۱۳۸۹ فروردین ۶, جمعه

جنبش سبز، حنبش انسان های معمولی است/ در نقد برائت از کاسپین ماکان



ندا آقا سلطان در تاریخی ترین روز مبارزات آزادی خواهانه ی جنبش سبز مردم ایران، یعنی در روزسی خرداد هزار و سیصد و هشتاد و هشت، روز بعد از خطبه های شدید وتهدید آمیز آیت الله خامنه ای رهبر ایران به جمع شهیدان جنبش می پیوندد. یک تصویر ویدیویی که با موبایل از او به دست آمد که صحنه ی شهادت وی را به ثبت رساند، باعث شد تصویر این شهادت، جهانی و ماندگار شود و ندا به سمبل شهیدان و مقاومت و آزادی خواهی مردم ایران تبدیل شود.
در همان روزها فردی به نام کاسپین ماکان به عنوان نامزد ندا آقا سلطان با رسانه ها مصاحبه هایی می کند و کاملا مشهود است که دست به عصا حرف می زند تا مبادا گرفتار آید.بعد ها از ایران خارج می شود و مصاحبه های بی پروا تری انجام می دهد و در تمام این روزها و ماه ها نه خانواده ی ندا، نه هیچ کس از افراد دوست و آشنای ندا و نه حتا رسانه های مدافع دولت محمود احمدی نژاد نیز، روی این قضیه که کاسپین نامزد ندا نیست مانوری نمی دهند.روزها می گذرد و ماه ها و کاسپین در هر صورت برای تمام رسانه ها از جمله رسانه های الکترونیکی که خود را رسانه ی سبز می نامند، به یکی از منابع خبری در مورد ندا و اتفاقات بعد از آن تبدیل می شود.
اما ناگهان کاسپین ماکان سر از اسراییل در می آورد و با شیمون پرز دیدار می کند. من خودم هنوز نمی دانم که آیا اگر در موقیعت آقای ماکان قرار می گرفتم چنین کاری را می کردم یا نه، تا به امروز زندگیم می توانم بگویم به خاطر مسولیت اجتماعی که برای کارم قایل بوده ام خیلی از چنین موقیعت هایی را عمدا از دست داده ام. البته اعلام می کنم  در اندازه ی دیدار با شیمون پرز نبوده است. اما در حال حاضر می گویم من چنین کاری را نمی کردم همین. در این که رفتار آقای ماکان با اینکه حق طبیعی اش است، اما م یتواند تاثیرات سو و نیز بهانه تراشی های بدتری به دست حاکمیت اتهام ساز متوهم بدهد شکی نیست. اما متاسفانه به ناگاه در واکنش به این اقدام آقای ماکان،  روزگار فرهنگ کیهانیسم و فارسیسیم  ایرنایسم در رسانه های سبز جوانه ی سبز رقت بار به قول خودشان لجنی می زند. من خیلی از آن رسانه ها دلگیر نمی شوم چرا که گردانندگان اصلیشان خودشان روزگاری به همین شیوه در مورد دیگران می نوشته اند و کارمندان و کارکنان همین رسانه ها بوده اندو آن جا درس نوشتن وقضاوت در نوشتن در مورد آدم ها را آموخته اند و اکنون یا  تغییرات فکری و یا شرایط جوی آب و هوا سیاسی آن ها را به روزگار دیگری و شیوه ی دیگری از به دست آوردن قدرت، وا داشته است.
این میان برای من رفتار دوست روزنامه نگارم« مسیح علی نژاد»  مو به تن آدم راست می کند و تیتر می زند ومی نویسد« کاسپین نامزد ندا نبود». تاسف آورتر از این قضیه این است که به بهانه ی این که توجیه کند که چرا تا این مدت هیچ کس نگفته است که کاسپین نامزد ندا نبود به جمله های مکالمه ی خصوصی که خودش مدعی است با کاسپین ماکان داشته است، راز «عکس های خلوت و خلسه» ی ندا و کاسپین را فاش می کند.
