منتشر شده در :رادیو زمانه
درباره فریبا داودی مهاجر و علیرضا نوریزاده و فیلم مستند حسن سربخشیان
معمولاً گفتمان سلطه که توسط حاکمیت ترویج داده و حفاظت و تقویت میشود، سعی میکند با این گفتمان به صورت حاشیهای برخورد کند و دقیقا آن را بگذارد برای اجلاسها، مناظرهها، مذاکرهها، مقالهها، سمینارها و کنفرانسها و از عمومی شدن و "کش دادن" آن جلوگیری میکند.
بهتر است حقوق بشر تنها و تنها سلاحی باشد برای محکوم کردن مخالفان و نه پایبندی خودمان به آن. حال این به سلاح گرفتن حقوق بشر ممکن است از سوی خود دولتها علیه دولتهای مخالف دیگر باشد، به عنوان مثال، جمهوری اسلامی نیز بسیار از حقوق بشر حرف میزند اما برای اینکه بگوید حقوق بشر در خیابانهای آمریکا و انگلیس و اسراییل و یا در جنگهای آمریکا علیه دشمناناش رعایت نشده است.
از سوی دیگر از سوی خود آن کشورها نیز حقوق بشر معمولاً یک سلاح تبلیغاتی است، نه یک اهرم فشار واقعی برای اقدامی دیپلماتیک علیه این کشورها. همچنین این هرگز به این معنا نیست که واقعاً در کشورهایی چون آمریکا و انگلیس و اسراییل و آلمان و فرانسه، هیچ نقض حقوق بشری صورت نمیگیرد و سرزمین آنها مدینه فاضله واقعی است. تنها فرقش در این است که نوع تضییع حقوق برنامهریزی شدهتر و نرمتر و نیز در سطوح بالاتری از کشورهای توسعه نیافته است.
نکته جالب اما این است که این فرهنگ استفاده از حقوق بشر به عنوان سلاحی علیه مخالف، میان خود مخالفان حکومتها نیز به فرهنگ رفتاری تبدیل شده است. یعنی بسیاری از این مخالفان نیز تنها وقتی مدافع حقوق بشر هستند که از آن به عنوان مخالفت با دولت و نظام حاکمی که مخالف آن هستند استفاده کنند. به عنوان مثال فرد در یک سمینار حقوق بشر در کشوری آزاد و اروپایی شرکت میکند و فحش میدهد به دین اسلام و نه حکومت دینی، که داشتن دین و آزادی در عقیده مذهبی از مبانی حقوق بشر است و توهین کردن مثلاً به اعتقادات یک میلیارد و نیم انسان نمیتواند نشانهای از حقوق بشر باشد. یا آن یکی از اینکه از فلان زندانی سیاسی دفاع میشود ناراحت است زیرا به گمان وی فلان زندانی سیاسی خودش اصلاً جنایتکار است. یعنی این شخص خودش طرف را محاکمه کرده و خودش هم رای به جنایتکار بودن وی داده است.
در هر صورت اگر این نقض حقوق بشر و نقض حقوق انسانی از سوی همفکران و همگروهیها و هم عقیدهایهای ما اتفاق بیافتد، اشکالی ندارد و باید آن را پوشاند و به هزار و یک بهانه از جمله بهانه معروف و شناخته شده خود جمهوری اسلامی، یعنی "مسائل مهمتر" و نیز "آب به آسیاب دشمن ریختن" و دیگر بهانههایی از این دست درخواست میشود که "کش ندهیم".
ماجرا اما از آنجا آغاز شد که به ظاهر در یک جلسه، فریبا داودی مهاجر، فعال حقوق زنان یک سئوال از علیرضا نوریزاده، روزنامهنگار میپرسد. ایشان به جای جواب دادن به سئوال، به مسئله برداشتن حجاب ایشان میپردازد و نیز منتسب کردن این ماجرا به اینکه ایشان برای اجارهخانه و بودجهای که از فلان موسسه میگیرد و خلاصه هر چیز دیگری، حجاب خود را برداشتهاند. این دقیقاً همان اتهاماتی است که من نمیدانم جمهوری اسلامی به خانم داودی مهاجر زده است یا نه، اما اگر هم میزد مطمئناً همین اتهام را میزد. من نه سئوال خانم داودی مهاجر برایم مهم است و نه اصلا موافقت یا مخالفتی دارم با این سئوال. برای من این مسئله مهم است کسی که به عنوان یک روزنامهنگار مخالف جمهوری اسلامی شناخته میشود و شهرت بسیاری نیز دارد و بارها دیدهایم در شبکههای تلویزیونی مختلف چگونه جمهوری اسلامی را برای تضییح حقوق زنان و وارد شدن به حوزه خصوصی زندگی انسانها تقبیح کرده است، خودش هنگامی که از سوی یک زن مورد پرسش قرار میگیرد، به مسئله پوشش وی میپردازد. حالا قبح این نکته بماند که او این فعال حقوق زنان را عین خود جمهوری اسلامی به منافع مالی و موسسههای آنچنانی خیالپردازی شده منتسب میکند.
