۱۳۹۱ اسفند ۱۵, سه‌شنبه

آن‌ها هیچ کس را دوست ندارند.


آنها فاشیست نیستند. راسیست نیستند. هوموفوب نیستند. اسلام فوب نیستند.مرتجع نیستند. قومگرا نیستند. توتالیتر نیستند.
بلکه
جمع زیادی از آنها یا حداقل طرفداران آنهاو یا هم جبههایهای آنها از نوشتهها و یاداشتها و استاتوسها و کامنتهایی که ناظر به «حقوق مردم» باشد میرنجند. آنها همانهایی هستد که علیه حقوق انسانها بیانیهی جمعی می دهند. علیه هم وطنانشان بیانیه جمعی می دهندو مردمان کشور رو گروه و گروه به جاسوسی و اجنبی پرستی و خیانت و ارتباط با بیگانگان و پول گرفتن از آمریکا و اسراییل و حتا صدام حسینی که در زمانهای مورد اشارهی آنها وجود نداشته، بی اخلاقی، بی فضیلتی، بیبندو باری و..  متهم میکنند و گروههایی را که از نظر فکری ممکن است چپ باشند رسما با آدرس و اشاره و ایما به حاکمیت نشان می دهند. در واقع بیشتر نقششان اخبار 20 و 30 و ستون خوانندگان کیهان و کفن پوشان طرفدار ولایت است. و نرم افزار سرکوب و خفقان را برای سخت افزار سرکوب و خفقان یعنی جمهوری اسلامی آماده میکنند منتها فرق شان این است که «خارج» هستند و مدعی مخالفت با جمهوری اسلامی هستند...
 آنها همانهایی هستند که فمینیستها را عامل بی اخلاقی و رواج فساد قلمداد میکنند.همجنسگرایان را یک مشت کونی یا بچه کونی خطاب میکنند( آنقدر تفکرشان مردمحور است که حتا در فحشهایشان زنان را در نظر نمیگیرند و البته نمیدانم از دید آنها همجنسگرایان زن هم یک مشت کونی هستند یا نه). آنها همانهایی هستند که  فعالیتهای محیط زیستی(آتش سوزیجنگلهای مریوان و دریاچهی ارومیه) به دنبال کشف تجزیه طلب هستند. آنها که در ورزشگاهها،  و مدیرت علی فتحالله زاده بر باشگاه استقلال و به علت تحصیل دکترا در باکو، در جستوجوی تجزیه طلبی ورزشی هستند در فیلم ساختن بهمن قبادی و... دنبال کشف تجزیه طلبی سینمایی هستند.

