براي اداي احترام به زندانيان كرد كه در اعتصاب غذا به سر ميبرند
چند سال پيش پس از اتمام انتخابات رياست جمهوري نهم كه در نهايت به راي آوردن آقاي احمدي نژاد انجاميد. اتفاقي كه توجه يكي از دوستانم را جلب كرده بود تحريم به تمام معناي انتخابات در مناطق كرد نشين و به ويژه در استان كردستان و شهرهاي كردي استان آذربايجان غربي بود. اين دوست من كه خودش كرد نبود اما تا حدي آگاهي مناسبي از وضعيت و باورهاي سياسي كردها داشت وقتي آمار مشاركت مردم كرد رو در انتخابات خوانده بود به چند نكتهي ظريف اشاره كرد
اولا اينكه در آن انتخابات بيش از هر دوره ي ديگري بر طبل تحريم از سوي بسياري از جناحهاي داخلي و گروههاي خارجي كوبيده شده بود، اما باز سلاح تحريم انتخابات، كارگر نيافتاد و مردم ايران در انتخابات شركت كردند البته به جز مناطق كردنشين كه در مرحله ي اول 38% مشاركت را شاهد بوديم كه آنهم اكثريت آرا به ترتيب از آن آقايان كروبي ومعين بود. اما در مرحله ي دوم كه دو گزينهبيشتر در اختيار نبود، مردم اينمناطق تصميم به مشاركت بسيار پايين گرفتند و بدون احتساب آراي مردم قروه و بيجار مشاركت17 درصدي و با احتساب آراي اين دو شهر مشاركت23 درصدي را به ثبت رساندند.
اين آمار ضمن آنكه رسما به معناي تحريم انتخابات از سوي كردها بود و اينكه مردم اين مناطق فارغ از كنش سياسي ديگر مناطق ايران تصميم سياسي خودمدار را چندين سال است در عرصه ي سياستهاي كلان و نوع مشاركت سياسي برگزيدهاند همچنين حاوي اين نكته هم بود كه چه نيروي عظيمي از همبستگي سياسي و آمادگيي براي عملي ساختن جمعي اين پتانسيل در ميان اين مردم وجود دارد. پتانسيلي از جنبش و كنش اجتماعي كه ظاهرا با همهي امكانات و ابزارهاي ارتباطي كه حداقل ميتوان گفت در بسياري از نقاط ايران از مناطق كردنشين فراوانتر است، اما نتوانسته به اندازهي اين مناطق تاثيرگذار باشد و بتواند اينچنين تبديل به عمل سياسي شود. تحليل آن دوست من كه اتفاقا بسيار هم از پارمترهاي ايران دوستي برخوردار بود و آمال و آرزوهايي از جنس جدا نشدن يك سانتيمتر از خاك ايران در وجودش موج ميزند اين بود كه چنين نيروهاي بالقوهاي از ناسيوناليست در جاي جاي اين كشور موج ميزند كه با همهي تهديدها اما باز حاضرند كه همهي هزينهها را به جان بخرند به شرطي كه خواست و اميال جمعي و يا قومي خويش را به ديگران اگر كه نياموزند حداقل يادآوري كنند. وي غمگينانه به من ميگفت كه همهي دولتمردان ما در طول تاريخ متاسفانه نتوانستهاند از چنين نيرويي بهرهي كامل را بگيرند و به جاي بهرهگيري مناسب از چنين نيرويي و تزريق آن به همهي مناطق ديگر و استفاده از آن به عنوان يك نيروي ناسيوناليست جمعيتر و قويتر و بزرگتر به عنوان ناسيوناليست ايراني كه به معناي واقعي از آن همهي ايرانيها باشد، معمولا چنين نيروهايي را يا سركوب ميكنند يا آن را ناشي از تحركات و تحريكات خارجي ميپندارند
درواقع حرف اين دوست عزيز بر اين استوار بود كه غفلت از چنين نيروها و نيز چنين خواستهها و انگيزههايي از سوي حاكمان ايران در طول ساليان باعث تشديد اين نيروها و خواستهها و نيز لبهدارتر شدن و تيزتر شدن سمت و سوي كنشهاي سياسي و اجتماعي برخاسته از آنها شدهاست
استدلال اين دوست خالي از حقيقت نبود زيرا ضمن احترام به همهي خواستههاي ملي، قومي، اقليتي، مذهبي و جنسي و زباني جامعه ي ايران و ضمن رد اين باور به تمامي غلط كه ريشهي همه ي خواستههايي از اين دست در آنسوي مرزها خوابيده و يا همهي اين داستانها متعلق به عدهاي محدود از خدا بيخبر وخائن بالفطره به آب و خاك و اعتقادات ايران و ايراني است و تاييد اينكه بسياري از اهداف و آمال و خواستههاي جنبشهاي فعال قومي، مذهبي، جنسيتي و.. ريشه در بنيانهاي هويتي ساخته يا بر ساختهي آنان دارد،اما نميتوان منكر بود كه انكار و ناديده انگاشته شدن آنها در تمام طول اين ساليان يكي از عوامل تشديد كنندهي اين جنبشها بوده است.