زن حوزه خصوصی ندارد
واقعیت قضیه خیلی ساده است و این واقعیت ساده هربار تکرار میشود. زیرا نظامهای سلطه واقعیت موجود را چنان تکرار میکنند که خود ابژه تحت سلطه از آن خسته شود و بخشی از مبارزه یعنی خسته نشدن و تکرار کردن و مدام پای بر حق تضییع شده فشردن.
در جامعه مردسالار "زن حوزه خصوصی ندارد". زن خودش بخشی از حوزه خصوصی مرد به شمار میآید. بنابراین در فرهنگ امروزی نیز که مثلاً فلان روشنفکر و فلان فعال سیاسی، حضور زنان را در عرصه اجتماع میپذیرد، اما هنگام برخورد با یک زن دقیقاً همچنان به عنوان حوزه خصوصی بخش مردانه به وی نگاه میکند و به خودش اجازه میدهد که وارد حیطه مسایل پوششی وی بشود. مثلاً شما فکر میکنید اگر سوالکننده یک مرد بود آقای نوریزاده هرگز در مورد لباس آن مرد به جای جواب سئوال سخنی به میان میآورد؟
فریبا داودی مهاجر از دید من بسیار هم دقیق به مسئله برداشتن حجابش میپردازد. ایشان متذکر میشود که برداشتن حجابش نه به خاطر برداشتن "یک نماد دینی" و یا عنادی با دین است. او حجاب اجباری را به عنوان "نمادی از سلطه و خشونت" بر خود و دیگر زنان میداند
مردان عرصه سیاست را عرصه مردانه تبلیغ میکنند و اگرچه برای تبلیغات و ادعاهای دهان پرکن از حضور و مشارکت زنان حرف میزنند، اما وقتی زنی وارد مسئله سیاسی میشود دقیقا طوری با او برخورد میکنند که این غلطها به شما نیامده است و شما همان به که "در پشت یک مرد موفق" بایستی. در واقع مردان حاضر نیستند زنان را به عنوان رقیب یا شریک سیاسی در مسایل سیاسی بپذیرند. بلکه در بالاترین مورد یک مسئولیتی در یکی از کمیتههای حزبی برای زنان در نظر میگیرند یا یک اتاقکی به زنان اختصاص میدهند به نام دفتر امور زنان فلان حزب یا فلان سازمان یا فلان گروه. دیگر قرار نیست پا به پای خودمان بنشینند و ما را طرف سئوال قرار دهند. مرد اساساً نسبت شراکتی با زن نمیبیند.
در جامعه مردسالار برخلاف تصور زن را حتی برای "شراکت جنسی" هم نمیخواهند. زیرا در واقع شراکت یک عملی است که به صورت دوطرفه هم در عمل و هم در نتیجه اتفاق میافتد، اما همان نگاه جنسی که زن را تنها برای خودش و در خدمت خواستههای خودش میخواهد و نه یک امر برابر و مشارکتجویانه و حتی گاه مقابلهجویانه، به صورت عمومیتر و در سطوح دیگر خود را نشان میدهد. دیگر در سطحی به نام سیاست که یکی از ارکان اصلیاش، رکن قدرت است بدون شک مردسالاری و تفکر مردسالار طاقت حضور زن را ندارد و هرگاه حضورش را مانع خود ببیند، او را دعوت میکند به فرمان "برگرد به حوزهٔ خصوصی". زن هیچگاه حوزه خصوصی ندارد. خودش اصلاً بخشی از حوزه خصوصی است و هرکس و هرجا میتواند به خودش اجازه بدهد که وارد حوزه خصوصی او بشود.
اما جالبی قضیه اینجاست که وقتی فریبا داودی مهاجر در مقابل دوربین حسن سربخشیان قرار میگیرد و از زندگی خصوصیاش میگوید و هم از رنجی که برده است و از خشونت و سلطهای که بر او رفته است، همه میشوند مدافع حوزه خصوصی و وی را به خاطر بازگو گردن حوزه خصوصی به نقد میکشند.
