۱۳۹۱ تیر ۸, پنجشنبه

تامل و پرسشی در باره‌ی واگذار کردن خیابان به نفع دغدغه‌ی معیشتی و لذت‌جویی



آیا درست است که ما هم یک جوری به خواسته‌ی حاکمیت تن بدهیم و حواس و هیجان عاطفی مردم رو  از سوی جریان سیال سیاسی که در جریان بود کم کم به سمت مسائل اقتصادی و مسائل اخلاقی ببریم. آیا این خود خواسته‌ی یک حکومت استبدادی نیست که وقتی می‌خواهد پایه‌های حاکمیت خود را  در بحران « به شکاف رسیدن» به تثبیت فاشیسم برساند مسئله‌ی اصلی مردم را به معیشت و لذت برساند...
حاکم در طول این فرایند سعی می‌کند با تحت فشار قرار دادن وضعیت معیشت و وضعیت لذت تولید وضعیت اسنثنایی کاذب کند... حاکم در بازار ارز و سکه و طلا و خوراکی همه‌ی مسائل  اقتصادی دست می‌برد... آن‌گاه کم کم واکنش اولیه که از دید مارکس معمولا بلاهت‌آمیز‌ترین واکنش‌ها هستند  در این سمت و سو قرارمی‌گیرد که برای اثبات « بد و شر» بودن حاکم، به سمت مواردی برویم که امکان لذت  و معیشت را از مردم می‌گیرد. آن‌گاه « قشر واکنشی» اجتماع و قشر فعال تولید ایده‌ی اعتراض در جامعه به گمان باطل این‌که  دارد از «توده» امکان افزایش انرژی هیجانی اعتراض می‌گیرد و می‌خواهد این انرژی را به حد اکثر برساند برای به حداکثر رساندن اعتراض. غافل از این‌که این نمایشی قطره چکانی شده  و سینوسی و سیگنالی کردن معیشت و لذت،  که کنترلش دست  حاکم است. 

حاکم مسئله اصلی را به سمت آزادی‌های فردی خیابانی  و یا حوزه‌ی عمومی  و نیز مسئله‌ی معیشت می‌کشاند. معیشت و حوزه ی خصوصی لذت‌ها، اصلی‌ترین خواسته و نزدیک‌ترین و قابل لمس‌ترین  نیازهاست و سیاست  در راس بردار خواسته‌ها و  روبنای فرض شده‌ی خواسته‌های انسان است.  از این رو مردم با خالی گذاشتن عرصه‌ی سیاست و مانور  قدرتی که چکمه‌های حاکم ابتدا در حوزه ی سیاست خیابان و عرصه‌ی عمومی و قدرت را از شهروند گرفته است و بعد از آن چکمه مالی خیابان بود که  معیشت و لذت شهروند را نیز در ربوده. حال بازی را به بازی عوض می‌کند که نبضش در اختیار اوست. در چنین شرایطی است که گاه  حرکت‌های اعتراضی نمایشی نیز که پیشنهاد می‌شود می‌تواند بازار شایعه‌هایی قرین به واقعیت را نیز  در خود بگیرد که فلان کالا یا فلان ارز  یا بازار طلا و نقدینگی دچار رکودی برای حاکم بحران‌زده‌ی اقتصادی شده بود و این حرکت یک سرش حاکم را رهبر است اگر این سرش مردم را رهبر باشد.

در جوامع استبدادی آن‌چه مسئله‌ی اول و عرصه‌ی اول مبارزه است هم‌چنان سیاست است نه ا اقتصاد. آن هم جوامعه استبدادی که  شبیه استبداد‌های خاورمیانه‌ای از اقتصاد تک محصولی به عنوان مثال مثل نفت بهره می‌بردند و  حاکم برای معیشت اقتصادی خود نیازی نه تنها به شهروند ندارد بلکه با در اختیار داشتن همان تک محصول درآمدزا، این شهروند است که به حاکم برای معیشت و لذت نیازمند است. از این رو آن‌چه در جوامع استبدادی که به وضعیت توتالیتاریسم کامل رسیده است نیاز حاکم به شهروند است تمکین سیاسی است نه  عدم تمکین مدنی اقتصادی یا زندگی روز مره.

حاکم می‌تواند با بخش‌نامه‌های پوشش، شهروندان، با بالا و پایین کردن قمیت ارز و سکه و طلا با ورود و خروج ناگهانی محصولات غذایی نه تنها نبض حیات معیشتی را به دست بگیرد بلکه نبض هیجان قمیت و سودبری این بازار را نیز در بر بگیرد. در کشوری که تجارت دلالی شیر و سیگار و .. می‌تواند قدرتمندتر ار بازار ضنایع و کارخانجات  باشد حتا در نهایت تعطیل و به اعتصاب کشیده شدن چند کارگاه و کارخانه هم جز در حد یک خبر و یا نهایتا براآورده شدن حداقل خواسته‌های آن واحد‌های صنفی و صنعتی نمی‌تواند کاربرد و کارکرد بیشتری داشته باشد. ایا غیر از این است که ما از وقتی که خیابان را واگذار کردیم به سرعت فزاینده‌ای اقتصاد و بازر و لذت و معیشت را نیز واگذار  و واگذار‌تر کردیم؟

 آن‌چه هست این است که عرصه‌ی « خیابان سیاست» در اختیار چکمه‌های حاکمی است که شکافی را که  به قول دارندورف حاصل «انباش قدرت در راس  هرم» است می خواهد با به شکاف کشاندن فاصله‌ی سیاست و معیشت و لذت بپوشاند. آن‌گاه انتخابات نیز به بازی تکراری برای وعده‌های اقتصادی تبدیل می شود و  اصل دموکراسی که معنا دهنده‌ی خود انتخابات  و حق تعیین سرنوشت می‌باشد به حق تبدیل وضعیت معیشت و لذت بهتر تبدیل می شود و این چرخه ادامه خواهد داشت.
حال سوال من این است که آیا ما داریم در زمین حاکم بازی می‌کنیم که شر بودن حاکم استبدادی را که هیچ نیاز اقتصادی به شهروند ندارد به شر بودن در حوزه‌ی لذت ومعیشت تبدیل می‌کنیم ؟ آیا این حاکم نیست که « وضعیت استثنایی» واقعی را که حاصل انباشت و مونوپول کردن قدرت بود، به « وضعیت استثنایی کاذب» اقتصاد و معیشت تبدیل کرده است؟



هام: دیگه چیزی نمیدم بخوری.
کلاو: پس می میریم.
هام: فقط اونقدر بهت میدم که نمیری. مدام گرسنه می مونی.
کلاو: پس نمی میریم.

آخر بازی/ ساموئل بکت

0 comments:

ارسال یک نظر