۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۱, پنجشنبه

مردمان همیشه آزرده و ترانه‌ی جدید شاهین نجفی با نام « نقی»

من تنها یک‌ بار به ترانه‌ی «نقی» شاهین نجفی گوش دادم و با هیچ معیاری از آن خوشم نیامد. البته معیارهای من « اخلاقی»،«دینی»،«مصلحت اندیشانه» و یا «سیاسی» نبود. بلکه معیار من محتوای موسیقی و فرم آن بود. بدون شک چون خود اهل کلمه هستم و منظورم از محتوا همان محتوای کلمه‌ای موسیقی است. فرم موسیقی فرم جذابی نبود زیرا یکی از فرم‌های تکراری کارهای شاهین نجفی بود و بنابراین نمی‌توانست ویژگی تازه‌ای برای من داشته باشد. اما کلمات یا بهتر است بگویم متن ترانه هم ویژگی آشکار و برجسته‌ای نداشت. بسیار نازل تکراری و استاتوسی و فیس بوکی بود برام. کارهای شاهین به تبع موسیقی‌ای که وی دنبال می‌کند، کارهایی است که از موقعیت زمانی و فضای اجتماعی سیاسی جامعه نشات می‌گیرد و بنابراین بسیاری از کارهای‌اش مربوط به همان زمان است. اما باز هم هستند آثاری هنری که گرچه نسبت و وابسته به یک موضوع و اتفاق زمانی خاص ارائه شده‌اند ولی در طول زمان هم‌چنان گیرایی و جذابیت و حداقل خاطره انگیزی آن زمان ویژه را داشته‌اند. با این همه این کار شاهین نجفی حتا این ویژگی را هم ندارد. این کار شاهین نجفی از دید من در حد همان استاتوس‌های فیس بوکی و همان صفحه‌ی فیس بوکی «یادآوری امام نقی به شیعیان» بوده است .یعنی چیزی در حد صفحه‌هایی مثل « پــ نه پــ» و امثالهم. در حد همان‌ها هم می‌ماند و این موج ایجاد شده به سرکردگی خبرگزاری‌های کودتا در ایران و جو گیری جماعت مجازی نیز خواهد گذشت. از دید من هر دو دسته‌ی سینه‌چاک شدگان طرفدار شاهین نجفی و احساسات چاک شده‌های علیه شاهین نجفی، از یک گروه‌اند و یک جور فکر می‌کنند. کار شاهین نجفی نه معرکه‌ است و نه یک اثر هنری ممتاز و از نظر استفاده از لغات و عبارات هنجار شکن حتا به گرد پای کارهای نامجو نمی‌رسد. از سوی دیگر کار شاهین نجفی را به عنوان فرزند یک خانواده‌ی مسلمان و تربیت شده با آدابی مسلمانی توهین به هیچ تقدسی نمی‌دانم. حتا از دید یک مسلمان نهایتا می‌توان گفت یک نوع بی ادبی است و والسلام. آن هم در صورتی که دقیقا ایمان کامل به دین اسلام و امامت و خلافت و نبوت نه تنها داشته باشیم بلکه به تمای شعائر اسلامی نیز پایبند باشیم. این‌که می‌گویم کار شاهین را نمی‌پسندم نه به دلیل توجیه و به دست آوردن دل دل‌آزردگان و نه به دلیل پُز و مد روشنفکری داشتن. بلکه از دید من محتوای کار محتوای نازلی است. مرحوم محمد مختاری در کتاب هفتاد سال شعر عاشقانه‌ی معاصرایران یک تفاوتی قائل می‌شود بین « اروتیک » و« قباحت نگاری». بر این باور است که اروتیک فهم و بیان زیبایی شناسانه‌ی امر جنسی است و « قباحت نگاری» چیزی معادل همان پورنو نگاری است. چه بسیارند نویسندگان و شاعرانی که مشغول قباحت نگاری‌اند و به گمان خود در کار اروتیک هستند. اگر چه محتوای ترانه‌ی شاهین نجفی نه بازگویی اروتیک و نه به قصد آن بوده است اما از این مبحث تنها به قصد تمثیل استفاده کردم. آن‌چه می‌توان در مورد کارهایی از این دست بر آن نامی نهاد « هنجار گریزی کلامی» است