اولاً خانم داودی مهاجر از دید من بسیار هم دقیق به مسئله برداشتن حجابش میپردازد. ایشان متذکر میشود که برداشتن حجابش نه به خاطر برداشتن "یک نماد دینی" و یا عنادی با دین است (که به گفته خودش هنوز به آن معتقد است). او حجاب اجباری را به عنوان "نمادی از سلطه و خشونت" بر خود و دیگر زنان میداند. یا برعکس حتی اگر مثل او به اختیار خودش هم حجاب را انتخاب کرده باشد، وقتی اجباری شد و وی نیز در جمع "مجبوران" قرار گرفت، دیگر فرقی ندارد و این نماد همان نماد اجبار و سلطه بر بدن و نمادی بر مالکیت بر زن و آزادی تصمیمگیری در مورد زن توسط دیگران است.
او در لابهلای صحبتهایش بدون اشاره به این مسایل اعتقادی و سیاسی همسرش از وی به عنوان مرد و همسر خودش در حوزه زندگی خانواده نام میبرد و از خشونت خانگیای میگوید که متحمل شده است و البته اینکه بدون اطلاع ایشان همسر دیگری اختیار کرده است. فریبا داودی مهاجر همان کاری را میکند که خود فعالان جنبش زنان و فمینیستها در هرجای دنیا از زنان ساده کوچه و خیابان میخواهند. یعنی بیان و گزارش دادن از خشونتی که متحمل میشوند. پس چگونه یک زن که خودش از فعالان جنبش زنان است نباید به افشای خشونت خانوادگی بپردازد.
زن، دارایی مرد است
آیا واقعاً بیان کردن خشونت خانوادگی برملا کردن زندگی خصوصی است؟ اگر به این بهانه بخواهیم که خشونت خانوادگی بیان نشود پس چگونه ما از سطح خشونت در جامعه و خانواده مطلع شویم و بدون اطلاع چگونه جلوی آن را بگیریم و برای آن چارهای بیاندیشیم؟
اول باید بیاندیشیم و بدانیم که چرا مسائل زنان را مسئله خصوصی میدانیم. بارها دقت کردهایم وقتی در خیابان و کوچه مشکلی برای یک زن پیش میآید معمولا برادران غیور و همسایههای نستوه و پدر مهربان، زن را به درون خانه میکشانند و به دیگران هم میگویند مسئله خانوادگی است. همینطور وقتی در خیابان مردی زناش را یا برادری خواهرش را کتک میزند دارد ناموسش را کتک میزند و به کسی مربوط نیست. اینکه حوزه مسایل خانوادگی را حوزهای خصوصی بدانیم و گزارش دادن در مورد آن را برملا کردن زندگی خصوصی بدانیم دقیقاً از این نشئت میگیرد که خود زن بخشی از دارایی خانوادگی مرد و بهطور کلی بخشی از دارایی جامعه حساب میشود.
ارسطو چند شرط برای انسان آزاد و شهروند قایل بود که عقل بود و سلامت بود و مالک بودن و دارایی داشتن، که در هر سه زنان را فاقد آن میدانست و در مورد دارایی میگفت: "زن خودش دارایی مرد است." بنابراین کسی که خود بخشی از دارایی است نمیتواند مالک باشد.
اما واقعیت آن است که چیزی در مورد زنان و زندگی خانوادگی در حوزه رفتاری افراد خانواده با یکدیگر به نام حوزه خصوصی وجود ندارد. اتفاقا نهاد ازدواج در بیشتر سیستمهای حقوقی چه دینی و چه غیر دینی یک نهاد "قراردادی" است و در اسلام نیز بسیاری از قوانیناش از "بیع" پیروی میکند. اساساً و دقیقاً در ظاهر امر به این دلیل این قرارداد اجتماعی است و اعلام میشود که دولت که نماینده مردم است امکان دخالت در قراردادهای اجتماعی را به قول روسو داشته باشد. اگر ازدواج نبود رابطه شخصی دو نفر بود که باز در آن صورت هم اگر جرمی شخصی اتفاق بیافتد، پلیس و قوه قضاییه میتوانند دخالت کنند.