اما بدون آنكه اكنون به اين مسئله بپردازم كه تا چه حد با استدلالهاي اين دوست موافق بودم و در كجا استدلالهاي وي را قبول نداشتم، به فرض درستي چنين استدلالي و البته براي كساني كه مثل آن دوست دغدغههاي ايران و ايراني بودن دارند امروز سينه ي من لبريز از دردي است كه نمي توانم آن را فرو بخورم و آن اين درد است كه متاسفانه چنين برخوردي با جنبشهاي قومي خصوصا فعالان قومي كرد نه تنها از جانب حاكمان كه از جانب روشنفكران و فعالان عرصههاي سياسي و مدني ايران نيز به تمام و كمال و آشكارا صورت ميگيرد
اكنون بيش از 20روز از اعلام اعتصاب غذاي سراسري زندانيان كرد در زندانهاي ايران به اعتراض به احكام ناعادلانهي قضايي و صدور فلهاي احكام طولاني مدت زندان در حد 10سال و بالاتر و نيز احكام بي سابقهي اعدام و نيز وضعيت بد نگهداري زندانيان و دسترسيهاي حداقلي به حقوق سياسي و شهروندي و حتا حقوق زنداني بودن همهي زندانيان ايراني _دقت كنيد در بيانيهي زندانيان سياسي كرد خواستههاي آنان تنها معطوف به زندانيان كرد نبود و آنها خواستار برچيده شدن چنين بساط ناميموني از همه ي زندانهاي ايران بودند ميگذرد اما كمترين واكنش را از سوي روشنفكران و فعالان سياسي غير كرد كه داد عدالتخواهي و مساواتنگري و جامعهي مدني خواهيشان گوش فلك را كر كرده و سينهي خودشان كه هيچ سينهي ديگران را هم چاك داده است، را شاهد بوديم. دريغ از مقالهاي دريغ از خبري دريغ از كميتهاي به رهبري و مشاركت عمومي همهي روشنفكران وسياسيون و نه تنها كردها خودشان به تنهايي، دريغ از اعلام حمايتي هر چند ساده و ظاهري نسبت به چنين اقدام بي سابقهاي در عرصه ي فعاليتهاي سياسي كه عدهاي بالاتر از 50نفر اعلام اعتصاب غذاي نامحدود در زندان بنمايند و ...دريغ از حتا بيانيهاي چند صد نفري از سوي آنان كه هميشه لااقل بيانيه نويسند و دريغ...
البته اين دريغها يك بار حتا صداي زندانيان در بند را هم در آورد و از پشت ميلههاي زندان به اين بيخبري و اين ناديده انگاري اعتراض كردند
پرسش اينجاست مگر همهي روشنفكران و سياسيون و حاكمان و غير حاكمان پوزيسيون و اپوزيسيون هر جا سخني از خواستهاي به حق يا ناحق كردها ميرود فوري آنها را با اتهام تجزيه طلبي ويا در بهترين حالت با پرسش آيا شما تجزيه طلب هستيد؟ روبرو نميكنند؟ و آيا هر هنگام كه اين جماعت ميخواهند چهرهي دموكراسي خواهانهي خود را به نمايش بگذارند اولين و آخرين جملهشان همان جمله ي معروف«كردها از همه ايرانيترند و كردها اصيلترين ايرانيها هستند» را به زبان نميآمورند؟ به راستي يكبار از خودشان پرسيدهاند كه اين ايرانيتر از هر ايرانيتر بودن كجا بايد نمود پيدا كند؟ آيا فقط در تعداد زندانيهايشان بايد از همه ايرانيتر باشند؟ يا تعداد احكام اعدامشان؟ يا تنها براي مشاركت در انتخابات همانند خرداد76 كه از همهي ايرانيها بيشتر به خاتمي راي دادند؟ از آموزش به زبان مادري از تولد تا به مرگ كه محرومند. از مديريت و حاكميت بر سرنوشت خود حتا در حد استاني كه محرومند.از رياست جمهوري، از وزارت از... از .. محرومند.