از مسیح علی نژاد عزیز به عنوان یه دوست همکار و به عنوان یکی از کسانی که چنین موضع ناشایستی در مقابل رفتار یک انسان که حق هرگونه رفتاری را دارد حتا رفتار اشتباه، چند سوال می پرسم.
اولا؛ چرا و بر طبق چه اصولی دیدار با شیمون پرز و سفر به اسراییل جرم نا بخشودنی است؟ اگر جواب این است که با این کار جمهوری اسلامی به جنبش ما انگ اسراییلی بودن می زند؟ آیا تا به حال و بدون سفر آقای ماکان این انگ را نزده است. آیا بسیاری از روزنامه نگاران و فعالان حقوق بشر حتا بدون این که در عمرشان یک شخص عضو سازمان مجاهدین خلق را دیده باشند به جرم عضویت در آن سازمان به حبس های طولانی محکوم نشده اند؟ آیا به این عنوان جرم است وبه خاطر همین جرم از موقعیت نامزدی با عزیزی که در مقابل چشم جهانیان به شهادت رسیده محروم می شود، که جمهوری اسلامی ، اسراییل را به رسمیت نمی شناسد؟ یا به خاطر این که اسراییل ناقض حقوق بشر است؟ یا به خاطر این که اسراییل ایران را تهدید به حمله کرده است؟ به کدام دلیل؟ آیا کشورهای دیگری نیستند که شامل همین تعریف ها می شوند؟
دوم: اگر کاسپین ماکان نماینده ی  مردم ایران نیست، اگر کاسپین ماکان حق ندارد به عنوان نماینده ی همه ی مردم ایران با شیمون پرز دیدار کند و از صلح و دوستی بگوید، اگر کاسپین ماکان چنین مشروعیتی ندارد و در صورت ارتکاب چنین جرم نا بخشودنی از سوی شما و دیگر دوستان سبز غلیظ  ، از نامزدی معشوق شهیدش محروم می شود. به همین استدلال که استدلال درستی است، آیا نباید از خودتان بپرسید شما این مشروعیت رو از کجا آوردید که به نمایندگی از مردم ایران  نظر بدهید و اعلام کنید او نماینده ی مردم ایران نیست. اعلام کنید که وی نماینده ی جنبش سبز نیست. ما کی و کجا می دانیم که همه ی مردم ایران از دیدار نامزد ندا آقا سلطان با شیمون پرز مثل من و شما بر خروشیده اند؟ کی و کجا چنین نظر سنجی یا رفراندمی برگزار شده است. این فقط حکومت جمهوری اسلامی است که سفر به این کشور و دیدار با مقامات این کشور را جرم می پندارد. ما با کدام مشروعیت چنین حقی را داریم از طرف ملت ایران و از طرف جنبش سبز به این شخص بتازیم؟
سوم: دخالت در حوزه ی روابط شخصی آدم ها دیگر از کجا حق ما شد؟ شما چه مشروعیتی داشتی که  قضاوت و تشخیص اعلام حدود رابطه ی دو انسان رو که یک طرف آن رابطه شهید شده است را، بر عهده بگیری و نتیجه را نهایتا به اطلاع همه ی مردم نیز برسانی؟ اصلا آیا ما چنین مشروعیتی داریم که در این حوزه نظر بدهیم؟ یا اصلا چنین حوزه ای از روابط جای نظر دادن و قضاوت هست؟ نکند کمیته  مبارزه با منکرات اجتماعی هنوز در اذهان ما جا دارد و مشغول به فعالیت؟ از این بدتر  مسیح جان! صحبت کردن از عکس های خلوت و خلسه در نوشته ی شما، تنها یک نتیجه داشت و آن این که از این به بعد ذهن اکثریت مردم را به خیال پردازی در مورد آن عکس ها مشغول کرده ای. گیرم که آقای ماکان چنین حرفی را زده باشد تو چگونه آن ها را در یک یاداشت با مخاطبان بسیار گنجاندی صحبت کردن از این عکس ها چیزی کم از انتشار آن ها نداشت.