افشای خشونت خانوادگی، اولین اقدام در راه جلوگیری و مقابله با آن است. امر خصوصی وجود ندارد و آنچه خصوصی است سیاسی است. از سوی دیگر تقلیل و انکار و امحای خود خشونت در مورد خشونت دیدگان یکی دیگر از راهکارهای نظام سلطه است
از سوی دیگر از آنجا که به گفته ادرین ریچ، "پدرسالاری، یک نظام خانوادگی-اجتماعی، ایدئولوژیک و سیاسی است که در آن، مردان با استفاده از زور و فشار مستقیم یا با به کارگیری مناسک و مراسم، قانون، زبان، آداب و سنن، آداب معاشرت، آموزش و تقسیم کار، تعیین میکنند که زنان چه نقشی را میتوانند یا نمیتوانند ایفا کنند و درون این نظام، زنان در همه جا تحت انقیاد مردان قرار میگیرند" (ریچ، ۱۹۷۷، ص۵۷) [۱]، بهطور مشخص بدان معنا است که روابط قدرت از جنس مردسالارانه آن در همه ارکان زندگی انسان و به ویژه زنان جاری است. از همینرو بود که فمینیستهای رادیکال، "سیاست" را معنایی دیگر بخشیدند.
از نظر آنان "زنان در همه حوزههای زندگی اعم از خصوصی و عمومی با سلطه و اعمال قدرت مردان روبهرو هستند. اگر روابط قدرت همه جا هست سیاست نیز امری صرفاً عمومی نیست".(مشیرزاده، ۱۳۸۳، ص۲۷۸) [۲] جمله معروف "امر شخصی سیاسی است" که از جنبش حقوق مدنی سیاهپوستان آمریکا وارد گفتمان فمینیستی شد و به شعار مهمی در این گفتمان تبدیل شد، به این معنا بود که "خانواده، روابط خصوصی و زندگی عاطفی، مانند مالکیت و سیاست بر اساس روابط نظام یافته قدرت و نابرابری شکل میگیرند. سیاست به قلمرو عمومی محدود نمیشود بلکه در شخصیترین حوزههای حیات انسانی نیز به دلیل وجود روابط قدرت حضور دارد". [۳] این همه تلاش نظام یافته برای سلطه بر زن در یک نظام بسیار شبیه تمامی تلاشهای نظام یافته برای سلطه بر کارگران، رنگینپوستان و اقلیتها و بهطور کلی هر نظام سلطهای است.
از سوی دیگر معمولاً نظامهای سلطه یکی از شعارهایشان این است که مسایل باید "درون خانوادگی حل شود". نمونه آشکار و آشنای آن گفتههای رهبر جمهوری اسلامی ایران در مورد این است که این اختلافها خانوادگی است و نباید دشمنان از آن سواستفاده کنند. یا نمونه بارزتر و وحشتناکتر آن، در کره شمالی است که امکان نشر و نشت هیچ امری را از درون کشورش به جایی دیگر نمیدهد و کره شمالی به شکل یک جزیره موهوم درآمده است که بیشتر گزارشهای اندکی شخصی از توریستهای گاهگداری یا خبرنگاری اتفاقی از آن به بیرون درز میکند. همین برخورد را با نهاد خانواده داشتن و با همین شیوه به مسئله خشونت علیه زنان در خانواده نگریست، دقیقا تشابه آن را با نظام سلطه و تایید گفتههای ریچ نشان میدهد.
آنچه خصوصی است سیاسی است
افشای خشونت خانوادگی، اولین اقدام در راه جلوگیری و مقابله با آن است. امر خصوصی وجود ندارد و آنچه خصوصی است سیاسی است. از سوی دیگر تقلیل و انکار و امحای خود خشونت در مورد خشونت دیدگان یکی دیگر از راهکارهای نظام سلطه است. از این رو هرگونه تلاش ما برای امحای خشونت و جلوگیری از افشای آن نه تنها باعث میشود که ما از وجود خشونت همچنان بیخبر بمانیم بلکه باعث تداوم آن و در پرده ماندن آن و ادامه حیات مشروع آن به نام امر خانوادگی و خصوصی میشود.
در مورد مسئله فریبا داودی مهاجر در آن بخشی از فیلم که من دیدهام، موضوع شخصی را در مورد همسر سابق خود مطرح نمیکند. بلکه دقیقاً به خشونت نهادینه شده خانوادگی اشاره میکند. اینکه مسئله را شخصی کنیم و به این بپردازیم که همسر ایشان بسیار انسان شریفی بوده است و در این شرایط سیاسی ایشان را منتقد و مخالف وضعیت موجود سیاسی و حاکم معرفی کنیم، هیچ فرقی در ماجرا نه تنها نمیکند بلکه به بیراهه بردن مبحث اصلی است. من همسر سابق فریبا داودی مهاجر را نمیشناسم، بنابراین هیچ قضاوتی نمیکنم و اگر بنا را بر نوشته اخیر علی افشاری بگذارم، در حوزه سیاسی و نوع رفتاری که داشته است برایشان احترام قایل هستم، اما این هرگز به این معنا نیست و دلیلی هم ندارد که به مسئله خشونت خانوادگی نپردازیم. ضمن آنکه شخصی کردن مسئله به بهانه خصوصی بودن زندگی خانوادگی دامی است که منتقدان نیز ممکن است در آن بیافتند و با شخصی کردن بحث از اصل موضوع غافل شوند.