آيا در رفتارهاي حتا به ظاهر و نمايشي هم همانند ديگر شهروندان اين جغرافياي به شدت عزيز! نيز محرومند حتا از ابراز همدردي با كساني كه با گذشتن از جسمشان ميخواهند قفس زندان را بسوزانند نيز محرومند؟
آيا واقعا از ديد فعالان حقوق بشري و مدني و سياسي و روشنفكري، زندانيان سياسي كرد كه جرم شان آشكارا سياسي است و به خاطر تلاش براي برخورداري از حقوق انساني خود و ديگر ايرانيان دست به اعتصاب غذا زدهاند شايستهي حداقل تقدير و پوشش خبري نيستند؟ به راستي آيا اقداماتي كه مثلا براي دانشجوي مرحوم اكبر محمدي انجام شد براي اين خيل عظيم از زندانيان دست به اعتصاب غذا زده، انجام گرفته است؟ آيا اگر امروز مثلا آقاي عمادالدين باقي اعلام اعتصاب غذا بكند باز هم شاهد چنين سكوتي از سوي اين سينه چاكان حقوق و بشر و دموكراسي و جامعهي مدني خواهيم بود؟آيا صدها كميته و كمپين و سازمان و.. براي حفاظت وصيانت از جان ايشان يا امثال ايشان تشكيل نخواهد شد؟ كه به حق هم بايد تشكيل شود اما نه تنها براي يك نفر يك گروه خاص و وابسته به يك سازمان خاص.
حالا درد غمگينانهي آن دوست را به دوستان روشنفكر و فعال حقوق بشر و ايران دوست و اتحادخواه و يادآوري ميكنم
حاكمان در نيافتند نيروي عظيم و پتانسيل بالاي جنبشهاي قومي و.. را و نتيجه آن شد كه اين نيرو و اين پتانسيل در جايي كه مطلوب شما و همهي آنهايي كه ايراني سربلند و آباد و متحد!! ميخواهند صرف ميشود در همراهي نكردن ديگر ايرانيها در تعيين سرنوشت مشترك. در مشاركت نكردن در انتخاباتها، در اعتصابهاي سراسري كوچه و بازار كه در اين سالها در شهرهاي كردنشين شاهد آن بودهايم.
پس فردا چگونه ميتوانيم به كردها بگوييم همهي ما شهروندان برابريم؟همهي ما ايراني هستيم؟ و به يك اندازه از حقوق برابر برخورداريم؟ به راستي اين ايراني بودن خودشان را كي بايد احساس كنند؟چگونه از فروپاشي همبستگي اجتماعي و ملي ميناليد ولي هنگام عمل كه ميرسد خود شيرازههاي هرگونه همبستگي را با دندان سكوت ميجويد؟
آنها دارند از جسمشان مايه ميگذارند تا قفس را بسوزانند و به رهايي پرندهها بيانديشند اكنون به بشارت دهندگان آزادي است كه قفس تنگ ذهن تقسيم بندي شدهشان را بسوزانند و به انسان بيانديشند. در واقع ظاهراكساني كه مجري چنين تفكري هستند چه در پوزيسيون و چه در اپوزيسيون بيشتر در قفس به سر ميبرند، و به آن ها نيز بايد گفت كه قفس را بسوزان. آنها كه امروز فراموش شدهاند و در تنهايي اقدام به اعتصاب غذا كردهاند بدون شك انسانهايي هستند كه از حقوق انساني خود محرومند و نه تنها براي حقوق خود بلكه آشكارا از حقوق همه ي زندانيهاي ايراني دفاع كردهاند. يك بار ديگر بيانيهي آنان را بخوانيد عنوان بيانيه اعتصاب غذاي سراسري زندانيان كرد است ولي محتواي بيانيه و خواستهايشان شامل همهي زندانيان سياسي همهي زندانهاي ايران ميشود.
3 comments:
همین همبستگی سیاسی ما را خاک سیاه نشاند
همدردی از پان فارسیسم مکار بعید که محال است ای برادر در چه اندیشه ای ؟!!
شهاب جان، آنچه امروز با آن روبرو هستيم يعني اين همبستگي دروني كه كم كم در حال خودنمايي است نتيجة حركت تدريجي و پر از افت و خيز خودمان است كه مطمئناً هيچ وقت هم فرو نخواهد نشست. آنچه مهم است اين نكته است كه اين حركت تا بدينجا بدون هر گونه حمايت آن كساني انجام گرفته كه شما از آنها گله داريد. نبايد هم از آنها انتظار داشت چون آنها هنوز تفاوت بين قوم و ملت را نميدانند و و هنوز هم كه هنوز هست هر آنكه غير فارس باشد را قوم مينامد(گله از شما كه ديگر شما چرا ميگوييد قوم و از آن گفتمان پيروي ميكنيد) و در واكنش به چنين اوضاعي(اعتصابات عمومي يا گروهي يا اعلام خواسته هايي آزادي خواهانه) باز همان دغدغه هاي يك سياستمدار بي تدبير و كاملاً محافظه كار را پيشه ميكنند. ميدانم به سر بردن در چنين جو بي كسي اي بسيار دردناك و كشنده است اما بايد روي پاي خود ايستاد.
ارسال یک نظر