و « قباحت نگاری» بنابراین من براین باورم که این کار شاهین نجفی بیش از آن‌که هنجار گریزی کلامی اجتماعی باشد یک قباحت نگاری و تحت تاثیر استاتوس‌های و صفحه‌های جوک فیس بوکی است. از سوی دیگر من این کار شاهین را با یکی دیگر از کارهای خودش یعنی ترانه‌ی « مهدی» مقایسه می‌کنم. ترانه‌ی « مهدی» ترانه‌ی خوبی است به چند دلیل. نخست این‌که اوالا بحث « مهدی» و مبحث « انتظار» و مبحث « موعود» و « رهایی بخشی» در اکثر ادیان از مسیحیت و زرتشتی گرفته تا دین اسلام یکی از مسئله‌های اجتماعی این جامعه ‌هاست. این ترانه دقیقا همان مفهوم و همان نگاه و را مورد هدف قرار می‌دهد و با طنزی اجتماعی سیاسی آن را به طنز می‌کشد. آن ترانه قدرت‌مند است و حتا یک آدم مذهبی نیز آن را گوش بدهد ممکن است آهی حسرت‌بار بکشد و به فکر فرو برود. از سوی دیگر مفهوم مهدی و مفهوم انتظار و امید به رهایی بخش به جای عمل اجتماعی و اراده‌ی‌ منجر به تغییر یک امر قابل انتقاد و یک مسئله‌ی اجتماعی است. اما نام و یاد امام نقی نه مسئله‌ای مذهبی بود و نه مسئله‌ای اجتماعی. نه امری که تبدیل به معضل فرهنگی در میان مردم شده باشد. بنابراین ساده‌ترین سوال این است که این ترانه چرا و به چه دلیل بی خودی جز همان جو فیس بوکی به نام یکی از ائمه بود که بدون شک شاهین می‌داند بخش زیادی از مردم شیعه‌ی ایران برای امامان احترام ویژه قائلند. حال اگر به محتوای مورد مناقشه‌ی ترانه‌ی شاهین بپردازیم باید گویم از دید من و با دانش اندکی که از جامعه شناسی دارم، ترانه‌ی شاهین نجفی به شکلی ناموفق بیان گر وضعیت حال حاضر جامعه ی دینی از هم گسیخته‌ی ایران است. جامعه‌ای که دینی بودن آن از سویی محرز است و از سوی دیگر یک حکومت به شدت دینی اکثر حوزه‌‌های آزادی‌های فردی و سبک زندگی و لذت‌های فردی را تحت قیمومیت و محدودیت خود قرار داده است. رشد و تغییرات اجتماعی و تبادل فرهنگی و گرته‌برداری فرهنگی که در این سال‌ها میان همین جامعه‌ی مسلمان با دیگر جوامع به وجود آمده‌است باعث رشد فضاهای دوگانه در کنار هم شده است. درست مثل فضای اقتصادی و سیاسی ما. در جایی و در کشوری که به ادعای اتفاقا درست حاکمان‌اش، به طور تقریبی سالی یک انتخابات برگزار می شود و نهاد‌های انتخاباتی بسیاری نیز وجود دارد، اما در کنار آن نه تنها نهادهای انتصابی قدرت‌مند‌تری وجود دارد، بلکه باور به خدایی بودن حاکمیت، باور به « مصلحت» در امر سیاسی و تشخیص آن توسط «خواص»، باور به نائب بودن از سوی خدا وجود دارد و به آن عمل هم می‌شود و طرفدار و سینه چاک هم دارد. این مصلحت اندیشی حتا در میان آن گروهی که خود را اپوزیسیون نظام حاکم نیز می‌داند به همان شدت وجود دارد. در حوزه‌ی اقتصاد اگرچه کارخانجات عظیم تولید صنعتی و بنگاه‌های عظیم اقتصادی به وجود آمده است ، اما به موازات آن بنگاه‌های اقتصادی سنتی و کارگاه های اقتصادی حاجی بازاری هم هم‌چنان موجود است و مدافع دارد. اما از جنبه‌ی مذهبی ای وضعیت جالب است. ملتی که بنز صد‌ها میلیونی خریداری می‌کند سیستم صوتی آن‌چنانی روی آن نصب می‌کند و به ترانه‌های هیپ هاپ و رپ و راک و فلان گوش می‌دهد، یک چشم زخم و یک آیت‌الکرسی