به شخصه ایمانی و باوری به "منزهطلبی" در تمام امور و وجوه و ساحتهای زندگی انسان ندارم. من باورم این نیست که یک انسان دقیقاً عین اندیشه "معصومیت" در تمام وجوه زندگیاش، از هرخطا و اشتباهی مبرا باشد. بلکه اتفاقاً بارها اعلام کردهام که "انسان به حکم انسان بودناش، موجودی است که اشتباه میکند" و انسان بدون اشتباه یا در اندیشه دینی به عالم غیب مرتبط است و یا در اندیشه بروندینی یک موجود خارقالعاده و احتمالاً ماشینی یا مریخی است.
بله من باور دارم که انسان میتواند در برخی وجوهات زندگیاش انسانی فوقالعاده باشد و در برخی دیگر نه. اینکه فلانی مثلاً مدیر مهربانی است اما پدری خشمگین، اینکه فلان زن دکتر موفق و با اخلاق در حوزه کاریاش است اما ممکن است مادری بسیار بد باشد، اصلا تنافری باهم ندارد.
آنچه واقعیت است مردسالاری یک فرهنگ عام است که تربیت ذهنی و رفتاری همه ما در آن صورت گرفته است و از دید من تعدادی از انسانها هستند که در تلاشاند از این تربیت برهند و هرکس به نوبه خود در حدی موفق است. اما این را باید بدانیم که تعداد افرادی که در تلاش برای بهروز بودن و بهروز کردن خویش و جامعه خویشاند، بسیار اندک و قابل شمارش است. بنابراین امر عجیبی نیست که فلان کس فرمانده جنگی موفقی باشد و انسان مبارزی در جنگ و جبهه اما در خانواده انسانی نباشد پایبند به حقوق انسانی اعضای خانوادهاش یا حداقل همسرش. با بحث کردن در مورد اخلاقیات شخصی انسانها راه به جایی برای نقد جامعه و فرهنگ مردسالار نمیبریم و یا شاید میخواهیم بحث منحرف شود.
۱.فمینیسم و دیدگاهها (مجموعه مقالات با تنظیم شهلا اعزازی)، چاپ اول ۱۳۸۵، تهران روشنگران.
۲. از جنبش تا نظریه اجتماعی، مشیرزاده حمیرا، چاپ دوم، ۱۳۸۳، تهران، شیرازه.
9 comments:
دوست عزیزی که به عنوان ناشناس زیر این مطلب کامنت گذاشتهاید. اولا باید بگویم مطلب شما به دلیل اینکه به دیگران نسبتهایی روا دادهاید که روا نیست و ثابت شده نیست. و البته از دید خودتان توهین است. اما از دید من صرف به کار بردن فاحشه توهین نیست. اما راستش من نفهدیم اولش نوشتهاید« این مطلب هم مثل بقیهی مطالب من پر مغز و بی طرف نوشته شده است».. بعد شروع کردهای به بد و بیراه گفتن به زنانی که من نمی دانم به چه دلیل از آنها بدتان میآید و گفته اید دست بردارم از آب توبه ریختن روی این زنان. اولا من آب توبه روی سر کسی نمیریزم. دوما از کسی دفاع نکرده ام. سوما خانم مهاجر بهخاطر موردی که پیش آمده است نمونهی مثالی شده است. دوستی شخصی با ایشان ندارم که بخواهم اب توبه روی سر ایاشن بریزم. آن یکی خانم هم باز از دید من کاری نکرده اند که من باید آب توبه روی سرشان بریزم.
نهایتا این که کامنتةان بدون توهین و یا انتساب نسبتهای ثابت نشده دوباره بنویسید در مورد بقیه اش حاضرم جواب گو باشم و با کمال میل نظرتان را منتشر نمایم.
با احترام
همیشه نباید سیاه و سفید ببینیم ! جسارت خانم داودی مهاجر البته که ستودنی است ولی متاسفانه در یادداشت شما و آن ویدئو به نحویی ابراز شده است که همسر خانم مهاجر فردی بوده است خشن و ...
نباید به صرف اینکه آقای بختیار عضو سپاه بوده و یا گرایشات مذهبی دارند ایشان را مورد شماتت قرار داد ! اتفاقا آقای محمد باقر بختیار انسان نجیب و خدمتگزاری هستند و دین بزرگی برگردن دفاع از این آب و خاک دارند و خدمتگزاری صدیق به وطن و ملت بوده اند و گمان نمی کنم اهل خشونت باشند و یا بخواهند با زور و چماق برسر همسرشان چادر نگاه دارند ....
