این تو بودی
نفس مرا بند آوردی
در پیج کوچ این ستاره
که تنها خیابانی مانده بود به خانه ی شما
ناغافل غرق خون شد
چشمان ام
اگرچه من چاقو کش هیچ کوچه نبودم جز عشق
یادت باشد!
من دورترین ستاره ها
آتش می زدم
چون سیگاری بر لب بلندترین مناره ها و برج های شهر می گذاشتم
تا تو از پرسه زدن با یک شاعر
لذت ببری
یادت باشد!
نام «سالن انتظار» ترمینال ها را
من به «سالن های عاشقان جهان» تغییر دادم
یادت باشد
تنها چشم به راهی من است که
یقه ی پیراهن عشق را پاره می کند و
ترمینال را عاجز و کلافه...
یادت باشد!
نیمکت و صندلی ای در این شهر باقی نمانده است
که با تو
یا با خیال پیراهن بنفش ات
بر آن ننشسته باشم
یادت باشد!
تنها من بودم در جهان
که لب تاپ را به دفتر شعر تبدیل کردم.
8/8/88
10 comments:
خیلی زیبا است .اینقدر که دلم نیومد کامنت نگذاشته صفحه را ببندم. مخصوصا قسمت مربوط به ترمینال...
موفق باشید
بیتا
سلام شهاب جان، اگه برادران خسته مي شدند كه اون همه پول توي جيباشون سرآزير نمي شد، خودت خوبي؟
راستي يادت نره لينك منو اصلاح كني، برادران جهاد انلاين هم خيلي بيش فعال شدن ماشاالله!
زیباست مانند همیشه. ولی حس دلتنگی خاصی به من منتقل میکنه
speechless به کوردی چی میشه؟
salam
ziba bood
سلام .بسياري از سرده هايتان متفاوت و زيبا هستند . موفق باشيد .
ممنونم از لطفت همه تون دوستان گرامی
زور جوان بوو به لام زور ئه پسورده بووم که بو ته جرووبه ی ترمینالیم نه بووه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
mesle hamishe ali, har bezhiiiiiiiii
ارسال یک نظر