طبيعي است چون شما كه نمي‌توانيد از كوردستان ايران بنويسيد». چه اعتراف صادقانه و اندوه‌باري البته كه ما در آينده كارمان از همه‌ي كردستان‌ها و از كردستان ايران هم نوشتيم. و به قول خود روزنامه‌ي شرق: «روزنامه‌اي براي تمام كوردها» بوديم يا شايد مي‌خواستيم باشيم.
از همان شماره‌ي اول به تيتر «فدرالسيم براي كردستان عراق» گير دادند.بعدها با تيتر كشتار شيعيان و كردها شايد خواستيم بگوييم كه شايد دردهاي مشتركي هم داريم. و در شماره‌ي بعد نوشتيم كه «زمستان مي‌رود» به اميد آن كه اين رويا به واقعيت بپيوندد وزمستان بارسرد و سنگین اش را از زندگي مردم كورد بر چيند!
همان قدر كه از انتخاب جلال طالباني به عنوان رئيس‌جمهور عراق مسرور شديم. همان قدر هم از كشتار وحشيانه كردها در سوريه اندوهگين. همان تعداد كه خبرهاي كردستان ايران را پوشش داديم از پوشش خبري كردهاي تركيه و سوريه هم باز نمانديم.
دو بار در نمايشگاه مطبوعات شركت كرديم بار اول زماني بود كه هنوز 5 شماره را منتشر كرده بوديم. و اولين روزنامه‌ي كوردي در ايران بوديم كه با غرفه‌ي مستقل در نمايشگاه شركت كرديم و اتفاقا به عنوان يكي از پر مخاطب ترين غرفه‌هاي نمايشگاه شناخته شديم. مراجعه کنندگان غیر کورد به غرفه ی ما، « ئآشتی» را («ئا» آشتی) تلفظ می کردند. همان دور اول خاطره‌اي از دكتر صحفي معاونت مطبوعاتي وقت وزرات ارشاد را به ياد مي‌آورم ايشان هنگام بازديد از غرفه‌ي آشتي گفتند: « شما دير آمديد و زود سرو صدا كرديد.» و نيز گفت: «ما مي‌دانيم كه بيرون از مرزها  شما را روزنامه‌ي ماميخوانند و ما هم شما را وابسته به بیرون مرزها.» و ادامه داد: «ما مي‌دانيم كه مال ما نيستيد اما مطمئن نيستيم كه مال آن‌ها نباشيد!»آري يكي از اصلي‌ترين اتهام‌هايي ما، همين اتهام بود.
! در آن چند شماره‌ي آخر فشارها روزبه روز بر ما بيش‌تر مي‌شد. و بيشتر فشارها بر دوش سردبير و مدير مسئول بود.فشار مالي از سويي و فشارهاي امنيتي از سوي ديگر تاب و توان ما را برای ادامه‌‌ي كار از ما بريده بود. تا اين كه كار به جايي رسيد كه سردبير را بازداشت كردند. ديگر حلقه‌ي محاصره‌ي فشارها كاملاً بيخ گلوي‌مان احساس مي‌شد و مجبور شديم تن به كاري بدهيم كه حداقل مي‌توانم ادعا كنم شخص نگارند به تمامي با آن مخالف بودم، اما اتفاق افتاد و بالاخره آشتي در تاريخ 6 تير ماه 1383 و در شماره‌ي 14  تعطيل شد.
القصه!.  پس از فراز و فرودهايي در پاييز همان سال آقاي ولدبيگي دوباره به اطلاع مي‌رساندند. و مي‌خواهيم آشتي را دوباره منتشر نمائيم. با همه ی مشکلاتی که بود، در تاريخ 25 آبان 1383 آشتي دوباره منتشر شد.
منصور تيفوري هم كه ديگر تهران را ترك كرده بود به خاطر شرایط جدیداش حاضر به بازگشت و شروع دوباره‌ي كار نشد. به خاطر مشكلات مالي و كمبود نيرو روزنامه را در 12 صفحه و تنها با 4 صفحه‌ي رنگي منتشر كرديم. و براي بخش كردي ظاهرا"همان دوستان آقاي اميد اميني پور صفحات را در دست گرفتند. كه البته تا عيد آن سال آشتي نامنظم منتشر مي‌شد و من بسيار كم مي‌آمدم تا اين كه دوباره با آقاي ولدبيگي به توافق رسيديم.و بعد از تعطيلات دوباره روزنامه را با همان 16 صفحه‌ي رنگي منتشر كرديم. البته با افزايش قيمت روزنامه. اولين شماره بعد از عيد مواجه شد با رئيس جمهور جلال طالباني در عراق. از آن به بعد مسائل انتخابات در ايران بسيار جدي‌تر شد. و شايد حجم انبوهي از مطالب ما را مسائل انتخابات در برگرفت.تا اين كه ماجراي مهاباد پيش آمد و روزنامه‌ي‌ آشتي تنها نشريه‌ي كوردي بود. كه با اولين شماره‌ي انتشارش بعد از ماجرا به پوشش خبري آن ماجرا پرداخت وحتا اولين رسانه‌اي بود كه در ميان همه‌ي رسانه‌ها توانست با فرمانداري مهاباد مصاحبه كند. تا اين كه دو شماره بعد از آن روزنامه‌ي آشتي توقيف شد.
القصه:
اكنون سال گرد توقيف آشتي است. قصه‌ي توقيف براي نگارنده اين گونه اتفاق افتاد كه در حالي كه تمام شب را به جستجو در سايت‌هاي خبري و نيز تماس‌هاي تلفني براي پيگيري حادثه‌ي سقز بيدار مانده بودم . همه‌ي تلفن‌هايمان به فرماندار سقز، بيمارستانهاي سقز، نيروي انتظامي و ...بي‌نتيجه مانده بود هنگامي كه داشتم به نشريه مي‌رفتم به من تلفن زدند كه آشتي توقيف شد!؟ باورم نمي‌شد. نه آن كه باور اين كار سخت باشد. زيرا كه ما از همان شماره‌ي اول هر شماره  گمان مي‌كرديم كه شماره‌ي آينده توقيف خواهيم شد. اما فكر نمي‌كردم كه در آن شرايط بحراني مناطق كوردنشين روزنامه توقيف شود.به دفتر روزنامه رسيدم همه بهت زده بودند. كسي كار نمي‌كرد. همه نشسته بودند. همه‌ اندوهگين بودند. عده‌اي حرف نمي‌زدند و در سكوتي غريب فرورفته بودند. نمي‌دانستيم چه بگوييم واقعيت داشت آشتي توقيف شده بود.
 آخرين خاطره‌ي آشتي هم مربوط به سيد محمد خاتمي است. آن روز بعد از ظهر همگي با هم به كاخ نياوران رفته بوديم آن جا مراسمي براي زنده ياد مجتبي ميرزاده، برپا بود. در كنار همان تالار نمايشگاه عكس «هشت سال با خاتمي» در حال برگزاري بود.آن روز 13 مرداد بود و روزي بود كه محمود احمدي نژاد كاخ رياست جمهوري را از سيد محمدخاتمي تحويل گرفته بود یعنی اولين روز رئيس جمهور شدن احمدي نژاد و پايان حضور خاتمي در دولت.به نمايشگاه رفتيم همه داشتند با خاتمي‌اي كه ديگر رئيس جمهور نبود ولي همچنان محبوب بود عكس مي‌گرفتند. به پيش‌نهاد دوستان پيش خاتمي رفتم. و روزنامه را دست‌اش دادم و گفتم: آقاي خاتمي هم زمان با پايان رياست جمهوري شما روزنامه‌ي ما هم توقيف شد. براي‌ام جالب بود كه خاتمي روزنامه را كاملا" مي‌شناخت و حتي به زمان انتشارش هم اشاره كرد. و با شوخی  گفت: توقیف تان را تبريك مي‌گويم تبريكي كه معناي آن تأسف بود و بس.
تيتر روزنامه «پايان جمهوري اصلاحات» را كه ديد برايش جالب‌تر شد.سرش آورد کنار گوشم و گفت:" آخر پسر جان این چه تیتری است که زده ای، این یعنی این که آن ها می خواهند به جمهوریت پایان بدهند، هر چند که این طور است و چنین قصدی دارند اما تو که نباید بنویسی و روزنامه را به توقیف بدهی"او گمان مي‌كرد که آشتی به خاطر آن تيتر توقيف شد. او نمي‌دانست چرا ما توقيف شديم!؟
 آيا واقعا" اين همه نويسنده و روزنامه نگار از خود سوال كردند. از ديگري‌هاي ما سوال كردند و سوالات شان را در نشریات شان نوشتند؟ آيا مي‌توانيم از قوه‌ي قضايه سوال كنيم؟،از ديگر مسئولان چه طور؟ كه آيا بستن روزنامه‌اي با حدود 000/100 مخاطب در منطقه‌اي كه از عدم توسعه‌ي شاخص هاي فرهنگي رنج جانكاه مي‌برد. كار درستي است؟آيا كساني كه خود را دلسوزترين مردم كورد مي‌دا نند، هرگز حاضر شدند اين پرسش را مطرح كنند؟ با شرحي كه رفت مي‌خواهم بگويم من كاري با دعواهاي جناحي و درون جناحي و بيرون جناحي ندارم. كاري هم با خصومت‌هاي دو طرفه برخي روشنفكران و نويسندگان كرد با بهرام ولدبيگي ندارم. چرا به خاطر خصومت‌هاي تان با بهرام ولد بيگي آشتي را كه روزنامه‌ي مردم بود فدا كرديد؟ من مي‌خواهم بگويم من و دوستانم از ابتداي آشتي لحظه به لحظه براي انتشار صفحه به صفحه‌ي آن رنج كشيده‌ایم و شب‌ها تا صبح بيدار مانده‌ایم . ليتوگرافي چاپخانه و توزيع و هر آن چه كه به انتشار يك نشريه مربوط مي‌شود. با آشتي تجربه كرده‌ام و شب‌هاي زيادي را در تنهاي و غربت تهران به صبح مي رسانديم براي انتشار آشتي.
 براي من آشتي همانند بچه‌ام بود.بچه‌اي كه آن را با رنج‌هاي بسياري شماره به شماره با رنج روح متولد مي‌كرديم. من می گویم آشتي متعلق به  همه‌ي ما و متعلق به همه‌ي كساني است كه آن رامي‌خواندند. و در دكهِ‌هاي مطبوعاتي مناطق كردنشين به صف مي‌ايستادند. كدام روزنامه را سراغ داريد كه در سنندج بيش از 2000 شماره بفروشد. و در شهرستاني‌ مثل بوكان و يا ايلام بيش از 1000 نسخه؟آشتي حق همه‌ي مابود. در پایان شاید این دو بیت از حافظ گویای احوال  ما باشد:
از هر طرف كه رفتم جز وحشتم نيافزود            زينهار زين بيابان وين راه بي نهايت
هر خدمتي كه كردم بي مزد بود و منت             يارب مباد كس را مخدوم بي عنايت