من با اجازهی شما بخشی از نظرهای شما را منتشر میکنم . تنها در مورد افراد نامها را حذف میکنم. در ادامه هم دلیلم را از خودتان میپرسم
این نظر دوست ناشناسی است که بعد از این که کامنت اول منتشر نشد دوباره توضیح داد
«آقای شیخی گرامی نظر من در مورد مقاله همان است که گفتم . شما بسیار علمی و منطقی به این مسئله پرداخته اید بلکه هم هنرمندانه ؛ چرا که از موضوع خانم مهاجر و آقای نوری زاده مدتی میگذرد اما بسیارعالی با ویدئویی که ایشان در مورد علت کشف حجابشان و ... صحبت کردند پیوند داده شده و خواننده مقاله های شما مثل همیشه قادر به پروسس سریع حوادث مرتبط و نظر نویسنده یا تحلیل های دیگر میشود . من کامنت را برای انتشار برایتان نفرستادم آقای شیخی که حالا تغییری در آن برای انتشار یا جوابگویی شما بدهم. نظر شما محترم دوست داشتید جواب بدهید دوست نداشتید نظر من همان است که گفتم ! ضمنا اولا به کار بردن فاحشه از نظر من نه تنها صرفا برای دشنام نیست بلکه اطلاق صفتی است که واقعا آن شخص به آن مزین است . مثلا وقتی کسی دزدی میکند خوب دزد است چرا شما به کاربرد این واژه اعتراضی ندارید ؟ در مورد خانم«.....» فاحشه کاملا کاربرد دارد نیازی هم به اثبات آن به کسی نمی بینم مخصوصا شما چون کاملا مطمئن هستم همه این خانمهای فعال را خوب می شناسید ( قصدم توهین به همه نیست). این خانم نیز شخصا به من ضرری نزدند نه در حوضه خصوصی نه در عرصه اجتماعی . اما چیزی که برای من درد آور است و شرمنده ام میکند این است که حتی و حتی یک زن مدعی ، فعال اجتماعی و مدافع و ... و... نیز برای مطرح شدن تن به حقارت هایی میسپارد به نام آزادی بیان و عقیده و بیمرزی و روشنفکری و ... ! حتما نباید ما زنان هرزه باشیم تا مورد حمایت و تشویق قرار بگیریم ! تازه اسم لاابالیگری و هرزه گی را هم بگذاریم مسائل مربوط به زندگی "خصوصی" که به کسی مربوط نیست! در مورد خانم مهاجر هم من از نزدیک با امثال این خانم آشنایی دارم این ادا اطفار ها هم در اواخر دهه 60 زمانی برای تبرئه شخص و متحول شدنش کاربرد داشت نه بعد از 30 سال و وقتیکه تَق کارهای بیشرفها درآمده است . آقا شیخی از ماست که بر ماست . برایتان آرزوی موفقیت و سربلندی دارم. با احترام متقابل ....
گرچه ایشان گفته اند اصراری به انتشار ندارند و لی من برای اینکه مثل دیوانه ها با خودم حرف نزنم... و خوانندگان هم بدانند جریان چیست می گذارو و در آخر هم جواب میدهم
ضمنا آقای شیخی شما در مقاله تاکید کرد ه اید :"فریبا داودی مهاجر از دید من بسیار هم دقیق به مسئله برداشتن حجابش میپردازد. ایشان متذکر میشود که برداشتن حجابش نه به خاطر برداشتن "یک نماد دینی" و یا عنادی با دین است. او حجاب اجباری را به عنوان "نمادی از سلطه و خشونت" بر خود و دیگر زنان میداند" . در صورتیکه این خانم که بعد از 25 سااااال (که البته 25 ساااال برای زنی فعال و اندیشه ورز و حساس به مسائل زنان و ... جای سئوال و تعجب دارد برای به خود آمدن و تغییر کردن ) یادشان افتاده ای وااای که جامعه مردسالار چه به روز ایشان و باقی زنان آورده است و می آورد در مصاحبه ای دیگر به صراحت بیان کرده که : " سال ها بود که می گفتم این همه ظلم به نام اسلام است و ربطی به دین ندارد. قوانین دینی قابل اصلاح است که شاید هم اینگونه باشد. ولی من دیگر نمی خواستم توجیه گر قوانینی باشم که نا عادلانه بود و باید سالها متنظر می ماندم تا مجتهدی دلش برای این نسل سوخته بسوزد و آن را اگر دلش خواست تغییر بدهد یا ندهد. به دین داران احترام می گذاشتم و خواهم گذاشت اما به هیچوجه اعتقاد نداشتم که باید به نام دین حکومت کرد. حکومت دینی ابتدا دین