و یک شال سبز احتمالا از یکی از عتبات عالیات بر گوشه‌ی آیینه‌ی ماشین‌اش نیز آویزان می‌کند و روزی هم که ماشین می‌خرد در حالی که در فیس بوک عضو صفحه‌ی « حمایت از حیوانات» است یک گوسفند می‌کشد و خونش رابه ماشین چند صد میلیونی می‌‌مالد و در ایام محرم هم یک ابولفضل العباس بزرگ پشت شیشه‌ی ماشینش می‌نویسد. ملتی که از این سو از آزادی پوشش و از برهنه شدن یک هنرپیشه‌ی سینما دفاع می‌کند و از آن سو برای همان هنر پیشه به ائمه‌ی اطهار متوسل می‌شود که بلایی سرش نیاید. مردمانی که در پروفایل فیس بوکشان هم طرفدار خمینی هستند و هم طرفدار کانت و مارکس و هم عکس پروفایلش کمی تا قسسمتی با یک عکس هنرپیشه‌ی پورنو تفاوت دارد و هم زمان در مقابل گزینه‌ی مذهب نوشته است « اسلام شیعی» ، مردمانی که در روز شهادت فلان امام عکس کاور فیس بوکش را به عکسی از ضریح فلان امام مزین کرده و دقیقا در همان روز هم ویدیوی شوشول فرنود را با انواع و اقسام تفسیرها و تحلیل‌ها به اشتراک میگذارد. ملتی که سهم اعظمی از عمر میفدش را پای کانال‌های تلویزیونی فارسی و تبلیغات قرص های ویاگرا و ژل‌های افزایش حجم سینه و باسن و به درازا کشیدن طول عضو خود رابطه‌ی جنسی و... می‌گذراند و بعد در فیس بوک و وبلاگش می‌آید از موانع رشد و حجیم نشدن دموکراسی و ساختار ژله‌ای جامعه‌ی مدنی می‌نویسد. از این دست مثال ها هم بسیار است و هم شما خواننده‌ی گرامی بیشتر از من آن‌ها را دیده‌اید و شنیده‌اید و خوانده‌اید. ترانه‌ی شاهین نجفی دقیقا بیان‌گر همین موضوع است که مردم درحالی که یک سوی نگاه‌ها و خواسته‌های‌شان رو به چنین مسائلی دارد، از آن سو به ائمه‌ی اطهار هم متوسل می‌شوند برا رفع حاجات و نیاز‌مندی‌هایشان و باب الحوائج‌شان هنوز پای در سنت و مذهب دارد.اما آن‌چه برای من مهم است این است که این کار را شاهین نجفی با نازل ترین و چیپ ترین شیوه‌ی ممکن انجام داده است. اما در باب موهن بودن ترانه‌ی شاهین نجفی همان‌طور که گفتم من هیچ توهینی در این ترانه نمی‌بینم. حتا یک کلمه‌ی توهین آمیز و یک نسبت توهین آمیز خطاب به « امام نقی» گفته نشده است. حتا یک کلمه. آن‌چه هست تنها همنشینی برخی کلمات هنجار شکن و البته از دید من « قباح‌نگاری» در ترانه‌ای است که اسم یکی از امامان اهل تشیع در آن به کار رفته است. با این حساب باید بگوییم به تمامی زنان بیوه، به رهبران جنبش سبز، به گل شیفته فراهانی و به تبع آن به تمامی هنرمندان سینما، و الی آخر توهین شده است. اگر قرار است به صرف این‌که اسم یک امام در یک ترانه که کلماتی هنجار شکن در آن به کار رفته است، توهین به ائمه و به تبع آن توهین به مذهب شیعه و دین اسلام و نهایتا توهین به خدا و پیامبر است پس حق داریم بقیه‌ی موارد را نیز در همین استدلال استقرایی بکشیم بالا و تا هرجا دلمان می‌خواهد بگوییم دامنه‌ی توهین بالا رفته است. از دید من آن‌چه که سینه ‌چاک شد‌گان را آزرده است نه توهین به ائمه و توهین به دین و مسائلی از این دست است. بلکه همان تصویر قباحت‌نگارانه‌ی شاهین است از وضعیت ذهنی و فکری خود این افراد. در واقع شاهین با زشت ترین شیوه، آیینه‌ای جلوی سیرت رفتاری و فکری