پی نوشت:۱- این یادداشت یا این شرح حال در اولین سالگرد توقیف آشتی برای نشریه ی"هاوار" که به ابتکار سردبیر خوش ذوق هاوار ، یعنی آقای محمد علی توفیقی، شماره ای را به این مسئله اختصاص داده بودند نوشته شد. اگر برخی مطالب و اشاره ها قدیمی است به همین خاطر است.
۲-آشتی در روز ۱۳ اسفند۸۲ منتشر شد و در ۱۳مرداد ۸۴ توقیف. اما پارسال از توقیف در آمد و  به طرز عجیبی مدیر مسئول محترم این نشریه حتا خبر رفع توقیف و انتشار دوباره ی آن را به ما نیز نمی داد. پارسال شهریور که اولین شماره ی آن منتشر شد بسیاری با من تماس گرفتند و تبریک گفتند در حالی که من روحم از انتشار دوباره ی آن خبر نداشت. من نه بنای گله دارم و نه آشتی را ملک شخصی می دانستم و از همه ی محدودیت های  مدیر مسئول نیز آگاهم  و تا به امروز هم چیزی نگفته ام و ننوشته ام. اما حداقل انتظار و حقی که برای خود کادر قدیمی آشتی قایل بودم این بود که مدیران آشتی کی تلفن ساده و یک تشکر به خاطر همه ی ناتوانی هایمان در انتشار دور قبلی آشتی  را داشتیم. می شد بگویند که زحمت کشیدید اما دیگر نمی خواهیم از حضور شما استفاده کنیم همین.
۳-می خواستم این یادداشت را در ۱۳ مرداد و به مناسبت سالگرد توقیف آشتی دوباره منتشر کنم. اما امسال وقایعی در تابستان روی داد و هنوز در حال روی دادن است که راستش یادم رفته بود. تا این که دیشب مازیار  در اینجا مطلبی را نوشت که من را یاد این یادداشت انداخت واز آن جا که نشریه هاوار نیز توقیف شد و ممکن است این خاطره ی من نیز دیگر در آرشیو همان روزنامه از یادها برود از این رو تصمیم گرفتم  این یادداشت رادر وبلاگم بگذارم تا قابل دسترسی باشد.

1 comments:

ناشناس گفت...

سلاو کاک شه‌هابی به‌رێز من ئه‌ییووبم. ویستم ئی-مه‌یلت بۆ بنێرم به‌لام سیستمی پێوه‌ندییه‌که‌ت زۆر چاک نیه‌. تکایه‌ ئه‌گه‌ ده‌توانی ئی-مه‌یلێکم بۆ بنێره‌: sirwan2009@yahoo.com

ارسال یک نظر