اما آنها وقتی که هم حزبی و هم گروهیشان به زندان بیافتد پاشنهی  جد و آباد تمامی نهادهای حقوق بشری را در میآورند. آنها اگر  اگر تنها یک بار خطاب یک کامنت تند از سوی کسی غیر خودشان قرار بگیرند فریاد وا آزادی سر میدهند. آنها از عدم امکان سخنرانی اساتیدشان در دانشگاهها  کلاسهای درس مینالند. آنها برای حجاب و در واقع بی حجابی کمپینها تشکیل میدهند. آنها تمامی دادگاههای جمهوری اسلامی  و احکام صادره در آنرا غیر قانونی غیر اخلاقی و نامشروع میدانند به جز احکامی که ربطی به گره و دستهی آنها ندارد.
آنها اگر زن باشند از حقوق برابر و حتا پیشرو برتر زن و مرد حرف خواهند زد ولی اگر همین خانم زن یک همجنسگرا را ببیند رسما در وبلاگ و فیسبوکش آنها را بیمار میداند. آنها از حق آموزش زبان مادری و آموزش به زبان مادری بسیار سخنها میرانند و فرزندان دلبر شیرین سخنشان را به  مهمانیها میبرند  و ویدئوها از او منتشر میکنند که «پارسا جان یا کتایون جان» چه شیرین پارسی حرف میزند درحالی که در کشور دیگری بوده است. اما همین حق را برای مردمان دیگر در سرزمین خودشان قائل نیستند.
آنها اگر مسلمان هستند از اسلامو فوبیا حرف میزنند و رویهی حکومتی مذهبی را تا حدی و به لطایف الحیل، تببین و توجیه میکنند اما امکان حضور و وجود یک همجنسگرای مسلمان یا یک زن محجبه را که قصد آواز خواندن داشته باشد، را تقریبا چیزی در حد تجاوز به «مام میهن» یا « خانهی پدری» میدانند. آنها تمامی تلاشهایی را که در راستای  نساهل و رواداری مذهبی و در واقع غیر مذهبیها با مذهبیها باشد میستایند، اما به لطف برخوردار از پشتوانهی یک حکومت سی سالهی مذهبی که خود وامدار اولین امپراطوری شیعی صفوی است، هرگز موظف به رواداری در مقابل غیر مسلمان نمیبییند و نخواهند دید. از سوی دیگر آنها اگر سکولار باشند به آزادی تمام ادیان به جز اسلام! معتقدند و البته در پاریس  بر سر میزی که یک بهایی بر آن غذا میخورد نمینشییند. آنها یک سیلی اتفاقی را اگر نوش جان کرده باشند یه شرح شکنجههای آزادی تبدیل میکنند،  و  راه رفتن در حیاط دانشکده و یا دوست دختر داشتن خودشان در دانشگاه را مبارزه برای آزادی زنان و فعالیت جنبش دانشجویی قلمداد میکنند اما در ژنو  در مقر سازمان ملل فعالیتهای جنبش زنان  را « سبزی پاک کردن» جلو خواهند داد.
 آنها اگر گزارشگر حقوق بشر باشند اگر یک نقطه از فرمایشات و لاطائلاتشان در گزارش احمد شهید نیامده باشد، جد و آباد احمد شهید را با فحشهای جنسیتی و سکسی و حواله شده به اعضای موثت طائفهی احتمالیاش را جلوی چشماش میآورند. اما اگر احمد شهید از تبعیض قومیتی یا کشتار کولبران یا تبعیض علیه همجنسگرایان، چیزی در گزارشاش نوشته باشد، وی را متهم به طرفداری از تجزیه طلبان و بی اخلاقان  میکنند.
آنها اگر عبدالکریم سروش و گنجی از سهم انسانی در نگارش قرآن، کتاب مقدس مسلمانان، بنویسد و در واقع اصل الهی بودن قوانین دین را تا حدبسیاری زیر سوال برده باشد، وی را متفکر واندیشمند و روشنفکر دینی خطاب میکنند. اما اگر آرش نراقی از سهم و حقوق همجنسگرایان در قرآن و یا «حق طلاق سیاسی ملتها» چیزی بنویسد به یک باره به صفحه و اینباکس فیسبوکی ایشان حمله میبرند و ایشان را به آتش بیار و ابزار دست!!! تجزیه طلبان و همجنسبازها متهم میکنند.
آنها اگر فمینیست باشند و سکولار و یا لائیک باشند. از حق هر نوع توهینی برای هر خوانندهای به هر نوع احساساتی چه عقیدتی، چه مذهبی و چه قومی و ملیتی و نژادی و .. دفاع میکنند اما اگر چیزی در مورد زنان و یکی از ویژگیهای جسمی زنان گفته باشد، »مرد» را «جانور» مینامند و تمامی آرا و اندیشههای قبلیشان را در مورد آنکه به هنرمند باید آزادی کامل و مطلق داد فراموش میکنند.
آنها اگر جپ باشند درست مثل ملیگراها از به کار بردن واژهی ملت در مورد مردمانی که ارادهی همزیستی با یکدیگر و حس هم ملت پنداری به اثابت رسیده دارند، ابا میکنند و در بهترین حالت این ملت را از درجهی قوم به «خلق» ارتقا میدهند. در جنبشهای کارگری و مبارزههای ملتهایی همچون فلسظین با افتخار چفیهی فلسطینی به گردن میاندازند و از آمریکای جنوبی تا اسپانیا بخشی ار جغرافیای بدون مرز و انترناسونال مبارزه شانن است و خود را بخشی از آن میدانند. اما در مورد ملتهای درون جغرافیا و اتفاقا بر اساس تئوری های استعماری و اشغالگری تاریخی و دولت ملت مدرن در یک جغرافیا قرار گرفته را، درست  به مثابه و مشابه تئوریهای«شرق شناسانه»، چنین فضاها و جغرافیا هایی را همچون سرزمینهایی بکر و آماده برای تولید و در دسترس قرار دادن مواد خام مبارزه میبییند تا آنها به لطف برخورداری از  هویت برتر و البته قاعدتا دانش بیشتر! آن جغرافیا را به عنوان سرزمین محل شروع مبارزه در نظر بگیرند و آنها این عقب افتادههای آماده برای شورش طبقاتی را آماده و سازماندهی نمایند.