آنان گرفته است و این‌ها از تصویر خودشان که این بار به جای این که صورت‌شان را ببینند سیرت خود را آشکار شده می‌بینند، چنین آشفته شده‌اند. اما برای اعتراض به این وضعیت و این تصویر آشکار شده خود را متوسل به ائمه و به دین و به مقدسات و به باروهای مردم می‌کنند. ازسوی دیگر برخی استدلال‌های معتقدند به گزاره‌ها و قضاوت‌های اخلاقی، مصلحت‌اندیشانه. اخلاق در هر صورتی امری نسبی است. به ویژه توقع اخلاق داشتن از یک هنرمند آن‌هم اخلاق عرفی و یا دینی در واقع یعنی تهدید و تحدید ‌کردن وی نسبت به خلاقیتی که در وی نهفته است و قصد ابراز آن را دارد. از سوی دیگر ار بخواهیم این دامنه‌ی قدس سازی را از باورها و عواطف مردم، به ائمه و بعد به پیامبر و در کمال تعجب به خدا گسترش بدهیم، یعنی در واقع همان امری که خود باورمندان به یک دین باید از آن بپرهیزند و کسی را در در خدا ندانند و برای خدا شریکی چه در خالقیت و چه در مرتبه قائل نشوند. این چه دین‌داری و مومن بودن وو موحد بودنی است که هر روز شریکی در مرتبت خداوند قائل می‌شوید برایش. اگر قرار بود که هنرمندان به ارزش‌های اخلاقی عرفی پیابند باشند، نه طاهره‌ی قره‌العینی به وجود می‌‌آمد و نه فروغ فرخزادی. در نظر داشته باشید زمانی که فروغ از بدن خودش شعر می‌نوشت آن الفاظ و آن کلمات در جامعه‌ی آن زمان، به اندازه‌ی همین کلماتی که امروز در جامعه ی ما هنجارشکن و توهین حساب می‌شود توهین بود و احساست بسیاری را آزرده می‌کرد. اما مصلحت اندیشی، خود گزینه‌ای جالب‌تراست. مبنای تشخیص این مصلحت چیست؟ چه کسی یا کسانی باید این مصلحت را تشخیص بدهند، این مصلحت مصلحت چه کسانی است آیا مصلحت خود هنرمند است یا مصلحت منقدان یک هنرمند و یا یک شهروند؟ آیا این‌که ما هرروز در فکر تعیین مرز و دیواری برای مصلحت باشیم آن وقت هیچ رشد و تغییر و تفاوت اجتماعی و سبک زندگی‌ای ممکن هست یا نه؟ آیا ما اخلاق و مصلحت و باور و عقیده‌ی خود را معادل اخلاق و باور و مصلحت همگان همسنگ ارزیابی نمی‌کنیم. عده‌ای از بی حجابی دیگران باورها و عقاید‌شان آزرده و اندوهگین می‌شود. عده‌ای به همان نسبت مثل برخی از مردم فرانسه از برقع داشتن و حجاب مندی گروهی زنان. عده‌ای میرحسین موسوی برایشان مقدس است و عده‌ای شاهزاده پهلوی و عده‌ای اشک‌های آقای خامنه‌ای. عده‌ای از دیدن صحنه‌های سینه زنی احساسات‌شان جریحه‌دار می‌شود و عده‌ای از صحنه‌های سینه نمایی. آخرین نکته‌ای که می‌خواهم به آن اشاره کنم. نکته‌ای است در باب«نما». نما اگر از ریشه‌ی نمایاندن و قصد نمایش داشتن باشد به گروهی نسبت داده می‌شود که یا اصرار دارند بیشترین وپرشور‌ترین تصویر را از آن چیزی که هستند نمایش بدهند و یا قصد آن دارند که با نمایش خود سهم آن چیزی را که از آن طرفداری می‌کنند به نام خود به ثبت برسانند. این اصطلاح را از دنیای ورزش وام می‌گیرم و همان اصطلاحی است که آن‌ها را در ورزش‌گا‌ه‌ها« تماشاگرنما» می‌نامند. تماشاگر نما افرادی هستند که به نام طرفداری از تیم مورد علاقه‌شان به جای تشویق تیم خود بدترین توهین‌ها را به تیم مقابل، به تماشاگران تیم مقابل مرتکب می‌شوند، به ورزشگاه ، به اموال عمومی