را از میان می برد و سپس مردمی را که با این نام از آن تبعیت می کنند." ! این هم لینکش : http://iran-women-solidarity.net/spip.php?page=print&id_article=546 . استدلال این خانم برای برداشتن حجابش سست و پر از تناقض است . مثل بقیه فعالیتهایشان . نگاه افرادی مانند این خانم به همه چیز ابزاری است . ایشان انتخاب حجابشان هم ابزاری و برای سواستفاده بوده است ! نه حجاب و نه بی حجابی امثال ایشان هیچکدام از سر اعتقاد نیستند. زمانی برای ارتقا و ارتزاق حجاب مد بود . الان دیگر مد روز صحبت از فمنیستها و دیگر جریانات مد روز است که در آمریکا می طلبد بی حجاب باشید . پس میبینید که تناقض گویی و عدم صداقت خود این خانم درگفتار و فعالیتهایش است که موجب میشود کامنتی بنویسم که برای شما سئوال پیش بیاید چرا از این خانم بدم می آید ! وگرنه من که با کسی پدر کشتگی ندارم آقای شیخی . ایشان به هر دری میکوبند تا تغییرات خودشان را با معیار ها و استانداردهای مد روز توجیه کنند ولی نمی توانند هرگز گذشته شان و ظلمی که به زنان ایران کردند را توجیه کند!
@goftaniha
اولا که این مقاله اصلا ربطی به قضاوت در مورد شخصیت همسر سابق خانم مهاجر ندارد. راستش اصلا ربطی هم به خانم مهاجر ندارد. خانم مهاجر تنها یک نمونهی موردی است که که به عوان مثالی که بحثش رسانهانی شده است، به آن پرداخته شده است. من چیزی را سیاه و سفید ندیدهام و اشاره هم کرده ام که شناختی از همسر ایشان ندارم و اگر هم شناخت داشته باشم باز هم من قاضی نیستم.
بحث بر سر یک مسئلهی ساده است. که به بهانهی زندگی خصوصی ما مردم را دعوت کنیم که خشونت خانوادکی را افشا نکنیم، راهی است برای به بن بست کشیدن اطلاع و دانایی در مورد خشونت علیه زنان، و کودکان و ...
اما دوست عزیز ناشناس
عرضم به حضور شما بشود از دید من نیز فاحشه فحش نیست . زیرا از دید من فاحشگی یک شغل است. یعنی یک « سکس ورکر» یک کارگر جنسی. کسی از دستش ، فوتبالیستی از پاهایاش، من از مثلا مغزم و هر انسانی برای کار کردن از عضوی از اعضای بدنش استفاده میکند . فاحشه هم یک کارگر جنسی است که هویت دارد. البته می دانم این بحث برای کشور ما و مرمدان و فرهنگ ما کمی شاید ثقیل باشد و ولی ماقعیت این است چه خوشمان بیاید چه خوشمان نیاید. فاحشه هم برای خودش زندگی مستقل دارد و ممکن است بعد از شغلش به تفریحات زندگی خودش بپردازد. به خانواده اش برسد. اممکن است با دوست پسر بیرون برودو ابدا هم با دوست پسرش یک فاحشه نیست.، به سینما برود و یا بنشیند و مثل من و شما به غمها و اندوههایش فکر کند و گریه کند یا از شادی هایش لذت ببرد.
اما اینکه من اجازه نمیدهم که شما کسی را فاحشه بنامید به این خاطر است که حداقل این افرادی که شما نام بردهاید من میدانم که شغل شان فاحشگی نیست. اگر شما مدرکی کاری و رسمی دارید که این دوستانو یا این افراد به فاحشگی مشغول هستند. می توانید آن را به من ارائه بدهید و من هم آن وقت قبول کنم که شما فلان فرد را فاحشه بنامید.
اما اینکه به فرض درست بودن خیالات شما مثلا خانمی یا خانمهایی مثل من و شما برای خودشان این حق را قایل باشند که با انسانهایی که دوست هستند. رابطهی جنسی داشته باشند، را فاحشگی مینامید خوب این یعنی اینکه هیچ کس با هیچ کس جز در کانون ازدواج سکس نکند. بماند که خود ازدواج به قول آدورنو « در زمانهای به حیات خود ادامه میدهد، که اساس مشروعیت خود را از دست داده است» و خد ازدواج به نوعی کانونی فاحشگی است در بسیار ی موارد زیرا طرفین در یک قرار داد جنسسی- اقتصادی می پذیرند که از همدگیر تمتع مادی و جنسی ببرند.. این بحث خیلی طولانی است و فقط به آن اشارهای کردم.