این افراد خیلی وقت ها خودشان را مخاطب چنین یادداشت هایی می بییند آن ها که در بیانیهها و سخنرانیهای پیران موسفید و ریش سه تیغه و کراواتی شان میگویند " هم جنس بازها. فمینیست ها و تجزیه طلبان و چپ ها"
آن ها آموخته شدگان نظام یکسانساز و یکساننگر دیکتاتورهای شرقی کمپرادوری هستند که در عرصه داخلی توتالیتر و در عرصه ی خارجی سرباز فداکار  و مفتخر به هم پیمانی سرمایه داری و استعمار کن و نوین هستند.
از نظر آن ها هر کس که شبیه آن ها نیست. چه از نظر نژادی، چه از نظر زبانی، چه از نظر پوششی، چه از نظر جنسی، چه از نظر گرایش جنسی، چه از نظر ملیت  چه از نظر ایدئولوژی فکری و هر چیز دیگری  به نوعی در همیشه ی تاریخ فکری شان تخطئه می کنند. از نظر آن ها همه یا باید با حجاب یا بی حجاب. همه یا باید مسلمان یا آنتی آخوند و آنتیاسلام و ضد دین(البته جدای از ادیان یهودیت و مسیحیت) باشند. یا همه باید آزادی خواه به سبک فکری و مقداری که آن ها برایشان تعیین میکنند، باشند. یا همگی زبان استعمار(انگلیسی) و یا زبان استبداد( زبان شخصی خودشان) حرف بزنند. یا باید گرایش جنسیشان شبیه گرایش جنسی آن ها باشد. یا باید پوشش شان شبیه آنها باشد یا..  اینکه اگر چنین نیستند بنابراین مریض هستند. بیمار هستند . اقلیت هستند،عقبمانده،دشمنان آزادی،خائن و در بهترین حالت دورافتاده و مرتجع هستند..یا به هر حال همچون دنیای مورد نقد فوکو، در جهان فکری آنها،«دیگریهایشان» مجانینی  هستند که از جامعه ی انسانی باید دور داشته شوند . یا مواظب شان بود.
اآنها این حق را برای خود قائل هستند که بر حقوق خود تصیمگیرنده باشند اما در مورد دیگران سعی دارند که یا مدیتریتشان کنند که کدام حقوق را داشته باشند و یا لااقل دلسوزانه به آنها مدام یادآوری کنند که چه چیزی حقشان است. غافل از اینکه حقوق انسان همان حقوق سلب ناشدنی است که حق اوست نه حقوقی که «شما» برایشان در نظر میگیرید.
 در سابقه ی اکثر این افراد مبارزه یا ادعای مبارزه علیه دیکتاتوری و فاشیسم  راسیسم  سکسیم و ....مشاهده شده است.

آنها تنها دنبال برابر شدن حقوق خودشان هستند نه برابرشدن انسان با انسان. آنها  هیچ کس را دوست ندارند.

 حتا خودشان را.

0 comments:

ارسال یک نظر