تو به عنوان یک زن آیا از این که یک انسان دیگر حق قضاوت در مورد حدود رابطه ات را با دوستت، نامزدت، همسرت و ... بدهد چه حالی می شوی؟ اصلا چنین حقی را می دهی؟  هیچ دقت کرده ای این بنیاد تفکر مردسالاری است که همه ی سالاریتش در تعیین حدود رابطه ی یک زن با مرد دیگر نهفته است. می دانی بنیاد مردسالاری از روزی شروع می شود که مردان تعیین می کنند از این به بعد هر زن تنها می تواند همسر یک مرد باشد و با مرد دیگری رابطه نداشته باشد؟ خیلی ها گفتند این رفتار «خاله زنکی » بود و من اعلام می کنم بیناد تعیین حدود رابطه ی مرد و زن اتفاقا« عمو مردک بازی» است.  مسیح عزیز! اگر چه شجاعانه عذرخواهی کردی، اما باید بگویم در عذرخواهیت باید از این که وارد حوزه ی خصوصی آن شهید نازنین شده بودی عذر خواهی می کردی. باید از اینکه اصولا برای اثبات غلط بودن کار آقای ماکان به حوزه ی خصوصی وی تعرض کردی عذر خواهی می کردی. مگر ندیدی همان مردسالاری نیز وقتی خواست به تو انتقاد کند به مسایل خصوصی زندگی ات وارد شد؟
چهارم: یک انسان  طی یک اتفاق، که  ناخواسته بوده و از قبل برایش برنامه نریخته است در موقعیتی قرار می گیرد  که با تمام موقیعت سال های قبلی عمرش فرق می کند. موقعیتی که بسیاری از آدم ها طی سالیان دراز که حتا برای آن تلاش می کنند به آن دست نمی یابند. این که آن آدم از آن موقعیت چگونه استفاده می کند تنها سرنوشت و آینده ی خود را تعریف می کند نه سرنوشت همه ی مردمی را که با وی در ارتباطند. این که ما دوست داریم هر کسی که که به نوعی با ما در ارتباط است و در این مثال در جنبش ما دقیقا همان رفتارهایی را انجام دهد که ما درست می دانیم و ما بر حق تعریفش می کنیم، این مشکل روانی ماست نه مشکل فردی که ما می خواهیم شکل تعریف های ما باشد. این ماییم و این روحیه ی استبداد زده که گمان می کنیم اگر چهار کلمه در وصف دموکراسی و حقوق بشر و حقوق فردی نوشتیم دیگر حتما دموکرات شده ایم و طرفدار حقوق بشریم. غافل از اینکه وقتش برسد در مسایل خلوت و خلسه ی دیگران و در حدود رابطه شان آن هم در حوزه ی عمومی اظهار نظر می کنیم. جالبی قضیه آن جاست که تمام استدلال هایی که می شود در واقع این حق را به کاسپین ماکان می دهد که به اسراییل سفر کند و با هر کسی هم دلش خواست دیدار کند. منتها از دید دوستان سبز همان طور که در سایت کلمه  و نوشته ی آقای نبوی عزیز آمده است مشکل کاسپین ماکان این است که « یک انسان معمولی است». او حتما مدت ها باید روزنامه نگار بود یا حتما باید طنز نویس بود یا حتما یکی از مقربان درگاه یکی از آقایان می بود. اتفاقا تنها امری که برای کاسپین ماکان چنین حقی را ایجاد می کند «همان انسان معمولی» بودن اش است. او نه مسولیتی دارد و نه نمایندگی، نه پستی بر عهده داشته  و نه مثل خیلی ها خود خوانده خود را تئوری پرداز و طراح نقشه و سخن گوی جنبش سبز نامیده است. به