اما سکس خارج از ازدواج را اگر شما قبول داشته باشید نمیتوانید انسانهایی را که در مثال شما معمولا زنان هستند، به دلیل این که سکس میکنند، فاحشه بنامید. ببینید دوست من. فرض را بر این بگذاریم که من امروز با یک خانم دوست میشوم. بنا به سنو سالم احتمالا این خانم قبل از من « دوست پسر»، «همسر»، پارتنر و .. داشته است . بنابراین قبل از من با کس دیگری سکس داشتهاست. خوب امروز و زا ین به بعد ممکن استت با من سکس داشته باشدو به هزار و یک دلیل ممکن است رابطه ی من و ایشان روزی تمام شود. آن موقع چه کار کنیم. من با هیچ کس دیگری سکس نکنم؟ چون در این صورت به خاطر تعدد رابطهی جنسی فاحشه خوانده می شوم و بی اخلاقم و ...یا همین طور ایشان؟
بنابراین به هر دلیلی ممکن است که یک انسان در زندگی اش با افراد مختلفی رابطهی جنسی داشته باشد و وقتی سری به عقب برگرداند ببیند که تعداد همچین هم کم نبوده است امیدوارم شما یان سر را برگردانید.
حالا میانم استدلال بعدی این است که نه خیر شما منظورتان این است که طرف هم زمان با چند نفر رابطهی جنسی دارد. خوب در این صورت من از شما سوال میکنم آیا تمامی مردانی که در طول تاریخ اسلام چند زن عقد دایمی و در مذهب شیعه چندین و چند زن عقد موقت داشته اند؟ فاحشه هستند؟
آیا در میان مردان نیستند کسانی که حق رابطهی آزاد را برای خودشان قایل هستند و با افراد مختلف رابطهی جنسی دارند. ممکن است من چنین تفکری را بپذیرم یا نپذیرم. خوشم بیاید یا نیاید اما صرف این برای من بی اخلاقی و هرزگی به قول مشا نیست..
این مسئله به افرادی ربط دارد که باهم رابطه دارند. یعنی شما اگر دیدی طرف مقابلتان غیر از شما با کس دیگری رابطه دارد خوب میتوانی بپذیری می توانی نپذیری..
اگر پذیرفتید پس قرار دادی بوده بین خودتان اگر هم نپذیرفتید خوب شما آزادید و ایشان هم آزاد..میةوانند به زندگی خودشان ادامه دهند تا دوست هم فکر خودشان را پیدا کنند. آنجه همه است این است که این افراد از قدرت ، موقعیت، شهرت، و هر امر دیگری برای رسیدن به سکس استفاده نکنند و نیز با استفاده از این ها به سکس با طرفهای دلخواهشان دست نیابند و نیز به زندگی جنسی دیگران تجاوز نکنند.
شاد باشید.
در مورد خانم مهاجز نیز . من باز هم تکرار میکنم شما اشتباه بقیه را تکرار نفرمایید . این نوشتهی من دفاع از ایشان و یا محکوم کردن همسر ایشان و کلا له یا علیه کسی نیست. این موضوع تنها بهانهای است برای این مبحث.
اشارهی من هم به توضیح خانم مهاجر در مورد حجاب شان در مورد مصاحبه با حسن سربخشیان بوده است و کفته ام در این ویدیو این اشارهی دقیق را می کند . که من این توضیح را می پذیرم و برایم پسندیده است. اما خوب هر انسانی ممکن سات در دورههای مختلفی اظهارات مختلفی بکند و بدون شک ممکن است متناقض باشد. من نه وکیل خانم مهاجر هستم که بخواهم از ایشان در این جا دفاع کرده باشم و نه این که بخواهم این جا هم جواب تناقضهای گفتاری ایشان را بدهم. به نظرم شما خوب است که این سوال را از خودشان بپرسید و خودشان نیز جواب بدهند
دوست عزیز ناشناس
وقتی کامنتی می نویسید و می گویید این را منتشر نکنم. قبول منتشر نمیکنم اما خوب چگونه بهتان جواب بدهم. به فرض نمیخواهید این جا بحث عمومی کنید اما نمی شود که یک طرف باشد و شما هی بگویید و من امکان جواب دادن نداشته باشم. در ضمن به نظرم این کامنت آخری باز هم بدون آن بخش آخرش « شخصی » بود در همینجا منتشر می شد بهتر بود.
ارسال یک نظر