بیشترین آسیب‌ها را وارد می‌کنند و گاهی ورزشگاه و یا وسایل نقلیه را به آتش می‌کشند همه‌ی این‌ها را نیز به نام طرفداری و عشق به تیم محبوب‌شان انجام می‌دهند و گاه موجب محرومیت‌های سنگین برای همان تیم محبوب‌شان می‌شوند و البته به قول علی دایی تمام زندگی‌شان را ورق بزنی یک عکس هم با شورت ورزشی ندارند. از دید من « دین‌دار نماها » نیز چنین گروهی هستند. گروهی که اکثریت خصائلی که در بالا در مورد مذهبی‌های این روزگار برشمردم دارند و گاه آن ویژگی‌های مذهبی را نیز ندارند اما « روز واقعه» که می‌رسد در خیابان مزاحم زنان و دختران مردم می‌شوند سبک زندگی را به کام دیگران تلخ و تنگ می‌کنند فریاد وا مصیبتای مذهب سر می‌دهند و کف پوش و جان برکف آماده‌ی کشتار هستند. این گروه نه تنها در میان دینداران بلکه حتا در میان گروه‌های سیاسی قومی و ملی هم دیده می‌شوند. این گروه همان گروهی هستند که به نام تورک‌ها صفحه‌ی « فارس سگ» راه می‌اندازند، به نام فارس‌ها صفحه‌ی« تورک خر و عرب هرچه باشد مرا دشمن است» راه می‌ندازند و به نام طرفداری از کوردها و عواطف آسیب دیده قول می‌دهند خواب و آرامش از محسن نامجو بگیرند. به نام اصلاح طلبی هر نیروی چپ و هر نیروی سلطنت‌ طلبی را به شدیدترین شویه سرکوب می‌کنند و به نام چپ به لیبرالیسم، لقب کثیف می‌دهند و به نام لیبرالیسم حقوق و آزادی‌های مشروع دیگران را مورد وهن قرار می‌دهند. بدون شک هستند کسانی که به باوری درست و عقیده‌ای آرام دوست دارند فضایی عاری از توهین و آسیب و ناسزا و توهین وجود داشته باشد. اما حرف من با آن گروه این است که نخست این که توجه کنند اسیب اصلی همان وضعیت متناقض جامعه‌ی ماست و دوم این‌که یادتان باشد وقتی می‌نویسیدو استدلال می‌کنید و سعی در اثبات این دارید که فلان هنر پیشه و فلان هنر‌مند و فلان فعال سیاسی مرتکب امری شده است که توهین آمیز بوده است و عواطف دیگرانرا آزرده است در واقع دارید حرف جماعت می‌کشم می‌کشم را تایید می‌کنید و نهایتا این است که شما می‌گویید اهل کشتن نیستید اا غافلید آن‌که فریاد می‌کشم می‌کشم برآورده است این تایید شما به نوعی آتش خشم گروه خودخشمگین داشته را برافروخته‌تر می‌نماید و حق به جانبی آنان را افزون تر. نهایتا از دید من ترانه‌ی شاهین نجفی توهین آمیز نیست، یک اثر هنری برجسته هم نیست، قرار نیست با این ترانه هم تغییرات اجتماعی و رشد فرهنگی رخ بدهد. با این ترانه قرار نیست از سوی قدسی شدن به سوی عرفی شدن امور مقدس حرکت کنیم. قرار نیست با این ترانه زمین به آسمان برسد و یا آسمان بر زمین آید آن‌چه برای من می‌ ماند این است که از حق اشتباه یک انسان و و از حق کار نازل یک هنرمند و از آزادی‌اش برای تجربه در هنر دفاع کنم. وگرنه کارش تحت هیچ شرایطی برای شخص من قابل دفاع نیست و حیفم از این می‌اید کاش لااقل کار شاهین از نظر هنری اثری قابل دفاع بود. زیرا در هنگام نقد یک اثر هنری ما تنها می‌توانیم آنن اثر را از جنبه‌ی هنری مورد نقد و بررسی قرار بدهیم و میزان موفقیت و عدم موفقیت و ضعف و قدرت آن را بسنجیم. نه این‌که آن را با باورها و عقاید شخصی و مذهبی و دینی و ملی و سیاسی خودمان بسنجیم.