عنوان یک ایرانی رفته است و به عنوان یک  ایرانی مثلا از صلح حرف زده است. آری من هم دوست داشتم نمی رفت دوست داشتم اگر می رفت جور دیگری حرف می زد. اما نمی توانم به جرم این که آن« جوری که من می پسندم و فکر می کنم در راستای منافع«بت های ذهنی» من نیست وی را از هستی حتا و از روابط شخصی اش ساقط کنم. این که ما می خواهیم  دیگران طابق النعل بالنعل آن چیزی که ما فکر می کنیم درست است انجام بدهند دیگر نمی دانم چه فرقی با جمهوری اسلامی داریم. جمهوری اسلامی هم یک  راهی را مشخص کرده است و اعلام می کند هرکس  می خواهد این راه است و هر کس نیست از این کشتی نجات پیاده می شود. حالا هم دوستان و سایت های سبز با لجن مال کردن حوزه ی خصوصی یک شخص به سرعت بسیار بیشتری از جمهوری اسلامی  وی را از کشتی جنبش پیاده کرده اند و فاتحه و صلوات هم برایش می خوانند. 
پنجم: اگر کاسپین ماکان نماینده ملت نیست. نماینده جنبش سبز نیست، نماینده خانواده ی آقا سلطان نیست، که در واقع  نیست، به راستی این همه داد و بیداد از دوستان سبز غلیظ برای چی بود. اگر نه او نماینده مردم ایران است و نه ما، داستان این همه داد و فریاد که بر سر این جوان فرو آوردیم. آیا جز این معنی می دهد که نشان دهیم ناخودآگاه سر سپردمون حتما باید خودش رو نشان بدهد که ای رهبرا، مولانا ، ولی ما ، ما نیز چون شما و بر طبق امر شما از هر کسی که با اسراییل و مقام های سیاسی این کشور ارتباطی داشته باشد اعلام انزجار می کنیم. اعلام برائت می کنیم از یک انسان معمولی؟. اعلام می کنیم که آدم های معمولی هیچ حقی ندارند. دوستان عزیزم با کمال ادب عرض می کنم جنبش سبز جنبش انسان های معمولی است و اگر شما به حکم غیر معمولی بودنتان می خواهید یکی یکی انسان های معمولی را از این کشتی پیاده کنید باید بگویم زمان زیادی نمی برد که ماهایی که احساس غیر معمولی بودن می کنیم باید از این کشتی پیاده بشویم. هر چند آن چه من از خیابان های  تهران آموخته ام این است که ما بسیجی و گارد ویژه را از موتورش پیاده می کردیم و موتور و باتومی را که گمان می کرد به او حکم غیر معمولی بودن می دهد از او می گرفتیم و تبدیلش می کردیم به یک انسان معمولی و بعد با او کاری نداشتیم. از این رو مطمئنم اگر ما انسان های خودغیر معمولی پندار جنبش را به بیراهه نبریم جنبش کشتی نیست بلکه دریایی از زندگی انسان های معمولی است و می خواهد باشد.
 می خواهم بگویم که کمی از رفتار میرحسین و کروبی یاد بگیریم. در طول این 10 ماهه ی جنبش بارها رفتارهایی از اعضای این جنبش سر زده است که نه مورد تایید موسوی بوده نه کروبی، اما آن ها تنها به نادرستی چنین رفتارهایی قناعت کردند و از مردم خواستند و خواهش مودبانه کردند که چنین رفتارهایی را انجام ندهند و مردم را از دایره ی جنبش بیرون نراندند.

2 comments:

ناشناس گفت...

براوو

نارین محمدی گفت...

شiاب جان عالی بود و ممنون به خاطر متن صریح و جالبی که نوشتی. راستش حرف دل مرا هم زدی.

خسته نباشی عزیز

ارسال یک نظر