1 comments:

ناشناس گفت...

1. فرض کنید ما مسلمون نبودیم، مثلا دینمون زرتشتی بود و فکر می کریدم خدای واقعی خدای ماست،
حالا یه سری آدم تو یه مملکت دیگه برفرض مسلمون بودن و یه سری کارهایی که میکردن که برای ما خیلی خطرناک و ترسناک بود مثلا سنگسار می کردن یا قربانی میکردن برای خداشون مثلا آدمها رو و حیوانات رو و… اگه ” کسی هم حرفی می زد می گفتند تو داری به مقدسات ما اهانت می کنی سرتو الان با چاقو تا ته می برم،کسی حق نداره بگه حرفی بزنه و اگه افشاگری بکنه به دشتور خدی ما که خدای واقعی هست کشته میشه،
2. خوب ما نمی گفتیم چرا؟ نمی گفتیم این خلاف انسانیت و را خدا هست؟
یا اگه کاری نمی تونستیم بکنیم شاید به ناسزا هم می گفتیم تا جون و روح انسانها رو حفظ کنیم
نمی گم اسلام اینطوریه ولی شرایط بقیه نسبت به ما اینطوری شده،

حالا خدا به این عظمت و بزرگی با آفرینش این نطام بزرگ بیاد بگه هر کی حرف زد سرشو ببرید، میشه؟!!!
این کسایی هم عقده های خون و کشتن و… را دارن با طالبان هیچ فرقی ندارن

شاهین جان خداوند یارو یاورت، انشالله خوبی ها با تو همراه خواهد بود وروشنایی روزی بر تاریکی غلبه خواهد کرد
شاهین جوان و عزیز با وجود اینکه این جهنمیان قاتل رو می شناختی باز از درد و رنج مردم گفتی،از گشنگیمردم بیچاره تو ایران ثروتمند از دزدی های میلیاردی از فساد از فرهنگ نادرست از آزار انسان و حیوان، از سنتهای خطرناک تا اوین و کهریزک و دانشجو و مادر بیچارش
درود خداوند بر تو

و این شهامت و روح بزرگ تو رو نشون میده البته چشمان اینها از گناه پره و اصلا درک نمی کنن،واقع درود بر شرفت
خداوند همیشه یارو یاورت هستن و کل ایرانیان پاک و همینطور مردم دنیا

از خدا هم به 12 نسل بعد از پیامبر بیشتر اهمیت میدن برای همینه که خود مسلومنهاکه دینشون رو به ایران با حمله گسترش دادن بهما شیعین میگن کافر

البته مطمنا پیامبر هم اینها رو جزو کافران و شیاطین می دونه
ممنون

ارسال یک نظر